Atheism 2.0 | Alain de Botton

آلن دٍ بًتون: نسخه دوم خدا ناباوری یا انکار وجود خدا

Translator: soheila Jafari Reviewer: Bidel Akbari

One of the most common ways of dividing the world

یکی از رایج ترین شیوه های تقسیم جهان این است، کسانی که ایمان آورده اند و کسانی که ایمان نیاورده اند --

is into those who believe

یکی از رایج ترین شیوه های تقسیم جهان این است، کسانی که ایمان آورده اند و کسانی که ایمان نیاورده اند --

and those who don't --

یکی از رایج ترین شیوه های تقسیم جهان این است، کسانی که ایمان آورده اند و کسانی که ایمان نیاورده اند --

into the religious and the atheists.

خدا باوران و خدا ناباوران.

And for the last decade or so,

و در دهه گذشته و یا بیشتر،

it's been quite clear

این کاملا روشن بوده که معنی خداناباوری چیست.

what being an atheist means.

این کاملا روشن بوده که معنی خداناباوری چیست.

There have been some very vocal atheists

برخی از خدا ناباوران پر آوازه اشاره بر این کرده اند که ،

who've pointed out,

برخی از خدا ناباوران پر آوازه اشاره بر این کرده اند که ،

not just that religion is wrong,

نه نتها دین اشتباه است ، بلکه این مسخره نیز هست.

but that it's ridiculous.

نه نتها دین اشتباه است ، بلکه این مسخره نیز هست.

These people, many of whom have lived in North Oxford,

این افراد که خیلی از آنها در شمال آکسفورد زندگی میکردند،

have argued --

استدلال کرده اند--

they've argued that believing in God

آنها استدلال کرده اند که باور به خدا

is akin to believing in fairies

با اعتقاد به جن و پری یکسان و برابر است

and essentially that the whole thing

و اساسا تمام آن چیزی شبیه یک بازی کودکانه است.

is a childish game.

و اساسا تمام آن چیزی شبیه یک بازی کودکانه است.

Now I think it's too easy.

فکر میکنم که این خیلی ساده است.

I think it's too easy

فکر میکنم که این خیلی ساده است که کل مذهب را بدین شیوه رد کنیم.

to dismiss the whole of religion that way.

فکر میکنم که این خیلی ساده است که کل مذهب را بدین شیوه رد کنیم.

And it's as easy as shooting fish in a barrel.

به همان سادگی که به یک ماهی در یک بشکه تیراندازی کنیم.

And what I'd like to inaugurate today

چیزی که امروز میخواهم گفتگوی آن را آغاز کنم شیوه جدیدی ازخداناباوریست--

is a new way of being an atheist --

چیزی که امروز میخواهم گفتگوی آن را آغاز کنم شیوه جدیدی ازخداناباوریست--

if you like, a new version of atheism

اگر موافق باشید، نسخه جدیدی از خداناباوری است

we could call Atheism 2.0.

که میتوانیم آن را نسخه دوم خداناباوری بنامیم.

Now what is Atheism 2.0?

نسخه دوم خدا ناباوری چیست؟

Well it starts from a very basic premise:

خوب این با یک فرضیه بسیار بنیادی شروع میشود:

of course, there's no God.

البته که خدا وجود ندارد.

Of course, there are no deities or supernatural spirits

البته که خدایان یا ارواح مافوق طبیعه و یا فرشتگان و غیره وجود ندارند.

or angels, etc.

البته که خدایان یا ارواح مافوق طبیعه و یا فرشتگان و غیره وجود ندارند.

Now let's move on; that's not the end of the story,

حال اجازه دهید به جلو برویم؛ این پایان داستان نیست،

that's the very, very beginning.

این اول اول این داستان است.

I'm interested in the kind of constituency

من علاقمند به نوعی از حوزه ( تفکری) که در امتداد این خط فکر میکند، هستم:

that thinks something along these lines:

من علاقمند به نوعی از حوزه ( تفکری) که در امتداد این خط فکر میکند، هستم:

that thinks, "I can't believe in any of this stuff.

که فکر میکند، "من نمی توانم اینگونه چیزها را باور کنم.

I can't believe in the doctrines.

این نظریه و تعالیم را نمی توانم باور کنم.

I don't think these doctrines are right.

فکر نمی کنم این نظریه ها و تعالیم درست باشند.

But," a very important but, "I love Christmas carols.

ولی، " یک ولی بسیار مهم، " من عاشق سرودهای مسیحی هستم.

I really like the art of Mantegna.

من واقعا هنر نقاشی "مانتگنا - نقاشی مسیح" را دوست دارم.

I really like looking at old churches.

من واقعا دوست دارم که کلیساهای قدیمی تماشا کنم.

I really like turning the pages of the Old Testament."

من واقعا دوست دارم کتاب عهد عتیق را ورق بزنم."

Whatever it may be,

هر چه که میخواهد باشد، میدونید چی میگم--

you know the kind of thing I'm talking about --

هر چه که میخواهد باشد، میدونید چی میگم--

people who are attracted to the ritualistic side,

افرادی که مجذوب تشریقات و آئین مذهبی،

the moralistic, communal side of religion,

اخلاق و جنبه‌های همگانی دین هستند،

but can't bear the doctrine.

اما این نظریه و تعالیم را تحمل نمی توانند بکنند.

Until now, these people have faced a rather unpleasant choice.

تا این زمان، این افراد که با یک انتخاب ناخوشایندی مواجه بوده‌اند.

It's almost as though either you accept the doctrine

این تقریبا مثل این میماند که شما این نظریه را می پذیرید

and then you can have all the nice stuff,

و سپس همه چیزهای خوب این را خواهید داشت،

or you reject the doctrine and

یا این نظریه را رد میکنید و در نوعی از لم یزرع معنوی تحت راهبری سی ان ان و والمارت زندگی می کنند.

you're living in some kind of spiritual wasteland

یا این نظریه را رد میکنید و در نوعی از لم یزرع معنوی تحت راهبری سی ان ان و والمارت زندگی می کنند.

under the guidance of CNN and Walmart.

یا این نظریه را رد میکنید و در نوعی از لم یزرع معنوی تحت راهبری سی ان ان و والمارت زندگی می کنند.

So that's a sort of tough choice.

خُب این انتخاب سختی است.

I don't think we have to make that choice.

فکر نمی کنم ما باید چنین انتخابی را بکنیم.

I think there is an alternative.

من فکر میکنم راه جایگزین دیگری نیز وجود دارد.

I think there are ways --

من فکر میکنم راه هایی برای برداشت کردن از دین وجود دارد --

and I'm being both very respectful and completely impious --

و من در کار برداشت از جنبه‌های دینی هم با احترام هستم و هم بی دین --

of stealing from religions.

و من در کار برداشت از جنبه‌های دینی هم با احترام هستم و هم بی دین --

If you don't believe in a religion,

اگر شما به دین باور ندارید، هیچ چیز اشتباه وغلطی از برداشت و ترکیب ازدین با بیرون کشیدن بهترین جنبه دین ، نیست.

there's nothing wrong with picking and mixing,

اگر شما به دین باور ندارید، هیچ چیز اشتباه وغلطی از برداشت و ترکیب ازدین با بیرون کشیدن بهترین جنبه دین ، نیست.

with taking out the best sides of religion.

اگر شما به دین باور ندارید، هیچ چیز اشتباه وغلطی از برداشت و ترکیب ازدین با بیرون کشیدن بهترین جنبه دین ، نیست.

And for me, atheism 2.0

و برای من نسخه دوم خدا ناباوری درباره هر دو اینهاست.

is about both, as I say,

و برای من نسخه دوم خدا ناباوری درباره هر دو اینهاست.

a respectful and an impious way

همانطور که گفتم، با احترام و با بی دینی

of going through religions and saying, "What here could we use?"

ادیان را بررسی میکنم و میپرسم، "از چه چیزی در این دین می توانیم استفاده می کنیم؟"

The secular world is full of holes.

جهان سکولار پر از چاله است.

We have secularized badly, I would argue.

میخواهم بگویم که ما به شدت و بطور نادرستی سکولار و از دین جدا شده ایم.

And a thorough study of religion

یک مطالعه کامل از دین میتواند به ما بینشی همه جانبه از حوزه‌هایی از زندگی که خوب پیش نمیروند بدهد.

could give us all sorts of insights

یک مطالعه کامل از دین میتواند به ما بینشی همه جانبه از حوزه‌هایی از زندگی که خوب پیش نمیروند بدهد.

into areas of life that are not going too well.

یک مطالعه کامل از دین میتواند به ما بینشی همه جانبه از حوزه‌هایی از زندگی که خوب پیش نمیروند بدهد.

And I'd like to run through a few of these today.

و علاقمندم امروز به چند مورد آنها بپردازم.

I'd like to kick off by looking at education.

علاقمندم با آموزش و پرورش شروع کنم.

Now education is a field

آموزش و پرورش حوزه ایست که دنیای سکولار و جدا شده از دین واقعا به آن باور دارد.

the secular world really believes in.

آموزش و پرورش حوزه ایست که دنیای سکولار و جدا شده از دین واقعا به آن باور دارد.

When we think about how we're going to make the world a better place,

هنگامی که فکر میکنیم چگونه دنیا مکان بهتری کنیم، به آموزش و پرورش و تحصیلات فکر میکنیم؛ جایی که پول زیادی صرف آن کردیم.

we think education; that's where we put a lot of money.

هنگامی که فکر میکنیم چگونه دنیا مکان بهتری کنیم، به آموزش و پرورش و تحصیلات فکر میکنیم؛ جایی که پول زیادی صرف آن کردیم.

Education is going to give us, not only commercial skills, industrial skills,

تحصیلات نه تنها به ما مهارتهای تجاری و صنعتی میدهد، بلکه ما را افراد بهتری هم میکند.

it's also going to make us better people.

تحصیلات نه تنها به ما مهارتهای تجاری و صنعتی میدهد، بلکه ما را افراد بهتری هم میکند.

You know the kind of thing a commencement address is, and graduation ceremonies,

شما میدونید که سخنرانی شروع دوره و پایان دوره به چه صورته،

those lyrical claims

در آن سخنرانی‌های پر احساس

that education, the process of education -- particularly higher education --

تحصیلات و فرایند تحصیل -- بخصوص در تحصیلات رده بالا --

will make us into nobler and better human beings.

از ما انسانهای شرافتمند تر و بهتری میسازد.

That's a lovely idea.

این یک ایده بسیار دوست داشتنی است.

Interesting where it came from.

جالبه که این از کجا آمده.

In the early 19th century,

در ابتدای قرن نوزدهم، در غرب اروپا حضورمردم در کلیساها به شدت شروع به کاهش گذاشت.و مردم از این موضوع وحشت زده شده بودند.

church attendance in Western Europe

در ابتدای قرن نوزدهم، در غرب اروپا حضورمردم در کلیساها به شدت شروع به کاهش گذاشت.و مردم از این موضوع وحشت زده شده بودند.

started sliding down very, very sharply, and people panicked.

در ابتدای قرن نوزدهم، در غرب اروپا حضورمردم در کلیساها به شدت شروع به کاهش گذاشت.و مردم از این موضوع وحشت زده شده بودند.

They asked themselves the following question.

آنها از خود سوالات زیر را پرسیدند.

They said, where are people going to find the morality,

آنه گفتند، مردم کجا میتوانند اخلاق را بیابند،

where are they going to find guidance,

در کجا میتوانند راهبر و رهنمود را پیدا کنند،

and where are they going to find sources of consolation?

و کجا میتوانیم منابع تسلای خاطر را بیابیم؟

And influential voices came up with one answer.

از صداهای با نقوذان و قدرتمندان (خردمندان) یک پاسخ آمد.

They said culture.

آنها گفتند فرهنگ.

It's to culture that we should look

برای رهنمود، برای تسلا و برای اخلاق می بایستی به فرهنگ نگاه کنیم.

for guidance, for consolation, for morality.

برای رهنمود، برای تسلا و برای اخلاق می بایستی به فرهنگ نگاه کنیم.

Let's look to the plays of Shakespeare,

اجازه دهید به نمایشنامه های شکسپیر، گفتگوی افلاطون، در داستان جین آستین، نگاه کنیم.

the dialogues of Plato, the novels of Jane Austen.

اجازه دهید به نمایشنامه های شکسپیر، گفتگوی افلاطون، در داستان جین آستین، نگاه کنیم.

In there, we'll find a lot of the truths

در آن ما تعداد زیادی حقایق را می یابیم که میتوانستیم آنها را در قبلا در انجیل سنت جان بیابیم.

that we might previously have found in the Gospel of Saint John.

در آن ما تعداد زیادی حقایق را می یابیم که میتوانستیم آنها را در قبلا در انجیل سنت جان بیابیم.

Now I think that's a very beautiful idea and a very true idea.

و گمان میکنم این ایده زیبا و درستی است.

They wanted to replace scripture with culture.

آنها میخواستند فرهنگ را جایگزین کتاب مقدس کنند.

And that's a very plausible idea.

و این ایده قابل قبولی است.

It's also an idea that we have forgotten.

و همچنین ایده ای است که ما آنرا فراموش کرده‌ایم.

If you went to a top university --

اگر به یک دانشگاه خوب رفته باشید--

let's say you went to Harvard or Oxford or Cambridge --

فرض کنیم به هاروارد و یا آکسفورد یا کمبریج رفته باشید--

and you said, "I've come here

و بگوئید ، "من اینجا آمده ام زیرا من در جستجوی اخلاق، رهنمود و تسلا هستم:

because I'm in search of morality, guidance and consolation;

و بگوئید ، "من اینجا آمده ام زیرا من در جستجوی اخلاق، رهنمود و تسلا هستم:

I want to know how to live,"

می خواهم بدانم چکونه زندگی کنم،"

they would show you the way to the insane asylum.

آنها به شما راه تیمارستان را به شما نشان خواهند داد.

This is simply not what our grandest and best institutes of higher learning

و به سادگی معلوم است که بزرگترین و بهترین اتیسیتوهای آموزش عالی ما به دنبال این موضوع نیستند.

are in the business of.

و به سادگی معلوم است که بزرگترین و بهترین اتیسیتوهای آموزش عالی ما به دنبال این موضوع نیستند.

Why? They don't think we need it.

چرا؟ آنها گمان نمیکنند که ما به این( آموزش اخلاق در دانشگاه) نیاز داشته باشیم.

They don't think we are in an urgent need of assistance.

آنها گمان نمیکنند ما نیازمند فوری به این مساعدت ها هستیم.

They see us as adults, rational adults.

آنها ما را بالغ ، بالغان منطقی میبینند.

What we need is information.

چیزی که ما نیاز داریم اطلاعات است.

We need data, we don't need help.

ما به اطلاعات نیازمندیم، ما به کمک نیازمند نیستیم.

Now religions start from a very different place indeed.

بدون شک ادیان از جای بسیار متفاوتی شروع کردند.

All religions, all major religions,

همه ادیان، ادیان اصلی، به اشکال مختلف ما را کودکان مینامند.

at various points call us children.

همه ادیان، ادیان اصلی، به اشکال مختلف ما را کودکان مینامند.

And like children,

و باورداند مثل کودکان، ما به کمک و مساعدت شدید نیازمندیم.

they believe that we are in severe need of assistance.

و باورداند مثل کودکان، ما به کمک و مساعدت شدید نیازمندیم.

We're only just holding it together.

ما به زور خودمون رو جمع و جور میکنیم.

Perhaps this is just me, maybe you.

شاید فقط من اینطوریم، شاید شما هم اینطوری هستید.

But anyway, we're only just holding it together.

ولی به هرحال، ما به زور خودمون رو جمع و جور میکنیم.

And we need help. Of course, we need help.

وما به کمک نیاز داریم. البته که ما به کمک نیازمندیم.

And so we need guidance and we need didactic learning.

بنابر این ما به رهنمود نیاز داریم و ما به آموزش تعلیمی نیازمندیم.

You know, in the 18th century in the U.K.,

میدانید که در قرن هجدهم در انگلستان،

the greatest preacher, greatest religious preacher, was a man called John Wesley,

بزرگترین واعظ، بزرگترین واعظ مذهبی مردی به نام جان وسلی بود،

who went up and down this country delivering sermons,

که به نقاط شمال و جنوب این کشور رفت و موعظه کرد،

advising people how they could live.

مردم را برای اینکه چگونه زندگی کنند ، راهنمایی کرد.

He delivered sermons on the duties of parents to their children

او موعظه های خود را بر پایه وظایف والدین به فرزندانشان و فرزندانش به والدینشان،

and children to their parents,

او موعظه های خود را بر پایه وظایف والدین به فرزندانشان و فرزندانش به والدینشان،

the duties of the rich to the poor and the poor to the rich.

وظایف ثروتمندان به فقرا و فقرا به ثروتندان ارائه کرد.

He was trying to tell people how they should live

او همواره تلاش میکرد که در میان واعظه هایش به مردم بگوید که چگونه زندگی کنند،

through the medium of sermons,

او همواره تلاش میکرد که از طریق واعظه هایش به مردم بگوید که چگونه زندگی کنند،

the classic medium of delivery of religions.

انتقال مذهب از رسانه ای کلاسیک.

Now we've given up with the idea of sermons.

ما ایده موعظه را رها کرده ایم

If you said to a modern liberal individualist,

اگر شما به افراد لیبرال مدرن بگوئید،

"Hey, how about a sermon?"

"هی ، نظرت در مورد موعظه کردن چیه؟

they'd go, "No, no. I don't need one of those.

آنها خواهند گفت ، نه، نه، ما یه این چیزها نیاز نداریم.

I'm an independent, individual person."

من فردی مستقلم، فردی منحصر بفرد و مستقل.

What's the difference between a sermon

تفاوت بین یک موعظه و سخنرانی مدرنی که ما بشکل سکولار ارائه میدهیم چیست؟

and our modern, secular mode of delivery, the lecture?

تفاوت بین یک موعظه و سخنرانی مدرنی که ما بشکل سکولار ارائه میدهیم چیست؟

Well a sermon wants to change your life

خوب یک موعظه میخواهد زندگی شما را تغییر دهد

and a lecture wants to give you a bit of information.

و یک سخنرانی میخواهد کمی ازاطلاعات به شما بدهد.

And I think we need to get back to that sermon tradition.

و گمان کنم ما میبایستی به موعظه های سنتی برگردیم.

The tradition of sermonizing is hugely valuable,

موعظه سنتی به شدت با ارزشند زیرا ما نیازمند به راهبری و رهنمود، اخلاق و تسلا هستیم-- و دین‌ها این را می دانند.

because we are in need of guidance,

موعظه سنتی به شدت با ارزشند زیرا ما نیازمند به راهبری و رهنمود، اخلاق و تسلا هستیم-- و دین‌ها این را می دانند.

morality and consolation --

موعظه سنتی به شدت با ارزشند زیرا ما نیازمند به راهبری و رهنمود، اخلاق و تسلا هستیم-- و دین‌ها این را می دانند.

and religions know that.

موعظه سنتی به شدت با ارزشند زیرا ما نیازمند به راهبری و رهنمود، اخلاق و تسلا هستیم-- و دین‌ها این را می دانند.

Another point about education:

موضوع دیگر در مورد تحصیلات:

we tend to believe in the modern secular world

ما تمایل به باور این داریم که اگر در دنیای سکولار مدرن شما یک چیزی را یکبار به کسی بگوید، او آنها را به خاطر میسپارد.

that if you tell someone something once, they'll remember it.

ما تمایل به باور این داریم که اگر در دنیای سکولار مدرن شما یک چیزی را یکبار به کسی بگوید، او آنها را به خاطر میسپارد.

Sit them in a classroom, tell them about Plato

آنها را در یک کلاس بنشانید در سن بیست سالگی درباره افلاطون با آنها صحبت کنید،

at the age of 20, send them out for a career in management consultancy for 40 years,

سپس وقتی برای ۴۰ سال آنها را برای حرفه مشاور مدیریت بیرون بفرستیدشان، آنها همه آن درسها را به خاطر دارند.

and that lesson will stick with them.

سپس وقتی برای ۴۰ سال آنها را برای حرفه مشاور مدیریت بیرون بفرستیدشان، آنها همه آن درسها را به خاطر دارند.

Religions go, "Nonsense.

در نظر مذهبیون " بی معنا است"

You need to keep repeating the lesson 10 times a day.

شما برای حفظ درس نیاز به ۱۰ بار تکرارآن در روز دارید.

So get on your knees and repeat it."

بنابر این زانو بزن و این را تکرار کن."

That's what all religions tell us:

این چیزیست که همه ادیان به ما میگویند:

"Get on you knees and repeat it 10 or 20 or 15 times a day."

"زانو بزن و ۱۰ تا ۱۵ بار در روز این را بازگویی و تکرار کن."

Otherwise our minds are like sieves.

در غیر اینصورت ذهنمان مانند غربال است.

So religions are cultures of repetition.

مذهب فرهنگ بازگویی و تکرار است

They circle the great truths again and again and again.

آنها حقیقت‌های بزرگ را دوباره و دوباره و دوباره تکرار میکنند.

We associate repetition with boredom.

ما از تکرار خسته میشویم.

"Give us the new," we're always saying.

ما همواره میگویم " به ما چیز جدیدی بده "

"The new is better than the old."

" چیز جدید بهتر از قدیمی باشد."

If I said to you, "Okay, we're not going to have new TED.

اکر من به شما بگویم ،" بسیار خوب، ما در تد چیز جدیدی به شما نمیدهیم.

We're just going to run through all the old ones

و ما فقط چیزهای قدیمی را ارائه میدهیم

and watch them five times because they're so true.

و آنها را پنج بار تماشا کنید زیرا آنها واقعا درست هستند.

We're going to watch Elizabeth Gilbert five times

ما قصد داریم پنج بار سخنرانی الیزابت گیلبرت را ببینیم

because what she says is so clever," you'd feel cheated.

زیرا چیزی که او گفته بسیار هوشمندانه است." شما احساس گول خوردن میکنی.

Not so if you're adopting a religious mindset.

ولی اگر ذهنی مذهبی داشته باشید چنین احساسی را نمیکنید.

The other things that religions do

کار دیگری که مذهب میکند زمان را سازماندهی و مرتب میکند.

is to arrange time.

کار دیگری که مذهب میکند زمان را سازماندهی و مرتب میکند.

All the major religions give us calendars.

ادیان اصلی به ما تقویم میدهند.

What is a calendar?

یک تقویم چیست؟

A calendar is a way of making sure that across the year

یک نقویم راهی است برای حصول اطمینان ازاینکه، با ایده های معین و مهمی در طول سال برخورد کنیم.

you will bump into certain very important ideas.

یک نقویم راهی است برای حصول اطمینان ازاینکه، با ایده های معین و مهمی در طول سال برخورد کنیم.

In the Catholic chronology, Catholic calendar,

در وقایع ترتیبی کاتولیک، تقویم کاتولیک، در پایان ماه مارس ما درباره سنت جروم

at the end of March you will think about St. Jerome

در وقایع ترتیبی کاتولیک، تقویم کاتولیک، در پایان ماه مارس ما درباره سنت جروم

and his qualities of humility and goodness

و خصوصیات انسانی اش ، خوبیها هایش و سخاوتش به فقرا فکر میکنید.

and his generosity to the poor.

و خصوصیات انسانی اش ، خوبیها هایش و سخاوتش به فقرا فکر میکنید.

You won't do that by accident; you will do that because you are guided to do that.

شما این را اتفاقی انجام نمیدهید: شما اینکار را میکنید چونکه شما راهبری و هدایت شده اید به این کار.

Now we don't think that way.

امروزه ما به این شیوه فکر نمیکنیم.

In the secular world we think, "If an idea is important, I'll bump into it.

در دنیای سکولار ما فکر میکنیم،"اگر یک ایده مهم است، من با آن برخورد خواهم کرد.

I'll just come across it."

و من با آن همسو خواهم شد."

Nonsense, says the religious world view.

دنیای ادیان میگوید ، این بی معنا و مهمل است.

Religious view says we need calendars, we need to structure time,

دیدگاه مذهبی میگوید ما به تقویم نیاز داریم، ما نیاز داریم که به زمان ساختار دهیم، ما نیاز داریم وقایع را همزمان کنیم.

we need to synchronize encounters.

دیدگاه مذهبی میگوید ما به تقویم نیاز داریم، ما نیاز داریم که به زمان ساختار دهیم، ما نیاز داریم وقایع را همزمان کنیم.

This comes across also

همچنین ( تقویم) برای سراسر سال می آید به شیوه ای که ادیان بصورت منطقی پیرامون احساسات مهم تنطیم کرده اند.

in the way in which religions set up rituals

همچنین ( تقویم) برای سراسر سال می آید به شیوه ای که ادیان بصورت منطقی پیرامون احساسات مهم تنطیم کرده اند.

around important feelings.

همچنین ( تقویم) برای سراسر سال می آید به شیوه ای که ادیان بصورت منطقی پیرامون احساسات مهم تنطیم کرده اند.

Take the Moon. It's really important to look at the Moon.

ماه را فرض کنید. بسیار پر اهمیت است که به ماه نگاه کنید.

You know, when you look at the Moon,

وقتی که به ماه نگاه می کنید، فکر میکنید، " من بسیار کوچک هستم. مشکل من چیست؟"

you think, "I'm really small. What are my problems?"

وقتی که به ماه نگاه می کنید، فکر میکنید، " من بسیار کوچک هستم. مشکل من چیست؟"

It sets things into perspective, etc., etc.

این چیزها را بر چشم انداز و دیدگاه و غیره و غیره تنطیم میکند.

We should all look at the Moon a bit more often. We don't.

ما باید به ماه بکرات نگاه کنیم. ما نگاه نمیکنیم.

Why don't we? Well there's nothing to tell us, "Look at the Moon."

چرا نگاه نمیکنیم؟ چیزی وجود ندارد که به ما بگوید "به ماه نگاه کن."

But if you're a Zen Buddhist in the middle of September,

اما اگر شما یک بودایی ذن باشید در وسط سپتامبر،

you will be ordered out of your home, made to stand on a canonical platform

به تو دستور داده شده که از خانه بیرون بروید، و میز شرعی بچینید و "تسکیمیTsukimi" را جشن بگیرید

and made to celebrate the festival of Tsukimi,

به تو دستور داده شده که از خانه بیرون بروید، و میز شرعی بچینید و "تسکیمیTsukimi" را جشن بگیرید

where you will be given poems to read

جایی که به شما اشعاری داده میشود که به احترام ماه ، گذر زندگی و نااستواری زندگی که میبایستی به خاطر بسپرید را بخوانید.

in honor of the Moon and the passage of time

جایی که به شما اشعاری داده میشود که به احترام ماه ، گذر زندگی و نااستواری زندگی که میبایستی به خاطر بسپرید را بخوانید.

and the frailty of life that it should remind us of.

جایی که به شما اشعاری داده میشود که به احترام ماه ، گذر زندگی و نااستواری زندگی که میبایستی به خاطر بسپرید را بخوانید.

You'll be handed rice cakes.

بهت کیک برنج داده میشود.

And the Moon and the reflection on the Moon

و ماه و انعکاس نور ماه محل امنی در قلب شما خواهند داشت .

will have a secure place in your heart.

و ماه و انعکاس نور ماه محل امنی در قلب شما خواهند داشت .

That's very good.

و این بسیار خوب است.

The other thing that religions are really aware of

چیز دیگری که ادیان واقعا به آن آگاهند

is: speak well --

خوب صحبت کردن است--

I'm not doing a very good job of this here --

من در این کار خیلی خوب نیستم--

but oratory, oratory is absolutely key to religions.

اما فصاحت و بلاغت قطعا کلید ادیان هستند.

In the secular world, you can come through the university system and be a lousy speaker

در دنیای سکولار، شما میتوانید به دانشگاه بروید و یک سخنران ضعیف باشید و با این وجود شما میتوانید شغل موفقی داشته باشید.

and still have a great career.

در دنیای سکولار، شما میتوانید به دانشگاه بروید و یک سخنران ضعیف باشید و با این وجود شما میتوانید شغل موفقی داشته باشید.

But the religious world doesn't think that way.

اما دنیای مذاهب به این شیوه فکر نمیکند.

What you're saying needs to be backed up

چیزی را که میگويید نیاز به پشتوانه ای واقعا قانع کننده ، برای گفتن دارد.

by a really convincing way of saying it.

چیزی را که میگويید نیاز به پشتوانه ای واقعا قانع کننده ، برای گفتن دارد.

So if you go to an African-American Pentecostalist church

بنابر این اگر شما به یک کلیسای پنتاکاستالیست افریقایی-آمریکایی در جنوب آمریکا بروید

in the American South

بنابر این اگر شما به یک کلیسای پنتاکاستالیست افریقایی-آمریکایی در جنوب آمریکا بروید

and you listen to how they talk,

و به نحوه صحبت کردن آنها گوش کنید، میگویید، آه خدای من، آنها بسیار خوب صحبت میکنند.

my goodness, they talk well.

و به نحوه صحبت کردن آنها گوش کنید، میگویید، آه خدای من، آنها بسیار خوب صحبت میکنند.

After every convincing point, people will go, "Amen, amen, amen."

بعد از هر نظر قانع کننده ای، مردم میگویند،" آمین ، آمین، آمین"

At the end of a really rousing paragraph, they'll all stand up,

و در پایان هر بند کوبنده ای مردم میایستند . میگویند" سپاسگزاریم عیسی، سپاسگزاریم مسیح سپاسگزاریم ای ناجی."

and they'll go, "Thank you Jesus, thank you Christ, thank you Savior."

و در پایان هر بند کوبنده ای مردم میایستند . میگویند" سپاسگزاریم عیسی، سپاسگزاریم مسیح سپاسگزاریم ای ناجی."

If we were doing it like they do it --

اگر ما اینکار را مثل آنها انجام دهیم--

let's not do it, but if we were to do it --

بیایید اینکار را نکنیم، اما اگر ما اینکار را میکردیم--

I would tell you something like, "Culture should replace scripture."

من احتمالا چیزی شبیه این بگویم، "فرهنگ باید جایگزین کتاب مقدس شود. "

And you would go, "Amen, amen, amen."

و شما بگوئید، "آمین ، آمین ، آمین."

And at the end of my talk, you would all stand up

و در پایان سخنرانیم، شما بر پا خیزید و بگوئید، " سپاسگزاریم پلاتو، سپاسگزاریم شکسپیر و سپاسگزاریم آستین."

and you would go, "Thank you Plato, thank you Shakespeare, thank you Jane Austen."

و در پایان سخنرانیم، شما بر پا خیزید و بگوئید، " سپاسگزاریم پلاتو، سپاسگزاریم شکسپیر و سپاسگزاریم آستین."

And we'd know that we had a real rhythm going.

و احتمالا میدانیم که یک ریتم واقعی داریم.

All right, all right. We're getting there. We're getting there.

بسیار خوب. بسیار خوب . این به اینجا خواهیم رسید.

(Applause)

( تشویق تماشاگران)

The other thing that religions know is we're not just brains,

چیز دیگری که ادیان میدانند این است که ما تنها مغز نیستیم، ما بدن هم هستیم.

we are also bodies.

چیز دیگری که ادیان میدانند این است که ما تنها مغز نیستیم، ما بدن هم هستیم.

And when they teach us a lesson,

هنگامی که درسی را به ما آموزش میدهند، آها اینکار را از طریق بدن انجام میدهند.

they do it via the body.

هنگامی که درسی را به ما آموزش میدهند، آها اینکار را از طریق بدن انجام میدهند.

So for example,

خُب برای مثال، ایده یهودیان در مورد بخشایش را فرض کنید.

take the Jewish idea of forgiveness.

خُب برای مثال، ایده یهودیان در مورد بخشایش را فرض کنید.

Jews are very interested in forgiveness

یهودیان به بخشایش بسیار علاقه دارند و اینکه چگونه ما باید از نو و تازه بودن را شروع کنیم.

and how we should start anew and start afresh.

یهودیان به بخشایش بسیار علاقه دارند و اینکه چگونه ما باید از نو و تازه بودن را شروع کنیم.

They don't just deliver us sermons on this.

آنها فقط برای ما موعظه نمیکنند.

They don't just give us books or words about this.

آنها تنها کتاب و یا سخنرانی در این باره به ما نمیدهند.

They tell us to have a bath.

آنها به ما میگویند که غسل کنیم.

So in Orthodox Jewish communities, every Friday you go to a Mikveh.

بنابر این درجوامع یهودی ارتودکس، هر جمعه شما به "خزینه Mikveh"میروید.

You immerse yourself in the water,

خودت را در آب غوطه ور می کنید، و یک رفتار فیزیکی پشتوانه ایده ای فلسفیست.

and a physical action backs up a philosophical idea.

خودت را در آب غوطه ور می کنید، و یک رفتار فیزیکی پشتوانه ایده ای فلسفیست.

We don't tend to do that.

ما تمایلی با این کار نداریم.

Our ideas are in one area and our behavior with our bodies is in another.

ایده های ما در یک حوزه هستند و رفتار ما با بدنمان در حوزه دیگریست.

Religions are fascinating in the way they try and combine the two.

ادیان در این راه شگفت انگیند و تلاش میکنند که این دو را ترکیب کنند.

Let's look at art now.

حالا اجازه دهید به هنر نگاه کنیم.

Now art is something that in the secular world,

هنر در چیزیست که در دنیای سکولا ما در باره آن بسیار فکر میکنیم. ما فکر میکنیم هنر بسیار بسیار مهم است.

we think very highly of. We think art is really, really important.

هنر در چیزیست که در دنیای سکولا ما در باره آن بسیار فکر میکنیم. ما فکر میکنیم هنر بسیار بسیار مهم است.

A lot of our surplus wealth goes to museums, etc.

بسیاری از ثروتهای مازاد ما به موزه های میرود.

We sometimes hear it said

گاهی میشنویم که موزه ها کلیساهای جامع جدید و یا کلیساهای جدید ما هستند.

that museums are our new cathedrals, or our new churches.

گاهی میشنویم که موزه ها کلیساهای جامع جدید و یا کلیساهای جدید ما هستند.

You've heard that saying.

شما شنیده اید که گفته اند.

Now I think that the potential is there,

گمان میکنم در اینجا پتانسیل وجود دارد اما این ما خودمان را بسیار دست کم گرفتیم و پائین آوردیم.

but we've completely let ourselves down.

گمان میکنم در اینجا پتانسیل وجود دارد اما این ما خودمان را بسیار دست کم گرفتیم و پائین آوردیم.

And the reason we've let ourselves down

و دلیل اینکه ما خودمان را دست کم گرفتیم و پائین آوردیم این است که ما بدرستی چگونگی نگاه ادیان به هنر را مطالعه نکردیم.

is that we're not properly studying

و دلیل اینکه ما خودمان را دست کم گرفتیم و پائین آوردیم این است که ما بدرستی چگونگی نگاه ادیان به هنر را مطالعه نکردیم.

how religions handle art.

و دلیل اینکه ما خودمان را دست کم گرفتیم و پائین آوردیم این است که ما بدرستی چگونگی نگاه ادیان به هنر را مطالعه نکردیم.

The two really bad ideas that are hovering in the modern world

دو ایده واقعا بد که درهوای جهان مدرن معلق است که مانع استعداد مان برای جلب قدرت از هنر میشود:

that inhibit our capacity to draw strength from art:

دو ایده واقعا بد که درهوای جهان مدرن معلق است که مانع استعداد مان برای جلب قدرت از هنر میشود:

The first idea is that art should be for art's sake --

اولین ایده این است که هنر نمی بایستی برای جلب هنر باشد--

a ridiculous idea --

این ایده مسخره ایست--

an idea that art should live in a hermetic bubble

ایده اینکه هنر باید در یک حباب کیمیا زندگی کند و نباید برای این جهان که سرشار از مشکلات است تلاشی کند.

and should not try to do anything with this troubled world.

ایده اینکه هنر باید در یک حباب کیمیا زندگی کند و نباید برای این جهان که سرشار از مشکلات است تلاشی کند.

I couldn't disagree more.

بیشتر از این نمیتوانم مخالف باشم.

The other thing that we believe is that art shouldn't explain itself,

چیز دیگری که ما باور داریم این است که هنر نمیبایستی خود را توضیح و شرح دهد،

that artists shouldn't say what they're up to,

هنرمندان نمیبایستی بگویند که این (هنر) بر چه پایه ای بنا شده است،

because if they said it, it might destroy the spell

زیرا اگر این را بگوید، ممکن است جذابیت آن ( کار هنری را) را از بین ببرد و ممکن است ما این را بسیار ساده بیابیم.

and we might find it too easy.

زیرا اگر این را بگوید، ممکن است جذابیت آن ( کار هنری را) را از بین ببرد و ممکن است ما این را بسیار ساده بیابیم.

That's why a very common feeling when you're in a museum --

و این دلیل که هنگامی کا ما در یک موزه ها هستیم احساس مشترکی داریم--

let's admit it --

اجازه بدهید اعتراف کنیم--

is, "I don't know what this is about."

" من نمی دانم این( کار هنری) در مورد چیست."

But if we're serious people, we don't admit to that.

اما اگر ما افرادی جدی باشیم، ما این اعراف نمیکنیم

But that feeling of puzzlement is structural

اما این احساس تعجب ساختاری برای هنر معاصر است.

to contemporary art.

اما این احساس تعجب ساختاری برای هنر معاصر است.

Now religions have a much saner attitude to art.

حال آنکه ادیان نگرش بسیار عاقلانه تری به هنر دارند.

They have no trouble telling us what art is about.

آنها هیچ ابایی از گفتن اینکه هنر درباره چیست را ندارند.

Art is about two things in all the major faiths.

در همه مذاهب بزرگ هنر در مورد دو چیز است.

Firstly, it's trying to remind you

اولی، این تلاش میکند که به شما یادآوری کند که در اینجا چه چیزی برای دوست داشتن است

of what there is to love.

اولی، این تلاش میکند که به شما یادآوری کند که در اینجا چه چیزی برای دوست داشتن است.

And secondly, it's trying to remind you

و دومی، این تلاش میکند به شما یادآور شود که در اینجا چه چیزی برای ترس و برای نفرت است.

of what there is to fear and to hate.

و دومی، این تلاش میکند به شما یادآور شود که در اینجا چه چیزی برای ترس و برای نفرت است.

And that's what art is.

و هنر همین است.

Art is a visceral encounter with the most important ideas of your faith.

هنر برخورد احشایی با مهم ترین ایده های ایمان و مذهب شماست.

So as you walk around a church,

بنابراین همانطور که در اطراف یک کلیسا یا مسجد یا کلیسای جامع را میروید،

or a mosque or a cathedral,

بنابراین همانطور که در اطراف یک کلیسا یا مسجد یا کلیسای جامع را میروید،

what you're trying to imbibe, what you're imbibing is,

چیزی که شما برای جذب آن تلاش میکنید، شما در حال جذب کردن آن هستید،

through your eyes, through your senses,

از طریق چشمان تان، از طریق حواس تان،

truths that have otherwise come to you through your mind.

حقیقتی است که از طریق ذهن تان به شما میرسد.

Essentially it's propaganda.

اساسا این تبلیغ است.

Rembrandt is a propagandist

رامبراند ( نقاش هلندی) مبلغ دیدگاه مسیحی است.

in the Christian view.

رامبراند ( نقاش هلندی) مبلغ دیدگاه مسیحی است.

Now the word "propaganda" sets off alarm bells.

واژه " تبلیغ" زنگهای خطر را بکار میاندازد.

We think of Hitler, we think of Stalin. Don't, necessarily.

ما در مورد هیتلر و یا استالین فکر میکنیم . الزاما فکر نمیکنیم.

Propaganda is a manner of being didactic in honor of something.

تبلیغ شیوه ای ادبی برای احترام به چیزیست.

And if that thing is good, there's no problem with it at all.

و اگر آن چیز خوبیست، با آن هیچ مشکلی وجود ندارد.

My view is that museums should take a leaf out of the book of religions.

نظر من این است که موزه باید از مذاهب الگو بگیرند.

And they should make sure that when you walk into a museum --

و آنها باید مطمئن شوند هنگامی که شما وارد موزه میشوید--

if I was a museum curator,

اگر من متصدی یک موزه بودم، من یک فضایی برای عشق و فضایی برای سخاوت و بخشایش ایجاد میکردم.

I would make a room for love, a room for generosity.

اگر من متصدی یک موزه بودم، من یک فضایی برای عشق و فضایی برای سخاوت و بخشایش ایجاد میکردم.

All works of art are talking to us about things.

همه کارهای هنری درباره چیزهایی با ما صحبت میکنند.

And if we were able to arrange spaces

و اگر ما قادر بودیم که فضایی را( در موزه ها) ایجاد کنیم

where we could come across works

که میتوانست در سراسر این آثار به ما بگوید که این هنرها را برای محکم کردن این ایده در ذهنتان بکار بگیرید ،

where we would be told, use these works of art

که میتوانست در سراسر این آثار به ما بگوید که این هنرها را برای محکم کردن این ایده در ذهنتان بکار بگیرید ،

to cement these ideas in your mind,

که میتوانست در سراسر این آثار به ما بگوید که این هنرها را برای محکم کردن این ایده در ذهنتان بکار بگیرید ،

we would get a lot more out of art.

ما خیلی بیشتر از این هنر دریافت میکردیم.

Art would pick up the duty that it used to have

هنر خواهد وظیفه ای را انتخاب میکنید که قبلا داشته است و ما به دلیل برخی ازایده های اشتباه از آن غفلت کردیم.

and that we've neglected because of certain mis-founded ideas.

هنر خواهد وظیفه ای را انتخاب میکنید که قبلا داشته است و ما به دلیل برخی ازایده های اشتباه از آن غفلت کردیم.

Art should be one of the tools

هنر باید یکی از این ابزارهایی باشد که ما توسط آن جامعه مان را اصلاح و بهبود ببخشید.

by which we improve our society.

هنر باید یکی از این ابزارهایی باشد که ما توسط آن جامعه مان را اصلاح و بهبود ببخشید.

Art should be didactic.

هنر باید آموزشی و تعلیم دهند باشد.

Let's think of something else.

اجازه دهید در مورد چیز دیگری صحبت کنیم.

The people in the modern world, in the secular world,

مردم در دنیای مدرن، در دنیای سکولار، کسانی که علاقمند به مسائل و موضوع مربوط به روح ،

who are interested in matters of the spirit,

مردم در دنیای مدرن، در دنیای سکولار، کسانی که علاقمند به مسائل و موضوع مربوط به روح ،

in matters of the mind,

و مسائل مربوط به ذهن ، وتوجه بالایی به ضمیرشان دارند، به افرادی منزوی و جدا شده گرایش مییابند.

in higher soul-like concerns,

و مسائل مربوط به ذهن ، وتوجه بالایی به ضمیرشان دارند، به افرادی منزوی و جدا شده گرایش مییابند.

tend to be isolated individuals.

و مسائل مربوط به ذهن ، وتوجه بالایی به ضمیرشان دارند، به افرادی منزوی و جدا شده گرایش مییابند.

They're poets, they're philosophers, they're photographers, they're filmmakers.

آنها شاعران، فیلسوفان ،عکاسان و سازندگان فیلم هستند.

And they tend to be on their own.

و گرایش دارند که خودشان باشند.

They're our cottage industries. They are vulnerable, single people.

آنها صنایع کوچک و خرد ما هستند. آنها افراد آسیب پذیر، شکنند و تنهایی هستند.

And they get depressed and they get sad on their own.

و آنها را افسرده و غمگین در درون خودشان هستند .

And they don't really change much.

و واقعا نمیتوانند تغییر زیادی ایجاد کنند.

Now think about religions, think about organized religions.

حال به ادیان فکر کنید، به سازماندهی ادیان فکر کنید.

What do organized religions do?

ادیان سازمان یافته چه میکننند؟

They group together, they form institutions.

آنها گروه میشوند و موسسات تشکیل میدهند.

And that has all sorts of advantages.

و همه اینها نوعی مزیت است.

First of all, scale, might.

اول از همه، مقیاس آن توان و قدرت آنهاست.

The Catholic Church pulled in 97 billion dollars last year

بر اساس گزارش وال استریت، کلیسای کاتولیک ۹۷ میلیارد دلار سال گذشته پول برداشت کرد.

according to the Wall Street Journal.

بر اساس گزارش وال استریت، کلیسای کاتولیک ۹۷ میلیارد دلار سال گذشته پول برداشت کرد.

These are massive machines.

این مکانیسم عظیمی است.

They're collaborative, they're branded, they're multinational,

آنها همکارو همدست هستند، آنها نام شناخته شده دارند، ، چند ملیتی، و به شدت منظم هستند.

and they're highly disciplined.

آنها همکارو همدست هستند، آنها نام شناخته شده دارند، ، چند ملیتی، و به شدت منظم هستند.

These are all very good qualities.

همه آنها با کیفیت بسیار بالا هستند.

We recognize them in relation to corporations.

ما رابطه همکای آنها را برسمیت شناخته ایم.

And corporations are very like religions in many ways,

شرکتها در بسیاری زمینه ها خیلی مشابه ادیان هستند، به جزء اینکه آنها درته و سطح پائین از هرم نیاز مردم قرار گرفته اند

except they're right down at the bottom of the pyramid of needs.

شرکتها در بسیاری زمینه ها خیلی مشابه ادیان هستند، به جزء اینکه آنها درته و سطح پائین از هرم نیاز مردم قرار گرفته اند

They're selling us shoes and cars.

آنها به ما کفش و خودرو میفروشند.

Whereas the people who are selling us the higher stuff --

در حالی که افرادی که به ما چیزهای گرانبها را میفروشند - درمانگران، شاعران - تنها و منزویند و هیچ قدرتی ندارند.

the therapists, the poets --

در حالی که افرادی که به ما چیزهای گرانبها را میفروشند - درمانگران، شاعران - تنها و منزویند و هیچ قدرتی و هیچ توانایی ندارند.

are on their own and they have no power,

در حالی که افرادی که به ما چیزهای گرانبها را میفروشند - درمانگران، شاعران - تنها و منزویند و هیچ قدرتی و هیچ توانایی ندارند.

they have no might.

در حالی که افرادی که به ما چیزهای گرانبها را میفروشند - درمانگران، شاعران - تنها و منزویند و هیچ قدرتی و هیچ توانایی ندارند.

So religions are the foremost example

خُب ادیان برجسته ترین مثالی از یک نهاد هستند که برای چیزهایی در ذهن ، در حال مبارزه هستند.

of an institution that is fighting for the things of the mind.

خُب ادیان برجسته ترین مثالی از یک نهاد هستند که برای چیزهایی در ذهن ، در حال مبارزه هستند.

Now we may not agree with what religions are trying to teach us,

شاید ما با آنچه که ادیان میخواهن به ما آموزش دهند موافق نباشیم، اما میتوانیم شیوه های سازماندهی آنها که با آن کار میکنند، را تحسین کنیم.

but we can admire the institutional way

شاید ما با آنچه که ادیان میخواهن به ما آموزش دهند موافق نباشیم، اما میتوانیم شیوه های سازماندهی آنها که با آن کار میکنند، را تحسین کنیم.

in which they're doing it.

شاید ما با آنچه که ادیان میخواهن به ما آموزش دهند موافق نباشیم، اما میتوانیم شیوه های سازماندهی آنها که با آن کار میکنند، را تحسین کنیم.

Books alone, books written by lone individuals,

تنها کتاب را در نظر بگیرید، نویسندگان کتاب افراد منفردی هستند که چیزی را قصد ندارند تغییر دهند.

are not going to change anything.

تنها کتاب را در نظر بگیرید، نویسندگان کتاب افراد منفردی هستند که چیزی را قصد ندارند تغییر دهند.

We need to group together.

ما نیازداریم که با یکدیگر همراه و گروه شویم.

If you want to change the world, you have to group together, you have to be collaborative.

اگر میخواهید جهان را تغییر دهید، باید گروه شوید، باید همدست و شریک شوید.

And that's what religions do.

و این کاریست که ادیان میکنند.

They are multinational, as I say,

همانطور که گفتم آنها چند ملیتی هستند.

they are branded, they have a clear identity,

نام ثبت شده دارند، هویتی کاملا روشن دارند، بنابر این در این دنیای پر هیاهو گم نمیشوند.

so they don't get lost in a busy world.

نام ثبت شده دارند، هویتی کاملا روشن دارند، بنابر این در این دنیای پر هیاهو گم نمیشوند.

That's something we can learn from.

چیزی هست که میبایستی از آنها یاد گرفت.

I want to conclude.

میخواهم جمع بندی و نتیجه گیری کنم.

Really what I want to say

واقعا میخواهم بگویم این است که برای خیلی از شما که در حوزهای دیگر فعالیت دارید،

is for many of you who are operating in a range of different fields,

واقعا میخواهم بگویم این است که برای خیلی از شما که در حوزهای دیگر فعالیت دارید،

there is something to learn from the example of religion --

چیزی از مثال مذهب برای یادگیری هست --حتی اگر شما به هیچ یک از آنها باور نداشته باشید.

even if you don't believe any of it.

چیزی از مثال مذهب برای یادگیری هست --حتی اگر شما به هیچ یک از آنها باور نداشته باشید.

If you're involved in anything that's communal,

اگر شما درگیر هر چیز جمعی هستید، که تعداد افراد زیادی با هم جمع کرده چیزهایی در مذهب برای شما وجود دارد.

that involves lots of people getting together,

اگر شما درگیر هر چیز جمعی هستید، که تعداد افراد زیادی با هم جمع کرده چیزهایی در مذهب برای شما وجود دارد.

there are things for you in religion.

اگر شما درگیر هر چیز جمعی هستید، که تعداد افراد زیادی با هم جمع کرده چیزهایی در مذهب برای شما وجود دارد.

If you're involved, say, in a travel industry in any way,

اگر شما به هر طریقی درگیر صنعت سفر هستید ، به حج نگاه کنید .

look at pilgrimage.

اگر شما به هر طریقی درگیر صنعت سفر هستید ، به حج نگاه کنید .

Look very closely at pilgrimage.

خیلی به دقت به حج و زیارت نگاه کنید.

We haven't begun to scratch the surface

ما شروع به خراشیدن سطح آنچه سفر میتواند باشد نکرده ایم و در مرحله مقدمانی هستیم زیرا آنگونه که مذاهب با سفربرخورد میکنند ، برخورد با آن نکرده ایم.

of what travel could be

ما شروع به خراشیدن سطح آنچه سفر میتواند باشد نکرده ایم و در مرحله مقدمانی هستیم زیرا آنگونه که مذاهب با سفربرخورد میکنند ، برخورد با آن نکرده ایم.

because we haven't looked at what religions do with travel.

ما شروع به خراشیدن سطح آنچه سفر میتواند باشد نکرده ایم و در مرحله مقدمانی هستیم زیرا آنگونه که مذاهب با سفربرخورد میکنند ، برخورد با آن نکرده ایم.

If you're in the art world,

اگر شما در دنیای هنر هستید، ببینید که ادیان با هنر چه میکنند.

look at the example of what religions are doing with art.

اگر شما در دنیای هنر هستید، ببینید که ادیان با هنر چه میکنند.

And if you're an educator in any way,

و اگر به هر شکلی مربی و تعلیم دهند هستید، ببینید که چگونه ادیان ایده هایشان را گسترش میدهند.

again, look at how religions are spreading ideas.

و اگر به هر شکلی مربی و تعلیم دهند هستید، ببینید که چگونه ادیان ایده هایشان را گسترش میدهند.

You may not agree with the ideas,

خدای من، شاید شما با این ایده موافق نباشید، اما مکانیسمهای و روشهای بسیار موثری برای انجام این کار وجود دارد.

but my goodness, they're highly effective mechanisms for doing so.

خدای من، شاید شما با این ایده موافق نباشید، اما مکانیسمهای و روشهای بسیار موثری برای انجام این کار وجود دارد.

So really my concluding point

خُب واقعا نتیجه گیری من این است که شما شاید با دین و مذهب موافق نباشید،

is you may not agree with religion,

خُب واقعا نتیجه گیری من این است که شما شاید با دین و مذهب موافق نباشید،

but at the end of the day,

اما در نهایت ، در بسیاری جهات ادیان بسیار ظریف، بسیار پیچیده، بسیار هوشمند هستند

religions are so subtle, so complicated,

اما در نهایت ، در بسیاری جهات ادیان بسیار ظریف، بسیار پیچیده، بسیار هوشمند هستند

so intelligent in many ways

اما در نهایت ، در بسیاری جهات ادیان بسیار ظریف، بسیار پیچیده، بسیار هوشمند هستند

that they're not fit to be abandoned to the religious alone;

که مناسب نیست که آنها فقط برای افراد مذهبی رها شوند، آنها(ادیان) برای همه ما هستند.

they're for all of us.

که مناسب نیست که آنها فقط برای افراد مذهبی رها شوند، آنها(ادیان) برای همه ما هستند.

Thank you very much.

بسیار سپاسگزارم.

(Applause)

( تشویق تماشاگران)

Chris Anderson: Now this is actually a courageous talk,

کریس آندرسون: واقعا این بحث شجاعانه ایست، به دلیل اینکه بحث شما بصورتی است که ممکن است در برخی محاقل مورد تمسخر دیگران قرار بگیرید .

because you're kind of setting up yourself in some ways

کریس آندرسون: واقعا این بحث شجاعانه ایست، به دلیل اینکه بحث شما بصورتی است که ممکن است در برخی محاقل مورد تمسخر دیگران قرار بگیرید .

to be ridiculed in some quarters.

کریس آندرسون: واقعا این بحث شجاعانه ایست، به دلیل اینکه بحث شما بصورتی است که ممکن است در برخی محاقل مورد تمسخر دیگران قرار بگیرید .

AB: You can get shot by both sides.

شما میتوانید از دو جهت مورد اصابت گلوله قرار بگیرید.

You can get shot by the hard-headed atheists,

میتوانید مورد اصابت گلوله خداناباوران های کله شق و سر سخت،

and you can get shot by those who fully believe.

و یا آنهایی که کاملا باور دارند، قرار بگیرید.

CA: Incoming missiles from North Oxford at any moment.

ک.ا: موشک هایی از شمال آکسفورد در هر لحظه در حال آمدن هستند.

AB: Indeed.

آ.ب: بدون شک.

CA: But you left out one aspect of religion

ک.ا: اما شما راجع به یک جنبه از دین صحبت نکردید

that a lot of people might say

جنبه ای که خیلی از مردم ممکنه معتقد باشن که طرح شما میتونست از اون برداشت کنه،

your agenda could borrow from,

جنبه ای که خیلی از مردم ممکنه معتقد باشن که طرح شما میتونست از اون برداشت کنه،

which is this sense --

که اون جنبه از دین حسی است که --

that's actually probably the most important thing to anyone who's religious --

(در واقع ممکن است این حس مهم ترین حس برای یک فرد مذهبی باشد --

of spiritual experience,

تجربه معنوی، نوعی از ارتباط با چیزی که بزرگتر از شما میباشد.

of some kind of connection

تجربه معنوی، نوعی از ارتباط با چیزی که بزرگتر از شما میباشد.

with something that's bigger than you are.

تجربه معنوی، نوعی از ارتباط با چیزی که بزرگتر از شما میباشد.

Is there any room for that experience in Atheism 2.0?

آیا در خداناباوری نسخه دوم جایی برای این تجربه وجود دارد؟

AB: Absolutely. I, like many of you, meet people

آ.ب: کاملا. من مثل خیلی از شما افرادی را ملاقات کرده ام که چیزهایی مثل این را میگویند،" آیا چیزی بزرگتر از ما آنجا نیست، چیز دیگری وجود نداره؟"

who say things like, "But isn't there something bigger than us,

آ.ب: کاملا. من مثل خیلی از شما افرادی را ملاقات کرده ام که چیزهایی مثل این را میگویند،" آیا چیزی بزرگتر از ما آنجا نیست، چیز دیگری وجود نداره؟"

something else?"

آ.ب: کاملا. من مثل خیلی از شما افرادی را ملاقات کرده ام که چیزهایی مثل این را میگویند،" آیا چیزی بزرگتر از ما آنجا نیست، چیز دیگری وجود نداره؟"

And I say, "Of course." And they say, "So aren't you sort of religious?"

و من میگویم "البته" , و آنها پاسخ میدهند، " آیا تو یه جورایی مذهبی و دینی نیستی؟"

And I go, "No." Why does that sense of mystery,

و من جواب میدهم ،"نه." چرا این حس رمزآلود و معماگونه، این احساس سرگیجه آور از مقیاس جهان، نیاز به همراهی به یک احساس عرفانی دارد؟

that sense of the dizzying scale of the universe,

و من جواب میدهم ،"نه." چرا این حس رمزآلود و معماگونه، این احساس سرگیجه آور از مقیاس جهان، نیاز به همراهی به یک احساس عرفانی دارد؟

need to be accompanied by a mystical feeling?

و من جواب میدهم ،"نه." چرا این حس رمزآلود و معماگونه، این احساس سرگیجه آور از مقیاس جهان، نیاز به همراهی به یک احساس عرفانی دارد؟

Science and just observation

تنها با کمک علم و مشاهده به تنهایی میتوانند آن حس را برای ما فراهم کنند،

gives us that feeling without it,

علوم وتنها مشاهده به ما این احساس بدون نیاز معنویت را میدهند، بنابراین من نیازی به این را احساس نمی کنم.

so I don't feel the need.

علوم وتنها مشاهده به ما این احساس بدون نیاز معنویت را میدهند، بنابراین من نیازی به این را احساس نمی کنم.

The universe is large and we are tiny,

جهان بسیار عظیم و ما بسیار کوچک و ناچیز هستیم، و نیازی به بودن یک موجود مذهبی و فرازمینی نیست.

without the need for further religious superstructure.

جهان بسیار عظیم و ما بسیار کوچک و ناچیز هستیم، و نیازی به بودن یک موجود مذهبی و فرازمینی نیست.

So one can have so-called spiritual moments

بنابر این فرد میتوانداین را با اصلاح لحظات معنوی بخوانند بدون باور به معنویت.

without belief in the spirit.

بنابر این فرد میتوانداین را با اصلاح لحظات معنوی بخوانند بدون باور به معنویت.

CA: Actually, let me just ask a question.

ک.ا: اجازه بدهید سوالی از شما بکنم.

How many people here would say

چند نفر از شما ممکن است بگویند که دین برای آنها بسیار مهم است؟

that religion is important to them?

چند نفر از شما ممکن است بگویند که دین برای آنها بسیار مهم است؟

Is there an equivalent process

آیا یک فرآیند هم ارز و مشابهی هست که نوعی اتصال و پل ارتباطی بین چیزی که شما دربارش صحبت کردید و چیزی که میخواهید به آنها بگوئید، باشد؟

by which there's a sort of bridge

آیا یک فرآیند هم ارز و مشابهی هست که نوعی اتصال و پل ارتباطی بین چیزی که شما دربارش صحبت کردید و چیزی که میخواهید به آنها بگوئید، باشد؟

between what you're talking about and what you would say to them?

آیا یک فرآیند هم ارز و مشابهی هست که نوعی اتصال و پل ارتباطی بین چیزی که شما دربارش صحبت کردید و چیزی که میخواهید به آنها بگوئید، باشد؟

AB: I would say that there are many, many gaps in secular life

آ.ب: میخواهم بگویم فاصله و شکافهای زیادی در زندگی سکولار وجود دارد و آن شکاف‌ها میتوانند پر شوند.

and these can be plugged.

آ.ب: میخواهم بگویم فاصله و شکافهای زیادی در زندگی سکولار وجود دارد و آن شکاف‌ها میتوانند پر شوند.

It's not as though, as I try to suggest,

اینطور نیست ، همانطور که تلاش کردم که نشان دهم،

it's not as though either you have religion

این بدین معنی نیست که اگر شما مذهبی باشید باید همه چیزها را بپذیرید ، و یااینکه اگرمذهبی نباشید پس شما از همه این چیزهای خوب ببُرید.

and then you have to accept all sorts of things,

این بدین معنی نیست که اگر شما مذهبی باشید باید همه چیزها را بپذیرید ، و یااینکه اگرمذهبی نباشید پس شما از همه این چیزهای خوب ببُرید.

or you don't have religion

این بدین معنی نیست که اگر شما مذهبی باشید باید همه چیزها را بپذیرید ، و یااینکه اگرمذهبی نباشید پس شما از همه این چیزهای خوب ببُرید.

and then you're cut off from all these very good things.

این بدین معنی نیست که اگر شما مذهبی باشید باید همه چیزها را بپذیرید ، و یااینکه اگرمذهبی نباشید پس شما از همه این چیزهای خوب ببُرید.

It's so sad that we constantly say,

این بسیار غم انگیز است که ما دائما میگوئیم، "من اعتقاد ندارم پس من اجتماعی ندارم، بنابر این من از اصول اخلاقی بیرون می بُرم، پس من نمیتوانم به سفر زیارتی و حج بروم."

"I don't believe so I can't have community,

این بسیار غم انگیز است که ما دائما میگوئیم، "من اعتقاد ندارم پس من اجتماعی ندارم، بنابر این من از اصول اخلاقی بیرون می بُرم، پس من نمیتوانم به سفر زیارتی و حج بروم."

so I'm cut off from morality,

این بسیار غم انگیز است که ما دائما میگوئیم، "من اعتقاد ندارم پس من اجتماعی ندارم، بنابر این من از اصول اخلاقی بیرون می بُرم، پس من نمیتوانم به سفر زیارتی و حج بروم."

so I can't go on a pilgrimage."

این بسیار غم انگیز است که ما دائما میگوئیم، "من اعتقاد ندارم پس من اجتماعی ندارم، بنابر این من از اصول اخلاقی بیرون می بُرم، پس من نمیتوانم به سفر زیارتی و حج بروم."

One wants to say, "Nonsense. Why not?"

شخصی میگوید " بی معنیه ، چرا که نه؟"

And that's really the spirit of my talk.

و واقعا این روح سخنرانی من بود.

There's so much we can absorb.

چیزهای زیادی برای جذب کردن وجود دارد.

Atheism shouldn't cut itself off from the rich sources of religion.

خدا ناشناسی نمیبایستی خودش را از منابع غنی ادیان جدا کند.

CA: It seems to me that there's plenty of people in the TED community

ک.ا: به نظر میرسد افراد زیادی از اعضای جامعه تد از خداناباوران هستند.

who are atheists.

ک.ا: به نظر میرسد افراد زیادی از اعضای جامعه تد از خداناباوران هستند.

But probably most people in the community

اما شاید بیشتر افراد در این جامعه دقیقا فکر نمیکنند که دین خیلی زود مترود خواهد

certainly don't think that religion is going away any time soon

اما شاید بیشتر افراد در این جامعه دقیقا فکر نمیکنند که دین خیلی زود مترود خواهد

and want to find the language

و میخواهند زبانی را برای گفتگوی سازنده بیابند

to have a constructive dialogue

و میخواهند زبانی را برای گفتگوی سازنده بیابند

and to feel like we can actually talk to each other

و برای احساسی مانند اینکه ما واقعا میتوانیم با هم صحبت . گفتگو کنیم و حداقل چیزهای مشترکمان را با هم درمیان بگذاریم.

and at least share some things in common.

و برای احساسی مانند اینکه ما واقعا میتوانیم با هم صحبت . گفتگو کنیم و حداقل چیزهای مشترکمان را با هم درمیان بگذاریم.

Are we foolish to be optimistic

ایا ما احمق هستیم که خوشبین باشیم درباره احتمال وجود جهانی که به جای مذهب خواسته بزرگی برای تفرقه و جنگ باشد که در آنجا بتوان اتصال و پل ارتباطی را ایجاد کرد.

about the possibility of a world

ایا ما احمق هستیم که خوشبین باشیم درباره احتمال وجود جهانی که به جای مذهب خواسته بزرگی برای تفرقه و جنگ باشد که در آنجا بتوان اتصال و پل ارتباطی را ایجاد کرد.

where, instead of religion being the great rallying cry

ایا ما احمق هستیم که خوشبین باشیم درباره احتمال وجود جهانی که به جای مذهب خواسته بزرگی برای تفرقه و جنگ باشد که در آنجا بتوان اتصال و پل ارتباطی را ایجاد کرد.

of divide and war,

ایا ما احمق هستیم که خوشبین باشیم درباره احتمال وجود جهانی که به جای مذهب خواسته بزرگی برای تفرقه و جنگ باشد که در آنجا بتوان اتصال و پل ارتباطی را ایجاد کرد.

that there could be bridging?

ایا ما احمق هستیم که خوشبین باشیم درباره احتمال وجود جهانی که به جای مذهب خواسته بزرگی برای تفرقه و جنگ باشد که در آنجا بتوان اتصال و پل ارتباطی را ایجاد کرد.

AB: No, we need to be polite about differences.

نه، ما باید نسبت به تفاوتها معقول و مودب باشیم.

Politeness is a much-overlooked virtue.

ادب فضیلتیست که بسیار نادیده گرفته شده است.

It's seen as hypocrisy.

(ادب) ریاکارانه دیده شده است.

But we need to get to a stage when you're an atheist

اما باید برگردیم به موقعیتی وقتی که ما خدا ناشناس هستیم و کسی میگوید،"خوب میدونید من روزهای دیگه دعا کردم،"

and someone says, "Well you know, I did pray the other day,"

اما باید برگردیم به موقعیتی وقتی که ما خدا ناشناس هستیم و کسی میگوید،"خوب میدونید من روزهای دیگه دعا کردم،"

you politely ignore it.

و شما مودبانه آن را نادیده میگیرید.

You move on.

و ازش می گذرید.

Because you've agreed on 90 percent of things,

زیرا شما با نود درصد از چیزها موافقید،

because you have a shared view on so many things,

زیرا شما دیدگاه مشترکی در مورد چیزهای زیادی دارید،

and you politely differ.

و خیلی مودبانه متمایز و متفاوت هستید.

And I think that's what the religious wars of late have ignored.

و گمان میکنم این چیزی است که جنگهای مذهبی گدشته نادیده گرفته اند.

They've ignored the possibility of harmonious disagreement.

آنها امکان هماهنگی در عدم توافق را نادیده گرفته اند.

CA: And finally, does this new thing that you're proposing

ک.ا: در نهایت، آیا این چیزی که شما پیشنهاد که یک مذهب نیست، بلکه چیز دیگری است ، آیا این نیاز به یک رهبردارد، وآیا داوطلب هستی که یک پاپ ( برای آن باشی)؟

that's not a religion but something else,

ک.ا: در نهایت، آیا این چیزی که شما پیشنهاد که یک مذهب نیست، بلکه چیز دیگری است ، آیا این نیاز به یک رهبردارد، وآیا داوطلب هستی که یک پاپ ( برای آن باشی)؟

does it need a leader,

ک.ا: در نهایت، آیا این چیزی که شما پیشنهاد که یک مذهب نیست، بلکه چیز دیگری است ، آیا این نیاز به یک رهبردارد، وآیا داوطلب هستی که یک پاپ ( برای آن باشی)؟

and are you volunteering to be the pope?

ک.ا: در نهایت، آیا این چیزی که شما پیشنهاد که یک مذهب نیست، بلکه چیز دیگری است ، آیا این نیاز به یک رهبردارد، وآیا داوطلب هستی که یک پاپ ( برای آن باشی)؟

(Laughter)

( خنده تماشاگران)

AB: Well, one thing that we're all very suspicious of

آ.ب: خوب، یک چیزی که همه ما در مورد آن مشکوک هستیم رهبران منفرد و مشخص است.

is individual leaders.

خوب، یک چیزی که همه ما در مورد آن مشکوک هستیم رهبران منفرد و مشخص است.

It doesn't need it.

(خداناباوری) نیازی به (رهبر) ندارد.

What I've tried to lay out is a framework

من سعی کردم چهارچوبی را برای آن طراحی کنم و امیدوارم که مردم بتوانند در این غالب قرار بگیرند.

and I'm hoping that people can just fill it in.

من سعی کردم چهارچوبی را برای آن طراحی کنم و امیدوارم که مردم بتوانند در این غالب قرار بگیرند.

I've sketched a sort of broad framework.

من یک نوع چهارچوب گسترده را طراحی کردم.

But wherever you are, as I say, if you're in the travel industry, do that travel bit.

اما همانطور که گفتم، هرچه که شما باشید، اگر شما در صنایع مسافرتی هستید، کمی این سفر را بروید.

If you're in the communal industry, look at religion and do the communal bit.

و اگر در صنایع ارتباطات و اجتماعی هستید، به مذهب نگاه کنید و کمی کارهای اجتماعی کنید.

So it's a wiki project.

خُب این یک پروژه ویکی است.

(Laughter)

( خنده تماشاگران)

CA: Alain, thank you for sparking many conversations later.

آلن بسیار سپاسگزارم برای ایجاد جرقه برای گفتگویهای بعدی.

(Applause)

( تشویق تماشاگران)