Why work doesn't happen at work | Jason Fried

جیسون فرید: چرا کسی‌ در محل کارش، کار نمیکنه؟

Translator: zahra soleimanian Reviewer: mahmood rokni

خب، من می‌خوام امروز درباره کار صحبت کنم، بویژه درباره اینکه چرا مردم سر کارشون کار نمیکنن؟

So I'm going to talk about work;

specifically, why people can't seem to get work done at work,

خب، من می‌خوام امروز درباره کار صحبت کنم، بویژه درباره اینکه چرا مردم سر کارشون کار نمیکنن؟

خب، من می‌خوام امروز درباره کار صحبت کنم، بویژه درباره اینکه چرا مردم سر کارشون کار نمیکنن؟

which is a problem we all kind of have.

که البته این مشکل همه ما به نوعی هست.

But let's sort of start at the beginning.

ولی‌ بگذارید از ابتدا شروع کنیم.

So, we have companies and non-profits and charities

ما شرکتها یا موسسه های غیر انتفاعی، یا موسسه های جمع آوری اعانه و چیزایی‌ از این قبیل داریم

and all these groups that have employees or volunteers of some sort.

ما شرکتها یا موسسه های غیر انتفاعی، یا موسسه های جمع آوری اعانه و چیزایی‌ از این قبیل داریم

که هریک کارمندانی یا داوطلبانی دارن که برای اونها کار می‌کنن.

که هریک کارمندانی یا داوطلبانی دارن که برای اونها کار می‌کنن.

And they expect these people who work for them

اونها البته توقع دارن افرادی که براشون کار می‌کنن، عالی‌ کار کنن-- البته امیدوارم اینطور باشه.

اونها البته توقع دارن افرادی که براشون کار می‌کنن، عالی‌ کار کنن-- البته امیدوارم اینطور باشه.

to do great work --

I would hope, at least.

اونها البته توقع دارن افرادی که براشون کار می‌کنن، عالی‌ کار کنن-- البته امیدوارم اینطور باشه.

At least good work, hopefully, at least it's good work --

حداقل یک کار خوب، و حد اکثر یک کار عالی‌.

hopefully great work.

حداقل یک کار خوب، و حد اکثر یک کار عالی‌.

And so what they typically do is they decide

و بعد میان برای اینکه این افراد کار انجام بدن یه جایی‌ رو میسازند که اونها گرد هم بیان و اون کار رو انجام بدن.

that all these people need to come together in one place to do that work.

و بعد میان برای اینکه این افراد کار انجام بدن یه جایی‌ رو میسازند که اونها گرد هم بیان و اون کار رو انجام بدن.

و بعد میان برای اینکه این افراد کار انجام بدن یه جایی‌ رو میسازند که اونها گرد هم بیان و اون کار رو انجام بدن.

So a company, or a charity, or an organization of any kind,

یه شرکت یا یه موسسه غیر انتفاعی، یا موسسه جمع آوری اعانه و چیزایی‌ از این قبیل

unless you're working in Africa, if you're really lucky to do that --

به طور خودکار-- به استثنای کسانی‌ که خوش شانساند و باید بروند آفریقا واسه کارشون--

به طور خودکار-- به استثنای کسانی‌ که خوش شانساند و باید بروند آفریقا واسه کارشون--

most people have to go to an office every day.

همه افراد آنها باید بروند به یک اداره که کار ارائه بدهند.

And so these companies,

پس این شرکتها اومدند و ادارات رو ساختند.

they build offices.

پس این شرکتها اومدند و ادارات رو ساختند.

They go out and they buy a building, or they rent a building,

می‌رن یه ساختمان رو میخرن یا اجاره میکنند و پر از چیز میز میکنند.

or they lease some space,

می‌رن یه ساختمان رو میخرن یا اجاره میکنند و پر از چیز میز میکنند.

and they fill this space with stuff.

می‌رن یه ساختمان رو میخرن یا اجاره میکنند و پر از چیز میز میکنند.

They fill it with tables, or desks,

پرش می‌کنن از میز و صندلی و کامپیوتر و نرم‌افزار و اینترنت

chairs, computer equipment,

پرش می‌کنن از میز و صندلی و کامپیوتر و نرم‌افزار و اینترنت

پرش می‌کنن از میز و صندلی و کامپیوتر و نرم‌افزار و اینترنت

software, Internet access,

پرش می‌کنن از میز و صندلی و کامپیوتر و نرم‌افزار و اینترنت

maybe a fridge, maybe a few other things,

یا بعضی‌ مواقع یخچال، یا چیزایی‌ شبیه این، با این امید که کارمندهاشون هر روز بیان اونجا و کار عالی‌ ارائه بدن.

and they expect their employees, or their volunteers,

یا بعضی‌ مواقع یخچال، یا چیزایی‌ شبیه این، با این امید که کارمندهاشون هر روز بیان اونجا و کار عالی‌ ارائه بدن.

یا بعضی‌ مواقع یخچال، یا چیزایی‌ شبیه این، با این امید که کارمندهاشون هر روز بیان اونجا و کار عالی‌ ارائه بدن.

to come to that location every day to do great work.

It seems like it's perfectly reasonable to ask that.

مثل اینکه واقعا چنین درخواستی منطقیه.

However, if you actually talk to people

گرچه اگر از مردم یا حتا از خودتان بپرسید واقعا کجا رو ترجیح میدید وقتی‌ میخواید کاری رو از پیش ببرید؟

گرچه اگر از مردم یا حتا از خودتان بپرسید واقعا کجا رو ترجیح میدید وقتی‌ میخواید کاری رو از پیش ببرید؟

and even question yourself, and you ask yourself,

گرچه اگر از مردم یا حتا از خودتان بپرسید واقعا کجا رو ترجیح میدید وقتی‌ میخواید کاری رو از پیش ببرید؟

where do you really want to go when you really need to get something done?

گرچه اگر از مردم یا حتا از خودتان بپرسید واقعا کجا رو ترجیح میدید وقتی‌ میخواید کاری رو از پیش ببرید؟

You'll find out that people don't say what businesses think they would say.

خواهید دید که اونها نمیپرسند بستگی داره، چه شغلی‌ باشه.

خواهید دید که اونها نمیپرسند بستگی داره، چه شغلی‌ باشه.

If you ask people the question:

اگه از مردم بپرسید: واقعا چه جای رو ترجیح میدید، وقتی‌ نیاز دارید که کاری رو انجام بدید؟

Where do you need to go when you need to get something done?

اگه از مردم بپرسید: واقعا چه جای رو ترجیح میدید، وقتی‌ نیاز دارید که کاری رو انجام بدید؟

Typically, you get three different kinds of answers.

شما اصولا ۳ نوع جواب مختلف دریافت می‌کنید.

One is kind of a place or a location or a room.

یکی نوعی جا، یا مکان یا اتاق هست، دیگری اشیای متحرک، و سومی‌ زمان است.

Another one is a moving object,

یکی نوعی جا، یا مکان یا اتاق هست، دیگری اشیای متحرک، و سومی‌ زمان است.

and a third is a time.

یکی نوعی جا، یا مکان یا اتاق هست، دیگری اشیای متحرک، و سومی‌ زمان است.

So here are some examples.

این هم چند تا مثال.

I've been asking people this question for about 10 years:

وقتی‌ من از مردم می‌پرسم --۱۰ساله که این کار رو می‌کنم--

"Where do you go when you really need to get something done?"

ازشون می‌پرسم، "شما وقتی‌ میخواید کاری رو انجام بدید کجا میروید؟"

جوابهایی میشنوم مثل تراس خانه، یا آشپزخانه.

I'll hear things like, the porch, the deck, the kitchen.

جوابهایی میشنوم مثل تراس خانه، یا آشپزخانه.

I'll hear things like an extra room in the house,

چیزهایی میشنوم مثل یه اتاق اضافی در یک خانه، در زیرزمین، کافی شاپ یا کتابخانه.

چیزهایی میشنوم مثل یه اتاق اضافی در یک خانه، در زیرزمین، کافی شاپ یا کتابخانه.

the basement,

the coffee shop, the library.

چیزهایی میشنوم مثل یه اتاق اضافی در یک خانه، در زیرزمین، کافی شاپ یا کتابخانه.

And then you'll hear things like the train,

و یا شاید جاهایی مثل قطار، هواپیما، ماشین یا در مسافرت.

a plane, a car -- so, the commute.

و یا شاید جاهایی مثل قطار، هواپیما، ماشین یا در مسافرت.

And then you'll hear people say,

باز در جایی‌ دیگه از مردم میشنوی،

"Well, it doesn't really matter where I am,

"خب، زیاد مهم نیست که کجا هستم، فقط خیلی‌ زود یا خیلی‌ دیر یا آخر هفته نباشه."

as long as it's early in the morning or late at night or on the weekends."

"خب، زیاد مهم نیست که کجا هستم، فقط خیلی‌ زود یا خیلی‌ دیر یا آخر هفته نباشه."

ولی‌ تقریبا هیچ کسی‌ نمیگه که توی اداره میرم.

You almost never hear someone say, "The office."

ولی‌ شرکتها میان کلی‌ روی یه مکانی که اسمشو میذارن اداره، و افراد رو مجبور می‌کنن که به اونجا برن،

But businesses are spending all this money on this place called the office,

ولی‌ شرکتها میان کلی‌ روی یه مکانی که اسمشو میذارن اداره، و افراد رو مجبور می‌کنن که به اونجا برن،

and they're making people go to it all the time,

گرچه افراد کار رو در اداره انجام نمیدن.

yet people don't do work in the office.

این یعنی‌ چی‌؟ چرا این اتفاق میافته؟

What is that about?

(Laughter)

این یعنی‌ چی‌؟ چرا این اتفاق میافته؟

Why is that? Why is that happening?

این یعنی‌ چی‌؟ چرا این اتفاق میافته؟

And what you find out is,

و اگه یه کم عمیق تر وارد موضوع بشید می‌بینید که افراد می‌رن سر کار،

if you dig a little bit deeper, you find out that people --

و اگه یه کم عمیق تر وارد موضوع بشید می‌بینید که افراد می‌رن سر کار،

و اگه یه کم عمیق تر وارد موضوع بشید می‌بینید که افراد می‌رن سر کار،

this is what happens:

People go to work,

و اگه یه کم عمیق تر وارد موضوع بشید می‌بینید که افراد می‌رن سر کار،

and they're basically trading in their work day

و بجای یک "روز" کاری اونها "لحظات" کاری رو پشت سر میذارن.

for a series of "work moments" -- that's what happens at the office.

و بجای یک "روز" کاری اونها "لحظات" کاری رو پشت سر میذارن.

کار در یک اداره به این صورت پیش میره. در اونجا شما روز کاری ندارید بلکه لحظات کاری دارید.

You don't have a work day anymore. You have work moments.

کار در یک اداره به این صورت پیش میره. در اونجا شما روز کاری ندارید بلکه لحظات کاری دارید.

درب اداره یه جورای مثل ماشین سبزی خورد کنی‌ میمونه، شما واردش میشید و بلافاصله روز شما به قطعات کوچکتر تقسیم میشه.

It's like the front door of the office is like a Cuisinart,

and you walk in and your day is shredded to bits,

درب اداره یه جورای مثل ماشین سبزی خرد کنی‌ میمونه، شما واردش میشید و بلافاصله روز شما به قطعات کوچکتر تقسیم میشه.

چون شما ۱۵ دقیقه اینجایید، ۳۰ دقیقه اونجا،

because you have 15 minutes here, 30 minutes there,

and something else happens, you're pulled off your work,

و بعد یه اتفاق جدید میفته و شما از کارتون جدا میشید و باید کار دیگه‌ای بکنید، بعد وقت نهار میشه.

و بعد یه اتفاق جدید میفته و شما از کارتون جدا میشید و باید کار دیگه‌ای بکنید، بعد وقت نهار میشه.

then you have 20 minutes, then it's lunch, then you have something else to do ...

بعد چیز دیگه‌ای پیش میاد که باید انجام بدید، اینم میشه ۱۵ دقیقه، بعد یکی‌ شما رو کنار میکشه و یه سوال میپرسه.

Then you've got 15 minutes, and someone pulls you aside and asks you a question,

بعد چیز دیگه‌ای پیش میاد که باید انجام بدید، اینم میشه ۱۵ دقیقه، بعد یکی‌ شما رو کنار میکشه و یه سوال میپرسه.

و قبل از اینکه شما جواب رو بدونید میشه ۵عصر،

and before you know it, it's 5 p.m.,

and you look back on the day,

و شما یه نگاهی‌ به کار اون روزتون میندازید و می‌بینید که شما کارهاتون رو تموم نکردین.

and you realize that you didn't get anything done.

و شما یه نگاهی‌ به کار اون روزتون میندازید و می‌بینید که شما کارهاتون رو تموم نکردین.

ما همه این شرایط رو پشت سر گذاشتیم. شاید دیروز یا پریروز یا یه روز قبل‌تر.

We've all been through this.

We probably went through it yesterday or the day before, or the day before that.

ما همه این شرایط رو پشت سر گذاشتیم. شاید دیروز یا پریروز یا یه روز قبل‌تر.

ما همه این شرایط رو پشت سر گذاشتیم. شاید دیروز یا پریروز یا یه روز قبل‌تر.

You look back on your day,

عصر که میشه یه نگاه به عقب میندازید و با خود میگید امروز هیچ کاری رو از پیش نبرد‌م.

and you're like, "I got nothing done today.

I was at work. I sat at my desk. I used my expensive computer.

من سر کارم بودم.

سر میز کارم بودم، کنار کامپیوتر گرون قیمتم. نرم افزار‌هایی‌ که بهم گفته بودند رو استفاده کردم.

I used the software they told me to use.

سر میز کارم بودم، کنار کامپیوتر گرون قیمتم. نرم افزار‌هایی‌ که بهم گفته بودند رو استفاده کردم.

I went to these meetings I was asked to go to.

رفتم سر جلسه‌هایی‌ که بهم گفته شده بود برم. کنفرانس تلفني داشتم. ولی‌ در واقع هیچ کاری رو انجام ندادم.

I did these conference calls. I did all this stuff.

رفتم سر جلسه‌هایی‌ که بهم گفته شده بود برم. کنفرانس تلفني داشتم. ولی‌ در واقع هیچ کاری رو انجام ندادم.

But I didn't actually do anything.

رفتم سر جلسه‌هایی‌ که بهم گفته شده بود برم. کنفرانس تلفني داشتم. ولی‌ در واقع هیچ کاری رو انجام ندادم.

I just did tasks.

فقط تکالیفم رو انجام دادم.

I didn't actually get meaningful work done."

ولی‌ کاری رو به پایان نرسوندم.

And what you find is that, especially with creative people --

و باز چیزی که مخصوصا در مورد افراد خلاق و شیوه کارشون می‌بینید--

designers, programmers, writers, engineers, thinkers --

طراح‌ها، برنامه نویس‌ها، نویسندگان، مهندسان، متفکران --

طراح‌ها، برنامه نویس‌ها، نویسندگان، مهندسان، متفکران --

طراح‌ها، برنامه نویس‌ها، نویسندگان، مهندسان، متفکران --

that people really need long stretches of uninterrupted time

اینه که اونها همه به زمان طولانی و بی‌-وقفه نیاز دارند که بتوانند کارشون رو به پایان برسونند.

اینه که اونها همه به زمان طولانی و بی‌-وقفه نیاز دارند که بتوانند کارشون رو به پایان برسونند.

to get something done.

You cannot ask somebody to be creative in 15 minutes

نمیشه از کسی‌ بخوای که در عرض ۱۵دقیقه یه چیزی رو خلق کنه و به مشکلی‌ به طور واقعی‌ فکر کنه.

and really think about a problem.

نمیشه از کسی‌ بخوای که در عرض ۱۵دقیقه یه چیزی رو خلق کنه و به مشکلی‌ به طور واقعی‌ فکر کنه.

You might have a quick idea,

شاید یه ایده سریع به ذهن برسه، ولی‌ برای پرداختن عمقی به موضوع به زمان طولانیتر و بدون مزاحمت نیازه.

but to be in deep thought about a problem and really consider a problem carefully,

شاید یه ایده سریع به ذهن برسه، ولی‌ برای پرداختن عمقی به موضوع به زمان طولانیتر و بدون مزاحمت نیازه.

you need long stretches of uninterrupted time.

شاید یه ایده سریع به ذهن برسه، ولی‌ برای پرداختن عمقی به موضوع به زمان طولانیتر و بدون مزاحمت نیازه.

And even though the work day is typically eight hours,

اگرچه یک روز کاری ۸ساعته، ولی‌ چند نفر از شما تا حالا ۸ ساعت بی‌-وقفه در یک روز کار کردید؟

how many people here have ever had eight hours to themselves at the office?

اگرچه یک روز کاری ۸ساعته، ولی‌ چند نفر از شما تا حالا ۸ ساعت بی‌-وقفه در یک روز کار کردید؟

۷ ساعت چطور؟ ۶؟ ۵؟ ۴؟

How about seven hours?

Six? Five? Four?

۷ ساعت چطور؟ ۶؟ ۵؟ ۴؟

When's the last time you had three hours to yourself at the office?

آخرین باری که ۳ ساعت رو در اداره بی‌-وقفه داشتید كی بوده؟ دو ساعت؟ یا شاید یک ساعت.

Two hours? One, maybe?

آخرین باری که ۳ ساعت رو در اداره بی‌-وقفه داشتید كی بوده؟ دو ساعت؟ یا شاید یک ساعت.

Very, very few people actually have

در واقع افراد بسیار بسیار اندکی‌ زمان بدون وقفه برای کار دارند.

long stretches of uninterrupted time at an office.

در واقع افراد بسیار بسیار اندکی‌ زمان بدون وقفه برای کار دارند.

And this is why people choose to do work at home,

و به این خاطره که بعضی‌ها ترجیح میدن کار رو در خانه انجام بدن.

or they might go to the office,

و به این خاطره که بعضی‌ها ترجیح میدن کار رو در خانه انجام بدن،

but they might go to the office really early in the day,

یا شاید به اداره برن ولی‌ صبح خیلی‌ زود، یا غروب که کسی‌ مزاحمشون نشه،

یا شاید به اداره برن ولی‌ صبح خیلی‌ زود، یا غروب که کسی‌ مزاحمشون نشه،

or late at night when no one's around,

or they stick around after everyone's left,

یا وقتی‌ همه رفتن کار رو تازه شروع می‌کنن، یا آخر هفته میان سر کار،

or go in on the weekends,

یا توی هواپیما کارشون رو انجام میدن، یا در ماشین یا قطار، چراکه اونجا حواس پرتی ندارن.

or they get work done on the plane, in the car or in the train,

یا توی هواپیما کارشون رو انجام میدن، یا در ماشین یا قطار، چراکه اونجا حواس پرتی ندارن.

because there are no distractions.

یا توی هواپیما کارشون رو انجام میدن، یا در ماشین یا قطار، چراکه اونجا حواس پرتی ندارن.

Now there are different kinds of distractions,

حالا اینها انواع مختلف حواس پرتی بودند، ولی‌ هنوز بدترینش نبودند، بدترینش رو من تا یه دقیقه دیگه میگم.

but not the really bad distractions, which I'll talk about in a minute.

حالا اینها انواع مختلف حواس پرتی بودند، ولی‌ هنوز بدترینش نبودند، بدترینش رو من تا یه دقیقه دیگه میگم.

حالا اینها انواع مختلف حواس پرتی بودند، ولی‌ هنوز بدترینش نبودند، بدترینش رو من تا یه دقیقه دیگه میگم.

And this whole phenomenon of having short bursts of time to get things done

این نوع مواردی که انسان باید در یه زمان کوتاه کاری رو انجام بده،

این نوع مواردی که انسان باید در یه زمان کوتاه کاری رو انجام بده،

reminds me of another thing that doesn't work when you're interrupted,

منو یاد یه چیز دیگه که وقتی‌ آدم مزاحمتی داره درنتیجه نمیتونه اونو انجام بده، میندازه، یعنی‌ خوابیدن.

منو یاد یه چیز دیگه که وقتی‌ آدم مزاحمتی داره درنتیجه نمیتونه اونو انجام بده، میندازه، یعنی‌ خوابیدن.

and that is sleep.

منو یاد یه چیز دیگه که وقتی‌ آدم مزاحمتی داره درنتیجه نمیتونه اونو انجام بده، میندازه، یعنی‌ خوابیدن.

I think that sleep and work are very closely related --

من فکر می‌کنم خواب و کار خیلی‌ به هم مربوطند.

و نتنها میتونید وقتی‌ که خوابیدید کار انجام بدید، بلکه هنگامی که کار انجام میدید هم میتونید بخوابید.

not because you can work while you're sleeping and sleep while you're working.

و نتنها میتونید وقتی‌ که خوابیدید کار انجام بدید، بلکه هنگامی که کار انجام میدید هم میتونید بخوابید.

That's not really what I mean.

منظور من البته این نیست، بلکه می‌خوام بگم خواب و کار دو مقوله اند که بر اساس فاز‌های مختلف ترسیم شده اند.

I'm talking specifically about the fact that sleep and work are phase-based,

منظور من البته این نیست، بلکه می‌خوام بگم خواب و کار دو مقوله اند که بر اساس فاز‌های مختلف ترسیم شده اند.

منظور من البته این نیست، بلکه می‌خوام بگم خواب و کار دو مقوله اند که بر اساس فاز‌های مختلف ترسیم شده اند.

منظور من البته این نیست، بلکه می‌خوام بگم خواب و کار دو مقوله اند که بر اساس فاز‌های مختلف ترسیم شده اند.

or stage-based, events.

منظور من البته این نیست، بلکه می‌خوام بگم خواب و کار دو مقوله اند که بر اساس فاز‌های مختلف ترسیم شده اند.

Sleep is about sleep phases, or stages -- some people call them different things.

وقتی‌ از خواب حرف میزنی‌، درباره فاز‌های خواب حرف می‌زنیم -- بعضی به فاز‌های مختلف میگن چیزای مختلف.

وقتی‌ از خواب حرف میزنی‌، درباره فاز‌های خواب حرف می‌زنیم -- بعضی به فاز‌های مختلف میگن چیزای مختلف.

There are five of them, and in order to get to the really deep ones,

۵تا فاز مختلف برای خواب وجود داره

و برای اینکه به خواب عمیق بریم باید به اون فاز اولی‌ برسیم.

the meaningful ones, you have to go through the early ones.

و برای اینکه به خواب عمیق بریم باید به اون فاز اولی‌ برسیم.

If you're interrupted while you're going through the early ones --

و اگه خواب شما در اون حالت به هم بخوره، مثلا کسی‌ توی رختخواب شما رو از خواب بپرونه،

و اگه خواب شما در اون حالت به هم بخوره، مثلا کسی‌ توی رختخواب شما رو از خواب بپرونه،

if someone bumps you in bed, or there's a sound, or whatever happens --

یا هر صدای دیگه‌ای، در صورتی که از اون فاز بیرون بیایید و بیدار شید،

you don't just pick up where you left off.

یا هر صدای دیگه‌ای، در صورتی که از اون فاز بیرون بیایید و بیدار شید،

If you're interrupted and woken up,

نمیتونید بعدش دوباره از همون فاز ادامه خواب بدید، بلکه باید از اول شروع کنید.

you have to start again.

نمیتونید بعدش دوباره از همون فاز ادامه خواب بدید، بلکه باید از اول شروع کنید.

So you have to go back a few phases and start again.

نمیتونید بعدش دوباره از همون فاز ادامه خواب بدید، بلکه باید از اول شروع کنید.

And what ends up happening -- you might have days like this

و شاید روز‌های زیادی شبیه این رو داشته باشید، که ساعت ۸ یا ۷صبح از خواب بیدار میشید،

و شاید روز‌های زیادی شبیه این رو داشته باشید، که ساعت ۸ یا ۷صبح از خواب بیدار میشید،

where you wake up at eight or seven in the morning, or whenever you get up,

و میگید دیشب واقعا خوب نخوابیدم.

and you're like, "I didn't sleep very well.

و میگید دیشب واقعا خوب نخوابیدم.

I did the sleep thing -- I went to bed, I laid down,

گرچه من کارای خوابم رو قبلش انجام دادم، رفتم به رخت خواب، دراز کشیدم، ولی‌ خواب خوبی نکردم.

but I didn't really sleep."

گرچه من کارای خوابم رو قبلش انجام دادم، رفتم به رخت خواب، دراز کشیدم، ولی‌ خواب خوبی نکردم.

People say you go "to" sleep,

عموماً گفته می‌شه "به خواب میری" درصورتی که آدم به خواب نمیره، بلکه به سمت خواب میره.

but you don't go to sleep, you go towards sleep; it takes a while.

عموماً گفته می‌شه "به خواب میری" درصورتی که آدم به خواب نمیره، بلکه به سمت خواب میره.

خوابیدن زمان میبره، باید از تمام مراحل و فاز‌های آن رد بشید.

You've got to go through phases and stuff,

and if you're interrupted, you don't sleep well.

و اگه مزاحمتی ایجاد بشه، شما خوب نمیخوابید.

So does anyone here expect someone to sleep well

خب ما چه توقع داریم --آیا کسی‌ اینجا هست که فکر کنه با وجود مزاحمت میشه خوب خوابید؟

خب ما چه توقع داریم --آیا کسی‌ اینجا هست که فکر کنه با وجود مزاحمت میشه خوب خوابید؟

if they're interrupted all night?

I don't think anyone would say yes.

فکر نمیکنم کسی‌ اینجا بگه بله.

Why do we expect people to work well

چرا ما توقع داریم که افراد خوب کار کنن، وقتی‌ که تمام روز در اداره تمرکزشون به هم میخوره؟

if they're being interrupted all day at the office?

چرا ما توقع داریم که افراد خوب کار کنن، وقتی‌ که تمام روز در اداره تمرکزشون به هم میخوره؟

چطور ما توقع داریم که افراد خوب کار کنن، وقتی‌ که می‌رن به اداره که برای اینکه مدام توسط دیگران تمرکزشون رو از دست بدن؟

How can we possibly expect people to do their job

if they go to the office and are interrupted?

چطور ما توقع داریم که افراد خوب کار کنن، وقتی‌ که می‌رن به اداره که برای اینکه مدام توسط دیگران تمرکزشون رو از دست بدن؟

That doesn't really seem like it makes a lot of sense, to me.

خب البته این زیاد واسه من معنی‌ نداره.

So what are the interruptions that happen at the office but not at other places?

این به نظر من زیاد با معنی‌ نمیاد. این مزاحمت‌ها چی‌اند که فقط سر کار اتفاق میفتن؟

این به نظر من زیاد با معنی‌ نمیاد. این مزاحمت‌ها چی‌اند که فقط سر کار اتفاق میفتن؟

Because in other places, you can have interruptions like the TV,

جاهای دیگه مزاحمتهای مثل تلویزیون، یا به پیاده روی رفتن، یا یه یخچال،.. داری،

جاهای دیگه مزاحمتهای مثل تلویزیون، یا به پیاده روی رفتن، یا یه یخچال،.. داری،

or you could go for a walk, or there's a fridge downstairs,

جاهای دیگه مزاحمتهای مثل تلویزیون، یا به پیاده روی رفتن، یا یه یخچال،.. داری،

جاهای دیگه مزاحمتهای مثل تلویزیون، یا به پیاده روی رفتن، یا یه یخچال،.. داری،

or you've got your own couch, or whatever you want to do.

یا در کل هر آنچه که خودت میخوای دور و برت داشته باشی‌.

If you talk to certain managers, they'll tell you

اگه بری پیش رئیست، اون بهت میگه نمیخواد خانه کارت رو انجام بدی، بخاطر همین چیزا.

اگه بری پیش رئیست، اون بهت میگه نمیخواد خانه کارت رو انجام بدی، بخاطر همین چیزا.

that they don't want their employees to work at home

because of these distractions.

اگه بری پیش رئیست، اون بهت میگه نمیخواد خانه کارت رو انجام بدی، بخاطر همین چیزا.

They'll sometimes also say,

همچنین ممکن بگن، وقتی‌ من کارمندم رو نمیبینم چطور مطمئن شم که داره کار میکنه؟

همچنین ممکن بگن، وقتی‌ من کارمندم رو نمیبینم چطور مطمئن شم که داره کار میکنه؟

"If I can't see the person, how do I know they're working?"

همچنین ممکن بگن، وقتی‌ من کارمندم رو نمیبینم چطور مطمئن شم که داره کار میکنه؟

which is ridiculous, but that's one of the excuses that managers give.

که البته مسخره‌است، ولی‌ این یکی‌ از دلایلی است که مدیران بیان میکنند.

And I'm one of these managers. I understand. I know how this goes.

که البته مسخره‌است، ولی‌ این یکی‌ از دلایلی است که مدیران بیان میکنند.

من میفهمم، میدونم چطور میشه. ما باید خودمون رو در این باره اصلاح کنیم. ولی‌ اغلب اونها به مزاحمت اشاره می‌کنن.

We all have to improve on this sort of thing.

من میفهمم، میدونم چطور میشه. ما باید خودمون رو در این باره اصلاح کنیم. ولی‌ اغلب اونها به مزاحمت اشاره می‌کنن.

من میفهمم، میدونم چطور میشه. ما باید خودمون رو در این باره اصلاح کنیم. ولی‌ اغلب اونها به مزاحمت اشاره می‌کنن.

But oftentimes they'll cite distractions:

"من نمیتونم اجازه بدم کسی‌ در خانه کار کنه، اونا می‌رن تلویزیون دیدن، این کار و اون کار کردن. "

"I can't let someone work at home.

They'll watch TV, or do this other thing."

"من نمیتونم اجازه بدم کسی‌ در خانه کار کنه، اونا می‌رن تلویزیون دیدن، این کار و اون کار کردن. "

It turns out those aren't the things that are distracting,

بعد کاشف به عمل میاد که اینا واقعا مزاحمت نیستند، چون آدم اونا رو شخصاً انتخاب میکنه.

Because those are voluntary distractions.

بعد کاشف به عمل میاد که اینا واقعا مزاحمت نیستند، چون آدم اونا رو شخصاً انتخاب میکنه.

You decide when you want to be distracted by the TV,

شما شخصاً انتخاب می‌کنید که کی‌ میخواید مزاحمت تلویزیونی داشته باشید.

when you want to turn something on,

شما شخصاً انتخاب می‌کنید که کی‌ چیزی رو روشن کنید.

or when you want to go downstairs or go for a walk.

شما خودتون تصمیم میگیرید که کی‌ برین پایین، یا پیاده روی.

At the office,

در اداره ولی‌ برعکس هر نوع مزاحمتی به صورت ناخواسته است.

most of the interruptions and distractions

در اداره ولی‌ برعکس هر نوع مزاحمتی به صورت ناخواسته است.

that really cause people not to get work done are involuntary.

در اداره ولی‌ برعکس هر نوع مزاحمتی به صورت ناخواسته است.

So let's go through a couple of those.

بیاین حالا یه سری از اونها رو با هم مرور کنیم.

Now, managers and bosses will often have you think

از طرف دیگه مدیر‌ها سعی‌ می‌کنن به شما بگن بزرگترین مزاحمت‌ها سر کار

از طرف دیگه مدیر‌ها سعی‌ می‌کنن به شما بگن بزرگترین مزاحمت‌ها سر کار

that the real distractions at work

are things like Facebook and Twitter

سایت‌های فیسبوک یا تویتر یا یو‌تیوب هستند.

and YouTube and other websites,

سایت‌های فیسبوک یا تویتر یا یو‌تیوب هستند.

and in fact, they'll go so far as to actually ban these sites at work.

و بعضیا تا این حد پیش می‌رن که این سایت‌ها رو هم سر کار قفل می‌کنن.

و بعضیا تا این حد پیش می‌رن که این سایت‌ها رو هم سر کار قفل می‌کنن.

Some of you may work at places where you can't get to certain sites.

بعضی‌ از شما حتما در یه هم‌چین جاهائی کار می‌کنید.

میگم که اینجا هم شده چین؟ به کجا داریم میریم ما؟

I mean, is this China? What the hell is going on here?

You can't go to a website at work, and that's the problem?

سر کار نمیتونی وارد وب سایت بشی‌. و مشکل همینه، که کارها اونجور که باید پیش نمیره،

سر کار نمیتونی وارد وب سایت بشی‌. و مشکل همینه، که کارها اونجور که باید پیش نمیره،

That's why people aren't getting work done,

چون سر کار وارد فیسبوک و تویتر میشین؟

because they're on Facebook and Twitter?

این یه جورایی مسخره است، این یه جور دامه.

That's kind of ridiculous. It's a total decoy.

Today's Facebook and Twitter and YouTube,

و البته میشه گفت فیسبوک و تویتر جایگزین مدرنی‌ برای زمان سیگار کشیدن هستن،

these things are just modern-day smoke breaks.

و البته میشه گفت فیسبوک و تویتر جایگزین مدرنی‌ برای زمان سیگار کشیدن هستن،

No one cared about letting people take a smoke break for 15 minutes 10 years ago,

قبلان کسی‌ نگران این زمان ۱۵ دقیقه‌ای سیگار کشیدن نبود، ده سال پیش.

قبلان کسی‌ نگران این زمان ۱۵ دقیقه‌ای سیگار کشیدن نبود، ده سال پیش.

so why does anyone care if someone goes to Facebook

پس چرا الان یه دفعه رفتن به سایت فسبوک یا تویتر یا .. اینقدر مهم شده؟

or Twitter or YouTube here and there?

پس چرا الان یه دفعه رفتن به سایت فسبوک یا تویتر یا .. اینقدر مهم شده؟

مشکلات واقعی‌ در شرکت‌ها اینا نیستند. مشکلات اساسی‌ چیز‌هایی‌ هستن که من اسمشونو m&m میزارم.

Those aren't the real problems in the office.

The real problems are what I like to call the M&Ms,

مشکلات واقعی‌ در شرکت‌ها اینا نیستند. مشکلات اساسی‌ چیز‌هایی‌ هستن که من اسمشونو m&m میزارم.

مشکلات واقعی‌ در شرکت‌ها اینا نیستند. مشکلات اساسی‌ چیز‌هایی‌ هستن که من اسمشونو m&m میزارم.

the Managers and the Meetings.

یعنی‌ مدیران و ملاقات‌های اداری.

Those are the real problems in the modern office today.

این‌ها مشکلات واقعی‌ در دنیای مدرن امروزی هستند.

و به این خاطر هست که سر کار، کار انجام نمیشه.

And this is why things don't get done at work,

it's because of the M&Ms.

به خاطر همین m&m هست. حالا جالب اینجاست که

Now what's interesting is,

به خاطر همین m&m هست. حالا جالب اینجاست که

if you listen to all the places that people talk about doing work,

اگه توجه کنید، همه جاهائی که مردم برای کار کردن ترجیح میدن،

like at home, in the car, on a plane, late at night, or early in the morning,

مثل خانه، ماشین، هواپیما، یا دیر وقت یا زود هنگام، اونجا خبری از مدیر‌ها و ملاقات‌های اداری نیست.

مثل خانه، ماشین، هواپیما، یا دیر وقت یا زود هنگام، اونجا خبری از مدیر‌ها و ملاقات‌های اداری نیست.

you don't find managers and meetings.

مثل خانه، ماشین، هواپیما، یا دیر وقت یا زود هنگام، اونجا خبری از مدیر‌ها و ملاقات‌های اداری نیست.

You find a lot of other distractions, but not managers and meetings.

مزاحمت‌های دیگه هست ولی‌ مدیر یا جلسه ملاقات اداری نیست.

اینا چیزایی‌ اند که جای دیگه، جز اداره، پیداشون نمیکنی.

So these are the things that you don't find elsewhere,

اینا چیزایی‌ اند که جای دیگه، جز اداره، پیداشون نمیکنی.

but you do find at the office.

And managers are basically people whose job it is to interrupt people.

اصلا مدیران کسانی‌ هستند که شغل اونها اینه که مزاحم بقیه بشند.

اصلا مدیران کسانی‌ هستند که شغل اونها اینه که مزاحم بقیه بشند.

That's pretty much what managers are for. They're for interrupting people.

این دقیقا فایده مدیران هست، ایجاد مزاحمت برای دیگران.

They don't really do the work, so they make sure everyone else is doing work,

اونها که خودشون واقعا کاری نمیکنن، واسه همین باید مطمئن شن که بقیه دارن کار رو پیش میبرن، به همین خاطر ایجاد مزاحمت میکنند.

اونها که خودشون واقعا کاری نمیکنن، واسه همین باید مطمئن شن که بقیه دارن کار رو پیش میبرن، به همین خاطر ایجاد مزاحمت میکنند.

which is an interruption.

و توی دنیا الان مدیران زیادی هستند. آدمهای زیادی هم وجود دارن.

We have lots of managers in the world now, and a lot of people in the world,

و توی دنیا الان مدیران زیادی هستند. آدمهای زیادی هم وجود دارن.

and a lot of interruptions by these managers.

و همزمان در دنیا مشکلات زیادی وجود دارن بخاطر این مدیران.

They have to check in: "Hey, how's it going?

باید بیان چک کنن و بپرسند، "هی‌، چه خبر؟ بگو بینم چطور پیش میری؟" و سوالهای از این قبیل.

Show me what's up." This sort of thing.

باید بیان چک کنن و بپرسند، "هی‌، چه خبر؟ بگو بینم چطور پیش میری؟" و سوالهای از این قبیل.

They keep interrupting you at the wrong time,

و اونا همچنان بی‌ موقع مزاحمت ایجاد می‌کنن.

و اونا همچنان بی‌ موقع مزاحمت ایجاد می‌کنن، درست وقتی‌ که پول گرفتی‌ که کارت رو انجام بدی، اونا مزاحمت میشن.

while you're actually trying to do something they're paying you to do,

و اونا همچنان بی‌ موقع مزاحمت ایجاد می‌کنن، درست وقتی‌ که پول گرفتی‌ که کارت رو انجام بدی، اونا مزاحمت میشن.

they tend to interrupt you.

That's kind of bad.

این خب یه جورایی بده.

But what's even worse is the thing that managers do most of all,

ولی‌ حتا بدتر از اون، کاریه که مدیران انجامش میدن و اون چیزی نیست جز برگزاری جلسات.

which is call meetings.

ولی‌ حتا بدتر از اون، کاریه که مدیران انجامش میدن و اون چیزی نیست جز برگزاری جلسات.

And meetings are just toxic,

این جلسات چیزی سمّی و خطرناکی برای زمان کار هستند.

terrible, poisonous things

این جلسات چیزی سمّی و خطرناکی برای زمان کار هستند.

during the day at work.

این جلسات چیزی سمّی و خطرناکی برای زمان کار هستند.

(Laughter)

ما همه میدونیم که این درسته، معمولاً دیده نمیشه که کارمندان یه جلسه رو برگزار کنن؛ انگار این راهش نیست.

We all know this to be true,

and you would never see a spontaneous meeting called by employees.

ما همه میدونیم که این درسته، معمولاً دیده نمیشه که کارمندان یه جلسه رو برگزار کنن؛ انگار این راهش نیست.

ما همه میدونیم که این درسته، معمولاً دیده نمیشه که کارمندان یه جلسه رو برگزار کنن؛ انگار این راهش نیست.

It doesn't work that way.

The manager calls the meeting

راهش اینه که مدیر درخواست برای جلسه بده، و کارمندا رو دعوت کنه،

so the employees can all come together,

راهش اینه که مدیر درخواست برای جلسه بده، و کارمندا رو دعوت کنه،

and it's an incredibly disruptive thing to do to people --

که این خود نفاق افکنه، که بگی‌، "هی‌، ببینید، ما قصد داریم شما ۱۰ نفر رو گرد هم بیاریم، و جلسه بذاریم.

که این خود نفاق افکنه، که بگی‌، "هی‌، ببینید، ما قصد داریم شما ۱۰ نفر رو گرد هم بیاریم، و جلسه بذاریم.

to say, "Hey look,

we're going to bring 10 people together right now and have a meeting.

که این خود نفاق افکنه، که بگی‌، "هی‌، ببینید، ما قصد داریم شما ۱۰ نفر رو گرد هم بیاریم، و جلسه بذاریم.

I don't care what you're doing,

برام مهم نیست شما داری الان چه کار می‌کنی. هر کاری دستته الان بذار زمین و بیا توی جلسه."

you've got to stop doing it, so you can have this meeting."

برام مهم نیست شما داری الان چه کار می‌کنی. هر کاری دستته الان بذار زمین و بیا توی جلسه."

I mean, what are the chances that all 10 people are ready to stop?

واقعا احتمال این که هر ۱۰ نفر وقت داشته باشن چقدره؟ اگه دارن درباره کار مهمی‌ فکر می‌کنن چی‌؟

What if they're thinking about something important, or doing important work?

واقعا احتمال این که هر ۱۰ نفر وقت داشته باشن چقدره؟ اگه دارن درباره کار مهمی‌ فکر می‌کنن چی‌؟

اگه دارن کار مهمی‌ می‌کنن چی‌؟

All of a sudden you tell them they have to stop doing that to do something else.

گویا یه دفعه داری به اونا میگی‌ هر کاری دارین بذارین کنار و کار دیگه‌ای بکنید.

گویا یه دفعه داری به اونا میگی‌ هر کاری دارین بذارین کنار و کار دیگه‌ای بکنید.

So they go into a meeting room, they get together,

پس اونا می‌رن به اتاق جلسات و با هم در باره موضوعاتی صحبت می‌کنن که زیاد شاید مهم نباشه.

and they talk about stuff that doesn't really matter, usually.

پس اونا می‌رن به اتاق جلسات و با هم در باره موضوعاتی صحبت می‌کنن که زیاد شاید مهم نباشه.

Because meetings aren't work.

چونکه جلسات، جزو کار کردن به حساب نمیاد.

Meetings are places to go to talk about things

جلسات اصولا جایی‌ هستند که در اون به تو گفته میشه چه کارهایی رو باید بعدا انجام بدی.

you're supposed to be doing later.

و جلسات کلا خود سازی دارن، یعنی‌ که یک جلسه به جلسه بعدی و بعد‌تری ختم می‌شه.

But meetings also procreate.

و جلسات کلا خود سازی دارن، یعنی‌ که یک جلسه به جلسه بعدی و بعد‌تری ختم می‌شه.

So one meeting tends to lead to another meeting,

و جلسات کلا خود سازی دارن، یعنی‌ که یک جلسه به جلسه بعدی و بعد‌تری ختم می‌شه.

which leads to another meeting.

There's often too many people in the meetings,

اغلب افراد زیادی در جلسات هستند که برای شرکت کلی‌ هزینه میبره.

اغلب افراد زیادی در جلسات هستند که برای شرکت کلی‌ هزینه میبره.

and they're very, very expensive to the organization.

Companies often think of a one-hour meeting as a one-hour meeting,

شرکتها اغلب درباره جلسات ۱ ساعته حرف میزنن، که این درست نیست مگر اینکه فقط ۱آدم در اون جلسه باشه.

شرکتها اغلب درباره جلسات ۱ ساعته حرف میزنن، که این درست نیست مگر اینکه فقط ۱آدم در اون جلسه باشه.

but that's not true, unless there's only one person.

If there are 10 people, it's a 10-hour meeting, not a one-hour meeting.

اگه ۱۰نفر باشن این میشه یه جلسه ۱۰ ساعته که شرکت داره هزینه میکنه.

این از بین بردن ۱۰ ساعت تولید مفیده که برای داشتن این جلسه ۱ساعته هست،

It's 10 hours of productivity taken from the rest of the organization

این از بین بردن ۱۰ ساعت تولید مفیده که برای داشتن این جلسه ۱ساعته هست،

to have this one-hour meeting, which probably should have been handled

که احتمالا چند نفر دیگه هم در سازماندهی آن شریک بودن، فقط در نهايت برای چند دقیقه حرف زدن.

by two or three people talking for a few minutes.

که احتمالا چند نفر دیگه هم در سازماندهی آن شریک بودن، فقط در نهايت برای چند دقیقه حرف زدن.

But instead, there's a long scheduled meeting,

بجای همه اینا یه جلسه طولانی داریم،

because meetings are scheduled the way software works,

چون نرم افزار‌های مربوط به جلسات اینگونه طراحی شده که نیم تا یک ساعت طول میکشه.

which is in increments of 15 minutes, or 30 minutes, or an hour.

چون نرم افزار‌های مربوط به جلسات اینگونه طراحی شده که نیم تا یک ساعت طول میکشه.

You don't schedule an eight-hour meeting with Outlook; you can't.

شما با برنامه outlook یه جلسه ۸ ساعته رو برنامه ریزی نمیکنید.

نمیشه، فکر نمیکنم اصلا ممکن باشه. ۱۵ یا ۳۰ یا ۴۵ دقیقه نهایتاً باشه.

You can go 15 minutes or 30 minutes or 45 minutes or an hour.

نمیشه، فکر نمیکنم اصلا ممکن باشه. ۱۵ یا ۳۰ یا ۴۵ دقیقه نهایتاً باشه.

And so we tend to fill these times up

ما سعی‌ می‌کنیم توی این ساعت همه چیز رو خلاصه کنیم، در حد اقل زمان ممکن.

when things should go really quickly.

ما سعی‌ می‌کنیم توی این ساعت همه چیز رو خلاصه کنیم، در حد اقل زمان ممکن.

So meetings and managers are two major problems in businesses today,

پس جلسات و مدیران مشکلات اصلی‌ در بیزنس هستند، مخصوصا در ادارات.

پس جلسات و مدیران مشکلات اصلی‌ در بیزنس هستند، مخصوصا در ادارات.

especially at offices.

These things don't exist outside of the office.

این چیزها خارج از اداره اتفاق نمیافته.

So I have some suggestions to remedy the situation.

ولی‌ من یه دستور العمل دارم که با این مشکل برخورد میکنه.

ولی‌ من یه دستور العمل دارم که با این مشکل برخورد میکنه.

What can managers do --

مدیر‌ها چه کاری میتونند بکنند که ادارات رو یه جای مناسب برای کار بکنند؟

enlightened managers, hopefully --

مدیر‌ها چه کاری میتونند بکنند که ادارات رو یه جای مناسب برای کار بکنند؟

what can they do to make the office a better place for people to work,

مدیر‌ها چه کاری میتونند بکنند که ادارات رو یه جای مناسب برای کار بکنند؟

so it's not the last resort, but it's the first resort,

که در نهایت اداره جایگاه آخر نباشه، بلکه جایگاه اول برای انجام کار باشه.

so that people start to say,

که مردم بگن، "وقتی‌ کاری رو میخوام انجام بدم میرم به اداره".

"When I really want to get stuff done, I go to the office."

که مردم بگن، "وقتی‌ کاری رو میخوام انجام بدم میرم به اداره".

Because the offices are well-equipped;

چون ادارات به خوبی تجهیز شده اند و همه چیز برای انجام کار مهیاست، ولی‌ کسی‌ نمیخواد بره اونجا، پس تکلیف چیه؟

everything is there for them to do the work.

چون ادارات به خوبی تجهیز شده اند و همه چیز برای انجام کار مهیاست، ولی‌ کسی‌ نمیخواد بره اونجا، پس تکلیف چیه؟

But they don't want to go there right now, so how do we change that?

چون ادارات به خوبی تجهیز شده اند و همه چیز برای انجام کار مهیاست، ولی‌ کسی‌ نمیخواد بره اونجا، پس تکلیف چیه؟

من ۳ راه حل دارم که با شما در میان میزارم. ۳ دقیقه هم وقت دارم که حسابی با هم جور در میاد.

I have three suggestions to share with you.

من ۳ راه حل دارم که با شما در میان میزارم. ۳ دقیقه هم وقت دارم که حسابی با هم جور در میاد.

I have about three minutes, so that'll fit perfectly.

در مورد جمعه زیاد شنیدیم، نمی‌دونم آیا مردم هنوز اون کارا رو می‌کنن. نظرتون راجع به ۵شنبه سکوت چیه؟

We've all heard of the Casual Friday thing.

I don't know if people still do that.

در مورد جمعه زیاد شنیدیم، نمی‌دونم آیا مردم هنوز اون کارا رو می‌کنن. نظرتون راجع به ۵شنبه سکوت چیه؟

But how about "No-talk Thursdays?"

در مورد جمعه زیاد شنیدیم، نمی‌دونم آیا مردم هنوز اون کارا رو می‌کنن. نظرتون راجع به ۵شنبه سکوت چیه؟

(Laughter)

یا حد اقل یک ۵شنبه از هر ماه رو در نظر بگیرید، و نصف اون ۵شنبه رو ۵شنبه سکوت بنامید.

Pick one Thursday once a month,

یا حد اقل یک ۵شنبه از هر ماه رو در نظر بگیرید، و نصف اون ۵شنبه رو ۵شنبه سکوت بنامید.

and cut it in half, just the afternoon -- I'll make it easy for you.

یا حد اقل یک ۵شنبه از هر ماه رو در نظر بگیرید، و نصف اون ۵شنبه رو ۵شنبه سکوت بنامید.

So just the afternoon, one Thursday.

پس یعنی‌ فقط نصف یه روز پنجشنبه در هر ماه.

First Thursday of the month, just the afternoon,

اولین ۵شنبه هر ماه، نصف یک روز، هیچ کس در این نصف روز حق نداره با هم صحبت کنه.

nobody in the office can talk to each other.

اولین ۵شنبه هر ماه، نصف یک روز، هیچ کس در این نصف روز حق نداره با هم صحبت کنه.

فقط سکوت، همین.

Just silence, that's it.

And what you'll find

و نتیجه ش این میشه که کلی‌ از کارها انجام میشه، وقتی‌ کسی‌ با کسی‌ حق صحبت نداشته باشه.

is that a tremendous amount of work gets done

و نتیجه ش این میشه که کلی‌ از کارها انجام میشه، وقتی‌ کسی‌ با کسی‌ حق صحبت نداشته باشه.

when no one talks to each other.

و نتیجه ش این میشه که کلی‌ از کارها انجام میشه، وقتی‌ کسی‌ با کسی‌ حق صحبت نداشته باشه.

This is when people actually get stuff done,

این وقتیه که کار انجام میشه، بدون دخالت و مزاحمت دیگران.

is when no one's bothering them or interrupting them.

این وقتیه که کار انجام میشه، بدون دخالت و مزاحمت دیگران.

Giving someone four hours of uninterrupted time

اگه به کسی‌ ۴ساعت بدون مزاحمت رو بدی، این بهترین هدیه‌ای خواهد بود که سر کار به اون میتونی بدی.

is the best gift you can give anybody at work.

اگه به کسی‌ ۴ساعت بدون مزاحمت رو بدی، این بهترین هدیه‌ای خواهد بود که سر کار به اون میتونی بدی.

این بهتر از یه کامپیوتر براش خواهد بود.

It's better than a computer,

better than a new monitor, better than new software,

یا بهتر از یه مانیتور یا نرم افزار، یا هرچیزی شبیه این.

or whatever people typically use.

یا بهتر از یه مانیتور یا نرم افزار، یا هرچیزی شبیه این.

Giving them four hours of quiet time at the office

۴ ساعت رو به کارمندا هدیه دادن میتونه بهترین هدیه باشه.

is going to be incredibly valuable.

۴ ساعت رو به کارمندا هدیه دادن میتونه بهترین هدیه باشه.

If you try that, I think you'll agree, and hopefully you can do it more often.

و اگه امتحانش کنید مطمئنم با من موافق خواهید بود.

و یا حتا بیشتر از فقط ۴ ساعت رو میتونی در نظر بگیری.

So maybe it's every other week,

یه بار در هفته، یا دو هفته یک بار، کسی‌ نمیتونه با کسی‌ دیگه حرف بزنه.

or every week, once a week,

یه بار در هفته، یا دو هفته یک بار، کسی‌ نمیتونه با کسی‌ دیگه حرف بزنه.

afternoons no one can talk to each other.

یه بار در هفته، یا دو هفته یک بار، کسی‌ نمیتونه با کسی‌ دیگه حرف بزنه.

That's something that you'll find will really, really work.

این چیزیه که اگه امتحان کنید می‌بینید که واقعا کار میکنه.

Another thing you can try,

راه بعدی اینه که به جای جلسات مستقیم و رو در رو و مواجه شدن مستقیم با یکدیگر،

is switching from active communication and collaboration,

راه بعدی اینه که به جای جلسات مستقیم و رو در رو و مواجه شدن مستقیم با یکدیگر،

راه بعدی اینه که به جای جلسات مستقیم و رو در رو و مواجه شدن مستقیم با یکدیگر،

which is like face-to-face stuff -- tapping people on the shoulder,

راه بعدی اینه که به جای جلسات مستقیم و رو در رو و مواجه شدن مستقیم با یکدیگر،

بیایم این کار رو غیر مستقیم انجام بدیم، با ابزاری مثل ایمیل یا پیام گذاشتن یا چیز‌هایی‌ شبیه این.

saying hi to them, having meetings,

and replace that with more passive models of communication,

بیایم این کار رو غیر مستقیم انجام بدیم، با ابزاری مثل ایمیل یا پیام گذاشتن یا چیز‌هایی‌ شبیه این.

بیایم این کار رو غیر مستقیم انجام بدیم، با ابزاری مثل ایمیل یا پیام گذاشتن یا چیز‌هایی‌ شبیه این.

using things like email and instant messaging,

or collaboration products, things like that.

بیایم این کار رو غیر مستقیم انجام بدیم، با ابزاری مثل ایمیل یا پیام گذاشتن یا چیز‌هایی‌ شبیه این.

Now some people might say email is really distracting,

بعضیا ممکنه بگن ایمیل واقعا وقت گیره. و همچنین پیام گذاشتن.

I.M. is really distracting, and these other things are really distracting,

بعضیا ممکنه بگن ایمیل واقعا وقت گیره. و همچنین پیام گذاشتن.

درسته اینا واقعا وقت گیرند ولی‌ وقتی‌ که بخوای میتونی بری سراغشون. اما در باره رئیس اینطور نیست.

but they're distracting at a time of your own choice and your own choosing.

درسته اینا واقعا وقت گیرند ولی‌ وقتی‌ که بخوای میتونی بری سراغشون. اما در باره رئیس اینطور نیست.

درسته اینا واقعا وقت گیرند ولی‌ وقتی‌ که بخوای میتونی بری سراغشون. اما در باره رئیس اینطور نیست.

You can quit the email app; you can't quit your boss.

You can quit I.M.;

میشه از پیام‌ها در یه زمان چشپوشی کرد. ولی‌ از مدیرت نمیتونی چشپوشی کنی‌.

you can't hide your manager.

میشه از پیام‌ها در یه زمان چشپوشی کرد. ولی‌ از مدیرت نمیتونی چشپوشی کنی‌.

You can put these things away,

حسن این چیز‌ها اینه که میتونی بگزاریشون کنار و میتونی انتخاب کنی‌ کی‌ میتونی وقتت رو بهشون اختصاص بدی.

and then you can be interrupted on your own schedule, at your own time,

حسن این چیز‌ها اینه که میتونی بگزاریشون کنار و میتونی انتخاب کنی‌ کی‌ میتونی وقتت رو بهشون اختصاص بدی.

when you're available, when you're ready to go again.

حسن این چیز‌ها اینه که میتونی بگزاریشون کنار و میتونی انتخاب کنی‌ کی‌ میتونی وقتت رو بهشون اختصاص بدی.

چون کار درست مثل خواب دارای فاز‌های مختلف هست.

Because work, like sleep, happens in phases.

So you'll be going up, doing some work,

انگار یه زمانی‌ اوج میگیری در انجام کارت و یه موقع میای دوباره پایین.

and then you'll come down from that work,

انگار یه زمانی‌ اوج میگیری در انجام کارت و یه موقع میای دوباره پایین.

and then maybe it's time to check that email or I.M.

و این اون زمانیه که میای و به ایمیل یا پیامهایت میرسی‌.

There are very, very few things that are that urgent,

و واقعا چیزای خیلی‌ خیلی‌ کمی‌ هستند که باید درست همون لحظه انجام بشند.

that need to happen, that need to be answered right this second.

و واقعا چیزای خیلی‌ خیلی‌ کمی‌ هستند که باید درست همون لحظه انجام بشند.

So if you're a manager,

پس اگر شما مدیر هستید، سعی‌ کنید افرادتون رو تشویق کنید بیشتر از ابزاری مثل ایمیل و پیام گیر استفاده کنند،

start encouraging people to use more things like I.M. and email

پس اگر شما مدیر هستید، سعی‌ کنید افرادتون رو تشویق کنید بیشتر از ابزاری مثل ایمیل و پیام گیر استفاده کنند،

and other things that someone can put away

پس اگر شما مدیر هستید، سعی‌ کنید افرادتون رو تشویق کنید بیشتر از ابزاری مثل ایمیل و پیام گیر استفاده کنند،

and then get back to you on their own schedule.

و اجازه بده که طبق برنامه زمانی‌ خودشون به شما مراجعه کنند.

And the last suggestion I have is that,

آخرین پیشنهاد من اینه که اگه یه جلسه داری که نمیتونی بری، و اگه توانش رو داری اونو کنسل کن.

آخرین پیشنهاد من اینه که اگه یه جلسه داری که نمیتونی بری، و اگه توانش رو داری اونو کنسل کن.

if you do have a meeting coming up,

if you have the power, just cancel it.

آخرین پیشنهاد من اینه که اگه یه جلسه داری که نمیتونی بری، و اگه توانش رو داری اونو کنسل کن.

آخرین پیشنهاد من اینه که اگه یه جلسه داری که نمیتونی بری، و اگه توانش رو داری اونو کنسل کن.

Just cancel that next meeting.

(Laughter)

Today's Friday, usually people have meetings on Monday.

امروز جمعه هست و به طور معمول افراد دوشنبه‌ها جلسه دارن، میتونی فقط به جلسه نری،

امروز جمعه هست و به طور معمول افراد دوشنبه‌ها جلسه دارن، میتونی فقط به جلسه نری،

Just don't have it.

I don't mean move it;

نه اینکه اونو به وقت دیگری موکول کنی‌، نه. فقط نرو..

I mean just erase it from memory, it's gone.

نه اینکه اونو به وقت دیگری موکول کنی‌، نه. فقط نرو..

And you'll find out that everything will be just fine.

و خواهی‌ دید که همه چیز کاملا عادی خواهد بود. همه تصمیماتی که فکر میکردی تو باید بگیری

All these discussions and decisions you thought you had to make

و خواهی‌ دید که همه چیز کاملا عادی خواهد بود. همه تصمیماتی که فکر میکردی تو باید بگیری

درست همین دوشنبه ساعت ۹، همه رو فراموش کن، هیچ اشکالی‌ پیش نمیاد.

at this one time at 9 a.m. on Monday,

just forget about them, and things will be fine.

درست همین دوشنبه ساعت ۹، همه رو فراموش کن، هیچ اشکالی‌ پیش نمیاد.

صبح بهتری رو شروع خواهی‌ کرد، و خواهی‌ دید همه کارهایی که فکر میکردی باید انجام بدی، همچین واجب هم نبوده.

People will have a more open morning, they can actually think.

صبح بهتری رو شروع خواهی‌ کرد، و خواهی‌ دید همه کارهایی که فکر میکردی باید انجام بدی، همچین واجب هم نبوده.

You'll find out all these things you thought you had to do,

صبح بهتری رو شروع خواهی‌ کرد، و خواهی‌ دید همه کارهایی که فکر میکردی باید انجام بدی، همچین واجب هم نبوده.

you don't actually have to do.

خوب این ۳ پیشنهادی بود که من می‌خواستم شما بهش فکر کنید.

So those are just three quick suggestions I wanted to give you guys to think about.

خوب این ۳ پیشنهادی بود که من می‌خواستم شما بهش فکر کنید.

و امیدوارم دست کم روی مدیران، رئیس‌ها، و همه افرادی که با آدمهای دیگر کار میکنند، تاثیر گذاشته باشه،

I hope that some of these ideas were at least provocative enough

و امیدوارم دست کم روی مدیران، رئیس‌ها، و همه افرادی که با آدمهای دیگر کار میکنند، تاثیر گذاشته باشه،

for managers and bosses and business owners

و امیدوارم دست کم روی مدیران، رئیس‌ها، و همه افرادی که با آدمهای دیگر کار میکنند، تاثیر گذاشته باشه،

and organizers and people who are in charge of other people,

و امیدوارم دست کم روی مدیران، رئیس‌ها، و همه افرادی که با آدمهای دیگر کار میکنند، تاثیر گذاشته باشه،

to think about laying off a little bit,

که یه کم به افردشون بیشتر زمان بدن که بتونن کارشون رو انجام بدن.

and giving people more time to get work done.

که یه کم به افردشون بیشتر زمان بدن که بتونن کارشون رو انجام بدن.

I think it'll all pay off in the end.

و معتقدم در نهایت هم این به نفع شما خواهد بود.

So, thanks for listening.

ممنون برای این که گوش دادین.(تشویق)

(Applause)

ممنون برای این که گوش دادین.(تشویق)