There's no shame in taking care of your mental health | Sangu Delle

Translator: sadegh zabihi Reviewer: Nima Pourreza

Last year ...

سال گذشته ...

was hell.

جهنم بود.

(Laughter)

(خنده)

It was my first time eating Nigerian "jollof."

اولین باری بود که «جولوف» نیجریه‌ای می‌خوردم.

(Laughter)

(خنده)

Actually, in all seriousness,

در واقع، با جدیت تمام،

I was going through a lot of personal turmoil.

با آشفتگی‌های شخصی زیادی درگیر بودم.

Faced with enormous stress,

با اضطراب شدیدی مواجه شدم،

I suffered an anxiety attack.

و دچار یک حمله آشفتگی شدم.

On some days, I could do no work.

بعضی روزها، هیچ کاری نمی‌توانستم بکنم.

On other days,

در سایر روز‌ها،

I just wanted to lay in my bed and cry.

فقط می‌خواستم در تختم دراز بکشم و گریه کنم.

My doctor asked if I'd like to speak with a mental health professional

پزشکم از من پرسید که می‌خواهم با یک متخصص سلامت روان

about my stress and anxiety.

درباره اظطراب و پریشانی‌ام حرف بزنم.

Mental health?

سلامت روان؟

I clammed up and violently shook my head in protest.

با شدت و خشونت سرم را به نشانه نه تکان دادم.

I felt a profound sense of a shame.

عمیقاً خجالت می‌کشیدم.

I felt the weight of stigma.

سنگینی شرمندگی را احساس می‌کردم.

I have a loving, supportive family

من خانواده‌ای گرم دارم که حامی من هستند

and incredibly loyal friends,

و دوستانی بسیار باوفا دارم،

yet I could not entertain the idea of speaking to anyone

اما هنوز هم نمی‌توانستم قبول کنم

about my feeling of pain.

که با کسی درباره رنجی که می‌کشیدم صحبت کنم.

I felt suffocated by the rigid architecture

به خاطر ساختار صلب معماری

of our African masculinity.

مردانه آفریقاییمان احساس خفگی می‌کردم.

"People have real problems, Sangu.

«مردم مشکلات مهم‌تری دارند، سنگو.

Get over yourself!"

خودت رو جمع و جور کن!»

The first time I heard "mental health,"

اولین باری که «سلامت روان» به گوشم خورد،

I was a boarding school student fresh off the boat from Ghana,

دانش‌آموزی انتقالی بودم که تازه از غنا

at the Peddie School in New Jersey.

به مدرسه پدی نیوجرسی رسیده بود.

I had just gone through the brutal experience

به تازگی از تجربه تلخ از دست دادن

of losing seven loved ones in the same month.

هفت عزیز در همان ماه گذشته بودم.

The school nurse,

پرستار مدرسه،

concerned about what I'd gone through -- God bless her soul --

درباره آنچه بر من گذشته بود نگران بود -- خداوند او را بیامرزد --

she inquired about my mental health.

درباره سلامت روانم از من پرسید.

"Is she mental?" I thought.

با خودم گفتم، «روانی است؟

Does she not know I'm an African man?

آیا می‌داند من یک مرد آفریقایی هستم؟

(Laughter)

(خنده)

Like Okonkwo in "Things Fall Apart,"

مثل اوکونکو در «همه چیز از هم می‌پاشد،»

we African men neither process nor express our emotions.

ما مردان آفریقایی احساساتمان را تحلیل و بیان نمی‌کنیم.

We deal with our problems.

با مشکلاتمان کنار می‌آییم.

(Applause)

(تشویق)

We deal with our problems.

با مشکلاتمان کنار می‌آییم.

I called my brother and laughed about "Oyibo" people -- white people --

برادرم را صدا کردم و به مردم «اویبو» -- سفید پوستان--

and their strange diseases --

و بیماری‌های عجیبشان خندیدم --

depression, ADD and those "weird things."

افسردگی، اختلال کمبود توجه و آن «چیزهای عجیب.»

Growing up in West Africa,

در غرب آفریقا که بزرگ می‌شدم،

when people used the term "mental," what came to mind was a madman

مردم کلمه «روانی» را برای مردان دیوانه‌ای استفاده می‌کردند

with dirty, dread-locked hair,

که موهای کثیف و به هم چسبیده داشتند،

bumbling around half-naked on the streets.

و نیمه لخت در خیابان‌ها پرسه می‌زدهند.

We all know this man.

همه ما این مرد را می‌شناسیم.

Our parents warned us about him.

والدین‌مان درباره او به ما هشدار می‌دادند.

"Mommy, mommy, why is he mad?"

«مامان، مامان، چرا اون دیوونه است؟»

"Drugs!

«مواد!

If you even look at drugs, you end up like him."

اگه حتی به مواد مخدر نگاه هم بکنی به همین سرنوشت دچار می‌شی.»

(Laughter)

(خنده)

Come down with pneumonia,

اگر ذات الریه می‌گرفتید

and your mother will rush you to the nearest hospital

مادرتان فورا شما را برای درمان

for medical treatment.

به نزدیک‌ترین بیمارستان می‌برد.

But dare to declare depression,

اما اگر جرأت داشتی و اظهار افسردگی می‌کردی،

and your local pastor will be driving out demons

آن وقت روحانی محلی شروع به بیرون راندن شیاطین می‌کرد

and blaming witches in your village.

و جادوگران روستا را مقصر معرفی می‌کرد.

According to the World Health Organization,

از نظر سازمان جهانی بهداشت،

mental health is about being able to cope

سلامت روان به معنی توان مقابله

with the normal stressors of life;

با فشارهای معمول زندگی،

to work productively and fruitfully;

توانایی انجام کار سازنده و پر ثمر،

and to be able to make a contribution to your community.

و توانایی تعامل با جامعه است.

Mental health includes our emotional, psychological and social well-being.

سلامت روان شامل سلامت احساسی، روانی و اجتماعی ما است.

Globally, 75 percent of all mental illness cases

۷۵ درصد بیماری‌های روانی در دنیا

can be found in low-income countries.

در کشورهای کم درآمد یافت می‌شود.

Yet most African governments

با این وجود بیشتر کشورهای آفریقایی

invest less than one percent of their health care budget

کمتر از یک درصد بودجه خدمات درمانی خود را

in mental health.

به بهداشت روان اختصاص می‌دهند.

Even worse,

حتی بدتر از آن،

we have a severe shortage of psychiatrists in Africa.

ما در آفریقا با کمبود شدید روانپزشک مواجه هستیم.

Nigeria, for example, is estimated to have 200 --

به طور مثال، در نیجریه با ۲۰۰ میلیون جمعیت

in a country of almost 200 million.

تنها ۲۰۰ روانپزشک وجود دارد.

In all of Africa,

در تمام آفریقا،

90 percent of our people lack access to treatment.

۹۰ درصد مردم به درمان دسترسی ندارند.

As a result,

در نتیجه،

we suffer in solitude,

ما در تنهایی زجر می‌کشیم،

silenced by stigma.

و با داغ ننگ‌اش سکوت می‌کنیم.

We as Africans often respond to mental health with distance,

ما آفریقایی‌ها معمولا با بهداشت روان با فاصله،

ignorance,

نادانی،

guilt,

گناه،

fear

ترس

and anger.

و خشم برخورد می‌کنیم.

In a study conducted by Arboleda-Flórez,

در مطالعه‌ای که توسط آربولیدا-فلورز انجام شده است،

directly asking, "What is the cause of mental illness?"

در پاسخ به این سوال که، «دلیل بیماری روانی چیست؟»

34 percent of Nigerian respondents cited drug misuse;

۳۴ درصد نیجریه‌ای ها جواب دادند اعتیاد به مواد مخدر،

19 percent said divine wrath and the will of God --

۱۹ درصد پاسخ دادند خشم الهی و خواست خدا --

(Laughter)

(خنده)

12 percent,

۱۲ درصد،

witchcraft and spiritual possession.

گفتند جادو و تسخیر معنوی.

But few cited other known causes of mental illness,

اما عده اندکی به سایر دلایل شناخته شده بیماری روانی اشاره کردند،

like genetics,

مثل وراثت،

socioeconomic status,

شرایط اجتماعی اقتصادی،

war,

جنگ،

conflict

ناسازگاری

or the loss of a loved one.

یا از دست دادن عزیزان.

The stigmatization against mental illness

ننگین نشان دادن بیماری روانی

often results in the ostracizing and demonizing of sufferers.

معمولا باعث طرد شدن فرد از جامعه و شیطانی نشان دادن رنج کشیدگان می‌شود.

Photojournalist Robin Hammond has documented some of these abuses ...

عکاس خبری رابین هموند برخی از این سوء استفاده‌ها را ثبت کرده است ...

in Uganda,

در اوگاندا،

in Somalia,

در سومالی،

and here in Nigeria.

و اینجا در نیجریه.

For me,

برای من،

the stigma is personal.

شرمندگی شخصی است.

In 2009,

در سال ۲۰۰۹،

I received a frantic call in the middle of the night.

نیمه شب یک تماس آشفته دریافت کردم.

My best friend in the world --

بهترین دوستم در دنیا --

a brilliant, philosophical, charming, hip young man --

مردی جوان، باهوش، به روز، فیلسوف، متشخص --

was diagnosed with schizophrenia.

دچار شیزوفرنی شده بود.

I witnessed some of the friends we'd grown up with recoil.

من شاهد بودم که بعضی از دوستانی که با هم بزرگ شده بودیم، کنار نشستند.

I heard the snickers.

پوزخندها را شنیدم.

I heard the whispers.

پچ پچ ها را شنیدم.

"Did you hear he has gone mad?"

«شنیدی دیوونه شده؟»

(Kru English) "He has gone crazy!"

«عقلش رو از دست داده!»

Derogatory, demeaning commentary about his condition --

نظرات تحقیر کننده و موهن درباره شرایط او --

words we would never say about someone with cancer

چیزهایی که هرگز درباره کسی که مبتلا به سرطان

or someone with malaria.

یا مالاریا است گفته نمی‌شود.

Somehow, when it comes to mental illness,

به هر طریقی، وقتی به بیماری روانی می‌رسیم،

our ignorance eviscerates all empathy.

نادانی ما همه همدردی ما را از بین می‌برد.

I stood by his side as his community isolated him,

هنگامی که جامعه او را پس می‌زد، من کنار او ایستادم

but our love never wavered.

و عشق ما هرگز متزلزل نشد.

Tacitly, I became passionate about mental health.

در عین حال، اشتیاق من به علم سلامت روان افزایش پیدا کرد.

Inspired by his plight,

از گرفتاری او الهام گرفتم،

I helped found the mental health special interest alumni group

و به تاسیس گروه منافع خاص سلامت روان فارغ التحصیلان

at my college.

در دانشگاهم کمک کردم.

And during my tenure as a resident tutor in graduate school,

و در دوره سرپرستی‌ام در تحصیلات تکمیلی،

I supported many undergraduates with their mental health challenges.

از دانشجویان بسیاری که با چالش بیماری روانی مواجه بودند حمایت کردم.

I saw African students struggle

دانشجویان آفریقایی را می‌دیدم که در تنازع بودند

and unable to speak to anyone.

اما نمی‌توانستند با کسی صحبت کنند.

Even with this knowledge and with their stories in tow,

حتی با این آگاهی و شنیدن داستان‌های آنها

I, in turn, struggled,

من، به نوبه خود، رنج کشیدم،

and could not speak to anyone when I faced my own anxiety,

و زمانی که با اضطراب مواجه شدم نتوانستم با کسی صحبت کنم،

so deep is our fear of being the madman.

ترس ما از دیوانه بودن بسیار عمیق است.

All of us --

همه ما --

but we Africans especially --

اما مخصوصاً ما آفریقایی‌ها --

need to realize that our mental struggles do not detract from our virility,

باید درک کنیم که چالش‌های روانی ما چیزی از مردانگیمان کم نمی‌کند،

nor does our trauma taint our strength.

همچنین زخم ما قدرتمان را لکه دار نمی‌کند.

We need to see mental health as important as physical health.

باید به سلامت روانی به اندازه سلامت فیزیکی اهمیت بدهیم.

We need to stop suffering in silence.

باید دست از رنج کشیدن در سکوت بکشیم.

We must stop stigmatizing disease

باید ننگین نشان دادن بیماری و

and traumatizing the afflicted.

آزار رنج کشیدگان را متوقف کنیم.

Talk to your friends.

با دوستانتان حرف بزنید.

Talk to your loved ones.

با عزیزانتان حرف بزنید.

Talk to health professionals.

با متخصص صحبت کنید.

Be vulnerable.

آسیب پذیر باشید.

Do so with the confidence

و این کار را با اعتماد به اینکه

that you are not alone.

تنها نیستید انجام دهید.

Speak up if you're struggling.

حرف بزنید اگر در تقلا هستید.

Being honest about how we feel

صداقت درباره احساساتمان

does not make us weak;

باعث ضعف ما نیست،

it makes us human.

بلکه باعث انسان شدن ما است.

It is time to end the stigma associated with mental illness.

زمان آن رسیده که به ننگین بودن بیماری روانی پایان دهیم.

So the next time your hear "mental,"

پس دفعه بعد که کلمه «روانی» را شنیدید،

do not just think of the madman.

تنها به آن مرد دیوانه فکر نکنید.

Think of me.

به من فکر کنید.

(Applause)

(تشویق)

Thank you.

متشکرم.

(Applause)

(تشویق)