Let's try emotional correctness | Sally Kohn

سال کوهن: بیایید درستی احساسی را امتحان کنیم

Translator: Amirpouya Ghaemian Reviewer: narsis sh

So when I do my job, people hate me.

وقتی من کارم را انجام می‌دهم، مردم از من متنفر می‌شوند.

In fact, the better I do my job,

در حقیقت، هر قدر کارم را بهتر انجام بدهم،

the more people hate me.

مردم بیشتر از من متنفر می‌شوند.

نه، من پلیس راهنمایی و رانندگی نیستم،

And no, I'm not a meter maid,

مرده‌شور هم نیستم.

and I'm not an undertaker.

من یکی از مذاکره کنندگان ارشد حقوق هم‌جنس‌گرایان

I am a progressive, lesbian talking head on Fox News.

در شبکه‌ی فاکس نیوز هستم.‌(تشویق حاضرین)

(Applause)

So y'all heard that, right? Just to make sure, right?

همگی شما این را می دانستید، درسته؟ فقط می خواستم مطمئن شوم.

I am a gay talking head on Fox News.

من یکی از من یکی از مذاکره کنندگان ارشد حقوق هم‌جنس‌گرایان در شبکه ی فاکس نیوز هستم.

I am going to tell you how I do it,

می‌خواهم به شما بگویم که چگونه این کار را انجام می‌دهم،

and the most important thing I've learned.

و مهم‌ترین چیزی که یاد گرفته ام چیست.

So I go on television.

من به استودیوی تلویزیون می‌روم.

I debate people who literally want to obliterate everything I believe in --

و با کسانی بحث می‌کنم که به نحوی می‌خواهند تمام چیز‌هایی را که به آن‌ها

باور دارم نابود کنند، و در بعضی موارد،

in some cases, who don't want me and people like me to even exist.

حتی نمی خواهند من و افرادی که مثل من هستند وجود داشته باشند.

It's sort of like Thanksgiving with your conservative uncle

این برنامه مثل این است که در حالی که یک شبکه ی تلویزیونی،

با میلیون ها مخاطب از شما فیلم‌برداری می‌کند،

on steroids,

with a live television audience of millions.

با عموی امروزی بدن‌ساز خود، مراسم عید شکرگزاری را برگزار کنید. (تقابل مذهب و زندگی مدرن)

It's totally almost just like that.

دقیقاً همان‌طور است.

And that's just on air.

و همه چیز به صورت زنده پخش می‌شود.

The hate mail I get is unbelievable.

تعداد ایمیل‌های توهین آمیزی که دریافت می کنم باور‌کردنی نیست.

Last week alone, I got 238 pieces of nasty email

تنها در هفته‌ی گذشته، من ۲۳۸ ایمیل توهین آمیز دریافت کردم،

and more hate tweets than I can even count.

و پیغام‌های توهین آمیز در توییتر بیشتر از چیزی بود که حتی بتوانم بشمارم.

I was called an idiot, a traitor, a scourge,

من احمق، خائن، مایه‌ی عذاب،

a cunt and an ugly man,

فاحشه، و مردک بی ریخت خطاب شدم،

and that was just in one email.

و تمام این صفت‌ها تنها در یک ایمیل نوشته شده بود.

(Laughter)

(خنده ی حاضرین)

So what have I realized,

اما من از دریافت این همه ایمیل پر از توهین و زشتی،

being on the receiving end of all this ugliness?

چه چیزی فهمیدم؟

Well, my biggest takeaway

خب، مهم‌ترین چیزی که در این چند دهه از این موضوع برداشت کردم،

is that for decades, we've been focused on political correctness,

این بود که ما همیشه بر روی درستی سیاسی اصرار داشته‌ایم،

but what matters more is emotional correctness.

اما چیزی که به مراتب از آن مهم‌تر است، درستی احساسی است.

Let me give you a small example.

اجازه بدهید مثال کوچکی برایتان بزنم.

I don't care if you call me a dyke. I really don't.

برایم مهم نیست اگر کسی به من بگوید کونی. (dyke به معنی سد، عبارتی توهین آمیز به هم‌جنس‌گرایان)

I care about two things.

دو چیز برای من مهم هستند.

اول این که، املای آن برایم مهم است.

One, I care that you spell it right.

(Laughter) (Applause)

(خنده‌ی حاضرین) (تشویق حاضرین)

Just quick refresher, it's D-Y-K-E.

جهت اطلاع، ک-و-ن-ی، کونی.

You'd totally be surprised.

شاید باورتان نشود چقدر اشتباه گفته می شود.

And second, I don't care about the word, I care about how you use it.

و دوم، من به خود کلمه اهمیت نمی دهم،

چیزی که برای من مهم است، نحوه‌ی گفتن آن است.

Are you being friendly? Are you just being naive?

آیا دوستانه حرف می زنید؟ یا از روی ساده لوحی حرف می زنید؟

Or do you really want to hurt me personally?

یا صرفاً می خواهید من را اذیت کنید؟

Emotional correctness is the tone, the feeling,

درستی احساسی تن صدا، احساس،

how we say what we say,

و نحوه ی بیان چیزی که می گوییم،

the respect and compassion we show one another.

و همدلی و احترامی است که ما برای همدیگر قائلیم.

And what I've realized is that political persuasion

و من فهمیدم که متقاعد سازی سیاسی

doesn't begin with ideas or facts or data.

با افکار و حقایق و اطلاعات صورت نمی گیرد.

Political persuasion begins with being emotionally correct.

متقاعد سازی سیاسی با درستی احساسی شروع می شود.

So when I first went to go work at Fox News,

وقتی اولین بار برای کارم به شبکه ی فاکس نیوز رفتم،

true confession,

صادقانه اعتراف می کنم،

I expected there to be marks in the carpet

انتظار داشتم آن جا همه‌ی هم فکران من شکست خورده باشند.

from all the knuckle-dragging.

انتظار داشتم آن جا همه‌ی هم فکران من شکست خورده باشند.

That, by the way, in case you're paying attention, is not emotionally correct.

چنین فکری، اگر حواستان نبود، از لحاظ احساسی درست نیست.

But liberals on my side,

اما آزادی خواه‌ها طرف من بودند،

we can be self-righteous, we can be condescending,

ما می توانیم حق به جانب باشیم، ما می توانیم مغرور باشیم،

we can be dismissive of anyone who doesn't agree with us.

ما می توانیم هر کسی را که مثل ما فکر نمی کند کنار بزنیم.

In other words, we can be politically right

به عبارت دیگر، ما می توانیم درستی سیاسی داشته باشیم،

but emotionally wrong.

اما از لحاظ احساسی اشتباه کنیم.

و شاید از این حرف تنها برداشت شود،

And incidentally, that means that people don't like us. Right?

که مردم از ما خوششان نمی آید. درسته؟

و این شروع تحولات است.

Now here's the kicker.

مذاکرات خیلی خوب هستند.

Conservatives are really nice.

I mean, not all of them,

البته، نه همه ی آن‌ها،

و نه آن‌هایی که برای من نامه های توهین آمیز نوشتند،

and not the ones who send me hate mail,

but you would be surprised.

اما شاید از انتخاب من تعجب کنید.

Sean Hannity is one of the sweetest guys I've ever met.

"شان هَنیتی" (مجری پر‌طرفدای که در یکی از برنامه هایش به هم‌جنس‌گرایی توهین کرد و اخراج شد)

یکی از خوش‌‌‌‌‌برخورد ترین افرادی است که تا به حال دیده ام.

He spends his free time trying to fix up his staff on blind dates,

او وقت آزادش را

برای وارد کردن کارکنانش به روابط احساسی اتفاقی اختصاص می داد،

و من می دانم که اگر مشکلی داشته باشم،

and I know that if I ever had a problem,

او هر کاری می کند تا به من کمک کند.

he would do anything he could to help.

Now, I think Sean Hannity is 99 percent politically wrong,

به نظر من، شان هَنیتی

از لحاظ سیاسی ۹۹ درصد اشتباه می کند،

اما درستی احساسی او تأثیر عمیقی روی من گذاشت،

but his emotional correctness is strikingly impressive.

And that's why people listen to him.

و مردم به این دلیل به او گوش می دهند.

Because you can't get anyone to agree with you

زیرا اگر کسی حتی به حرف شما گوش ندهد،

نمی توانید کاری کنید که با شما موافق باشند.

if they don't even listen to you first.

We spend so much time talking past each other

ما زمان زیادی را به صحبت با هم می گذرانیم

and not enough time talking through our disagreements.

ولی وقت کافی برای صحبت کردن درباره ی تضاد‌های اعتقادی نخواهیم داشت،

And if we can start to find compassion for one another,

ولی اگر بتوانیم همدلی با همدیگر را فرا بگیریم،

then we have a shot at building common ground.

می توانیم به نتایج مشترکی برسیم.

It actually sounds really hokey to say it standing up here,

گفتن این حرف، وقتی که دارم از این جا سخنرانی می کنم،

خیلی مصنوعی به نظر می رسد،

but when you try to put it in practice,

اما وقتی تمرین در این مورد را شروع کنید،

it's really powerful.

به قدرت بزرگ آن پی خواهید برد.

So someone who says they hate immigrants,

تصور کنید کسانی که می گویند از مهاجران غیر قانونی متنفرند،

I try to imagine how scared they must be

چقدر از این می ترسند که جامعه شان،

that their community is changing from what they've always known.

از شکلی که همیشه می شناختند، تغییر کند.

Or someone who says they don't like teachers' unions,

یا شرط می بندم کسانی که می گویند اتحادیه‌های معلمان را دوست ندارند،

I bet they're really devastated to see their kid's school going into the gutter,

آن‌ها با تمام وجود از این که می بینند

مدرسه‌ی فرزندشان نیست و نابود می شود، می ترسند،

و تنها دنبال یک نفر می گردند تا سرزنشش کنند.

and they're just looking for someone to blame.

Our challenge is to find the compassion for others

چالش ما این است که در خودمان نسبت به دیگران همدلی ایجاد کنیم،

که انتظار داریم آن‌ها نسبت به ما داشته باشند.

that we want them to have for us.

That is emotional correctness.

این درستی احساسی است.

I'm not saying it's easy.

من این حرف را بدون پایه و اساس نمی زنم.

An average of, like, 5.6 times per day

به طور متوسط ۵/۶ مرتبه در روز

I have to stop myself from responding to all of my hate mail

مجبورم جلوی خودم را بگیرم تا به تمام ایمیل‌های توهین آمیزی

که مثل ریگ توهین‌های زننده ای می کنند جواب ندهم.

with a flurry of vile profanities.

This whole finding compassion and common ground with your enemies thing

این همدلی و این نتایج مشترک با دشمنان

که از آن حرف می زنم

is kind of like a political-spiritual practice for me,

نوعی تمرین سیاسی-روانی برای من است،

and I ain't the Dalai Lama.

و من "دالایی لاما" نیستم. (رهبر بودایی های تبت)

I'm not perfect, but what I am is optimistic.

من کامل نیستم، اما خوشبینم،

Because I don't just get hate mail.

چون تمام ایمیل‌هایی که دریافت می کنم توهین آمیز نیستند.

I get a lot of really nice letters, lots of them.

من نامه‌های واقعاً خوب زیادی می بینم، نامه‌های خوب خیلی زیادی.

و یکی از ایمیل‌هایی که همیشه در قلبم خواهد ماند این طور شروع می شود،

And one of my all-time favorites begins:

"I am not a big fan of your political leanings

"من طرفدار گرایش‌های سیاسی تو

or your sometimes tortured logic,

و منطق گهگاه پیچیده ات نیستم،

(Laughter)

اما به شخصه یکی از پر‌و‌پا‌قرص‌ترین طرفدارانت هستم."

but I'm a big fan of you as a person."

Now this guy doesn't agree with me -- yet.

هنوز که هنوزه کسی که این ایمیل را برایم فرستاد متقاعد نکرده ام.

(Laughter)

(خنده ی حاضرین)

But he's listening --

اما او به من گوش می کند، نه به خاطر چیزی که می گویم،

not because of what I said, but because of how I said it.

بلکه به خطر نحوه‌ی گفتن آن،

و به نحوی، اگرچه ما هیچ وقت همدیگر را ملاقات نکرده ایم،

And somehow, even though we've never met, we've managed to form a connection.

با هم ارتباط برقرار کردیم.

این درستی احساسی است،

That's emotional correctness,

and that's how we start the conversations

و مذاکراتی که شرایط را تغییر می دهند،

این طور شروع خواهند شد.

that really lead to change.

Thank you.

متشکرم.

(Applause)

(تشویق حاضرین)