Richard Turere: My invention that made peace with lions

ریچارد تور: اختراع من که باعث صلح با شیرها شد

Translator: Joseph Geni Reviewer: Morton Bast

Translator: Farnaz Saghafi Reviewer: soheila Jafari

This is where I live. I live in Kenya,

این جائی‌ست که من زندگی می کنم. من در کنیا،

at the south parts of the Nairobi National Park.

در قسمت جنوبی پارک ملی نایروبی زندگی می کنم.

Those are my dad's cows at the back,

اونجا در پشت تصویر، گاوهای پدرم را می بینید،

and behind the cows,

و در پشت گاوها،

that's the Nairobi National Park.

پارک ملی نایروبی است.

Nairobi National Park is not fenced in the south widely,

قسمت وسیعی از جنوب پارک ملی نایروبی، حصار بندی نشده

which means wild animals like zebras

و این بدان معنی است که حیوانات وحشی مثل گورخر براحتی از پارک بیرون می آیند.

migrate out of the park freely.

و این بدان معنی است که حیوانات وحشی مثل گورخر براحتی از پارک بیرون می آیند.

So predators like lions follow them,

در نتیجه حیوانات شکارچی مثل شیرها، آنها را تعقیب کرده،

and this is what they do.

و این نتیجه کار آنهاست.

They kill our livestock.

آنها دامهای ما را می کشند.

This is one of the cows which was killed at night,

این یکی از گاوهایی است که در شب کشته شد،

and I just woke up in the morning and I found it dead,

و وقتی صبح بیدار شده، دیدم که مرده،

and I felt so bad,

و احساس خیلی بدی داشتم،

because it was the only bull we had.

چون اون تنها گاو نری بود که داشتیم.

My community, the Maasai, we believe that

جامعه ما، ماسایی، بر این عقیده است که

we came from heaven with all our animals and all the land

ما بهمراه تمام دامها و زمین هایمان از آسمان آمدیم

for herding them, and that's why we value them so much.

تا از دامهایمان نگهداری کنیم، به همین دلیل است که اینقدر برایمان با ارزشند.

So I grew up hating lions so much.

بدین ترتیب من در طول زندگیم از شیرها متنفر بودم.

The morans are the warriors

"مورانها" جنگجویانی هستند

who protect our community and the livestock,

که جامعه و دامهای ما را حفظ می کنند،

and they're also upset about this problem.

و اونها هم از این مسئله عصبانی هستند.

So they kill the lions.

بنابراین شیرها را می کشند.

It's one of the six lions which were killed in Nairobi.

این یکی از شیرهایی است که در نایروبی کشته شده.

And I think this is why the Nairobi National Park lions are few.

و فکر کنم همین عامل تعداد کم شیرهای پارک ملی نایروبی است.

So a boy, from six to nine years old, in my community

خُب در جامعه ما، یک پسر بین سن ۶ تا ۹ سالگی،

is responsible for his dad's cows,

مسئولیت گاوهای پدرش را دارد،

and that's the same thing which happened to me.

و این چیزی بود که برای من اتفاق افتاد.

So I had to find a way of solving this problem.

پس باید یه راهی برای حل این مشکل پیدا می کردم.

And the first idea I got was to use fire,

اولین ایده ام استفاده از آتش بود،

because I thought lions were scared of fire.

چون فکر می کردم شیرها از آتش می ترسند.

But I came to realize that that didn't really help,

اما فهمیدم که در واقع این کارایی نداشت،

because it was even helping the lions

چون حتی کمک می کرد تا شیرها توی آلونک گاوها را ببینند.

to see through the cowshed.

چون حتی کمک می کرد تا شیرها توی آخور گاوها را ببینند.

So I didn't give up. I continued.

خُب من تسلیم نشدم. ادامه دادم.

And a second idea I got was

و ایده دومم استفاده از مترسک بود.

to use a scarecrow.

و ایده دومم استفاده از مترسک بود.

I was trying to trick the lions

سعی داشتم شیرها را گول زده

[into thinking] that I was standing near the cowshed.

[تا فکر کنند] که این منم که کنار آخور گاوها ایستادم.

But lions are very clever. (Laughter)

اما شیرها خیلی باهوشند. (خنده)

They will come the first day and they see the scarecrow, and they go back,

روز اول آمده و مترسک را می بینند، و بر می گردند،

but the second day, they'll come and they say,

اما روز دوم می آیند و می گویند،

this thing is not moving here, it's always here. (Laughter)

این چیز که تکان نمی خوره، همیشه اینجاست. (خنده)

So he jumps in and kills the animals.

پس می پره تو و حیوانها را می کشه.

So one night, I was walking around the cowshed with a torch,

بدین ترتیب، یه شب داشتم با یه مشعل دور آخور گاوها راه میرفتم،

and that day, the lions didn't come.

اون روز شیرها نیامدند.

And I discovered that lions are afraid of a moving light.

و فهمیدم که شیرها از نور متحرک می ترسند.

So I had an idea.

پس فکری به سرم زد.

Since I was a small boy,

از وقتی یه پسر بچه کوچک بودم،

I used to work in my room for the whole day,

عادت داشتم تمام روز در اتاقم کار کنم،

and I even took apart my mom's new radio,

و حتی دل و روده رادیوی مادرم را بیرون ریختم،

and that day she almost killed me,

و اون روز نزدیک بود منو بکشه،

but I learned a lot about electronics. (Laughter)

اما کلی چیز راجع به الکترونیک یاد گرفتم. (خنده)

So I got an old car battery,

بدین ترتیب باتری یه ماشین کهنه، جعبه چراغ راهنما را برداشتم.

an indicator box. It's a small device found in a motorcycle,

اون یه وسیله کوچکی است که در موتور سیکلت هست،

and it helps motorists when they want to turn right or left. It blinks.

و به راننده هنگام گردش به راست یا چپ کمک می کنه. چشمک می زنه.

And I got a switch where I can switch on the lights, on and off.

و یک کلیدی گذاشتم تا بتونم چراغها را خاموش و روشن کنم.

And that's a small torch from a broken flashlight.

و اون یه لامپ کوچک از یه چراغ قوه خرابه.

So I set up everything.

بدین ترتیب همه چیز را ردیف کردم.

As you can see, the solar panel charges the battery,

و می تونید ببینید که صفحات خورشیدی باتری را شارژ کرده،

and the battery supplies the power

و باتری انرژی جعبه چراغ راهنما را تولید می کند. من اونو مبدل می نامم.

to the small indicator box. I call it a transformer.

و باتری انرژی جعبه چراغ راهنما را تولید می کند. من اونو مبدل می نامم.

And the indicator box makes the lights flash.

و جعبه چراغ راهنما باعث فلاش زدن چراغها می شه.

As you can see, the bulbs face outside,

و می بینید که لامپها رو به بیرون هستند،

because that's where the lions come from.

چون اون جایی است که شیرها می آیند.

And that's how it looks to lions when they come at night.

و این صحنه ایست که شیرها در شب مشاهده می کنند.

The lights flash and trick

چراغها فلاش زده و اونها را گول میزند

the lions into thinking I was walking around the cowshed,

که فکر کنند این منم که دور و بر آخور گاوها راه می روم،

but I was sleeping in my bed.

اما من در جایم خوابیدم.

(Laughter)

(خنده)

(Applause)

(تشویق)

Thanks.

متشکرم.

So I set it up in my home two years ago,

خُب من دو سال پیش اینرا در خانه ام راه انداختم،

and since then, we have never experienced any problem with lions.

و از اونموقع، هیچ مشکلی با شیرها نداشتیم.

And my neighboring homes heard about this idea.

و همسایه هایمان ماجرا را شنیدند.

One of them was this grandmother.

یکی از اونها این مادربزرگه.

She had a lot of her animals being killed by lions,

شیرها کلی از حیواناتش را کشته بودند،

and she asked me if I could put the lights for her.

ازم خواست تا برایش چراغ نصب کنم.

And I said, "Yes."

و گفتم، " البته."

So I put the lights. You can see at the back, those are the lion lights.

پس چراغها را نصب کردم. پشت تصویر می تونید چراغ شیرها را ببینید.

Since now, I've set up seven homes around my community,

تا حالا، برای هفت تا خونه در محله مان چراغ نصب کردم،

and they're really working.

و واقعا" کار می کنند.

And my idea is also being used now all over Kenya

و هم اینک ایده من در سرتا سر کنیا

for scaring other predators like hyenas, leopards,

برای ترساندن حیوانات شکاری دیگر مثل کفتار و پلنگ بکار میرود،

and it's also being used

و برای راندن فیلها از مزارع مردم نیز بکار می رود.

to scare elephants away from people's farms.

و برای راندن فیلها از مزارع مردم نیز بکار می رود.

Because of this invention, I was lucky to get a scholarship

بخاطر این اختراع، شانس گرفتن بورسیه در یکی از بهترین مدارس کنیا را داشتم،

in one of the best schools in Kenya,

بخاطر این اختراع، شانس گرفتن بورسیه در یکی از بهترین مدارس کنیا را داشتم،

Brookhouse International School,

مدرسه بین المللی "بروک هاوس"،

and I'm really excited about this.

و خیلی از این موضوع هیجان زده ام.

My new school now is coming in and helping

مدرسه جدیدم قدم پیش گذاشته و با جمع آوری اعانه و ایجاد اطلاعات کمک می کند.

by fundraising and creating an awareness.

مدرسه جدیدم قدم پیش گذاشته و با جمع آوری اعانه و ایجاد اطلاعات کمک می کند.

I even took my friends back to my community,

من حتی دوستانم را به محله مان بردم،

and we're installing the lights to the homes

و برای خانه هایی که چراغ ندارند، چراغ نصب می کنیم، و بهشون طرز نصب چراغ را یاد می دهم.

which don't have [any], and I'm teaching them how to put them.

و برای خانه هایی که چراغ ندارند، چراغ نصب می کنیم، و بهشون طرز نصب چراغ را یاد می دهم.

So one year ago, I was just a boy in the savanna grassland

بدین ترتیب یکسال پیش، من تنها یک پسر بچه ای کوچک در مراتع ساوانا بودم

herding my father's cows,

که از گاوهای پدرم مراقبت می کردم،

and I used to see planes flying over,

و هواپیماها رو که از بالای سرم می گذشتند نگاه می کردم،

and I told myself that one day, I'll be there inside.

و اون روز بخودم گفتم، من داخل اون خواهم رفت.

And here I am today.

و من امروز اینجام.

I got a chance to come by plane for my first time for TED.

شانس اینو داشتم که اولین پروازم با هواپیما برای TED باشه.

So my big dream is to become an aircraft engineer and pilot when I grow up.

بدین ترتیب آروزی بزرگم اینه که وقتی بزرگ شدم، مهندس پرواز و خلبان بشم.

I used to hate lions, but now because my invention

قبلا" از شیرها متنفر بودم، اما حالا چون اختراعم

is saving my father's cows and the lions,

باعث نجات جان گاوهای پدرم و جان شیرها شده،

we are able to stay with the lions without any conflict.

قادریم بدون هیچ مشکلی در کنار شیرها زندگی کنیم.

Ashê olên. It means in my language, thank you very much.

Ashê olên. به زبان من یعنی بسیار سپاسگزارم.

(Applause)

(تشویق)

Chris Anderson: You have no idea how exciting it is

کریس اندرسون: باور نمی کنی شنیدن داستانی مثل داستان تو چقدر هیجان انگیزه.

to hear a story like yours.

کریس اندرسون: باور نمی کنی شنیدن داستانی مثل داستان تو چقدر هیجان انگیزه.

So you got this scholarship.Richard Turere: Yep.

پس تو این بورسیه را گرفتی. ریچارد تور: آره.

CA: You're working on other electrical inventions.

کریس: داری رو اختراعات الکتریکی دیگه ای کار می کنی.

What's the next one on your list?

اختراع بعدی در لیستت چیه؟

RT: My next invention is,

ریچارد:اختراع بعدیم اینه که،

I want to make an electric fence.CA: Electric fence?

می خوام یه حصار الکتریکی بسازم. کریس: حصار الکتریکی؟

RT: But I know electric fences are already invented,

ریچارد: ولی می دونم حصار الکتریکی قبلا" اختراع شده،

but I want to make mine.

اما می خوام کار خودم را درست کنم.

(Laughter)

(خنده)

CA: You already tried it once, right, and you --RT: I tried it before,

کریس: یکبار امتحانش کردی، اینطور نیست و .... ریچارد: قبلا" امتحانش کردم،

but I stopped because it gave me a shock. (Laughter)

اما ولش کردم چون برق منو گرفت. (خنده)

CA: In the trenches. Richard Turere, you are something else.

کریس: در زمینه ترانشه، ریچارد تور، تو یه چیز دیگه ای.

We're going to cheer you on every step of the way, my friend.

دوست من، ما در هر قدم تو را تشویق می کنیم.

Thank you so much.RT: Thank you. (Applause)

بسیار متشکرم. ریچارد: متشکرم. (تشویق)