Every kid needs a champion | Rita Pierson | TED

ریتا پیرسون: ریتا پیرسون : هر کودکی به یک قهرمان احتیاج دارد

Translator: Joseph Geni Reviewer: Morton Bast

Translator: Sina Hosseini Reviewer: soheila Jafari

من تمام زندگيم را

I have spent my entire life

یا در مدرسه بودم یا در راه مدرسه

either at the schoolhouse, on the way to the schoolhouse,

و یا در حال صحبت کردن درباره ی اتفاقات مدرسه بودم.

or talking about what happens in the schoolhouse.

(Laughter)

هر دوی والدین من معلم بودند،

Both my parents were educators,

مادربزرگ و پدربزرگ مادری من هم معلم بودند

my maternal grandparents were educators,

و در طی چهل سال گذشته، من هم همین شغل را داشتم

and for the past 40 years, I've done the same thing.

بنابرین بدون اینکه لازم به گفتن باشد در طی این سال ها

And so, needless to say, over those years

I've had a chance to look at education reform

من این شانس را داشتم که شاهد سیر تحولات آموزشی باشم.

from a lot of perspectives.

از زوایای مختلف

Some of those reforms have been good.

بعضی از این تحولات مثبت بوده اند

Some of them have been not so good.

و بعضی زیاد مفید نبودند

و ما میدونیم چرا بچه ها اخراج می شوند.

And we know why kids drop out.

We know why kids don't learn.

ما میدونیم چرا بچه ها درس یاد نمی گیرن.

It's either poverty, low attendance,

فقر ، فرار از مدرسه

negative peer influences...

تاثیر رفیق ناباب و... ما میدونیم چرا.

We know why.

But one of the things that we never discuss

ولی درباره یک چیز هیچ وقت بحث نمی کنیم

or we rarely discuss

یا خیلی خیلی کم بحث می کنیم،

is the value and importance of human connection.

و اون اهمیت ارتباط انسانی،

و مُراودات آنهاست.

Relationships.

"جیمز کامر" میگه هیچ یادگیری معنا داری بدون

James Comer says that no significant learning

روابط درست و معنی‌داری اتفاق نمی افته.

can occur without a significant relationship.

یا مثلا "جورج واشنگتن کارور" میگه یادگیری

George Washington Carver says all learning

is understanding relationships.

درک روابط است.

همه حاضران در این اتاق در طول عمرشان

Everyone in this room has been affected by a teacher or an adult.

حداقل تحت تاثیر یک معلم یا یک بزرگتر قرار گرفته اند

For years, I have watched people teach.

برای سال های طولانی من مردم را هنگام تدریس تحت نظر داشتم.

I have looked at the best and I've looked at some of the worst.

من بهترین ها رو دیدم ، و بعضی از بد ترین ها رو

A colleague said to me one time,

یکبار یک همکار به من گفت

"They don't pay me to like the kids.

اونا به من حقوق نمی دن که بچه ها رو دوست بدارم.

They pay me to teach a lesson.

اونا به من حقوق می دن که درس بدم.

The kids should learn it.

I should teach it, they should learn it,

بچه ها هم باید یاد بگیرن.

Case closed."

من درس میدم اونا هم باید یاد بگیرن والسلام.

Well, I said to her,

خب من به اون گفتم،

می دونی بچه ها از اونایی که متنفرهستند چیزی یاد نمی گیرن.

"You know, kids don't learn from people they don't like."

(Laughter)

(خنده)(تشویق)

(Applause)

گفت،" تو داری یه سری مزخرفات بلغور می کنی."

She said, "That's just a bunch of hooey."

And I said to her,

و من گفتم ، "خب تو سال طولانی

"Well, your year is going to be long and arduous, dear."

و همین طور مشقت باری را در پیش خواهی داشت، عزیزم "!

Needless to say, it was.

بدون اینکه لازم باشه بگم همه می دونیم که بعضی مردم فکر میکنن

Some people think that you can either have it in you to build a relationship,

or you don't.

یا تو می تونی ارتباط سالم برقرار کنی

I think Stephen Covey had the right idea.

یا نمی تونی.

He said you ought to just throw in a few simple things,

من فکر می کنم ذهنیت "استفان کوی" درست تر بود.

اون گفت شما باید یه سری چیزای ساده رو یاد بگیرید،

like seeking first to understand,

مثلا باید اول سعی کنید دیگران را بفهمید،

as opposed to being understood.

Simple things, like apologizing.

نه اینکه منتظر باشید دیگران شما را بفهمند.

چیزای ساده ای مثل معذرت خواستن

You ever thought about that?

تا حالا بهش فکر کرده بودین ؟

Tell a kid you're sorry, they're in shock.

(Laughter)

اگه از یه کودک عذر خواهی کنید مطمئنا شوکه می شه.

I taught a lesson once on ratios.

یه بار داشتم نسبت ها رو درس می دادم.

I'm not real good with math, but I was working on it.

راستش بخواین من ریاضیم زیاد خوب نیست ولی دارم روش کار می کنم.

(Laughter)

And I got back and looked at that teacher edition.

I'd taught the whole lesson wrong.

و وقتی برگشتم و نوشته های معلم دیگه رو دیدم

(Laughter)

فهیمیدم که کل موضوع را اشتباه درس دادم (خنده)

So I came back to class the next day and I said,

بنابرین فردا که به کلاس اومدم گفتم،

"Look, guys, I need to apologize.

"ببینین بچه ها من باید از شما عذر خواهی کنم.

I taught the whole lesson wrong. I'm so sorry."

من کل درس را اشتباه به شما یاد دادم ببخشید"

They said, "That's okay, Ms. Pierson.

You were so excited, we just let you go."

اونها هم گفتن ، "اشکالی نداره خانم "پیرسون"

شما اونقدر هیجان زده بودید که ما چیزی نگفتیم"

(خنده)(تشویق)

I have had classes that were so low,

من کلاس های خیلی سطح پایین هم داشتم،

اونقدر از لحاظ علمی ضعیف بودن که من به گریه افتادم

so academically deficient, that I cried.

I wondered, "How am I going to take this group,

و از خودم می پرسیدم چطوری قراره من

in nine months,

در طول نه ماه

from where they are to where they need to be?

این گروه رو از چیزی که هستن به اون چیزی که باید باشن برسونم؟

And it was difficult, it was awfully hard.

و این کار سخت بود بینهایت سخت بود

من چطوری باید عزت نفس یک بچه رو بالا ببرم

How do I raise the self-esteem of a child

and his academic achievement at the same time?

و همین طور وضعیت تحصیلیش رو ؟

One year I came up with a bright idea.

یک سال یک ایده عالی به ذهنم رسید

I told all my students,

من به همه دانش آموزانم گفتم

"You were chosen to be in my class

شما برای شرکت در کلاس من ارزیابی شدید

چون من بهترین معلم شهرم

because I am the best teacher

and you are the best students,

و شما هم بهترین دانش آموزان هستید،

they put us all together

so we could show everybody else how to do it."

اون ها از عمد شما رو در کلاس من قرار دادند

بنابرین بیاین به همه نشون بدیم کی هستیم !

یکی از دانش آموزان پرسید، واقعا!؟

One of the students said, "Really?"

(Laughter)

(خنده)

I said, "Really. We have to show the other classes

منم گفتم ،" بله واقعا، بنابرین بیاین به بقیه کلاس ها نشون بدیم

how to do it, so when we walk down the hall,

بنابرین وقتی از راهرو های مدرسه رد می شین

people will notice us, so you can't make noise.

نباید سر و صدا کنین چون بقیه حسودیشون می شه.

You just have to strut."

(Laughter)

شما فقط باید راه خودتونو برید."

And I gave them a saying to say:

و من یه جمله به اونا دادم که با خودشون تکرار کنن ، من آدم مهمی هستم.

"I am somebody.

I was somebody when I came.

I'll be a better somebody when I leave.

وقتی آمدم فرد مهمی بودم.

I am powerful, and I am strong.

وقتی می روم فرد بهتری هستم.

من قدرتمند هستم من قوی هستم

I deserve the education that I get here.

من لایق درسی هستم که اینجا می خوانم.

I have things to do, people to impress,

من کارهایی برای انجام دادن دارم من مردمی برای تحت تاثیر قرار دادن دارم،

and places to go."

And they said, "Yeah!"

(Laughter)

و من جاهایی برای رفتن دارم"

و اونا گفتن "بله "

You say it long enough,

و من گفتم اگه این رو زیاد بگین،

it starts to be a part of you.

تبدیل به بخشی از شما میشه.

(Applause)

بنابرین...(تشویق)

من یه امتحان گرفتم ، با بیست سوال.

I gave a quiz, 20 questions.

A student missed 18.

یک دانش آموز هجده سوال اشتباه داشت.

I put a "+2" on his paper and a big smiley face.

من روی ورقه او نوشتم 2+ و یک صورت خندان کشیدم.

(Laughter)

He said, "Ms. Pierson, is this an F?"

او پیش من آمد و گفت : خانم "پیرسون" این نمره دو هست ؟!

I said, "Yes."

من گفتم بله!

(Laughter)

He said, "Then why'd you put a smiley face?"

او گفت، "پس این صورت خندان برای چیست ؟!"

I said, "Because you're on a roll.

و من گفتم، "چون تو در راه درست قرار گرفتی.

You got two right. You didn't miss them all."

تو دو سوال را درست جواب دادی ! تو همه را اشتباه جواب ندادی."

(Laughter)

I said, "And when we review this, won't you do better?"

و ادامه دادم : "و وقتی این را مرور کنیم

He said, "Yes, ma'am, I can do better."

امتحان بعدی بهتر خواهد بود مگر نه ؟"

او گفت : "بله خانم من می تونم بهتر از این امتحان بدم."

You see, "-18" sucks all the life out of you.

می بینید نمره 18- همه زندگی آدم را می مکد.

"+2" said, "I ain't all bad."

در حالی که 2+ یعنی همش رو بد جواب ندادم.

(خنده)(تشویق)

For years, I watched my mother take the time at recess to review,

برای سالیان طولانی من مادرم را می دیدم

که زنگ تفریح را به مرور درس می گذروند،

عصر ها برای بچه های ضعیف کلاس خصوصی می گذاشت،

go on home visits in the afternoon,

buy combs and brushes and peanut butter and crackers

شونه و کره بادوم زمینی و بیسکویت می خرید،

to put in her desk drawer for kids that needed to eat,

تا زیر میزش بذازه برای بچه هایی که گرسنه بودن،

and a washcloth and some soap for the kids who didn't smell so good.

و لیف و صابون بخره برای بچه هایی که بوی خوب نمی دادند.

See, it's hard to teach kids who stink.

(Laughter)

ببینین سخته به بچه ها درس داد کی بو می ده.

And kids can be cruel.

And so she kept those things in her desk,

و بچه ها می تونن بی رحم باشن.

بنابرین مادرم این چیز ها رو زیر میزش داشت،

and years later, after she retired,

و سال های بعد وقتی که بازنشسته شد،

I watched some of those same kids come through

من بعضی از همون بچه ها رو می دیدم که می اومدن

and say to her, "You know, Ms. Walker,

و به مادرم می گفتن : "میدونین خانم "واکر"

you made a difference in my life.

شما زندگی منو تغییر دادید.

You made it work for me.

You made me feel like I was somebody,

شما کاری کردین که اون برای منم کار کنه.

شما کاری کردین که من حس کنم کسی هستم،

when I knew, at the bottom, I wasn't.

در حالی که در ته قلبم می دونستم نیستم.

And I want you to just see what I've become."

و من می خوام شما ببینین من به کجا رسیدم."

And when my mama died two years ago at 92,

و وقتی مادر من در سن نود و دو سالگی درگذشت.

there were so many former students at her funeral,

در مراسم تشعیع او آنقدر از دانش آموزان گذشته او آمده بودند که

it brought tears to my eyes, not because she was gone,

but because she left a legacy of relationships

باعث شد من به گریه بیفتم ، نه بخاطر این که او از میان ما رفته بود،

بلکه به خاطر اینکه او میراثی از روابط انسانی به جا گذاشته بود

that could never disappear.

که این میراث هیچ وقت نابود نمی شود.

Can we stand to have more relationships?

آیا ما می تونیم روابط بیشتری را تحمل کنیم ؟ البته !

Absolutely.

Will you like all your children? Of course not.

آیا شما همه دانش آموزان خود را دوست خواهید داشت ؟ البته که نه !

(Laughter)

و شما می دانید که لجبازترین دانش آموزانتان هیچوقت غائب نیست.

And you know your toughest kids are never absent.

(Laughter)

(خنده)

هیچوقت . شما همه آن ها را دوست نخواهید داشت،

Never.

You won't like them all,

و لجباز ها به دلیلی همیشه حاضر هستند.

and the tough ones show up for a reason.

It's the connection. It's the relationships.

و آن ارتباط است ، آن روابط انسانی است.

و در حالی که شما همه آنها را دوست ندارید،

مهم آنست که آن ها هیچوقت این را نمی فهمند.

So teachers become great actors and great actresses,

بنابرین هر معلمی یک بازیگر حرفه ای نیز هست،

و ما مجبوریم وقت هایی که حس کار کردن نداریم کار کنیم،

and we come to work when we don't feel like it,

and we're listening to policy that doesn't make sense,

و ما از سیاستهایی پیروی میکنیم که معقول به نظر نمیرسند،

and we teach anyway.

ولی بهرحال آنها را تدریس می کنیم.

We teach anyway, because that's what we do.

بهرحال تدریس می کنیم چون این شغل ماست.

Teaching and learning should bring joy.

تعلیم و تعلم باید لذت بخش باشد.

How powerful would our world be

چقدر دنیای ما مقتدر خواهد شد

if we had kids who were not afraid to take risks,

اگر ما کودکانی داشتیم که از ریسک کردن نمی ترسیدند

who were not afraid to think,

کسانی که از فکر کردن نمی ترسیدند،

and who had a champion?

Every child deserves a champion,

و هرکدام یک قهرمان داشتند؟

هر کودکی لیاقت یک قهرمان را دارد،

an adult who will never give up on them,

who understands the power of connection,

یک بزرگسال که هیچ وقت از آنها نا امید نمی شود،

and insists that they become the best that they can possibly be.

کسی که قدرت ارتباط را درک می کند،

و اصرار می کند که آن ها بهترین باشند ، اصرار می کند که آن ها می توانند بهترین باشند.

Is this job tough? You betcha.

آیا این شغل سختی است؟ اوه البته ! اوه خدا کاملا !

Oh God, you betcha.

But it is not impossible.

ولی غیر ممکن نیست.

ما می تونیم این کارو انجام بدیم ، ما معلمیم.

We can do this. We're educators.

We're born to make a difference.

ما برای ایجاد تفاوت زاده شدیم.

Thank you so much.

بسیار ممنونم.

(Applause)

(تشویق)