English Conversation Listening Practice - British English Podcast (With Level Up English)

Okay, so today I've got Michael here from Level Up English.

خوب، پس امروز مایکل را از Level Up English اینجا آورده ام.

Hi Michael, how are you today?

سلام مایکل، امروز چطوری؟

Hello.

Thank you for having me.

سلام.

از اینکه من را دارید متشکرم

I'm very good.

من خیلی خوبم.

Good to see you.

If I said to you, how are you?

از دیدنت خوشحالم.

اگه بهت بگم حالت چطوره؟

And you turned around and said, "well, actually, I'm having a terrible

و تو برگشتی و گفتی، "خب، در واقع، من

day", it is not the done thing is?

روز بدی را سپری می کنم"، این کار انجام نشده است؟

I think in general, unless you are really, really close to someone.

من فکر می کنم به طور کلی، مگر اینکه شما واقعا، واقعا به کسی نزدیک باشید.

Uh, when you say, "how are you?"

اوه، وقتی می گویید "چطوری؟"

You're just looking for a very quick "Yes, I'm fine.

شما فقط به دنبال یک "بله، من خوبم.

Thank you.

متشکرم.

Let's carry on".

اجازه دهید ادامه دهیم".

It's like an icebreaker or an introduction to your conversation,

مثل یک یخ شکن یا مقدمه ای برای مکالمه شماست،

but genuinely Michael, how are you?

اما واقعاً مایکل، حالت چطور است؟

Well, I'm a bit cold.

خب من کمی سردم.

I've got painful knees, you know.

من زانوهایم دردناک است، می دانید.

What happened to your knees?

زانوهایت چه شد؟

They're always bad.

I did a long walk yesterday, um, for a few hours.

اونا همیشه بد هستن

دیروز چند ساعتی پیاده روی طولانی انجام دادم.

Sitting down too much, walking too much, not having a balance of each...

زیاد نشستن، زیاد راه رفتن، تعادل نداشتن هر کدوم...

Right.

Okay.

...I think isn't good for your joints, is it?

درسته.

باشه. ... فکر کنم برای مفاصلت خوب نیست، درسته؟

Yeah.

I find when I'm static.

آره وقتی ساکن هستم پیدا می کنم.

Static's a nice way to describe being very still.

استاتیک روش خوبی برای توصیف بسیار ساکن است.

When I'm static, so if I have a day in the office just sat at my desk,

وقتی ساکن هستم، بنابراین اگر یک روز در دفتر کار داشته باشم و فقط پشت میزم بنشینم،

I have to actually stand up quite a few times because I start to feel

باید چند بار بایستم زیرا احساس می کنم

like my knees hurt, my hips, my back,

زانوهایم درد می کنند، باسنم، کمرم،

I feel like an old lady.

احساس می کنم یک بانوی پیر.

Is walking something that you do often?

آیا پیاده روی کاری است که اغلب انجام می دهید؟

It is, yeah.

این است، بله.

I mean I try...

یعنی تلاش می کنم...

I successfully try, I would say, to do it every day, go for at least a...

با موفقیت سعی می کنم، می گویم، هر روز این کار را انجام دهم، حداقل یک... می دانید

you know, half an hour walk if I can.

، اگر بتوانم نیم ساعت پیاده روی کنم.

It's something I really enjoy.

این چیزی است که من واقعا از آن لذت می برم.

I mean, there's nothing I enjoy more really than putting in a podcast,

منظورم این است که از هیچ چیز بیشتر از گذاشتن پادکست،

going through a walk, rain or shine.

پیاده روی، باران یا درخشش لذت نمی برم.

It might just be the same route I've done a thousand times, or it might be

ممکن است فقط همان مسیری باشد که هزار بار انجام داده‌ام، یا ممکن است

somewhere new I haven't been before.

جایی جدید باشد که قبلاً نرفته‌ام.

You said come rain or shine.

گفتی بیا باران یا بدر

That's a nice little phrase, isn't it?

این یک عبارت کوچک زیبا است، اینطور نیست؟

Yeah.

آره

It's like whether it's raining or it's sunny, doesn't matter to me.

مثل اینکه باران می بارد یا آفتابی است، برای من مهم نیست.

I'll go out.

من میرم بیرون

So do you have all the kit then?

پس آیا تمام کیت را دارید؟

All the gear?

همه وسایل؟

I've got like a nice winter coat that keeps me warm, but it's not waterproof,

من یک کت زمستانی زیبا دارم که مرا گرم نگه می‌دارد، اما ضد آب نیست،

so I might come back a bit soggy and wet, but I dry my clothes out and

بنابراین ممکن است کمی خیس و خیس برگردم، اما لباس‌هایم را خشک می‌کنم و

I find actually the discomfort of walking in the rain makes arriving

متوجه می‌شوم که در واقع ناراحتی راه رفتن زیر باران باعث می‌شود

home more enjoyable, you know?

به خانه برسم. لذت بخش تر، می دانید؟

So we'd probably call this hiking, right?

بنابراین ما احتمالاً این را پیاده روی می نامیم، درست است؟

If you're going for a long walk, maybe over surfaces that aren't level, so it

اگر برای پیاده‌روی طولانی می‌روید، شاید روی سطوحی که همسطح نیستند، بنابراین ممکن است

might not be an actual purpose-built path, but you're walking in the countryside

یک مسیر هدفمند واقعی نباشد، اما در حومه شهر

or in the hills, in the mountains.

یا در تپه‌ها، در کوهستان قدم می‌زنید.

This would be hiking.

این پیاده روی خواهد بود.

Really?

Mm-hmm.

Wouldn't it?

واقعا؟

مممم اینطور نیست؟

Mm-hmm yeah.

Yeah.

مممم آره

آره

And I think having a good pair of shoes is really important

و من فکر می کنم داشتن یک جفت کفش خوب

if you are into your hiking.

برای پیاده روی بسیار مهم است.

So tell me, you've got some good walking shoes.

پس به من بگو، چند کفش پیاده روی خوب داری.

No!?

نه!؟

Well, I'm kind of a minimalist, so I only have one pair of shoes at a time, and the

خوب، من یک جورهایی مینیمالیست هستم، بنابراین هر بار فقط یک جفت کفش دارم، و کفشی که

one I have now, the pair I have now, I didn't realise until after I bought them,

الان دارم، جفتی که الان دارم، تا زمانی که آنها را خریدم متوجه نشدم،

but they're not good for wet weather...

اما آنها برای هوای مرطوب خوب نیست...

Right.

...like even if it's just like a wet field with like grass, my feet will be soaked.

درست است. ...مثل حتی اگر مثل یک زمین خیس با علف مانند باشد، پاهایم خیس خواهد شد.

Oh, I've kind of got used to it.

آخه یه جورایی عادت کردم

In fact, there's a video on my YouTube channel where I was walking on Dartmoor,

در واقع، یک ویدیو در کانال یوتیوب من وجود دارد که در آن در دارتمور قدم می زدم،

like a national park here in the UK and, I was like filming and I jumped

مانند یک پارک ملی اینجا در بریتانیا، و مثل فیلمبرداری بودم و

across a little stream and I thought it was flat ground, but it was like a bog.

از یک جریان کوچک پریدم و فکر می کردم زمین صاف است، اما اینطور بود یک باتلاق

So it was very, very soft mossy ground, saturated with water.

بنابراین زمین خزه ای بسیار بسیار نرم و اشباع از آب بود.

It looked stable, but it wasn't.

ثابت به نظر می رسید، اما اینطور نبود.

So I ended up like up to my knees in water.

بنابراین من مانند تا زانو در آب به پایان رسید.

Oh no.

وای نه.

Um, walking boots.

اوم، چکمه های پیاده روی.

Wouldn't have saved me then anyway.

به هر حال من را نجات نمی داد.

No.

نه.

Well, I've done some hiking in the Dolomites in Italy.

خوب، من کمی پیاده روی در دولومیت در ایتالیا انجام داده ام.

Mm-hmm.

Nice.

مم-هوم

خوب.

And we did, um, I think we did six weeks out in Argentina

و ما این کار را انجام دادیم، اوم، فکر می کنم شش هفته در آرژانتین بیرون رفتیم

and, and went to Patagonia.

و به پاتاگونیا رفتیم.

So I think having decent shoes, good socks, uh, you know, and a

بنابراین فکر می‌کنم کفش‌های مناسب، جوراب‌های خوب، اوه، می‌دانید، و

windproof jacket if nothing else.

اگر چیز دیگری نباشد، یک کت ضد باد داشته باشید.

Yeah.

Did you have the crampons, like the spiked shoes to go on the ice?

آره

آیا کرامپون مانند کفش های میخ دار برای رفتن روی یخ داشتید؟

Did you have that?

آیا شما آن را داشتید؟

No.

No.

نه.

نه.

So we..., this is one of the stories I often tell, my dangerous adventure story.

پس ما...، این یکی از داستان هایی است که من اغلب تعریف می کنم، داستان ماجراجویی خطرناک من.

So we were out in the Dolomites and there was one walk called Punta Ana.

بنابراین ما در دولومیت ها بودیم و یک پیاده روی به نام پونتا آنا وجود داشت.

And this is actually via ferrata.

و این در واقع از طریق ferrata است.

Mm.

مم

So via ferrata is where you are walking up a mountain, and it's not like, it's not

بنابراین via ferrata جایی است که شما در حال بالا رفتن از یک کوه هستید، و اینطور نیست،

mountain climbing, so you're not climbing up a rock face, although sometimes on a

کوهنوردی نیست، بنابراین شما از یک صخره بالا نمی‌روید، اگرچه گاهی اوقات

via ferrata you might have to, but it's generally walking on a mountain path,

ممکن است مجبور شوید روی یک via ferrata انجام دهید، اما معمولاً روی یک صخره راه می‌روید. مسیر کوهستانی،

but it could be a little bit treacherous.

اما ممکن است کمی خائنانه باشد.

And so there is a metal bar that's like a handrail that you have to clip onto

و بنابراین یک میله فلزی وجود دارد که مانند یک نرده است که باید روی آن گیره دهید

that goes all the way along the walks.

و تمام مسیر را در طول مسیر طی می کند.

So there's one called Punta Ana, and it was in what we call the shoulder season,

بنابراین یکی به نام پونتا آنا وجود دارد، و در آن چیزی بود که ما آن را فصل شانه می نامیم،

which is when it's not quite the high season, when it's nice and warm, and it's

یعنی زمانی که فصل زیاد نیست، زمانی که هوا خوب و گرم است، و

not the down season, the cold season.

فصل پایین، فصل سرد نیست.

So there was snow on the top of the mountains, but it was lovely and

بنابراین در بالای کوه ها برف باریده بود، اما

sunny at the bottom, you know, so we weren't really prepared for the snow.

در پایین آن زیبا و آفتابی بود، بنابراین ما واقعاً برای برف آماده نبودیم.

We set off late and we didn't have crampons, but we did have a rope...

دیر راه افتادیم و کرامپون نداشتیم اما طناب داشتیم...

Important!

مهم!

And we came to one bit that was like a saddleback, so it was like

و به یک بیت رسیدیم که شبیه یک زین بود، پس مثل

between two like hilly sections.

بین دو بخش تپه ای بود.

There was this just ridge that you had to walk across, which I'm sure

این خط الراس بود که باید از آن عبور می کردی، که مطمئنم

in the dry weather would've been fine, but with it covered in snow...

در هوای خشک خوب می شد، اما با پوشیده شدن در برف...

and it's a sheer drop on either side of the saddleback.

و این یک قطره محض در دو طرف پشت زین است.

So you're walking across this ridge that's covered in snow and I was

بنابراین شما در حال عبور از این یال هستید که پوشیده از برف است و من

like, this is just so dangerous.

فکر می کردم که این خیلی خطرناک است.

One slip and it's sudden death.

یک لغزش و آن مرگ ناگهانی است.

This is no messing around.

این هیچ خرابکاری نیست

This is death.

این مرگ است.

So we used the rope that we had to go over the rope that was supposed

بنابراین ما از طنابی استفاده کردیم که باید از روی طنابی که قرار بود

to be for the via ferrata, but that was very high above our heads.

برای via ferrata باشد، می رفتیم، اما بالای سر ما بسیار بلند بود.

So we, we looped this rope over, tied one side around my partner,

پس ما این طناب را حلقه زدیم، یک طرف را دور شریک زندگیم،

one side around me, and we said, if you fall, the other person has to

یک طرف را دور من، و گفتیم، اگر افتادی، طرف مقابل باید

jump off the other side to balance.

از طرف دیگر بپرد تا تعادل را حفظ کند.

And then we, we, you know, very carefully walked across this saddleback,

و سپس ما، ما، می دانید، با احتیاط از این پشت زین عبور کردیم،

but what we realised was, you know, we weren't gonna turn back now.

اما چیزی که متوجه شدیم این بود، می دانید، ما اکنون به عقب بر نمی گردیم.

This was getting serious.

این داشت جدی می شد

Mm-hmm.

مم-هوم

And then we had a sheer rock face in front of us, a vertical rock face

و سپس یک صخره محض در مقابل خود داشتیم، یک صورت صخره ای عمودی

that we had to properly climb up.

که باید به درستی از آن بالا می رفتیم.

Again we only had walking boots on, which was a mistake because our

باز هم ما فقط چکمه های پیاده روی به پا داشتیم که اشتباه بود زیرا پاهایمان مدام

feet kept slipping off the rocks.

از روی صخره ها می لیزید.

It was awful.

خیلی بد بود.

Again, we knew at this point we can't come back now.

باز هم می‌دانستیم که در این مرحله نمی‌توانیم برگردیم.

We can't come back.

ما نمی توانیم برگردیم.

That's the scary part.

این قسمت ترسناک است.

We were halfway up and we realised we were making bad time.

نیمه راه بودیم و متوجه شدیم که داریم روزگار بدی می گذرانیم.

The last cable car from the top of the mountain was gonna go really

آخرین تله کابین از بالای کوه واقعاً به

soon, and that was it for the season.

زودی می رفت و این برای فصل تمام شد.

That was gonna be the last cable car for the season, and we were too far

این آخرین تله‌کابین فصل بود، و ما خیلی عقب بودیم

behind, so we started shouting out.

، بنابراین شروع کردیم به فریاد زدن.

We could see there was some people far in the distance.

می‌توانستیم ببینیم که چند نفر در دوردست هستند.

Shouting out, saying, please, we're here.

فریاد زد، گفت، لطفا، ما اینجا هستیم.

Don't go without us.

بدون ما نرو

Anyway, long story short.

به هر حال، داستان کوتاه است.

We made it, we were exhausted.

ما موفق شدیم، خسته شدیم.

We made it just in time.

درست به موقع آن را درست کردیم.

They were holding the cable car for us and they said, you know..

تله کابین را برای ما گرفته بودند و گفتند می دانید..

Wow!

عجب!

"...we, we were about to pull out the mattresses at the station for you

ما می‌خواستیم تشک‌های ایستگاه را بیرون بیاوریم تا شما

to spend the night up here, but you would've had to hike out the next day."

شب را اینجا بمانید، اما شما باید روز بعد پیاده‌روی می‌کردید.»

And I, and we would had no food.

و من، و ما هیچ غذایی نداشتیم.

You know, it was just, it was a very dangerous situation.

میدونی، فقط، موقعیت خیلی خطرناکی بود.

Have you ever had anything like that?

آیا تا به حال چنین چیزی داشته اید؟

Yeah.

Your story is terrifying.

آره داستانت وحشتناکه

I'm really glad you made it...

واقعا خوشحالم که موفقش کردی...

made it back okay.

خوب برگشتی.

But yeah, like, I guess I must have been about like 15 or something and my dad

اما آره، حدس می‌زنم حدوداً 15 ساله بودم و پدرم

took me on a via ferrata in the Alps.

مرا با یک سواری در کوه‌های آلپ برد.

Okay.

And I didn't really know what it was.

باشه.

و من واقعاً نمی دانستم چیست.

I kind of trusted my dad, like, yeah, it'll be fine.

من یک جورهایی به پدرم اعتماد کردم، مثل اینکه، بله، خوب می شود.

And it kind of starts out climbing a ladder.

و به نوعی با بالا رفتن از یک نردبان شروع می شود.

It's not too bad.

خیلی هم بد نیست.

You have to have yourself hooked in with your harness and your...

شما باید خود را به مهار و طناب های خود بچسبانید

your ropes.

So it's not really possible to fall.

.

بنابراین واقعاً امکان سقوط وجود ندارد.

Although I kind of always think, why are we trusting these metal poles?

اگرچه همیشه فکر می کنم چرا به این تیرهای فلزی اعتماد می کنیم؟

Like, you know, everything breaks one day.

مثل اینکه، می دانید، همه چیز یک روز خراب می شود.

How do we know it's not gonna be today...

از کجا بدانیم که امروز نخواهد بود...

Um, but then as we ascended, it turned more and more into a cliff.

اوم، اما بعد که بالا می رفتیم، بیشتر و بیشتر تبدیل به یک صخره می شد.

And I think, as you said before, it was like a cliff.

و من فکر می کنم، همانطور که قبلاً گفتید، مانند یک صخره بود.

It was just vertical and it was, you know, just like ladders and

فقط عمودی بود و می دانید، درست مثل نردبان ها و

metal things you had to hold onto.

چیزهای فلزی بود که باید روی آن نگه داشتید.

So it was like proper climbing, but it was safe.

بنابراین مانند کوهنوردی مناسب بود، اما ایمن بود.

Yeah.

And it was, you know, good holds to hold onto, but looking

آره

و می‌دانی، نگه‌داشتن آن خوب بود، اما نگاه کردن

below me and just seeing...

به زیر من و فقط دیدن...

for me in my, you know, younger mind, it felt like hundreds of feet below me.

برای من در ذهن جوان‌ترم، احساس می‌کردم صدها فوت پایین‌تر از من.

I don't know how much it really was, but it was just terrifying.

نمی دانم واقعا چقدر بود، اما فقط وحشتناک بود.

And we didn't...

We made it to the top, but if you look back on the photos of that day,

و ما نکردیم...

ما به اوج رسیدیم، اما اگر به عکس های آن روز نگاه کنید،

you can see like my face is just grumpy for the whole day after that.

می بینید که چهره من برای کل روز بعد از آن فقط عبوس است.

I was in such a bad mood.

حالم خیلی بد بود

I think I'd just been traumatised, you know.

فکر می کنم فقط ضربه روحی خورده ام، می دانید.

What worries me about the via ferrata is you have to have a special

چیزی که من را در مورد via ferrata نگران می کند این است که شما باید یک

harness thing to hook on with.

بند مخصوص برای قلاب کردن داشته باشید.

So you have your harness...

بنابراین شما مهار خود را دارید...

...which is what you wear, and then you would normally, with climbing,

... همان چیزی است که می پوشید، و سپس به طور معمول، با بالا رفتن،

you'd have a rope and some carabiners, which are the connecting metal loops.

یک طناب و چند کارابین خواهید داشت که حلقه های فلزی اتصال هستند.

That's right, isn't it?

Carabiners?

درست است، اینطور نیست؟

کارابین ها؟

Yeah.

آره

When you do via ferrata, you have a special, I think it's called a tether,

وقتی از طریق فراتا این کار را انجام می‌دهید، فکر می‌کنم یک بند مخصوص به نام یک بند دار دارید،

um, a special tether that is all bunched up into a short, what feels

اوم، یک بند مخصوص که همگی در یک شورت جمع شده است، چیزی شبیه

like a short rope or a short lead, and to connect from your harness through

یک طناب کوتاه یا سرب کوتاه، و برای اتصال از مهار شما

to your carabiner that you hook on.

به کارابین خود که به آن قلاب می کنید.

So it feels short.

بنابراین احساس کوتاهی می کند.

But then what would happen is if you fell this tether tears and it

اما بعد از آن چه اتفاقی می افتد این است که اگر این بند پاره اشک شود و

releases quite a long stretch of like, I don't know, 10 metres or something.

کشش نسبتاً طولانی مانند، نمی دانم، 10 متر یا چیزی شبیه به آن آزاد شود.

It's quite a long stretch.

این کشش کاملا طولانی است.

Mm.

Okay.

So it's all bunched up inside this tether.

مم باشه.

بنابراین همه اینها در داخل این تتر جمع شده است.

It tears open if you fall.

اگر بیفتی اشک باز می شود.

And the idea is that it, it's taking some of the momentum out of your fall

و ایده این است که، در حالی که پاره می‌شود، مقداری از حرکت سقوط شما را از بین می‌برد

as it's tearing, it's slowing your fall down because if you were to just...

، سقوط شما را کند می‌کند، زیرا اگر بخواهید فقط... به

you need space.

فضا نیاز دارید.

But if you were to fall and you had a lot of rope, you could get tangled up in it.

اما اگر قرار بود زمین بخورید و طناب زیادی داشتید، ممکن بود در آن گیر کنید.

And also the momentum, by the time you hit the end of the rope, the momentum

و همچنین تکانه، زمانی که به انتهای طناب ضربه می زدی، تکانه

would be so hard, you'd break your back...

آنقدر سخت می شد که پشتت را می شکستی...

mm-hmm.

مم-هوم.

or some bones from your harness.

یا چند استخوان از مهار شما.

It would just be too much impact.

فقط تاثیر زیادی خواهد داشت.

So it has to slow your descent.

بنابراین باید فرود شما را کند کند.

So that's when you have this tearing...

پس آن موقع است که شما این پاره شدن را دارید...

interesting

جالب است

...to release the rope inside this tether.

... رها کردن طناب داخل این بند.

Which means if you have a fall and you tear it, it's used, you can't

یعنی اگر افتادید و پاره کردید، استفاده شده است، نمی توانید دوباره

restitch it, so it's, it's done.

آن را ببندید، پس تمام شد.

So you have your fall, you use your tether, and it's like releasing

بنابراین شما سقوط خود را دارید، از افسار خود استفاده می کنید، و مانند این است که

your parachute, but then you need to get back in the plane and carry

چتر نجات خود را رها کنید، اما پس از آن باید به هواپیما برگردید و ادامه دهید

on and jump out the plane again.

و دوباره از هواپیما بیرون بپرید.

You'd be unlucky to fall twice though, wouldn't you?

اگر دوبار زمین بخورید بدشانس خواهید بود، اینطور نیست؟

Well, so, but if you...

خوب، پس، اما اگر...

imagine you're, you're tired and the weather's bad.

تصور کنید که هستید، خسته هستید و هوا بد است.

Yeah.

You're halfway up a mountain or halfway through a via ferreta and

آره شما در نیمه راه یک کوه یا نیمه راه از طریق via ferreta هستید و

you fall, your tether's done, spent.

سقوط می کنید، افسار شما تمام شده است، تمام شده است.

Then you have to climb yourself back onto the..., you know, you

سپس باید خود را دوباره بر روی...، می دانید،

might be hanging from an overhang.

ممکن است از یک برآمدگی آویزان شده باشید.

Somehow you have to get back onto the mountain, back onto the

یه جورایی باید به کوه برگردی، به مسیر برگردی

path, and then, and then you...

، و بعد، و بعد تو...

what do you do then?

اونوقت چیکار میکنی؟

You've got no safety rope, not really, not a, not a genuine one that's gonna actually

تو هیچ طناب ایمنی نداری، نه واقعاً، نه یک طناب واقعی که واقعاً

work for you, to get you either all the way there or all the way back, you know?

برایت کار کند، می‌دانی یا تمام راه را به آنجا برساند یا تمام راه را به عقب برگرداند؟

Mm-hmm.

That's always what bothered me when we were doing these very long, quite

مم-هوم

این چیزی است که همیشه وقتی این پیاده‌روی‌های بسیار طولانی و کاملاً سخت را انجام می‌دادیم

arduous hikes, is that potentially, if I have one fall in the middle, then...

، مرا آزار می‌داد، این است که به طور بالقوه، اگر یک سقوط در وسط داشته باشم، پس...

I'll, I'll be without any real safety afterwards.

بعد از آن هیچ ایمنی واقعی ندارم.

Yeah.

I feel like that's a difference between us and the pros, right?

آره من احساس می کنم که این تفاوت بین ما و حرفه ای ها است، درست است؟

The pros seem to not, the professionals, they don't, they

به نظر می رسد که افراد حرفه ای نه، حرفه ای ها این کار را نمی کنند، آنها

don't think about this almost.

تقریباً به این موضوع فکر نمی کنند.

It's like they, they take precautions, but the idea of failing

مثل این است که آنها اقدامات احتیاطی را انجام می دهند، اما ایده شکست

isn't even an option for them.

حتی یک گزینه برای آنها نیست.

Like if you've seen people do free soloing where they climb cliffs

اگر دیده‌اید که مردم در جایی که از صخره‌ها

without any rope or safety equipment.

بدون طناب یا تجهیزات ایمنی بالا می‌روند، انفرادی رایگان انجام می‌دهند، مانند آن.

Like I guess, I imagine they just don't have the concept of failing.

همانطور که حدس می‌زنم، تصور می‌کنم آنها مفهوم شکست خوردن را ندارند.

Like it's not even in their mind.

انگار حتی در ذهنشان هم نیست.

'cause if it were, probably it's more likely to happen.

زیرا اگر چنین بود، احتمالاً این اتفاق بیشتر می‌شد.

I guess that's how it works.

من حدس می زنم که چگونه کار می کند.

Things like gymnastics and, and climbing as well, but with

چیزهایی مانند ژیمناستیک و کوهنوردی نیز، اما با

gymnastics it's like 95% mental.

ژیمناستیک 95% ذهنی است.

Like what you are thinking is what's going to happen.

مانند آنچه شما فکر می کنید این است که چه اتفاقی می افتد.

So you have to get your mind in the right place and not think about falling.

پس باید ذهن خود را به جای درستی برسانید و به زمین خوردن فکر نکنید.

If you think about it, if you visualise it, it will more likely happen.

اگر به آن فکر کنید، اگر آن را تجسم کنید، به احتمال زیاد اتفاق می افتد.

Mm-hmm.

And if you are scared, you hold back and you tense up in a way that will cause

مم-هوم

و اگر بترسید، خودداری می کنید و به گونه ای تنش می کنید که باعث

the incident or the accident to happen.

وقوع حادثه یا حادثه شود.

Fear is an obstacle to overcome, but at the same time, it is there to protect us.

ترس مانعی برای غلبه بر آن است، اما در عین حال برای محافظت از ما وجود دارد.

So it's, it's..., I guess there's a balance of appropriate

بنابراین، این است...، حدس می‌زنم تعادلی در

levels of fear, isn't there?

سطوح مناسب ترس وجود دارد، اینطور نیست؟

But I guess I can relate to that.

اما من حدس می زنم که می توانم با آن ارتباط برقرار کنم.

Like I'm a big fan of, I dunno what you'd call it, it's a bit like scrambling.

مثل اینکه من از طرفداران پر و پا قرص آن هستم، نمی دانم اسمش را چه می گذارید، کمی شبیه به درگیری است.

It's not climbing.

کوهنوردی نیست

I'm not a fan of that after my traumatic childhood, but more like, um,

من بعد از دوران کودکی دردناکم طرفدار آن نیستم، اما بیشتر شبیه اوم،

... It's where you use your hands and feet, isn't it?

... جایی است که از دست و پاهای خود استفاده می کنید، اینطور نیست؟

it's where you use your hands and feet to climb up like rocky terrain.

اینجا جایی است که از دست ها و پاهای خود برای بالا رفتن مانند زمین های سنگی استفاده می کنید.

I feel like it's like parkour in the countryside.

احساس می کنم مثل پارکور در حومه شهر است.

Like I love kind of jumping over rocks, jumping over rivers and stuff like that.

مثل اینکه من عاشق پریدن از روی صخره ها، پریدن از روی رودخانه ها و این چیزها هستم.

I think I'm quite good on my feet in that sense.

فکر می‌کنم از این نظر کاملاً روی پایم خوب هستم.

But as soon as you start to think about how it could go wrong, then you mess up.

اما به محض اینکه شروع به فکر کردن در مورد اینکه چگونه ممکن است اشتباه پیش برود، به هم می خورید.

Yeah.

Like imagine you're jumping over a stream.

آره مانند تصور کنید که از روی یک جریان می پرید.

It's quite a big stream, a wide stream.

این یک جریان کاملاً بزرگ است، یک جریان گسترده.

If you think about like, oh, it's too big, it's...

اگر به این فکر می کنید که اوه، خیلی بزرگ است، ...

I can't do it, then you're gonna fall in.

من نمی توانم این کار را انجام دهم

But if you just focus on the other side and you just go for it, then

، در آن صورت می

you'll almost definitely do it.

افتید. تقریباً قطعاً آن را انجام خواهم داد.

So it is very mental.

پس خیلی ذهنی است.

Many things are.

خیلی چیزها هستند.

I always think if you were able to live for hundreds and hundreds and hundreds of

من همیشه فکر می کنم اگر بتوانید صدها و صدها و صدها

years, would we just end up being bored?

سال زندگی کنید، آیا در نهایت خسته می شدیم؟

Would we exhaust all the options of, you know, adrenaline sports?

آیا می‌دانید که همه گزینه‌های ورزش‌های آدرنالین را تمام می‌کنیم؟

Would nothing excite us anymore?

آیا دیگر هیچ چیز ما را هیجان زده نمی کند؟

Well, a counter-argument to that,

خوب، یک استدلال متقابل برای آن،

it depends what you mean by living, how, how we would live for that

این بستگی دارد که منظور شما از زندگی کردن، چگونه و چگونه برای این

long, because, and really interesting thing I like to think about is, say

مدت طولانی زندگی کنیم، زیرا، و واقعاً چیز جالبی که من دوست دارم به آن فکر کنم این است که بگوییم

if we discovered through medicine, like how to, how to live for

اگر از طریق پزشکی کشف کردیم، مانند چگونه ، چگونه

a thousand years, I think we'd be the most risk averse species.

هزار سال زندگی کنیم، من فکر می کنم ما خطرناک ترین گونه خواهیم بود.

You know, we, we wouldn't do anything risky because let's say

می دانی، ما هیچ کار خطرناکی انجام نمی دهیم، زیرا فرض کنید

you are like I dunno, 40 years old, and you sadly pass away doing

شما مانند من نمی دانم، 40 ساله هستید، و متأسفانه در حال انجام

something dangerous, it's very sad.

یک کار خطرناک از دنیا می روید، این بسیار ناراحت کننده است.

But I guess you're like middle-aged then, aren't you?

اما حدس می‌زنم آن موقع مثل میانسالی هستید، اینطور نیست؟

You, you can...

Yes, I am middle-aged Michael

شما، می توانید...

بله، من میانسال هستم مایکل

Oh, I'm so sorry.

I don't know your age, I promise.

اوه، خیلی متاسفم.

من سن شما را نمی دانم قول می دهم.

I'm 41.

من 41 ساله هستم.

I'm 41.

من 41 ساله

You don't look it.

هستم.

You look very, very young.

شما خیلی خیلی جوان به نظر می رسید.

Look younger than me and I'm...

از من جوانتر به نظر برسید و من ...

it's okay.

اشکالی ندارد.

I'm only playing with you.

من فقط با تو بازی میکنم

I don't mind.

من مشکلی ندارم.

Oh, you've made me, um feel awkward now.

اوه، تو باعث شدی من الان احساس بدی کنم.

No, it's okay.

نه این خوبه.

But I get what you mean.

It's, it's relative, right?

اما متوجه منظورت شدم

این نسبی است، درست است؟

You feel like you've, you've lived half your life.

شما احساس می کنید که دارید، نیمی از عمر خود را گذرانده اید.

If I were to die tomorrow, it wouldn't be as sad as if I died when I was 15

اگر قرار بود فردا بمیرم، آنقدر غمگین نبود که اگر در 15 سالگی مردم،

because there's less life ahead of me now than there was when I was a teenager.

زیرا اکنون زندگی کمتری نسبت به دوران نوجوانی پیش روی من است.

Yes.

And if you were to live to a thousand, if that were possible when you

آره.

و اگر قرار بود تا هزار نفر زنده بمانید، اگر زمانی که

died at 40 or even 80, that would be a huge tragedy because you're

در 40 یا حتی 80 سالگی از دنیا رفتید ممکن بود، این یک تراژدی بزرگ خواهد بود، زیرا شما

missing out on most of your life.

بیشتر زندگی خود را از دست می دهید.

Yeah.

آره

So I feel like people wouldn't do as much if we lived for that long, you know?

بنابراین من احساس می‌کنم اگر ما آنقدر عمر کنیم، مردم آنقدر کار نمی‌کنند، می‌دانی؟

Yeah.

We'd be much more cautious, I imagine.

آره تصور می کنم ما بسیار محتاط تر خواهیم بود.

Yeah.

And maybe we'd work harder on our relationships.

آره

و شاید بیشتر روی روابطمان کار کنیم.

And it's interesting to think how, what we would do for careers.

و جالب است که فکر کنیم چگونه، چه کاری برای مشاغل انجام دهیم.

Would we actually change careers many times and try out many different things?

آیا واقعاً بارها شغل خود را تغییر می دهیم و چیزهای مختلف را امتحان می کنیم؟

It would certainly give us more options, wouldn't it?

مطمئناً گزینه های بیشتری به ما می دهد، اینطور نیست؟

Uh, yeah.

اوه، آره

I wonder because there's a lot of projects that people have

من تعجب می کنم زیرا پروژه های زیادی وجود دارد که مردم

started before that they...

قبل از آن شروع کرده اند ...

I think about big cathedrals and things and space programs that they

من به کلیساهای بزرگ و چیزها و برنامه های فضایی فکر می کنم که آنها

know they're not gonna see the end of which is always really amazing

بدانند که پایان آن را نخواهند دید که همیشه واقعاً شگفت انگیز است

that people can commit themselves to doing part of a project in their life.

که مردم می توانند خود را متعهد به انجام بخشی از یک پروژه در زندگی خود کنند.

But I imagine there'd be a lot more people doing important stuff

اما تصور می‌کنم افراد بسیار بیشتری هستند که کارهای مهمی

like, "okay, I'm gonna dedicate my life to curing this disease.

مانند "خوب، من زندگی‌ام را وقف درمان این بیماری می‌کنم.

(it) Might take me 500 years, but it's doable".

ممکن است 500 سال طول بکشد، اما شدنی است".

I wonder how, um, how we'd look if we lived to a thousand.

من تعجب می کنم، اوم، اگر ما تا هزار عمر زندگی می کردیم چگونه به نظر می رسیدیم.

You see some people who...

شما افرادی را می بینید که...

who do manage to make it to a hundred, but our bodies aren't really built...

که موفق می شوند به صد نفر برسند، اما بدن ما واقعاً ساخته نشده است...

really for, for surviving that long.

واقعاً برای این که این مدت طولانی زنده بماند.

It is interesting when you touch, we touch on longevity and things.

جالب است وقتی دست می زنید، ما به طول عمر و چیزها دست می زنیم.

I actually follow, a chap called David Sinclair, he's someone

من در واقع دنبال می کنم، مردی به نام دیوید سینکلر، او کسی است

who I've mentioned a lot.

که من زیاد از او نام برده ام.

Yeah.

And we actually adjust our lifestyle to, to kind of follow some of the things

آره

و ما در واقع سبک زندگی خود را تنظیم می کنیم تا به نوعی از برخی از چیزهایی

that he teaches to help you to live a longer life because I really would

که او آموزش می دهد پیروی کنیم تا به شما کمک کند زندگی طولانی تری داشته باشید، زیرا من واقعاً دوست دارم

like to live for a very long time.

برای مدت طولانی زندگی کنم.

I certainly want to live till I'm a hundred.

من مطمئناً می خواهم تا صد سالگی زندگی کنم.

I don't know if I'll get there, but..., even if I make it to 80,

نمی دانم به آنجا برسم یا نه، اما...، حتی اگر به 80 سالگی هم برسم،

I want to make sure that I'm as healthy as I can be until that age.

می خواهم مطمئن شوم که تا آن سن که می توانم سالم باشم.

That's the key, isn't it?

این کلید است، اینطور نیست؟

Yeah.

I don't wanna be a burden.

آره

من نمی خواهم سربار باشم

I mean, in my view, it's not all about numbers.

منظورم این است که از نظر من، همه چیز در مورد اعداد نیست.

Yeah.

آره می دانید، من ترجیح می دهم 60 سال سالم زندگی کنم تا صد سال

It's about, you know, I'd rather live 60 healthy years than a hundred years

where half of them are not, you know, in good condition when you can't do much.

که نیمی از آنها در شرایط خوبی نباشند، وقتی شما نمی توانید کار زیادی انجام دهید.

Yeah.

And you know, I've got two children, I would've liked more children, but

آره

و می دانید، من دو فرزند دارم، دوست داشتم فرزندان بیشتری داشته باشم، اما

you know, that just hasn't happened.

می دانید که این اتفاق نیفتاده است.

And I don't want to be that burden on my children.

و من نمی خواهم آن بار بر دوش فرزندانم باشم.

I don't want them to have to, you know, figure out if they're gonna put me in a

نمی‌خواهم مجبور شوند، بفهمند که آیا می‌خواهند من را در خانه بگذارند

home or have to, you know, look after me.

یا باید مراقب من باشند.

And I'd love to be able to be very active with my grandchildren as well

و من خیلی دوست دارم که بتوانم با نوه هایم نیز بسیار فعال باشم،

if I'm blessed with grandchildren.

اگر صاحب نوه باشم.

And so, you know, getting out and, and walking on a regular basis.

و بنابراین، شما می دانید، بیرون آمدن و، و راه رفتن به طور منظم.

They do say that you should walk around 10,000 steps a day.

آنها می گویند که شما باید حدود 10000 قدم در روز راه بروید.

A lot.

Yeah.

زیاد.

آره

A lot.

I think in modern life, doing a thousand, 10,000 steps a day is a lot.

زیاد.

من فکر می کنم در زندگی مدرن، انجام هزار، 10000 قدم در روز زیاد است.

What's that like?

این چه شکلی است؟

I guess an hour and a half roughly of walking.

حدس می زنم یک ساعت و نیم پیاده روی است.

I can really hear that.

من واقعاً می توانم آن را بشنوم.

Cornish accent.

لهجه کورنیش.

It comes out in some, in certain words.

در برخی از کلمات، در برخی کلمات ظاهر می شود.

Yeah.

آره

We were talking about accents.

در مورد لهجه ها صحبت می کردیم.

I previously appeared on Michael's podcast, which you should all go and check

من قبلاً در پادکست مایکل ظاهر شدم، که

out if you're not already familiar with it, which is the Level Up English podcast.

اگر قبلاً با آن آشنا نیستید، که پادکست Level Up English است، همه باید بروید و بررسی کنید.

Right.

درست.

There'll be links in the description here, so you can check that out.

پیوندهایی در توضیحات در اینجا وجود دارد، بنابراین می توانید آن را بررسی کنید.

Um, we were talking about accents and uh, Michael asked me if I could

اوم، داشتیم در مورد لهجه‌ها صحبت می‌کردیم و اوه، مایکل از من پرسید که آیا می‌توانم

tell where he was from and I said it was quite hard to pinpoint.

بگویم اهل کجاست و من گفتم تشخیص دقیق آن بسیار سخت است.

I said, somewhere, maybe around Bristol, he's actually Cornish.

گفتم، جایی، شاید در اطراف بریستول، او در واقع کورنیش است.

And, um, the more I'm speaking with Michael, the more I can

و اوم، هر چه بیشتر با مایکل صحبت می کنم، بیشتر می توانم

hear the ah sound coming out.

صدای آه را بشنوم.

So that's why my reaction was, uh, came out there.

بنابراین به همین دلیل است که واکنش من این بود، اوه، بیرون آمد.

But yes, 10,000 steps a day.

اما بله، 10000 قدم در روز.

I think if you are sitting in an office and you are very busy,

فکر می‌کنم اگر در دفتری نشسته‌اید و خیلی مشغول هستید،

it's quite hard to get that in.

ورود به آن کار بسیار سختی است.

Something I discovered recently though is you can get treadmills

چیزی که اخیراً کشف کردم این است که می‌توانید تردمیل‌هایی تهیه کنید

that go underneath your desk.

که زیر میزتان قرار می‌گیرند.

So if you did manage to get a standing desk, you can walk while you are working.

بنابراین اگر توانستید یک میز ایستاده بگیرید، می توانید در حین کار راه بروید.

I've also seen ones where you can sit down, but it's like..., like

من مواردی را نیز دیده ام که می توانید در آن بنشینید، اما مانند...، مانند

bicycle pedals under the desk as well.

پدال دوچرخه زیر میز نیز است.

I've heard they're quite good.

شنیدم خیلی خوبن

I wonder how much you'd be able to concentrate if you are, if you're

نمی‌دانم اگر هستید چقدر می‌توانید تمرکز کنید، اگر در حال

moving, would it be as easy, especially when you're doing what we do?

حرکت هستید، آیا این کار به همین راحتی خواهد بود، به خصوص وقتی کاری را که ما انجام می‌دهیم انجام می‌دهید؟

You can't do a podcast when you've got something whirring,

وقتی چیزی در حال پیچیدن است، نمی‌توانید پادکست بسازید،

to whir is like a noise, like a constant, {makes a whirring noise}.

غوغا کردن مانند یک صدا است، مانند یک صدای ثابت، {صدای چرخش ایجاد می‌کند}.

You couldn't podcast with that, could you?

شما نمی توانید با آن پادکست بسازید، می توانید؟

Why is Michael doing this.

چرا مایکل این کار را می کند؟

Moving side to side.

حرکت پهلو به پهلو.

Yeah, I do have a pull-up bar in my garden.

بله، من یک بار در باغم دارم.

'cause I really just enjoy just every now and again, just hanging

چون من واقعاً فقط هر چند وقت یکبار لذت می برم، فقط از آویزان کردن

and trying to do a pull-up.

و تلاش برای انجام یک کشش لذت می برم.

Can you do a pull-up?

آیا می توانید یک کشش انجام دهید؟

Yes.

I was gonna ask you how many you can do if, if any.

آره.

می خواستم از شما بپرسم که در صورت وجود، چند کار را می توانید انجام دهید.

Oh, well, I mean from a dead hang all the way up, I can probably only do one.

اوه، خوب، منظورم از یک مرده تا آخر، من احتمالا فقط می توانم یک کار را انجام دهم.

Mm-hmm.

مم-هوم

But if, uh, if it's kind of like with a bit of a jump up and maybe not going

اما اگر، آه، اگر مثل کمی پرش به بالا باشد و شاید

all the way back down again, then I can probably get out about three or four.

دوباره به پایین برنگردم، احتمالاً می توانم حدود سه یا چهار نفر بیرون بیایم.

Mm-hmm.

مم-هوم

I'm relatively strong in my upper body, but I was watching something, I think

من در بالاتنه ام نسبتاً قوی هستم، اما داشتم یک چیزی را تماشا می کردم، فکر می کنم

it was a YouTuber just the other day who said something, a large, I can't remember

یک یوتیوبر همین روزها چیزی گفته بود، بزرگ،

the figures, but a majority of Americans couldn't do one pull up from a dead hang.

ارقام را به خاطر نمی آورم، اما اکثریت آمریکایی ها نمی توانند انجام دهند. یکی از آویزان مرده بلند می شود.

Yeah, I believe it.

بله، من آن را باور دارم.

And he was trying to put it to the test.

و سعی می کرد آن را در معرض آزمایش قرار دهد.

He was just out in a, like a busy street asking people to come and

او فقط در یک خیابان شلوغ بیرون آمده بود و از مردم می خواست که بیایند و

do one pull-up and he'd give them a hundred dollars if they did.

یک بار کشیدن انجام دهند و اگر انجام دهند صد دلار به آنها می دهد.

And surprisingly many people couldn't do it.

و با کمال تعجب بسیاری از مردم نتوانستند این کار را انجام دهند.

I think I, I think I saw that actually.

فکر می‌کنم، فکر می‌کنم واقعاً آن را دیدم.

Did you?

آیا تو؟

Yeah.

Yeah.

آره

آره

And some people, I think that was it, the YouTuber himself, he could

و برخی از مردم، فکر می‌کنم همین بود، خود یوتیوبر، می‌توانست

do it for a couple minutes or something, but most people couldn't.

این کار را برای چند دقیقه یا چیزی انجام دهد، اما بیشتر مردم نمی‌توانستند.

Yeah, he did, he did like 21 pull-ups or something.

بله، او انجام داد، او مانند 21 کشش یا چیزی شبیه به این کار انجام داد.

He was like, um, he'd trained in the Marines or something.

او انگار در تفنگداران دریایی یا چیزی دیگر آموزش دیده بود.

It made me then want to go and do some pull-ups.

این باعث شد که بخواهم بروم و چند حرکت کششی انجام دهم.

I think I could do, like, I could probably do like two or something.

فکر می‌کنم می‌توانستم، مثلاً، احتمالاً می‌توانم مانند دو یا چیزی انجام دهم.

I'm not, I'm not very good, but I sometimes try at the gym I

من نیستم، خیلی خوب نیستم، اما گاهی اوقات در باشگاهی که می

go to, they've got a bar but I want to get better at that too.

روم امتحان می کنم، آنها یک بار دارند اما من می خواهم در آن هم بهتر شوم.

One is easy, two is a struggle.

یکی آسان است، دو مبارزه است.

Then after that, it, you know, it depends.

بعد از آن، می دانید، بستگی دارد.

When I was climbing, I could do a lot more pull-ups than, than I can now, and that's

زمانی که کوهنوردی می‌کردم، می‌توانستم خیلی بیشتر از آنچه اکنون می‌توانم، کشش انجام دهم، و این

just because I'm not climbing very much.

فقط به این دلیل است که زیاد کوهنوردی نمی‌کنم.

You do get a good bit of upper body strength with squash, and you certainly

شما با اسکواش اندکی قدرت بالاتنه به دست می آورید، و مطمئناً

do with gymnastics, but during lockdown, I was pregnant with my second son,

با ژیمناستیک هم این کار را انجام می دهید، اما در دوران قرنطینه، من پسر دومم را باردار بودم

and I put on four stone with my second pregnancy, which will mean nothing

و در بارداری دومم چهار سنگ گذاشتم، که

to you probably, but it's a lot.

احتمالاً برای شما معنایی نخواهد داشت. ، اما زیاد است.

Usually you should put on about two stone with a pregnancy.

معمولاً در بارداری باید حدود دو سنگ بزنید.

So I put on four, and that's because it was locked down.

بنابراین من چهار پوشیدم، و این به این دلیل است که در آن قفل شده بود.

I couldn't go anywhere.

هیچ جا نتونستم برم

I couldn't measure myself.

نمی توانستم خودم را اندازه بگیرم.

I had no way of weighing myself, so I had no clue about my weight gain really.

من هیچ راهی برای وزن کردن خودم نداشتم، بنابراین هیچ سرنخی از افزایش وزنم نداشتم.

And so when I had my child, and then I came back to my sports,

و به همین ترتیب وقتی فرزندم را به دنیا آوردم و سپس به ورزش خودم که ژیمناستیک و اسکواش بود برگشتم

which was gymnastics and squash.

.

I had terrible knees because I'd gained all this weight.

زانوهای وحشتناکی داشتم چون این همه وزن اضافه کرده بودم.

And it took me a lot longer to lose it.

و خیلی طول کشید تا آن را از دست دادم.

And then all my muscles and my joints just weren't happy.

و بعد همه ماهیچه ها و مفاصلم خوشحال نبودند.

So yeah, getting back into climbing and gymnastics still hasn't yet happened.

بنابراین بله، بازگشت به سنگنوردی و ژیمناستیک هنوز اتفاق نیفتاده است.

I'm back, I'm fully back with my squash, but it's a long road.

من برگشتم، با اسکواشم کاملا برگشتم، اما راه طولانی است.

It's a long road back to previous levels of fitness.

راه طولانی بازگشت به سطوح قبلی تناسب اندام است.

Yeah, you can get back there, but I think it's so much easier to lose health

بله، شما می توانید به آنجا برگردید، اما من فکر می کنم از دست دادن سلامتی بسیار آسان تر

than it is to gain it back, isn't it?

از به دست آوردن آن است، اینطور نیست؟

It takes a lot longer to regain muscle or lose fat.

بازیابی عضله یا از دست دادن چربی زمان زیادی طول می کشد.

It's, it's a shame how that works.

این حیف است که چگونه کار می کند.

Yeah.

My mum used to say, when I was eating biscuits she'd say "A minute on the lips,

آره مامانم می گفت، وقتی داشتم بیسکویت می خوردم، می گفت "یک دقیقه روی لب،

a lifetime on the hips", thanks, mum.

یک عمر روی باسن"، ممنون، مامان.

Just before this podcast, I was feeling a bit peckish, a bit

درست قبل از این پادکست، کمی احساس گرسنگی می‌کردم

hungry, so I picked up some cookies, some biscuits, and I was like...

، بنابراین مقداری کلوچه، مقداری بیسکویت برداشتم، و فکر کردم...

I put it down and had like a handful of nuts instead.

آن را زمین گذاشتم و به جای آن مثل یک مشت آجیل خوردم.

So I feel good about my morning.

بنابراین من از صبح خود احساس خوبی دارم.

Well done.

آفرین.

Well done.

We...

آفرین.

ما...

see this, this tin behind us is full of ginger snap biscuits.

این را ببینید، این قوطی پشت سر ما پر از بیسکویت های زنجبیلی است.

My in-laws keep buying us these same tins 'cause we were

پدر و مادرم همچنان همین قوطی ها را برای ما می خرند، زیرا ما می

like, "oh, they're amazing".

گوییم "اوه، آنها شگفت انگیز هستند".

But I really wish they wouldn't because I just can't stop eating them.

اما من واقعاً آرزو می کنم که این کار را نکنند زیرا من نمی توانم از خوردن آنها دست بکشم.

It's terrible, especially when it's cold.

وحشتناک است، مخصوصاً زمانی که هوا سرد است.

Next time I'm in Cornwall, you'll have to tell me where I can go to have

دفعه بعد که در کورنوال هستم، باید به من بگویید که کجا می توانم بروم تا

a good walk or a scramble perhaps.

یک پیاده روی خوب یا شاید یک تقلا داشته باشم.

Yeah,

likewise.

آره همینطور

When I'm in Surrey, I don't think I've been to Surrey before.

وقتی در ساری هستم، فکر نمی کنم قبلاً به ساری رفته باشم.

I'm not sure.

So we'll have to let each other know.

مطمئن نیستم.

پس باید به همدیگه اطلاع بدیم

Yeah,

بله،

yeah, absolutely.

بله، قطعا.

Well, thank you so much.

خب خیلی ممنون

Can you let the listeners and viewers know where they can find you?

آیا می توانید به شنوندگان و بینندگان بگویید که کجا می توانند شما را پیدا کنند؟

Of course.

So there's Level Up English Podcast.

البته.

بنابراین پادکست انگلیسی Level Up وجود دارد.

My website is Levelupenglish.school, and you'll find me as well

وب سایت من Levelupenglish.school است و شما نیز مرا پیدا خواهید کرد

on YouTube, Instagram.

در یوتیوب، اینستاگرام

Yeah.

Fantastic.

آره خارق العاده.

Thank you everyone for listening.

از همه برای گوش دادن متشکرم.

Take care and bye.

مراقب باش و خداحافظ

Bye everyone.

خداحافظ همه

Thank you for listening to today's podcast.

از اینکه به پادکست امروز گوش دادید متشکرم.

Don't forget that if you want to join my club to download the transcripts,

فراموش نکنید که اگر می‌خواهید برای دانلود رونوشت‌ها به باشگاه من بپیوندید،

become part of an online community, and to take part in some live,

عضوی از یک انجمن آنلاین شوید و در برخی

face-to-face conversation classes.

کلاس‌های گفتگوی زنده و حضوری شرکت کنید

Then check out my Conversation Club by clicking on the link.

. سپس با کلیک بر روی پیوند، باشگاه گفتگوی من را بررسی کنید.

There'll also be links to Michael's podcast, website and YouTube

همچنین پیوندهایی به پادکست، وب سایت و کانال یوتیوب مایکل

channel down in the description.

در توضیحات درج خواهد شد.

Until next time everyone, take care and goodbye.

تا دفعه بعد همه مراقب باشید و خداحافظ.