Ian Ritchie: The day I turned down Tim Berners-Lee

ایان ریچی : روزی که تیم برنرز- لی را رد کردم

Translator: soheila Jafari Reviewer: Shahram Eatezadi

Well we all know the World Wide Web

خوب همه ما میدانیم "شبکه گسترده جهانی"

has absolutely transformed publishing, broadcasting,

چاپ ونشر، خبرگزاریها، تجارت و ارتباطات اجتماعی را دگرگون کرده است،

commerce and social connectivity,

چاپ ونشر، خبرگزاریها، تجارت و ارتباطات اجتماعی را دگرگون کرده است،

but where did it all come from?

اما همه اینها از کجا آمده؟

And I'll quote three people:

از این سه نفر نقل قول میکنم:

Vannevar Bush, Doug Engelbart and Tim Berners-Lee.

"وانوار بوش" ، "داگ اِنگلبارت"و 'تیم برنرز".

So let's just run through these guys.

خُب اجازه بدهید فقط راجع به این سه نفر بگوئیم.

This is Vannevar Bush.

این وانوار بوش است.

Vannevar Bush was the U.S. government's chief scientific adviser during the war.

وانوار بوش مشاور علمی ارشد دولت ایالات متحده در طول جنگ بود.

And in 1945,

و در سال 1945، او مقاله ای را در مجله به نام " ماهنامه آتلانتیک " منتشر کرد.

he published an article in a magazine called Atlantic Monthly.

و در سال 1945، او مقاله ای را در مجله به نام " ماهنامه آتلانتیک " منتشر کرد.

And the article was called "As We May Think."

و نام مقاله " شاید ما فکر کنیم" بود.

And what Vannevar Bush was saying

چیزی که "وانوار بوش" در آن میگفت این بود که روش ما برای استفاده از اطلاعات ناقص است.

was the way we use information is broken.

چیزی که "وانوار بوش" در آن میگفت این بود که روش ما برای استفاده از اطلاعات ناقص است.

We don't work in terms of libraries

ما مثل سیستمهای کتابخانه و کاتالوگ و غیره کار نمی کنیم.

and catalog systems and so forth.

ما مثل سیستمهای کتابخانه و کاتالوگ و غیره کار نمی کنیم.

The brain works by association.

مغز با ارتباطات کار میکند.

With one item in its thought, it snaps instantly to the next item.

با یک مورد در اندیشه خود، فورا" مورد بعدی جرقه میزند.

And the way information is structured

شیوه ای که اطلاعات بنا شده اند کاملا ناتوان در حفظ ارتباط با این فرآیند است.

is totally incapable of keeping up with this process.

شیوه ای که اطلاعات بنا شده اند کاملا ناتوان در حفظ ارتباط با این فرآیند است.

And so he suggested a machine,

بدین ترتیب او یک ماشین را پیشنهاد کرد،

and he called it the memex.

که آن را " مِمِکس" نامید

And the memex would link information,

و این "مِمِکس" اطلاعات رابه هم مرتبط میکند

one piece of information to a related piece of information and so forth.

یک بخش از اطلاعات مرتبط با بخش دیگر از اطلاعات است و به همین ترتیب.

Now this was in 1945.

این سال 1945 بود.

A computer in those days

استفاده از یک کامپیوتر در آن روزها یک خدمات مخفی برای رمزگشائی بود.

was something the secret services used to use for code breaking.

استفاده از یک کامپیوتر در آن روزها یک خدمات مخفی برای رمزگشائی بود.

And nobody knew anything about it.

هیچ کس چیزی در مورد آن نمیدانست.

So this was before the computer was invented.

خب این قبل از اینکه کامپیوتر اختراع شود بود.

And he proposed this machine called the memex.

و او ماشینی که " مِمِکس" نام داشت را پیشنهاد کرد.

And he had a platform where you linked information to other information,

اویک بستر های نرم افزاری که در آن شما اطلاعات را با سایر اطلاعات مرتبط میکردید،

and then you could call it up at will.

و سپس شما می توانستید آن را با اراده فرابخوانید را داشت.

So spinning forward,

خب با چرخش به جلو،

one of the guys who read this article was a guy called Doug Engelbart,

یکی از افرادی که این مقاله را خوانده بود به نام "داگ اِنگلبارت"

and he was a U.S. Air Force officer.

که افسر نیروی هوایی ایالات متحده بود.

And he was reading it in their library in the Far East.

او آن را در کتابخانه شان، در خاور دور خوانده بود.

And he was so inspired by this article,

و او از این مقاله الهام زیادی گرفت ،

it kind of directed the rest of his life.

و به نوعی بقیه زندگیش را هدایت نمود.

And by the mid-60s, he was able to put this into action

و در اواسط دهه شصت، او توانست این را عملی کند

when he worked at the Stanford Research Lab in California.

هنگامی که او در آزمایشگاه تحقیقات اِستانفورد در کالیفرنیا کار می کرد.

He built a system.

او یک سیستم ساخت.

The system was designed to augment human intelligence, it was called.

گفته شد ،که سیستم برای تجمیع هوش انسان طراحی شده است.

And in a premonition of today's world

و در فکر قبلی از داشتن جهان امروز

of cloud computing and softwares of service,

برای ارائه خدمات اینترنتی و نرم افزاری،

his system was called NLS

سیستم او NLS نامیده شد

for oN-Line System.

برای سیستم آنلاین.

And this is Doug Engelbart.

و این "داگ انگلبارت" است.

He was giving a presentation at the Fall Joint Computer Conference

اودر یک سخنرانی درگردهمائی پائیزی کنفرانس کامپیوتر در سال 1968 این را ارائه داد.

in 1968.

اودر یک سخنرانی درگردهمائی پائیزی کنفرانس کامپیوتر در سال 1968 این را ارائه داد.

What he showed --

چیزی که او نشان داد--

he sat on a stage like this, and he demonstrated this system.

یک صحنه مثل این را فراهم کرد، و و این سیستم را نشان داد.

He had his head mic like I've got.

او میکروفن را مانند من روی سر خود گذاشت..

And he works this system.

و با این سیستم کار کرد.

And you can see, he's working between documents

همانطور که میبینید او بین اسناد و

and graphics and so forth.

و گرافیک و غیره کار میکنه.

And he's driving it all

او همه اینها را با

with this platform here,

یک صفحه در اینجا،

with a five-finger keyboard

و یک صفحه کلید پنج انگشتی

and the world's first computer mouse,

و اولین ماوس کامپیوتر جهان هدایت میکنه،

which he specially designed in order to do this system.

که این را بطور خاص برای انجام آن سیستم طراحی کرده بود.

So this is where the mouse came from as well.

بنابر این ماوس هم از اینجا آمد.

So this is Doug Engelbart.

خب این "داگ انگلبارت" است،

The trouble with Doug Engelbart's system

مشکل با سیستم " داگ انگلبارت" این بود که کامپیوتر در آن روز چندین میلیون پوند هزینه داشت.

was that the computers in those days cost several million pounds.

مشکل با سیستم " داگ انگلبارت" این بود که کامپیوتر در آن روز چندین میلیون پوند هزینه داشت.

So for a personal computer,

خب برای کامپتوتر شخصی، چند میلیون پوندی مثل داشتن یک جت شخصی بود؛

a few million pounds was like having a personal jet plane;

خب برای کامپتوتر شخصی، چند میلیون پوندی مثل داشتن یک حت شخصی بود؛

it wasn't really very practical.

واقعا" این خیلی عملی نبود.

But spin on to the 80s

اما با چرخش به ده هشتاد هنگامی که کامپیوتر شخصی رسید،

when personal computers did arrive,

اما با چرخش به ده هشتاد هنگامی که کامپیوتر شخصی رسید،

then there was room for this kind of system on personal computers.

سپس جا برای این نوع سیستم بر روی کامپیوتر شخصی بود.

And my company, OWL

و شرکت من، " فنآوری کامپیوتر اوُل OWL"

built a system called Guide for the Apple Macintosh.

یک سیستم به نام " رهنما Guide" برای شرکت "اَپل مکینتاش" ساخت.

And we delivered the world's first hypertext system.

و ما اولین سیستم " ابرمتن hypertext" را به جهان تحویل دادیم.

And this began to get a head of steam.

و این شروع کرد به سرآمد شدن.

Apple introduced a thing called HyperCard,

اّپل چیزی به نام " ابر ارتباط HyperCard" را معرفی کرد ،

and they made a bit of a fuss about it.

و کمی در مورد آن سر وصدا کردند.

They had a 12-page supplement in the Wall Street Journal the day it launched.

آنها یک ضمیمه 12 صفحه ای در روزنامه وال استریت ژورنال در روزی که آن را راه اندازی کردند، داشتند.

The magazines started to cover it.

مجلات شروع به پوشش دادن آن کردند .

Byte magazine and Communications at the ACM

مجله بایت و ارتباطات در ACM

had special issues covering hypertext.

نشریه ویژه‌ای برای پوشش "ابرمتن hypertext داشت.

We developed a PC version of this product

ما یک نسخه از این محصول برای کامپیوتر شخصی

as well as the Macintosh version.

همچنین یک نسخه از مکینتاش را ایجاد کردیم

And our PC version became quite mature.

و کامپیوتر شخصی ما خیلی سریع بالغ و کامل شد.

These are some examples of this system in action in the late 80s.

اینها برخی از نمونه هایی عملی از این سیستم در اواخردهه 1980 هستند.

You were able to deliver documents, were able to do it over networks.

شما قادر به ارئه مدارک بودید، قادر بودید آن را از طریق شبکه‌ها انجام دهید

We developed a system such

ما یک سیستم که زبان نشانه گذاری را که مبتنی بر html بود راگسترش دادیم.

that it had a markup language based on html.

ما یک سیستم که زبان نشانه گذاری را که مبتنی بر html بود راگسترش دادیم.

We called it hml: hypertext markup language.

ما آن را" زبان نشانه‌گذاری ابر متنhml: hypertext markup language" نام نهادیم.

And the system was capable of doing

و سیستم قادر به انجام سیستمهای بسیار بسیار بزرگ اسنادی از طریق شبکه‌های کامپیوتری بود.

very, very large documentation systems over computer networks.

و سیستم قادر به انجام سیستمهای بسیار بسیار بزرگ اسنادی از طریق شبکه‌های کامپیوتری بود.

So I took this system to a trade show in Versailles near Paris

خب در اواخر نوامبر سال 1990 من این سیستم را به یک نمایشگاه تجاری در ورسای در نزدیکی پاریس بردم.

in late November 1990.

خب در اواخر نوامبر سال 1990 من این سیستم را به یک نمایشگاه تجاری در ورسای در نزدیکی پاریس بردم.

And I was approached by a nice young man called Tim Berners-Lee

من به یک مرد خوب و جوان به نام " تیم برنرز- لی" نزدیک میشدم که بمن گفت : "شما یان ریچی هستید؟" و من گفتم :بلی

who said, "Are you Ian Ritchie?" and I said, "Yeah."

من به یک مرد خوب و جوان به نام " تیم برنرز- لی" نزدیک میشدم که بمن گفت : "شما یان ریچی هستید؟" و من گفتم :بلی

And he said, "I need to talk to you."

گفت: " لازم است که با شما صحبت کنم."

And he told me about his proposed system called the World Wide Web.

و او به من در مورد سیستم پیشنهادی خود به نام "شبکه گسترده جهانی " صحبت کرد.

And I thought, well, that's got a pretentious name,

و من فکر کردم، بسیار خوب، یک نام پرمدعا گرفته ،

especially since the whole system ran on his computer in his office.

به ویژه پس ازاینکه کل سیستم را بر روی کامپیوترش در دفتر کارش کار کرده.

But he was completely convinced that his World Wide Web

او را کاملا متقاعدکرده بود که " شبکه گسترده جهانی" او میتواند در یک روز سراسر جهان را تسخیر کند .

would take over the world one day.

او را کاملا متقاعد شده بود که " شبکه گسترده جهانی" او میتواند در یک روز سراسر جهان را تسخیر کند .

And he tried to persuade me to write the browser for it,

و او تلاش میکرد که مرا متقاعد کند که برای آن یک جستجوگر بنویسم،

because his system didn't have any graphics or fonts or layout or anything;

زیرا سیستم او هیچ سیستم گرافیکی، فونت و یا طرحی نداشت؛

it was just plain text.

آن فقط یک نوشته ساده بود.

I thought, well, you know, interesting,

خوب ،فکر کردم، جالب است،

but a guy from CERN, he's not going to do this.

اما یک نفر از سازمان تحقیقات هسته ای اروپا نمیتواند اینکار را بکند.

So we didn't do it.

بنابر این ما اینکار را نکردیم.

In the next couple of years,

درطی دوسال بعد

the hypertext community didn't recognize him either.

جامعه "ابرمتن hypertext" همچنین او را به رسمیت نشناخت

In 1992, his paper was rejected for the Hypertext Conference.

در سال 1992، مقاله او توسط کنفرانس ابرمتن رد شد.

In 1993,

در سال 1993،

there was a table at the conference in Seattle,

یک میز در کنفرانس سیاتل بود،

and a guy called Marc Andreessen

و مردی به نام مارک اندرسون

was demonstrating his little browser for the World Wide Web.

او داشت مرورگر کوچک خود برای" شبکه گسترده جهانی "را نشان میداد.

And I saw it, and I thought, yep, that's it.

من آن را دیدم و گفتم،بله ، همینه، به همین راحتی.

And the very next year, in 1994, we had the conference here in Edinburgh,

و در سال بعد، در سال 1994، ما کنفرانسی اینجا در ادینبورگ داشتیم،

and I had no opposition in having Tim Berners-Lee as the keynote speaker.

من هیچ مخالفتی برای اینکه " تیم برنرز-لی" به عنوان سخنران اصلی باشد، نداشتم .

So that puts me in pretty illustrious company.

خب این مرا در یک شرکت بسیار برجسته و ممتاز قرار میدهد.

There was a guy called Dick Rowe

اینجا فردی به نام "دیک رو" بود

who was at Decca Records and turned down The Beatles.

که در ضبط و نشر موسیقی" دکا Decca" و پایین آوردن بیتلزنقش مهمی داشت.

There was a guy called Gary Kildall

مردی دیگری به نام " گری کیلدل" بود که با هواپیمایش پرواز کرد

who went flying his plane

هنگامی که شرکت IBM دنبال سیستم عامل برای کامپیوترهای شخصی اش در IBM می گشت،

when IBM came looking for an operating system

هنگامی که شرکت IBM دنبال سیستم عامل برای کامپیوترهای شخصی اش در IBM می گشت،

for the IBM PC,

هنگامی که شرکت IBM دنبال سیستم عامل برای کامپیوترهای شخصی اش در IBM می گشت،

and he wasn't there, so they went back to see Bill Gates.

و و او آنجا نبود، آنها رفتند که بیل گیتس را ببینید.

And the 12 publishers

حدس میزنم ، دوازده ناشر هری پاتر "جی . کی رولینگ" را رد کردند.

who turned down J.K. Rowling's Harry Potter, I guess.

حدس میزنم ، دوازده ناشر هری پاتر "جی . کی رولینگ" را رد کردند.

On the other hand, there's Marc Andreessen

از سوی دیگر ، این "مارک اندرسون" است

who wrote the world's first browser for the World Wide Web.

که نوشت : اولین مرورگر برای" شبکه گسترده جهانی".

And according to Fortune magazine,

و بر اساس مجله فورچون ،

he's worth 700 million dollars.

ثروت او 700 میلیون دلار است.

But is he happy?

اماآیا اوشاد است؟

(Laughter)

( خنده تماشاگران)

(Applause)

( تشویق تماشاگران)