Gever Tulley teaches life lessons through tinkering

گِور تولی از طریق "سرهم بندی" درس زندگی می دهد.

Translator: Adel Alaei Rad Reviewer: zahra soleimanian

This is the exact moment

این دقیقاً لحظه ایست که

that I started creating something called Tinkering School.

من شروع کردم به ساختن چیزی به نام مدرسه ی سرهم بندی. (Tinkering School)

Tinkering School is a place where kids can pick up sticks

مدرسه ی سرهم بندی جاییست که کودکان می توانند درفش،

and hammers and other dangerous objects,

و چکش و دیگر ابزارهای خطرناک را بردارند، و به آنها اطمینان شود.

and be trusted.

و چکش و دیگر ابزارهای خطرناک را بردارند، و به آنها اطمینان شود.

Trusted not to hurt themselves,

اطمینان شود که به خودشان آسیب نمی رسانند.

and trusted not to hurt others.

و اطمینان شود که به دیگران آسیب نمی رسانند.

Tinkering School doesn't follow a set curriculum,

مدرسه ی سرهم بندی از یک برنامه ی درسی مشخص پیروی نمی کند و هیچگونه امتحانی هم ندارد.

and there are no tests.

مدرسه ی سرهم بندی از یک برنامه ی درسی مشخص پیروی نمی کند و هیچگونه امتحانی هم ندارد.

We're not trying to teach anybody any specific thing.

ما نمی خواهیم به کسی چیز خاصی آموزش دهیم.

When the kids arrive

وقتی کودکان به مدرسه می آیند با چیزهای زیادی مواجه می شوند،

they're confronted with lots of stuff:

وقتی کودکان به مدرسه می آیند با چیزهای زیادی مواجه می شوند،

wood and nails and rope and wheels,

چوب، میخ، طناب و چرخ و ابزارهای بسیار، ابزارهای واقعی.

and lots of tools, real tools.

چوب، میخ، طناب و چرخ و ابزارهای بسیار، ابزارهای واقعی.

It's a six-day immersive experience for the kids.

این یک تجربه ی ناخودآگاه شش روزه برای کودکان است.

And within that context, we can offer the kids time --

و درون این فضا ما می توانیم به کودکان وقت بدهیم.

something that seems in short supply

چیزی که به نظر می آید در زندگی شدیداً برنامه ریزی شده ی آنها کمتر به آنها داده می شود.

in their over-scheduled lives.

کمتر به آنها داده می شود.

Our goal is to ensure that they leave

هدف ما این است که آنها هنگام رفتن حس بهتری از روشهای ساختن داشته باشند

with a better sense of how to make things

هدف ما این است که آنها هنگام رفتن حس بهتری از روشهای ساختن داشته باشند

than when they arrived,

نسبت به زمانی که به مدرسه آمده بودند.

and the deep internal realization

و همینطور به این درک درونی عمیق برسند که با ور رفتن به چیزهای مختلف، می توانند از آنها سر در بیاورند.

that you can figure things out by fooling around.

و همینطور به این درک درونی عمیق برسند که با ور رفتن به چیزهای مختلف، می توانند از آنها سر در بیاورند.

Nothing ever turns out as planned ... ever.

هیچوقت چیزی آن طور که برنامه ریزی شده است انجام نمی شود.

(Laughter)

(خنده ی حضار)

And the kids soon learn

و کودکان زود یاد می گیرند که همه ی پروژه ها منحرف می شوند.

that all projects go awry --

و کودکان زود یاد می گیرند که همه ی پروژه ها منحرف می شوند.

(Laughter)

(خنده ی حضار)

and become at ease with the idea that every step

و این ایده را می پذیرند که هر گام در یک پروژه، یک گام به سوی موفقیت شیرین، یا فاجعه ای خوشدلانه است.

in a project is a step closer

و این ایده را می پذیرند که هر گام در یک پروژه، یک گام به سوی موفقیت شیرین، یا فاجعه ای خوشدلانه است.

to sweet success,

و این ایده را می پذیرند که هر گام در یک پروژه، یک گام به سوی موفقیت شیرین، یا فاجعه ای خوشدلانه است.

or gleeful calamity.

و این ایده را می پذیرند که هر گام در یک پروژه، یک گام به سوی موفقیت شیرین، یا فاجعه ای خوشدلانه است.

We start from doodles and sketches.

ما از نقاشی ناخودآگاه (doodle) و طراحی شروع می کنیم.

And sometimes we make real plans.

و بعضی وقتها نقشه های واقعی می کشیم.

And sometimes we just start building.

و گاهی فقط شروع می کنیم به ساختن.

Building is at the heart of the experience:

ساختن در قلب این تجربه قرار دارد.

hands on, deeply immersed

دست به کار، عمیقاً در ناخودآگاه

and fully committed to the problem at hand.

وکاملاً متعهد به مساله ی در دست بررسی.

Robin and I, acting as collaborators,

من و رابین، به عنوان دو همکار،

keep the landscape of the projects

چشم انداز پروژه ها را

tilted towards completion.

به سمت کامل شدن هدایت می کنیم.

Success is in the doing,

موفقیت در انجام کار است.

and failures are celebrated and analyzed.

و شکست ها باید پذیرفته شوند و تحلیل شوند.

Problems become puzzles

مشکلات تبدیل به معما و موانع ناپدید می شوند.

and obstacles disappear.

مشکلات تبدیل به معما و موانع ناپدید می شوند.

When faced with particularly difficult

وقتی با یک مانع یا پیچیدگی بسیار مشکل برمی خوریم...

setbacks or complexities,

وقتی با یک مانع یا پیچیدگی بسیار مشکل برمی خوریم...

a really interesting behavior emerges: decoration.

یک رفتار بسیار جالب بروز پیدا می کند: دکوراسیون.

(Laughter)

(خنده ی حضار)

Decoration of the unfinished project

دکوراسیون پروژه ی ناتمام یک دوران نهفتگی مفهومی است.

is a kind of conceptual incubation.

دکوراسیون پروژه ی ناتمام یک دوران نهفتگی مفهومی است.

From these interludes come deep insights

از درون این میان پرده ها بینشهای عمیق

and amazing new approaches to solving the problems

و روشهای شگفت انگیزی برای حل مساله بیرون می آید

that had them frustrated just moments before.

برای همان مشکلی که لحظاتی قبل آنها را ناامید کرده بود. همه چیز قابل استفاده است.

All materials are available for use.

برای همان مشکلی که لحظاتی قبل آنها را ناامید کرده بود. همه چیز قابل استفاده است.

Even those mundane, hateful, plastic grocery bags

حتی کیسه های بیزارکننده و بی مصرف پلاستیکی حبوبات

can become a bridge

می توانند تبدیل به پلی شوند.

stronger than anyone imagined.

خیلی محکم تر از آنکه کسی تصور کند.

And the things that they build

و چیزهایی که کودکان می سازند

amaze even themselves.

حتی خود آنها را هم شگفت زده می کند.

Video: Three, two, one, go!

ویدیو: سه، دو، یک، حرکت!

Gever Tulley: A rollercoaster built by seven-year-olds.

گور تولی: یک چرخ و فلک که به وسیله ی هفت ساله ها ساخته شده.

Video: Yay!

ویدیو: وای!

(Applause)

(تشویق حضار)

GT: Thank you. It's been a great pleasure.

گور تولی: ممنون، باعث خوشوقتی است.

(Applause)

(تشویق حضار)