Gayle Tzemach Lemmon: Women entrepreneurs, example not exception

گیل زماخ لمون: زنان کارآفرین، مثال نه استثنا

Translator: Farnaz Saghafi Reviewer: soheila Jafari

We do not invest in victims,

ما روی قربانیان سرمایه گذاری نمی کنیم،

we invest in survivors.

بلکه روی بازماندگان سرمایه گذاری می کنیم.

And in ways both big and small,

و به نوعی چه کوچک و چه بزرگ،

the narrative of the victim

روایت قربانی، طرز نگرش ما به زنان را شکل می دهد.

shapes the way we see women.

روایت قربانی، طرز نگرش ما به زنان را شکل می دهد.

You can't count what you don't see.

به آنچه نمی بینید، نمی توانید اعتبار دهید.

And we don't invest in what's invisible to us.

و برای آنچه برایمان غیر محسوس است، سرمایه گذاری نمی کنیم.

But this is the face

ولی این صورت شخص انعطاف پذیره.

of resilience.

ولی این صورت شخص انعطاف پذیره.

Six years ago,

شش سال پیش،

I started writing about women entrepreneurs

من شروع کردم به نوشتن دربارۀ زنان کارآفرین

during and after conflict.

در زمان نزاع و بعد از نزاع.

I set out to write a compelling economic story,

من اقدام به نوشتن یک داستان گیرای اقتصادی کردم،

one that had great characters, that no one else was telling,

داستانی که شخصیتهای بزرگ داشته باشه، داستانی که کسی تا بحال نگفته،

and one that I thought mattered.

داستانی که فکر کردم مهمه.

And that turned out to be women.

و اینطور از آب درآمد که موضوع زنان باشه.

I had left ABC news and a career I loved at the age of 30

وقتی 30 ساله بودم، شرکت خبری ABC و کاری را که عاشقش بودم ترک کردم،

for business school,

بخاطرتحصیل در بیزینس ،

a path I knew almost nothing about.

راهی که تقریبا" هیچ چیز از آن نمی دونستم.

None of the women I had grown up with in Maryland

هیچ یک از زنانی که در "مریلند" با اونا بزرگ شده بودم،

had graduated from college,

فارغ التحصیل کالج نبودند،

let alone considered business school.

چه برسه بخوان به درس بیزینس فکر کنند.

But they had hustled to feed their kids

اما اونا برای سیرکردن شکم فرزندانشان و پرداخت اجاره خانه شان

and pay their rent.

دست و پنجه نرم می کردند.

And I saw from a young age

و من از سنین جوانی دیدم

that having a decent job and earning a good living

که داشتن یه شغل آبرومند و درآمد مکفی برای یه زندگی خوب

made the biggest difference

برای خانواده هایی که تحت فشار بودند،

for families who were struggling.

تغییر بزرگی بوجود می یاره.

So if you're going to talk about jobs,

بنابراین وقتی می خواهید راجع به شغل صحبت کنید،

then you have to talk about entrepreneurs.

خُب باید دربارۀ کارآفرینان سخن بگویید.

And if you're talking about entrepreneurs

و اگه دربارۀ کارآفرینان در زمان درگیری و

in conflict and post-conflict settings,

بعد از آن زمان سخن می گویید،

then you must talk about women,

پس باید درمورد زنان بگویید،

because they are the population you have left.

چون اونا گروهی هستند که شما از قلم انداخته اید.

Rwanda in the immediate aftermath of the genocide

درست بدنبال نسل کشی در"رواندا" ، 77 درصد جمعیت

was 77 percent female.

را زنان تشکیل می دادند.

I want to introduce you

مایلم برخی از اون کارآفرینان را که ملاقات کردم، به شما معرفی کنم

to some of those entrepreneurs I've met

مایلم برخی از اون کارآفرینان را که ملاقات کردم، به شما معرفی کنم

and share with you some of what they've taught me over the years.

و بعضی چیزهایی که طی سالها به من یاد دادند را با شما درمیان بگذارم.

I went to Afghanistan in 2005

من در سال 2005 به افغانستان رفتم

to work on a Financial Times piece,

تا در بخشی از روزنامۀ فایننشیال تایمز(Financial Times )کار کنم،

and there I met Kamila,

و اونجا بود که "کامیلا" را ملاقات کردم،

a young women who told me she had just turned down

زن جوانی که بهم گفت همون اخیرا" تقاضای یک کار

a job with the international community

برای جامعۀ بین المللی را رد کرده

that would have paid her nearly $2,000 a month --

کاری که حقوقی حدود 2000 دلار در ماه داشت

an astronomical sum in that context.

اون یه رقم نجومی در اون موقعیت بود.

And she had turned it down, she said,

او گفت دلیل نپذیرفتن اون کار این بود که،

because she was going to start her next business,

می خواست بیزینس بعدی خودشو شروع کنه،

an entrepreneurship consultancy

بعنوان مشاور سرمایه گذاری

that would teach business skills

که در آن به مردان و زنان سرتاسر افغانستان،

to men and women all around Afghanistan.

مهارت تجارت را می آموزد.

Business, she said,

به گفتۀ او، تجارت

was critical to her country's future.

برای آیندۀ کشورش حیاتی است.

Because long after this round of internationals left,

چون کلی بعد از اینکه نیروهای بین المللی اونجا رو ترک کردند،

business would help keep her country

کار و تجارت می تونه کمکی در حفظ صلح و امنیت کشورش باشه.

peaceful and secure.

کار و تجارت می تونه کمکی در حفظ صلح و امنیت کشورش باشه.

And she said business was even more important for women

و او گفت که کار و تجارت برای زنان حتی مهمتره

because earning an income earned respect

چون داشتن درآمد موجب کسب احترام می شه

and money was power for women.

و پول بعنوان قدرت زنان است.

So I was amazed.

بدین ترتیب من حیرت زده شدم.

I mean here was a girl who had never lived in peace time

منظورم اینه دختره اونجا بود که هیچگاه در روزگار صلح زندگی نکرده

who somehow had come to sound like a candidate from "The Apprentice."

کسی که یه جورایی شبیه یه کاندیدا در برنامۀ "The Apprentice" بود.

(Laughter)

(خندۀ حاضرین)

So I asked her, "How in the world do you know this much about business?

خُب من ازش پرسیدم،" چطور اینقدر دربارۀ کار و تجارت می دونی؟

Why are you so passionate?"

چرا اینقدر علاقه مندی؟"

She said, "Oh Gayle, this is actually my third business.

او گفت،" اوه گیل، این در واقع سومین بیزینس منه.

My first business was a dressmaking business

اولین کارم حرفۀ خیاطی بود

I started under the Taliban.

که در زمان طالبان شروع کردم.

And that was actually an excellent business,

و اون در حقیقت یه کار عالی بود

because we provided jobs for women all around our neighborhood.

چون ما برای تمام زنان محله ایجاد شغل کرده بودیم.

And that's really how I became an entrepreneur."

و اینطوری بود که من یه کارآفرین شدم."

Think about this:

فکر کن:

Here were girls who braved danger

اینجا دخترانی هستند که با شجاعت در برابر خطر،

to become breadwinners

نان آور خانه شدند

during years in which they couldn't even be on their streets.

در زمانی که حتی نمی تونستند در خیابانهایشان حضور داشته باشند.

And at a time of economic collapse

و در زمان سقوط اقتصادی

when people sold baby dolls and shoe laces

هنگامیکه مردم تنها برای زنده ماندن،

and windows and doors

عروسک، بند کفش، در و پنجره

just to survive,

می فروختند،

these girls made the difference

این دختران بین زنده ماندن و

between survival and starvation

از گرسنگی مردن، فرق بسیارگذاشتند.

for so many.

از گرسنگی مردن، فرق بسیارگذاشتند.

I couldn't leave the story, and I couldn't leave the topic either,

من نه می تونستم داستان را رها کنم نه موضوع را،

because everywhere I went I met more of these women

چون هر کجا که می رفتم تعداد بیشتری از این زنان را می دیدم

who no one seemed to know about,

کسانیکه به نظر می رسید کسی درباره شان نمی دونه

or even wish to.

یا نمی خواد بدونه.

I went on to Bosnia,

من در ادامه سفرم به بوسنی رفتم،

and early on in my interviews I met with an IMF official

و همان اول در مصاحبه هام، با یک مقام صندوق بین المللی پول ملاقات کردم

who said, "You know, Gayle,

او گفت،" گیل، می دونی،

I don't think we actually have women in business in Bosnia,

فکر کنم ما واقعا" زنان شاغل در بوسنی نداریم،

but there is a lady selling cheese nearby

اما یه زنی هست که همین نزدیکی کنار خیابان،

on the side of the road.

پنیر می فروشه.

So maybe you could interview her."

از این رو شاید بتونی باهاش مصاحبه کنی."

So I went out reporting

خُب برای گزارش بیرون رفتم

and within a day I met Narcisa Kavazovic

و در عرض یکروز با "نارسیسا کاوازویچ" ملاقات کردم

who at that point was opening a new factory

کسی که در اون لحظه مشغول گشایش یه کارخانۀ جدید

on the war's former front lines in Sarajevo.

در خطوط مقدم پیشین جنگ در سارایوو بود.

She had started her business

او کارش را با چمباته زدن دریک گاراژ متروکه شروع کرد

squatting in an abandoned garage,

او کارش را با چمباته زدن دریک گاراژ متروکه شروع کرد

sewing sheets and pillow cases

ملافه و روبالشی می دوخت

she would take to markets all around the city

و اونا رو به بازارهای دور تا دور شهر می برد

so that she could support

تا بتونه خانوادۀ 12 یا 13 نفری خودش رو تأمین کنه

the 12 or 13 family members

تا بتونه خانوادۀ 12 یا 13 نفری خودش رو تأمین کنه

who were counting on her for survival.

خانواده ای که برای زنده ماندن روی او حساب می کردند.

By the time we met, she had 20 employees,

زمانیکه من اونو ملاقات کردم، 20 کارمند داشت،

most of them women,

بیشترشون زنانی بودند که

who were sending their boys and their girls to school.

پسران و دخترانشون را به مدرسه می فرستادند.

And she was just the start.

و اون قدم اول بود.

I met women running essential oils businesses,

من زنانی را ملاقات کردم که مشاغل مهم نفتی،

wineries

کارخانۀ شراب سازی

and even the country's largest advertising agency.

و حتی بزرگترین شرکت تبلیغاتی کشور را می چرخاندند.

So these stories together

بدین ترتیب مجموعۀ این داستانها

became the Herald Tribune business cover.

صفحۀ اول روزنامۀ تجاری هرالد تریبون (Herald Tribune ) شد.

And when this story posted,

و وقتی این داستان چاپ شد،

I ran to my computer to send it to the IMF official.

من به سمت کامپیوترم دویدم تا اونو برای وزیر صندوق بین المللی پول بفرستم.

And I said, "Just in case you're looking for entrepreneurs

و گفتم،" اگه برای جلوه کردن کنفرانس آتی سرمایه گذاری خود،

to feature at your next investment conference,

احیانا" دنبال کارآفرینانی هستید،

here are a couple of women."

اینجا یه سری زن هست."

(Applause)

(تشویق حاضرین)

But think about this.

اما به این فکر کنید.

The IMF official is hardly the only person

مسئول صندوق بین المللی پول تنها کسی نیست

to automatically file women under micro.

که بطور اتوماتیک زنان را حقیر می داند.

The biases, whether intentional or otherwise,

غرض ورزیها، چه بین المللی چه غیره،

are pervasive,

همه جا را پر کرده

and so are the misleading mental images.

و همینطور تصاویرذهنی گول زننده.

If you see the word "microfinance,"

با دیدن کلمۀ "دارائی های کوچک" ،

what comes to mind?

چه چیزی به ذهنتان می یاد؟

Most people say women.

اکثر افراد می گن، زن.

And if you see the word "entrepreneur,"

و با دین کلمۀ " کارآفرین"،

most people think men.

بیشتر افراد به فکر مردان می افتند.

Why is that?

چرا اینطوره؟

Because we aim low and we think small

چون وقتی نوبت زنان می رسه، هدفمان را پایین گرفته

when it comes to women.

و کوچک فکر می کنیم.

Microfinance is an incredibly powerful tool

دارایی و بودجۀ کوچک، یک ابزار قدرتمند باور نکردنی است

that leads to self-sufficiency and self-respect,

که موجب خودکفایی و عزت نفس می شه،

but we must move beyond micro-hopes

اما ما می بایست فراتر از امیدها و

and micro-ambitions for women,

آرزوهای کوچک برای زنان بریم،

because they have so much greater hopes for themselves.

چون اونا امیدهای خیلی بزرگتری برای خود دارند.

They want to move from micro to medium and beyond.

اونا می خواهند از کوچک به متوسط و ورای اون بروند.

And in many places,

و اونا در بیشتر مکانها حضور دارند.

they're there.

و اونا در بیشتر مکانها حضور دارند.

In the U.S., women-owned businesses

زنانی که در آمریکا صاحب شغل هستند،

will create five and a half million new jobs by 2018.

تا سال 2018 ، پنج و نیم میلیون شغل جدید ایجاد می کنند.

In South Korea and Indonesia,

زنان در کرۀ جنوبی و اندونزی،

women own nearly half a million firms.

صاحب حدود نیم میلیون شرکت هستند.

China, women run 20 percent

در چین، زنان 20 درصد کل مشاغل کوچک را می چرخانند.

of all small businesses.

در چین، زنان 20 درصد کل مشاغل کوچک را می چرخانند.

And in the developing world overall,

و در مجموع کشورهای در حال توسعه،

That figure is 40 to 50 percent.

این رقم 40 تا 50 درصده.

Nearly everywhere I go,

تقریبا" هر جایی که می روم

I meet incredibly interesting entrepreneurs

کارآفرینان فوق العاده جالبی را ملاقات می کنم

who are seeking access to finance, access to markets

که بدنبال دسترسی به امکانات مالی، دسترسی به بازار

and established business networks.

و شبکۀ تجارت پابرجایی هستند.

They are often ignored

اونا اغلب نادیده گرفته می شوند

because they're harder to help.

چون کمک بهشون سخت تره.

It is much riskier to give a 50,000 dollar loan

اعطای وام 50,000 دلاری نسبت به

than it is to give a 500 dollar loan.

500 دلاری، ریسک بیشتری داره.

And as the World Bank recently noted,

و طبق اظهارات اخیر بانک جهانی،

women are stuck in a productivity trap.

زنان در دام بهره وری گیر افتاده اند.

Those in small businesses

اونایی که مشاغل کوچک دارند،

can't get the capital they need to expand

نمی تونند سرمایۀ لازم برای توسعۀ کارشون بگیرند

and those in microbusiness

و اونایی که مشاغل جزئی دارند،

can't grow out of them.

نمی تونند رشد کنند.

Recently I was at the State Department in Washington

اخیرا" در وزارت امور خارجه در واشنگتن بودم

and I met an incredibly passionate entrepreneur from Ghana.

و یک کارآفرین فوق العاده پرشوری از "غنا" را ملاقات کردم.

She sells chocolates.

او شکلات فروشه.

And she had come to Washington,

او به واشنگتن اومده بود،

not seeking a handout and not seeking a microloan.

نه بدنبال صدقه و نه بدنبال وامهای کوچک.

She had come seeking serious investment dollars

او در جستجوی سرمایه گذاری جدی دلاری اومده بود

so that she could build the factory

تا بتونه کارخانه ای ساخته و

and buy the equipment she needs

وسایل مورد نیازش را بخره

to export her chocolates

و شکلاتهایش را به

to Africa, Europe, the Middle East

آفریقا، اروپا، خاور میانه و

and far beyond --

دورتر صادر کنه --

capital that would help her to employ

سرمایه ای که او را قادر خواهد ساخت تا

more than the 20 people

بیش از 20 کارمند استخدام کنه

that she already has working for her,

کسانیکه تا بحال باهاشون کار کرده،

and capital that would fuel her own country's

و سرمایه ای که موجب رشد اقتصادی کشورش خواهد بود.

economic climb.

و سرمایه ای که موجب رشد اقتصادی کشورش خواهد بود.

The great news is

خبر جالب اینه که

we already know what works.

ما ازپیش می دونیم چه چیزی کارایی داره.

Theory and empirical evidence

تاکنون ، شواهد تئوری و عملی

Have already taught us.

به ما آموزش داده اند.

We don't need to invent solutions because we have them --

ما نیاز به اختراع راه حل نداریم چون آنها را در دست داریم --

cash flow loans

وامهای گردش پول نقد

based in income rather than assets,

بر اساس درآمده ، نه بر اساس دارایی،

loans that use secure contracts rather than collateral,

وامهایی که طبق قراردادهای محکم است نه قسطی،

because women often don't own land.

چون زنان اغلب صاحب زمین نیستند.

And Kiva.org, the microlender,

Kiva.org ، وام دهندۀ مقادیرکوچک،

is actually now experimenting with crowdsourcing

در واقع در حال حاضر انبوهی از وامهای

small and medium sized loans.

کوچک و متوسط را پرداخت می کند.

And that's just to start.

و این تازه شروع کاره.

Recently it has become very much in fashion

بتازگی این بسیار متداول شده

to call women "the emerging market of the emerging market."

که زنان را " متقاضیان نوظهور در بازارهای نوظهور" مینامند.

I think that is terrific.

فکر کنم این فوق العاده است.

You know why?

می دونید چرا؟

Because -- and I say this as somebody who worked in finance --

چون -- و من بعنوان کسی که در زمینه امور مالی کار کرده می گویم --

500 billion dollars at least

در دهۀ گذشته، 500 میلیارد دلار

has gone into the emerging markets in the past decade.

به بازارهای در حال ظهور سرازیر شده است.

Because investors saw the potential for return

چون سرمایه گذاران امکان بازگشت پول در زمان

at a time of slowing economic growth,

رشد کُند اقتصادی را مشاهده کردند.

and so they created financial products

و بنابراین اونا محصولات مالی

and financial innovation

و نوآوریهای مالی بوجود آورده

tailored to the emerging markets.

و آنها را براساس بازار نو ظهور طراحی کردند.

How wonderful would it be

چقدر عالی می شد

if we were prepared to replace all of our lofty words

اگه می تونستیم تمام گفتار مغرورانه و متعالی خود را

with our wallets

با کیف پولهایمان عوض کرده

and invest 500 billion dollars

و با سرمایه گذاری 500 میلیارد دلاری،

unleashing women's economic potential?

استعداد بالقوۀ زنان را متجلی کنیم؟

Just think of the benefits

فقط به منافع فکر کنید

when it comes to jobs, productivity,

وقتی حرف مشاغل، بهره وری،

employment, child nutrition,

استخدام، تغذیۀ کودکان،

maternal mortality, literacy

مرگ و میر مادران، سواد،

and much, much more.

و خیلی خیلی های دیگه پیش می یاد.

Because, as the World Economic Forum noted,

چون، همانطور که انجمن اقصاد دنیا خاطر نشان کرد،

smaller gender gaps are directly correlated

فاصله کمتر جنسیت - مرد یا زن بودن با رقابت اقتصادی رابطه مستقیم دارد.

with increased economic competitiveness.

فاصله کمتر جنسیت - مرد یا زن بودن با رقابت اقتصادی رابطه مستقیم دارد.

And not one country in all the world

و هیچ کشوری در کل دنیا،

has eliminated its economic participation gap --

فاصله مشارکت اقتصادی اش بین زن و مرد را حذف نکرده

not one.

هیچ کشوری.

So the great news

بنابراین خبر عالی اینه که

is this is an incredible opportunity.

این یه شانس باور نکردنی است.

We have so much room to grow.

ما خیلی جا برای رشد داریم.

So you see,

بنابراین شما می بینید،

this is not about doing good,

که این دربارۀ نیکی نیست،

this is about global growth

این دربارۀ رشد جهانی و

and global employment.

استخدام جهانی است.

It is about how we invest

دربارۀ چگونگی سرمایه گذاری ما

and it's about how we see women.

و چگونگی نگرش ما نسبت به زنان است.

And women can no longer be

و زنان ، دیگر نیمی از جمعیت

both half the population

و زنان ، دیگر نیمی از جمعیت

and a special interest group.

و همزمان یه گروه منافع خاص نیستند.

(Applause)

(تشویق حاضرین)

Oftentimes I get into very interesting discussions with reporters

اغلب اوقات پیش می یاد که با گزارشگران بحثهای جالبی می کنیم

who say to me, "Gayle, these are great stories,

ازم می پرسند،" گیل، اینا داستانهای جالبی هستند،

but you're really writing about the exceptions."

اما تو داری در حقیقت دربارۀ استثناها می نویسی."

Now that makes me pause for just a couple reasons.

این باعث می شه که من تنها به چند دلیل درنگ کنم.

First of all, for exceptions,

اول از همه، درمورد استثناها،

there are a lot of them

تعداد زیادی از اونا وجود داره

and they're important.

و مهم هستند.

Secondly, when we talk about men who are succeeding,

دوم اینکه، وقتی ما در مورد مردان موفق صحبت می کنیم،

we rightly consider them

آنها را بدرستی به مثل برجستگان،

icons or pioneers or innovators

پیشگامان، یا نوآورانی که باید باهاشون رقابت کرد،

to be emulated.

در نظر میگیریم.

And when we talk about women,

و وقتی راجع به زنان سخن می گوییم،

they are either exceptions to be dismissed

اونا یا استثنا هستند که باید کنار گذاشته شوند

or aberrations to be ignored.

یا گمراهانی که باید نادیده گرفته شوند.

And finally,

و در آخر،

there is no society anywhere in all the world

هیچ جامعه ای در هیچ کجای دنیا وجود نداره

that is not changed

که تغییر نکرده باشه

except by its most exceptional.

الا بخاطر استثناهاش. توضیح : هرجامعه ای به خاطر استثنا هایش تغییرمیکند.

So why wouldn't we celebrate and elevate

پس چرا نباید این عوامل تغییر و این ایجاد کنندگان شغل

these change makers and job creators

را گرامی داشته و ترفیع دهیم

rather than overlook them?

بجای اینکه آنها را نادیده بگیریم؟

This topic of resilience is very personal to me

این موضوع انعطاف پذیری برای من خیلی شخصی است

and in many ways has shaped my life.

و در خیلی از جهات، زندگی منو شکل داده.

My mom was a single mom

مادر من زن تنهایی بود

who worked at the phone company during the day

که در طول روز در شرکت تلفن کار می کرد

and sold Tupperware at night

و در شب ظروف پلاستیکی دردار می فروخت

so that I could have every opportunity possible.

تا هر فرصت ممکنی را برای من مهیا کنه.

We shopped double coupons

ما با کوپنهایی که دو بار امتیاز خرید داشتند، خرید می کردیم

and layaway and consignment stores,

یا از مغازه هایی که جنس امانت یا قسطی می دادند.

and when she got sick with stage four breast cancer

و وقتی مادرم مبتلا به سرطان سینه از درجۀ چهارم شد

and could no longer work,

و دیگه نتونست کار کنه،

we even applied for food stamps.

ما حتی برای گرفتن غذای مجانی اقدام کردیم.

And when I would feel sorry for myself

و وقتی مثل هر دختر 9 یا 10 ساله ای،

as nine or 10 year-old girls do,

از خودم شرمنده می شدم،

she would say to me, "My dear, on a scale of major world tragedies,

مادرم بهم می گفت،" عزیزم، مصیبت تو در مقیاس مصیبتهای بزرگ دنیا، به شماره سه هم نمی رسه."

yours is not a three."

مادرم بهم می گفت،" عزیزم، مصیبت تو در مقیاس مصیبتهای بزرگ دنیا، به شماره سه هم نمی رسه."

(Laughter)

(خندۀ حاضرین)

And when I was applying to business school

و وقتی برای تحصیل در رشته بیزینس اقدام کردم

and felt certain I couldn't do it

اطمینان داشتم که از پس اون بر نمی یام

and nobody I knew had done it,

هیچ یک از کسانیکه می شناختم، اونو نخوانده بودند،

I went to my aunt who survived years of beatings at the hand of her husband

به سراغ عمه ام رفتم، کسی که از سالها کتک خوردن زیر دست شوهرش زنده مانده بود

and escaped a marriage of abuse

و از یک ازدواج سرشار از خشونت و ناسزا فرار کرده بود

with only her dignity intact.

در حالیکه تنها شرافتش دست نخورده بود.

And she told me,

و او بهم گفت،

"Never import other people's limitations."

" هیچگاه به نقاط ضعف مردم اشاره نکن."

And when I complained to my grandmother,

مادربزرگم یکی از پیش کسوتان جنگ جهانی دوم بود،

a World War II veteran

مادربزرگم یکی از پیش کسوتان جنگ جهانی دوم بود،

who worked in film for 50 years

کسی که 50 سال در فیلم کار کرده

and who supported me from the age of 13,

و منو از سن 13 سالگی تأمین کرده بود،

that I was terrified

وقتی بهش شکایت کردم

that if I turned down a plum assignment at ABC

که می ترسم اگه کار نون و آبدارABC را

for a fellowship overseas,

بخاطر بورس تحصیلی در اونور دنیا، رد کنم ،

I would never ever, ever find another job,

هیچوقتِ هیچوقت کار دیگه ای پیدا نمی کنم،

she said, "Kiddo, I'm going to tell you two things.

او گفت،" فرزندم، من دو چیز بهت می گویم.

First of all, no one turns down a Fulbright,

اول از همه، هیچ کس بورسیه تحصیلی فولبرایت (Fullbright) رو رد نمی کنه،

and secondly, McDonald's is always hiring."

و دوما"، مک دونالد همیشه استخدام می کنه."

(Laughter)

(خندۀ حاضرین)

"You will find a job. Take the leap."

" تو شغلی پیدا خواهی کرد. شانستو امتحان کن."

The women in my family

زنان فامیل من، استثنا نیستند.

are not exceptions.

زنان فامیل من، استثنا نیستند.

The women in this room and watching in L.A.

زنان حاضر در این سالن و اونهایی که در لوس آنجلس و سرتا سر دنیا

and all around the world

برنامه را تماشا می کنند،

are not exceptions.

استثنا نیستند.

We are not a special interest group.

ما یک گروه برای منافع خاص نیستیم.

We are the majority.

ما اکثریت هستیم.

And for far too long,

و برای مدتهای بسیار طولانی،

we have underestimated ourselves

خودمان را دست کم گرفتیم

and been undervalued by others.

و دیگران ما رو کم ارزش دانستند.

It is time for us to aim higher

وقت اون رسیده که در مواجهه با زنان ،

when it comes to women,

هدفمان را بالاتر برده

to invest more and to deploy our dollars

بیشتر سرمایه گذاری کرده و دلارهایمان را

to benefit women all around the world.

به نفع زنان سراسر دنیا، وارد میدان کنیم.

We can make a difference,

ما می تونیم تغییر بوجود بیاریم،

and make a difference, not just for women,

تغییری نه فقط برای زنان،

but for a global economy

بلکه برای یک اقتصاد جهانی

that desperately needs their contributions.

که شدیدا" نیازمند مساعدت زنان است.

Together we can make certain

با یاری یکدیگر می تونیم اطمینان حاصل کنیم

that the so-called exceptions

که اون به اصطلاح استثناها شروع به حکمرانی می کنند.

begin to rule.

که اون به اصطلاح استثناها شروع به حکمرانی می کنند.

When we change the way we see ourselves,

وقتی نگرش خود نسبت به خودمان را عوض می کنیم،

others will follow.

دیگران پیروی می کنند.

And it is time for all of us

و وقت اونه که همۀ ما والاتر بیندیشیم.

to think bigger.

و وقت اونه که همۀ ما والاتر بیندیشیم.

Thank you very much.

بسیار متشکرم.

(Applause)

(تشویق حاضرین)