How my dad's dementia changed my idea of death (and life) | Beth Malone

85,054 views ・ 2017-12-07

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

Translator: sadegh zabihi Reviewer: Mary Jane
00:12
I've been doing some thinking.
0
12800
1640
من فکرهایم را کرده بودم.
00:16
I'm going to kill my dad.
1
16240
1760
می‌خواستم بابام را بکشم.
00:19
I called my sister.
2
19200
1216
خواهرم را صدا زدم.
00:20
"Listen,
3
20440
1496
«گوش کن،
00:21
I've been doing some thinking.
4
21960
1560
من فکرهایم را کرده‌ام،
00:24
I'm going to kill Dad.
5
24480
1840
می‌خواهم بابا را بکشم.
00:27
I'm going to take him to Oregon,
6
27480
1640
او را به اورگان می‌برم،
00:30
find some heroin,
7
30080
1896
کمی هروئین پیدا می‌کنم،
00:32
and give it to him."
8
32000
1240
و به او می‌دهم.»
00:34
My dad has frontotemporal lobe dementia,
9
34720
2136
پدرم مبتلا به فراموشی پیشانی گیجگاهی،
00:36
or FTD.
10
36880
1736
یا FTD است.
00:38
It's a confusing disease that hits people in their 50s or 60s.
11
38640
2936
این یک بیماری گیج کننده است که در دهه ۵۰ یا ۶۰ سالگی سراغ فرد می‌آید.
00:41
It can completely change someone's personality,
12
41600
2896
می‌تواند شخصیت فرد را کاملاً تغییر دهد،
00:44
making them paranoid and even violent.
13
44520
2080
و آنها را پارانوئید یا حتی خشن کند.
00:47
My dad's been sick for a decade,
14
47400
1936
پدر من ده سال است که مریض است،
00:49
but three years ago he got really sick,
15
49360
2536
اما سه سال پیش حالش خیلی بد شد،
00:51
and we had to move him out of his house --
16
51920
2336
و مجبور شدیم او را از خانه‌اش بیرون ببریم --
00:54
the house that I grew up in,
17
54280
1936
خانه‌ای که من در آن بزرگ شدم،
00:56
the house that he built with his own hands.
18
56240
2000
خانه‌ای که او با دستان خودش ساخت.
00:59
My strapping, cool dad with the falsetto singing voice
19
59160
5216
بابای چهارشانه و شوخ طبع من با صدای تیز خوانندگی
01:04
had to move into a facility for round-the-clock care
20
64400
2429
وقتی که تنها ۶۵ سال داشت
01:06
when he was just 65.
21
66853
1480
مجبور شد به یک تشکیلات مراقبت دائم نقل مکان کند.
01:10
At first my mom and sisters and I made the mistake
22
70960
2656
اول مامان و من و بقیه خواهران اشتباه کردیم
01:13
of putting him in a regular nursing home.
23
73640
2080
و او را در یک خانه سالمندان معمولی گذاشتیم.
01:16
It was really pretty;
24
76599
1257
خیلی زیبا بود؛
01:17
it had plush carpet and afternoon art classes
25
77880
2936
فرش مخملی داشت و کلاس‌های هنری بعدازظهر
01:20
and a dog named Diane.
26
80840
1800
و یک سگ به اسم دایان.
01:23
But then I got a phone call.
27
83520
1360
اما بعد به من زنگ زدند.
01:26
"Ms. Malone, we've arrested your father."
28
86520
3120
«خانم ملون، ما پدرتان را دستگیر کرده‌ایم.»
01:30
"What?"
29
90800
1200
«چی؟»
01:32
"Well, he threatened everybody with cutlery.
30
92760
3000
«خوب، او داشت همه را با کارد و چنگال تهدید می‌کرد.
01:36
And then he yanked the curtains off the wall,
31
96960
2136
و بعد پرده‌ها را پایین کشید،
01:39
and then he tried to throw plants out the window.
32
99120
2320
و بعد سعی کرد گلدان‌ها را از پنجره بیرون بیندازد.
01:42
And then, well, he pulled all the old ladies out of their wheelchairs."
33
102280
4200
و بعد، همه پیرزن‌ها را از روی ویلچرشان هل داد.»
01:49
"All the old ladies?"
34
109200
1376
«همه پیرزن‌ها؟»
01:50
(Laughter)
35
110600
1176
(خنده)
01:51
"What a cowboy."
36
111800
1256
«چه گاوچرونی.»
01:53
(Laughter)
37
113080
1656
(خنده)
01:54
After he got kicked out of there,
38
114760
1616
بعد از اینکه از آنجا اخراج شد،
01:56
we bounced him between a bunch of state-run facilities
39
116400
2576
قبل از اینکه یک مرکز درمانی مخصوص مبتلایان به زوال عقل پیدا کنیم،
01:59
before finding a treatment center specifically for people with dementia.
40
119000
4256
او را بین چند مرکز دولتی جابجا کردیم.
02:03
At first, he kind of liked it,
41
123280
2056
اوایل، آنجا را دوست داشت،
02:05
but over time his health declined,
42
125360
1936
اما زمان که گذشت حالش رو به وخامت گذاشت،
02:07
and one day I walked in
43
127320
1256
و یک روز رفتم داخل
02:08
and found him sitting hunched over on the ground wearing a onesie --
44
128600
4216
و دیدم که روی زمین نشسته و قوز کرده و یکی از آن لباس‌های مخصوص به تن دارد --
02:12
those kinds of outfits that zip in the back.
45
132840
2160
از آن لباس‌هایی از پشت بسته می‌شوند.
02:17
I watched him for about an hour as he yanked at it,
46
137760
3216
همین طور که در آن دست و پا می‌زد یک ساعتی او را تماشا کردم،
02:21
trying to find a way out of this thing.
47
141000
2400
که سعی می‌کرد خودش را از آن خلاص کند.
02:24
And it's supposed to be practical,
48
144000
2856
و قرار بود که کارآمد باشد،
02:26
but to me it looked like a straightjacket.
49
146880
2160
اما به نظر من فرقی با یک ژاکت یک‌سره نداشت.
02:29
And so I ran out.
50
149760
1520
و بعد من زدم بیرون.
02:32
I left him there.
51
152520
1560
او را آنجا تنها گذاشتم.
02:35
I sat in my truck -- his old truck --
52
155440
2256
سوار وانتم شدم -- وانت قدیمی خودش --
02:37
hunched over,
53
157720
1616
قوز کردم،
02:39
this really deep guttural cry coming out of the pit of my belly.
54
159360
3200
و از ته دل هق هق گریه سر دادم.
02:43
I just couldn't believe that my father,
55
163480
2880
اصلاً نمی‌توانستم باور کنم که پدرم،
02:47
the Adonis of my youth,
56
167880
1920
آدونیس جوانی‌ام،
02:50
my really dear friend,
57
170960
1760
دوست واقعاً عزیزم،
02:53
would think that this kind of life was worth living anymore.
58
173640
2920
فکر کند که این زندگی دیگر ارزش زندگی داشته باشد.
02:58
We're programmed to prioritize productivity.
59
178520
2760
ما برنامه ریزی شده‌ایم که بهره‌وری را در اولویت قرار دهیم.
03:02
So when a person -- an Adonis in this case --
60
182720
3336
پس وقتی کسی -- در این مورد یک آدونیس --
03:06
is no longer productive in the way we expect him to be,
61
186080
3656
از نظری که از او توقع داریم،
03:09
the way that he expects himself to be,
62
189760
1840
از نظری که خودش از خودش توقع دارد، دیگر سودمند نیست،
03:12
what value does that life have left?
63
192600
2360
چه ارزشی برای آن زندگی باقی می‌ماند؟
03:15
That day in the truck,
64
195640
1856
آن روز در وانت،
03:17
all I could imagine was that my dad was being tortured
65
197520
4176
همه چیزی که می‌توانستم تصور کنم این بود که پدرم دارد شکنجه می‌شود
03:21
and his body was the vessel of that torture.
66
201720
2960
و بدنش شکنجه‌گاه او است.
03:26
I've got to get him out of that body.
67
206040
1800
باید او را از آن بدن بیرون می‌آوردم.
03:28
I've got to get him out of that body; I'm going to kill Dad.
68
208600
2840
باید او را از آن بدن بیرون می‌آوردم، بابا را می‌کشم.
03:32
I call my sister.
69
212600
1240
به خواهرم زنگ زدم.
03:35
"Beth," she said.
70
215400
1800
او گفت، "بت،"
03:40
"You don't want to live the rest of your life
71
220800
2136
"تو نمی‌خواهی باقی عمرت را زندگی کنی
03:42
knowing that you killed your father.
72
222960
1816
و بدانی که پدرت را کشته‌ای.
03:44
And you'd be arrested I think,
73
224800
2096
و فکر می‌کنم بازداشت می‌شوی،
03:46
because he can't condone it.
74
226920
1576
چون او نمی‌تواند تعهد بدهد.
03:48
And you don't even know how to buy heroin."
75
228520
2256
و تو حتی بلد نیستی هروئین بخری."
03:50
(Laughter)
76
230800
1016
(خنده)
03:51
It's true, I don't.
77
231840
1256
درست است، بلد نیستم.
03:53
(Laughter)
78
233120
1360
(خنده)
03:56
The truth is we talk about his death a lot.
79
236200
2056
حقیقت این است که درباره مرگ او زیاد حرف زدیم.
03:58
When will it happen? What will it be like?
80
238280
2000
کی اتفاق می‌افتد؟ چطور خواهد بود؟
04:00
But I wish that we would have talked about death when we were all healthy.
81
240304
4072
اما آرزو می‌کردم وقتی درباره مرگ حرف می‌زدیم که همگی سالم بودیم.
04:04
What does my best death look like?
82
244400
2480
بهترین مرگ من چه شکلی است؟
04:07
What does your best death look like?
83
247880
2080
بهترین مرگ تو چه طور است؟
04:10
But my family didn't know to do that.
84
250840
2000
اما خانواده من این کار را بلد نبود.
04:13
And my sister was right.
85
253680
1520
و حق با خواهرم بود.
04:15
I shouldn't murder Dad with heroin,
86
255800
1960
نباید بابا را با هروئین می‌کشتم،
04:18
but I've got to get him out of that body.
87
258800
1960
اما باید او را از آن بدن بیرون می‌کشیدم.
04:22
So I went to a psychic.
88
262560
1360
پس رفتم پیش طالع بین.
04:24
And then a priest, and then a support group,
89
264760
2096
و بعد کشیش، و بعد یک گروه حمایتی،
04:26
and they all said the same thing:
90
266880
1615
و همه آنها یک حرف می‌زدند:
04:28
sometimes people hang on when they're worried about loved ones.
91
268519
3097
بعضی وقت‌ها وقتی مردم درباره عزیزانشان نگران هستند، باید صبور باشند.
04:31
Just tell them you're safe, and it's OK to go when you're ready.
92
271640
3200
فقط به آنها بگویند که جایشان امن است،
و هر وقت برای رفتن حاضر بودند هیچ اشکالی ندارد.
04:35
So I went to see Dad.
93
275600
1240
پس رفتم بابا را ببینم.
04:37
I found him hunched over on the ground in the onesie.
94
277840
2496
او را دیدم که روی زمین در آن لباس مخصوص قوز کرده بود.
04:40
He was staring past me and just kind of looking at the ground.
95
280360
3016
انگار داشت از میان من نگاه می‌کرد و به زمین زل زده بود.
04:43
I gave him a ginger ale
96
283400
1256
یک آبجو زنجبیلی به او دادم
04:44
and just started talking about nothing in particular,
97
284680
2616
و شروع کردم و از هر دری حرف زدم،
04:47
but as I was talking, he sneezed from the ginger ale.
98
287320
3920
اما همان طور که حرف می‌زدم او به خاطر آبجو عطسه کرد.
04:52
And the sneeze -- it jerked his body upright,
99
292000
3616
و آن عطسه -- تکانی بهش داد و او صاف نشست.
04:55
sparking him back to life a little bit.
100
295640
1936
بارقه‌ای از حیات در او جرقه خورد.
04:57
And he just kept drinking and sneezing and sparking, over and over and over again
101
297600
5176
و همینطور به نوشیدن و عطسه کردن و جرقه زدن ادامه داد، دوباره و دوباره و دوباره
05:02
until it stopped.
102
302800
1560
تا اینکه دست برداشت.
05:05
And I heard,
103
305280
1200
و من شنیدم،
05:07
"Heheheheheh,
104
307440
1856
"هه هه هه هه هه،
05:09
heheheheheh ...
105
309320
2736
هه هه هه هه هه ...
05:12
this is so fabulous.
106
312080
2680
خیلی شگفت انگیزه.
05:15
This is so fabulous."
107
315760
2160
خیلی شگفت انگیزه."
05:18
His eyes were open and he was looking at me,
108
318480
2816
چشمانش باز بود و داشت به من نگاه می‌کرد،
05:21
and I said, "Hi, Dad!"
109
321320
1856
و من گفتم، «سلام بابا!»
05:23
and he said, "Hiya, Beth."
110
323200
2980
و او گفت، «سلام، بت.»
05:27
And I opened my mouth to tell him, right?
111
327480
1976
و دهانم را باز کرم که به او بگویم، خوب؟
05:29
"Dad, if you want to die, you can die.
112
329480
2576
"بابا، اگه می‌خوای بمیری، می‌تونی بمیری.
05:32
We're all OK."
113
332080
1240
ما هیچ مشکلی نداریم‌."
05:33
But as I opened my mouth to tell him,
114
333960
1816
اما همین که دهنم باز شد
05:35
all I could say was, "Dad!
115
335800
1440
فقط توانستم بگویم، "بابا!
05:40
I miss you."
116
340160
1440
دلم برات تنگ شده."
05:42
And then he said, "Well, I miss you, too."
117
342160
2736
و بعد او گفت، "خوب دل منم برات تنگ شده."
05:44
And then I just fell over because I'm just a mess.
118
344920
2696
و بعد فقط افتادم چون خیلی آشفته شده بودم.
05:47
So I fell over and I sat there with him
119
347640
3240
پس افتادم و آنجا پیش او نشستم
05:52
because for the first time in a long time he seemed kind of OK.
120
352680
2960
چون برای اولین بار بعد از مدت‌ها خوب به نظر می‌رسید.
05:56
And I memorized his hands,
121
356840
2656
و دستانش را به خاطر سپردم،
05:59
feeling so grateful that his spirit was still attached to his body.
122
359520
4480
و بسیار شکرگزار بودم که روحش هنوز به کالبد او چسبیده است.
06:05
And in that moment I realized
123
365400
1920
و در آن لحظه متوجه شدم
06:08
I'm not responsible for this person.
124
368120
2120
که من مسئول او نیستم.
06:11
I'm not his doctor,
125
371560
1496
من پزشک او نیستم،
06:13
I'm not his mother,
126
373080
1280
من مادر او نیستم،
06:15
I'm certainly not his God,
127
375160
2336
من قطعاً خدای او نیستم،
06:17
and maybe the best way to help him and me
128
377520
3736
و شاید بهترین راه برای کمک به او و خودم
06:21
is to resume our roles as father and daughter.
129
381280
2800
این است که نقشمان به عنوان پدر و دختر را ادامه دهیم.
06:25
And so we just sat there,
130
385360
1360
پس فقط همانجا نشستیم،
06:27
calm and quiet like we've always done.
131
387440
2576
آرام و ساکت مثل همیشه.
06:30
Nobody was productive.
132
390040
1400
هیچ کس پربار نبود.
06:32
Both of us are still strong.
133
392800
1520
هر دوی ما هنوز قوی بودیم.
06:37
"OK, Dad. I'm going to go,
134
397240
3056
"خوب بابا. من دارم می‌رم
06:40
but I'll see you tomorrow."
135
400320
1286
اما فردا دوباره می‌بینمت."
06:43
"OK," he said.
136
403360
1640
او گفت، "باشه،
06:46
"Hey,
137
406880
1200
«هی،
06:48
this is a pretty nice hacienda."
138
408920
1880
اینجا ملک خیلی قشنگیه.»
06:51
Thank you.
139
411960
1216
متشکرم.
06:53
(Applause)
140
413200
4280
(تشویق)
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7