How to fix a broken heart | Guy Winch | TED

Translator: fatemeh khani Reviewer: sadegh zabihi

At some point in our lives,

در‌ مقاطعی از زندگی،

almost every one of us will have our heart broken.

تقریباً دل همه ما شکسته است.

My patient Kathy planned her wedding when she was in middle school.

بیمار من کتی عروسی خود را هنگامی که در مدرسه راهنمایی بود برنامه‌‌ریزی کرد.

She would meet her future husband

او با شوهر آینده‌اش دیدار کرد

by age 27,

که ۲۷ سال داشت،

get engaged a year later

یک سال بعد نامزد کردند

and get married a year after that.

و یک سال بعد هم ازدواج کردند.

But when Kathy turned 27, she didn't find a husband.

اما وقتی کتی ۲۷ ساله شد نتوانست همسری پیدا کند.

She found a lump in her breast.

یک توده در سینه‌اش پیدا شد.

She went through many months of harsh chemotherapy

چندین ماه شیمی درمانی

and painful surgeries,

و عمل‌های دردناک را تحمل کرد،

and then just as she was ready to jump back into the dating world,

و زمانی که آماده بود که با کسی قرار بگذارد

she found a lump in her other breast

یک توده دیگر در سینه دیگرش پیدا شد

and had to do it all over again.

و مجبور شد دوباره تمام آن کارها را تکرارکند.

Kathy recovered, though,

با اینکه کتی بهبود پیدا کرد

and she was eager to resume her search for a husband

و مشتاق بود تا به محض اینکه ابروهایش دوباره رشد کرد

as soon as her eyebrows grew back in.

جستجوی همسر را از سر بگیرد.

When you're going on first dates in New York City,

وقتی قصد دارید در نیویورک قرار بگذارید

you need to be able to express a wide range of emotions.

باید طیف وسیعی از احساسات را ابراز کنید.

(Laughter)

(خنده)

Soon afterwards, she met Rich and fell in love.

کمی بعد، او با ریچ ملاقات کرد و عاشقش شد.

The relationship was everything she hoped it would be.

رابطه آنها همان چیزی بود که آرزویش را می‌کرد.

Six months later,

شش ماه بعد،

after a lovely weekend in New England,

بعد از یک هفته عاشقانه در نیوانگلند،

Rich made reservations at their favorite romantic restaurant.

ریچ در رستوران خیال انگیز مورد علاقه آنها میزی رزرو کرد.

Kathy knew he was going to propose,

کتی می‌دانست قصد دارد از او خواستگاری کند،

and she could barely contain her excitement.

و نمی‌توانست هیجانش را کنترل کند.

But Rich did not propose to Kathy that night.

اما آن شب ریچ از او خواستگاری نکرد.

He broke up with her.

او از کتی جداشد.

As deeply as he cared for Kathy -- and he did --

همانطور که عمیقاً مراقب کتی بود -- و واقعا بود --

he simply wasn't in love.

اما عاشقش نبود.

Kathy was shattered.

کتی خرد شد.

Her heart was truly broken, and she now faced yet another recovery.

قلبش واقعاً شکست و حالا با بهبودی دیگری روبه‌رو است.

But five months after the breakup,

اما پنج ماه بعد از جدایی،

Kathy still couldn't stop thinking about Rich.

کتی هنوز نمی توانست به ریچ فکر نکند.

Her heart was still very much broken.

قلبش واقعا شکسته بود.

The question is:

سوال اینجاست:

Why?

چرا؟

Why was this incredibly strong and determined woman

چرا این زن قوی و مصمم

unable to marshal the same emotional resources

نمی‌توانست از همان منابع عاطفی استفاده کند

that got her through four years of cancer treatments?

که در چهار سال درمان سرطان داشت؟

Why do so many of us flounder

چرا بیشتر ما وقتی تلاش می‌کنیم

when we're trying to recover from heartbreak?

یک دل شکستگی را ترمیم کنیم دست و پا می‌زنیم؟

Why do the same coping mechanisms

چرا سازوکاری که

that get us through all kinds of life challenges

ما را از همه چالش‌های زندگی عبور می‌دهد

fail us so miserably when our heart gets broken?

اینقدر بد دربرابر دل شکستگی کم می‌آورد؟

In over 20 years of private practice,

در بیش از ۲۰ سال فعالیت خصوصی،

I have seen people of every age and background

افرادی ازهر سن و پیشینه‌ای دیده‌ام،

face every manner of heartbreak,

با یک جور دل شکستگی روبرو می‌شوند

and what I've learned is this:

و چیزی که آموختم این است:

when your heart is broken,

وقتی دلتان شکست،

the same instincts you ordinarily rely on

همان غریزه‌ای که معمولا به آن تکیه می‌کنید

will time and again lead you down the wrong path.

به کرات شما را به راه غلط می‌کشاند.

You simply cannot trust what your mind is telling you.

واقعاً نمی‌توانید به آنچه که ذهنتان می‌گوید اعتماد کنید.

For example, we know from studies of heartbroken people

برای مثال، ما از مطالعاتی که روی افراد دل شکسته انجام شده دریافتیم

that having a clear understanding of why the relationship ended

که داشتن یک درک شفاف از دلیل پایان یک رابطه،

is really important for our ability to move on.

برای توانایی ما در ادامه دادن به زندگی بسیار مهم است.

Yet time and again,

با وجود این بارها،

when we are offered a simple and honest explanation

وقتی ما با یک توضیح ساده و صادقانه

like the one Rich offered Kathy,

مانند چیزی که ریچ به کتی گفت روبرو می‌شویم

we reject it.

آن را رد می‌کنیم.

Heartbreak creates such dramatic emotional pain,

وقتی دل شکستگی چنان دردهای عاطفی بزرگی به وجود می‌آورد،

our mind tells us the cause must be equally dramatic.

ذهن ما می‌گوید علت هم باید به همان اندازه بزرگ باشد.

And that gut instinct is so powerful,

و این تصور چنان قدرتمند است،

it can make even the most reasonable and measured of us

و هر چقدرهم منطقی و باثبات باشیم

come up with mysteries and conspiracy theories

فرضیه‌های مرموز و توطئه آمیزی که وجود ندارند

where none exist.

به ذهن ما خطور کند.

Kathy became convinced something must have happened

کتی متقاعد شد که حتما در طول

during her romantic getaway with Rich

تعطیلات رمانتیک آنها رخ داده است

that soured him on the relationship,

که ریچ را در این رابطه سرد کرده است

and she became obsessed with figuring out what that was.

و کتی را برای فهمیدن آن به فکر فرو برد.

And so she spent countless hours

و ساعت‌های زیادی لحظه به لحظه سفرشان را

going through every minute of that weekend in her mind,

در ذهنش مرور کرد

searching her memory for clues that were not there.

تا نشانه‌هایی که وجود نداشت پیدا کند.

Kathy's mind tricked her into initiating this wild goose chase.

ذهن کتی وادارش می‌کرد تلاش بیهوده‌ای را آغاز کند.

But what compelled her to commit to it for so many months?

اما چه چیزی او را مجبور کرد ماه‌ها به آن فکر کند؟

Heartbreak is far more insidious than we realize.

دل شکستگی مرموزتر از آن است که ما فکر می‌کنیم.

There is a reason we keep going down one rabbit hole after another,

یک دلیل وجود دارد تا چندبار در یک چاه بیفتیم

even when we know it's going to make us feel worse.

حتی وقتی می‌دانیم حال ما را بدتر می‌کند.

Brain studies have shown

مطالعات روی مغز نشان داده است

that the withdrawal of romantic love

که پایان دادن به یک رابطه عاطفی

activates the same mechanisms in our brain that get activated

مانند همان سازوکاری در مغزعمل می‌کند

when addicts are withdrawing from substances like cocaine or opioids.

وقتی یک مصرف کننده موادی مثل کوکایین یا تریاک را ترک می‌کند.

Kathy was going through withdrawal.

کتی داشت ترک کردن را تجربه می‌کرد.

And since she could not have the heroin of actually being with Rich,

و وقتی نمی‌توانست هرویین بودن با ریچ را بدست بیاورد،

her unconscious mind chose the methadone of her memories with him.

ذهن ناخودآگاهش متادون خاطراتش با ریچ را انتخاب می‌کرد.

Her instincts told her she was trying to solve a mystery,

غرایزش به او می‌گفتند او سعی در حل رمز و رازی دارد،

but what she was actually doing

اما آنچه واقعا انجام می‌دهد

was getting her fix.

اصلاح او بود.

This is what makes heartbreak so difficult to heal.

این چیزی است که درمان دل شکستگی را بسیار سخت می‌کند.

Addicts know they're addicted.

مصرف کنندگان می‌دانند اعتیاد دارند.

They know when they're shooting up.

آنها وقتی تزریق می‌کنند می‌دانند.

But heartbroken people do not.

اما افراد دل شکسته نمی‌‌دانند.

But you do now.

اما شما الان می‌دانید.

And if your heart is broken, you cannot ignore that.

و اگر قلب شما شکسته شود، نمی‌توانید آن را نادیده بگیرید.

You have to recognize that, as compelling as the urge is,

همان قدر که هوس را می‌فهمید باید این را بفهمید،

with every trip down memory lane, every text you send,

با مرور خاطرات، با هر پیامی که ارسال می‌‌کنید،

every second you spend stalking your ex on social media,

تعقیب کردن شریک قبلی‌تان در رسانه‌های اجتماعی،

you are just feeding your addiction,

فقط دارید اعتیاد خود را تقویت می‌کنید،

deepening your emotional pain

درد احساسی خود را عمیق می‌کنید

and complicating your recovery.

و بهبودی خود را پیچیده‌تر می‌کنید.

Getting over heartbreak is not a journey.

غلبه بر دل‌ شکستگی یک سفر نیست.

It's a fight, and your reason is your strongest weapon.

یک مبارزه است و دلیل شما بزرگترین سلاح شماست.

There is no breakup explanation that's going to feel satisfying.

هیچ توضیحی برای جدایی رضایت بخش نیست.

No rationale can take away the pain you feel.

هیچ منطقی دردی را که احساس می‌کنید از بین نمی‌برد.

So don't search for one, don't wait for one,

پس دنبال کسی نگرد، منتظر کسی نباش،

just accept the one you were offered or make up one yourself

فقط آنچه را که به تو داده شده قبول کن یا خودت یکی بساز

and then put the question to rest,

و بعد مسئله را به نتیجه بسپار.

because you need that closure to resist the addiction.

چون شما به آن حصار برای مقاومت در برابر این اعتیاد نیاز دارید.

And you need something else as well:

شما یک چیز دیگر هم نیاز دارید:

you have to be willing to let go,

باید راضی به رها کردن شوید،

to accept that it's over.

تا قبول کنید که تمام شده است.

Otherwise, your mind will feed on your hope

وگرنه ذهن شما امیدتان را تقویت می‌کند

and set you back.

و شما را عقب می‌کشد.

Hope can be incredibly destructive when your heart is broken.

وقتی دلتان می‌شکند امید می‌تواند به شدت تخریب کننده باشد.

Heartbreak is a master manipulator.

دل شکستگی یک کنترل‌گر ماهر است.

The ease with which it gets our mind to do the absolute opposite

قابل توجه است که ذهن ما به راحتی

of what we need in order to recover

دقیقاً برعکس کاری را انجام می‌دهد

is remarkable.

که برای بهبودی نیاز داریم.

One of the most common tendencies we have when our heart is broken

یکی از تمایلاتی که هنگام دل شکستگی داریم

is to idealize the person who broke it.

ستودن فردی است که رابطه را پایان داده است.

We spend hours remembering their smile,

ساعت‌ها به لبخندش فکر می‌کنیم،

how great they made us feel,

چقدر حال ما را خوب می‌کرد،

that time we hiked up the mountain and made love under the stars.

زمانی که از کوه بالا می‌رفتیم و زیر ستاره‌ها عشق‌بازی می‌کردیم.

All that does is make our loss feel more painful.

همه این‌ها احساس خلأ ما را دردناک‌تر می‌کند.

We know that.

این را می‌دانیم.

Yet we still allow our mind to cycle through one greatest hit after another,

اما همچنان به ذهنمان اجازه می‌دهیم ضربه‌های شدید پی‌در‌پی به ما بزند

like we were being held hostage by our own passive-aggressive Spotify playlist.

انگار با لیست آهنگ پرخاشگر اسپاتیفای خودمان را گروگان گرفته‌ایم.

(Laughter)

(خنده)

Heartbreak will make those thoughts pop into your mind.

دل شکستگی باعث می‌شود آن فکرها به ذهن شما خطور کند.

And so to avoid idealizing, you have to balance them out

برای جلوگیری از آرمان‌سازی باید‌ ستایش‌ها را

by remembering their frown, not just their smile,

با یادآوری عیب‌ها متعادل کنید نه با خنده‌ها،

how bad they made you feel,

اینکه چه حس بدی در شما بوجود آورده،

the fact that after the lovemaking, you got lost coming down the mountain,

بعد از عشق ورزیدن هنگام پایین آمدن از کوه گم شدید.

argued like crazy and didn't speak for two days.

مثل دیوانه‌ها با هم دعوا کردید و دو روز با هم حرف نزدید.

What I tell my patients is to compile an exhaustive list

من به بیمارانم می‌گویم یک لیست از همه

of all the ways the person was wrong for you,

ویژگی‌های کسی که به درد شما نمی‌خورد جمع‌آوری کنید،

all the bad qualities, all the pet peeves,

همه ویژگی‌ها، همه کج‌خلقی‌ها،

and then keep it on your phone.

و آن را در تلفن‌تان نگه دارید.

(Laughter)

(خنده)

And once you have your list,

وقتی این لیست را داشته باشید

you have to use it.

باید از آن استفاده کنید.

When I hear even a hint of idealizing

وقتی حتی یک نشانه از خیال پردازی پیدا می‌کنم

or the faintest whiff of nostalgia in a session,

یا هر بار کمترین بویی از خاطرات به مشامم برسد،

I go, "Phone, please."

می‌گویم، «تلفن لطفاً.»

(Laughter)

(خنده)

ذهن شما می‌خواهد به شما بفهماند که آن ویژگی‌ها بی‌عیب بودند.

Your mind will try to tell you they were perfect.

But they were not, and neither was the relationship.

اما نه آنها و نه رابطه‌تان این‌طور نبود.

And if you want to get over them, you have to remind yourself of that,

و اگر بخواهید برآنها فائق بیایید باید بارها آن را برای خود

frequently.

یادآوری کنید.

None of us is immune to heartbreak.

هیچ کدام از ما در برابر دل شکستگی مصون نیستیم.

My patient Miguel was a 56-year-old senior executive in a software company.

یکی از بیمارانم، میگوئل که ۵۶ سال داشت و مدیر ارشد یک شرکت نرم‌افزاری بود،

Five years after his wife died,

۵ سال بعد از مرگ همسرش

he finally felt ready to start dating again.

سرانجام تصمیم گرفت دوباره یک رابطه را شروع کند.

He soon met Sharon,

خیلی زود با شرون ملاقات کرد،

and a whirlwind romance ensued.

و یک عشق سریع را پی گرفت.

They introduced each other to their adult children after one month,

بعد از یک ماه همدیگر را به فرزندانشان معرفی کردند،

and they moved in together after two.

و بعد از دو ماه با هم در یک خانه زندگی کردند.

When middle-aged people date, they don't mess around.

وقتی این زوج میان‌سال رابطه خود را شروع کردند درنگ نکردند.

It's like "Love, Actually" meets "The Fast and the Furious."

مثل اینکه فیلم «درواقع، عشق» و فیلم «سریع و خشن» با هم ترکیب شده‌اند.

(Laughter)

(خنده)

Miguel was happier than he had been in years.

میگوئل شادتر از سال‌های قبل بود.

But the night before their first anniversary,

اما شب قبل از اولین سالگردشان،

Sharon left him.

شرون ترکش کرد.

She had decided to move to the West Coast to be closer to her children,

او تصمیم گرفته بود به ساحل غربی نقل مکان کند تا به فرزندانش نزدیکتر باشد.

and she didn't want a long-distance relationship.

او دیگر یک رابطه طولانی مدت را نمی‌خواست.

Miguel was totally blindsided and utterly devastated.

میگوئل به شدت غافلگیر و ناراحت شد.

He barely functioned at work for many, many months,

چندین ماه در کار عملکرد درستی نداشت

and he almost lost his job as a result.

و در نتیجه تقریبا شغلش را از دست داد.

Another consequence of heartbreak is that feeling alone and in pain

نتیجه دیگر دل شکستگی این است که حس تنهایی و درد

can significantly impair our intellectual functioning,

به عملکرد منطقی ما آسیب می‌رساند،

especially when performing complex tasks involving logic and reasoning.

به خصوص زمانی که کارهایی را انجام می‌دهیم که پیچیده‌اند و نیاز به استدلال دارند.

It temporarily lowers our IQ.

و به طور موقت بهره هوشی را پایین می‌آورد.

But it wasn't just the intensity of Miguel's grief

اما این شدت غم میگوئل نبود

that confused his employers;

که کارمندانش را دست پاچه کرد؛

it was the duration.

بلکه استمرار آن بود.

Miguel was confused by this as well

میگوئل هم به خاطر همین گیج شده بود

and really quite embarrassed by it.

و واقعاً به خاطر آن خجالت می‌کشید.

"What's wrong with me?" he asked me in our session.

در جلسه‌ای با من گفت، «من چه مشکلی دارم؟»

"What adult spends almost a year getting over a one-year relationship?"

«برای کدام آدم بالغی یک سال طول می‌کشد تا یک رابطه یک ساله را فراموش کنند؟»

Actually, many do.

در واقعا خیلی‌ها اینطور هستند.

Heartbreak shares all the hallmarks of traditional loss and grief:

دل شکستگی همه نشانه‌های محرویت و غم سنتی

insomnia, intrusive thoughts,

مثل بی‌خوابی، به هم ریختگی

immune system dysfunction.

و اختلال عملکرد سیستم ایمنی را منتشر می‌کند.

Forty percent of people experience clinically measurable depression.

چهل درصد افراد افسردگی قابل سنجش بالینی را تجربه می‌کنند.

Heartbreak is a complex psychological injury.

دل شکستگی یک آسیب روانی پیچیده است

It impacts us in a multitude of ways.

که به چندین طریق بر ما اثر می‌گذارد.

For example, Sharon was both very social

برای مثال، شرون خیلی اجتماعی

and very active.

و فعال بود.

She had dinners at the house every week.

او هر هفته مهمانی می‌گرفت.

She and Miguel went on camping trips with other couples.

او و میگوئل به همراه زوج‌های دیگر به سفرهای کمپینگ می‌رفتند.

Although Miguel was not religious,

با اینکه میگوئل مذهبی نبود،

he accompanied Sharon to church every Sunday,

هر یکشنبه شرون را در رفتن به کلیسا همراهی می‌کرد،

where he was welcomed into the congregation.

حضار در کلیسا هم او را پذیرفته بودند.

Miguel didn't just lose his girlfriend;

میگوئل تنها دوست‌دخترش را از دست نداد؛

he lost his entire social life,

بلکه کل زندگی اجتماعی‌اش،

the supportive community of Sharon's church.

و انجمن حمایت‌گر کلیسای شرون را هم از دست داد.

He lost his identity as a couple.

او هویتش به عنوان یک زوج را از دست داد.

Now, Miguel recognized the breakup had left this huge void in his life,

حالا میگوئل دریافت که این جدایی، چه خلاء بزرگی در زندگی‌اش بجا گذاشته است.

but what he failed to recognize

اما متوجه این نشد

is that it left far more than just one.

که این جدایی فراتر از یکی بوده است.

And that is crucial,

و این بسیار مهم است،

not just because it explains why heartbreak could be so devastating,

نه بخاطر اینکه می‌تواند ویرانگر بودن دل شکستگی را شرح دهد،

but because it tells us how to heal.

بلکه بخاطر اینکه به ما می‌گوید چطور با آن کنار بیاییم.

To fix your broken heart,

برای ترمیم قلب شکسته‌تان،

you have to identify these voids in your life and fill them,

باید این خلأهای زندگی را بشناسید و آنها را پر کنید،

and I mean all of them.

همه آنها را.

The voids in your identity:

خلاهای هویت شما:

you have to reestablish who you are and what your life is about.

باید هویت و زندگی خود را دوباره بسازید.

The voids in your social life,

خلاهای زندگی اجتماعی‌تان،

the missing activities, even the empty spaces on the wall

فعالیت‌های از دست رفته، حتی جاهای خالی عکس‌هایی

where pictures used to hang.

که زمانی روی دیوار بودند.

But none of that will do any good

اما هیچ کدام از اینها کاری نمی‌کنند

unless you prevent the mistakes that can set you back,

مگر اینکه اشتباه‌هایی که شما را به عقب باز می‌گردانند تکرار نکنید،

the unnecessary searches for explanations,

جستجوهای بی‌فایده برای توضیحات،

idealizing your ex instead of focusing on how they were wrong for you,

ایده‌آل سازی شریک قبلی زندگی‌تان بجای تمرکز بر حضور اشتباه او در زندگی‌تان،

indulging thoughts and behaviors that still give them a starring role

تحسین افکار و رفتارهایی که هنوز نقش مهمی

in this next chapter of your life

در فصل جدید زندگی شما دارند

when they shouldn't be an extra.

زمانی که آنها نباید اضافی باشند.

Getting over heartbreak is hard,

فائق آمدن بر دل شکستگی سخت است،

but if you refuse to be misled by your mind and you take steps to heal,

اما اگر فریب ذهنتان را نخورید و قدم‌هایی برای درمان بردارید،

you can significantly minimize your suffering.

می‌توانید به طور قابل توجهی از دردتان بکاهید.

And it won't just be you who benefit from that.

و تنها شما نیستید که از این کار سود می‌برید.

You'll be more present with your friends,

بیشتر در کنار دوستان‌تان هستید،

more engaged with your family,

بیشتر با خانواده در ارتباط خواهید بود،

not to mention the billions of dollars of compromised productivity

بدون اشاره به میلیاردها دلار از سود از بین رفته

in the workplace that could be avoided.

که می‌توان از آن اجتناب کرد.

So if you know someone who is heartbroken,

پس اگر کسی را می‌شناسید که دلش شکسته است،

have compassion,

همدردی کنید،

because social support has been found to be important for their recovery.

چون حمایت اجتماعی برای بهبودی آنها بسیار مهم است.

And have patience,

و صبور باشید،

because it's going to take them longer to move on than you think it should.

چون بهبودی آنها بیشتر از آنچه که فکر می‌کنید طول می‌کشد.

And if you're hurting,

و اگر شما صدمه دیده‌اید،

know this:

این را بدانید که:

it's difficult, it is a battle within your own mind,

این کار سخت است، این یک مبارزه درون ذهن‌تان است،

and you have to be diligent to win.

و برای پیروزی باید سخت‌کوش باشید.

But you do have weapons.

اما شما سلاح‌هایی دارید.

You can fight.

می‌توانید بجنگید.

And you will heal.

و درمان خواهید شد.

Thank you.

سپاسگزارم.

(Applause)

(تشویق)