Isabel Allende: How to live passionately—no matter your age | TED

ایزابل آلنده: چگونه-- در هر سنی که باشید-- عاشقانه زندگی کنید

Translator: Babak Azizafshari Reviewer: soheila Jafari

Hi, kids.

سلام بچه ها.

(Laughter)

(خنده)

I'm 71.

من ۷۱ سالم هست.

(Applause)

(تشویق)

My husband is 76.

همسرم ۷۶ ساله است.

My parents are in their late 90s,

والدین ام نود و چند ساله هستند،

and Olivia, the dog, is 16.

و اولیویا، سگ من، ۱۶ سالشه.

So let's talk about aging.

اجازه بدین درباره پیری صحبت کنیم.

Let me tell you how I feel

بذارین بگم چه حسی دارم

when I see my wrinkles in the mirror

وقتی چین و چروک صورتمم توی آینه می بینم

and I realize that some parts of me have dropped

و متوجه میشم قسمتهایی از من افتادگی داره

and I can't find them down there.

و سر جای خودشون نیستن.

(Laughter)

(خنده)

Mary Oliver says in one of her poems,

مری اولیور (شاعره آمریکایی و برنده جایزه پولیتزر) در یکی از اشعارش میگه،

"Tell me, what is it that you plan to do

"به من بگو، چه خواهی کرد

with your one wild and precious life?"

با تنها زندگی رام نشدنی و گرانقیمت خود؟"

Me, I intend to live passionately.

من، میخوام عاشقانه زندگی کنم.

When do we start aging?

کی شروع به پیر شدن می کنیم؟

Society decides when we are old,

جامعه تصمیم میگیره کی پیر هستیم،

usually around 65, when we get Medicare,

معمولاً حدود ۶۵ سالگی، وقتی تحت پوشش بیمه همگانی قرار می گیریم،

but we really start aging at birth.

ولی در واقع ما از هنگام تولد شروع به پیر شدن می کنیم.

We are aging right now,

همین حالا داریم پیر می شیم،

and we all experience it differently.

و همه ما اونو به طور متفاوت تجربه می کنیم.

We all feel younger than our real age,

همه ما حس می کنیم جوان تر از سن واقعی مون هستیم،

because the spirit never ages.

چون روان هرگز پیر نمیشه.

I am still 17.

من هنوز ۱۷ ساله هستم.

Sophia Loren. Look at her.

صوفیا لورن. نگاهش کنید.

She says that everything you see

او میگه آنچه که می بینید

she owes to spaghetti.

او مدیون اسپاگتی است.

I tried it and gained 10 pounds

من امتحانش کردم و حدود ۵ کیلوگرم وزن اضافه کردم

in the wrong places.

در جاهایی که نباید اضافه می شد.

But attitude, aging is also attitude and health.

ولی روش زندگی، پیری روش زندگی و سلامت هم هست.

But my real mentor in this journey of aging

ولی معلم واقعی من در این سفر پیری

is Olga Murray.

اُلگا موری است. (وکیل بازنشسته، رئیس و بنیانگذار مؤسسه جوانان نپال)

This California girl at 60

این دختر کالیفرنیایی در ۶۰ سالگی

started working in Nepal to save young girls

کار در نپال را شروع کرد تا دخترهای جوان رو

from domestic bondage.

از اسارت خانگی نجات بده.

At 88, she has saved 12,000 girls,

او در ۸۸ سالگی ۱۲ هزار دختر رو نجات داده،

and she has changed the culture in the country.

و فرهنگ کشور رو عوض کرده.

(Applause)

(تشویق)

Now it is illegal for fathers

حالا برای پدران غیر قانونیه

to sell their daughters into servitude.

که دخترهاشونو برای بردگی بفروشند.

She has also founded orphanages

او پرورشگاه هایی هم تأسیس کرده

and nutritional clinics.

و چند تا درمانگاه تغذیه.

She is always happy

او همیشه شاد

and eternally young.

و تا ابد جوان هست.

What have I lost in the last decades?

چه چیزهایی را در دهه گذشته از دست داده ام؟

People, of course,

کسانی، البته،

places, and the boundless energy of my youth,

جاهایی، و انرژی بی حد و حصر جوانی ام را،

and I'm beginning to lose independence,

و شروع کرده ام به از دست دادن استقلال،

and that scares me.

و این منو می ترسونه.

Ram Dass says that dependency hurts,

رام داس (معلم فکری آمریکایی) میگه وابستگی لطمه می زنه،

but if you accept it, there is less suffering.

ولی اگر قبولش کنید، کمتر رنج می کشید.

After a very bad stroke,

بعد از یک سکته مغزی خیلی بد،

his ageless soul watches the changes

روح جوان او شاهد تغییراتی

in the body with tenderness,

در بدن هست به شکل دردناک شدن،

and he is grateful to the people who help him.

و قدردان افرادی است که کمکش می کنند.

What have I gained?

چی به دست آورده ام؟

Freedom: I don't have to prove anything anymore.

آزادی: دیگه لازم نیست چیزی رو ثابت کنم.

I'm not stuck in the idea of who I was,

به این کاری ندارم که کی بودم،

who I want to be,

میخوام کی باشم،

or what other people expect me to be.

یا دیگران میخوان چی باشم.

I don't have to please men anymore,

دیگه مجبور نیستم مردها رو راضی کنم،

only animals.

فقط حیوانات.

I keep telling my superego to back off

مدام به وجدانم میگم عقب نشینی کنه

and let me enjoy what I still have.

و بذاره از چیزهایی که هنوز دارم لذت ببرم.

My body may be falling apart,

بدنم ممکنه از بین بره،

but my brain is not, yet.

ولی مغزم نه، هنوز.

I love my brain.

عاشق مغزم هستم.

I feel lighter.

بیشتر احساس سبکی می کنم.

I don't carry grudges, ambition, vanity,

کینه، جاه طلبی، و غرور در من نیست

none of the deadly sins that are not even

هیچ کدوم از این گناه های مهلک حتی

worth the trouble.

ارزش دردسرش را ندارند.

It's great to let go.

آزادی فوق العاده است.

I should have started sooner.

باید زودتر شروع می کردم.

And I also feel softer

و همچنین احساس لطیف تری دارم

because I'm not scared of being vulnerable.

چون از آسیب پذیر بودن نمی ترسم.

I don't see it as weakness anymore.

دیگه اینو به عنوان ضعف نمی بینم.

And I've gained spirituality.

و معنویت بیشتری به دست آوردم.

I'm aware that before,

می دونم که حالا،

death was in the neighborhood.

مرگ با من همسایه شده.

Now, it's next door, or in my house.

حالا رسیده به خونه بغل دستی، یا وارد خونه من شده.

I try to live mindfully

سعی می کنم آگاهانه زندگی کنم

and be present in the moment.

و در زمان حال حاضر باشم.

By the way, the Dalai Lama

به هر حال، دالای لاما

is someone who has aged beautifully,

کسی است که به زیبایی پیر شده،

but who wants to be vegetarian and celibate?

ولی کی حاضره گیاهخوار و عذب باشه؟

(Laughter)

(خنده)

Meditation helps.

مدیتیشن کمک می کنه.

(Video) Child: Ommm. Ommm. Ommm.

(ویدئو) کودک: ام م م. ام م م. ام م م.

Isabel Allende: Ommm. Ommm. There it is.

ایزابل آلنده: ام م م. ام م م. همینه.

And it's good to start early.

و خوبه زود شروع کنیم.

You know, for a vain female like myself,

می دونین، برای زن بی مصرفی مثل خودم،

it's very hard to age in this culture.

پیر شدن در این فرهنگ خیلی سخته.

Inside, I feel good, I feel charming, seductive, sexy.

از درون حس خوبی دارم. احساس می کنم جذاب، اغوا کننده، و سکسی هستم.

Nobody else sees that. (Laughter)

هیچ کس دیگه ای اینو نمی بینه. (خنده)

I'm invisible.

نامرئی هستم.

I want to be the center of attention.

میخوام مرکز توجه باشم.

I hate to be invisible.

از نامرئی بودن متنفرم.

(Laughter) (Applause)

(خنده و تشویق)

This is Grace Dammann.

این گریس دامان است. (پزشکی که به دلیل فعالیت های ضد ایدز، مورد تقدیر دالای لاما قرار گرفت)

She has been in a wheelchair for six years

او ۶ سال روی ویلچر بوده

after a terrible car accident.

بعد از یک سانحه وحشتناک اتومبیل.

She says that there is nothing more sensual

او میگه هیچ چیز هوس انگیزتر از

than a hot shower,

یک دوش آب گرم نیست،

that every drop of water

که هر قطره آب

is a blessing to the senses.

موهبتی است برای شعور.

She doesn't see herself as disabled.

او خودشو به عنوان یک ناتوان نمی بینه،

In her mind, she's still surfing in the ocean.

او در ذهن خودش، هنوز داره روی اقیانوس راه میره.

Ethel Seiderman, a feisty, beloved activist

اتل سایدرمن، فعال کوچک جثه و محبوب،

in the place where I live in California.

جایی که من در کالیفرنیا زندگی می کنم.

She wears red patent shoes,

کفش ورنی قرمز می پوشه،

and her mantra is that one scarf is nice

ورد زبانش اینه که یه شال خوبه

but two is better.

ولی دو تا بهتره.

She has been a widow for nine years,

۹ ساله که بیوه شده،

but she's not looking for another mate.

ولی دنبال همسر دیگه ای نیست.

She says that there is only a limited number

او میگه فقط تعداد محدودی

of ways you can screw —

روش برای لذت بردن هست--

well, she says it in another way —

خوب، او یه جور دیگه میگه--

and she has tried them all.

و او همه آنها رو امتحان کرده.

(Laughter)

(خنده)

I, on the other hand,

من، در مقابل،

I still have erotic fantasies with Antonio Banderas —

هنوز با آنتونیو باندراس فانتزی عشقی دارم--

(Laughter) —

(خنده)--

and my poor husband has to put up with it.

و همسر نگون بختم ناچاره باهاش کنار بیاد.

So how can I stay passionate?

پس چه طور می تونم عاشق بمونم؟

I cannot will myself to be passionate at 71.

نمی تونم خودمو مجبور کنم که در۷۱ سالگی عاشق باشم.

I have been training for some time,

مدتی تمرین می کردم،

and when I feel flat and bored, I fake it.

و وقتی خسته شدم، وانمود کردم.

Attitude, attitude.

شیوه زندگی، شیوه زندگی.

How do I train? I train by saying yes

چه طور وانمود می کنم؟ با جواب مثبت

to whatever comes my way:

به هر چه پیش آید:

drama, comedy, tragedy,

درام، کمدی، تراژدی،

love, death, losses.

عشق، مرگ، شکست.

Yes to life.

جواب مثبت به زندگی.

And I train by trying to stay in love.

وانمود می کنم که عاشق هستم.

It doesn't always work,

این روش همیشه مؤثر نیست،

but you cannot blame me for trying.

ولی نمی توانید به خاطر تلاش سرزنشم کنید.

And, on a final note,

و به عنوان نکته آخر،

retirement in Spanish is jubilación.

بازنشستگی به اسپانیایی میشه jubilación.

Jubilation. Celebration.

جشن بازنشستگی.

We have paid our dues.

ما سهم خود را پرداخت کرده ایم.

We have contributed to society.

وظیفه خود را در قبال جامعه انجام داده ایم.

Now it's our time, and it's a great time.

حالا نوبت ماست، و این فرصت فوق العاده ای است.

Unless you are ill or very poor,

مگر اینکه بیمار یا خیلی فقیر باشید،

you have choices.

گزینه هایی دارید.

I have chosen to stay passionate,

من این را انتخاب کردم که عاشق باشم،

engaged with an open heart.

گرفتار یک قلب بزرگ.

I am working on it every day.

هر روز باهاش تمرین می کنم.

Want to join me?

می خواهید به من ملحق شوید؟

Thank you.

متشکرم.

(Applause)

(تشویق)

June Cohen: So Isabel — IA: Thank you.

ژون کوهن (تهیه کننده TED): خوب ایزابل-- ایزابل: متشکرم.

JC: First of all,

ژون: اول از همه،

I never like to presume to speak for the TED community,

هرگز دوست ندارم فرض کنم برای مجموعه TED صحبت می کنم،

but I would like to tell you that I have a feeling

ولی دوست دارم به شما بگم که حس می کنم

we can all agree that you are still charming,

همه ما می تونیم موافق باشیم که تو هنوز جذاب،

seductive and sexy. Yes?

اغوا کننده و سکسی هستی، بله؟

IA: Aww, thank you. (Applause)

ایزابل: آوو، متشکرم. (تشویق)

JC: Hands down. IA: No, it's makeup.

ژون: دستها پایین.

Moderator: Now, would it be awkward

مدیر: حالا، به نظرت مضحکه

if I asked you a follow-up question about your erotic fantasies?

اگه یک سؤال درباره فانتزی های عشقی تو بپرسم؟

IA: Oh, of course. About what?

ایزابل: اوه، با کمال میل. درباره چی؟

(Laughter)

(خنده)

Moderator: About your erotic fantasies. IA: With Antonio Banderas.

مدیر: درباره فانتزی های عشقی تو. ایزابل: با آنتونیو باندراس.

Moderator: I was just wondering if you have anything more to share.

مدیر: فقط فکر کردم شاید چیزی را نگفته باشی.

IA: Well, one of them is that — (Laughter)

ایزابل: خوب، یکی از اونا اینه که-- (خنده)

One of them is that I place a naked Antonio Banderas

یکی از اونا اینه که آنتونیو باندراس لخت را

on a Mexican tortilla,

بذارم روی یک نان ذرت مکزیکی،

I slather him with guacamole and salsa,

روش گواکامول و سالسا بریزم،

I roll him up, and I eat him. (Laughter)

بپیچم و بخورم. (خنده)

Thank you.

متشکرم.

(Applause)

(تشویق)