Liza Donnelly: Drawing upon humor for change

لیزا دانلی: استفاده از طراحی‌ طنز آمیز برای ایجاد تغییر

Translator: raaz soleimani Reviewer: zahra soleimanian

(Laughter)

(صدای خنده)

I was afraid of womanhood.

من از زن بودن می‌‌ترسیدم.

Not that I'm not afraid now,

نه این که حالا نمی‌‌ترسم،

but I've learned to pretend.

ولی‌ یاد گرفتم که چطور وانمود کنم که نمی‌ترسم.

I've learned to be flexible.

یاد گرفتم که انعطاف پذیر باشم.

In fact, I've developed some interesting tools

در واقع من یه سری ابزار جالب ایجاد کردم که بهم کمک کنه با این ترس کنار بیام.

to help me deal with this fear.

در واقع من یه سری ابزار جالب ایجاد کردم که بهم کمک کنه با این ترس کنار بیام.

Let me explain.

بذارین توضیح بدم.

Back in the '50s and '60s, when I was growing up,

بر می‌‌گردیم به دهه های ۵۰ و ۶۰ وقتی‌ من تازه داشتم بزرگ می‌‌شدم،

little girls were supposed to be kind and thoughtful

دختر کوچولو‌ها باید مهربان،با ملاحظه،زیبا و نرم و آرام بودند.

and pretty and gentle and soft,

دختر کوچولو‌ها باید مهربان،با ملاحظه،زیبا و نرم و آرام بودند.

and we were supposed to fit into roles

و از ما انتظار می‌‌رفت که خوب تو این نقشهامون که یه جورایی سایه مانند و نا معلوم بود جا بگیریم.

that were sort of shadowy --

و از ما انتظار می‌‌رفت که خوب تو این نقشهامون که یه جورایی سایه مانند و نا معلوم بود جا بگیریم.

really not quite clear what we were supposed to be.

کاملا واضح نبود که ما چه‌جوری باید باشیم.

(Laughter)

(صدای خنده)

There were plenty of role models all around us.

تعداد زیادی نقش‌های مختلف اطراف ما وجود داشت.

We had our mothers, our aunts, our cousins, our sisters,

مثل مادر‌هامون،خاله‌هامون،دختر خاله‌هامون،خواهر‌هامون،

and of course, the ever-present media

و البته رسانه‌های همیشه در صحنه

bombarding us with images and words,

که ما رو با کلمات و تصاویر بمباران می‌‌کردند و به ما می‌‌گفتند که باید چه طوری باشیم.

telling us how to be.

که ما رو با کلمات و تصاویر بمباران می‌‌کردند و به ما می‌‌گفتند که باید چه طوری باشیم.

Now my mother was different.

حالا مادر من یه جور دیگه بود.

She was a homemaker,

او یک زن خانه دار بود،

but she and I didn't go out and do girlie things together,

من و او هیچ وقت با هم بیرون نمی‌‌رفتیم و کار‌های مادر و دخترانه انجام نمی‌‌دادیم.

and she didn't buy me pink outfits.

او هیچ وقت برای من لباس‌های صورتی‌ نمی‌‌خرید.

Instead, she knew what I needed, and she bought me a book of cartoons.

ولی به جاش می‌‌دونست که من چی‌ می‌‌خواستم،او برام یه کتاب کارتونی خرید.

And I just ate it up.

و من اون کتاب رو زیر و رو کردم.

I drew, and I drew,

کشیدم و طراحی کردم،

and since I knew that humor was acceptable in my family,

و از وقتی‌ فهمیدم که طنز تو خانواده من پذیرفته شده هست،

I could draw, do what I wanted to do,

می‌ تونستم طراحی کنم ، کارهایی رو که می‌‌خوام انجام بدم،

and not have to perform, not have to speak --

دیگه مجبور نبودم نقش بازی کنم،صحبت کنم --

I was very shy --

آخه خیلی‌ کمرو بودم --

and I could still get approval.

و هنوز می‌تونستم تشویق بشم.

I was launched as a cartoonist.

من به عنوانه یک کارتونیست شروع به کار کرده بودم .

Now when we're young,

حالا وقتی‌ جوان هستیم،

we don't always know. We know there are rules out there,

همیشه نمی‌‌دونیم که-- یعنی‌ می‌‌دونیم قوانین وجود داره،

but we don't always know --

ولی‌ همیشه نمی‌‌دونیم که --

we don't perform them right,

اونا رو درست اجرا نمی‌‌کنیم،

even though we are imprinted at birth

حتا اگه از بدو تولد این چیزا تو مخ ما هک شده باشه،

with these things,

حتا اگه از بدو تولد این چیزا تو مخ ما هک شده باشه،

and we're told

و یا به ما گفته شده باشه که مهمترین رنگ تو دنیا چیه.

what the most important color in the world is.

و یا به ما گفته شده باشه که مهمترین رنگ تو دنیا چیه.

We're told what shape we're supposed to be in.

یا اینکه انداممون باید چطوری باشه.

(Laughter)

(صدای خنده)

We're told what to wear --

به ما گفت باشن چی‌ باید بپوشیم--

(Laughter)

(صدای خنده)

-- and how to do our hair --

و یا موهامون چه مدلی‌ باشه--

(Laughter)

(صدای خنده)

-- and how to behave.

یا چطور رفتار کنیم.

Now the rules that I'm talking about

حالا قوانینی که من دارم در موردشون صحبت می‌‌کنم

are constantly being monitored by the culture.

دائماً داره به وسیله فرهنگ نظارت می‌‌شه.

We're being corrected,

ما داریم اصلاح می‌‌شیم.

and the primary policemen are women,

پلیس‌های اولیه زنان هستند،

because we are the carriers of the tradition.

چون که ما حامل سنت‌ها هستیم.

We pass it down from generation to generation.

ما این رو از نسلی به نسل دیگه منتقل می‌‌کنیم.

Not only that --

نه فقط اون بلکه

we always have this vague notion

این مفهوم مبهم همیشه با ما هست

that something's expected of us.

که یک چیزهایی از ما انتظار می‌‌ره‌.

And on top of all off these rules,

و در بالای همه این قوانین،

they keep changing.

اونا همش تغییر می‌‌کنن .

(Laughter)

(صدای خنده)

We don't know what's going on half the time,

نصف زمان رو ما اصلا نمی‌‌دونیم چه خبره،

so it puts us in a very tenuous position.

بنابر‌این این ما رو تو یک تنگنا قرار می‌‌ده‌.

(Laughter)

(صدای خنده)

Now if you don't like these rules,

حالا اگه شما این قوانین رو دوست ندارین، که خیلی‌ از ماها نداریم --

and many of us don't --

حالا اگه شما این قوانین رو دوست ندارین، که خیلی‌ از ماها نداریم --

I know I didn't, and I still don't,

می‌ دونم که من دوست نداشتم و هنوزم ندارم،

even though I follow them half the time,

با اینکه خودم هم بعضی‌ وقت‌ها اینا رو رعایت می‌‌کنم ،

not quite aware that I'm following them --

البته نه کاملا آگاهانه --

what better way than to change them [than] with humor?

چه چیزی از این بهتر که جای اینا رو با طنز عوض کنیم؟

Humor relies on the traditions of a society.

طنز به سنت‌های یک جامعه متکیه.

It takes what we know, and it twists it.

چیزایی که ما می‌‌دونیم رو می‌‌گیره و به هم می‌‌پیچه.

It takes the codes of behavior and the codes of dress,

قوانین رفتاری و پوشیدن رو می‌‌گیره.

and it makes it unexpected,

و غیر منتظرش می‌‌کنه،

and that's what elicits a laugh.

و این چیزیه که باعث خنده می‌‌شه.

Now what if you put together women and humor?

حالا چی‌ می‌‌شه اگه زن‌ها و طنز رو کنار هم قرار بدیم؟

I think you can get change.

من فکر می‌‌کنم می‌‌تونی تغییر کنی‌.

Because women are on the ground floor,

چون که خانم‌ها تو طبقه اول هستند،

and we know the traditions so well,

و ما رسم و رسومات رو خوب می‌‌دونیم،

we can bring a different voice to the table.

و ما میتونیم حرف جدیدی برای گفتن داشته باشیم.

Now I started drawing

حالا من وسط این همه بی‌ نظمی شروع به طراحی کردم.

in the middle of a lot of chaos.

حالا من وسط این همه بی‌ نظمی شروع به طراحی کردم.

I grew up not far from here in Washington D.C.

من ، نه خیلی‌ دور از اینجا ، تو واشنگتون دی سی بزرگ شدم.

during the Civil Rights movement, the assassinations,

در زمانهای جنبش حقوق مدنی،ترور‌ها، جلسات واتر گیت و بعد جنبش فمینیستی زنان.

the Watergate hearings and then the feminist movement,

در زمانهای جنبش حقوق مدنی،ترور‌ها، جلسات واتر گیت و بعد جنبش فمینیستی زنان.

and I think I was drawing,

و فکر می‌کنم دلیل اینکه طراحی می‌‌کردم این بود که بفهمم اطرافم چه خبره.

trying to figure out what was going on.

و فکر می‌کنم دلیل اینکه طراحی می‌‌کردم این بود که بفهمم اطرافم چه خبره.

And then also my family was in chaos,

خانواده‌ام هم از هم پاشیده بود.

and I drew to try to bring my family together --

و من طراحی می‌‌کردم تا خانواده‌ام رو دور هم جمع کنم --

(Laughter)

(صدای خنده)

-- try to bring my family together with laughter.

--تا خانواده‌ام رو با خندیدن دور هم جمع کنم.

It didn't work.

ولی‌ فایده نداشت.

My parents got divorced, and my sister was arrested.

پدر مادرم از هم جدا شدند و خواهرم دستگیر شد.

But I found my place.

اما من جایگاه خودم رو پیدا کردم.

I found that I didn't have to wear high heels,

مجبور نبودم کفش پاشنه دار بپوشم،

I didn't have to wear pink,

مجبور نبودم لباس صورتی‌ بپوشم،

and I could feel like I fit in.

و می‌تونستم احساسی‌ که می‌خواستم رو داشته باشم.

Now when I was a little older, in my 20s,

حالا زمانی‌ که یه کم بزرگتر شده بودم،یعنی‌ حدود بیست و چند ساله گیم،

I realized there are not many women in cartooning.

فهمیدم تعداد زنهایی که کار کارتونی می‌کنن زیاد نیست.

And I thought, "Well, maybe I can break

و من با خودم فکر کردم،"خوب، شاید من بتونم این سقف پوشالی طراحی کارتونی رو بشکنم ."

the little glass ceiling of cartooning,"

و من با خودم فکر کردم،"خوب، شاید من بتونم این سقف پوشالی طراحی کارتونی رو بشکنم ."

and so I did. I became a cartoonist.

و این کار رو کردم؛ و کارتونیست شدم.

And then I thought -- in my 40s I started thinking,

و بعد وقتی‌ چهل و چند سالم بود با خودم فکر کردم،

"Well, why don't I do something?

خوب، چرا یه کاری نکنم ؟

I always loved political cartoons,

من همیشه عاشق کارتون‌های سیاسی بودم،

so why don't I do something with the content of my cartoons

چرا یه تغییراتی تو محتوی کارتون‌هام ندم

to make people think about the stupid rules that we're following

تا مردم رو و‌ا دارم تا به قوانین احمقانه ای که ازشون پیروی می‌‌کنیم فکر کنن همینطور که می‌‌خندن؟

as well as laugh?"

تا مردم رو و‌ا دارم تا به قوانین احمقانه ای که ازشون پیروی می‌‌کنیم فکر کنن همینطور که می‌‌خندن؟

Now my perspective

حالا چشم انداز من

is a particularly --

منحصرا--

(Laughter)

(صدای خنده)

-- my perspective is a particularly American perspective.

--چشم انداز من منحصرا یه چشم انداز آمریکایی هست.

I can't help it. I live here.

من کاری نمی‌‌تونم بکنم . من دارم اینجا زندگی‌ می‌‌کنم .

Even though I've traveled a lot,

با اینکه زیاد مسافرت کردم،

I still think like an American woman.

هنوز مثل یه زن آمریکایی‌ فکر می‌‌کنم .

But I believe that the rules that I'm talking about

ولی‌ مطمئنم که قوانینی که من دارم در موردش صحبت می‌‌کنم

are universal, of course --

جهانی‌ هستن،

that each culture has its different codes of behavior

البته که هر فرهنگی‌ قوانین رفتاری و لباس پوشیدن و سنت‌های خودش رو داره،

and dress and traditions,

البته که هر فرهنگی‌ قوانین رفتاری و لباس پوشیدن و سنت‌های خودش رو داره،

and each woman has to deal with these same things

و هر زنی‌ باید همین چیزا‌یی که ما اینجا تو U.S می‌‌پذیریم رو بپذیره.

that we do here in the U.S.

و هر زنی‌ باید همین چیزا‌یی که ما اینجا تو U.S می‌‌پذیریم رو بپذیره.

Consequently, we have.

در نتیجه ما زنها رو داریم،که روی زمینن و رسم و رسومات رو می‌‌دونن--

Women, because we're on the ground, we know the tradition.

در نتیجه ما زنها رو داریم،که روی زمینن و رسم و رسومات رو می‌‌دونن--

We have amazing antennae.

بنابرین ما یک آنتن خیلی‌ خوب داریم.

Now my work lately

حالا اخیرا همکار‌های من می‌‌خواستن در زمینه بین‌المللی با هم همکاری کنن،

has been to collaborate with international cartoonists,

حالا اخیرا همکار‌های من می‌‌خواستن در زمینه بین‌المللی با هم همکاری کنن،

which I so enjoy,

چیزی که من خیلی‌ بهش علاقه دارم.

and it's given me a greater appreciation

و این منو مصمم تر می‌‌کنه که توانائی کارتونها رو بالا تر ببرم

for the power of cartoons

و این منو مصمم تر می‌‌کنه که توانائی کارتونها رو بالا تر ببرم

to get at the truth,

برای رسیدن به حقایق،

to get at the issues quickly and succinctly.

و برای دریافت خیلی‌ سریعتر مسائل.

And not only that, it can get to the viewer

و نه فقط به این شکل، نه‌فقط از لحاظ عقلانی بلکه از لحاظ احساسی‌ هم به تماشاگر‌ها کمک می‌‌کنه.

through not only the intellect, but through the heart.

و نه فقط به این شکل، نه‌فقط از لحاظ عقلانی بلکه از لحاظ احساسی‌ هم به تماشاگر‌ها کمک می‌‌کنه.

My work also has allowed me to collaborate

کار من همچنین به من این اجازه رو داده که با زنهای کارتونیست همه جای دنیا همکاری کنم --

with women cartoonists from across the world --

کار من همچنین به من این اجازه رو داده که با زنهای کارتونیست همه جای دنیا همکاری کنم --

countries such as Saudi Arabia,

کشورهایی مثل عربستان صعودی،

Iran, Turkey,

ایران،ترکیه،

Argentina, France --

آرژانتین،فرانسه--

and we have sat together and laughed

و ما با هم نشستیم و خندیدیم

and talked and shared our difficulties.

و صحبت کردیم و مشکلاتمون رو برای هم گفتیم.

And these women are working so hard to get their voices heard

و این زنها تو یه شرایط سخت دارن تلاش می‌‌کنن که حرفهاشون رو به گوش همه برسونن.

in some very difficult circumstances.

و این زنها تو یه شرایط سخت دارن تلاش می‌‌کنن که حرفهاشون رو به گوش همه برسونن.

But I feel blessed to be able to work with them.

ولی‌ من از اینکه بتونم با اونا کار کنم احساس رضایت می‌کنم .

And we talk about

و ما درباره اینکه چطور زنها می‌تونن یک همچین درک قوی داشته باشن صحبت می‌کنیم،

how women have such strong perceptions,

و ما درباره اینکه چطور زنها می‌تونن یک همچین درک قوی داشته باشن صحبت می‌کنیم،

because of our tenuous position

به خاطره همین شرایط حساسمون هست که که یه پتانسیل خوبی‌ داریم برای اینکه نمایندگان تغیرات باشیم.

and our role as tradition-keepers,

به خاطره همین شرایط حساسمون هست که که یه پتانسیل خوبی‌ داریم برای اینکه نمایندگان تغیرات باشیم.

that we can have the great potential

به خاطره همین شرایط حساسمون هست که که یه پتانسیل خوبی‌ داریم برای اینکه نمایندگان تغیرات باشیم.

to be change-agents.

به خاطره همین شرایط حساسمون هست که که یه پتانسیل خوبی‌ داریم برای اینکه نمایندگان تغیرات باشیم.

And I think, I truly believe,

و من حقیقتا فکر می‌کنم که،

that we can change this thing

یه زمانی‌ ما این مساله رو تبدیل به یه خنده می‌کنیم.

one laugh at a time.

یه زمانی‌ ما این مساله رو تبدیل به یه خنده می‌کنیم.

Thank you.

متشکرم.

(Applause)

(صدای تشویق)