Practice English Conversation (Family life) Improve English Speaking Skills

hi Dad good to see you thank  you for welcoming me into your

سلام بابا، از دیدنت خوشحالم، ممنون که به من در خانه‌ات خوش آمد گفتی،

home what are you saying you can come  here whenever you want this is your

چی می‌گی؟ هر وقت بخوای می‌تونی بیای اینجا، اینجا

home thank you Dad i really  need to talk to you something  

خونه‌ی خودته. ممنون بابا، واقعاً باید یه چیز مهم باهات صحبت کنم،

important of course son you know you  can talk to me about anything what's  

البته پسرم، می‌دونی که می‌تونی در مورد هر چیزی با من صحبت کنی، چه

going on it's about my marriage i've  been thinking maybe I should get a

خبره؟ در مورد ازدواج منه. داشتم فکر می‌کردم شاید باید

divorce wow that's a big word Kevin  what's happening between you and Mia

طلاق بگیرم. وای، این حرف خیلی مهمیه. کوین. بین تو و میا چه اتفاقی داره می‌افته؟

it's a lot of things that I don't  even know where to start we're

خیلی چیزها هست که حتی نمی‌دونم از کجا شروع کنم. ما

just different in so many ways and  I'm tired i don't know what to do

فقط از خیلی جهات با هم متفاوتیم و من خسته‌ام. نمی‌دونم چیکار کنم.

that take your time start from  the beginning what kind of

وقت بذار از اول شروع کن. چه

differences well for one we have  very different tastes i love action

تفاوت‌هایی. خب، سلیقه‌های ما خیلی متفاوته. من عاشق

movies and she prefers romantic comedies i  enjoy loud music dancing i'm going to Paris  

فیلم‌های اکشن هستم و اون کمدی‌های رمانتیک رو ترجیح می‌ده. من از موسیقی بلند و رقص لذت می‌برم. من به پاریس می‌رم. اون

she prefers quiet evenings soft music and staying

عصرهای آروم، موسیقی ملایم و موندن در

home even our weekends are stressful  because we never want to do the same

خونه رو ترجیح می‌ده. حتی آخر هفته‌های ما هم استرس‌زا هستن، چون ما هیچ‌وقت نمی‌خوایم کارهای تکراری رو انجام بدیم. ادامه بده، می‌خوام

things that's common go on i want  you to tell me everything son

همه چیز رو بهم بگی. پسرم، اون

also she doesn't like being  around too many people she gets

هم دوست نداره دور و بر آدم‌های زیادی باشه،

anxious but me I'm the opposite i  feel alive when I'm with people i love

مضطرب می‌شه. اما من برعکسم. وقتی با آدم‌ها هستم احساس زنده بودن می‌کنم. عاشق

reunions barbecues birthdays but when  I invite her she always says no always

دورهمی‌ها، کباب‌پزی، تولد هستم. اما وقتی او را دعوت می‌کنم، همیشه می‌گوید نه، همیشه

and when she does come she looks  uncomfortable makes me feel

و وقتی می‌آید، معذب به نظر می‌رسد. باعث می‌شود احساس

guilty like I'm forcing her but I  also feel sad going alone i don't  

گناه کنم، انگار مجبورش کرده‌ام. اما از طرفی هم ناراحتم که تنها می‌روم.

like it i miss sharing those moments  with her i want her to be there with

دوست ندارم، دلم برای به اشتراک گذاشتن آن لحظات با او تنگ شده. می‌خواهم او با

me i see that can be hard  continue please what else  

من باشد. می‌بینم که می‌تواند سخت باشد. لطفا ادامه بده. چه چیز دیگری؟

it gets worse when we travel  we never agree on where to go

وقتی سفر می‌کنیم، اوضاع بدتر می‌شود. هیچ‌وقت سر اینکه کجا برویم به توافق نمی‌رسیم. می‌خواهم

i want to explore new places cities  nature she wants to stay in familiar

جاهای جدید را کشف کنم، شهرها، طبیعت. او می‌خواهد در جاهای آشنا بماند.

places some were quiet small so we  argue a lot when it's time to plan a

بعضی‌ها خیلی کوچک بودند، بنابراین وقتی زمان برنامه‌ریزی سفر می‌رسد، زیاد بحث می‌کنیم

trip and sometimes we cancel  the trip because we can't

و گاهی اوقات سفر را لغو می‌کنیم چون نمی‌توانیم

decide and then there is the  housework we never organize who does

تصمیم بگیریم. و بعد کارهای خانه هست که هیچ‌وقت ترتیبشان را نمی‌دهیم. چه کسی چه کاری انجام می‌دهد؟ گاهی

what sometimes she expects me to  clean things i didn't know I had to

اوقات او از من انتظار دارد چیزهایی را تمیز کنم که نمی‌دانستم باید انجام دهم. من در

i do help that but it feels  like we are not a team i end  

این کار کمک می‌کنم، اما انگار یک تیم نیستیم. در

up doing something wrong or not doing  it fast enough also we fight about the  

نهایت کار اشتباهی انجام می‌دهم یا آن را به اندازه کافی سریع انجام نمی‌دهم. همچنین سر

small things like dishes laundry or even  groceries and that happens all the time

چیزهای کوچکی مثل ظرف شستن یا حتی خرید مواد غذایی دعوا می‌کنیم و این همیشه اتفاق می‌افتد. می‌فهمم

i see son it sounds like the pressure is building

پسرم، انگار فشار داره زیاد می‌شه

up exactly and sometimes I feel like we talk less  

و بعضی وقتا حس می‌کنم کمتر حرف می‌زنیم،

we're always tired we sit together but  we don't connect like before i've tried

همیشه خسته‌ایم، کنار هم می‌شینیم، اما مثل قبل ارتباط برقرار نمی‌کنیم. امتحانش کردم،

that i've tried talking to her  changing my behavior giving her

سعی کردم باهاش ​​حرف بزنم، رفتارم رو عوض کنم، بهش

space doing more chores i've tried many  different things but nothing really works

فضا بدم، کارهای بیشتری انجام بده، خیلی چیزهای مختلف رو امتحان کردم، اما هیچ‌کدام واقعاً جواب نمی‌ده، به

that's why I'm asking should  I break up with her i don't

همین دلیل می‌پرسم، آیا باید ازش جدا بشم؟ نمی‌دونم.

know h Well that's not an easy

خب، این سوال آسونی نیست،

question but let me ask you something  very important first do you still love her  

اما بذار اول یه چیز خیلی مهم ازت بپرسم، هنوزم دوسش داری؟

yes I do i really do when I see  her smile my hearts still feel

بله، دارم، واقعاً دوسش دارم، وقتی لبخندش رو می‌بینم، قلبم هنوز

something and when we're good we're really  good but those moments are not as often

یه حسی داره و وقتی خوبیم، واقعاً خوبیم، اما اون لحظه‌ها الان دیگه زیاد پیش نمیان.

now that's important Kevin marriage  is not about always being the

کوین، ازدواج همیشه مثل قبل نیست، مهم اینه که

same it's not about having the same  favorite songs or loving the same movies

آهنگ‌های مورد علاقه‌مون یکسان باشه یا فیلم‌های یکسانی رو دوست داشته باشیم، مهم اینه که

it's about learning how to  live with someone who is

یاد بگیریم چطور با کسی که

different and still choosing them every  day because that is what marriage is

متفاوته زندگی کنیم و هر روز اون رو انتخاب کنیم، چون ازدواج یعنی همین.

about yeah you're probably right but what  if it's too hard because it is too hard

آره، احتمالاً حق با توئه، اما اگه خیلی سخت باشه چی؟ چون خیلی سخته،

all relationships are hard sometimes  your mother and I we had big differences

همه روابط گاهی اوقات سختن. من و مادرت، عشق‌های بزرگی داشتیم. تفاوت‌ها

too she liked everything clean and  organized i was messy i have to admit

هم همینطور. او همه چیز را تمیز و مرتب دوست داشت. من نامرتب بودم. باید اعتراف کنم که

it she loved staying home i  wanted to go out but we learned to

او عاشق خانه ماندن بود. می‌خواستم بیرون بروم، اما یاد گرفتیم که

listen we didn't always agree but we  always respected each other that's the  

گوش دهیم. همیشه موافق نبودیم، اما همیشه به هم احترام می‌گذاشتیم. این

key yes i mean I understand but  but what if trying is not enough

کلید ماجراست. بله، منظورم این است که می‌فهمم. اما اگر تلاش کردن کافی نباشد،

trying is everything love  isn't just a feeling son it's a

تلاش کردن همه چیز است. عشق فقط یک احساس نیست، پسر، این یک

decision a marriage is a commitment  it means even when things are

تصمیم است. ازدواج یک تعهد است. یعنی حتی وقتی اوضاع

hard I won't walk away easily that  is very important you made vows

سخت است، من به راحتی از آن نمی‌گذرم. این خیلی مهم است. تو عهد بستی،

you promised to face good and bad moments together

قول دادی که با لحظات خوب و بد با هم روبرو شوی.

differences are normal  disagreements are normal what

تفاوت‌ها طبیعی هستند. اختلاف نظرها طبیعی هستند.

matters what really matters is how you deal  with them that is the most important thing

چیزی که واقعاً مهم است این است که چگونه با آنها برخورد می‌کنی. این مهمترین چیز است.

it makes sense um I guess I expected it to be

امم. حدس می‌زنم انتظار داشتم که

easier we all do at the beginning  but marriage is not about

در ابتدا آسان‌تر باشد، همه ما این کار را انجام می‌دهیم. اما ازدواج در مورد

perfection it's about growing together  even when it's uncomfortable believe

کمال نیست، در مورد رشد کردن با هم است، حتی وقتی ناراحت کننده است. باور کن هر

me you both need to communicate  better maybe you can go to

دوی شما باید بهتر ارتباط برقرار کنید. شاید بتوانید به

therapy or have a serious conversation  about how to share responsibilities

درمان بروید یا گفتگوی جدی در مورد نحوه تقسیم مسئولیت‌ها داشته باشید.

we tried talking but maybe  we didn't do it the right way

ما سعی کردیم صحبت کنیم، اما شاید این کار را به روش درست انجام ندادیم.

maybe then try again don't give  up just because it's tough think

شاید دوباره امتحان کنید. فقط به این دلیل که سخت است، تسلیم نشوید. در

about what brought you together  in the first place remember the

موردش فکر کنید. چه چیزی در وهله اول شما را به هم رساند؟

reasons the reasons why you fell in  love do you think she stills loves  

دلایل عاشق شدنتان را به خاطر بیاورید؟ آیا فکر می‌کنید او هنوز هم

you yes I think she does she still cares  i know it i feel it then don't break up  

شما را دوست دارد؟ بله، فکر می‌کنم او هنوز هم اهمیت می‌دهد. می‌دانم، احساسش می‌کنم. پس از هم جدا نشوید.

not yet love like that is worth fighting for and  if you work together slowly day by day you'll find

هنوز نه. عشقی این چنینی ارزش جنگیدن دارد و اگر روز به روز و به آرامی با هم کار کنید، به

balance you won't solve all problems  overnight but if both of you try you'll grow

تعادل خواهید رسید. همه مشکلات را یک شبه حل نخواهید کرد، اما اگر هر دوی شما تلاش کنید،

stronger thank you Dad i really needed  to hear that i think I'll talk to her

قوی‌تر خواهید شد. متشکرم بابا، واقعاً به شنیدن این حرف نیاز داشتم. فکر می‌کنم

again seriously this time I'll tell  her everything I told you thank you  

این بار دوباره با او جدی صحبت کنم. هر چه به شما گفتم را به او می‌گویم. متشکرم.

good and listen to her too she may  be feeling the same fears be kind  

خوب است و به حرف‌های او هم گوش دهید. او ممکن است همان ترس‌ها را احساس کند. مهربان باشید.

be patient and remember a strong  marriage isn't about being

صبور باشید و به یاد داشته باشید که یک ازدواج قوی به معنای کامل بودن نیست، به

perfect it's about never giving up on  each other i don't want you to forget  

معنای هرگز تسلیم نشدن از یکدیگر است. نمی‌خواهم این را فراموش کنی.

that please I'll do it i I'll fight for us even  if it's hard i love her and I want this to work  

لطفاً. من این کار را می‌کنم. من برای ما می‌جنگم، حتی اگر سخت باشد. من او را دوست دارم و می‌خواهم این درست شود. این

that's my boy now go and  fight for your love you can do

پسر من است. حالا برو و برای عشقت بجنگ، می‌توانی

it with patience with honesty and with  all your heart good luck son if you  

این کار را با صبر، صداقت و با تمام وجود انجام دهی. موفق باشی پسرم. اگر تو

could improve your English a little  more please subscribe to the channel  

می‌تواند انگلیسی شما را کمی بیشتر بهبود بخشد. لطفاً در کانال مشترک شوید

and share this video with a friend  thank you very much for your support

و این ویدیو را با یک دوست به اشتراک بگذارید. از حمایت شما بسیار سپاسگزارم.