How to spot a liar | Pamela Meyer | TED

پاملا مِیر: چگونه یک دروغگو را تشخیص بدهیم

Translator: soheila Jafari Reviewer: Bidel Akbari

Okay, now I don't want to alarm anybody in this room,

بسیار خوب، نمیخوام اینجا باعث نگرانی کسی بشوم،

but it's just come to my attention that the person to your right is a liar.

اما همین الان توجه‌ام جلب شد که فرد سمت راستی تو یک دروغگوست.

اما همین الان توجه‌ام جلب شد که فرد سمت راستی تو یک دروغگوست.

(Laughter)

( خنده تماشاگران)

Also, the person to your left is a liar.

همچنین، فرد سمتی چپی تو هم یک دورغگوست.

Also the person sitting in your very seats is a liar.

همچنین فردی که دقیقا" روی صندلی های شما نشسته یک دروغگوست.

We're all liars.

ما همه درغگو هستیم.

What I'm going to do today

کاری که امروز میخواهم بکنم

is I'm going to show you what the research says about why we're all liars,

اینه که میخوام بهتون نشون بدم تحقیقات چه چیزی، درباره اینکه چرا همه ما دروغگو هستیم میگه،

how you can become a liespotter

و چگونه میتونیم تبدیل به یک "تشخیص دهنده دروغ" شویم

and why you might want to go the extra mile

و به همین دلیل ممکنه شما بخواهید از"تشخیص دهنده دروغ" فراتر رفته و جویای حقیقت باشید، و در نهایت اعتماد ایجاد کنید.

and go from liespotting to truth seeking,

و به همین دلیل ممکنه شما بخواهید از"تشخیص دهنده دروغ" فراتر رفته و جویای حقیقت باشید، و در نهایت اعتماد ایجاد کنید.

and ultimately to trust building.

و به همین دلیل ممکنه شما بخواهید از"تشخیص دهنده دروغ" فراتر رفته و جویای حقیقت باشید، و در نهایت اعتماد ایجاد کنید.

Now, speaking of trust,

حالا که صحبت از اعتماد شد،

ever since I wrote this book, "Liespotting,"

از زمانی که من کتاب "تشخیص دهند دروغ" را نوشتم، دیگر هیچ کس نمیخواد مرا شخصا" ببینه ، نه، نه، نه، نه، نه،

no one wants to meet me in person anymore, no, no, no, no, no.

از زمانی که من کتاب "تشخیص دهند دروغ" را نوشتم، دیگر هیچ کس نمیخواد مرا شخصا" ببینه ، نه، نه، نه، نه، نه،

They say, "It's okay, we'll email you."

آنها میگن، "بسیار خوب، بهت ایمل میزنم"

(Laughter)

( خنده تماشاگران)

I can't even get a coffee date at Starbucks.

حتی نمیتونم یک دیدار در قهوه خانه استارباکس داشته باشم.

My husband's like, "Honey, deception?

همسرم بهم میگه، "عزیزم، حالا چرا فریبکاری؟

Maybe you could have focused on cooking. How about French cooking?"

شاید بتونی روی آشپزی متمرکز بشی. آشپزی فرانسوی چطوره؟"

So before I get started, what I'm going to do

خُب قبل از اینکه شروع کنم، قصد دارم هدفم را برای شما روشن کنم،

is I'm going to clarify my goal for you,

خُب قبل از اینکه شروع کنم، قصد دارم هدفم را برای شما روشن کنم،

which is not to teach a game of Gotcha.

هدف من آموزش بازی 'دستت رو شد' نیست.

Liespotters aren't those nitpicky kids,

"تشخیص دهنده های دروغ" بچه‌های نق نقو عیبجویی نیستند،

those kids in the back of the room that are shouting, "Gotcha! Gotcha!

بجه‌هایی که در پشت اتاق فریاد میزنند، "دستت رو شد! دستت رو شد!

Your eyebrow twitched. You flared your nostril.

ابروهات گره خورد، سوراخ دماغت گشاد شد.

I watch that TV show 'Lie To Me.' I know you're lying."

من اون شوی تلویزیونی 'به من دروغ بگو، میدونم داری دروغ میگی' رو میبینم

No, liespotters are armed

نه، "تشخیص دهندگان دروغ" مجهز به دانش علمی تشخیص دادن فریب هستند.

with scientific knowledge of how to spot deception.

نه، "تشخیص دهندگان دروغ" مجهز به دانش علمی تشخیص دادن فریب هستند.

They use it to get to the truth,

آنها از اون استفاده میکنن تا به حقیقت برسن،

and they do what mature leaders do everyday;

و کاری را میکنن که رهبران باتجربه میکنن؛

they have difficult conversations with difficult people,

گفتگو های دشواری را با افراد دشواری دارند، و گاهی در زمان بسیار دشوار.

sometimes during very difficult times.

گفتگو های دشواری را با افراد دشواری دارند، و گاهی در زمان بسیار دشوار.

And they start up that path by accepting a core proposition,

اونا با پذیرش یک گزاره اصلی یک راهی را شروع کردند،

اونا با پذیرش یک گزاره اصلی یک راهی را شروع کردند،

and that proposition is the following:

و آن گزاره به شرح زیر است :

Lying is a cooperative act.

دروغ یک رفتار تعاونی است .

در این باره فکر کنید، خود دروغ به هیچ وجه قدرتی از خودش نداره.

Think about it, a lie has no power whatsoever by its mere utterance.

Its power emerges

قدرت او هنگامی پدیدار میشه که شخص دیگری موافقت می کند که دروغ را باور کند.

when someone else agrees to believe the lie.

قدرت او هنگامی پدیدار میشه که شخص دیگری موافقت می کند که دروغ را باور کند.

So I know it may sound like tough love,

خُب میدونم مثل عشق های سخت میمونه،

but look, if at some point you got lied to,

اما توجه کنید، اگر هم در همان شرایط به شما دروغ گفته شود،

it's because you agreed to get lied to.

به دلیل اینکه که شما موافقت کردید که بهتان دروغ گفته شود.

Truth number one about lying: Lying's a cooperative act.

تعدادی حقیقت در مورد یک دروغ : دروغ یک رفتار تعاونیست.

Now not all lies are harmful.

نه اینکه همه دروغ ها مضر هستند.

Sometimes we're willing participants in deception

گاهی اوقات ما تمایل داریم به شرکت در یک فریب به خاطرٍ شـأن و منزلت اجتماعی ،

for the sake of social dignity,

گاهی اوقات ما تمایل داریم به شرکت در یک فریب به خاطرٍ شـأن و منزلت اجتماعی ،

maybe to keep a secret that should be kept secret, secret.

شاید برای نگه داشتن یک راز که باید مخفی، مخفی نگه داشته شود.

We say, "Nice song."

ما میگیم،" آهنگ خوبیه."

"Honey, you don't look fat in that, no."

" عزیزم، تو با این اصلا چاق به نظر نمیایی، به هیچ وجه."

Or we say, favorite of the digiratti,

یا میگیم، مورد علاقه digiratti،

"You know, I just fished that email out of my Spam folder.

"میدونی، من الان این ایمیل را در پوشه اِسپم یافتم.

So sorry."

" خیلی متاسفم."

But there are times when we are unwilling participants in deception.

اما آن وقت که ما تمایلی به مشارکت در فریب نداریم.

And that can have dramatic costs for us.

و این هزینه زیادی برای ما دارد.

Last year saw 997 billion dollars

سال گذشته 997 میلیارد دلار کلاهبرداری شرکتی به تنهائی درایالات متحده دیدیم.

in corporate fraud alone in the United States.

سال گذشته 997 میلیارد دلار کلاهبرداری شرکتی به تنهائی درایالات متحده دیدیم.

That's an eyelash under a trillion dollars.

این یک کمی کمتر از یک تریلون دلار است.

That's seven percent of revenues.

و هفت درصد درآمد است.

Deception can cost billions.

تقلب میتواند میلیاردها دلار هزینه داشته باشد.

Think Enron, Madoff, the mortgage crisis.

به اِنرون ، مادوف ، بحران وام مسکن فکر کنید.

Or in the case of double agents and traitors,

و یا در مورد دو عامل و خائن، مانند رابرت هانسن یا آلدریچ ایمز ،

like Robert Hanssen or Aldrich Ames,

و یا در مورد دو عامل و خائن، مانند رابرت هانسن یا آلدریچ ایمز ،

lies can betray our country,

دروغ گفتن میتواند خیانت به کشورمان باشه،

they can compromise our security, they can undermine democracy,

می تونن امنیت شما را تحت تأثیر قرار بدن، میتونن دموکراسی را تضعیف کنن،

they can cause the deaths of those that defend us.

اونها میتونن باعث مرگ کسانی شوند که از ما دفاع میکنند.

Deception is actually serious business.

فریبکاری موضوع بسیار جدی است.

This con man, Henry Oberlander, he was such an effective con man,

این مرد فریبکار هنری آبرلندر مرد بسیار فریبکاری بود

این مرد فریبکار هنری آبرلندر مرد بسیار فریبکاری بود

British authorities say

و مقامات انگلیسی میگویند او میتواند در همه سیستمهای بانکی دنیای غرب را تضعیف کند.

he could have undermined the entire banking system of the Western world.

و مقامات انگلیسی میگویند او میتواند در همه سیستمهای بانکی دنیای غرب را تضعیف کند.

And you can't find this guy on Google; you can't find him anywhere.

و شما نمیتونید این مرد را در گوگل پیدا کنید؛ نمیتونید هیچ کجا پیداش کنید.

یکبار با او مصاحبه کردند ، و مطالب زیر را گفت.

He was interviewed once, and he said the following.

گفت، "ببین، من یک قانون را فهمیدم."

He said, "Look, I've got one rule."

و این قاعده هنری بود او گفت،

And this was Henry's rule, he said,

"Look, everyone is willing to give you something.

"ببینید هر کسی میخواد چیزی به تو بده.

They're ready to give you something for whatever it is they're hungry for."

اونها آماده اند چیزی را به تو بدهند، برای هرچیزی که اونها براش حریص اند."

و این یک معما است.

And that's the crux of it.

If you don't want to be deceived, you have to know,

اگر نمیخواهی فریب بخوری باید بدونی که این چیه که تو براش حریصی ؟

اگر نمیخواهی فریب بخوری باید بدونی که این چیه که تو براش حریصی ؟

what is it that you're hungry for?

And we all kind of hate to admit it.

و همه ما از اقرار اون متنفریم.

We wish we were better husbands, better wives,

ما آرزو میکنیم که شوهر بهتر و یا زن بهتری داشته باشیم،

smarter, more powerful, taller, richer --

باهوش تر، قدرتمندتر، بلندقدتر، ثروتمندتر---این لیست میتونه ادامه داشته باشه.

باهوش تر، قدرتمندتر، بلندقدتر، ثروتمندتر---این لیست میتونه ادامه داشته باشه.

the list goes on.

باهوش تر، قدرتمندتر، بلندقدتر، ثروتمندتر---این لیست میتونه ادامه داشته باشه.

Lying is an attempt to bridge that gap,

دروغ تلاشی است برای ایجاد پلی بین این فاصله ها،

to connect our wishes and our fantasies

برای متصل کردن آرزوهای و تمایلات ما درباره اون چیزی که آرزو داریم که باشیم، و اون چیزی که میشد باشیم،

about who we wish we were, how we wish we could be,

برای متصل کردن آرزوهای و تمایلات ما درباره اون چیزی که آرزو داریم که باشیم، و اون چیزی که میشد باشیم،

with what we're really like.

به اون چیزی که واقعا هستیم.

And boy are we willing to fill in those gaps in our lives with lies.

و پسر، ما خیلی تمایل داریم که این فاصله را در زندگیمان با دروغ پر کنیم.

On a given day, studies show that you may be lied to

هر روزی معین، مطالعات نشان میدهد که احتمالا به شما از ده تا دویست مرتبه دروغ گفته میشود.

anywhere from 10 to 200 times.

هر روزی معین، مطالعات نشان میدهد که احتمالا به شما از ده تا دویست مرتبه دروغ گفته میشود.

Now granted, many of those are white lies.

حالا با این فرض، خیلی از اینها دروغ سفید هستند.

But in another study,

اما مطالعه دیگری،

it showed that strangers lied three times

نشان میدهد که غریبه ها در ظرف ده دقیقه اول که همدیگر را میبینید، سه برابر بیشتر دروغ میگویند.

within the first 10 minutes of meeting each other.

نشان میدهد که غریبه ها در ظرف ده دقیقه اول که همدیگر را میبینید، سه برابر بیشتر دروغ میگویند.

(Laughter)

( خنده تماشاگران)

Now when we first hear this data, we recoil.

هنگامی که ما برای اولین باراین داده ها را میشنویم، آن را پس میزنیم.

We can't believe how prevalent lying is.

نمتونیم باور کنیم دروغ چقدر شایع است.

We're essentially against lying.

ما ذاتاً مخالف آن هستیم.

But if you look more closely, the plot actually thickens.

اما اگر دقیق تر به موضوع نگاه کنید، در واقع موضوع وخیم تر است.

اما اگر دقیق تر به موضوع نگاه کنید، در واقع موضوع وخیم تر است.

We lie more to strangers than we lie to coworkers.

ما به غریبه ها بیشتر دروغ میگوئیم تا به همکارانمان.

Extroverts lie more than introverts.

بیرونگرایان بیشتر از درونگرایان دروغ میگویند.

Men lie eight times more about themselves than they do other people.

مردها هشت بار درباره خودشان بیشتراز دروغ میگن تا در مورد دیگران.

مردها هشت بار درباره خودشان بیشتراز دروغ میگن تا در مورد دیگران.

Women lie more to protect other people.

زنان بیشتر دروغ برای محافظت از دیگران میگویند.

If you're an average married couple,

اگر یک متاهل با روابط متوسط باشید، از هر ده ارتباطی که دارید یکی را دروغ میگوئید.

you're going to lie to your spouse in one out of every 10 interactions.

اگر یک متاهل با روابط متوسط باشید، از هر ده ارتباطی که دارید یکی را دروغ میگوئید.

اگر یک متاهل با روابط متوسط باشید، از هر ده ارتباطی که دارید یکی را دروغ میگوئید.

Now, you may think that's bad.

شاید فکر کنید که این بدهِ.

If you're unmarried, that number drops to three.

اگر مجرد هستی، این تعداد به سه کاهش می یابد.

Lying's complex.

دروغ پیچیده است.

It's woven into the fabric of our daily and our business lives.

اون در تارو پود زندگی و کار روزمره ما بافته شده.

We're deeply ambivalent about the truth.

ما عمیقا درباره صداقت در تناقض هستیم.

We parse it out on an as-needed basis,

گاهی اوقات بخاطر دلایلی خوب، اون رو به عنوان یک اصل لازم تفسیر میکنیم،

sometimes for very good reasons,

گاهی اوقات بخاطر دلایلی خوب، اون رو به عنوان یک اصل لازم تفسیر میکنیم،

other times just because we don't understand the gaps in our lives.

بار دیگر فقط به خاطر اینکه ما شکاف ها در زندگیمان را درک نمی کنیم.

That's truth number two about lying.

و این حقیقت شماره دو درمورد دروغگوئیست.

We're against lying,

ما مخالف دروغگوئی هستیم،

but we're covertly for it

اما به روش هایی که جامعه ما طی قرن ها و قرن ها و قرن ها اونها رو تایید و تصویب کرده، اون رو بصورت محرمانه و در خفا بکار میبریم.

in ways that our society has sanctioned for centuries and centuries and centuries.

اما به روش هایی که جامعه ما طی قرن ها و قرن ها و قرن ها اونها رو تایید و تصویب کرده، اون رو بصورت محرمانه و در خفا بکار میبریم.

اما به روش هایی که جامعه ما طی قرن ها و قرن ها و قرن ها اونها رو تایید و تصویب کرده، اون رو بصورت محرمانه و در خفا بکار میبریم.

It's as old as breathing.

این به قدمت نفس کشیدن ماست.

It's part of our culture, it's part of our history.

این بخشی از فرهنگ ماست، و بخشی از تاریخ ما.

Think Dante, Shakespeare, the Bible, News of the World.

به دانته، شکسپیر، انجیل ،به اخبار جهان فکر کنید.

به دانته، شکسپیر، انجیل ،به اخبار جهان فکر کنید.

(Laughter)

(خنده تماشاگران)

Lying has evolutionary value to us as a species.

دروغ برای ما به عنوان یک گونه، ارزش تکاملی دارد.

Researchers have long known that the more intelligent the species,

محققین از خیلی قبل میدانستند که هرچه گونه ای با هوشتر باشد،

محققین از خیلی قبل میدانستند که هرچه گونه ای با هوشتر باشد،

the larger the neocortex,

محققین از خیلی قبل میدانستند که هرچه گونه ای با هوشتر باشد،

the more likely it is to be deceptive.

نئوکرتکس بیشتر ، و احتمال بیشتر برای فریبکار بودن.

Now you might remember Koko.

شاید شما کوکو را به خاطر بیاورید.

Does anybody remember Koko the gorilla who was taught sign language?

آیا کسی کوکو، گوریلی که زبان اشاره بهش آموخته بود را به خاطر میآره.

Koko was taught to communicate via sign language.

به کوکو آموخته شده بود که برای برقراری ارتباط از زبان اشاره استفاده کنه.

Here's Koko with her kitten.

این کوکو با بچه گربه اش .

It's her cute little, fluffy pet kitten.

این پیشی بامزه موفرفری کوکو است.

Koko once blamed her pet kitten for ripping a sink out of the wall.

کوکو یکبار بچه گربه اش رو بخاطر کندن یه لگن دستشویی از دیوار سرزنش کرده بود.

کوکو یکبار بچه گربه اش رو بخاطر کندن یه لگن دستشویی از دیوار سرزنش کرده بود.

(Laughter)

( خنده تماشاگران)

We're hardwired to become leaders of the pack.

مداربندی مغزی ما بطوریست که رهبران گروه باشیم.

It's starts really, really early.

این از ابتدای ،ابتدای، ابتدا، شروع میشود.

How early?

چقدر ابتدا

Well babies will fake a cry,

خوب نوزادان گریه الکی میکنند،

pause, wait to see who's coming

مکث میکنند، صبر میکنند ببینن چه کسی داره میآید و سپس دقیقا شروع به گریه کردن میکنند.

and then go right back to crying.

مکث میکنند، صبر میکنند ببینن چه کسی داره میآید و سپس دقیقا شروع به گریه کردن میکنند.

One-year-olds learn concealment.

یک ساله ها پنهان کاری رو یاد می گیرند.

(Laughter)

( خنده تماشاگران)

Two-year-olds bluff.

دو ساله ها، خالی بندی میکنن.

Five-year-olds lie outright.

پنج ساله ها آشکارا دروغ میگویند.

They manipulate via flattery.

آنها از طریق چاپلوسی به مهارت آنجام میدن.

Nine-year-olds, masters of the cover-up.

استاد سر پوش گذاشتن. نه ساله ها هستند.

By the time you enter college,

و تا زمانی که به کالج وارد میشوید، شما از هر پنج ارتباطی که با مادرتون دارید یکی را دروغ میگین.

you're going to lie to your mom in one out of every five interactions.

و تا زمانی که به کالج وارد میشوید، شما از هر پنج ارتباطی که با مادرتون دارید یکی را دروغ میگین.

By the time we enter this work world and we're breadwinners,

و تا زمانی که وارد دنیای کاری میشیم و نان آورخانه میشوید،

we enter a world that is just cluttered with Spam, fake digital friends,

وارد دنیایی میشویم که پر از ایمیل ناخواسته جعلی، دوستان ساختگی دیجیتالی، رسانه های حزبی،

وارد دنیایی میشویم که پر از ایمیل ناخواسته جعلی، دوستان ساختگی دیجیتالی، رسانه های حزبی،

partisan media,

وارد دنیایی میشویم که پر از ایمیل ناخواسته جعلی، دوستان ساختگی دیجیتالی، رسانه های حزبی،

ingenious identity thieves,

سارقان هویت دارای قوه ابتکار،

world-class Ponzi schemers,

طرح پانزی( نوعی سرمایه گذاری جعلی) در سطح جهانی،

a deception epidemic --

و یک فریبکاری همه گیر است--

in short, what one author calls a post-truth society.

خلاصه ، آنچه که یک نویسنده آن را یک جامعه بعد از حقیقت خواند.

خلاصه ، آنچه که یک نویسنده آن را یک جامعه بعد از حقیقت خواند.

It's been very confusing for a long time now.

این برای مدت زمان طولانی بسیار گیج کننده بود.

این برای مدت زمان طولانی بسیار گیج کننده بود.

What do you do?

چکار باید کرد؟

Well, there are steps we can take to navigate our way through the morass.

خب، راه هایی برای رد شدن از این باتلاق وجود داره که میتونیم ازشون استفاده کنیم.

خب، راه هایی برای رد شدن از این باتلاق وجود داره که میتونیم ازشون استفاده کنیم.

Trained liespotters get to the truth 90 percent of the time.

"تشخیص دهند دروغ" آموزش دیده 90 درصد از اوقات حقیقت را درمییابد.

The rest of us, we're only 54 percent accurate.

بقیه ما فقط 54 درصد را تشخیص میدهیم.

Why is it so easy to learn?

چرا یاد گرفتن این، خیلی آسونه؟

There are good liars and bad liars.

دروغگو خوب و دروغگو بد وجود دارد. و دروغگو به ذات وجود نداره.

There are no real original liars.

همه ما اشتباهات مشابه داریم. خوب همه ما از تکنیک مشابه استفاده میکنیم.

We all make the same mistakes. We all use the same techniques.

خُب چیزی که قصد دارم انجام دهم اینه که به شما دو الگوی فریبکاری را به شما نشان دهم.

So what I'm going to do is I'm going to show you two patterns of deception.

خُب چیزی که قصد دارم انجام دهم اینه که به شما دو الگوی فریبکاری را به شما نشان دهم.

And then we're going to look at the hot spots

پس از آن، ما قصد داریم به نقاط اصلی توجه کنیم و ببینیم، اگر می توانیم آنها را در خودمان پیدا کنیم.

and see if we can find them ourselves.

میخواهیم با سخنرانی شروع میکنیم.

We're going to start with speech.

(Video) Bill Clinton: I want you to listen to me.

(ویدئو) بیل کلینتون: میخواهم به من گوش کنید.

I'm going to say this again.

قصد دارم این را دوباره بگویم.

I did not have sexual relations with that woman, Miss Lewinsky.

من روابط جنسی با این زن، خانم لوینسکی نداشتم.

من روابط جنسی با این زن، خانم لوینسکی نداشتم.

I never told anybody to lie, not a single time, never.

من هرگز به کسی نگفتم که دروغ بگوید، حتی یکبار هم ، هرگز.

من هرگز به کسی نگفتم که دروغ بگوید، حتی یکبار هم ، هرگز.

And these allegations are false.

و این اتهامات، اشتباه است.

And I need to go back to work for the American people.

و من نیاز دارم برگردم و برای مردم آمریکا کار کنم.

Thank you.

متشکرم.

(Applause)

Pamela Meyer: Okay, what were the telltale signs?

بسیار خوب ، علايم نشان دهنده چه بودند؟

Well first we heard what's known as a non-contracted denial.

خوب ، چیزی که اول ما شنیدیم به عنوان انکار غیر قراردادی شناخته شده .

Studies show that people who are overdetermined in their denial

مطالعات نشان می دهد که این افراد که بیش از حد در انکارشان مصم هستند،

will resort to formal rather than informal language.

به زبان رسمی به جای زبان غیررسمی توسل میشوند.

We also heard distancing language: "that woman."

ما همچنین در زبان فاصله شنیدیم:"این زن"

We know that liars will unconsciously distance themselves

میدانیم که دروغگویان بطور ناخودآگاه با استفاده از ابزار زبان خود را از موضوعشان دور نگه میدارند.

from their subject,

میدانیم که دروغگویان بطور ناخودآگاه با استفاده از ابزار زبان خود را از موضوعشان دور نگه میدارند.

using language as their tool.

میدانیم که دروغگویان بطور ناخودآگاه با استفاده از ابزار زبان خود را از موضوعشان دور نگه میدارند.

Now if Bill Clinton had said, "Well, to tell you the truth ..."

خوب حالا اگر بیل کلینتون گفته بود،"خوب، حقیقت را به شما بگویم ..."

or Richard Nixon's favorite, "In all candor ..."

و یا اصطلاح مورد علاقه ریچارد نیکسون، با همه خلوث نیت ... "

he would have been a dead giveaway

دستش برای هر تشخیص دهند دروغ که به زبان مقدماتی آن آشناست، رو میشه

for any liespotter that knows

دستش برای هر تشخیص دهند دروغ که به زبان مقدماتی آن آشناست، رو میشه

that qualifying language, as it's called, qualifying language like that,

زبان مقدماتی مثل این بیشتر موضوع را بی اعتبار میکنند.

further discredits the subject.

بیشتر موضوع را بی اعتبار میکند.

Now if he had repeated the question in its entirety,

حالا اگر او این سوال رابا تمامیت آن تکرار کرده بود،

or if he had peppered his account with a little too much detail --

و یا اگر او کمی بیشتر وارد جزئیات آن میشد --

and we're all really glad he didn't do that --

و ما همه خوشحالم که او اینکار را نکرد--

he would have further discredited himself.

خودش را بیشتر بی اعتبار میکرد.

Freud had it right.

فروید درست میگفت.

Freud said, look, there's much more to it than speech:

او گفت، اینجا خیلی بیشتر از اونه که در سخنرانی هست:

"No mortal can keep a secret.

"هیچ انسانی نمیتوانه رازی را نگه دارد. اگر لبهای او ساکتند، انگشتانش پچ پچ میکنند."

If his lips are silent, he chatters with his fingertips."

"هیچ انسانی نمیتوانه رازی را نگه دارد. اگر لبهای او ساکتند، انگشتانش پچ پچ میکنند."

And we all do it no matter how powerful you are.

و ما هما این کار را میکنیم و مهم نیست که چقدر شما قوی باشید.

We all chatter with our fingertips.

ما همه با انگشتانمان پچ پچ میکنیم.

I'm going to show you Dominique Strauss-Kahn with Obama

میخواهم دومینیک استراوس کان همراه با اُباما، کسی که با انگشتانش پچ پچ میکند را به شما نشان دهم.

who's chattering with his fingertips.

میخواهم دومینیک استراوس کان همراه با اُباما، کسی که با انگشتانش پچ پچ میکند را به شما نشان دهم.

(Laughter)

( خنده تماشاگران)

Now this brings us to our next pattern, which is body language.

این ما را به الگوی بعدی که زبان بدن است ، میبرد.

این ما را به الگوی بعدی که زبان بدن است ، میبرد.

With body language, here's what you've got to do.

با زبان بدن، اینکار ها رو میتونید بکنید.

You've really got to just throw your assumptions out the door.

شما واقعا یادگرفتید فقط مفروضات خود را از در به بیرون پرتاب کنید.

Let the science temper your knowledge a little bit.

اجازه دهید یه کمی علم دانش شما را آبدیده کنه.

Because we think liars fidget all the time.

چونکه دروغگو همواره بیقراره و ناراحته.

Well guess what, they're known to freeze their upper bodies when they're lying.

بسیار خوب حدس بزنید، آنها مشهورند که بالا تنه خودشون را هنگامی که دروغ میگن، منقبص میکنند.

ما معتقدیم که دروغگو به چشمهای شما نگاه نمی کنه.

We think liars won't look you in the eyes.

Well guess what, they look you in the eyes a little too much

بسیار خوب حدس بزنید، که اونا کمی بیشتر از حد به چشمهای شما نگاه کنند فقط به خاطر جبران این افسانه.

بسیار خوب حدس بزنید، که اونا کمی بیشتر از حد به چشمهای شما نگاه کنند فقط به خاطر جبران این افسانه.

just to compensate for that myth.

We think warmth and smiles convey honesty, sincerity.

ما معتقدیم گرمی و لبخند ، صداقت و اخلاص را انتقال میدهد.

ما معتقدیم گرمی و لبخند ، صداقت و اخلاص را انتقال میدهد.

But a trained liespotter can spot a fake smile a mile away.

اما "تشخیص دهند دروغ" آموزش دیده میتواند لبخند دروغی را از یک مایل دورتر تشخیص دهد.

اما "تشخیص دهند دروغ" آموزش دیده میتواند لبخند دروغی را از یک مایل دورتر تشخیص دهد.

Can you all spot the fake smile here?

آیا همه شما میتونید لبخند دروغی را تشخیص دهید؟

You can consciously contract the muscles in your cheeks.

همه شما میتونید عضلات گونه هایتان را جمع کنید.

همه شما میتونید عضلات گونه هایتان را جمع کنید.

But the real smile's in the eyes, the crow's feet of the eyes.

اما لبخند واقعی در چشمان است و جای پای آن در چشمها پیدااست.

They cannot be consciously contracted,

آنها آگاهانه نمیتوانند منقبض شوند، به خصوص اگر شما چند با بُتاکس کرده باشید.

especially if you overdid the Botox.

آنها آگاهانه نمیتوانند منقبض شوند، به خصوص اگر شما چند با بُتاکس کرده باشید.

Don't overdo the Botox; nobody will think you're honest.

بیش از حد بُتاکس نکنید؛ کسی باور نمیکنه که شما صادق هستید.

Now we're going to look at the hot spots.

حالا قصد داریم که به نکات اصلی بپردازیم.

Can you tell what's happening in a conversation?

شما میتوانید بگوئید که در این این گفتگو چه اتفاقی رخ میدهد؟

Can you start to find the hot spots

آیا میتونید نکات اصلی را برای دیدن اختلاف بین گفته ها و اعمال شخصی پیدا کنید؟

to see the discrepancies

آیا میتونید نکات اصلی را برای دیدن اختلاف بین گفته ها و اعمال شخصی پیدا کنید؟

between someone's words and someone's actions?

آیا میتونید نکات اصلی را برای دیدن اختلاف بین گفته ها و اعمال شخصی پیدا کنید؟

Now, I know it seems really obvious,

میدونم این به نظر خیلی واضح است،

but when you're having a conversation with someone you suspect of deception,

اما هنگامی که شما با کسی که مشکوک به فریبکاری است گفتگو میکنید،

اما هنگامی که شما با کسی که مشکوک به فریبکاری است گفتگو میکنید،

attitude is by far the most overlooked but telling of indicators.

تا حد زیادی گرایش به نادیده گرفتن است اما مقیاس اونا میگه.

An honest person is going to be cooperative.

یک فرد صادق همکاری و مشارکت میکند.

They're going to show they're on your side.

اونا نشان میدن که در طرف شما هستند.

They're going to be enthusiastic.

و مشتاق هستند.

They're going to be willing and helpful to getting you to the truth.

تمایل دارند که به شما کمک کنند تا به حقیقت برسید.

تمایل دارند نام مضنونها و جزئیات را به خاطر بیاورند.

They're going to be willing to brainstorm, name suspects,

تمایل دارند نام مضنونها و جزئیات را به خاطر بیاورند.

provide details.

They're going to say,

اونا میگن، شاید کارمندای حسابداری اون چک ها رو جعل کردن.

"Hey, maybe it was those guys in payroll that forged those checks."

اونا میگن، شاید کارمندای حسابداری اون چک ها رو جعل کردن.

They're going to be infuriated if they sense they're wrongly accused

اونها اگر احساس کنند که به اشتباه در طول تمام مصاحبه متهم شده اند، خشمگین میشوند، نه فقط در یک لحظه؛

throughout the entire course of the interview, not just in flashes;

اونها اگر احساس کنند که به اشتباه در طول تمام مصاحبه متهم شده اند، خشمگین میشوند، نه فقط در یک لحظه؛

اونها کل طول دوره مصاحبه خشمگین میشوند.

they'll be infuriated throughout the entire course of the interview.

و اگر از یک فرد صادق بپرسید که با یک فردی که چک جعل کرده چه باید کرد،

And if you ask someone honest

و اگر از یک فرد صادق بپرسید که با یک فردی که چک جعل کرده چه باید کرد،

what should happen to whomever did forge those checks,

خیلی بیشتر احتمال دارد فرد صادق توصیه به تنبیه شدید به جای تنبیه ملایم کند.

an honest person is much more likely

خیلی بیشتر احتمال دارد فرد صادق توصیه به تنبیه شدید به جای تنبیه ملایم کند.

to recommend strict rather than lenient punishment.

Now let's say you're having that exact same conversation

اجازه دهید بگوئیم شما گفتگوی مشابهی با فردی فریبکار دارید.

with someone deceptive.

اجازه دهید بگوئیم شما گفتگوی مشابهی با فردی فریبکار دارید.

That person may be withdrawn,

این فرد ممکنه به گفتگو علاقه نشون نده، نگاهش را بدزده، صداش را پائین بیاره، مکث کنه، وبه نوعی متشنج بشه.

look down, lower their voice,

این فرد ممکنه به گفتگو علاقه نشون نده، نگاهش را بدزده، صداش را پائین بیاره، مکث کنه، وبه نوعی متشنج بشه.

pause, be kind of herky-jerky.

این فرد ممکنه به گفتگو علاقه نشون نده، نگاهش را بدزده، صداش را پائین بیاره، مکث کنه، وبه نوعی متشنج بشه.

Ask a deceptive person to tell their story,

از فرد فریبکار بخواه که داستان را تعریف کنه،

they're going to pepper it with way too much detail

اونا نمکش را زیاد میکنند و به شیوه ای که وارد جزئیات زیادی درانواع مکانهای بی ربط میشوند.

in all kinds of irrelevant places.

اونا نمکش را زیاد میکنند و به شیوه ای که وارد جزئیات زیادی درانواع مکانهای بی ربط میشوند.

And then they're going to tell their story in strict chronological order.

و سپس اونها داستانشان را با ترتیب زمانی سختگیرانه بیان میکنند.

And what a trained interrogator does

و کاری که بازجوی آموزش دیده میکنه این است که اونها با میان ودر طول چندین ساعت با روش بسیار ظریفی ،

is they come in and in very subtle ways over the course of several hours,

و کاری که بازجوی آموزش دیده میکنه این است که اونها با میان ودر طول چندین ساعت با روش بسیار ظریفی ،

و کاری که بازجوی آموزش دیده میکنه این است که اونها با میان ودر طول چندین ساعت با روش بسیار ظریفی ،

they will ask that person to tell that story backwards,

آنها از فرد میخواهند که داستان را از آخر دوباره تعریف کنند،

and then they'll watch them squirm,

و سپس به پیچ وتاب خوردن و ناراحتی اونها نگاه میکنند،

and track which questions produce the highest volume of deceptive tells.

و پرسش هایی که بالاترین حجم از فریبنده تولید میکنند را دنبال میکنند.

Why do they do that? Well, we all do the same thing.

چرا که آنها این را انجام میدهند؟ خوب ما همه همین کار را میکنیم.

We rehearse our words,

ما کلماتمان را تمرین و مرور ذهنی میکنیم ، اما ما به ندرت حرکاتمان را تمرین و مرور ذهنی میکنیم.

but we rarely rehearse our gestures.

ما کلماتمان را تمرین و مرور ذهنی میکنیم ، اما ما به ندرت حرکاتمان را تمرین و مرور ذهنی میکنیم.

We say "yes," we shake our heads "no."

ما میگويبم "بله" و سرمان را "نه" تکان میدهیم.

We tell very convincing stories, we slightly shrug our shoulders.

ما داستان بسیار متقاعد کننده ای را میگوئیم ،و کمی شانه هایمان را بالا میاندازیم.

We commit terrible crimes,

ما جنایات هولناکی مرتکب میشویم، لبخند میزنیم توام با لذتی از آن دور میشویم.

and we smile at the delight in getting away with it.

ما جنایات هولناکی مرتکب میشویم، لبخند میزنیم توام با لذتی از آن دور میشویم.

Now, that smile is known in the trade as "duping delight."

این لبخند به عنوان "لذت فریب" در تجارت شناخته شده است.

And we're going to see that in several videos moving forward,

قصد داریم چند فیلم ببینیم واما ما با این شروع میکنیم-- برای بعضی از شما که او را نمیشناسید،

but we're going to start -- for those of you who don't know him,

قصد داریم چند فیلم ببینیم واما ما با این شروع میکنیم-- برای بعضی از شما که او را نمیشناسید،

این کاندیدای ریاست جمهوری جان ادوارد است کسی که دارای یک فرزند نامشروع بود و آمریکا را شوک زده کرد.

this is presidential candidate John Edwards

who shocked America by fathering a child out of wedlock.

این کاندیدای ریاست جمهوری جان ادوارد است کسی که دارای یک فرزند نامشروع بود و آمریکا را شوک زده کرد.

We're going to see him talk about getting a paternity test.

ما او را خواهیم دید که درباره آزمایش تشخیص پدر بودن صحبت میکند میکند.

See now if you can spot him saying, "yes" while shaking his head "no,"

او را ببینید و اگر میتونید او تشخیص دهید که میگوید "بله" درحالی که سرش "نه" را تکان میدهد

او را ببینید و اگر میتونید او تشخیص دهید که میگوید "بله" درحالی که سرش "نه" را تکان میدهد

slightly shrugging his shoulders.

و شانه هایش را کمی بالا میاندازد.

(Video) John Edwards: I'd be happy to participate in one.

(ویدئو) جان ادواردز: خوشحال می شوم که دراین موضوع شرکت کنم.

I know that it's not possible that this child could be mine,

من میدانم که این ممکن نیست که فرزند من باشد، به خاطر زمان حادثه.

because of the timing of events.

من میدانم که این ممکن نیست که فرزند من باشد، به خاطر زمان حادثه.

So I know it's not possible.

خُب من میدانم این ممکن نیست.

Happy to take a paternity test, and would love to see it happen.

خوشحال خواهم شد که آزمایش پدر بودن را بدهم.

و عاشق دیدن این واقعه هستم.

Interviewer: Are you going to do that soon? Is there somebody --

آیا قصد دارید این آزمایش را به زودی انجام دهی؟ آیا انجا کسی هست--

JE: Well, I'm only one side. I'm only one side of the test.

ج.ا: من فقط یک طرف قضیه هستم. من تنها طرف آزمایش نیستم.

But I'm happy to participate in one.

اما من خوشحال میشوم که در این موضوع شرکت کنم.

پ.ام: بسیار خوب، این سر تکان دادنها خیلی آسان تر تشخیص داده میشوند

PM: Okay, those head shakes are much easier to spot

تا هنگامی که شما می دانید که به دنبال آنها هستید.

once you know to look for them.

زمانی فرا میرسد که وقتس که یک نفر موضوعی را بیان میکند

There are going to be times when someone makes one expression

زمانی فرا میرسد که وقتس که یک نفر موضوعی را بیان میکند

در حالی که نقاب دیگری دارد به نوعی این در یک لحظه فاش می شود.

while masking another that just kind of leaks through in a flash.

Murderers are known to leak sadness.

قاتلان مشهورند که غم و اندوه از خودشان بروز میدهند.

Your new joint venture partner might shake your hand,

شریک جدید سرمایگذاری شما ممکن با شما دست بده،

celebrate, go out to dinner with you and then leak an expression of anger.

جشن بگیره، و برای شام با شما بیرون بره و سپس خشم او بُروز کند.

جشن بگیره، و برای شام با شما بیرون بره و سپس خشم او بُروز کند.

And we're not all going to become facial expression experts overnight here,

همه ما قصد نداریم که یک شبه اینجا کارشناسان خٍبره بیان صورت شویم،

but there's one I can teach you that's very dangerous

اما یک چیزی هست که من میتوانم به شما یاد دهم که خیلی خطرناکه، و یادگرفتنش آسونه،

and it's easy to learn,

و این بیان اهانت و تحقیر است.

and that's the expression of contempt.

Now with anger, you've got two people on an even playing field.

با خشم ، شما دو نفر در میدان بازی میبینید.

It's still somewhat of a healthy relationship.

هنوز روابطشان به شکلی مناسب و سالم است.

But when anger turns to contempt, you've been dismissed.

اما هنگامی که خشم به تحقیر مبدل میشود، شما مرخص میشوید.

اما هنگامی که خشم به تحقیر مبدل میشود، شما مرخص میشوید.

It's associated with moral superiority.

این با برتری اخلاقی همراه است.

And for that reason, it's very, very hard to recover from.

و به همین دلیل، بهبودی شکل بسیار بسیار مشکله.

Here's what it looks like.

شبیه اینه.

It's marked by one lip corner pulled up and in.

با یک کج دهنی او تابلو شده.

با یک کج دهنی او تابلو شده.

It's the only asymmetrical expression.

و این بیان تنها نامناسبه.

And in the presence of contempt, whether or not deception follows --

و در حضور تحقیر، فریب دنبال کنه یا نکنه--

و در حضور تحقیر، فریب دنبال کنه یا نکنه--

and it doesn't always follow --

این همیشه دنبال نمیشه--

look the other way, go the other direction,

به شیوه دیگری نگاه کند، بر مسیر دیگری برود ، به موضوع تجدید نظر کند،

reconsider the deal,

به شیوه دیگری نگاه کند، بر مسیر دیگری برود ، به موضوع تجدید نظر کند،

say, "No thank you. I'm not coming up for just one more nightcap. Thank you."

و بگوید، "نه متشکرم. من برای گرفتن یک چشم بند دیگه اینجا نیومدم".

Science has surfaced many, many more indicators.

علم خیلی خیلی از شاخص ها را ظاهر نموده.

علم خیلی خیلی از شاخص ها را ظاهر نموده.

We know, for example,

برای مثال ما میدانیم،

we know liars will shift their blink rate,

که دروغگوها تعداد پلک زدنشان افزایش مییابد، پا هایشان را به جهت خروج نشانه گیری میکنند.

point their feet towards an exit.

که دروغگوها تعداد پلک زدنشان افزایش مییابد، پا هایشان را به جهت خروج نشانه گیری میکنند.

They will take barrier objects

آونها موانعی را به شکل اشیاء برمیدارند و بین خودشان و شخصی که با آنها مصاحبه میکند قرار میدهند.

and put them between themselves and the person that is interviewing them.

آونها موانعی را به شکل اشیاء برمیدارند و بین خودشان و شخصی که با آنها مصاحبه میکند قرار میدهند.

They'll alter their vocal tone,

آنها لحن ضدای خود، تغییر دهد و اغلب لحن صدای خود را بسیار پایین می آورند.

often making their vocal tone much lower.

آنها لحن ضدای خود، تغییر دهد و اغلب لحن صدای خود را بسیار پایین می آورند.

Now here's the deal.

قرارداد در اینجاست. این رفتارها فقط رفتارها هستند.

These behaviors are just behaviors.

قرارداد در اینجاست. این رفتارها فقط رفتارها هستند.

They're not proof of deception.

اینها تائید فریبکاری نیستند. اینها پرچمهای قرمزند.

They're red flags.

اینها تائید فریبکاری نیستند. اینها پرچمهای قرمزند.

We're human beings.

ما انسان هستیم.

We make deceptive flailing gestures all over the place all day long.

ما در همه جا و در تمام طول روز ژست های فریبنده میگیریم.

They don't mean anything in and of themselves.

اونها به خودی خود هیچ معنایی ندارند.

But when you see clusters of them, that's your signal.

اما هنگامی که چندتا از آن ها را میبینید، این سیگنال توست.

Look, listen, probe, ask some hard questions,

نگاه کنید، بشنوید، معاینه کنید، سوالات مشکل کنید، از حالت دانستن بسیار راحت خارج شوید،

get out of that very comfortable mode of knowing,

نگاه کنید، بشنوید، معاینه کنید، سوالات مشکل کنید، از حالت دانستن بسیار راحت خارج شوید،

walk into curiosity mode, ask more questions,

به حالت کنجکاوی بروید، سوال بیشتری بپرسید، کمی کرامت داشته باشید، با فرد با تفاهم صحبت کنید.

have a little dignity, treat the person you're talking to with rapport.

به حالت کنجکاوی بروید، سوال بیشتری بپرسید، کمی کرامت داشته باشید، با فرد با تفاهم صحبت کنید.

Don't try to be like those folks on "Law & Order" and those other TV shows

سعی نکنید مانند افراد در "قانون و نظم" ( سریال تلوزیونی) باشید و اونهایی را که درشو تلوزیونی نشان میدن

که با له کردن افراد خود را به تسلیم مییکنند.

that pummel their subjects into submission.

پرخاشگر نباشید، این جواب نمیده.

Don't be too aggressive, it doesn't work.

ما کمی درباره چگونگی گفتگو با فردی که دروغ میگوید و چگونگی تشخیص دروغ ، صحبت کردیم.

Now, we've talked a little bit about how to talk to someone who's lying

ما کمی درباره چگونگی گفتگو با فردی که دروغ میگوید و چگونگی تشخیص دروغ ، صحبت کردیم.

and how to spot a lie.

ما کمی درباره چگونگی گفتگو با فردی که دروغ میگوید و چگونگی تشخیص دروغ ، صحبت کردیم.

And as I promised, we're now going to look at what the truth looks like.

همانطور که وعده داده بودم ، الان ما قصد داریم ببینیم حقیقت چگونه است.

But I'm going to show you two videos,

اما قصد دارم دو تا ویدئو نشان تان بدهم، دو تا مادر- یکی دروغ میگوید ، و دیگری حقیقت را میگوید.

two mothers -- one is lying, one is telling the truth.

اما قصد دارم دو تا ویدئو نشان تان بدهم، دو تا مادر- یکی دروغ میگوید ، و دیگری حقیقت را میگوید.

And these were surfaced by researcher David Matsumoto in California.

موضوع آنها توسط محقق، دیوید ماتساموت در کالیفرنیا آشکار شدند.

موضوع آنها توسط محقق، دیوید ماتساموت در کالیفرنیا آشکار شدند.

And I think they're an excellent example of what the truth looks like.

فکر میکنم که آنها مثال عالی هستند که نشان میدهد حقیقت چگونه است.

فکر میکنم که آنها مثال عالی هستند که نشان میدهد حقیقت چگونه است.

This mother, Diane Downs,

این مادر، دایان دانز، به فرزندش از فاصله نزدیک شلیک کرد است، و به بیمارستان او را منتقل کرده ،

shot her kids at close range,

این مادر، دایان دانز، به فرزندش از فاصله نزدیک شلیک کرد است، و به بیمارستان او را منتقل کرده ،

drove them to the hospital while they bled all over the car,

این مادر، دایان دانز، به فرزندش از فاصله نزدیک شلیک کرد است، و به بیمارستان او را منتقل کرده ،

در حالی خون در همه خودرو را پوشانده بوده، ادعا نموده یک غریبه با موهای زبر و خشن این کار را کرده.

claimed a scraggy-haired stranger did it.

در حالی خون در همه خودرو را پوشانده بوده، ادعا نموده یک غریبه با موهای زبر و خشن این کار را کرده.

And you'll see when you see the video,

هنگامی که ویدئو را تماشا می کنید خواهید دید که او حتی نمیتونه وانمود کنه که مادر رنج دیده ای است.

she can't even pretend to be an agonizing mother.

هنگامی که ویدئو را تماشا می کنید خواهید دید که او حتی نمیتونه وانمود کنه که مادر رنج دیده ای است.

What you want to look for here is an incredible discrepancy

آنچه که شما به دنبالش هستید

تفاوت باورنکردنی بین وقایعی که او توصیف میکند و رفتار بسیار بسیار سرد اوست.

between horrific events that she describes and her very, very cool demeanor.

تفاوت باورنکردنی بین وقایعی که او توصیف میکند و رفتار بسیار بسیار سرد اوست.

تفاوت باورنکردنی بین وقایعی که او توصیف میکند و رفتار بسیار بسیار سرد اوست.

And if you look closely, you'll see duping delight throughout this video.

و اگر از نزدیکتر نگاه کنید، نیرنگی توام با لذت در سراسر این ویدئو را میبینید.

(Video) Diane Downs: At night when I close my eyes,

(ویدئو) دیان داونز: در شب هنگامی که چشمهایم را بستم،

من میتونستم ببینم که دستهای کریستی به طرف من دراز شده را ببینم که در حالی که من رانندگی میکردم.

I can see Christie reaching her hand out to me while I'm driving,

و خون ریزی از دهان او ادامه داشت.

and the blood just kept coming out of her mouth.

And that -- maybe it'll fade too with time --

و این -- شاید با گدشت زمان این کم رنگتر بشود-- اما فکر نمیکنم اینطور بود.

but I don't think so.

و این -- شاید با گدشت زمان این کم رنگتر بشود-- اما فکر نمیکنم اینطور بود.

That bothers me the most.

این مرا بیشتر از همه اذیت می کنه.

PM: Now I'm going to show you a video

پ.ام: حالا قصد دارم که ویدئویی از یک مادر که عزادار واقعی، ارین راننون

of an actual grieving mother, Erin Runnion,

پ.ام: حالا قصد دارم که ویدئویی از یک مادر که عزادار واقعی، ارین راننون

confronting her daughter's murderer and torturer in court.

در مقابل قاتل و شکنجه گر دخترش در دادگاه را به شما نشان دهم.

Here you're going to see no false emotion,

در اینجا شما هیچ احساسی کاذب را نمیبینید ، تنها بیان معتبری از عذاب یک مادر است.

just the authentic expression of a mother's agony.

در اینجا شما هیچ احساسی کاذب را نمیبینید ، تنها بیان معتبری از عذاب یک مادر است.

(Video) Erin Runnion: I wrote this statement

(ویدئو) ارین راننون: من این را برای سومین سالگرد

on the third anniversary of the night you took my baby,

آن شبی که تو کودک مرا بردی و او را آزار دادی و او را خُرد کردی نوشتم،

آن شبی که تو کودک مرا بردی و او را آزار دادی و او را خُرد کردی نوشتم،

and you hurt her,

and you crushed her,

آن شبی که تو کودک مرا بردی و او را آزار دادی و او را خُرد کردی نوشتم،

you terrified her until her heart stopped.

تو در او وحشت ایجاد کردی تا زمانی که قلب او ایستاد.

And she fought, and I know she fought you.

او جنگید و من میدانم او با تو جنگید.

But I know she looked at you with those amazing brown eyes,

اما او با این چشمان قهوه ای باورنکردنی به تو نگاه کرد، و هنوز تو خواستی که او را بکشی.

اما او با این چشمان قهوه ای باورنکردنی به تو نگاه کرد، و هنوز تو خواستی که او را بکشی.

and you still wanted to kill her.

اما او با این چشمان قهوه ای باورنکردنی به تو نگاه کرد، و هنوز تو خواستی که او را بکشی.

And I don't understand it,

من اینرا نمیفهمم و هرگز هم نخواهم فهمید.

and I never will.

من اینرا نمیفهمم و هرگز هم نخواهم فهمید.

PM: Okay, there's no doubting the veracity of those emotions.

بسیار خوب، هیچ شکی در صحت آن احساسات نیست.

Now the technology around what the truth looks like

تکنولوژی موجود در حال پییشرفت برای آنچه که از لحاظ علمی حقیقت به نظر می رسد، است.

is progressing on, the science of it.

تکنولوژی موجود در حال پییشرفت برای آنچه که از لحاظ علمی حقیقت به نظر می رسد، است.

We know, for example,

برای مثال ، ما میدانیم که امروزه ما متخصصین دنبال کردن چشم و اسکنهای مادون قرمز مغز را داریم،

that we now have specialized eye trackers and infrared brain scans,

برای مثال ، ما میدانیم که امروزه ما متخصصین دنبال کردن چشم و اسکنهای مادون قرمز مغز را داریم،

MRI's that can decode the signals that our bodies send out

که این اسکن مغزی میتواند سیگنال هایی که بدن ما هنگامی که تلاش می کنیم فریبکار باشیم را رمز گشائی می کند.

when we're trying to be deceptive.

که این اسکن مغزی میتواند سیگنال هایی که بدن ما هنگامی که تلاش می کنیم فریبکار باشیم را رمز گشائی می کند.

And these technologies are going to be marketed to all of us

و این فن آوری به عنوان نوش دارو فریب برای همه ، به بازار عرضه خواهد شد،

as panaceas for deceit,

و این فن آوری به عنوان نوش دارو فریب برای همه ، به بازار عرضه خواهد شد،

and they will prove incredibly useful some day.

و روزی آنها ثابت خواهند کرد که بسیار مفید خواهند بود.

But you've got to ask yourself in the meantime:

اما در این میان شما باید از خود بپرسید:

Who do you want on your side of the meeting,

میخواهید چه کسی طرف شما در جلسه باشد،

someone who's trained in getting to the truth

کسی که آموزش دیده تا حقیقت را بیابد یا کسانی که ۴۰۰ پوند الکتروسفالوگرام را از در بیرون بکشند؟

or some guy who's going to drag a 400-pound electroencephalogram

کسی که آموزش دیده تا حقیقت را بیابد یا کسانی که ۴۰۰ پوند الکتروسفالوگرام را از در بیرون بکشند؟

کسی که آموزش دیده تا حقیقت را بیابد یا کسانی که ۴۰۰ پوند الکتروسفالوگرام را از در بیرون بکشند؟

through the door?

Liespotters rely on human tools.

"تشخیص دهندگان دروغ" به ابزار انسانها تکیه میکنند.

They know, as someone once said,

آنها میدانند، همانطور که یک نفر یکبار گفت، "کسی که در خفا و تاریکی هست، سیرت شماست."

"Character's who you are in the dark."

آنها میدانند، همانطور که یک نفر یکبار گفت، "کسی که در خفا و تاریکی هست، سیرت شماست."

And what's kind of interesting is that today, we have so little darkness.

و چیز جالب توجه این است که امروزه ما تاریکی کمی داریم.

و چیز جالب توجه این است که امروزه ما تاریکی کمی داریم.

Our world is lit up 24 hours a day.

دنیای ما در طول 24 ساعت شبانه روز روشن است.

It's transparent with blogs and social networks

دنیای ما، با این وبلاگ ها و شبکه های اجتماعی

دنیای ما، با این وبلاگ ها و شبکه های اجتماعی

broadcasting the buzz of a whole new generation of people

که در حال انتشار همهمه یک نسل جدید، که زندگی خود را در ملاء عام قرار داده هستند، روشن و شفاف است.

that have made a choice to live their lives in public.

که در حال انتشار همهمه یک نسل جدید، که زندگی خود را در ملاء عام قرار داده هستند، روشن و شفاف است.

It's a much more noisy world.

این دنیای پر سر وصدا تریست.

So one challenge we have is to remember,

همین دلیل یکی از چالش هایی که ما داریم این است که به یاد داشته باشیم،

همین دلیل یکی از چالش هایی که ما داریم این است که به یاد داشته باشیم،

oversharing, that's not honesty.

که مطرح کردن و به اشتراک گذاشتن زیادی مسائل، صداقت نیست.

Our manic tweeting and texting can blind us

صدای تویتینگ و پیام کوتاه ما می تواند ما را بر حقیقت پیچیدگی های خاص از نجابت انسانی ، کور کند-- یکپارچگی شخصیت --

صدای تویتینگ و پیام کوتاه ما می تواند ما را بر حقیقت پیچیدگی های خاص از نجابت انسانی ، کور کند-- یکپارچگی شخصیت --

to the fact that the subtleties of human decency -- character integrity --

صدای تویتینگ و پیام کوتاه ما می تواند ما را بر حقیقت پیچیدگی های خاص از نجابت انسانی ، کور کند-- یکپارچگی شخصیت --

that's still what matters, that's always what's going to matter.

که هنوز هم مهمه ، که همواره مهم خواهد بود.

So in this much noisier world,

خب، در این دنیای پر سر و صدا،

it might make sense for us

ممکن است که این برای قابل لمس باشد که در مورد کد اخلاقیمان تنها کمی صریح تر و روشن تر باشیم.

to be just a little bit more explicit about our moral code.

ممکن است که این برای قابل لمس باشد که در مورد کد اخلاقیمان تنها کمی صریح تر و روشن تر باشیم.

ممکن است که این برای قابل لمس باشد که در مورد کد اخلاقیمان تنها کمی صریح تر و روشن تر باشیم.

When you combine the science of recognizing deception

هنگامی که شما علم شناخت فریبکاری را با هنر دیدن، شنیدن با هم ترکیب میکنید،

with the art of looking, listening,

هنگامی که شما علم شناخت فریبکاری را با هنر دیدن، شنیدن با هم ترکیب میکنید،

you exempt yourself from collaborating in a lie.

شما خود را از همکاری با دروغ معاف میکنید.

You start up that path of being just a little bit more explicit,

شما شروع به ایجاد راهی برای کمی صریح و روشنتر شدن میکنید،

شما شروع به ایجاد راهی برای کمی صریح و روشنتر شدن میکنید،

because you signal to everyone around you,

زیرا شما به افراد پیرامونتان سیگنال میدهید ، شما می گوئید، "هی، دنیای من، دنیای ما، به سوی صداقت میرود.

you say, "Hey, my world, our world, it's going to be an honest one.

زیرا شما به افراد پیرامونتان سیگنال میدهید ، شما می گوئید، "هی، دنیای من، دنیای ما، به سوی صداقت میرود.

زیرا شما به افراد پیرامونتان سیگنال میدهید ، شما می گوئید، "هی، دنیای من، دنیای ما، به سوی صداقت میرود.

My world is going to be one where truth is strengthened

دنیای من جایی خواهد بود که حقیقت و درستی تقویت و تشدید خواهد شد

and falsehood is recognized and marginalized."

و دروغگوئی و نادرستی تشخیص و به حاشیه رانده خواهد شد "

And when you do that,

و وقتی که این کار را انجام بدهی،

the ground around you starts to shift just a little bit.

و محیط پیرامون تو کمی تغییر خواهند کرد.

And that's the truth. Thank you.

و این حقیقت است. سپاسگزارم.

(Applause)

( تشویق تماشاگران)