The shared experience of absurdity | Charlie Todd

تجربه مشترك لودگي

Translator: Maral Salehi Reviewer: soheila Jafari

من ابتکار در همه جا (Improv Everywher) رو ده سال پيش

I started Improv Everywhere about 10 years ago

when I moved to New York City with an interest in acting and comedy.

وقتي كه با علاقه به هنرپيشگي و كُمِدي به شهر نيويورك منتقل شدم شروع كردم.

Because I was new to the city, I didn't have access to a stage,

چون در آن شهر تازه‌وارد بودم، به صحنه دسترسي نداشتم،

so I decided to create my own in public places.

بنابراين تصميم گرفتم كه صحنه خاص خودم را در مكان‌هاي عمومي ايجاد كنم.

بنابراين نخستين پروژه‌اي كه الان مي‌خواهيم نگاهي به اون بيندازيم

So the first project we're going to take a look at

اولين نسخه متروسواري بدون شلوار است.

is the very first No Pants Subway Ride.

اين در ژانويه 2002 اتفاق افتاد.

Now, this took place in January of 2002.

و اين زن ستاره اين ويدئو است.

And this woman is the star of the video.

اون نمي‌دونست كه داره ازش فيلم گرفته ميشه.

She doesn't know she's being filmed.

با يه دوربين مخفي ازش فيلمبرداري مي‌شد.

She's being filmed with a hidden camera.

اين در ترن شماره شش در نيويورك سيتي رخ مي‌دهد.

This is on the 6 train in New York City.

و اين نخستين ايستگاه خط ترن است.

And this is the first stop along the line.

دو مرد دانماركي

These are two Danish guys

who come in and sit down next to the hidden camera.

كه ميان داخل و كنار دوربين مخفي مي‌نشينند.

و اون منم كه اونجام با يه كت قهوه‌اي.

And that's me right there in a brown coat.

بيرون هوا حدود سي درجه فارنهایت ( ۱۷- سیاسیوس)است.

It's about 30 degrees outside.

I'm wearing a hat. I'm wearing a scarf.

من يه كلاه روي سرمه و يه شال گردن بستم.

و در اينجا اون دختر داره توجهش به من جلب ميشه.

And the girl's going to notice me right here.

(خنده حضار)

(Laughter)

And as you'll see now, I'm not wearing pants.

و همينطور كه مي‌بينيد من شلوار نپوشيدم.

(Laughter)

(خنده حضار)

خوب، در اينجا--

At this point --

در اينجا او به من توجه مي‌كنه،

at this point she's noticed me,

البته در نيويورك آدم عجيب و غريب در هر ترني هست.

but in New York there's weirdos on any given train car.

يه نفر خيلي غيرعادي نيست.

One person's not that unusual.

اون دوباره شروع مي‌كنه به خوندن كتابش، كه از بخت بد عنوان كتاب هست: "تجاوز."

She goes back to reading her book, which is unfortunately titled "Rape."

(خنده حضار)

(Laughter)

خوب اون به چيز غيرعادي توجه كرد،

So she's noticed the unusual thing, but she's gone back to her normal life.

اما دوباره به زندگي معمول خودش برگشت.

Now, in the meantime, I have six friends

حالا در اين اثنا، من شش دوست ديگه هم دارم

who are waiting at the next six consecutive stops

كه اونها هم در شش ايستگاه ديگه به ترتيب با زيرشلواري ايستاده‌اند.

in their underwear as well.

They're going to be entering this car one by one.

و يكي يكي وارد اين ترن مي‌شن.

ما طوري رفتار مي‌كنيم كه انگار همديگه رو نمي‌شناسيم.

We'll act as though we don't know each other.

And we'll act as if it's just an unfortunate mistake we've made,

و طوري رفتار مي‌كنيم كه انگار اشتباهي از سر بدشانسي مرتكب شديم،

forgetting our pants on this cold January day.

يعني شلوارمون رو در اين روز سرد ژانويه فراموش كرده‌ايم.

(Laughter)

(خنده حضار)

(Laughter continues)

خوب، در اينجا،

So at this point,

she decides to put the rape book away.

اون تصميم مي‌گيره كه كتاب تجاوز رو كنار بگذاره.

(خنده حضار)

(Laughter)

و قصد داره كه كمي بيشتر از آنچه در محيط اطرافش ميگذره آگاه بشه.

And she decides to be a little bit more aware of her surroundings.

In the meantime, the two Danish guys to the left of the camera,

در اين اثنا، اين دو مرد دانماركي در سمت چپ دوربين،

دارن از خنده از حال ميرن.

they're cracking up.

They think this is the funniest thing they've ever seen before.

فكر ميكنن كه اين بامزه‌ترين چيزيه كه تا حالا ديدن.

به اون دختر نگاه كنيد، در اين لحظه با اين مردها تماس چشمي برقرار ميكنه.

And watch her make eye contact with them right about now.

(Laughter)

(خنده حضار)

و من اين لحظه رو در اين ويديو دوست دارم.

And I love that moment in this video,

چون قبل از اينكه اون يك تجربه مشترك بشه،

because before it became a shared experience,

it was something that was maybe a little bit scary,

چيزي بود كه ميتونست كمي ترسناك باشه،

or something that was at least confusing to her.

يا چيزي كه حداقل براي اون گيج‌كننده بود.

و بعد وقتي كه اون تجربه مشترك شد،

And then, once it became a shared experience,

آنوقت بامزه شده و چيزي مي‌شد كه اون دختر ميتونست بهش بخنده.

it was funny and something that she could laugh at.

خوب حالا ترن در اينجا به سومين ايستگاه در خط شش ميرسه.

So the train is now pulling into the third stop along the 6 line.

خوب حالا ترن در اينجا به سومين ايستگاه در خط شش ميرسه.

(Laughter)

(خنده حضار)

ويديو همه چيز رو نشون نميده.

So the video won't show everything.

اين اتفاق در چهار ايستگاه بعدي هم ميفته.

This goes on for another four stops.

همه هفت نفر به صورت ناشناس با شلوارك وارد ترن مي‌شن.

A total of seven guys enter anonymously in their underwear.

At the eighth stop, a girl came in with a giant duffel bag

در ايستگاه هشتم، يه دختر با يه كيف بزرگ پر از وسايل وارد ترن ميشه

و ميگه كه شلوار داره به قيمت يه دلار--

and announced she had pants for sale for a dollar --

like you might sell batteries or candy on the train.

همونطور كه ممكنه باطري يا شكلات در ترن بفروشن.

همه كساني كه اين مشكل رو داشتن يه شلوار خريدن و آن را پوشيدن و

We all very matter-of-factly bought a pair of pants, put them on

گفتن "متشكرم، اين دقيقا چيزيه كه من امروز نياز داشتم،"

and said, "Thank you. That's exactly what I needed today,"

and then exited without revealing what had happened

و بعد خارج شدن، بدون اينكه نشون بدهند كه چه اتفاقي افتاده

به راه‌ها و جهات متفاوتي رفتن.

and went in all different directions.

(Applause)

(تشويق حضار)

متشكرم.

Thank you.

So that's a still from the video there.

خوب اين هنوز مال همون ويديو هست.

And I love that girl's reaction so much.

و من عكس‌العمل اين دختر رو خيلي دوست دارم.

And watching that videotape later that day

و آخر وقت اون روز با تماشاي اين نوار ويديو

inspired me to keep doing what I do.

تشويق شدم كه به اين كار ادامه بدهم.

و واقعا يكي از اهداف ايمپرو اوري ور(Improve Everywhere) ( ابتکار در هر جا)

And really one of the points of Improv Everywhere

is to cause a scene in a public place

ايجاد حسي در يك مكان عموميه

that is a positive experience for other people.

كه براي ساير افراد تجربه مثبتي باشه.

It's a prank, but it's a prank that gives somebody a great story to tell.

اين يه شوخي مسخره است، اما شوخي مسخره‌اي كه يه داستان بامزه براي تعريف كردن براي كسي ميده.

و واكنش اون منو اميدوار كرد

And her reaction inspired me

to do a second annual No Pants Subway Ride.

كه سال دوم متروسواري بدون شلوار را اجرا كنم.

And we've continued to do it every year.

و از آن به بعد ما هر سال اين كار رو مي‌كنيم.

This January, we did the 10th annual No Pants Subway Ride

ژانويه امسال ما دهمين سالانه متروسواري بدون شلوار رو برگزار كرديم

كه در آن يك گروه متنوع سه هزار و پانصد نفري

where a diverse group of 3,500 people

rode the train in their underwear in New York --

بدون شلوار در نيويورك سوار مترو شدند--

تقريبا در همه خطوط ترن موجود در شهر.

almost every single train line in the city.

و همچنين در پنجاه شهر در گوشه و كنار جهان،

And also in 50 other cities around the world,

مردم شركت كردند.

people participated.

(Laughter)

(خنده حضار)

As I started taking improv class at the Upright Citizens Brigade Theater

به محض اينكه كلاس‌هاي ايمپرو( ابتکار ) را در آپرايت سيتيزن بريج تئاتر گرفتم

و افراد خلاق ديگه و ساير اجراكنند‌گان و كمدين‌ها رو ديدم

and meeting other creative people and other performers and comedians,

شروع به تهيه يك ليست

I started amassing a mailing list of people

از افرادي كردم كه مي‌خواستند در چنين پروژه‌هايي كار كنند.

who wanted to do these types of projects.

بنابراين مي‌تونم پروژه‌هاي با مقياس بزرگ بيشتري بردارم.

So I could do more large-scale projects.

خوب، يه روز داشتم در ميدان يونيون قدم ميزدم

Well, one day I was walking through Union Square,

كه اين ساختمان رو ديدم

and I saw this building, which had just been built in 2005.

كه به تازگي در سال 2005 ساخته شده بود.

و يه دختري در يكي از پنجره‌هاي آن ساختمان درحال رقصيدن بود.

There was a girl in one of the windows and she was dancing.

و اين خيلي عجيب بود،

It was very peculiar, because it was dark out,

چون بيرون هوا تاريك بود اما پشت او با نور مهتابي روشن بود،

but she was backlit with florescent lighting.

و چون خيلي بالاتر بود

She was very much onstage

نمي‌‌تونستم بفهمم كه چرا داره اين كارو ميكنه.

and I couldn't figure out why she was doing it.

بعد از حدودا پونزده ثانيه، دوست او اومد

After about 15 seconds, her friend appeared --

او پشت يه ديوار بود

she had been hiding behind a display.

اونها خنديدن و همديگه رو بغل كردن و رفتن.

They laughed, hugged each other and ran away.

خوب، به نظر مي‌رسيد كه اون دوست داشت اين كار رو بكنه.

Maybe she had been dared to do this.

من از اين الهام گرفتم.

So I got inspired by that.

Looking at the entire facade -- there were 70 total windows --

با نگاه كردن به كل نماي ساختمان-- كه هفتاد پنجره كامل داشت--

فهميدم كه چكار بايد بكنم.

and I knew what I had to do.

(خنده حضار)

(Laughter)

So this project is called Look Up More.

خوب، اين پروژه اسمش هست بيشتر نگاه كن. ما هفتاد هنرپيشه داشتيم كه لباس سياه پوشيده بودند.

We had 70 actors dress in black.

كار ما كلا غيرمجاز بود.

This was completely unauthorized.

We didn't let the stores know we were coming.

ما نگذاشتيم مغازه‌ها از آمدن ما مطلع بشوند.

And I stood in the park giving signals.

و من در پارك ايستادم و علامت ميدادم.

The first signal was for everybody to hold up these four-foot tall letters

علامت نخست براي همه بود كه اين حروف چهارفوتي را بردارند.

كه سر هم خوانده مي‌شد "بيشتر نگاه كن،"

that spelled out "Look Up More,"

يعني نام پروژه.

the name of the project.

The second signal was for everybody to do jumping jacks together.

علامت دوم براي اين بود كه همگي مثل عروسك خيمه‌شب بازي ادا دربيارن.

خواهيد ديد كه اينجا شروع ميشه.

You'll see that start right here.

(Laughter)

(خنده حضار)

And then we had dancing. We had everyone dance.

و بعد رقص بود. همه مي‌رقصيدند.

بعد رقص انفرادي بود كه در آن فقط يك نفر مي‌رقصيد

And then we had dance solos

where only one person would dance and everybody would point to them.

و بقيه همه به او اشاره مي‌كردند.

(خنده حضار)

(Laughter)

بعد دوباره يه اشاره دست بهشون دادم،

So then I gave a new hand signal,

كه به تك‌رقاص بعدي پائيني در فوراور 21 علامت داد،

which signaled the next soloist down below in Forever 21,

و او رقصيد.

and he danced.

و كارهاي متعدد ديگري هم بود.

There were several other activities.

ما افرادي را داشتيم كه بالا و پايين مي‌پريدند،

We had people jumping up and down, people dropping to the ground.

افرادي كه روي زمين سقوط مي‌كردند.

And I was standing just anonymously in a sweatshirt,

و من به صورت ناشناس در يك سويشرت ايستاده بودم،

و دستهام رو بالا و پايين مي‌بردم

putting my hand on and off of a trashcan to signal the advancement.

براي علامت دادن مرحله بعدي.

And because it was in Union Square Park, right by a subway station,

و چون اين در پارك ميدان يونيون، دقيقا كنار ايستگاه مترو بود

تا پايان كار صدها نفر جمع شده بودند

there were hundreds of people by the end who stopped and looked up

كه توقف كرده، نگاه كرده

and watched what we were doing.

و كار ما را تماشا مي‌كردند.

There's a better photo of it.

يه عكس بهتر از آن دارم.

So that particular event was inspired by a moment

خوب اون اتفاق خاص

از يك لحظه الهام گرفته بود

that I happened to stumble upon.

لحظه‌اي كه براي من خيلي اتفاقي پيش اومد.

The next project I want to show

پروژه بعدي كه مي‌خواهم به شما نشون بدم

was given to me in an email from a stranger.

توسط يه ايميل از يه فرد ناشناس به من داده شد.

A high school kid in Texas wrote me in 2006

يه بچه دبيرستاني در سال 2006 به من ايميل زد

and said, "You should get as many people as possible

و گفت "شما بايد هرقدر مي‌تونيد آدم‌هاي بيشتري جمع كنيد

to put on blue polo shirts and khaki pants

كه پليور آبي و شلوار خاكي بپوشن

and go into a Best Buy and stand around."

و برن به فروشگاه بست باي(Best Buy)و دور و بر بايستن."

(Laughter)

(خنده حضار)

(Applause)

(تشويق)

So I wrote this high school kid back immediately

به همين خاطر من به اين دبيرستاني فورا جواب دادم،

و گفتم "بله، درسته.

and I said, "Yes, you are correct.

فكر كنم آن را همين آخر هفته انجامش بدم. متشكرم."

I think I'll try to do that this weekend. Thank you."

خوب، اين ويديوي آن است.

So here's the video.

خوب دوباره، سال 2005 است.

So again, this is 2005.

و اين فروشگاه بست باي در شهر نيويورك است.

This is the Best Buy in New York City.

We had about 80 people show up to participate,

حدود هشتاد نفر براي مشاركت در اين پروژه آمده بودن،

كه يكي يكي وارد ميشدن.

entering one by one.

There was an eight-year-old girl, a 10-year-old girl.

يه دختر هشت‌ساله، يه دختر ده ساله داشتيم.

و يه مرد شصت و پنج ساله هم بود

There was also a 65-year-old man who participated.

كه شركت كرده بود.

So a very diverse group of people.

بنابراين يه گروه متنوعي از افراد بود.

(Laughter)

و من به افراد گفتم، "كاري نكنيد، عملا كاري نكنيد.

And I told people, "Don't work. Don't actually do work.

اما خريد هم نكنيد.

But also, don't shop.

Just stand around and don't face products."

فقط دور و بر بايستيد و با محصولات كاري نداشته باشيد."

Now you can see the regular employees

حالا شما مي‌تونيد كاركنان عادي فروشگاه رو ببينيد

by the ones that have the yellow tags on their shirt.

كه نوشته‌هاي زرد روي لباسشون هست.

هر فرد ديگه‌اي كه هست يكي از هنرپيشه‌هاي ما است.

Everybody else is one of our actors.

(Laughter)

(خنده حضار)

The lower-level employees thought it was very funny.

كارمندان جزء فكر مي‌كردند كه خيلي بامزه است.

و در واقع خيلي از اونها رفتن كه دوربين‌هاشون رو از اتاق استراحت بيارن

Several of them went to go get their camera from the break room

و با ما عكس بگيرن.

and took photos with us.

خيلي از اونها درباره اينكه سعي كنن ما رو به پشت ببرن و

A lot of them made jokes about trying to get us to go to the back

تا تلويزيونهاي سنگين رو براي مشتري‌ها بياريم جوك ساختن.

to get heavy television sets for customers.

اما از طرف ديگه مديران و نگهبانان

The managers and the security guards, on the other hand,

كار مارو خيلي بامزه نمي‌ديدن.

did not find it particularly funny.

مي‌تونيد آنها رو در اين فيلم كوتاه ببينيد.

You can see them in this footage.

آنها يا تيشرت زرد دارن يا سياه.

They're wearing either a yellow shirt or a black shirt.

And we were there probably 10 minutes

و ما احتمالا ده دقيقه

before the managers decided to dial 911.

قبل از اينكه مديران تصميم بگيرن به پليس زنگ بزنن اونجا بوديم.

(خنده حضار)

(Laughter)

So they started running around

اونهاشروع كردن به پرسه زدن در اطراف

telling everybody the cops were coming, "Watch out, the cops are coming."

و به همه ميگفتن كه پليس‌ها دارن ميان، مراقب باشيد، پليس داره مياد.

And you can see the cops in this footage right here.

و شما ميتونيد پليس‌ها رو در اين فيلم كوتاه ببينيد.

That's a cop wearing black right there, being filmed with a hidden camera.

اين پليسي كه سياه پوشيده درست اينجا، با يه دوربين مخفي ازش فيلم گرفته شده.

نهايتا، پليس به اطلاع مديران فروشگاه بست باي رسوند

Ultimately, the police had to inform Best Buy management

كه درواقع

that it was not, in fact, illegal to wear a blue polo shirt and khaki pants.

پوشيدن پليور آبي و شلوار خاكي غيرقانوني نيست.

(خنده حضار)

(Laughter)

(تشويق حضار)

(Applause)

متشكرم.

Thank you.

(Applause)

(تشويق حضار)

So we had been there for 20 minutes; we were happy to exit the store.

خوب، ما حدود بيست دقيقه اونجا بوديم. و از اينكه از فروشگاه خارج شديم خوشحال بوديم.

One thing the managers were trying to do was to track down our cameras.

كاري كه مديران سعي ‌كردن انجام بدن

اين بود كه دوربين‌هاي مارو بگيرن.

And they caught a couple of my guys who had hidden cameras in duffel bags.

آنها چندتا از رفقاي من كه دوربين مخفي در كيفشون داشتن رو گرفتن.

اما يكي از دوستان فيلمبردار كه هرگز نگرفتنش

But the one camera guy they never caught

دوستي بود كه با يه نوار خالي رفت داخل

was the guy that went in just with a blank tape

و وارد بخش دوربين فروشگاه بست باي شد

and went over to the Best Buy camera department

و نوار رو داخل دوربين اونها گذاشت

and just put his tape in one of their cameras

و وانمود كرد كه درحال خريد است.

and pretended to shop.

So I like that concept of using their own technology against them.

به همين خاطر، من اين مفهوم استفاده از تكنولوژي خود آنها عليه خودشون رو دوست دارم.

(Laughter)

(خنده حضار)

I think our best projects are ones that are site-specific

فكر كنم بهترين پروژه ما پروژه‌ايه كه جاي مشخص داشت

و به دليلي در يك مكان خاص اتفاق افتاد.

and happen at a particular place for a reason.

يه روز صبح، سوار مترو بودم.

And one morning, I was riding the subway.

بايد مسيرم رو در ايستگاه خيابان پنجاه‌ و سوم عوض مي‌كردم

I had to make a transfer at the 53rd St. stop

كه در اون ايستگاه اين دو پله برقي عظيم هست.

where there are these two giant escalators.

و اونجا براي صبح جاي خيلي افسرده‌كننده‌ايه، خيلي شلوغه.

And it's a very depressing place to be in the morning, it's very crowded.

به همين خاطر تصميم گرفتم كه كاري بكنم

So I decided to try and stage something

كه بتونه آن را براي يه صبح تا حد امكان شادش كنه.

that could make it as happy as possible for one morning.

خوب اين در زمستان سال 2009 اتفاق افتاد--

So this was in the winter of 2009 -- 8:30 in the morning.

ساعت هشت و سي دقيقه صبح.

ساعت شلوغيه.

It's morning rush hour.

It's very cold outside.

بيرون خيلي سرده.

People are coming in from Queens,

مردم از كويينز دارن ميان،

transferring from the E train to the 6 train.

در حال جابه‌جايي از ترن اي به ترن شماره شش.

And they're going up these giant escalators

و دارن با اين پله‌برقي‌هاي عظيم ميرن بالا

در طول حركت به سمت كارشون.

on their way to their jobs.

[Rob wants]

[to give you]

(خنده حضار)

(Laughter)

[a high five!]

(Laughter)

[Get ready!]

(Laughter)

(خنده حضار)

(Applause)

(تشويق حضار)

متشكرم.

Thank you.

So there's a photograph that illustrates it a little bit better.

خوب اين عكس اين رو بهتر نشون ميده.

He gave 2,000 high fives that day,

او "بزن قدش" رو دو هزار بار در اون روز انجام داد،

و دستهاش رو قبل و بعدش شست

and he washed his hands before and afterward

و مريض هم نشد.

and did not get sick.

و اين كار هم بدون اجازه انجام شد،

And that was done also without permission,

هرچند به نظر مي‌رسيد براي كسي اهميتي نداره.

although no one seemed to care.

بايد بگم در طول سالها،

So I'd say over the years,

one of the most common criticisms I see of Improv Everywhere

يكي از عمومي‌ترين انتقاداتي كه از ايمپرو اوري ور( ابتکار در همه جا) ديده‌ام

left anonymously on YouTube comments

كه به صورت ناشناس در كامنت‌هاي (نظرات) يوتيوب گذاشته شده است

is: "These people have too much time on their hands."

اينه : "اين آدم‌ها وقت اضافي زيادي دارن."

And you know, not everybody's going to like everything you do,

و خوب، مي‌دونيد، هركسي كار شما رو دوست نداره،

and I've certainly developed a thick skin thanks to Internet comments,

من هم يه پاسخ متشكرم براي كامنت‌هاي اينترنتي گذاشته‌ام

اما اون نوشته منو هميشه آزار ميده،

but that one's always bothered me,

چون ما وقت زيادي نداريم.

because we don't have too much time on our hands.

شركت‌كنندگان در اقدامات ايمپرو اوري‌ور( ابتکار در همه جا)

The participants in Improv Everywhere events

همان اندازه اوقات فراغت دارن كه ساير نيويوركي‌ها دارن،

have just as much leisure time as any other New Yorkers,

فقط آنها گاهي انتخاب مي‌كنن

they just occasionally choose to spend it in an unusual way.

كه اوقات فراغتشون رو به يه شيوه غيرمتعارفي سپري كنن.

You know, every Saturday and Sunday,

مي‌دونيد، هر شنبه و يكشنبه،

hundreds of thousands of people each fall

صدها هزار نفر در هر پاييز

gather in football stadiums to watch games.

در استاديوم‌هاي فوتبال براي تماشاي بازي‌ها جمع مي‌شن.

و تا حالا نديده‌ام كه كسي موقع تماشاي فوتبال كامنت بگذاره و

And I've never seen anybody comment, looking at a football game,

بگه "اون آدم‌هايي كه در جايگاه تماشاچي‌ها نشستن وقت اضافي زيادي دارن"

"All those people in the stands, they have too much time on their hands."

و مسلما هم ندارن.

And of course they don't.

اين يه راه خيلي فوق‌العاده براي گذراندن يه عصر تعطيلات آخر هفته،

It's a perfectly wonderful way to spent a weekend afternoon,

با تماشاي يه مسابقه فوتبال در يه استاديومه.

watching a football game in a stadium.

اما فكر هم ميكنم كه

But I think it's also a perfectly valid way

يه بعد از ظهر را در حال يخ زدن در يه جايي با دويست نفر

to spend an afternoon freezing in place with 200 people

در ترمينال مركزي گراند گذراندن

in the Grand Central terminal

يا مثل گوستباسترها(Ghostbusters) لباس پوشيدن

or dressing up like a ghostbuster

and running through the New York Public Library.

و در كتابخانه عمومي نيويورك پرسه زدن هم راه مشروعيه.

(Laughter)

(خنده حضار)

Or listening to the same MP3 as 3,000 other people

يا گوش كردن به موزيك يكسان MP3 مثل سه هزار نفر ديگه

و در سكوت در يك پارك رقصيدن،

and dancing silently in a park,

or bursting into song in a grocery store

يا در يه مغازه بلورفروشي صداي آهنگ ممتد از يه شيشه

as part of a spontaneous musical,

به عنوان نوعي آهنگ خودانگيخته درآوردن

or diving into the ocean in Coney Island wearing formal attire.

يا با لباس رسمي در سواحل كاني در اقيانوس غواصي كردن.

مي‌دونيد وقتي بچه‌ايم ياد مي‌گيريم بازي كنيم.

(Laughter)

You know, as kids, we're taught to play.

و هيچوقت دليليش رو به ما نمي‌گن كه چرا بايد بازي كنيم.

And we're never given a reason why we should play.

فقط پذيرفته شده كه بازي چيز خوبيه.

It's just acceptable that play is a good thing.

و فكر مي‌كنم كه آن نوعي از هدف ايمپرو اوري‌ور( ابتکار در همه جا) هم هست.

And I think that's sort of the point of Improv Everywhere.

It's that there is no point and that there doesn't have to be a point.

اينه كه دليلي نداره و نبايد داشته باشه.

ما به دليل احتياج نداريم.

We don't need a reason. As long as it's fun

همين كه بامزه باشه

and it seems like it's going to be a funny idea

و به نظر برسه كه ايده بامزه‌ايه

and it seems like the people who witness it

و به نظر برسه كه افرادي كه اون رو مي‌بينند اوقات خوشي را سپري مي‌كنن

will also have a fun time,

براي ما كافيه.

then that's enough for us.

And I think, as adults, we need to learn

و فكر ميكنم لازم است ما به عنوان افراد بزرگسال ياد بگيريم

that there's no right or wrong way to play.

كه براي بازي راه درست يا نادرست نداريم.

بسيار سپاسگزارم.

Thank you very much.

(Applause)

(تشويق حضار)