The art of misdirection | Apollo Robbins | TED

آپولو رابینز: هنرِ گمراه کردن

Translator: Ardeshir Tayebi Reviewer: Shahram Eatezadi

Do you think it's possible to control someone's attention?

به نظر شما ممکنه که بشه توجه کسی رو کنترل کرد؟

Even more than that, what about predicting human behavior?

حتی بیشتر از اون٬

پیش‌بینی رفتار انسان‌ها چطور؟

به گمانم اینها ایده‌های عالی‌ای هستند٬ اگر شدنی باشن.

I think those are interesting ideas.

For me, that would be the perfect superpower,

منظورم اینه که٬ برای من٬ قدرت ماورایی عالی‌ای خواهد بود.

actually kind of an evil way of approaching it.

راستش یه جورایی راه و روش شیطانی هستش.

But for myself, in the past, I've spent the last 20 years

اما برای خودم٬ در گذشته٬ من بیست سال رو صرف این کردم

studying human behavior from a rather unorthodox way:

تا رفتار انسان‌ها رو از روشی غیر ارتودوکسی (غیر مذهبی) مطالعه کنم:

picking pockets.

جیب زنی!

When we think of misdirection,

وقتی ما به گمراهی فکر می‌کنیم٬

we think of something as looking off to the side,

به چیزی فکر می‌کنیم که از نظر پنهانه٬

when actually the things right in front of us

در حالی که واقعا اغلب اون چیز درست روبروی ماست

are often the hardest to see,

و اصلا به چشم نمیاد

the things that you look at every day that you're blinded to.

چیزی که هر روز چشم‌تون بهش می‌افته که نسبت بهش کور هستید.

For example, how many of you still have your cell phones on you right now?

مثلا٬ چند نفر از شما موبایل همراهشه

همین الان؟

Great. Double-check.

عالی. دوباره چک کنید.

Make sure you still have them.

مطمئن بشید که هنوز همراهتونه.

I was doing some shopping before.

داشتم بازارگرمی می‌کردم.

(Laughter)

You've looked at them a few times today,

حالا٬ احتمالا شما روزی چند بار بهش نگاه می‌کنید.

اما می‌خوام ازتون یه سوالی راجع بهش بپرسم.

but I'll ask you a question.

Without looking at it directly yet,

بدون اینکه به گوشی‌تون نگاه کنید٬

can you remember the icon in the bottom right corner?

می‌تونید به آیکون گوشه‌ی پایین سمت راست رو به خاطر بیارید؟

Bring them out, check and see how accurate you were.

درش بیارید٬ چک کنید٬ و ببینید که چقدر دقیق بودید.

چطور بود؟ دستا بالا٬ درست حدس زدید؟

How'd you do?

Show of hands. Did we get it?

حالا که نگاه کردن بهش رو انجام دادید٬ بیاریدش پایین٬

Now that you're done, close them down.

Every phone has something in common.

چون هر گوشی موبایلی در یک چیز مشترکه

No matter how you organize the icons,

مهم نیست شما آیکون‌هاتون رو چطور دسته بندی کردید٬

you still have a clock on the front.

به هر حال ساعت رو جلوتون دارید.

So, without looking at your phone, what time was it?

بدون اینکه به گوشی‌تون نگاه کنید جواب بدید٬ ساعت چند بود؟

You just looked at your clock, right?

همین الان به ساعت نگاه کردید دیگه نه؟

Interesting idea.

ایده‌ی جالبیه. حالا٬ ازتون خواهم خواست که یک گام پیش برید.

Let's take that a step further with a game of trust.

چشماتون رو ببندید

Close your eyes.

I realize I'm asking you to do that while you just heard

متوجهم در حالی دارم این تقاضا رو از شما می‌کنم که همین الان شنیدید

there's a pickpocket in the room, but close your eyes.

یک جیب بُر تو این سالن هست٬ ولی چشماتون رو ببندید.

Now, you've been watching me for about 30 seconds.

حالا٬ حدود سی ثانیه بود که شما داشتید من رو تماشا می‌کردید.

در حالی که چشماتون بسته‌س جواب بدید٬ من چی پوشیده بودم؟

With your eyes closed, what am I wearing?

Make your best guess.

بهترین حدس‌تون رو بزنید.

What color is my shirt? What color is my tie?

پیراهنم چه رنگی بود؟ کرواتم چه رنگی بود؟

Now open your eyes.

حالا چشماتون رو باز کنید.

Show of hands, were you right?

با بالابردن دست‌هاتون جواب بدید٬ درست حدس زده بودید؟

Interesting, isn't it?

جالبه٬ نه؟ بعضی از ماها یه مقدار

Some of us are a little bit more perceptive than others, it seems.

از بقیه حساس و باهوش‌تر هستیم. اینطور به نظر میاد.

اما من یک نظریه‌ی متفاوتی راجع بهش دارم٬ و اون مدل توجه کردن است.

But I have a different theory about that model of attention.

مدل‌های فانتزی‌ای از توجه کردن وجود داره٬ مدل توجه کردن به روش تثلیث پازنر

They have fancy models of attention, Posner's trinity model of attention.

For me, I like to think of it very simple, like a surveillance system.

برای من٬ دوست دارم فکر کنم که خیلی ساده‌س٬ مثل یک سیستم نظارتی.

It's kind of like you have all these fancy sensors,

یه جورایی انگار بخواهید همه این حس‌گرهای فانتزی رو داشته باشید٬

and inside your brain is a little security guard.

و در داخل مغز شما یک نگهبان امنیتی کوچولو وجود داره.

For me, I like to call him Frank.

من دوست دارم اسمش رو بذارم فرانک.

So Frank is sitting at a desk.

خوب٬ فرانک پشت یک میز نشسته

He's got lots of cool information in front of him,

و همه جور اطلاعات جالب جلوش قرار داره٬

high-tech equipment, he's got cameras,

تجهیزات تکنولوژیک پیشرفته٬ دوربین‌ها٬

he's got a little phone that he can pick up, listen to the ears,

یه تلفن کوچولو هم هست که می‌تونه برداره و گوش بده

all these senses, all these perceptions.

همه‌ی این حواس٬ همه‌ی این ادراکات.

But attention is what steers your perceptions,

اما توجه چیزی است که ادراکات شما رو هدایت می‌کنه٬

it's what controls your reality.

چیزی است که واقعیت ِ شما رو کنترل می‌کنه. توجه دروازه‌ی ذهن است.

It's the gateway to the mind.

If you don't attend to something, you can't be aware of it.

اگر شما در پی چیزی نیستید٬ ازش نمی‌تونید آگاه باشید.

But ironically, you can attend to something without being aware of it.

اما از قضا٬ می‌تونید در پی چیزی باشید بدون اینکه ازش آگاه باشید.

For example, the cocktail effect:

این دلیل وجود تاثیر کوکتلی است:

You're in a party, having conversations with someone,

وقتی شما در مهمانی هستید٬ در حال مکالمه با کسی٬

و هنوز می‌تونید اسم‌تون رو به خاطر بیارید

and yet you can recognize your name

without realizing you were listening to that.

و حتی نمی‌تونید پی ببرید که در حال گوش کردن بهش بودید.

Now, for my job, I have to play with techniques to exploit this,

حالا٬ برای کار من٬ می‌خوام از تکنیکی استفاده کنم که ازن بهره‌برداری می‌کنه٬

بازی با توجه شما به عنوان منبعی محدود.

to play with your attention as a limited resource.

So if I could control how you spend your attention,

پس٬ اگر من بتونم اینکه شما چطوری توجهتون رو صرف کنید رو کنترل کنم

if I could maybe steal your attention through a distraction.

اگر من بتونم حواس شما رو پرت کنم.

Now, instead of doing it like misdirection

حالا٬ به جای انجام دادن گمراه کننده از این

and throwing it off to the side,

و پرت کردن آن به سمت دیگه

instead, what I choose to focus on is Frank,

به جای این٬ چیزی که می‌خوام روش تمرکز کنم فرانک است.

to be able to play with the Frank inside your head,

برای توانایی بازی کردن با فرانک ِ درون ذهن‌تون٬

your security guard,

محافظ امنیتی کوچولوی شما٬

and get you, instead of focusing on your external senses,

و شما رو٬ به جای تمرکز روی احساسات بیرونی٬

just to go internal for a second.

برای چند لحظه به درون ببرم.

So if I ask you to access a memory, like, what is that?

خوب من اگر از شما بخوام به از حافظه‌تون کار بکشید٬ مثل ِ٬ این چی بود؟

What just happened? Do you have a wallet?

همین الان چه اتفاقی افتاد؟ کیف پول دارید؟

Do you have an American Express in your wallet?

آیا تو کیف پول‌تون کارت اعتباری امریکن اکسپرس دارید؟

And when I do that, your Frank turns around.

وقتی این کار رو بکنم٬ فرانک ِ شما دور و برش می‌چرخه.

He accesses the file. He has to rewind the tape.

به پوشه دسترسی پیدا می‌کنه. باید نوار رو عقب بزنه.

What's interesting is, he can't rewind the tape

و چیزی که جالبه اینه که نمی‌تونه نوار رو عقب بزنه

at the same time that he's trying to process new data.

در حالی که داره اطلاعات جدید رو پردازش می‌کنه.

This sounds like a good theory,

حالا٬ منظور اینکه٬ به نظر تئوری خوبی میاد٬

but I could talk for a long time, tell you lots of things,

اما من می‌تونم مدت‌ها صحبت کنم و کلی چیز به شما بگم٬

and a portion of them may be true,

و ممکنه قسمتی از اونها درست باشن.

but I think it's better if I tried to show that to you here live.

اما فکر می‌کنم که بهتره اگر سعی کنم و بهتون همینجا زنده نمایش بدم.

خوب چطوره بیام پاییم٬ می‌خوام یه دوری بزنم.

If I come down, I'm going to do a bit of shopping.

Just hold still where you are.

صبر کنید و سر جاتون بمونید.

Hello, how are you? It's lovely to see you.

سلام. حال شما؟ خوشحالم که می‌بینم‌تون

Wonderful job onstage.

اجرای شما روی صحنه عالی بود.

Lovely watch, it doesn't come off very well.

شما ساعت خوبی دارید ولی دقیق تنظیمش نکردید.

Do you have a ring as well?

حلقه‌تون هم همراهتونه؟

Good. Just taking inventory. You're like a buffet.

خوبه. خواستم فهرست بگیرم. شما شبیه بوفه هستید.

سخته که بگم از کجا شروع کنم٬ کلی چیز عالی اینجاست.

Hard to tell where to start, so many great things.

Hi, how are you? Good to see you.

سلام٬ چطوری؟ از دیدنت خوشوقتم

Hi, sir, could you stand up, please? Just right where you are.

سلام قربان٬ می‌شه بایستید لطفا؟ همونجا که هستید.

You're married, you follow directions well.

اوه٬ متاهل هستید؟ خوب از مسیر پیروی می‌کنید.

Nice to meet you, sir.

خوشحالم از دیدن‌تون قربان.

You don't have a lot in your pockets. Anything down here?

شما خیلی چیز زیادی تو جیبتون ندارید. چیزی از جیب‌تون نیفتاده که این دور و بر؟

Hopefully so. Have a seat. There you go. You're doing well.

امیدوارم که اینطور باشه. بشینید. بفرمایید.

سلام قربان٬ حال شما؟

Hi, sir, how are you?

Good to see you, sir. You have a ring, a watch.

خوشحالم می‌بینم‌تون. شما حلقه دارید٬ ساعت دارید.

Do you have a wallet on you? Joe: I don't.

کیف پول همراهتون هست؟ جو: نه ندارم.

AR: Well, we'll find one for you. Come on up this way, Joe.

آپولو رابینز: خوب٬ یکی براتون پیدا می‌کنم.

از این راه بیا بالا جو

Give Joe a round of applause. Come on up, Joe. Let's play a game.

یک کف مرتب برای جو بزنید.

بیا بالا جو٬ بیا بازی کنیم.

(Applause)

(تشویق حضار)

AR: Pardon me.

ببخشید

I don't think I need this clicker anymore.

فکر نکنم دیگه این کلیکر رو لازم داشته باشم٬ می‌تونی بگیریش.

Thank you very much. I appreciate that.

خیلی ممنون.

Come on up to the stage, Joe. Let's play a little game now.

بیا بالا روی صحنه جو٬ بیا یه بازی کوچول بکنیم.

آیا چیزی تو جیب جلوت داری؟ جو: پول

Anything in your front pockets?

J: Money.

AR: Money! All right, let's try that.

آپولو: پول. خوب٬ بذار ببینم

Can you stand right over this way for me?

می‌شه به این سمت بایستی؟

Turn around and, let's see,

بچرخ و بذار ببینیم٬

if I give you something that belongs to me,

اگر من چیزی بهت بدم که به من تعلق داره

this is just something I have,

این تنها چیزیه که دارم٬ یک ژتون پوکر.

a poker chip.

Hold out your hand for me.

دستت بگیر. از نزدیک بهش نگاه کن

Watch it closely.

حالا این کاری هست که باید روش تمرکز کنی

This is a task for you to focus on.

You have your money in your front pocket?

پول تو جیب جلوییت هست؟ جو: اوهوم

J: Yup. AR: Good.

I won't put my hand in your pocket. I'm not ready for that kind of commitment.

آپولو: خوب. والا قرار نیست دستم رو تو جیبت فرو کنم.

هنوز آماده‌ی ارتکاب چنین چیزی نیستم.

Once a guy had a hole in his pocket,

یه دفعه یه یارو جیبش سوراخ بود٬

و روح و روانم آسیب دید.

and that was rather traumatizing for me.

من دنبال کیف پولش می‌گشتم و اون به من شماره تلفنش رو داد

I wanted his wallet, he gave me his number.

نافرجامی بزرگی بود

Big miscommunication.

خوب بیا ساده‌ش کنیم. دستت رو مشت کن.

(Laughter)

Let's do this simply. Squeeze your hand tight.

Do you feel the poker chip in your hand?

محکم مشت کن. آیا ژتون پوکر رو توی دستت احساس می‌کنی؟ جو: بله

J: I do.

AR: Would you be surprised if I took it? Say yes.

آپولو: اگر بتونم از دستت بکشم بیرون تعجب می‌کنی؟ بگو آره

جو: خیلی آپولو: خوبه

J: Very. AR: Good.

دستت رو باز کن. خیلی ممنون.

Open your hand. Thank you very much.

I'll cheat if you give me a chance.

گولت زدم تا فرصتش رو به من بدی.

Make it harder for me. Just use your hand.

سخت‌ترش کن. فقط از دستت استفاده کن.

Grab my wrist, but squeeze, squeeze firm.

مچ دست من رو بگیر. فشار بده٬ محکم فشار بده.

Did you see it go? Joe: No.

دیدیش که رفت؟

جو: نه آپولو: نه٬ اینجا نیست. دستت رو باز کن.

AR: No, it's not here. Open your hand.

While we're focused on the hand, it's sitting on your shoulder.

دیدی٬ وقتی تمرکزت روی دست بود٬

رفت و روی شانه‌ت نشست حالا.

برش دار.

Go ahead and take it off.

Now, let's try that again.

حالا٬ دوباره سعی کنیم.

Hold your hand out flat. Open it up.

دستت رو صاف بگیر. بازش کن

Put your hand up a little bit higher, but watch it close.

یه ذره دستت رو بالاتر بگیر٬ اما خوب نگاهت بهش باشه جو

If I did it slowly, it'd be on your shoulder.

ببین٬ اگر آروم انجامش می‌دادم٬ بر می‌گشت روی شونه‌ت.

(Laughter)

(خنده خضار)

Joe, we're going to keep doing this till you catch it.

جو٬ اینکار رو اینقدر آدم می‌دیم تا بگیریش.

مطمئنم نهایتا متوجهش می‌شی. من بهت ایمان دارم.

You'll get it eventually. I have faith in you.

محکم فشار بده. تو انسانی٬ کند نیستی.

Squeeze firm. You're human, you're not slow.

It's back on your shoulder.

روی شانه‌ت است

You were focused on your hand, distracted.

تمرکزت روی دستت بود. برای همین حواست پرت شد.

While you were watching, I couldn't get your watch off.

وقتی داشتی این رو تماشا می‌کردی٬ نتونستم ساعتت رو در بیارم. سخت بود.

Yet you had something inside your pocket.

هنوز یه چیزی تو جیب جلوییت داری

Do you remember what it was?

یادت هست چی بود؟

J: Money.

جو: پول

AR: Check your pocket. Is it still there?

آپولو: جیبت رو چک کن. ببین هنوز سر جاش باشه. هنوز هست؟ (خنده حضار)

(Laughter)

Oh, there it was. Put it away.

اوه٬ اونجا بود. بذارش سر جاش.

We're just shopping.

فقط یه دوری زدیم. این حقه بیشتر مربوط به زمان‌بندی است واقعا.

This trick's more about the timing.

I'm going to try to push it inside your hand.

قصد دارم سعی کنم که بذارمش تو دستت.

اون یکی دستت رو بذار بالا٬ می‌شه؟

Put your other hand on top, would you?

It's amazingly obvious now, isn't it?

حالا به وضوح سرگرم کننده است٬ مگه نه؟

Looks a lot like the watch I was wearing, doesn't it?

خیلی شبیه ساعتی است که من دستم بود٬ نیست؟

(خنده) (تشویق حضار)

(Laughter) (Applause)

J: That's pretty good. AR: Oh, thanks.

جو: خیلی خوب بود. خیلی خوب بود آپولو: اوه٬ ممنون.

(Applause)

But it's only a start. Let's try it a little bit differently.

اما این فقط شروع ماجرا بود. بیا دوباره سعی کنیم٬ یه مقدار متفاوت‌تر

Hold your hands together. Your other hand on top.

دستات رو بگیر کنار هم. یکیش بالا باشه

If you're watching this little token,

حالا اگر داری این ژتون رو تماشا می‌کنی٬

this obviously has become a little target, like a red herring.

مشخصا تبدیل شده به یک هدف کوچولو. مثل یک شاه‌ماهی قرمز.

If we watch this kind of close, it looks like it goes away.

اگر با دقت نگاهش کنیم. انگار که غیب می‌شه.

برنگشته روی شانه‌ت

It's not back on your shoulder.

It falls out of the air, lands right back in the hand.

از آسمون نازل می‌شه و روی دستت بر می‌گرده.

Did you see it go?

دیدیش که رفت؟

Yeah, funny. We've got a little guy. He's union, works up there all day.

آره بامزه است. یه آقا کوچولویی هست٬ همکارمه. کل روز اون بالا کار می‌کنه.

If I do it slowly it goes straight away, it lands by your pocket.

اگر آهسته انجامش می‌دادم٬ واضح می‌شد.

فرود اومد توی جیبت. معتقدم که توی این جیب است. درسته؟

Is it in this pocket, sir?

Don't reach in your pocket. That's a different show.

نه دست نمی‌کنم تو جیبت. اون مال یه نمایش دیگه‌ست.

(Squeaking)

خوب --صدای جیر جیر-- یه جورایی عجیبه.

That's rather strange. They have shots for that.

می‌تونم بهشون نشون بدم که چیه؟ خیلی عجیبه. این مال شماست قربان؟

Can I show them? Rather bizarre. Is this yours, sir?

I have no idea how that works. We'll send that over there.

من که اصلا نمی‌دونم چطور کار می‌کنه. تازه فرستادیمش اون طرف

عالیه. واسه این یکی کمک لازم دارم.

I need help with this one.

یک قدم اون طرف‌تر به خاطر من وایسا.

Step over this way for me.

Don't run away. You had something down by your pants pocket.

حالا فرار نکن. یه چیزی تو جیبت شلوارت داشتی

I was checking mine. I couldn't find everything,

من مال خودم رو چک کردم. نتونستم چیزی پیا کنم.

but I noticed you had something here.

اما متوجه شدم شما یه چیزی دارید اینجا.

می‌تونم بیرون جیبتون رو یک لحظه دست بزنم؟

Can I feel the outside for a moment?

Down here I noticed this. Is this something of yours, sir?

این پایین من متوجه این شدم. این مال شماست قربان؟

مال شماست؟ من نظری ندارم. میگو است.

I have no idea. That's a shrimp.

J: Yeah. I'm saving it for later.

جو: آره. برای بعدا نگهش داشته بودم.

AR: You've entertained all of these people in a wonderful way,

آپولو: شما کل این مردم رو به روشی عالی سرگرم کردید.

better than you know.

بهتر از چیزی که فکرش رو بکنید.

So we'd love to give you this lovely watch as a gift.

بنابراین این ساعت قشنگ رو بهتون می‌خوایم هدیه بدیم (خنده حضار)

(Laughter)

Hopefully it matches his taste.

امیدوارم با سلیقه‌تون جور باشه

We have a couple of other things,

اما همچنین٬ کلی چیز دیگه هم داریم٬

a little bit of cash.

یه مقدار پول و این چیز میزا هم هست

And we have a few other things,

these all belong to you,

که همشون به شما تعلق داره٬

به همراه یک کف مرتب از طرف تمام دوستان‌تون (تشویق حضار)

along with a big round of applause from all your friends.

(Applause)

جو٬ خیلی ممنونم

Joe, thank you very much.

(تشویق حضار)

(Applause)

(Applause ends)

So, same question I asked you before,

خوب٬ سوال مشابهی که قبلا هم پرسیدم٬

but this time you don't have to close your eyes.

اما این بار نمی‌خوام که چشمان‌تون رو ببندید.

What am I wearing?

من چی پوشیدم؟

Audience: Oh!

(خنده حضار)

(Laughter)

(Hesitant applause)

(تشویق حضار)

(Applause ends)

Attention is a powerful thing.

توجه چیز قدرتمندی است.

Like I said, it shapes your reality.

همونطور که گفتم٬ واقعیت ِ شما رو شکل می‌ده.

So, I guess I'd like to pose that question to you.

پس٬ می‌خوام این سوال رو برای شما مطرح کنم

If you could control somebody's attention,

اگر شما بتونید توجه کسی رو کنترل کنید٬

what would you do with it?

باهاش چکار خواهید کرد؟

Thank you.

ممنونم.

(Applause)

(تشویق حضار)