Sarah-Jayne Blakemore: The mysterious workings of the adolescent brain

سارا چین بلک‌مور: عملکرد اسرارآمیز مغز نوجوانان

Translator: Joseph Geni Reviewer: Morton Bast

Translator: soheila Jafari Reviewer: Ardeshir Tayebi

Fifteen years ago, it was widely assumed

پانزده سال پیش، بطور گسترده ای فرض بر این بود

that the vast majority of brain development

که بخش عمده رشد مغز

takes place in the first few years of life.

در چند سال اول زندگی صورت می‌پذیرد.

Back then, 15 years ago, we didn't have the ability

در آن زمان، پانزده سال پیش، ما توانایی آن را نداشتیم

to look inside the living human brain

تا رشد و توسعه مغز انسان زنده را

and track development across the lifespan.

در طول زندگی دنبال کنیم.

In the past decade or so, mainly due to advances

در دهه گذشته و یا کمی بیشتر، عمدتا به دلیل پیشرفت

in brain imaging technology

در فن آوری های تصویربرداری

such as magnetic resonance imaging, or MRI,

مانند تصویرسازی تشدید مغناطیسی یا همان «ام آر آی»،

neuroscientists have started to look inside the living

دانشمندان علوم اعصاب شروع به نگاه کردن به

human brain of all ages, and to track changes

داخل مغز انسان زنده در تمام سنین کردند،

in brain structure and brain function,

و تغییرات ساختار مغز و عملکرد آن را دنبال کردند،

so we use structural MRI if you'd like to take a snapshot,

خُب اگر ما بخواهیم یک تصویر لحظه ای داشته باشیم٬ ازدستگاه «ام آر آی» استفاده میکنیم،

a photograph, at really high resolution of the inside

یک تصویر با وضوح بسیار بالا

of the living human brain, and we can ask questions like,

از داخل مغز انسان زنده، و سوالاتی می‌توانیم بپرسیم از قبیل اینکه

how much gray matter does the brain contain,

مغز انسان چه میزان ماده خاکستری دارد

and how does that change with age?

و مغز در هر سنی چگونه تغییرمیکند؟

And we also use functional MRI, called fMRI,

ما همچنین از «ام آر آی» کاربردی که به آن «اِف ام آر آی» می‌گویند

to take a video, a movie, of brain activity

برای تهیه ویدئو و یا فیلم از فعالیتهای مغز استفاده کنیم

when participants are taking part in some kind of task

چه وقت مغز درگیر کاری مثل

like thinking or feeling or perceiving something.

فکر کردن یا احساس کردن و یا درک کردن چیزی می‌شود

So many labs around the world are involved in this kind

آزمایشگاهای زیادی در سراسر جهان درگیر تحقیق دراین مورد هستند

of research, and we now have a really rich

و امروز ما عکسهای با جزئیات دقیق ازچگونگی رشد و نمو مغز انسان زنده را داریم،

and detailed picture of how the living human brain develops,

و امروز ما عکسهای با جزئیات دقیق ازچگونگی رشد و نمو مغز انسان زنده را داریم،

and this picture has radically changed the way

این عکسها اساسا شیوه تفکر ما به رشد مغز انسان را با آشکار کردن اینکه رشد مغز در دوران خرسالگی متوقف نمی‌شود، تغییر داد،

we think about human brain development

این عکسها اساسا شیوه تفکر ما به رشد مغز انسان را با آشکار کردن اینکه رشد مغز در دوران خرسالگی متوقف نمی‌شود، تغییر داد،

by revealing that it's not all over in early childhood,

این عکسها اساسا شیوه تفکر ما به رشد مغز انسان را با آشکار کردن اینکه رشد مغز در دوران خرسالگی متوفق نمی‌شود، تغییر داد،

and instead, the brain continues to develop

در عوض، رشد مغز تا دوره نوجوانی در دهه بیست و سی سالگی ادامه می یابد.

right throughout adolescence and into the '20s and '30s.

در عوض، رشد مغز تا دوره نوجوانی در دهه بیست و سی سالگی ادامه می یابد.

So adolescence is defined as the period of life that starts

خُب نوجوانی دوره ای از زندگی تعریف می‌شود که

with the biological, hormonal, physical changes of puberty

تغییرات بیولوژیکی و هورمونی و نشانه‌های فیزیکی بلوغ در فرد شروع شود

and ends at the age at which an individual attains

و وقتی تمام می‌شود که فرد به نقشی پایدار و استقلال در جامعه رسیده باشد.

a stable, independent role in society.

و وقتی تمام می‌شود که فرد به نقشی پایدار و استقلال در جامعه رسیده باشد.

(Laughter)

( خنده تماشاگران)

It can go on a long time. (Laughter)

این می‌تواند طولانی بشه.( خنده تماشاگران)

One of the brain regions that changes most dramatically

یکی از بخش های از مغز که در دوره جوانی بطور چشمگیری تغییرمیکند را قسمت جلویی کرتکس می‌نامند.

during adolescence is called prefrontal cortex.

یکی از بخش های از مغز که در دوره جوانی بطور چشمگیری تغییرمیکند را قسمت جلویی کرتکس می‌نامند.

So this is a model of the human brain,

خُب این یک مدل از مغز انسانه،

and this is prefrontal cortex, right at the front.

و این قسمت جلویی کرتکس‌ است، درست در جلو قرار داره.

Prefrontal cortex is an interesting brain area.

قسمت جلویی کرتکس ناحیه ای بسیار جالبی‌ست.

It's proportionally much bigger in humans than

این بخش درمغز انسان نسبت به سایر موجودات بسیار بزرگتر است.

in any other species, and it's involved in a whole range of

این بخش درمغز انسان نسبت به سایر موجودات بسیار بزرگتر است.

high level cognitive functions, things like decision-making,

و این بخش درگیر همه عملکردهای شناختی‌ست،

planning, planning what you're going to do tomorrow

مثل تصمیم گرفتن، برنامه ریزی کردن، کاری که فردا قرار بکنید و یا هفته آینده و یا سال آینده

or next week or next year, inhibiting

مثل تصمیم گرفتن، برنامه ریزی کردن، کاری که فردا قرار بکنید و یا هفته آینده و یا سال آینده

inappropriate behavior, so stopping yourself saying

مهار رفتارهای نامناسب، بازداشتن خودتون از چیزهایی واقعا بی‌ادبانه و یا انجام کارهای واقعا احمقانه.

something really rude or doing something really stupid.

مهار رفتارهای نامناسب، بازداشتن خودتون از چیزهایی واقعا بی‌ادبانه و یا انجام کارهای واقعا احمقانه.

It's also involved in social interaction,

این همچنین دربرگیرنده‌ی تعامل اجتماعی، فهم افراد دیگر و خود- آگاهی‌ست.

understanding other people, and self-awareness.

این همچنین دربرگیرنده‌ی تعامل اجتماعی، فهم افراد دیگر و خود- آگاهی‌ست.

So MRI studies looking at the development of this region

خُب مطالعات «ام ار آی» بر روی این بخش از رشد مغز نشان داده که این بخش رشد چشمگیری در دوره جوانی می‌کند.

have shown that it really undergoes dramatic development

خُب مطالعات «ام ار آی» بر روی این بخش از رشد مغز نشان داده که این بخش رشد چشمگیری در دوره جوانی می‌کند.

during the period of adolescence.

خُب مطالعات «ام ار آی» بر روی این بخش از رشد مغز نشان داده که این بخش رشد چشمگیری در دوره جوانی می‌کند.

So if you look at gray matter volume, for example,

بنابر این اگر به حجم ماده خاکستری نگاه کنید،

gray matter volume across age from age four to 22 years

برای مثال، ماده خاکستری در دوران کودکی از چهار سالگی تا بیست و دو سالگی افزایش می‌یابد، آن را در این نمودار می‌تونید ببینید.

increases during childhood, which is what you can see

برای مثال، ماده خاکستری در دوران کودکی از چهار سالگی تا بیست و دو سالگی افزایش می‌یابد، آن را در این نمودار می‌تونید ببینید.

on this graph. It peaks in early adolescence.

دراوایل دوره جوانی در بالاترین سطح قرار داره.

The arrows indicate peak gray matter volume

این فلش‌ها بالاترین حجم ماده خاکستری در قسمت جلویی کرتکس مغزهستند.

in prefrontal cortex. You can see that that peak happens

این فلش‌ها بالاترین حجم ماده خاکستری در قسمت جلویی کرتکس مغزهستند.

a couple of years later in boys relative to girls,

میتونید ببینید که این نقاط اوج در پسران چندسال نسبت از دختران عقب هستند،

and that's probably because boys go through puberty

و این شاید به دلیل اینکه بطور متوسط پسران نسبت به دختران چند سال دیرتر بالغ می‌شوند،

a couple of years later than girls on average,

و این شاید به دلیل اینکه بطور متوسط پسران نسبت به دختران چند سال دیرتر بالغ می‌شوند،

and then during adolescence, there's a significant decline

و سپس در دوره جوانی حجم ماده خاکستری در قسمت جلویی کرتکس بطور قابل توجهی کاهش می‌یابد.

in gray matter volume in prefrontal cortex.

و سپس در دوره جوانی حجم ماده خاکستری در قسمت جلویی کرتکس بطور قابل توجهی کاهش می‌یابد.

Now that might sound bad, but actually this is

شاید این به نظر بد باشه، اما در واقع این یک فرآیند بسیارمهم رشد است،

a really important developmental process, because

شاید این به نظر بد باشه، اما در واقع این یک فرآیند بسیارمهم رشد است،

gray matter contains cell bodies and connections

چونکه ماده خاکستری شامل سلولهای تشکیل دهند و ارتباط بین سلول‌ها و سیناپس‌هاست٬

between cells, the synapses, and this decline

چونکه ماده خاکستری شامل سلولهای تشکیل دهند و ارتباط بین سلول‌ها و سیناپس‌هاست٬

in gray matter volume during prefrontal cortex

و کاهش در حجم ماده خاکستری قسمت جلویی کرتکس مغز

is thought to correspond to synaptic pruning,

مربوط به هَرس سیناپسی که حذف ساختارهای پیچیده غیرضروری و ناخواسته مغزی است.

the elimination of unwanted synapses.

مربوط به هَرس سیناپسی که حذف ساختارهای پیچیده غیرضروری و ناخواسته مغزی است.

This is a really important process. It's partly dependent

این فرایند بسیار مهمی‌ست. این تا حدی وابسته به محیطی‌ست که حیوان یا انسان درآن هست،

on the environment that the animal or the human is in,

این فرایند بسیار مهمی‌ست. این تا حدی وابسته به محیطی‌ست که حیوان یا انسان درآن هست،

and the synapses that are being used are strengthened,

و سیناپس‌های مورد استفاده تقویت شده، و سیناپس‌هایی که در آن محیط خاص استفاده نمی شود هَرس می‌شوند.

and synapses that aren't being used

و سیناپس‌های مورد استفاده تقویت شده، و سیناپس‌هایی که در آن محیط خاص استفاده نمی شود هَرس می‌شوند.

in that particular environment are pruned away.

و سیناپس‌های مورد استفاده تقویت شده، و سیناپس‌هایی که در آن محیط خاص استفاده نمی شود هَرس می‌شوند.

You can think of it a bit like pruning a rosebush.

میتونید این را مثل هَرس بوته گل رُز فکر کنید.

You prune away the weaker branches so that

شما شاخه های ضعیف‌تر را هَرس میکنید ، پس شاخه های اصلی باقی میمانند که میتوانند قوی تر رشد کنند،

the remaining, important branches, can grow stronger,

شما شاخه های ضعیف‌تر را هَرس میکنید ، پس شاخه های اصلی باقی میمانند که میتوانند قوی تر رشد کنند،

and this process, which effectively fine-tunes brain tissue

و این فرآیند، که برریزبافتهای مغز با توجه به محیط زیست هر گونه خاص اثر میگذارد،

according to the species-specific environment,

و این فرآیند، که برریزبافتهای مغز با توجه به محیط زیست هر گونه خاص اثر میگذارد،

is happening in prefrontal cortex and in other brain regions

در قسمت جلو کرتکس و در سایرقسمت‌های مغز در دوره نوجوانی انسان اتفاق می‌افتد.

during the period of human adolescence.

در قسمت جلو کرتکس و در سایرقسمت‌های مغز در دوره نوجوانی انسان اتفاق می‌افتد.

So a second line of inquiry that we use to track changes

خُب خط دومی از تحقیقی که ما برای ردیابی تغییرات در مغز نوجوان بکار میبریم،

in the adolescent brain is using functional MRI

استفاده از ام آر آی عملکردی برای مشاهده‌ی تغییرات در فعالیت مغز درهمه سنین است.

to look at changes in brain activity across age.

استفاده از ام آر آی عملکردی برای مشاهده‌ی تغییرات در فعالیت مغز درهمه سنین است.

So I'll just give you an example from my lab.

خُب من قفط یک مثال از آزمایشگاه خودم براتون می‌زنم.

So in my lab, we're interested in the social brain, that is

در آزمایشگاه من، ما به مغزاجتماعی علاقمندیم،

the network of brain regions that we use to understand

که این شبکه‌ای از بخش‌هایی از مغزاست که آنرا برای درک مردم و تعامل با دیگر افراد بکار می‌‌بریم.

other people and to interact with other people.

که این شبکه‌ای از بخش‌هایی از مغزاست که آنرا برای درک مردم و تعامل با دیگر افراد بکار می‌‌بریم.

So I like to show a photograph of a soccer game

خُب علاقمندم که به شما یک تصویر از بازی فوتبال نشون بدهم

to illustrate two aspects of how your social brains work.

تا دو جنبه از چگونگی کارکرد مغز اجتماعی شما را توضیح بدهم.

So this is a soccer game. (Laughter)

خُب این یه بازی فوتباله.( خنده تماشاگران)

Michael Owen has just missed a goal, and he's lying

مایکل اُون یه گل را از دست داده، و روی زمین دراز کشیده،

on the ground, and the first aspect of the social brain

اولین جنبه از مغز اجتماعی که این تصویر بخوبی آن را نشون می دهد،

that this picture really nicely illustrates is how automatic

اینه که واکنش‌های احساساتیِ اجتماتی ما تا چه حد غریزی و خودکار هستند.

and instinctive social emotional responses are,

اینه که واکنش‌های احساساتیِ اجتماتی ما تا چه حد غریزی و خودکار هستند.

so within a split second of Michael Owen missing this goal,

بنابراین در بخشی از یک ثانیه که مایکل اُون گل را از دست میده،

everyone is doing the same thing with their arms

همه یه کار را با دست‌هاشون٬ صورتشون می‌کنند

and the same thing with their face, even Michael Owen

حتی مایکل اُون که روی چمن افتاده کار مشابهی با دست‌هایش می‌کنه،

as he slides along the grass, is doing the same thing

حتی مایکل اُون که روی چمن افتاده کار مشابهی با دست‌هایش می‌کنه،

with his arms, and presumably has a similar

حتی مایکل اُون که روی چمن افتاده کار مشابهی با دست‌هایش می‌کنه،

facial expression, and the only people who don't

و تنها افرادی که این کار را نمی‌کنند افراد زردپوش در عقب هستند--( خنده تماشاگران)--

are the guys in yellow at the back — (Laughs) —

و تنها افرادی که این کار را نمی‌کنند افراد زردپوش در عقب هستند--( خنده تماشاگران)--

and I think they're on the wrong end of the stadium,

و فکر میکنم آنها در بخش اشتباهی از استادیوم نشستند،

and they're doing another social emotional response

و آنها احساسات اجتماعی دیگری را نشان می‌دهند

that we all instantly recognize, and that's the second aspect

که ما آن را بلافاصله تشخیص میدهیم، و این دومین جنبه از مغز اجتماعیست که این تصویر بخوبی آن را نشان میکند.

of the social brain that this picture really nicely illustrates,

که ما آن را بلافاصله تشخیص میدهیم، و این دومین جنبه از مغز اجتماعیست که این تصویر بخوبی آن را نشان میکند.

how good we are at reading other people's behavior,

ما چقدر در خواندن رفتار، اعمال، حرکات، حالات چهره‌ی دیگر افراد٬

their actions, their gestures, their facial expressions,

ما چقدر در خواندن رفتار، اعمال، حرکات، حالات چهره‌ی دیگر افراد٬

in terms of their underlying emotions and mental states.

در شرایط احساسات و حالات ذهنی‌شان، ماهر هستیم.

So you don't have to ask any of these guys.

که نیازی به سوال از هیچیک از این افراد نیست.

You have a pretty good idea of what they're feeling

شما ایده بسیار خوبی درباره آنچه که آنها دقیقا در این لحظه احساس و فکر می‌کنند را دارید.

and thinking at this precise moment in time.

شما ایده بسیار خوبی درباره آنچه که آنها دقیقا در این لحظه احساس و فکر می‌کنند را دارید.

So that's what we're interested in looking at in my lab.

خُب این چیزی‌ست که ما علاقه داریم که درجستجوی آن در آزمایشگاه‌مان باشیم.

So in my lab, we bring adolescents and adults into the lab

ما نوجوانان و بزرگسالان را به آزمایشگاه‌ آورده تا مغز آنها را اسکن کنیم،

to have a brain scan, we give them some kind of task

ما به آنها کاری که شامل فکر کردن به دیگران، و یا ذهن آنها، حالات روحی‌شان، عواطف‌شان باشد را می‌دهیم،

that involves thinking about other people, their minds,

ما به آنها کاری که شامل فکر کردن به دیگران، و یا ذهن آنها، حالات روحی‌شان، عواطف‌شان باشد را می‌دهیم،

their mental states, their emotions, and one of the findings

و یکی از یافته‌های که ما چندین بار آن را پیدا کردیم و درآزمایشگاه‌های دیگر در جهان نیز یافت شده،

that we've found several times now, as have other labs

و یکی از یافته‌های که ما چندین بار آن را پیدا کردیم و درآزمایشگاه‌های دیگر در جهان نیز یافت شده،

around the world, is part of the prefrontal cortex called

بخشی از قسمت جلویی کرتکس به نام قسمت وسط جلویی کرتکس مغز است که در این تصویر با رنگ آبی نشون داده شده

medial prefrontal cortex, which is shown in blue on the slide,

بخشی از قسمت جلویی کرتکس به نام قسمت وسط جلویی کرتکس مغز است که در این تصویر با رنگ آبی نشون داده شده

and it's right in the middle of prefrontal cortex

و این درست در وسط قسمت جلویی کرتکس و در خط میانی سر شماست.

in the midline of your head.

و این درست در وسط قسمت جلویی کرتکس و در خط میانی سر شماست.

This region is more active in adolescents when they make

این ناحیه در دوره نوجوانی بسیار فعال‌تر از بزرگسالان است هنگامی که آنها درمورد تصمیمات اجتماعی فکر می‌کنند،

these social decisions and think about other people

این ناحیه در دوره نوجوانی بسیار فعال‌تر از بزرگسالان است هنگامی که آنها درمورد تصمیمات اجتماعی فکر می‌کنند،

than it is in adults, and this is actually a meta-analysis

این درواقع این یک متاآنالیز(ترکیب و مقایسه اطلاعات) از نُه مطالعه مختلف در مورد این ناحیه از مغز از آزمایشگاهای سراسر جهان است،

of nine different studies in this area from labs around

این درواقع این یک متاآنالیز(ترکیب و مقایسه اطلاعات) از نُه مطالعه مختلف در مورد این ناحیه از مغز از آزمایشگاهای سراسر جهان است،

the world, and they all show the same thing, that activity

و همه آنها یک چیز مشابه را نشون می‌دهند، که فعالیت در این قسمت وسط جلویی کرتکس مغزدر دوران بلوغ کاهش می‌یابد.

in this medial prefrontal cortex area decreases

و همه آنها یک چیز مشابه را نشون می‌دهند، که فعالیت در این قسمت وسط جلویی کرتکس مغزدر دوران بلوغ کاهش می‌یابد.

during the period of adolescence.

و همه آنها یک چیز مشابه را نشون می‌دهند، که فعالیت در این قسمت وسط جلویی کرتکس مغزدر دوران بلوغ کاهش می‌یابد.

And we think that might be because adolescents and adults

و ما فکر میکنیم که شاید به دلیل این باشد که نوجوانان و بزرگسالان

use a different mental approach, a different

از روش متفاوت ذهنی، یک استراتژی شناختی متفاوتی برای اخد تصمیم اجتماعی استفاده می‌کنند،

cognitive strategy, to make social decisions,

از روش متفاوت ذهنی، یک استراتژی شناختی متفاوتی برای اخد تصمیم اجتماعی استفاده می‌کنند،

and one way of looking at that is to do behavioral studies

و یک روش بررسی آن توسط مطالعات رفتاریست که با آوردن مردم به آزمایشگاه‌ها و دادن وظایف رفتاری به آنها انجام میشود،

whereby we bring people into the lab and we give them

و یک روش بررسی آن توسط مطالعات رفتاریست که با آوردن مردم به آزمایشگاه‌ها و دادن وظایف رفتاری به آنها انجام میشود،

some kind of behavioral task, and I'll just give you

و الان مثال دیگری ازنوعی وظیفه‌ای که ما در آزمایشگاه‌ام بکار میبریم برایتان می‌زنم.

another example of the kind of task that we use in my lab.

و الان مثال دیگری ازنوعی وظیفه‌ای که ما در آزمایشگاه‌ام بکار میبریم برایتان می‌زنم.

So imagine that you're the participant in one of our

خُب تصور کنید که شما در یکی از آزمایشات ما شرکت می‌کنید.

experiments. You come into the lab,

شما به آزمایشگاه می‌آیید، و شما کاری محاسباتی را می‌بینید.

you see this computerized task.

شما به آزمایشگاه می‌آیید، و شما کاری محاسباتی را می‌بینید.

In this task, you see a set of shelves.

در این کار، شما یک قفسه را میبینید که اشیائی در آن جاهایی از آن هست.

Now, there are objects on these shelves, on some of them,

در این کار، شما یک قفسه را میبینید که اشیائی در آن جاهایی از آن هست.

and you'll notice there's a guy standing behind the set

و متوجه می‌شوید که فردی در پشت این قفسه ایستاده

of shelves, and there are some objects that he can't see.

و اشیائی در آن وجود دارد که او نمی‌تواتند ببینید.

They're occluded, from his point of view, with a kind of

این اشیاء از دید او با نوعی چوب خاکستری رنگ مسدود شده‌اند.

gray piece of wood.

این اشیاء از دید او با نوعی چوب خاکستری رنگ مسدود شده‌اند.

This is the same set of shelves from his point of view.

از دید او این قفسه‌ای مشابه است.

Notice that there are only some objects that he can see,

و توجه داشته باشید که او فقط برخی از اشیاء را می‌تواند ببینید،

whereas there are many more objects that you can see.

درحالیکه می‌تونید ببینید که اشیاء زیاد دیگری آنجا هستند .

Now your task is to move objects around.

حالا کار شما اینه که اشیاء را جابجا کنید.

The director, standing behind the set of shelves,

هدایت‌کننده که پشت قفسه‌ها ایستاده، شما را هدایت میکنه که اشیاء را جابجا کنید،

is going to direct you to move objects around,

هدایت‌کننده که پشت قفسه‌ها ایستاده، شما را هدایت میکنه که اشیاء را جابجا کنید،

but remember, he's not going to ask you to move objects

اما به خاطرداشته باشید او قصد ندارد که به شما اشیائی را بگوید که جابجا کنید که آنها را نمی‌تواند ببینید.

that he can't see. This introduces a really interesting

اما به خاطرداشته باشید او قصد ندارد که به شما اشیائی را بگوید که جابجا کنید که آنها را نمی‌تواند ببینید.

condition whereby there's a kind of conflict

این شرایط بسیار جالبی را نشان داد که به موجب آن نوعی تعارض بین دیدگاه شما و دیدگاه هدایت‌کننده وجود دارد.

between your perspective and the director's perspective.

این شرایط بسیار جالبی را نشان داد که به موجب آن نوعی تعارض بین دیدگاه شما و دیدگاه هدایت‌کننده وجود دارد.

So imagine he tells you to move the top truck left.

خُب تصور کنید که او به شما میگوید که کامیون چپ بالا را حرکت دهید.

There are three trucks there. You're going to instinctively

در آنجا سه کامیون هست. شما بطور غریزی بطرف کامیون سفید رنگ می‌روید، زیرا از منظر دید شما این کامیون بالایی‌ست، اما باید به خاطر داشته باشید

go for the white truck, because that's the top truck

در آنجا سه کامیون هست. شما بطور غریزی بطرف کامیون سفید رنگ می‌روید، زیرا از منظر دید شما این کامیون بالایی‌ست، اما باید به خاطر داشته باشید

from your perspective, but then you have to remember,

در آنجا سه کامیون هست. شما بطور غریزی بطرف کامیون سفید رنگ می‌روید، زیرا از منظر دید شما این کامیون بالایی‌ست، اما باید به خاطر داشته باشید

"Oh, he can't see that truck, so he must mean

"او نمی‌تونه این کامیون را ببینه، پس منظور او این بوده که من کامیون آبی‌رنگ را جابجا کنم" که از منظر او کامیون بالایی‌ست.

me to move the blue truck," which is the top truck

"او نمی‌تونه این کامیون را ببینه، پس منظور او این بوده که من کامیون آبی‌رنگ را جابجا کنم" که از منظر او کامیون بالایی‌ست.

from his perspective. Now believe it or not,

"او نمی‌تونه این کامیون را ببینه، پس منظور او این بوده که من کامیون آبی‌رنگ را جابجا کنم" که از منظر او کامیون بالایی‌ست.

normal, healthy, intelligent adults like you make errors

می‌خواهید باور کنید یا نه ولی همواره حدود ۵۰ درصد از بزرگسال طبیعی و سالم و هوشمند در این آزمون اشتباه می‌کنند.

about 50 percent of the time on that kind of trial.

می‌خواهید باور کنید یا نه ولی همواره حدود ۵۰ درصد از بزرگسال طبیعی و سالم و هوشمند در این آزمون اشتباه می‌کنند.

They move the white truck instead of the blue truck.

آنها کامیون سفید‌رنگ را به جای آبی‌رنگ جابجا می‌کنند.

So we give this kind of task to adolescents and adults,

ما این نوع کارها را به نوجوانان و بزرگسالان دادیم،

and we also have a control condition

ما یک شرایط کنترلی هم داشتیم، هیچ هدایت‌کننده‌ای نبود و درعوض ما به افراد یک قانون می‌دهیم.

where there's no director and instead we give people a rule.

ما یک شرایط کنترلی هم داشتیم، هیچ هدایت‌کننده‌ای نبود و درعوض ما به افراد یک قانون می‌دهیم.

We tell them, okay, we're going to do exactly the same thing

ما به آنها می‌گوییم، ما قصد داریم دقیقا کار مشابهی انجام دهیم اما اینبار هیچ هدایت‌کننده‌ای وجود نداره.

but this time there's no director. Instead you've got to

ما به آنها می‌گوییم، ما قصد داریم دقیقا کار مشابهی انجام دهیم اما اینبار هیچ هدایت‌کننده‌ای وجود نداره.

ignore objects with the dark gray background.

درعوض شما باید اشیایی را که در پس زمینه خاکستری‌رنگ دارند را نادیده بگیرید.

You'll see that this is exactly the same condition, only

میتونید ببینید که دقیقا شرایط یکسان است،

in the no-director condition they just have to remember

فقط در شرایط بدون هدایت‌ کننده افراد باید به خاطر بیاورند که این کار را به شکلی دلخواه عمل کنند،

to apply this somewhat arbitrary rule, whereas

فقط در شرایط بدون هدایت‌ کننده افراد باید به خاطر بیاورند که این کار را به شکلی دلخواه عمل کنند،

in the director condition, they have to remember

در حالی که در شرایط با حضور هدایت‌کننده، آنها می‌بایستی دیدگاه هدایت کننده را به منظور هدایت رفتار جاریشان به خاطر بیاورند.

to take into account the director's perspective

در حالی که در شرایط با حضور هدایت‌کننده، آنها می‌بایستی دیدگاه هدایت کننده را به منظور هدایت رفتار جاریشان به خاطر بیاورند.

in order to guide their ongoing behavior.

در حالی که در شرایط با حضور هدایت‌کننده، آنها می‌بایستی دیدگاه هدایت کننده را به منظور هدایت رفتار جاریشان به خاطر بیاورند.

Okay, so if I just show you the percentage errors

بسیار خوب، اگر فقط به شما درصد اشتباهات را در یک مطالعه بزرگی که برای رشد و نمو که ما انجام دادیم را نشون بدهم،

in a large developmental study we did,

بسیار خوب، اگر فقط به شما درصد اشتباهات را در یک مطالعه بزرگی که برای رشد و نمو که ما انجام دادیم را نشون بدهم،

this is in a study ranging from age seven to adulthood,

این مطالعه‌ای در طیف هفت سالگی تا بزرگسالی‌ست،

and what you're going to see is the percentage errors

و آنچه که شما خواهید دید درصدی از خطاهای بزرگسالان در هردو شرایط است،

in the adult group in both conditions,

و آنچه که شما خواهید دید درصدی از خطاهای بزرگسالان در هردو شرایط است،

so the gray is the director condition, and you see

نمودار خاکستری‌ رنگ شرایط با هدایت‌کننده را نشون می‌ده،

that our intelligent adults are making errors about 50 percent

و می‌بینید که این بزرگسالان هوشمند هربار ۵۰ درصد خطا میکنند

of the time, whereas they make far fewer errors

درحالیکه‌ آنها خیلی کمتر خطا میکنند هنگامی که هدایت‌کننده ای وجود ندارد،

when there's no director present, when they just have

درحالیکه‌ آنها خیلی کمتر خطا میکنند هنگامی که هدایت‌کننده ای وجود ندارد،

to remember that rule of ignoring the gray background.

هنگامی که آنها فقط باید به خاطر بیاورند قانون نادیده گرفتن پس زمینه خاکستری را به خاطر بیاورند

Developmentally, these two conditions develop

در رشد و نمو بدن ، این دو شریط به شیوه دقیقا مشابهی رشد می‌کنند.

in exactly the same way. Between late childhood

بین اواخر دوره بچگی و اواسط نوجوانی، یک پیشرفته،

and mid-adolescence, there's an improvement,

بین اواخر دوره بچگی و اواسط نوجوانی، یک پیشرفته،

in other words a reduction of errors, in both of these trials,

به زبان دیگر کاهش یک خطا، در هر دو این آزمونها، و در هر دو شرایط.

in both of these conditions.

به زبان دیگر کاهش یک خطا، در هر دو این آزمونها، و در هر دو شرایط.

But it's when you compare the last two groups,

اما این هنگامی‌ست که شما دو گروه میانه نوجوانی را با گروه بزرگسالان مقایسه می‌کنید که بسیار جالب می‌شود،

the mid-adolescent group and the adult group

اما این هنگامی‌ست که شما دو گروه میانه نوجوانی را با گروه بزرگسالان مقایسه می‌کنید که بسیار جالب می‌شود،

where things get really interesting, because there, there is

اما این هنگامی‌ست که شما دو گروه میانه نوجوانی را با گروه بزرگسالان مقایسه می‌کنید که بسیار جالب می‌شود،

no continued improvement in the no-director condition.

زیرا در هیچ پیشرفتی در شرایط بدون هدایت‌کننده وجود ندارد.

In other words, everything you need to do in order to

به زبان دیگر، هرچیزی که شما نیاز دارید تا اینکه این قانون را به خاطر بسپارید و آن را عمل کنید به نظر می‌رسد که در اواسط نوجوانی باید کامل شده باشد،

remember the rule and apply it seems to be fully developed

به زبان دیگر، هرچیزی که شما نیاز دارید تا اینکه این قانون را به خاطر بسپارید و آن را عمل کنید به نظر می‌رسد که در اواسط نوجوانی باید کامل شده باشد،

by mid-adolescence, whereas in contrast,

در حالیکه، در مقابل، اگر به دو نمودار خاکستری آخری نگاه کنید،

if you look at the last two gray bars, there's still

در حالیکه، در مقابل، اگر به دو نمودار خاکستری آخری نگاه کنید،

a significant improvement in the director condition

هنوز پیشرفت معنی داری در شرایط وجود هدایت‌کننده بین اواسط نوجوانی و بزرگسالی وجود دارد،

between mid-adolescence and adulthood, and what

هنوز پیشرفت معنی داری در شرایط وجود هدایت‌کننده بین اواسط نوجوانی و بزرگسالی وجود دارد،

this means is that the ability to take into account someone

بدین معنا که توانایی دانستن منظر دیدگاه یک نفر دیگه برای هدایت رفتار در حال انجام،

else's perspective in order to guide ongoing behavior,

بدین معنا که توانایی دانستن منظر دیدگاه یک نفر دیگه برای هدایت رفتار در حال انجام،

which is something, by the way, that we do in everyday life all

چیزی‌ست که اتفاقا ما هر روز در زندگی انجام می‌دهیم، هنوز در میانه نوجوانی رشد و نمو میکند.

the time, is still developing in mid-to-late adolescence.

چیزی‌ست که اتفاقا ما هر روز در زندگی انجام می‌دهیم، هنوز در میانه نوجوانی رشد و نمو میکند.

So if you have a teenage son or a daughter and you

خُب اگر شما دختر یا پسر نوجوانی دارید گاهی فکر میکنید که آنها با درک دیدگاهای دیگران مشکل دارند،

sometimes think they have problems taking other people's

خُب اگر شما دختر یا پسر نوجوانی دارید گاهی فکر میکنید که آنها با درک دیدگاهای دیگران مشکل دارند،

perspectives, you're right. They do. And this is why.

شما درست فکر میکنید. آنها مشکل دارند. به همین دلیل است.

So we sometimes laugh about teenagers.

گاهی ما به نوجوانان می‌خندیم.

They're parodied, sometimes even demonized in the media

گاهی تقلید و مسخره می‌شوند، و حتی گاهی برای رفتارشان شرور خطاب می‌شوند.

for their kind of typical teenage behavior. They take risks,

گاهی تقلید و مسخره می‌شوند، و حتی گاهی برای رفتارشان شرور خطاب می‌شوند.

they're sometimes moody, they're very self-conscious.

آنها خطر میکنند، گاهی اخمو و ترشرو می‌شوند، و بسیار خود پسند می‌شوند.

I have a really nice anecdote from a friend of mine

داستان زیبایی از یکی دوستانم دارم

who said that the thing he noticed most

که میگفت که چیزی که او بیشتر درباره دختران نوجوانش قبل و بعد از بلوغ متوجه شده میزان خجالت زدگی آنها در مقابل او بوده است.

about his teenage daughters before and after puberty

که میگفت که چیزی که او بیشتر درباره دختران نوجوانش قبل و بعد از بلوغ متوجه شده میزان خجالت زدگی آنها در مقابل او بوده است.

was their level of embarrassment in front of him.

که میگفت که چیزی که او بیشتر درباره دختران نوجوانش قبل و بعد از بلوغ متوجه شده میزان خجالت زدگی آنها در مقابل او بوده است.

So, he said, "Before puberty, if my two daughters

او گفت،" قبل از بلوغ اگر دو دوخترم در یک فروشگاه شلوغ میکردند ، من میگفتم، هی شلوغ نکنید و من آهنگ مورد علاقه تان را میخوانم، "

were messing around in a shop, I'd say, 'Hey,

او گفت،" قبل از بلوغ اگر دو دوخترم در یک فروشگاه شلوغ میکردند ، من میگفتم، هی شلوغ نکنید و من آهنگ مورد علاقه تان را میخوانم، "

stop messing around and I'll sing your favorite song,'

او گفت،" قبل از بلوغ اگر دو دوخترم در یک فروشگاه شلوغ میکردند ، من میگفتم، هی شلوغ نکنید و من آهنگ مورد علاقه تان را میخوانم، "

and instantly they'd stop messing around and he'd sing

و دیگه نمی‌چرخیدند و او شروع به خواندن آهنگ مورد علاقه شان می‌کرد

their favorite song. After puberty, that became the threat.

بعد از بلوغ، این تبدیل به یک تهدید شد.

(Laughter)

( خنده تماشاگران)

The very notion of their dad singing in public

تصور آواز خواند پدرشان در ملاء عام برای اینکه آنها را ادب کنه کافی بود.

was enough to make them behave.

تصور آواز خواند پدرشان در ملاء عام برای اینکه آنها را ادب کنه کافی بود.

So people often ask,

اغلب مردم می‌پرسند،

"Well, is adolescence a kind of recent phenomenon?

"آیا نوجوانی یک پدیده‌ی جدیده؟ آیا این چیزی‌ست که ما اخیراَ درغرب آن را اختراع کرده‌ایم؟"

Is it something we've invented recently in the West?"

"آیا نوجوانی یک پدیده‌ی جدیده؟ آیا این چیزی‌ست که ما اخیراَ درغرب آن را اختراع کرده‌ایم؟"

And actually, the answer is probably not. There are lots

در واقع جواب احتمالا نه است.

of descriptions of adolescence in history that sound

شرح زیادی در مورد نوجوانان در تاریخ هست که خیلی مشابه با آنچه که امروز ما بکار میبریم هست.

very similar to the descriptions we use today.

شرح زیادی در مورد نوجوانان در تاریخ هست که خیلی مشابه با آنچه که امروز ما بکار میبریم هست.

So there's a famous quote by Shakespeare from "The Winter's Tale"

نقل قول معروفی از شکسپیر وجود دارد به نام "داستان زمستان" که در آن او نوجوانی به شرح زیر توصیف کرده:

where he describes adolescence as follows:

نقل قول معروفی از شکسپیر وجود دارد به نام "داستان زمستان" که در آن او نوجوانی به شرح زیر توصیف کرده:

"I would there were no age between ten and

"من جایی باشم که سنی بین ده و سه و بیست سالگی نباشد، نوجوانان بقیه روز را بخوابند؛

three-and-twenty, or that youth would sleep out the rest;

"من جایی باشم که سنی بین ده و سه و بیست سالگی نباشد، نوجوانان بقیه روز را بخوابند؛

for there is nothing in the between but getting wenches

هیچ چیز دراین بین نباشد اما دختران با کودکان، اشتباه قدیمی، دزدی، مبارزه کنند."( خنده تماشاگران)

with child, wronging the ancientry, stealing, fighting." (Laughter)

هیچ چیز دراین بین نباشد اما دختران با کودکان، اشتباه قدیمی، دزدی، مبارزه کنند."( خنده تماشاگران)

He then goes on to say, "Having said that, would any

سپس او ادامه می‌ گوید، "با این حال، اما این مغز پرجوش نوزده و بیست و دو سالگیه که در این هوا شکار می‌کند ؟ "

but these boiled brains of nineteen and two-and-twenty

سپس او ادامه می‌ گوید،"با این حال، اما این مغز پرجوش نوزده و بیست و دو سالگیه که در این هوا شکار می‌کند ؟ "

hunt in this weather?" (Laughter)

سپس او ادامه می‌ گوید،"با این حال، اما این مغز پرجوش نوزده و بیست و دو سالگیه که در این هوا شکار می‌کند ؟ " ( خنده تماشاگران)

So almost 400 years ago, Shakespeare was portraying

خُب تقریبا ۴۰۰ سال پیش شکسپیر نوجوانی را در به تصویر میکشاند

adolescents in a very similar light to the light that we

که بسیار مشابه آنچه که ما امروز آنها را به تصویر می‌کشیم است،

portray them in today, but today we try to understand

اما امروز ما تلاش میکنیم که رفتار آنها را از لحاظ تغییرات پایه ای که در مغز آنها ایجاد خواهد شد، را درک کنیم

their behavior in terms of the underlying changes

اما امروز ما تلاش میکنیم که رفتار آنها را از لحاظ تغییرات پایه ای که در مغز آنها ایجاد خواهد شد، را درک کنیم

that are going on in their brain.

اما امروز ما تلاش میکنیم که رفتار آنها را از لحاظ تغییرات پایه ای که در مغز آنها ایجاد خواهد شد، را درک کنیم

So for example, take risk-taking. We know that adolescents

خُب برای مثال، خُب "خطر کردن "را در نظر بگیرید.

have a tendency to take risks. They do.

میدونید که آنها تمایل به خطر کردن دارند و اینکار را می‌کنند.

They take more risks than children or adults,

آنها از کودکان و بزرگسالان بیشتر خطر می‌کنند،

and they are particularly prone to taking risks

و بخصوص هنگامی که با دوستانشان هستند خودشان را در معرض خطر قرار میدهند.

when they're with their friends. There's an important drive

و بخصوص هنگامی که با دوستانشان هستند خودشان را در معرض خطر قرار میدهند.

to become independent from one's parents

آنها در مسیر مهمی برای مستقل شدن از والدینشون هستند

and to impress one's friends in adolescence.

و برای تحت تاثیر قرار دادن دوستانشان در جوانی خطر میکنند.

But now we try to understand that in terms of

ولی اکنون ما تلاش میکنیم که آنها را از لحاظ رشد بخشی از مغز که به آن سیستم لیمبیک میگویند، درک کنیم.

the development of a part of their brain called the limbic system,

ولی اکنون ما تلاش میکنیم که آنها را از لحاظ رشد بخشی از مغز که به آن سیستم لیمبیک میگویند، درک کنیم.

so I'm going to show you the limbic system in red

خُب قصد دارم به شما سیستم لیمبیک را که در تصویر قرمزرنگه در این مغز نشون بدم.

in the slide behind me, and also on this brain.

خُب قصد دارم به شما سیستم لیمبیک را که در تصویر قرمزرنگه در این مغز نشون بدم.

So the limbic system is right deep inside the brain,

سیستم لمبیک در سمت راست این مغزه،

and it's involved in things like emotion processing

و این درگیر چیزهای مانند پردازش احساسات و پاداش هستند.

and reward processing. It gives you the rewarding feeling

این احساسات پاداش را خارج از انجام کارهای سرگرم کنند به شما میدهد ، از جمله خطر کردن.

out of doing fun things, including taking risks.

این احساسات پاداش را خارج از انجام کارهای سرگرم کنند به شما میدهد ، از جمله خطر کردن.

It gives you the kick out of taking risks.

خطرکردن را در تو بیدار میکند.

And this region, the regions within the limbic system,

این ناحیه، و نواحی مربوط به سیستم لمبیک،

have been found to be hypersensitive to the rewarding

مشخص شده که درنوجوانان در مقایسه با بزرگسالان از حساسیت بسیار فوق العاده ای نسبت به احساس پاداش ناشی از خطر کردن برخوردار است.

feeling of risk-taking in adolescents compared with adults,

مشخص شده که درنوجوانان در مقایسه با بزرگسالان از حساسیت بسیار فوق العاده ای نسبت به احساس پاداش ناشی از خطر کردن برخوردار است.

and at the very same time, the prefrontal cortex,

و همزمان قسمت جلویی کرتکس که در تصویرآن را با رنگ آبی می‌بینید، مانع خطر کردن بیش ار حد ما می‌شود.

which you can see in blue in the slide here,

و همزمان قسمت جلویی کرتکس که در تصویرآن را با رنگ آبی می‌بینید،

which stops us taking excessive risks,

مانع خطر کردن بیش از حد ما می‌شود، هنوز در دوره نوجوانی رشد بسیار زیادی کرده.

is still very much in development in adolescents.

مانع خطر کردن بیش از حد ما می‌شود، هنوز در دوره نوجوانی رشد بسیار زیادی کرده.

So brain research has shown that the adolescent brain

پس تحقیقات بر روی مغز نشان داده که مغز نوجوانان دستخوش رشد واقعا عمیقی‌ست،

undergoes really quite profound development,

پس تحقیقات بر روی مغز نشان داده که مغز نوجوانان دستخوش رشد واقعا عمیقی‌ست،

and this has implications for education, for rehabilitation,

و این دارای مفاهیمی‌ست برای آموزش، توانبخشی ودخالت آنها ( در جامعه) .

and intervention. The environment, including teaching,

محیط زیست از جمله تدریس می تواند رشد مغزی نوجوانان را شکل دهد،

can and does shape the developing adolescent brain,

محیط زیست از جمله تدریس می تواند رشد مغزی نوجوانان را شکل دهد،

and yet it's only relatively recently that we have been

و با این حال این نسبتا جدید که ما درغرب نوجوانان را بطورمعمول آموزش می‌دهیم.

routinely educating teenagers in the West.

و با این حال این نسبتا جدید که ما درغرب نوجوانان را بطورمعمول آموزش می‌دهیم.

All four of my grandparents, for example, left school

همه‌ی چهار پدر بزرگها و مادر بزرگهای من، مدرسه را در ابتدای نوجوانی‌شان ترک کرده اند.آنها راه دیگه‌ای نداشتند.

in their early adolescence. They had no choice.

همه‌ی چهار پدر بزرگها و مادر بزرگهای من، مدرسه را در ابتدای نوجوانی‌شان ترک کرده اند.آنها راه دیگه‌ای نداشتند.

And that's still the case for many, many teenagers

و این موضوع هنوز برای نوجوانان بسیار زیادی در سراسر جهان برقرار هست.

around the world today. Forty percent of teenagers

چهل درصد از نوجوانان به آموزش دوره متوسطه دسترسی ندارند.

don't have access to secondary school education.

چهل درصد از نوجوانان به آموزش دوره متوسطه دسترسی ندارند.

And yet, this is a period of life where the brain is

با اینکه، و این دوره‌ای از زندگی‌ست که مغز الخصوص وفق‌پذیر و شکل‌پذیراست.

particularly adaptable and malleable.

با اینکه، و این دوره‌ای از زندگی‌ست که مغز الخصوص وفق‌پذیر و شکل‌پذیراست.

It's a fantastic opportunity for learning and creativity.

این برای یادگیری و خلاقیت فرصت بسیار مناسبی‌ست.

So what's sometimes seen as the problem

خُب چیزی که گاهی به عنوان مشکل با نوجوانان دیده شد--بالا بودن خطرکردن، ضعف کنترل،خود پسندی‌ست که نباید انگ و لکه‌ای بر آنها باشد.

with adolescents — heightened risk-taking, poor impulse

خُب چیزی که گاهی به عنوان مشکل با نوجوانان دیده شد--بالا بودن خطرکردن، ضعف کنترل،خود پسندی‌ست که نباید انگ و لکه‌ای بر آنها باشد.

control, self-consciousness — shouldn't be stigmatized.

خُب چیزی که گاهی به عنوان مشکل با نوجوانان دیده شد--بالا بودن خطرکردن، ضعف کنترل،خود پسندی‌ست که نباید انگ و لکه‌ای بر آنها باشد.

It actually reflects changes in the brain that provide

درواقع این انعکاس تغییرات در مغز است که فرصتهای آموزشی عالی و رشد اجتماعی را فراهم میکند. سپاسگزارم. ( تشویق تماشاگران)

an excellent opportunity for education

درواقع این انعکاس تغییرات در مغز است که فرصتهای آموزشی عالی و رشد اجتماعی را فراهم میکند. سپاسگزارم. ( تشویق تماشاگران)

and social development. Thank you. (Applause)

درواقع این انعکاس تغییرات در مغز است که فرصتهای آموزشی عالی و رشد اجتماعی را فراهم میکند. سپاسگزارم. ( تشویق تماشاگران)

(Applause)

( تشویق تماشاگران)