Why people believe weird things | Michael Shermer

مایکل شرمر از اعتقاد به چیزهای عجیب و غریب می‌گوید

Translator: Dariush Rahazad Reviewer: Bardia Azadandish

I'm Michael Shermer, director of the Skeptics Society,

درود، من مایکل شرمر هستم، مدیر انجمن شک‌گرایان،

publisher of "Skeptic" magazine.

ناشر مجله‌ٔ «Skeptic» شک‌گرا.

We investigate claims of the paranormal,

ما ادعاهای فراطبیعی، شبه علمی،

pseudo-science, fringe groups and cults, and claims of all kinds between,

و گروه‌های غیرعادی و کالت‌های مذهبی و انواع ادعاها ما بین

science and pseudo-science and non-science and junk science,

علم و شبه علم و غیرعلمی و علم کم ارزش،

voodoo science, pathological science, bad science, non-science,

علم جادو، علم آسیب‌شناسانه، علم بد، و نادانشی

and plain old non-sense.

و مهملات قدیمی را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

And unless you've been on Mars recently,

و مگر اینکه شما به تازگی در مریخ بوده باشید،

you know there's a lot of that out there.

حتماً مطلعید که از این اداعاها بسیارند.

Some people call us debunkers, which is kind of a negative term.

برخی مردم ما را دست‌روکن می‌نامند، که به نوعی اصطلاحی منفی ست.

But let's face it, there's a lot of bunk.

ولی بیایید با آن روبرو شویم -- مقدار زیادی دروغ و یاوه وجود دارد،

We are like the bunko squads of the police departments out there --

و ما مانند جوخه‌های فریبکارِ حوزهٔ پلیس غیر معمول هستیم که دسشونو رو می‌کنیم.

well, we're sort of like the Ralph Naders of bad ideas,

خب، ما تقریباً مشابه راف نادرزِ ایده‌های بد هستیم --

(Laughter)

(خنده)

trying to replace bad ideas with good ideas.

-- تلاش برای جایگزینی ایده‌های بد با ایده‌های خوب.

I'll show you an example of a bad idea.

من به شما نمونه‌ای از یک ایده بد را نشان خواهم داد.

I brought this with me,

من این را با خودم آوردم.

this was given to us by NBC Dateline to test.

این نمونه توسط NBC برای آزمایش به ما داده شده است.

It's produced by the Quadro Corporation of West Virginia.

اون -- اون توسط شرکت Quadro در ویرجینیای غربی تولید شده است.

It's called the Quadro 2000 Dowser Rod.

نامش عصای گمانه‌زنی منابع زیرزمینی ۲۰۰۰ است.

(Laughter)

(خنده)

This was being sold to high-school administrators for $900 apiece.

اون رو به قیمت ۹۰۰ دلار به مدیران دبیرستان می‌فروختند.

It's a piece of plastic with a Radio Shack antenna attached to it.

یک تکه پلاستیک همراه یک آنتن رادیو شاک متصل به آن می‌باشد.

You could dowse for all sorts of things,

می‌توانید از آن تقریبا برای یافتن همه چیز استفاده کنید، ولی این مورد بخصوص

but this particular one was built to dowse for marijuana

برای پیدا کردن ماریجوآنا در کمدهای دانش آموزان ساخته شده است.

in students' lockers.

(Laughter)

(خنده)

So the way it works is you go down the hallway,

پس روش کار به این صورت است که، به سالن کمدها می‌روید و اگر

and you see if it tilts toward a particular locker,

یابنده به طرف یک کمد مخصوص خم شد، آن کمد راباز می‌کنید.

and then you open the locker.

So it looks something like this.

پس چیزی شبیه به این است.

I'll show you.

من به شما نشان خواهم داد.

(Laughter)

(خنده)

Well, it has kind of a right-leaning bias.

نه، آن -- خب، یه جورایی تمایل به سمت راست داره.

نشون می‌دم -- خب، این دانش است، ما یک آزمایش کنترل‌شده انجام می‌دیم.

Well, this is science, so we'll do a controlled experiment.

برای اطمینان از این سمت حرکت می‌کنم.

It'll go this way for sure.

(Laughter)

(خنده)

Sir, do you want to empty your pockets, please, sir?

آقا، می‌خواهید جیب‌هایتان را خالی کنید. لطفا، آقا؟

(Laughter)

(خنده)

So the question was, can it actually find marijuana in students' lockers?

پس پرسش این بود، آیا می‌تواند واقعا ماریجوآنا را در کمدهای دانش آموزان پیدا کند؟

And the answer is, if you open enough of them, yes.

و پاسخ این است، اگر شما به اندازه کافی کمدها را باز کنید -- بله!

(Laughter)

(خنده)

(Applause)

(کف زدن)

But in science, we have to keep track of the misses, not just the hits.

ولی در علم، ما باید خطاها را مورد توجه قرار دهیم، نه فقط اتفاقات را.

And that's probably the key lesson to my short talk here:

و این احتمالا درس کلیدیِ صحبت‌های کوتاه من در اینجاست،

This is how psychics work, astrologers, tarot card readers and so on.

درس این است که سایکیک‌ها، طالع‌بینان و خوانندگان کارت تاروت و مانند این‌ها چطور کار می‌کنند.

People remember the hits and forget the misses.

مردم رویدادها را به یاد می آورند؛ و خطاها را فراموش می‌کنند.

In science, we keep the whole database,

در علم ما باید به تمام داده‌ها دقت کنیم،

and look to see if the number of hits somehow stands out

و توجه کنیم که اگر تعدادی اتفاق از میان همهٔ موارد به هر طریقی به وقوع پیوست

from the total number you'd expect by chance.

باید آن را به حساب شانس بگذارید.

In this case, we tested it.

در این مورد، ما اون را آزمایش کردیم.

We had two opaque boxes:

ما دو جعبهٔ مات داشتیم،

one with government-approved THC marijuana, and one with nothing.

یکی حاوی ماریجوآنای THC و دیگری خالی.

And it got it 50 percent of the time --

در ۵۰ درصد موارد دستگاه یابنده این جعبه را نشان داد --

(Laughter)

که دقیقا همان چیزی ست که شما با انجام شیر یا خط می‌توانید انتظار داشته باشید.

which is exactly what you'd expect with a coin-flip model.

So that's just a fun little example here of the sorts of things we do.

این تنها یک نمونهٔ کوچک خنده دار از کارهایی‌ست که ما انجام می‌دیم.

شک‌گرا چهار بار در سال منتشر می‌شود.

"Skeptic" is the quarterly publication. Each one has a particular theme.

هر بار موضوع مخصوصی دارد، مانند این یکی که در مورد آینده هوش است.

This one is on the future of intelligence.

Are people getting smarter or dumber?

انسان‌ها دارند هوشمندتر می‌شن یا کودن‌تر؟

I have an opinion of this myself because of the business I'm in,

در این مورد من نظر خودم را دارم به خاطر اینکه این کاریست که من در آن هستم.

but in fact, people, it turns out, are getting smarter.

ولی در واقع مردم هوشمندتر می‌شوند.

هر ده سال میزان آی‌کیو سه درجه رشد پیدا می‌کند.

Three IQ points per 10 years, going up.

Sort of an interesting thing.

نسبتاً چیز عجیبی ست.

With science, don't think of skepticism as a thing, or science as a thing.

با علم، شک‌گرایی رو به عنوان یک چیز در نظر نگرید یا حتی علم را.

Are science and religion compatible?

آیا علم و دین سازگار هستند؟

It's like, are science and plumbing compatible?

این پرسش مانند این است که بگوییم، آیا علم و لوله‌کشی سازگار هستند؟

They're just two different things.

اینها -- آن دو دقیقاً دو چیز متفاوت هستند.

Science is not a thing. It's a verb.

دانش یک چیز نیست. یک فعل است.

It's a way of thinking about things.

راه و روشی است برای تفکر در مورد چیزها.

It's a way of looking for natural explanations for all phenomena.

راه و روشی است برای تحقیق در مورد توضیحات طبیعی برای تمامی پدیده‌ها.

I mean, what's more likely:

منظورم این است، کدام محتمل‌تر است --

that extraterrestrial intelligences or multi-dimensional beings

اینکه موجودات هوشمند فرازمینی یا موجودات چند بُعدی فواصل طولانی

travel across vast distances of interstellar space

در فضا را طی کرده‌اند تا در مزرعهٔ باب در کانزاس

to leave a crop circle in Farmer Bob's field in Puckerbrush, Kansas

یک شکل دایره‌ای بوجود بیاورند که سبب ترویج وب سایت ما، skeptic.com شود؟

to promote skeptic.com, our web page?

Or is it more likely that a reader of "Skeptic" did this with Photoshop?

یا بیشتر محتمل است که یک خواننده Skeptic آن را با نرم‌افزار فوتوشاپ درست کرده باشد؟

And in all cases we have to ask --

و در همهٔ این موارد ما باید بپرسیم --

(Laughter)

(خنده)

What's the more likely explanation?

-- کدامین توضیح محتمل‌تر است؟

Before we say something is out of this world,

و پیش از اینکه ما سخنی دربارهٔ چیزی که در خارج از این جهان است بگوییم،

we should first make sure that it's not in this world.

بهتر است نخست مطمئن شویم که آن در این دنیا نیست.

What's more likely:

کدام محتمل‌تر است --

that Arnold had extraterrestrial help in his run for the governorship,

این که آرنولد کمک کوچک فرازمینی‌ای برای تلاش خود برای رسیدن به فرمانداری داشته است؟

or that the "World Weekly News" makes stuff up?

یا اینکه اخبار هفتگی جهان دچار اشتباه شده است؟

(Laughter)

(خنده)

The same theme is expressed nicely here in this Sidney Harris cartoon.

و در بخشی از آن -- موضوع مشابهی است که با دقت و باریک بینی

در این کارتونِ سیدنی هریس بیان شده است.

For those of you in the back, it says here: "Then a miracle occurs.

برای شمایی که آن پشت هستید، در اینجا می‌گوید «آنگاه معجزه‌ای رخ می‌دهد.

I think you need to be more explicit here in step two."

فکر کنم شما باید در این مرحلهٔ دوم بیشتر واضح باشید.»

This single slide completely dismantles the intelligent design arguments.

این اسلاید کاملا استدلال‌های طراحی هوشمند را بی‌مصرف می‌کند.

There's nothing more to it than that.

هیچ چیزی بیش از این در آن وجود ندارد.

(Applause)

(خنده)

You can say a miracle occurs,

شما می‌توانید بگویید یک معجزه اتفاق افتاده است.

it's just that it doesn't explain anything or offer anything.

فقط مسئله اینجاست که گفتنش هیچ چیزی را توضیح نمی‌دهد.

There's nothing to test.

هیچ پیشنهادی نمی‌دهد. هیچ چیزی برای آزمایش وجود ندارد.

It's the end of the conversation for intelligent design creationists.

این پایان گفتگو برای خلقت‌گرایانِ طراحی هوشمند است.

And it's true, scientists sometimes throw terms out as linguistic place fillers --

در حالیکه -- و این درست است که، دانشمندان گاهی قواعد را به منظور

پر کردن خلاهای زبانی رها می‌کنند -- انرژی تاریک یا ماده تاریک یا چیزهایی شبیه به این.

dark energy or dark matter, something like that --

until we figure out what it is, we'll call it this.

تا زمانی که ما کشف نکنیم که آن ها چی هستند، تنها آن‌ها را این گونه می‌نامیم.

It's the beginning of the causal chain for science.

این شروع زنجیرهٔ عِلی در دانش است.

در مورد خلقت گرایان طراحی هوشمند، این پایان زنجیره است.

For intelligent design creationists, it's the end of the chain.

پس دوباره، می‌توانیم این را بپرسیم -- کدام محتمل‌تر است --

So again, we can ask this: what's more likely?

Are UFOs alien spaceships, or perceptual cognitive mistakes, or even fakes?

اینکه فضاپیماهای بیگانه یوفوها هستند یا اشتباهات ادراکی شناختی، یا حتی جعلیات؟

This is a UFO shot from my house in Altadena, California,

این عکسی از یک یوفو در خانهٔ من در آتلانتای کالیفورنیاست،

looking down over Pasadena.

که به پاسادنا نگاه می‌کند.

And if it looks a lot like a Buick hubcap, it's because it is.

و اگر این بسیار شبیه یک قالپاق است، به این دلیل است که همان است.

You don't even need Photoshop or high-tech equipment,

شما حتی نیاز به فوتوشاپ ندارید، نیاز به تجهیزات پیشرفته ندارد،

you don't need computers.

به کامپیوترها هم نیاز ندارید.

This was shot with a throwaway Kodak Instamatic camera.

این عکسی است که توسط یک دوربین عکاسی بی‌مصرف و کهنه Kodak گرفته شده است.

You just have somebody off on the side with a hubcap ready to go.

تنها چیزی که نیاز دارید کسی است که خارج از محدوده عکس بایستد و آماده پرتاب یک قالپاق باشد.

Camera's ready -- that's it.

دوربین آماده -- همین و بس.

(Laughter)

(خنده)

So, although it's possible that most of these things are fake

پس، به هر حال این امکان وجود دارد که بیشتر این چیزها جعلی

or illusions or so on, and that some of them are real,

یا توهم یا چیزی در همین مایه‌ها باشند و برخی از آن‌ها واقعی هستند،

it's more likely that all of them are fake, like the crop circles.

بسیار محتمل‌تر است که همهٔ آن ها جعلی باشند، مانند دایره‌های درو شده در مزرعه.

On a more serious note, in all of science we're looking for a balance

یک نکتهٔ بسیار مهم، در همهٔ علوم ما به دنبال یک تعادل بین

between data and theory.

داده‌ها و نظریه هستیم.

In the case of Galileo, he had two problems

در مورد گالیله، او با دو مشکل زمانیکه

when he turned his telescope to Saturn.

تلسکوپ خود را به سمت زحل می‌چرخاند، مواجه بود.

First of all, there was no theory of planetary rings.

نخست، نظریه‌ای در مورد حلقه‌های سیاره‌ای وجود نداشت.

Second of all, his data was grainy and fuzzy,

و دوم، داده‌های او جزئی و ناروشن بود،

and he couldn't quite make out what he was looking at.

و کاملا نمی‌توانست معنی مشاهدات خود را بفهمد.

So he wrote that he had seen --

بنابراین چیزی را که دیده بود نوشت --

"I have observed that the furthest planet has three bodies."

«من دورترین سیاره را که سه بخش دارد مشاهده کرده‌ام.»

And this is what he ended up concluding that he saw.

و این نتیجه گیری‌ای بود که او از مشاهداتش کرد.

So without a theory of planetary rings and with only grainy data,

پس بدون نظریه ای در مورد حلقه‌های سیاره‌ای و تنها با داده‌های جزئی،

you can't have a good theory.

نمی‌توانید نظریهٔ خوبی داشته باشید.

It wasn't solved until 1655.

و این تا سال ۱۶۵۵ حل نشد.

This is Christiaan Huygens's book that catalogs all the mistakes

این کتاب کریستین هویگنز است که در این کتاب او تمام اشتباهاتی را که

people made trying to figure out what was going on with Saturn.

مردم در تلاش برای فهم آن چه در مورد زحل روی می‌دهد مرتکب شده اند، فهرست کرده است.

It wasn't till Huygens had two things:

همچنان آن نبود -- هوگیِنز دو چیز داشت.

He had a good theory of planetary rings and how the solar system operated,

یک نظریهٔ خوب در مورد حلقه‌های سیاره‌ای و اینکه منظومه ی شمسی چطور کار می‌کند.

and he had better telescopic, more fine-grain data

و بعد، او داده‌های جزئی و رصدی بهتری داشت

in which he could figure out that as the Earth is going around faster --

که توسط تمام اینها، او توانست کشف کند که چون زمین سریعتر از زحل می‌چرخد --

according to Kepler's Laws -- than Saturn, then we catch up with it.

طبق قوانین کپلر -- نسبت به زحل، بعد به آن می‌رسیم.

And we see the angles of the rings at different angles, there.

و ما زوایای حلقه‌ها را از زوایای مختلفی می‌بینیم.

And that, in fact, turns out to be true.

و آن در واقع، به نظر معلوم شده که درست است.

The problem with having a theory is that it may be loaded with cognitive biases.

مشکلاتی که در مورد داشتن یک نظریه وجود دارد

این است که نظریه شما ممکن است با تعصبات شما همراه باشد.

So one of the problems of explaining why people believe weird things

پس یکی از مشکلات در توضیح اینکه چرا مردم به چیزهای عجیب و غریب اعتقاد دارند

is that we have things, on a simple level,

این است که ما چیزها را در سطح ساده و خام در نظر می‌گیریم.

and then I'll go to more serious ones.

پس من وارد قضایای جدی‌تر میشم..

Like, we have a tendency to see faces.

مانند اینکه، ما تمایل داریم [در همه چیز] چهره ببینیم.

This is the face on Mars.

این چهره‌ای روی مریخ است که --

In 1976, where there was a whole movement to get NASA to photograph that area

در ۱۹۷۶، جاییکه درخواست سراسری‌ای از ناسا تقاضا داشت

تا از آن منطقه عکس‌برداری کند زیرا مردم فکر می‌کردند که

because people thought this was monumental architecture made by Martians.

این معماری باشکوهی به وسیلهٔ اهالی مریخ است.

Here's the close-up of it from 2001.

خب، آن برطرف شد -- در اینجا تصویر نزدیکی از آن در سال ۲۰۰۱ وجود دارد.

If you squint, you can still see the face.

اگر با چشم نیمه‌باز یا لوچ نگاه کنید، همچنان می‌توانید چهره‌ای ببینید.

And when you're squinting,

زمانیکه شما چشمانتان را نیمه باز یا لوچ می‌کنید، اتفاقی که می‌افتد این است که

you're turning that from fine-grain to coarse-grain,

شما آن را از حالت جزئی به حالت کلی و درشت تبدیل می‌کنید.

so you're reducing the quality of your data.

بنابراین، شما کیفیت داده‌های خودتان را کاهش می‌دهید.

And if I didn't tell you what to look for, you'd still see the face,

و اگر من به شما نمی‌گفتم که در جستجوی دیدن چه چیزی باشید، شما بازهم همان چهره را می‌دیدید،

because we're programmed by evolution to see faces.

زیرا ما توسط فرگشت برای دیدن چهره‌ها برنامه‌ریزی شده‌ایم.

Faces are important for us socially.

از لحاظ اجتماعی، چهره‌ها برای ما با اهمیت هستند.

And of course, happy faces, faces of all kinds are easy to see.

و البته، چهره‌های شاد.

دیدن هر نوع چهره‌ای ساده است.

You see the happy face on Mars, there.

(خنده)

می‌توانید یک صورت شاد در مریخ ببینید، آنجا.

(Laughter)

If astronomers were frogs, perhaps they'd see Kermit the Frog.

اگر ستاره‌شناسان غورباقه بودند احتمالا کرمیت غورباقه سبز رو می‌دیدند.

Do you see him there? Little froggy legs.

در آنجا اونو می‌بینید؟

Or if geologists were elephants?

پاهای غورباقه‌ای کوچیک.

یا اگر زمین‌شناسان، فیل بودند چه؟

Religious iconography.

پیکر نگاری مذهبی.

(Laughter)

(خنده)

Discovered by a Tennessee baker in 1996.

کشف شده توسط نانوایی در تنسی در ۱۹۹۶.

He charged five bucks a head to come see the nun bun

او پیشاپیش پنج تا برای دیدن راهبهٔ کلوچه‌ای شارژ می‌کرد

till he got a cease-and-desist from Mother Teresa's lawyer.

تا زمانیکه دستور توقف از سوی وکیل مادر ترازا دریافت کرد.

Here's Our Lady of Guadalupe and Our Lady of Watsonville, just down the street,

بانوی گودالوپی و بانوی واتسونویل اینجاست، درست پایین جاده.

or is it up the street from here?

یا از اینجا در بالای جاده؟

Tree bark is particularly good because it's nice and grainy, branchy,

پوست درخت به ویژه بسیار خوب است به خاطر اینکه دلپذیر و دانه دانه و شاخه دار است،

black-and-white splotchy and you can get the pattern-seeking --

و دارای خال‌های سیاه و سفید است و می‌توانید نقش و نگارها را در آن جستجو کنید --

humans are pattern-seeking animals.

بشر، حیوانِ الگویاب و جستجوگر نقش و نگارهاست.

Here's the Virgin Mary on the side of a glass window in Sao Paulo.

اینجا مریم باکره در یک طرف پنجرهٔ شیشه‌ای در سائوپائلو است.

Here's when the Virgin Mary made her appearance on a cheese sandwich --

حالا، اینجا مریم باکره خود را روی یک پنیر ساندویچ ظاهر کرده است --

که من اجازه داشتم واقعا اونو در یک کازینو در لاسوگاس در دست بگیرم،

which I got to actually hold in a Las Vegas casino --

of course, this being America.

البته، اینجا امریکاست.

(Laughter)

(خنده)

This casino paid $28,500 on eBay for the cheese sandwich.

این کازینو ۲۸۵۰۰ دلار در eBay برای ساندویچ پنیر پرداخت کرد.

(Laughter)

(خنده)

But who does it really look like? The Virgin Mary?

ولی واقعا شبیه کیست، مریم باکره؟

(Laughter)

(خنده)

It has that sort of puckered lips, 1940s-era look.

اون به نوعی لب‌های غنچه‌ای داره، مثل قیافه‌های دوران ۱۹۴۰.

Virgin Mary in Clearwater, Florida.

مریم باکره در شهر کلیِرواتر در فلوریدا.

I actually went to see this one.

من واقعاً رفتم تا این یکی رو ببینم.

There was a lot of people there.

تعداد زیادی از مردم اونجا بودن -- مومنان آمده بودند تا آنجا باشند --

The faithful come in their wheelchairs and crutches, and so on.

صندلی‌های چرخدار و چوب‌های زیر بغل و مانند این‌ها.

We went down and investigated.

و ما پایین رفتیم، برای بررسی.

Just to give you a size, that's Dawkins, me and The Amazing Randi,

فقط برای اینکه مقیاسی به شما بدهم -- داوکینز، من و رندیِ شگفت‌انگیز هسیتم،

next to this two, two and a half story-sized image.

در کنار این دو، دوتا و یک تصویر نصفه.

All these candles, thousands of candles people had lit in tribute to this.

همهٔ این شمع‌ها، هزاران شمع که مردم برای تکریم آن روشن کرده بودند.

So we walked around the backside, to see what was going on.

ما اون پشت قدم می‌زدیم، فقط برای اینکه ببینیم چه اتفاق اونجا می‌افته،

It turns out wherever there's a sprinkler head and a palm tree,

جاییکه معلومه هر جایی که یک آبپاش و یک درخت نخل هست،

you get the effect.

این پدیده به وجود میاد.

Here's the Virgin Mary on the backside, which they started to wipe off.

مریم باکره در آن پشت است، که آن‌ها شروع به پاک کردن آن کرده‌اند.

I guess you can only have one miracle per building.

گویا شما فقط می‌توانید فقط یک معجزه برای هر ساختمان داشته باشید.

(Laughter)

(خنده)

So is it really a miracle of Mary, or is it a miracle of Marge?

بنابراین آیا آن معجزهٔ مریم است یا معجزهٔ لبه شیشه‌هاست؟

(Laughter)

(خنده)

And now I'm going to finish up with another example of this,

حالا بعد از این من می‌خوام کار رو با یک مثال دیگه

with auditory illusions.

با صدا تموم کنم -- توهم شنیداری.

There's this film, "White Noise," with Michael Keaton,

فیلمی است «خش سفید»

با بازی مایکل کیتون دربارهٔ صحبت کردن مرده با ما.

about the dead talking back to us.

By the way, the whole business of talking to the dead is not that big a deal.

ضمناً، این کسب و کار صحبت کردن با مرده، کار بزرگی نیست.

هر کسی می‌تونه اونو انجام بده.

Anybody can do it, turns out.

It's getting the dead to talk back that's the really hard part.

مجبور کردن یک مرده به صحبت کردن واقعا بخش سخت اون کاره.

(خنده)

(Laughter)

در این مورد، به طور فرضی، این پیام‌ها در پدیدهٔ الکترونیکی پنهان شده است.

In this case, supposedly, these messages are hidden in electronic phenomena.

There's a ReverseSpeech.com web page where I downloaded this stuff.

این صفحه ی وبسایت ReverseSpeech.com است که من این رو ازش دانلود کردم.

This is the most famous one of all of these.

این حرکت به جلوست -- این یکی از مشهورترین این‌هاست.

Here's the forward version of the very famous song.

این حرکت جلوروندهٔ آهنگ بسیار مشهوری ست.

(Music with lyrics)

If there's a bustle in your hedgerow don't be alarmed now.

It's just a spring clean for the May Queen.

Yes, there are two paths you can go by, but in the long run,

There's still time to change the road you're on.

(Music ends)

Couldn't you just listen to that all day?

پسر، نمی‌تونی همه روز به اون گوش کنی؟

(خنده)

All right, here it is backwards,

بسیار خوب، این حرکت به عقب آن است.

and see if you can hear the hidden messages that are supposedly in there.

و دقت کنید که آیا می‌توانید پیام‌های مخفی که فرضاً در آن است بشنوید.

(Music with unintelligible lyrics)

(Lyrics) Satan!

(Unintelligible lyrics continue)

What did you get? Audience: Satan!

چی شنیدید؟

Satan. OK, at least we got "Satan".

(شنوندگان: شیطان.)

Now, I'll prime the auditory part of your brain

مایکل شرمر: شیطان؟ بسیار خوب، لااقل شیطان را گرفتیم.

to tell you what you're supposed to hear, and then hear it again.

حالا، می‌خوام بخش شنیداری مغز شما رو

با گفتن اینکه چه چیزی رو برای شنیدن فرض کنید، تحریک کنم، و دوباره به اون گوش بدید.

(Music with lyrics)

(Music ends)

(Laughter)

(خنده)

(Applause)

(کف زدن)

You can't miss it when I tell you what's there.

شما به سادگی اونو می‌فهمید وقتی که من به شما بگم که چی اونجاست.

(Laughter)

(خنده)

I'm going to just end with a positive, nice little story.

بسیار خوب، می خوام با یک داستان مثبت و دلپذیر و کوتاه

درباره -- شک‌گرا که یک سازمان آموزشیِ بدون سود مالی ست.

The Skeptics is a nonprofit educational organization.

We're always looking for little good things that people do.

ما همیشه در پی چیزهای خوب و کوچکی هستیم که مردم انجام می‌دهند.

And in England, there's a pop singer.

و در انگلستان، یک خوانندهٔ پاپ هست.

One of the top popular singers in England today, Katie Melua.

خیلی -- یکی از محبوبترین خوانندگان امروز در انگلستان، کیت ملوآ ست.

And she wrote a beautiful song.

و او یک شعر زیبا نوشته است.

It was in the top five in 2005, called, "Nine Million Bicycles in Beijing."

این در بین ۵ آهنگ برتر سال ۲۰۰۵ بود، نام اهنگ بود، «۹ میلیون دوچرخه در پکن.»

It's a love story -- she's sort of the Norah Jones of the UK --

یک داستان عاشقانه است -- اون به نوعی نورا جونزِ انگلیس است. --

about how she much loves her guy,

دربارهٔ اینکه او چطور مردش را بسیار دوست می دارد.

and compared to nine million bicycles, and so forth.

و مقایسه می کند با ۹ میلیون دوچرخه و الا آخر.

And she has this one passage here.

و او این یک پیام را در اینجا دارد.

(Music)

(Lyrics) We are 12 billion light-years from the edge

♫ ما ۱۲ میلیارد سال نوری از لبه فاصله داریم ♫

♫ این یک حدس است ♫

That's a guess,

No one can ever say it's true,

♫ هیچ کس نمی‌تونه بگه اون درسته ♫

But I know that I will always be with you.

♫ ولی من می‌دونم که همیشه با تو خواهم بود ♫

خب، این خیلی زیباست.

Michael Shermer: Well, that's nice. At least she got it close.

لااقل اون نزدیکش هست.

In America it'd be, "We're 6,000 light years from the edge."

در آمریکا می تونست این باشه، "ما ۶۰۰۰ سال از لبه فاصله داریم."

(Laughter)

(خنده)

But my friend, Simon Singh, the particle physicist now turned science educator,

ولی دوست من، سایمون سینگ، دانشمند فیزیک ذره‌ای،

who wrote the book "The Big Bang," and so on,

که کتاب «مهبانگ» را نوشته، و ...

uses every chance he gets to promote good science.

او از هر شانسی برای ترویج علم درست استفاده می‌کند.

And so he wrote an op-ed piece in "The Guardian" about Katie's song,

بنابراین، در یک نوشتهٔ شخصی در گاردین دربارهٔ شعر کیت نوشته است،

in which he said, well, we know exactly how far from the edge.

در آن او می گوید، خب، ما اکنون می‌دانیم که چند سال داریم، چقدر از لبه دور هستیم.

You know, it's 13.7 billion light years, and it's not a guess.

می دانید، ۱۲ -- ۱۳.۷ میلیارد سال نوری، و این یک حدس نیست.

We know within precise error bars how close it is.

با در نظر گرفتن مقادیر خطا می‌دانیم که آن چقدر نزدیکش است.

So we can say, although not absolutely true, it's pretty close to being true.

بنابراین، می‌توانیم بگوییم، هر چند نه مطلقا درست، ولی آن به مقدار درست بسیار نزدیک است.

And, to his credit, Katie called him up after this op-ed piece came out, and said,

و به اعتبار آن، کیت پس از انتشار این نوشته با او تماس گرفت.

و گفت، «من بسیار شرمنده ام.

"I'm so embarrassed. I was in the astronomy club.

من چیزی از باشگاه ستاره‌شناسی به یاد داشتم و بهتر بود که اونو بهتر یاد می‌گرفتم.»

I should've known better."

And she re-cut the song.

و او شعرش رو تغییر داد.

So I will end with the new version.

پس من با ویرایش جدید این آهنگ حرفم رو تموم می‌کنم.

(Music with lyrics)

♫ ما ۱۳.۷ میلیارد سال نوری ♫

We are 13.7 billion light years

from the edge of the observable universe.

♫ از لبهٔ قابل مشاهدهٔ جهان فاصله داریم ♫

♫ این یک تخمین خوب با در نظر گرفتن خطاهاست ♫

That's a good estimate with well-defined error bars.

♫ و با اطلاعات در دسترس ♫

And with the available information,

♫ پیش‌بینی می کنم که من همیشه با تو باشم♫

I predict that I will always be with you.

(Laughter)

(کف زدن)

How cool is that?

حالا این چه باحاله؟

(Applause)

(کف زدن)