Militant atheism | Richard Dawkins

ریچارد داوکینز و بیخدایی مبارز

Translator: Bardia Azadandish Reviewer: GordAfarid Razi

آن موسیقی باشکوه، موسیقی آغاز [جلسه تد] --

That splendid music, the coming-in music,

"The Elephant March" from "Aida," is the music I've chosen for my funeral.

«راهپیمایی فیل‌ها» از آیدا -- موسیقی است که برای مراسم تدفینم برگزیده ام --

(Laughter)

(خنده)

And you can see why. It's triumphal.

-- و شما می‎بینید چرا. چون فاتحانه است.

I won't feel anything, but if I could,

من خواهم داشت -- من احساسی نخواهم داشت، ولی اگر می‌توانستم،

I would feel triumphal at having lived at all,

از اینکه اصلا زنده بوده‌ام احساس پیروزمندی خواهم کرد،

and at having lived on this splendid planet,

و به این خاطر که در این سیارۀ شگفت‌انگیز زندگی کرده ام،

and having been given the opportunity to understand

و به من فرصت این داده شده بوده که چیزهایی در مورد اینکه

something about why I was here in the first place, before not being here.

چرا از اول اینجا آمده بودم درک کنم، پیش از آنکه اینجا نبوده‌ام.

Can you understand my quaint English accent?

آیا لهجۀ غریب انگلیسی ام برایتان قابل فهم است؟

(Laughter)

Like everybody else, I was entranced yesterday by the animal session.

مانند همگی، من دیروز مجذوب جلسۀ حیوانات شدم.

Robert Full and Frans Lanting and others;

رابرت فول و فرانس لنتینگ و دیگران --

the beauty of the things that they showed.

چیزهای بسیار زیبایی که نشان دادند.

The only slight jarring note was when Jeffrey Katzenberg said of the mustang,

تنها نکتۀ مغایر زمانی بود که جفری کتزنبرگ در مورد گور اسب گفت:

"the most splendid creatures that God put on this earth."

«جالب‌ترین مخلوقاتی که خدا بر روی زمین گذاشته.»

Now of course, we know that he didn't really mean that,

حال ما به طور حتم می‌دانیم که منظورش واقعا آن نبود،

but in this country at the moment, you can't be too careful.

ولی در این کشور، در این برهه از زمان، نمی‌توان زیاد محتاط بود.

(Laughter)

(خنده)

I'm a biologist, and the central theorem of our subject: the theory of design,

من یک زیست‌شناس هستم، و قضیۀ محوری رشتۀ ما: یعنی نظریه طراحی،

Darwin's theory of evolution by natural selection.

نظریه فرگشت [تکامل] داروین به وسیلۀ انتخاب طبیعی است.

In professional circles everywhere, it's of course universally accepted.

که این نظریه در محافل تخصصی همه جا، به طور قطع پذیرفته شده.

In non-professional circles outside America, it's largely ignored.

و در محافل غیر-تخصصی خارج از آمریکا، تا حدود زیادی نادیده گرفته می‌شود

But in non-professional circles within America,

ولی در محافل غیر-تخصصی در داخل آمریکا،

it arouses so much hostility --

دشمنی زیادی بر می‌انگیزد --

(Laughter)

(خنده)

it's fair to say that American biologists are in a state of war.

-- تا آنجاکه منصفانه است اگر بگوییم زیست شناسان آمریکایی در حالت جنگ به سر می‌برند.

The war is so worrying at present,

این جنگ در حالت کنونی آنقدر نگران کننده است،

with court cases coming up in one state after another,

با توجه به قضیه‌های دادگاهی که از ایالتی از پس ایالت دیگر می‌آید،

that I felt I had to say something about it.

که من احساس کردم باید چیزی در موردش بگویم.

If you want to know what I have to say about Darwinism itself,

اگر می‌خواهید بدانید در مورد خود داروینیسم چه برای گفتن دارم،

I'm afraid you're going to have to look at my books,

گمان می‌کنم بایستی نگاهی به کتاب‌هایم بیاندازید،

which you won't find in the bookstore outside.

که در کتابفروشی‌های بیرون نخواهید یافت.

(Laughter)

(خنده)

Contemporary court cases

دعوی‌های دادگاهی معاصر

often concern an allegedly new version of creationism,

از قرار معلوم بیشتر بر حول محور نوع تازه‌ای از خلقت‌گرایی می‌گردد،

called "Intelligent Design," or ID.

که آفرینش هوشمند یا آی دی (ID) نامیده می‌شود.

Don't be fooled. There's nothing new about ID.

فریب نخورید. هیچ چیز جدیدی در مورد آی دی نیست.

It's just creationism under another name,

تنها خلقتگرایی در زیر نام دیگر است.

rechristened -- I choose the word advisedly --

دوباره تعمید داده شده -- من واژه را سنجیده برگزیدم --

(Laughter)

(خنده)

for tactical, political reasons.

به خاطر دلایل تاکتیکی، سیاسی نامش رو عوض کرده اند.

The arguments of so-called ID theorists

برهان‌های به اصطلاح نظریه پردازان آی دی

are the same old arguments that had been refuted again and again,

همان برهان‌های قدیمی است که بارها و بارها

since Darwin down to the present day.

از زمان داروین تا به امروز رد شده است.

There is an effective evolution lobby

یک لابی تاثیرگذار فرگشت وجود دارد

coordinating the fight on behalf of science,

که منازعه را به نفع دانش رهبری می‌کند،

and I try to do all I can to help them,

و من تمام تلاشم را می‌کنم تا به آنها کمک کنم،

but they get quite upset when people like me dare to mention

ولی وقتی افرادی مثل من جرات می‌کنند که اشاره کنند که ما

that we happen to be atheists as well as evolutionists.

برحسب اتفاق هم فرگشت‌گرا هستیم و هم بیخدا، آنها خیلی آشفته می‌شوند

They see us as rocking the boat, and you can understand why.

به نظر آنها ما مشکل سازیم، و شما می‌توانید ببینید چرا.

Creationists, lacking any coherent scientific argument for their case,

خلقتگرایان که هیچ برهان علمی منسجمی برای ادعاهاشان ندارند

fall back on the popular phobia against atheism:

در زیر انزجار معلوم الحالشان بر ضد بیخدایی حالت تدافعی می‌گیرند.

Teach your children evolution in biology class,

می‌گویند در کلاس‌های زیست‌شناسی، فرگشت را به کودکانتان آموزش دهید،

and they'll soon move on to drugs, grand larceny and sexual "pre-version."

و آنها به زودی به مواد مخدر، سرقت و انحراف جنسی روی می‌آورند.

(Laughter)

(خنده)

In fact, of course, educated theologians from the Pope down

در واقع، البته الهیدانان آموزش دیده، از پاپ گرفته به پایین

are firm in their support of evolution.

در حمایتشان از فرگشت راسخ هستند.

This book, "Finding Darwin's God," by Kenneth Miller,

این کتاب، «یافتن خدای داروین»، نوشته کنث میلر،

is one of the most effective attacks on Intelligent Design that I know

یکی از موثرترین حملات بر ضد آفرینش هوشمند است

من این را می‌فهمم، و البته تاثیر بیشتری دارد

and it's all the more effective because it's written by a devout Christian.

چون توسط یک مسیحی معتقد نوشته شده است.

People like Kenneth Miller could be called a "godsend" to the evolution lobby,

می‌توان گفت افرادی چون کنث میلر کمک خدادای به لابی فرگشت هستند --

(Laughter)

(خنده)

because they expose the lie that evolutionism is, as a matter of fact,

-- چون آنها این دروغ را برملا می‌کنند که فرگشت‌گرایی در واقع،

tantamount to atheism.

برابر بیخدایی است.

People like me, on the other hand, rock the boat.

در آن طرف افرادی مثل من، کار را خراب می‌کنند.

But here, I want to say something nice about creationists.

ولی من اینجا می‌خواهم چیز خوبی در مورد خلقتگرایان بگویم.

It's not a thing I often do, so listen carefully.

این کاری نیست که هر روز انجام بدم، پس خوب دقت کنید.

(Laughter)

(خنده)

I think they're right about one thing.

من فکر می‌کنم آنها در مورد یک چیز درست می‌گویند.

I think they're right that evolution

من فکر می‌کنم آنها به درستی بر این باور هستند که فرگشت

is fundamentally hostile to religion.

به طور بنیادی دشمن دین است.

I've already said that many individual evolutionists, like the Pope,

من پیش از این گفتم که بسیاری فرگشت‌گرایان منفرد چون پاپ،

are also religious, but I think they're deluding themselves.

دیندار هم هستند، ولی من فکر می‌کنم آنها خودشان را فریب می‌دهند.

I believe a true understanding of Darwinism

من معتقدم که فهم حقیقی داروینیسم

is deeply corrosive to religious faith.

عمیقا مخرب ایمان دینی است.

Now, it may sound as though I'm about to preach atheism,

اکنون، شاید اینطور به نظر بیاید که می‌خواهم بیخدایی [خداناباوی] را موعظه کنم،

and I want to reassure you that that's not what I'm going to do.

و من می‌خواهم به شما اطمینان خاطر بدهم که این کاری نیست که بخواهم انجام دهم.

In an audience as sophisticated as this one,

در جمعی به خبرگی -- مانند این یکی --

that would be preaching to the choir.

این کار همچون سخنرانی بی‌ثمر برای دستۀ موافقان خواهد بود.

No, what I want to urge upon you --

نه، چیزی که می‌خواهم به شما ابرام کنم --

(Laughter)

(خنده)

Instead, what I want to urge upon you is militant atheism.

-- در عوض چیزی که من می‌خواهم به شما ابرام کنم بیخدایی مبارز است.

(Laughter)

(خنده)

(Applause)

(تشویق)

But that's putting it too negatively.

ولی پیش رو نهادن مطلب به این طریق خیلی منفی به نظر می‌رسد.

If I was a person who were interested in preserving religious faith,

اگر من می‌خواستم -- اگر من کسی بودم که علاقمند به نگهداری ایمان دینی بودم،

I would be very afraid of the positive power of evolutionary science,

من از قدرت محقق دانش فرگشتی بسیار هراسان می‌شدم،

and indeed science generally, but evolution in particular,

و از هر دانشی به طور کلی، ولی به طور ویژه از فرگشت،

to inspire and enthrall, precisely because it is atheistic.

که الهام می‌بخشد و شیفته می‌سازد، دقیقا به این خاطر که بیخدایانه (الحادی) است.

Now, the difficult problem for any theory of biological design

اکنون، مشکل اصلی هر نظریه طراحی زیستی، این است که

is to explain the massive statistical improbability of living things.

باید این استبعاد عظیم آماری موجود در جانداران را توضیح دهد.

Statistical improbability in the direction of good design --

غیر محتملی آماری به سمت طراحی خوب است --

"complexity" is another word for this.

پیچیدگی واژۀ دیگری برای آن است.

The standard creationist argument --

برهان استاندارد خلقت گرایان -- تنها یکی است، همه‌شان سرانجام در این خلاصه می‌شوند --

there is only one; they're all reduced to this one --

takes off from a statistical improbability.

از نامحتملی آماری گرفته شده. [می‌گویند]

Living creatures are too complex to have come about by chance;

موجودات زنده پیچیده‌تر از آنند که شانسی به وجود آمده باشند؛

therefore, they must have had a designer.

بنابراین باید یک طراح داشته بوده باشند.

This argument of course, shoots itself in the foot.

البته این برهان خودش خودش را رد می‌کند.

هر طراحی که قادر به طراحی چیز بسیار پیچیده‌ای باشد

Any designer capable of designing something really complex

has to be even more complex himself,

خودش باید از آن چیز هم پیچیده‌تر باشد، و این حتی پیش از آن است که آغاز نماییم

and that's before we even start on the other things he's expected to do,

از سوی دیگر کارهایی است که انتظار دارند انجام دهد،

like forgive sins, bless marriages, listen to prayers --

مثل بخشیدن گناهان، برکت دادن به ازدواج‌ها، گوش دادن به دعاها --

favor our side in a war --

-- طرف ما را در جنگ گرفتن --

(Laughter)

(خنده)

disapprove of our sex lives, and so on.

-- مخالفت با زندگی جنسی ما و چیزهای دیگر از این دست.

(Laughter)

(خنده)

Complexity is the problem that any theory of biology has to solve,

پیچیدگی مساله‌ای است که هر نظریه زیست شناسی بایستی توضیح دهد،

and you can't solve it by postulating an agent that is even more complex,

و شما نمی‌توانید پرسشی را با فرض یک کنشگری که از خود آن چیز پیچیده‌تر است حل کنید،

thereby simply compounding the problem.

بدین وسیله تنها مشکل دوچندان می‌شود.

Darwinian natural selection is so stunningly elegant

انتخاب طبیعی داروینی به طور بس خیره‌کننده‌ای شکوهمند است

because it solves the problem of explaining complexity

به این خاطر که مسالۀ توضیح و تبیین پیچیدگی را با استفاده

in terms of nothing but simplicity.

سادگی مطلق حل می‌کند.

Essentially, it does it by providing a smooth ramp

اساسا، مساله را با مهیا نمودن یک شیب ملایم

of gradual, step-by-step increment.

با نمو گام به گام و تدریجی توضیح می‌دهد.

But here, I only want to make the point

ولی اینجا، تنها می‌خواهم خاطرنشان کنم که

that the elegance of Darwinism is corrosive to religion,

این زیبایی داروینیسم خورندۀ دین است

precisely because it is so elegant, so parsimonious, so powerful,

دقیقا به این خاطر که اینقدر زیباست، اینقدر باصرفه، اینقدر قدرتمند است،

so economically powerful.

از منظر اقتصادی بس نیرومند است.

پایۀ اقتصادی یک پل معلق زیبا را دارد.

It has the sinewy economy of a beautiful suspension bridge.

The God theory is not just a bad theory.

نظریۀ خدا تنها یک نظریۀ بد نیست، بلکه

It turns out to be -- in principle --

آنطورکه معلوم گشته، از پایه، عاجز از انجام کاری است که بر دوشش نهاده شده.

incapable of doing the job required of it.

So, returning to tactics and the evolution lobby,

پس، برگردیم به تاکتیک‌ها و لابی فرگشت،

I want to argue that rocking the boat

استدلال من این است که شاید ساز مخالف زدن تنها کار درست باشد.

may be just the right thing to do.

My approach to attacking creationism is --

روش من در حمله به خلقت‌گرایان برخلاف لابی فرگشت است.

unlike the evolution lobby --

my approach to attacking creationism is to attack religion as a whole.

روش من در حمله به خلقت‌گرایی، حمله به کلیت دین است،

And at this point I need to acknowledge the remarkable taboo

و در این نقطه باید به تابوی قابل توجهی اشاره کنم

against speaking ill of religion,

که برضد انتقاد از دین است،

and I'm going to do so in the words of the late Douglas Adams,

و این کار را با آوردن سخنی از مرحوم داگلاس آدامز انجام می‌دهم،

a dear friend who, if he never came to TED,

دوست عزیزی که، اگر هیچ گاه به TED نیامده بود،

certainly should have been invited.

حتما بایستی دعوت می‌شد.

(Richard Saul Wurman: He was.)

(ریچارد ساول ورمن: دعوت شده بود.)

Richard Dawkins: He was. Good. I thought he must have been.

ریچارد داوکینز: شده بود. خوبه. فکر می‌کردم باید دعوت شده باشه.

He begins this speech, which was tape recorded in Cambridge

او سخنرانی ضبط شدۀ کمبریج اش را اندکی پیش از مرگش

shortly before he died --

اینچنین آغاز می‎کند.

he begins by explaining how science works through the testing of hypotheses

او با توضیح طرز کار دانش که با آزمایش و فرضیه است آغاز می‌کند

that are framed to be vulnerable to disproof, and then he goes on.

که بر اصل ابطال‌پذیری فرموله شده است، و سپس ادامه می‌دهد.

I quote, "Religion doesn't seem to work like that.

من نقل می‌کنم، «به نظر نمی‎رسد دین به این شکل کار کند.

It has certain ideas at the heart of it, which we call 'sacred' or 'holy.'

دین یکسری ایده‌های مسلم در مرکز خود دارد، که گفته می‌شود مقدس و روحانی اند.

What it means is: here is an idea or a notion

معنی آن این است که در اینجا ایده با تصوری وجود دارد

that you're not allowed to say anything bad about.

که شما اجازه ندارید هیچ چیز بدی درباره‌اش بگویید.

You're just not. Why not? Because you're not."

شما فقط نباید. چرا نباید؟ چونکه نباید.

(Laughter)

(خنده)

"Why should it be that it's perfectly legitimate

چرا باید اینطور باشد که طرفداری از جمهوری‌خواهان یا دموکرات‌ها کاملا مشروع است،

to support the Republicans or Democrats,

this model of economics versus that,

این مدل اقتصاد علیه آن یکی، مکینتاش به جای ویندوز،

Macintosh instead of Windows,

but to have an opinion about how the universe began,

ولی داشتن عقیده‌ای دربارۀ چگونگی آغاز جهان،

about who created the universe --

در مورد اینکه چه کسی آن را خلق کرده -- نه، آن مقدس است.

no, that's holy.

So, we're used to not challenging religious ideas,

اینچنین، جا انداخته اند که عقاید دینی را نباید به چالش گرفت

and it's very interesting how much of a furor Richard creates

و بسیار جالب است که وقتی ریچارد این کار را انجام می‌دهد

when he does it." --

با چه میزان خشمی روبرو می شود.» منظورش من بودم، نه آن یکی.

He meant me, not that one.

"Everybody gets absolutely frantic about it,

«همه در این مورد به کلی از کوره به در می‌روند،

because you're not allowed to say these things.

برای اینکه شما اجازه ندارید از این چیزها بگویید، ولی وقتیکه با دید خردگرایانه به آن می‌نگرید

Yet when you look at it rationally,

there's no reason why those ideas

هیچ دلیلی وجود ندارد که این ایده‌ها به همان آزادی مورد بحث قرار نگیرند

shouldn't be as open to debate as any other,

که هر ایدۀ دیگری مورد نقد است، به جز آنکه ما به نوعی بین خودمان پذیرفته ایم

except that we've agreed somehow between us

that they shouldn't be."

که نباید چنین کنیم»، و این پایان نقل قول از داگلاس است.

And that's the end of the quote from Douglas.

In my view, not only is science corrosive to religion;

به دید من، نه تنها دانش از بین‌برندۀ دین است بلکه،

religion is corrosive to science.

دین هم برای دانش مضر است.

It teaches people to be satisfied with trivial,

دین به آدم‌ها می‌آموزد که با توضیحات سطحی، و ماوراطبیعه بدون تفسیر راضی باشند

supernatural non-explanations,

and blinds them to the wonderful, real explanations

و آنها را نسبت به توضیحات شگفت‌انگیز واقعی که در دسترسمان داریم نابینا می‌کند.

that we have within our grasp.

It teaches them to accept authority, revelation and faith,

به آنها آموزش می‌دهد که اتوریته، الهام و ایمان را بپذیرند

instead of always insisting on evidence.

به جای آنکه همیشه به مدرک تکیه کنند.

There's Douglas Adams, magnificent picture from his book, "Last Chance to See."

یک تصویر باشکوه در آخرین کتاب داگلاس آدامز، «آخرین شانس دیدن» هست.

Now, there's a typical scientific journal,

حال، یک نمونۀ بارز ژورنال علمی هست، فصلنامه دوره‌ای زیست‌شناسی.

The Quarterly Review of Biology.

And I'm going to put together, as guest editor,

و من به عنوان ویراستار مهمان می‌خواهم یک ویژه‌نامه

a special issue on the question, "Did an asteroid kill the dinosaurs?"

درست کنم با این عنوان که، «آیا یک شهاب سنگ دایناسورها را کشت؟»

And the first paper is a standard scientific paper,

و نخستین مقاله یک مقالۀ استاندارد علمی است

presenting evidence,

که مدارکی ارائه می دهد، «لایۀ ایریدیوم در مرز کرتاسه ترشیاری،

"Iridium layer at the K-T boundary,

and potassium argon dated crater in Yucatan,

یک گودال تخمین زده شده توسط پتاسیم-ارگون در یوکاتان

indicate that an asteroid killed the dinosaurs."

نشان می‌دهد که یک شهاب سنگ دایناسورها را کشت.»

Perfectly ordinary scientific paper.

یک مقالۀ علمی کاملا رایج.

Now, the next one.

اکنون، مقالۀ بعدی، «رئیس انجمن پادشاهی

"The President of the Royal Society

has been vouchsafed a strong inner conviction

یک اعتقاد عمیق درونی اظهار داشته» -- (خنده)

that an asteroid killed the dinosaurs."

«... که یک شهاب سنگ دایناسورها را کشت.»

(Laughter)

(خنده)

"It has been privately revealed to Professor Huxtane

این ایده به طور نهانی به پرفسور هاکستین الهام گشته

that an asteroid killed the dinosaurs."

که یک شهاب سنگ دایناسورها را کشته است.»

(Laughter)

(خنده)

"Professor Hordley was brought up

«پرفسور هوردلی اینطوری بزرگ شده تا

to have total and unquestioning faith" --

ایمان راسخ و سوال ناپذیر داشته باشد» --

(Laughter) --

(خنده)

"that an asteroid killed the dinosaurs."

«... که یک شهاب سنگ دایناسورها را کشته.»

"Professor Hawkins has promulgated an official dogma

« پرفسور هاوکینز این عقیده متعصبانه رسمی را ترویج نموده

binding on all loyal Hawkinsians

که تمام هاوکینزین‌های ثابت قدم را ملزم نموده تا قبول کنند

that an asteroid killed the dinosaurs."

که یک شهاب سنگ دایناسورها را کشته.»

(Laughter)

(خنده)

That's inconceivable, of course.

البته این تصورکردنی نیست.

But suppose --

ولی فرض کنید --

[Supporters of the Asteroid Theory cannot be patriotic citizens]

(تشویق)

(Laughter)

(Applause)

In 1987, a reporter asked George Bush, Sr.

-- در سال ۱۹۸۷، یک خبرنگار از جرج بوش پرسید،

whether he recognized the equal citizenship and patriotism

که آیا او برابری شهروندی و میهن‌دوستی

of Americans who are atheists.

آمریکایی‌هایی را که بیخدا هستند به رسمیت می‌شناسد.

Mr. Bush's reply has become infamous.

پاسخ آقای بوش رسوا کننده بود.

"No, I don't know that atheists should be considered citizens,

«نخیر، من فکر نمی‌کنم بیخدایان بایستی شهروند محسوب شوند،

nor should they be considered patriots.

نه اینکه میهن‌دوست به شمار آیند.

This is one nation under God."

این یک ملت زیر خداست.»

Bush's bigotry was not an isolated mistake,

تعصب بوش تنها یک اشتباه لفظی نبود،

blurted out in the heat of the moment and later retracted.

که تحت تاثیر شرایط از دهانش در رفته باشد و سپس پس گرفته شود.

He stood by it in the face of repeated calls for clarification or withdrawal.

او در مقابل فراخوان‌های مکرر برای تصریح یا عقب‌نشینی پشت حرفش ایستاد.

He really meant it.

واقعا منظورش بود.

More to the point, he knew it posed no threat to his election --

افزون بر آن، او می‌دانست که این مطلب هیچ خطری برای انتخابش ایجاد نمی‌کند، بلکه کاملا برعکس.

quite the contrary.

Democrats as well as Republicans parade their religiousness

دموکرات‌ها به مانند جمهوری‌خواهان، دینداری‌شان را در بوق و کرنا می‌کنند

if they want to get elected.

تا انتخاب شوند. هر دو طرف خواهان یک ملت زیر خدا هستند.

Both parties invoke "one nation under God."

What would Thomas Jefferson have said?

اگر توماس جفرسون بود چه چیزی می‌گفت؟

[In every country and in every age, the priest has been hostile to liberty]

اتفاقا، من معمولا خیلی از بریتانیایی بودن مفتخر نیستم،

Incidentally, I'm not usually very proud of being British,

but you can't help making the comparison.

ولی آدم نمی‌تواند این مقایسه را نداشته باشد.

(Applause)

(تشویق)

In practice, what is an atheist?

در عمل، یک بی‌خدا کیست؟

An atheist is just somebody who feels about Yahweh

یک بیخدا کسی است که احساسش در مورد یهوه همانطور است

the way any decent Christian feels about Thor or Baal or the golden calf.

که یک مسیحی محترم در مورد ثور یا بال یا گوساله طلایی احساس می‌کند.

As has been said before, we are all atheists about most of the gods

همانطور که پیشتر گفته شده، همگی ما نسبت به بیشتر خدایانی

that humanity has ever believed in.

که بشر هرگز به آنها اعتقاد داشته بیخدا هستیم. برخی از ما تنها یک خدا فراتر می‌رویم.

Some of us just go one god further.

(Laughter)

(خنده)

(Applause)

(تشویق)

And however we define atheism, it's surely the kind of academic belief

و بیخدایی را به هر شکل که تعریف کنیم، به طور حتم از آنگونه عقاید علمی است

that a person is entitled to hold without being vilified

که یک شخص مستحق است بدون بدنام شدن

as an unpatriotic, unelectable non-citizen.

به عنوان یک شخص میهن‌ستیز، غیر شهروند و غیرقابل انتخاب داشته باشد.

Nevertheless, it's an undeniable fact that to own up to being an atheist

با این وجود، این یک حقیقت انکارناشدنی است که نامیدن خود به عنوان یک بیخدا

is tantamount to introducing yourself as Mr. Hitler or Miss Beelzebub.

برابر این ارزیابی می‌شود که خود را آقا هیلتر یا خانم بعلزبوب معرفی کنیم.

And that all stems from the perception of atheists

و همۀ اینها از نگرشی نسبت به بیخدایان ناشی می‌شود

as some kind of weird, way-out minority.

که گویی یکجور اقلیت عجیب دست آخری اند.

Natalie Angier wrote a rather sad piece in the New Yorker,

ناتالی انجیر یک قطعۀ نسبتا اندوهناک در نیویورکر نوشت،

saying how lonely she felt as an atheist.

که می‌گفت به عنوان یک بیخدا چه قدر خود را تنها احساس نموده.

She clearly feels in a beleaguered minority.

او آشکارا خود را در یک اقلیت محاصره شده احساس می‌کرد،

But actually, how do American atheists stack up numerically?

ولی به راستی، بیخدایان آمریکایی از نظر شمارش تعدادی چه قدر هستند؟

The latest survey makes surprisingly encouraging reading.

آخرین رای گیری‌ها شمار امیدوارکنندۀ بی‌سابقه‌ای را نشان می‌‌دهند.

Christianity, of course, takes a massive lion's share of the population,

مسیحیت، البته، بزرگترین بخش از جمعیت

را تشکیل می‌دهد با نزدیک به ۱۶۰ میلیون پیرو.

with nearly 160 million.

But what would you think was the second largest group,

ولی فکر می‌کنید دومین گروه بزرگ چه بوده؟

convincingly outnumbering Jews with 2.8 million, Muslims at 1.1 million,

که با قاطعیت از شمار ۲.۸ میلیونی یهودیان، و جمعیت ۱.۱ میلیونی مسلمانان بیشتر است،

Hindus, Buddhists and all other religions put together?

و از پیروان آیین هندو، بودایی‌ها و همۀ ادیان دیگر با هم بیشتر است؟

The second largest group, with nearly 30 million,

دومین بخش بزرگ جمعیت، که شامل ۳۰ میلیون است،

is the one described as non-religious or secular.

بیدین و سکولار است.

You can't help wondering why vote-seeking politicians

شما متعجب نخواهید شد که چرا سیاستمداران جویای رای

are so proverbially overawed by the power of, for example, the Jewish lobby --

اینچنین مثال‌‌زدنی از قدرتِ مثلا لابی یهود می‌ترسند.

the state of Israel seems to owe its very existence to the American Jewish vote --

به نظر می‌آید کشور اسرائیل کل وجودش را مدیون

رای یهودیان آمریکایی است، درعین حال

while at the same time,

consigning the non-religious to political oblivion.

مردم بیدین را به فراموشی سیاسی می‌سپارند.

This secular non-religious vote, if properly mobilized,

رای سکولارِ بیدین، اگر به درستی توزیع شود،

is nine times as numerous as the Jewish vote.

نه برابر بیشتر از رای یهودیان است.

Why does this far more substantial minority

چرا این اقلیتِ بسیار پررنگ‌تر

not make a move to exercise its political muscle?

حرکتی برای تمرین نیروی سیاسی خود نمی‌کند؟

Well, so much for quantity. How about quality?

خب، از نظر تعدادی زیاد است. از نظر کیفی چه طور؟

Is there any correlation, positive or negative,

آیا هیچ ارتباط مستقیم یا غیر مستقیمی

between intelligence and tendency to be religious?

میان هوشمندی و تمایل به دینداری هست؟

[Them folks misunderestimated me]

(خنده)

(Laughter)

The survey that I quoted, which is the ARIS survey,

آماری که نقل کردم، که از آمار اِی آر آی اِس است،

didn't break down its data by socio-economic class or education,

داده‌هایش را بر اساس کلاس اجتماعی-اقتصادی یا تحصیلات، آی کیو یا این چیزها

IQ or anything else.

تقسیم‌بندی نکرده است.

But a recent article by Paul G. Bell in the Mensa magazine

ولی یک مقالۀ تازه از پل جی بل در مجله منسا

provides some straws in the wind.

چیزهایی محتملی از آینده نشان می‌دهد.

Mensa, as you know, is an international organization

منسا، همانطور که می‌دانید، یک بنیاد بین المللی است

for people with very high IQ.

برای مردم با آی کیوهای بسیار بالا.

And from a meta-analysis of the literature,

و از متا-آنالیز مقالات علمی،

Bell concludes that, I quote -- "Of 43 studies carried out since 1927

بل به این نتیجه می‌رسد که، من نقل می‌کنم، «از ۴۳ پژوهش انجام شده از سال ۱۹۲۷ تا کنون

on the relationship between religious belief,

در مورد ارتباط میان ایمان دینی و هوش یک فرد یا سطح تحصیلات او،

and one's intelligence or educational level,

all but four found an inverse connection.

همۀ آنها به جز چهار مورد رابطۀ معکوس داشته اند.

That is, the higher one's intelligence or educational level,

یعنی هر چقدر میزان هوش یا سطح تحصیلات فرد بیشتر می‌شود،

the less one is likely to be religious."

احتمال مذهبی بودنش کاهش می‌یابد.»

Well, I haven't seen the original 42 studies,

خوب، من ۴۲ پژوهش اصلی را ندیده‌ام و نمی‌توانم روی متا-آنالیز آنها نظر دهم

and I can't comment on that meta-analysis,

but I would like to see more studies done along those lines.

ولی دوست دارم که مطالعات صورت گرفتۀ بیشتری در این زمینه‌ها ببینم.

And I know that there are -- if I could put a little plug here --

و می‌دانم که هستند، اگر می‌توانستم اینجا کمی آگهی‌رسانی کنم،

افرادی در این جمع هستند

there are people in this audience

easily capable of financing a massive research survey to settle the question,

که به آسانی قادر به تامین مالی یک پژوهش آماری کلان برای حل این پرسش هستند،

and I put the suggestion up, for what it's worth.

و من این پیشنهاد را علنی مطرح می‌کنم -- حالا هر کمکی که خواهد کرد.

But let me know show you some data

ولی بگذارید حال مقداری اطلاعات آماری نشانتان دهم

that have been properly published and analyzed,

که به شایستگی منتشر و موشکافی شده

on one special group -- namely, top scientists.

در مورد یک طبقۀ خاص: دانشمندان سطح بالا.

In 1998, Larson and Witham polled the cream of American scientists,

لارسون و ویتام در سال ۱۹۸۸

آمار زبده دانشمندان آمریکایی را گرفتند،

those who'd been honored by election to the National Academy of Sciences,

آنهایی که با انتخاب در فرهنگستان ملی علوم تقدیر شده بودند.

and among this select group,

و در میان این گروه برگزیده،

belief in a personal God dropped to a shattering seven percent.

باور به خدای شخصی به میزان درهم‌کوبندۀ تنها هفت درصد کاهش می‌یابد.

About 20 percent are agnostic; the rest could fairly be called atheists.

می‌توان حدود ۲۰ درصد را ندانم گرا [لاادری]، و باقی را به وضوح بیخدا [خداناباور] نامید.

Similar figures obtained for belief in personal immortality.

ارقام مشابهی برای باور به بقای جاویدان شخص [روح] به دست آمده است.

Among biological scientists, the figure is even lower:

در میان دانشمندان زیستی، این رقم باز هم کمتر است،

5.5 percent, only, believe in God.

تنها ۵.۵ درصد، به خدا اعتقاد دارند. دانشمندان علوم فیزیکی: ۷.۵ درصد.

Physical scientists, it's 7.5 percent.

I've not seen corresponding figures for elite scholars

من ارقام متناظری برای دیگر دانشوران برجسته در دیگر زمینه‌ها

in other fields, such as history or philosophy,

مثل تاریخ یا فلسفه ندیده‌ام،

but I'd be surprised if they were different.

ولی تعجب خواهم کرد اگر متفاوت باشند.

So, we've reached a truly remarkable situation,

بنابراین، ما در یک وضعیت جالب توجه به سر می‌بریم،

a grotesque mismatch between the American intelligentsia

یک عدم تطابق نامتناسب میان روشنفکران آمریکایی

and the American electorate.

و هیات انتخاب‌کنندگان آمریکایی وجود دارد.

A philosophical opinion about the nature of the universe,

عقیدۀ فلسفی در مورد طبیعت جهان،

which is held by the vast majority of top American scientists

که اکثریت دانشمندان سطح بالای آمریکایی به آن معتقدند

and probably the majority of the intelligentsia generally,

و احتمالا اکثریت روشنفکران به طور کلی،

is so abhorrent to the American electorate

آنقدر مغایر نظر هیات انتخاب‌کنندگان آمریکایی است

that no candidate for popular election dare affirm it in public.

که هیچ کاندیدایی برای انتخابات ملی جرات اظهار نظر آشکار در مورد آن را ندارد.

If I'm right, this means that high office

اگر درست بگویم، این به آن معنی است که مسئولیت‌های بالارتبه

in the greatest country in the world

در برجسته‌ترین کشور دنیا

is barred to the very people best qualified to hold it --

به روی بهترین افرادی که سزاوار داشتن آن هستند، یعنی اشخاص خردمند، بسته شده است،

the intelligentsia --

unless they are prepared to lie about their beliefs.

مگر اینکه حاضر باشند دربارۀ باورهایشان دروغ بگویند.

To put it bluntly: American political opportunities

اگر بی‌پرده بخواهم بگویم، فرصت‌های سیاسی آمریکا

are heavily loaded against those

به شدت در ضد طرف کسانی سنگینی می‌کند

who are simultaneously intelligent and honest.

که به طور همزمان باهوش و راستکار هستند.

(Laughter)

(تشویق)

(Applause)

I'm not a citizen of this country, so I hope it won't be thought unbecoming

من شهروند این کشور نیستم، پس امیدوارم ناخوشایند تصور نشود

if I suggest that something needs to be done.

اگر پیشنهاد می‌کنم که کاری باید انجام بگیرد.

(Laughter)

(خنده)

And I've already hinted what that something is.

و من پیشتر اشاره کرده‌ام که این کار چیست.

From what I've seen of TED, I think this may be the ideal place to launch it.

از چیزی که من در TED دیدم، فکر می‌کنم اینجا مکان ایده‌آلی برای اقدام باشد.

Again, I fear it will cost money.

دوباره، من نگرانم که هزینه‌بر خواهد بود.

We need a consciousness-raising,

ما به بالابردن سطح آگاهی نیازمندیم،

coming-out campaign for American atheists.

کمپین بیرون آمدن برای بیخدایان آمریکایی.

(Laughter)

(خنده)

This could be similar to the campaign organized by homosexuals

این می‌تواند شبیه کمپینی باشد که چند سال پیش توسط همجنسگراها

a few years ago,

سازمان یافته شد،

although heaven forbid that we should stoop to public outing

هرچند امیدوارم اینچنین نباشد که ما در برابر تمایلات عمومی مردم علیه خواستشان

of people against their will.

سر فرود آوریم.

In most cases, people who out themselves

در اکثر موارد، کسانی که [بیخدایی] خودشان را آشکار می‌کنند

will help to destroy the myth that there is something wrong with atheists.

به از میان رفتن این افسانه که مشکلی با بیخدایان است کمک می‌کنند.

On the contrary,

برعکس،

they'll demonstrate that atheists are often the kinds of people

آنها نشان خواهند داد که بیخدایان آنطور مردمی هستند

who could serve as decent role models for your children,

که می‌توانند به عنوان اسوه‌های محترمی برای کودکان شما باشند

the kinds of people an advertising agent could use to recommend a product,

آنطور مردمی که یک آژانس تبلیغاتی می‌تواند برای تبلیغ محصولاتش استفاده کند.

the kinds of people who are sitting in this room.

آنطور مردمی که در همین جمع نشسته اند.

There should be a snowball effect, a positive feedback,

بایستی که یک پدیدۀ تسریعی باشد، یک بازخورد مثبت،

such that the more names we have, the more we get.

چنانکه هر چه نام‌های بیشتری داریم، بیشتر هم می‌شویم.

There could be non-linearities, threshold effects.

می‌تواند غیر-خطی باشد، مانند یک پدیدۀ آستانه ای.

When a critical mass has been obtained,

وقتی به یک تعداد مخصوص برسیم،

there's an abrupt acceleration in recruitment.

ناگهان یک افزایش سریع در نفرگیری بوقوع خواهد پیوست.

And again, it will need money.

و دوباره، به پول نیاز خواهد بود.

I suspect that the word "atheist" itself

گمان می‌کنم خود واژه «بیخدا»

contains or remains a stumbling block

این طور تداعی می‌کند، یا اینطور باقی مانده که به طور

far out of proportion to what it actually means,

بسیار نامتناسب با بار معنایی واقعی‌اش است، و سدی برای مردمی است

and a stumbling block to people

who otherwise might be happy to out themselves.

که احتمالا در غیر این صورت راضی به آشکارکردن خود خواهند بود.

So, what other words might be used to smooth the path,

بنابراین، از چه واژگان دیگری می‌توان برای هموار کردن راه سود جست،

oil the wheels, sugar the pill?

روان کردن چرخ، یا قابل تحمل کردن آن؟ خود داروین واژۀ ندانم‌گرا را ترجیح می‌داد --

Darwin himself preferred "agnostic" --

and not only out of loyalty to his friend Huxley,

و نه تنها به خاطر وفاداری به دوستش هاکسلی، که این واژه را ابداع نمود.

who coined the term.

Darwin said, "I have never been an atheist

داروین گفت: «من هیچگاه بیخدا نبوده ام

in the same sense of denying the existence of a God.

به همان شکل انکار وجود یک خدا.

I think that generally an 'agnostic'

من فکر می‌کنم به طور کلی یک ندانم‌گرا

would be the most correct description of my state of mind."

بهترین بیانگر جو فکری من باشد.»

He even became uncharacteristically tetchy with Edward Aveling.

او حتی به شکل بی‌سابقه‌ای از ادوارد اولینگ ناراضی می‌شد.

Aveling was a militant atheist

ادوارد یک بیخدای ستیزه‌گر بود

who failed to persuade Darwin

که نتوانست داروین را قانع کند

to accept the dedication of his book on atheism --

تا تقدیم کتابش را در مورد بیخدایی بپذیرد --

incidentally, giving rise to a fascinating myth

در ضمن، او به این افسانۀ فریبنده دامن زده

that Karl Marx tried to dedicate "Das Kapital" to Darwin,

که کارل مارکس تلاش کرده تا کتاب «سرمایه» را تقدیم داروین کند،

which he didn't, it was actually Edward Aveling.

که البته این کار را نکرده. در واقع ادوارد اولینگ که این کار را کرده است.

What happened was that Aveling's mistress was Marx's daughter,

چیزی که در واقع رخ داده این بوده که بانوی اولینگ دختر مارکس بوده،

and when both Darwin and Marx were dead,

و وقتی داروین و مارکس هر دو مرده بودند،

Marx's papers became muddled up with Aveling's papers,

نامه‌های مارکس با اولینگ قاطی شده

and a letter from Darwin saying, "My dear sir, thank you very much

و نامه‌ای از داروین با عنوان، «آقای گرامی، سپاس فراوان از شما

but I don't want you to dedicate your book to me,"

ولی من نمی‌خواهم کتابتان را تقدیم به من کنید»

was mistakenly supposed to be addressed to Marx,

به اشتباه گمان برده شده که برای فرستادن به مارکس بوده،

and that gave rise to this whole myth, which you've probably heard.

و به کل این افسانه دامن زده، که احتمالا به گوشتان خورده است.

It's a sort of urban myth, that Marx tried to dedicate "Kapital" to Darwin.

یک جور افسانۀ شهری است،

که مارکس تلاش کرده تا کاپیتال را تقدیم داروین کند.

Anyway, it was Aveling, and when they met, Darwin challenged Aveling.

به هر روی، اولینگ بوده که این کار را کرده، و وقتی همدیگر را ملاقات کردند، داروین اولینگ را به چالش کشیده،

"Why do you call yourselves atheists?"

«چرا خودتان را بیخدا می‌نامید؟»

"'Agnostic, '" retorted Aveling, "was simply 'atheist' writ respectable,

اولینگ در پاسخ می گوید، «ندانم‌گرا»، «در حقیقت بیخدای محترمانه

and 'atheist' was simply 'agnostic' writ aggressive."

و بیخدا در حقیقت ندانم‌گرای تهاجمی است.»

Darwin complained, "But why should you be so aggressive?"

داروین غرولند کرده: «ولی چرا باید اینقدر تهاجمی باشید؟»

Darwin thought that atheism might be well and good for the intelligentsia,

داروین فکر می‌کرد بیخدایی می‌تواند برای افراد هوشمند خوب و بدون اشکال باشد،

but that ordinary people were not, quote, "ripe for it."

ولی مردم عادی، به نقل از او، «برای آن بالغ» نیستند.

Which is, of course, our old friend, the "don't rock the boat" argument.

که البته همان بحث دوست قدیمی ما «آرامش را به هم نزن» است.

It's not recorded whether Aveling told Darwin to come down off his high horse.

ثبت نشده که آیا اولینگ به داروین گفته که از موضع مغرورانه‌ات پایین بیا.

(Laughter)

(خنده)

But in any case, that was more than 100 years ago.

ولی به هر شکل، آن قضیه برای بیش از ۱۰۰ سال پیش است.

You'd think we might have grown up since then.

شما گمان می‌کنید که ما بایستی از آن زمان تا کنون رشد کرده باشیم.

Now, a friend, an intelligent lapsed Jew,

حالا، یک دوست من یک فرد باهوش سابقا یهودی،

who, incidentally, observes the Sabbath for reasons of cultural solidarity,

که اتفاقا سبت [آیین یهود] را به خاطر

همبستگی فرهنگی رعایت می‌کرد،

describes himself as a "tooth-fairy agnostic."

خودش را «ندانم‌گرای پری دندان» می‌نامد.

او خودش را یک بیخدا نمی‌نامد

He won't call himself an atheist

because it's, in principle, impossible to prove a negative,

زیراکه اصولا اثبات وجود منفی ممکن نیست،

but "agnostic" on its own might suggest that God's existence

ولی ندانم‌گرایی هم به تنهایی می‌تواند اینطور القا کند که پس وجود خدا

was therefore on equal terms of likelihood as his non-existence.

مساوی احتمال عدم وجود خداست.

بنابراین، دوست من به شدت نسبت به پری دندان ندانم‌گرا است،

So, my friend is strictly agnostic about the tooth fairy,

but it isn't very likely, is it?

ولی واقعا که محتمل نیست؟ هست؟ مثل خدا.

Like God.

Hence the phrase, "tooth-fairy agnostic."

از اینرو از عبارت «ندانم‌گرای پری دندان» استفاده می‌کند.

Bertrand Russell made the same point

ولی برتراند راسل نکتۀ یکسانی را با استفاده

using a hypothetical teapot in orbit about Mars.

از قوری فرضی در مدار مریخ مطرح نمود.

You would strictly have to be agnostic

شما اکیدا ندانم‌گرا خواهید بود

about whether there is a teapot in orbit about Mars,

نسبت به اینکه آیا یک قوری در مدار مریخ هست یا نه،

but that doesn't mean you treat the likelihood of its existence

ولی این بدان معنی نیست که شما با احتمال وجودش برخوردی

as on all fours with its non-existence.

دقیقا مانند عدم وجود آن داشته باشید.

The list of things which we strictly have to be agnostic about

فهرست چیزهایی که ما بایستی به شدت نسبت به آنها ندانم‌گرا باشیم

doesn't stop at tooth fairies and teapots; it's infinite.

با اجنه دندان و قوری تمام نمی‌شود. تمام‌ناشدنی است.

If you want to believe one particular one of them --

اگر می‌خواهید به یک مورد خاص از آنها باور داشته باشید،

unicorns or tooth fairies or teapots or Yahweh --

به تکشاخ، یا اجنه دندان یا قوری‌ها یا یهوه،

the onus is on you to say why.

مسئولیت بر دوش شماست که بگویید برای چه [باور دارید].

The onus is not on the rest of us to say why not.

مسئولیت بر دوش بقیه ما نیست که بگوییم چرا باور نداریم.

We, who are atheists,

ما، که بی‌خدا هستیم، همچنان مانند آن بی‌پری دندان و بی‌قوریان هم هستیم.

are also a-fairyists and a-teapotists.

(Laughter)

(خنده)

But we don't bother to say so.

ولی نگران گفتنشان نیستیم،

And this is why my friend uses "tooth-fairy agnostic"

و این دلیل آن است که چرا دوست من ندانم‌گرایی پری دندان را

as a label for what most people would call atheist.

به عنوان لقبی برای چیزی که اکثر مردم «بیخدا» می‌نامند به کار می‌برد.

Nonetheless, if we want to attract deep-down atheists to come out publicly,

با این حال، اگر ما بخوایم حقیقتا بیخدایان را جذب کنیم تا آشکارا بیرون آیند،

we're going to have find something better to stick on our banner

ما نیازمند چیز بهتری خواهیم بود

تا به نشانمان بچسبانیم، تا ندانم‌گرای پری دندان یا قوری!

than "tooth-fairy" or "teapot agnostic."

So, how about "humanist"?

بنابراین، اومانسیت [انسانگرا] چطور است؟

This has the advantage of a worldwide network of well-organized associations

این مزیت داشتن یک شبکۀ جهانی از بنیادهای بخوبی سازمان یافته

and journals and things already in place.

و مطبوعات و دیگر مسائل مرتبط را خواهد داشت.

My problem with it is only its apparent anthropocentrism.

تنها مشکل من با آن، انسان-محوری آشکار آن است.

One of the things we've learned from Darwin

یکی از چیزهایی که از داروین آموخته ایم

is that the human species is only one

این است که گونۀ انسان تنها یکی است

among millions of cousins, some close, some distant.

در میان میلیون‌ها قوم و خویش، برخی نزدیک، برخی دور.

And there are other possibilities, like "naturalist,"

و امکان استفاده از چیزهای دیگری مثل ناتورالیست [طبیعت گرا] هم هست.

but that also has problems of confusion,

ولی آن هم مشکل چندوجهی بودن دارد،

because Darwin would have thought naturalist --

چون اگر داروین بود فکر می‌کرد طبیعت‌گرا،

"Naturalist" means, of course, as opposed to "supernaturalist" --

طبیعت‌گرا، البته، در مقابل ماوراطبیعه‌گرا.

and it is used sometimes --

و گاهی کاربرد دارد.

Darwin would have been confused by the other sense of "naturalist,"

اگر داروین بود با دیگر معانی طبیعت‌گرا سرگشته می‌شد،

which he was, of course,

که البته او بود، و من گمان می‌کنم ممکن است افراد دیگری هم باشند

and I suppose there might be others who would confuse it with "nudism".

که آن را با نودیسم [برهنه‌گرایی] اشتباه بگیرند.

(Laughter)

(خنده)

Such people might be those belonging to the British lynch mob,

آنطور افراد احتمالا به قاتلان بدون محاکمه بریتانیایی تعلق دارند

which last year attacked a pediatrician in mistake for a pedophile.

که سال گذشته به یک پزشک اطفال به اشتباه به عنوان یک پدوفیل حمله کرد.

(Laughter)

(خنده)

I think the best of the available alternatives for "atheist"

من فکر می‌کنم در میان جایگزین‌های در دسترس برای بیخدا بهترینشان به طور ساده «بیدین» است.

is simply "non-theist."

It lacks the strong connotation that there's definitely no God,

این دلالت معنایی شدید آن را که قطعا خدا نیست ندارد،

and it could therefore easily be embraced by teapot or tooth-fairy agnostics.

و به این جهت می‌تواند به آسانی مورد استقبال ندانم‌گرایان قوری یا پری دندان قرار بگیرد.

It's completely compatible with the God of the physicists.

این کاملا با خدای فیزیکدانان سازگار است.

وقتی کسانی مثل -- وقتی [در واقع] بیخدایانی

When atheists like Stephen Hawking and Albert Einstein use the word "God,"

مثل استیون هاوکینگ و آلبرت اینشتین واژۀ «خدا» را به کار می‌برند،

they use it of course as a metaphorical shorthand

آن را به طور حتم به عنوان یک ایجاز استعاری

for that deep, mysterious part of physics which we don't yet understand.

برای بخش‌های عمیق و رازآلود فیزیک که هنوز نمی‌فهمیم به کار می‌برند.

بیدین تمام آن کار را انجام می‌دهد، ولی برخلاف بیخدا،

"Non-theist" will do for all that, yet unlike "atheist,"

it doesn't have the same phobic, hysterical responses.

عکس‌العمل‌های تشویشی و پرتشنج را در بر ندارد.

But I think, actually, the alternative

ولی من گمان می‌کنم، در حقیقت، جایگزین

is to grasp the nettle of the word "atheism" itself,

باید با مشکلات پیش روی خود واژۀ بیخدایی مقابله کند،

precisely because it is a taboo word,

دقیقا به این دلیل که یک واژۀ نهی شده است

carrying frissons of hysterical phobia.

و بار هیجان انزجاری هسیتریایی با خود حمل می‌کند.

Critical mass may be harder to achieve with the word "atheist"

دستیابی به تعداد بحرانی با واژۀ بیخدا دشوارتر از واژۀ بیدین

than with the word "non-theist,"

است. یا

or some other non-confrontational word.

برخی دیگر واژگان غیرتهاجمی،

But if we did achieve it with that dread word "atheist" itself,

ولی اگر ما با بتوانیم با خود واژۀ ترسناک، با همین واژۀ موجود بیخدا این کار را انجام دهیم،

the political impact would be even greater.

تاثیر سیاسی آن حتی بیشتر هم خواهد بود.

Now, I said that if I were religious, I'd be very afraid of evolution --

اکنون، من گفتم اگر دیندار بودم، از فرگشت می‌هراسیدم. می‌خواهم فراتر روم.

I'd go further: I would fear science in general, if properly understood.

من از دانش هم به طور کلی می‌ترسیدم، اگر به درستی درک شود.

And this is because the scientific worldview

و این بدان خاطر است که جهان‌بینی علمی

is so much more exciting, more poetic,

بسیار جالب‌تر، شاعرانه‌تر،

more filled with sheer wonder

بیشتر از هر چیز دیگر پر از ظرافت و شگفتی است

than anything in the poverty-stricken arsenals of the religious imagination.

در مقایسه با انبار تهیدست تخیلات دینی.

As Carl Sagan, another recently dead hero, put it,

آنطور که کارل ساگان، یکی دیگر از قهرمانان تازه درگذشته، بیان نموده،

"How is it that hardly any major religion has looked at science

«چرا به ندرت پیش می‌آید که ادیان به علم بنگرند

and concluded, 'This is better than we thought!

و نتیجه بگیرند: 'این بهتر از چیزی است که فکر می‌کردیم!

The universe is much bigger than our prophet said,

کیهان بسی بزرگتر از چیزی است که رسولان ما گفته اند،

grander, more subtle, more elegant'?

عظیم‌تر، ظریف‌تر، و شکوهمندتر است؟' در عوض می‌گویند: 'نه، نه، نه!

Instead they say, 'No, no, no!

My god is a little god, and I want him to stay that way.'

خدای من یک خدای کوچک است و می‌خواهم همانجور باقی بماند.'

A religion, old or new,

هر دینی، چه قدیمی و چه جدید،

that stressed the magnificence of the universe

که عظمت کیهان را

as revealed by modern science,

در پرتوی علوم مدرن دریابد

might be able to draw forth reserves of reverence and awe

می‌تواند چنان کرنشی نثار کیهان کند

hardly tapped by the conventional faiths."

که ادیان سنتی به گرد پایش هم نمی‌رسند.»

Now, this is an elite audience,

اکنون، حضار اینجا نخبگان اند،

and I would therefore expect about 10 percent of you to be religious.

و به همین دلیل من انتظار دارم حدود ۱۰ درصد شما مذهبی باشید.

Many of you probably subscribe to our polite cultural belief

احتمالا بسیاری از شما بر این باور فرهنگی مبادی آداب هستید که ما بایستی به دین احترام بگذاریم،

that we should respect religion.

But I also suspect that a fair number of those

ولی من در عین حال گمان می‌کنم که بسیاری از این شمار

secretly despise religion as much as I do.

به طور مخفیانه به همان اندازۀ من از دین بیزارند.

(Laughter)

(خنده)

If you're one of them, and of course many of you may not be,

اگر شما یکی از آنها هستید، البته بسیاری از شما ممکن است نباشید،

but if you are one of them,

ولی اگر یکی از آنها هستید، من از شما خواهش می‌کنم که به این مبادی آداب بودن خاتمه دهید،

I'm asking you to stop being polite,

come out, and say so.

بیرون بیایید و نظرتان را بگویید، و اگر احیانا توانگر هستید،

And if you happen to be rich,

کمی بیشتر به روش‌هایی که می‌توانید تغییر ایجاد کنید بیاندیشید.

give some thought to ways in which you might make a difference.

The religious lobby in this country

لابی مذهبی در این کشور

is massively financed by foundations -- to say nothing of all the tax benefits --

در سطح کلان توسط بنیادهایی حمایت مالی می‌شود، حتی اگر سود مالیاتی آن را هم در نظر نگیریم،

by foundations, such as the Templeton Foundation and the Discovery Institute.

با بنیادهایی مانند بنیاد تمپلتون و موسسه دیسکاوری.

We need an anti-Templeton to step forward.

ما نیاز داریم تا با یک بنیاد ضد-تملپلتون وارد شویم.

If my books sold as well as Stephen Hawking's books,

اگر کتاب‌های من به خوبی کتاب‌های استیون هاوکینگ فروش بروند،

instead of only as well as Richard Dawkins' books, I'd do it myself.

نه به جای همین مقدار که کتاب‌های ریچارد داوکینز فروش می‌روند، من خودم این کار را انجام خواهم داد.

مردم همیشه در اینباره می‌پرسند، «۱۱ سپتامبر چگونه شما را متحول کرد؟»

People are always going on about, "How did September the 11th change you?"

Well, here's how it changed me.

خوب، من را به این شکل تغییر داد.

Let's all stop being so damned respectful.

بیایید این همه احترام بیجا را کنار بگذاریم.

Thank you very much.

سپاس فراوان از شما.

(Applause)

(تشویق)