Moral behavior in animals | Frans de Waal

فرانس د وال: رفتار اخلاقی در جانوران

Translator: Azadeh Ta Reviewer: soheila Jafari

I was born in Den Bosch,

من در دِن بوش به دنیا اومدم،

where the painter Hieronymus Bosch named himself after.

جایی که هیرونیموس بوشِ نقاش، نامش را از آن اقتباس کرد.

And I've always been very fond of this painter

من همیشه طرفدار این نقاش بودم

که در قرن پانزدهم کار و زندگی می‌کرد.

who lived and worked in the 15th century.

And what is interesting about him in relation to morality

نکته‌ی جالب درارتباط با او و اخلاقیات این است که

او در دورانی زندگی می‌کرد که نفوذ دین در حال افول بود،

is that he lived at a time where religion's influence was waning,

و فکر کنم که او متعجب بود که،

and he was sort of wondering, I think,

برای جامعه چه اتفاقی می‌افته

what would happen with society if there was no religion

اگر دین وجود نداشته باشه یا کمتر باشه.

or if there was less religion.

And so he painted this famous painting, "The Garden of Earthly Delights,"

و اینطور شد که او نقاشی مشهور خودش "باغ لذت‌های زمینی" را کشید،

که برخی آن را

which some have interpreted as being humanity before the Fall,

انسانیت قبل از هبوط،

or being humanity without any Fall at all.

یا انسانیت بدون هیچگونه هبوطی، تفسیر کرده‌اند.

و بنابراین باعث می‌شه با خود فکر کنیم،

And so it makes you wonder,

what would happen if we hadn't tasted the fruit of knowledge, so to speak,

چی می‌شد اگه به قول معروف، ما میوه‌ی دانش را نخورده بودیم،

و چه نوع از اخلاقیاتی می‌داشتیم؟

and what kind of morality would we have.

سال‌ها بعد به عنوان یک دانشجو،

Much later, as a student, I went to a very different garden,

من به باغ خیلی متفاوتی رفتم،

a zoological garden in Arnhem where we keep chimpanzees.

یک باغ جانورشناسی در آرنهم

جایی که شامپانزه‌ها را نگه‌داری می‌کنیم.

This is me at an early age with a baby chimpanzee.

این منم در جوانی با یک بچه شامپانزه.

(خنده‌ی حاضران)

(Laughter)

اونجا بود که کشف کردم

And I discovered there

that the chimpanzees are very power-hungry and wrote a book about it.

شامپانزه‌ها خیلی تشنه‌ی قدرتند و در مورد آن کتابی نوشتم

در آن زمان تمرکز بسیاری از تحقیقاتی که بر روی جانوران انجام می شد

And at that time the focus in a lot of animal research

was on aggression and competition.

بر روی خشونت و رقابت بود.

من یک تصویر کلی از فرمانروایی جانوران کشیدم،

I painted a whole picture of the animal kingdom

که شامل انسان ها هم می شد،

and humanity included, was that deep down we are competitors, we are aggressive,

[اون تصویر] این بود که ما در عمق وجودمان رقیب همدیگر هستیم،

ما خشن هستیم،

we are all out for our own profit, basically.

اساساً ما همه به دنبال منفعت خودمانیم.

This is the launch of my book.

این عکسی از به بازار اومدن کتاب منه.

I'm not sure how well the chimpanzees read it,

من مطمئن نیستم که شامپانزه‌ها با چه دقتی اون رو خوندن،

اما به نظر میاد براشون جالب بوده.

but they surely seemed interested in the book.

(Laughter)

Now in the process of doing all this work

حالا در فرآیند

کار بر روی قدرت و غلبه

on power and dominance and aggression and so on,

و خشونت و غیره،

I discovered that chimpanzees reconcile after fights.

من کشف کردم که شامپانزه‌ها بعد از جنگ آشتی می کنند.

چیزی که اینجا می‌بینید دو شامپانزه‌ی نر هستند که با هم جنگیده‌اند.

And so what you see here is two males who have had a fight.

They ended up in a tree, and one of them holds out a hand to the other.

حالا بالای درختند و یکی از اونها دستش رو به سمت دیگری دراز کرده

و حدود یک ثانیه بعد از اینکه من این عکس رو گرفتم، اونا روی یک شاخه درخت به کنار هم رفتند

And about a second after I took the picture,

they came together in the fork of the tree

و همدیگر رو بغل کردند و بوسیدند.

and kissed and embraced each other.

این خیلی جالبه

And this is very interesting

چون [در آن زمان] همه چیز حول رقابت و خشونت می‌گشت،

because at the time, everything was about competition and aggression,

پس این [آشتی کردن] معنی‌ای نخواهد داشت.

so it wouldn't make any sense.

تنها چیزی که مهمه اینه که تو بردی یا باختی.

The only thing that matters is that you win or you lose.

پس چرا بعد از جنگ آشتی کنیم؟

But why reconcile after a fight? That doesn't make any sense.

این کار معنایی نداره.

This is the way bonobos do it. Bonobos do everything with sex.

بونوبوها هم همین کار رو می‌کنند. اونا با سکس هر کاری رو انجام می دهند.

And so they also reconcile with sex.

و اونها همچنین به وسیله‌ی سکس آشتی می‌کنند.

But the principle is exactly the same.

اما قاعده کلی و منشاء آن دقیقاً یکیه.

The principle is that you have a valuable relationship

اصل اینه که شما

یک رابطه‌ی ارزشمند دارید

that is damaged by conflict, so you need to do something about it.

که به علت رویارویی و کشمکش آسیب دیده،

برای همین باید براش کاری انجام بدید.

So my whole picture of the animal kingdom, and including humans also,

پس تصویر کلی من از فرمانروی جانوران،

که شامل انسان‌ها هم می‌شه،

از اون زمان شروع به تغییر کرد.

started to change at that time.

تصویری که ما داریم

So we have this image in political science, economics, the humanities,

در علوم سیاسی، اقتصاد، علوم انسانی،

و حتی فلسفه،

the philosophy for that matter, that man is a wolf to man.

که آدم برای آدم دیگه گرگ است.

وعمق طبیعتمون در واقع کریه و زننده ست.

And so deep down, our nature is actually nasty.

من فکر می‌کنم این تصویر نامنصفانه‌ای برای گرگ‌هاست.

I think it's a very unfair image for the wolf.

هر چی باشه گرگ‌ها،

The wolf is, after all, a very cooperative animal.

موجودات خیلی همراهی هستند.

And that's why many of you have a dog at home,

به همین خاطر هم هست که خیلی از شماها یک سگ توی خونه دارین،

which has all these characteristics also.

که همه‌ی این ویژگی‌ها رو داره.

و [این تصویر] خیلی هم نسبت به انسان ها نامنصفانه‌ست،

And it's really unfair to humanity,

because humanity is actually much more cooperative and empathic

چون انسان‌ها خیلی بیشتر از گرگ‌ها همراه و همدل هستند

than given credit for.

بیشتر از چیزی که به اونا نسبت داده می‌شه.

So I started getting interested in those issues

این طور بود که من به این موضوعات علاقه‌مند شدم

and studying that in other animals.

و شروع به مطالعه‌ی اونا در جانوران دیگه کردم.

اینا ستون‌های اخلاقند.

So these are the pillars of morality.

If you ask anyone, "What is morality based on?"

اگر از هر کس بپرسید که "اخلاق بر چی بنا شده؟"

these are the two factors that always come out.

اینها دو اصل ای هستند که پدیدار میشوند.

One is reciprocity,

یکی مقابله به مثله،

and associated with it is a sense of justice and a sense of fairness.

که حس عدالت و انصاف رو به دنبال خودش داره.

و دیگری همدردی و دلسوزی ست.

And the other one is empathy and compassion.

و اخلاق انسانی بیشتر از این‌هاست،

And human morality is more than this, but if you would remove these two pillars,

اما اگه این دو ستون رو بردارید،

there would be not much remaining, I think.

فکر کنم چیز زیادی باقی نمونه.

So they're absolutely essential.

بنابراین اینا مطلقاً لازمند.

So let me give you a few examples here.

خب، بذارید براتون چند تا مثال بزنم.

This is a very old video from the Yerkes Primate Center,

این فیلم خیلی قدیمی‌ای از یرکس پرایمت سنتر است

که در آن شامپانزه‌ها رو برای همکاری با یکدیگر تعلیم می دهند.

where they trained chimpanzees to cooperate.

حدودا صد سال از زمانی که بر روی همکاری آزمایش میکردیم میگذره.

So this is already about a hundred years ago

that we were doing experiments on cooperation.

حدودا صد سال از زمانی که بر روی همکاری آزمایش میکردیم میگذره.

What you have here is two young chimpanzees who have a box,

چیزی که اینجا می‌بینید دو تا شامپانزه‌ی جوانند که یک جعبه دارند،

این جعبه برای یک شامپانزه سنگینه و نمی‌تونه اون رو به سمت خودش بکشه.

and the box is too heavy for one chimp to pull in.

البته روی این جعبه میوه هست.

And of course, there's food on the box.

وگرنه اونا اینقدر محکم نمی‌کشیدندش.

Otherwise they wouldn't be pulling so hard.

خب حالا دارند جعبه رو به سمت خودشون می‌کشند.

And so they're bringing in the box.

و می‌تونید ببینید که با هم هماهنگند.

And you can see that they're synchronized.

می‌بینید که با هم کار می‌کنند، در یک لحظه می کشند.

You can see that they work together, they pull at the same moment.

تا همین جا هم پیشرفت بزرگی نسبت به بقیه‌ی حیواناته

It's already a big advance over many other animals

که نمی تونستند این کار را انجام بدن.

who wouldn't be able to do that.

Now you're going to get a more interesting picture,

حالا یه تصویر جالبتر هم می‌بینید،

چون به یکی از این دو تا شامپانزه غذا داده شده.

because now one of the two chimps has been fed.

So one of the two is not really interested in the task anymore.

پس یکی از این دوتا علاقه ای

برای انجام این کار نداره.

(خنده ی حاضران)

(Laughter)

(خنده ی حاضران)

(Laughter)

(خنده ی حاضران)

(Laughter)

[- and sometimes appears to convey its wishes and meanings by gestures.]

حالا نگاه کنید آخرش چی می‌شه.

Now look at what happens at the very end of this.

(Laughter)

(خنده ی حاضران)

He takes basically everything.

اون اساسا همه‌اش رو برمیداره.

(Laughter)

(خنده ی حاضران)

There are two interesting parts about this.

خب، این دو تا قسمت جالب داره.

One is that the chimp on the right

یکی اینکه شمپانزه‌ی سمت راستی

has a full understanding he needs the partner --

کاملاً فهمیده که به همکارش نیاز داره --

so a full understanding of the need for cooperation.

فهم کامل نیاز به همکاری.

دوم اینکه همکارش هم حاضر به همکاریه

The second one is that the partner is willing to work

even though he's not interested in the food.

حتی با اینکه علاقه‌ای به غذا نداره.

Why would that be?

چرا اینطوریه؟ خب، احتمالاً به مقابل به مثل مربوطه.

Well, that probably has to do with reciprocity.

مدارکی زیادی در نخستی‌ها و دیگر حیوانات هست

There's actually a lot of evidence in primates and other animals

که اونا مقابله به مثل می‌کنند.

that they return favors.

پس این لطف او به صورتی در آینده

He will get a return favor at some point in the future.

جبران خواهد شد.

And so that's how this all operates.

و همه‌ی اینها به همین صورت کار می کنند.

ما همین کار را با فیل ها هم انجام دادیم.

We do the same task with elephants.

حالا کار کردن با فیل ها خیلی خطرناکه.

Now, it's very dangerous to work with elephants.

مشکل دیگه با فیل ها اینه که

Another problem with elephants is that you cannot make an apparatus

نمی شه وسیله ای ساخت

that is too heavy for a single elephant.

که برای یک فیل بیش از حد سنگین باشه.

Now you can probably make it,

حالا ممکنه شما بتونید بسازیدش،

but it's going to be a pretty clumsy apparatus, I think.

اما فکر می کنم وسیله ی بی دوامی بشه.

پس بنابراین کاری که ما در این مورد انجام دادیم --

And so what we did in that case --

we do these studies in Thailand for Josh Plotnik --

ما این تحقیقات را برای جاش پلاتنیک در تایلند انجام دادیم --

is we have an apparatus around which there is a rope, a single rope.

ما وسیله ای داریم که یک طناب داره، فقط یک طناب.

اگر این سمت طناب را بکشید،

And if you pull on this side of the rope, the rope disappears on the other side.

طناب از سمت دیگه ناپدید می شه(طناب در میره).

بنابراین هر دو فیل باید در یک لحظه طناب را بردارند و بکشند.

So two elephants need to pick it up at exactly the same time, and pull.

وگرنه هیچ اتفاقی نمی افته

Otherwise nothing is going to happen and the rope disappears.

و طناب ناپدید می شه.

The first tape you're going to see

اولین فیلمی که خواهید دید

is two elephants who are released together arrive at the apparatus.

دو فیل هستند که با هم رها می شوند

و به دستگاه می رسند.

The apparatus is on the left, with food on it.

دستگاه در سمت چپ قرار داره و غذا بر روی آن است.

بنابراین اونا با هم میان و با هم [به دستگاه] می رسند،

And so they come together, they arrive together,

بنابراین با هم برمی دارند و با هم می کشند.

they pick it up together, and they pull together.

بنابراین برای فیل ها کار ساده ای ست.

So it's actually fairly simple for them.

اینجا هستن.

There they are.

و اینطوری می کِشندش.

So that's how they bring it in.

و حالا ما کار را سخت تر می کنیم.

But now we're going to make it more difficult.

چون هدف از این آزمایش اینه

Because the purpose of this experiment

که ببینیم فیل ها چطور همکاری را می فهمند.

is to see how well they understand cooperation.

آیا آنرا به خوبی شامپانزه ها می فهمند؟

Do they understand that as well as the chimps, for example?

پس قدم بعدی اینه که

What we do in the next step is we release one elephant before the other

ما یک فیل را قبل از دیگری آزاد می کنیم،

and that elephant needs to be smart enough

و آن فیل باید اونقدر باهوش باشه

to stay there and wait and not pull at the rope --

که صبر کنه و طناب را نکشه --

چون اگر طناب را بکشه، اون ناپدید میشه(در میره) و آزمایش تمام میشه.

because if he pulls at the rope, it disappears and the whole test is over.

حالا این فیل یک کار غیر قانونی انجام میده

Now this elephant does something illegal that we did not teach it.

که ما به او یاد ندادیم.

But it shows the understanding he has,

اما به ما نشون میده که چی فهمیده،

چون پای بزرگش را روی طناب میگذاره،

because he puts his big foot on the rope,

stands on the rope and waits there for the other,

روی طناب می ایسته و صبر می کنه تا دیگری بیاد،

و بعد دیگری همه ی کار را برای او انجام میده.

and then the other is going to do all the work for him.

So it's what we call freeloading.

این همون چیزیه که ما بهش سوء استفاده کردن می گیم.

(Laughter)

(خنده ی حاضران)

اما این هوش فیل ها را نشون میده.

But it shows the intelligence that the elephants have.

اونا چند تا از این راه کارهای دیگر را پیدا می کنند

They developed several of these alternative techniques

that we did not approve of, necessarily.

که ما لزوماً [اونها رو] تأیید نکردیم.

(Laughter)

So the other elephant is now coming ...

خب حالا فیل بعدی داره میاد

و طناب را می کشه.

and is going to pull it in.

حالا به دیگری نگاه کنید. البته، اون یادش نمیره که غذاها را بخوره.

Now look at the other; it doesn't forget to eat, of course.

(خنده ی حاضران)

(Laughter)

This was the cooperation and reciprocity part.

این قسمت همکاری و مقابله به مثل بود.

حالا چیزی راجب همدردی بگم.

Now something on empathy.

Empathy is my main topic at the moment, of research.

همدردی موضوع اصلی تحقیقات فعلی منه.

And empathy has two qualities:

همدردی دو کیفیت داره.

One is the understanding part of it.

اولین بخش، فهمیدن اونه. این یک تعریف معمولی از اونه:

This is just a regular definition:

توانایی درک کردن و سهیم شدن در احساسات دیگری.

the ability to understand and share the feelings of another.

و قسمت احساسی آن.

And the emotional part.

پس همدردی اساساً دو کانال داره.

Empathy has basically two channels: One is the body channel,

یکی کانال بدن است.

If you talk with a sad person,

اگر شما با یک فرد غمگین صحبت کنید،

you're going to adopt a sad expression and a sad posture,

شما هم قیافه ی غمگین و حالت غمگین به خودتون می گیرید،

and before you know it, you feel sad.

و قبل از اینکه بدونید چطور، شما هم احساس ناراحتی می کنید.

And that's sort of the body channel of emotional empathy,

و این یه جورایی کانال بدن برای همدردی احساسی ست،

که خیلی از جانوران دارند.

which many animals have.

سگ های معمولی شما هم این را دارند.

Your average dog has that also.

That's why people keep mammals in the home

در واقع به همین علته که مردم پستانداران را در خانه نگه می دارند

and not turtles or snakes or something like that,

نه لاکپشت و مار و چیزهایی شبیه اونا

که این گونه از همدردی را ندارند.

who don't have that kind of empathy.

And then there's a cognitive channel,

و بعد از اون، یک کانال شناختی هم وجود داره،

which is more that you can take the perspective of somebody else.

که شما می تونید دیدگاه شخص دیگری رو بفهمید.

این توانایی کمتر پیدا می شه.

And that's more limited.

Very few animals, I think elephants and apes, can do that kind of thing.

جانوران کمی هستند - فکر کنم فیل ها و میمون ها می تونند این کار را انجام بدن-

اما جانوران خیلی کمی هستند که می توانند این کار را انجام دهند.

پس هماهنگی،

So synchronization,

که قسمتی از فرآیند کلی همدردی ست

which is part of that whole empathy mechanism,

در فرمانروی جانوران بسیار قدیمی ست.

is a very old one in the animal kingdom.

و البته ما می تونیم در انسان ها هم آن را

In humans, of course, we can study that with yawn contagion.

با واگیردار بودن خمیازه مطالعه کنیم.

Humans yawn when others yawn.

آدم ها خمیازه می کشند وقتی دیگران هم خمیازه بکشند.

And it's related to empathy.

و این به همدردی مربوطه.

It activates the same areas in the brain.

همون قسمت های مغز را فعال می کنه.

Also, we know that people who have a lot of yawn contagion

به علاوه ما می دونیم کسانی که خیلی واگیر خمیازه دارند

حس همدردی بالایی هم دارند.

are highly empathic.

People who have problems with empathy, such as autistic children,

کسانی که برای همدردی کردن مشکل دارند، مثل کودکان اوتیستیک،

واگیر خمیازه هم ندارند.

they don't have yawn contagion.

پس این دو با هم ارتباط دارند.

So it is connected.

And we study that in our chimpanzees by presenting them with an animated head.

ما این پدیده را در شامپانزه ها با نشان دادن یک سر متحرک مطالعه می کنیم.

گوشه ی بالا سمت چپ آن را می بینید،

So that's what you see on the upper-left, an animated head that yawns.

یک سر کارتونی که خمیازه می کشه.

و یک شامپانزه که به آن نگاه می کنه،

And there's a chimpanzee watching,

an actual real chimpanzee watching a computer screen

یک شامپانزه ی واقعی که به صفحه ی کامپیوتری که

on which we play these animations.

ما در آن انیمیشن را نشون می دیم نگاه می کنه.

(خنده ی حاضران)

(Laughter)

پس واگیردار بودن خمیازه

So yawn contagion that you're probably all familiar with --

که احتمالاً همه ی شما باهاش آشنایید --

and maybe you're going to start yawning soon now --

و ممکنه شما هم شروع به خمیازه کشیدن کنید --

is something that we share with other animals.

این پدیده بین ما و جانوران دیگه مشترکه.

And that's related to that whole body channel of synchronization

و این مربوط به کانال بدنی هماهنگی ست

that underlies empathy,

که زیربنای همدردی ست

and that is universal in the mammals, basically.

و اساساً در بین پستانداران فراگیره.

We also study more complex expressions -- This is consolation.

حالا ما حالت های پیچیده تری را هم بررسی می کنیم. این دلداری دادن است.

This is a male chimpanzee who has lost a fight and he's screaming,

این یک شامپانزه ی نره که در جنگ شکست خورده و داره جیغ میزنه،

and a juvenile comes over and puts an arm around him

و یک جوان میاد و دستش را دور او میندازه

و آرومش می کنه.

and calms him down.

That's consolation.

این دلداری دادن ست. خیلی به دلداری دادن آدم ها شبیه است.

It's very similar to human consolation.

And consolation behavior --

و رفتار دلداری [دادن]،

(Laughter)

ناشی از همدردیه.

it's empathy driven.

Actually, the way to study empathy in human children

در واقع راه مطالعه ی همدردی در بچه های انسان

is to instruct a family member to act distressed,

اینه که از یک عضو خانواده می خواهیم تا خود را ناراحت نشون بده،

و بعد می بینند که بچه های کوچک چه کار می کنند.

and then to see what young children do.

این با همدردی مرتبطه،

And so it is related to empathy,

و اینا حالت های صورت است که ما می بینیم.

and that's the kind of expressions we look at.

We also recently published an experiment you may have heard about.

ما یک تحقیق دیگه را هم تازگی منتشر کردیم که ممکنه راجبش شنیده باشید.

It's on altruism and chimpanzees,

در مورد 'نوع دوستی' و شامپانزه هاست

where the question is: Do chimpanzees care about the welfare of somebody else?

سئوال ما این بود که آیا شامپانزه ها

به آسایش دیگران اهمیت می دهند؟

And for decades it had been assumed that only humans can do that,

در طول دهه ها ما فرض می کردیم

که فقط انسان ها قادر به آن هستند،

that only humans worry about the welfare of somebody else.

که فقط انسان ها به آسایش دیگران اهمیت می دن.

Now we did a very simple experiment.

حالا ما یک آزمایش خیلی ساده انجام دادیم.

ما این آزمایش را بر روی شامپانزه هایی که در لورانس ویل

We do that on chimpanzees that live in Lawrenceville,

در ایستگاه میدانی یرکس انجام دادیم.

in the field station of Yerkes.

And so that's how they live.

اونا اینطوری زندگی می کنند.

And we call them into a room and do experiments with them.

ما اونا رو به داخل اتاق صدا می کنیم و روشون آزمایش می کنیم.

In this case, we put two chimpanzees side-by-side,

در این مورد ما دو شامپانزه را پهلو به پهلو قرار دادیم.

and one has a bucket full of tokens, and the tokens have different meanings.

یکی از آنها یک سطل پر از ژتون داره که هر کدام معنی متفاوتی دارن.

یکی از ژتون ها فقط به کسی که ژتون را انتخاب می کنه غذا میده،

One kind of token feeds only the partner who chooses,

the other one feeds both of them.

ژتون دیگه به هر دوشون غذا میده.

So this is a study we did with Vicki Horner.

این تحقیق را ما با ویکی هورنر انجام دادیم.

And here, you have the two color tokens.

اینجا دو رنگ ژتون را داریم.

آنها یک ظرف پر از اونا دارند.

So they have a whole bucket full of them.

و باید یکی از دو رنگ را انتخاب کنند.

And they have to pick one of the two colors.

حالا ببینید چی می شه.

You will see how that goes.

اگر این شامپانزه حالت خودخواهانه را انتخاب کنه،

So if this chimp makes the selfish choice,

که اینجا ژتون قرمزه،

which is the red token in this case,

باید اون را به ما بده.

he needs to give it to us,

we pick it up, we put it on a table where there's two food rewards,

ما برش می داریم و روی میزی می گذاریم که دو تا جایزه هست،

اما در این حالت فقط سمت راستی غذا می گیره.

but in this case, only the one on the right gets food.

The one on the left walks away because she knows already

سمت چپی دور می شه چون از قبل می دونه.

این آزمایش برای او دلچسب نیست.

that this is not a good test for her.

Then the next one is the pro-social token.

ژتون بعدی از نوع 'همنوع دوستانه' ست.

حالا جالب میشه

So the one who makes the choices -- that's the interesting part here --

اونی که انتخاب می کنه

for the one who makes the choices, it doesn't really matter.

براش فرقی نداره.

So she gives us now a pro-social token and both chimps get fed.

پس او یک ژتون 'همنوع دوستانه' به ما میده و هردوی آنها غذا می گیرند.

So the one who makes the choices always gets a reward.

پس شامپانزه ای که انتخاب می کنه همیشه جایزه می گیره.

So it doesn't matter whatsoever.

پس اصلاً براش مهم نیست.

And she should actually be choosing blindly.

اون حتی می تونه چشم بسته انتخاب کنه.

اما چیزی که ما می بینیم

But what we find is that they prefer the pro-social token.

اینه که او ژتون 'همنوع دوستانه' را انتخاب می کنه.

So this is the 50 percent line, that's the random expectation.

این خط ۵۰ درصد را نشون میده که انتخاب تصادفی ست.

And especially if the partner draws attention to itself, they choose more.

به خصوص اگر دیگری توجه اون رو به خودش جلب کنه، بیشتر انتخاب می کنند.

اگر دیگری بر روی او فشار بیاره --

And if the partner puts pressure on them --

so if the partner starts spitting water and intimidating them --

مثلاً اگر آب به او بپاشه یا بترسونه --

then the choices go down.

انتخاب میره پایین.

(Laughter)

It's as if they're saying,

مثل اینه که داره می گه

"If you're not behaving, I'm not going to be pro-social today."

" اگر درست رفتار نکنی، من هم امروز نوع دوست نمی شم."

این اتفاقیه که بدون حضور دیگری می افته،

And this is what happens without a partner,

وقتی هیچ کس اونجا ننشسته.

when there's no partner sitting there.

پس ما فهمیدیم که شامپانزه ها

So we found that the chimpanzees do care about the well-being of somebody else --

به آسایش دیگران اهمیت می دن --

especially, these are other members of their own group.

به خصوص در مورد اعضای دیگر گروه خودشون.

آخرین آزمایشی که می خواهم برای شما بگم

So the final experiment that I want to mention to you

مطالعه ما بر روی انصاف است.

is our fairness study.

And so this became a very famous study.

این تحقیق خیلی معروف شد.

And there are now many more,

و امروزه خیلی بیشتر شدند،

because after we did this about 10 years ago,

چون وقتی ما این آزمایش را ۱۰ سال پیش انجام دادیم،

it became very well-known.

همه جا شناخته شد.

And we did that originally with Capuchin monkeys.

ما اولین بار آن را با میمون های کاپوچین انجام دادیم.

حالا من اولین آزمایشی که انجام دادیم را به شما نشون میدم.

And I'm going to show you the first experiment that we did.

It has now been done with dogs and with birds

این آزمایش با سگ ها و پرنده ها هم انجام شده

and with chimpanzees.

و با شامپانزه ها.

But with Sarah Brosnan, we started out with Capuchin monkeys.

ما به همراه سارا بروزنان با میمون های کاپوچین شروع کردیم.

کاری که کردیم این بود

So what we did is we put two Capuchin monkeys side-by-side.

که ما دو میمون را بصورت پهلو به پهلو قرار دادیم.

Again, these animals, live in a group, they know each other.

این دو در یک گروه زندگی می کنند و یکدیگر را می شناسند.

ما اونها را از گروه جدا می کنیم و در اتاق آزمایش قرار می دهیم.

We take them out of the group, put them in a test chamber.

کاری که اونا باید انجام بدن خیلی ساده ست.

And there's a very simple task that they need to do.

کاری که اونا باید انجام بدن خیلی ساده ست.

And if you give both of them cucumber for the task,

اگر به هر دوی اونا به عنوان جایزه خیار بدیم،

دو میمون در کنار هم،

the two monkeys side-by-side,

they're perfectly willing to do this 25 times in a row.

اونا کاملاً مایلند که این کار را ۲۵ بار پشت سر هم انجام بدن.

خیار، با اینکه به نظر من فقط آبه،

So cucumber, even though it's only really water in my opinion,

but cucumber is perfectly fine for them.

اما اونا خیار دوست دارند.

حالا اگر به یکی از اونا انگور بدیم -

Now if you give the partner grapes --

the food preferences of my Capuchin monkeys

ترجیح غذایی میمون های کاپوچین

correspond exactly with the prices in the supermarket --

با قیمت‌های بازار ارتباط مستقیم داره -

and so if you give them grapes -- it's a far better food --

خوب حالا اگه به یکی انگور بدید -- که غذای خیلی بهتریه --

بین اونا نابرابری ایجاد می کنید.

then you create inequity between them.

So that's the experiment we did.

این آزمایشی ست که ما انجام دادیم.

Recently, we videotaped it with new monkeys

اخیراً ما آن را با میمون هایی که تا حالا این آزمایش را انجام نداده بودند فیلم برداری کردیم،

who'd never done the task,

به این امید که شاید این بار واکنش شدیدتری ببینیم،

thinking that maybe they would have a stronger reaction,

و همین اتفاق هم افتاد.

and that turned out to be right.

میمون سمت چپ اونیه که خیار می گیره.

The one on the left is the monkey who gets cucumber.

میمون سمت راست اونیه که انگور می گیره.

The one on the right is the one who gets grapes.

اونی که خیار می گیره،

The one who gets cucumber --

note that the first piece of cucumber is perfectly fine.

توجه کنید که اولین تکه ی خیار مشکلی نداره.

اولیش را می خوره.

The first piece she eats.

Then she sees the other one getting grape, and you will see what happens.

بعد می بینه که دیگری انگور می گیره و حالا می بینید چی میشه.

او یک سنگ به ما میده. این کارشونه.

So she gives a rock to us. That's the task.

و ما یک تکه خیار بهش میدیم که اون را می خوره.

And we give her a piece of cucumber and she eats it.

دیگری باید یه سنگ به ما بده.

The other one needs to give a rock to us.

و همین کار را می کنه.

And that's what she does.

And she gets a grape ...

و یک انگور می گیره و می خوره.

and eats it.

دیگری می بینه.

The other one sees that.

حالا او سنگ را به ما میده،

She gives a rock to us now,

gets, again, cucumber.

و دوباره خیار می گیره.

(Laughter)

(خنده ی حاضران)

(Laughter ends)

حالا داره سنگ رو با به دیوار زدن امتحان میکنه.

She tests a rock now against the wall.

اون باید سنگ رو به ما بده.

She needs to give it to us.

حالا باز خیار می گیره.

And she gets cucumber again.

(Laughter)

(خنده ی حاضران)

این اساساً همون اعتراض‌های وال استریته که اینجا هم می بینید.

So this is basically the Wall Street protest that you see here.

(Laughter)

(خنده ی حاضران)

(Applause)

(تشویق حاضران)

بذارید براتون بگم -

I still have two minutes left --

هنوز دو دقیقه وقت دارم، بذارید یک داستان خنده دار براتون بگم.

let me tell you a funny story about this.

این آزمایش خیلی مشهور شد.

This study became very famous and we got a lot of comments,

و ما نظرات زیادی دریافت کردیم.

به خصوص انسان شناس ها، اقتصاددان ها

especially anthropologists, economists, philosophers.

و فلاسفه.

They didn't like this at all.

اونا اصلاً از این خوششون نیومده بود.

Because they had decided in their minds, I believe,

فکر می کنم چون در ذهنشون تصمیم گرفته بودند،

that fairness is a very complex issue, and that animals cannot have it.

که انصاف موضوع خیلی پیچیده ای ست

و جانوران نمی توانند [آنرا] داشته باشند.

And so one philosopher even wrote us

حتی یک فیلسوف برای ما نوشت

that it was impossible that monkeys had a sense of fairness

که ممکن نیست میمون ها حس انصاف داشته باشند

because fairness was invented during the French Revolution.

چون انصاف در زمان انقلاب فرانسه اختراع شده.

(Laughter)

(خنده ی حاضران)

یک نفر دیگه یک فصل کامل نوشت

And another one wrote a whole chapter

saying that he would believe it had something to do with fairness,

و گفت که [وقتی] باور می کنه این با انصاف ارتباط داره

if the one who got grapes would refuse the grapes.

که میمونی که انگور می گیره اون رو رد کنه.

Now the funny thing is that Sarah Brosnan, who's been doing this with chimpanzees,

حالا خنده دارش اینه که سارا بروزنان،

که با شامپانزه ها این آزمایش را انجام داده،

had a couple of combinations of chimpanzees

دو ترکیب از شامپانزه ها داشت

where, indeed, the one who would get the grape

که، در واقع، اون میمونی که انگور می گیره آن را رد می کنه

would refuse the grape until the other guy also got a grape.

تا وقتی که دیگری هم انگور بگیره.

پس ما داریم به حس انصاف انسانی خیلی نزدیک می شیم.

So we're getting very close to the human sense of fairness.

And I think philosophers need to rethink their philosophy for a while.

و من فکر می کنم که فیلسوف ها یه مدتی باید از نو به فلسفه شون فکر کنند.

So let me summarize.

پس بذارید خلاصه کنم.

I believe there's an evolved morality.

من فکر می کنم که اخلاق، تکامل یافته ست.

I think morality is much more than what I've been talking about,

من فکر می کنم اخلاق چیزی بسیار بیش از آنچه من در مورد آن صحبت کردم است،

اما بدون این عناصر که ما در سایر نخستی ها یافتیم،

but it would be impossible without these ingredients

اما بدون این عناصر که ما در سایر نخستی‌ها یافتیم،

that we find in other primates,

which are empathy and consolation,

که شامل همدردی و دلداری،

pro-social tendencies and reciprocity and a sense of fairness.

گرایش های اجتماعی، روابط متقابل و احساس عدالت است، غیر ممکن خواهد بود.

پس ما بر روی این موضوعات خاص کار می کنیم

And so we work on these particular issues

to see if we can create a morality from the bottom up, so to speak,

تا ببینیم آیا می تونیم اخلاق را به قول معروف از پایین به بالا بسازیم،

without necessarily god and religion involved,

بدون اینکه لزوماً خدا و مذهب را درگیر کنیم،

و ببینیم چطور می تونیم به اخلاق تکامل یافته برسیم.

and to see how we can get to an evolved morality.

از توجهتون ممنونم.

And I thank you for your attention.

(Applause)

(تشویق حاضران)