Shlomo Benartzi: Saving for tomorrow, tomorrow

شلومو بنارتزی : از فردا، برای فردا پس انداز کنید

Translator: Amirpouya Ghaemian Reviewer: soheila Jafari

I'm going to talk today about saving more,

من می خواهم امروز درباره ی پس انداز بیشتر صحبت کنم ،

but not today, tomorrow.

اما نه از امروز، از فردا.

I'm going to talk about Save More Tomorrow.

من می خواهم درباره ی "پس انداز بیشتر از فردا" صحبت کنم.

It's a program that Richard Thaler

این یک برنامه است که "ریچارد تالر" از دانشگاه شیکاگو

from the University of Chicago and I

این یک برنامه است که "ریچارد تالر" از دانشگاه شیکاگو

devised maybe 15 years ago.

و من حدود 15 سال پیش ارائه دادیم.

The program, in a sense,

این برنامه، در یک کلام ،

is an example of behavioral finance

نمونه ای از رفتار مالی ،

on steroids --

بر هورمون های استروئید است.

how we could really use behavioral finance.

اما جدا چگونه می توانیم از رفتار مالی استفاده کنیم.

Now you might ask, what is behavioral finance?

این سوال برای شما پیش می آید که، رفتار مالی چیست ؟

So let's think about how we manage our money.

اول اجازه دهید کمی درباره ی مدیریت مالی خودمان فکر کنیم.

Let's start with mortgages.

اول از همه از وام خرید خانه شروع می کنیم.

It's kind of a recent topic,

این یک موضوع تقریبا جدید است --

at least in the U.S.

حداقل در آمریکا.

A lot of people buy

خیلی از مردم بزرگ ترین خانه ای را که می توانند، می خرند ،

the biggest house they can afford,

خیلی از مردم بزرگ ترین خانه ای را که می توانند، می خرند ،

and actually slightly bigger than that.

و در حقیقت کمی بزرگ تر از حد توانشان.

And then they foreclose.

و سپس نمی توانند قسط های آن را پرداخت کنند.

And then they blame the banks

و سپس آن ها بانک ها را به خاطر آدم های بدی که به آن ها وام خرید خانه داده اند سرزنش می کنند.

for being the bad guys who gave them the mortgages.

و سپس آن ها بانک ها را به خاطر آدم های بدی که به آن ها وام خرید خانه داده اند سرزنش می کنند.

Let's also think about

همچنین اجازه دهید درباره ی نحوه ی مدیریت ریسک ها صحبت کنیم --

how we manage risks --

همچنین اجازه دهید درباره ی نحوه ی مدیریت ریسک ها صحبت کنیم --

for example, investing in the stock market.

به طور مثال، سرمایه گذاری در شرکت های سهام.

Two years ago, three years ago, about four years ago,

تا 2 سال پیش، 3 سال پیش، حدودا 4 سال پیش ،

markets did well.

شرکت ها هنوز عملکرد خوبی داشتند.

We were risk takers, of course.

ما هم البته اهل ریسک کردن بودیم.

Then market stocks seize

اما ناگهان شرکت ها مصادره شدند ،

and we're like, "Wow.

و ما گفتیم، "وای ،"

These losses, they feel, emotionally,

"چقدر ضرر، "

they feel very different

"احساس آن ها مطمئنا خیلی با افکار ما نسبت به دوره ی پیشرفت شرکت ها متفاوت است."

from what we actually thought about it

"احساس آن ها مطمئنا خیلی با افکار ما نسبت به دوره ی پیشرفت شرکت ها متفاوت است."

when markets were going up."

"احساس آن ها مطمئنا خیلی با افکار ما نسبت به دوره ی پیشرفت شرکت ها متفاوت است."

So we're probably not doing a great job

بنابراین شاید ریسک کردن ما چندان هم کار درستی نبوده باشد.

when it comes to risk taking.

بنابراین شاید ریسک کردن ما چندان هم کار درستی نبوده باشد.

How many of you have iPhones?

چند نفر از شما موبایل آی فون دارید ؟

Anyone? Wonderful.

چند نفر ؟ خیلی خب.

I would bet many more of you

من حاضرم شرط ببندم که اکثر شما ،

insure your iPhone --

آی فون خود را بیمه کرده اید --

you're implicitly buying insurance by having an extended warranty.

شما با داشتن یک گارانتی تعمیم داده شده یک بیمه هم به طور ضمیمه می خرید.

What if you lose your iPhone?

اگر شما آی فون خود را گم کنید چطور ؟

What if you do this?

اگر این اتفاق ببفتد چطور ؟

How many of you have kids?

چند نفر از شما فرزند دارید ؟

Anyone?

کسی هست ؟

Keep your hands up

اگر به اندازه ی کافی پس انداز برای آینده دارید ،

if you have sufficient life insurance.

دستتان را همچنان بالا نگه دارید.

I see a lot of hands coming down.

می بینم که خیلی از دست ها پایین آمدند.

I would predict,

من می خواهم پیش بینی کنم ،

if you're a representative sample,

اگر این آزمایش یک نمونه ی جامع باشد ،

that many more of you

اکثر شما بیشتر از این که خودتان را بیمه کنید ،

insure your iPhones than your lives,

موبایل آی فونتان را بیمه می کنید ،

even when you have kids.

حتی وقتی فرزند دارید.

We're not doing that well when it comes to insurance.

وقتی نوبت بیمه می شود ما انتخاب درستی نمی کنیم.

The average American household

یک خانواده ی آمریکایی متوسط ،

spends 1,000 dollars a year

سالیانه 1،000 دلار در سال در لاتاری ها (بخت آزمایی ها) خرج می کند.

on lotteries.

سالیانه 1،000 دلار در سال در لاتاری ها (بخت آزمایی ها) خرج می کند.

And I know it sounds crazy.

می دانم که دیوانگی به نظر می رسد.

How many of you spend a thousand dollars a year on lotteries?

چند نفر از شما سالیانه 1،000 دلار در لاتاری ها خرج می کند ؟

No one.

هیچ کس.

So that tells us that the people not in this room

پس نتیجه می گیریم که هیچ کس در این سالن

are spending more than a thousand

بیشتر از 1،000 دلار خرج نمی کند

to get the average to a thousand.

تا میانگین ما را به 1،000 دلار برساند.

Low-income people

افراد کم درآمد ،

spend a lot more than a thousand on lotteries.

خیلی بیشتر از 1،000 دلار برای لاتاری ها خرج می کنند.

So where does it take us?

اما چه نتیجه ای می گیریم ؟

We're not doing a great job managing money.

ما مدیریت مالی زندگی را به خوبی انجام نمی دهیم.

Behavioral finance is really a combination

رفتار مالی در حقیقت ،

of psychology and economics,

ترکیبی از روانشناسی و اقتصاد است ،

trying to understand

که تلاش می کند تا اشتباهات مالی مردم را متوجه شود.

the money mistakes people make.

که تلاش می کند تا اشتباهات مالی مردم را متوجه شود.

And I can keep standing here

و من می توانم در 12 دقیقه و 53 ثانیه ی باقیمانده ای که دارم ،

for the 12 minutes and 53 seconds that I have left

همین جا بایستم و همه ی راه های مدیریت مالی که انجام می دهیم را ،

and make fun of all sorts of ways

همین جا بایستم و همه ی راه های مدیریت مالی که انجام می دهیم را ،

we manage money,

مسخره کنم ،

and at the end you're going to ask, "How can we help people?"

و در پایان شما می خواهید بپرسید، "چگونه می توانیم به مردم کمک کنیم ؟"

And that's what I really want to focus on today.

اما این دقیقا چیزی است که واقعا می خواهم امروز روی آن تمرکز کنم.

How do we take an understanding

چگونه اشتباهات مالی مردم را متوجه شویم ‏،

of the money mistakes people make,

چگونه اشتباهات مالی مردم را متوجه شویم ،

and then turning the behavioral challenges

و سپس آن چالش های رفتاری را به راه حل های رفتاری تبدیل کنیم ؟

into behavioral solutions?

و سپس آن چالش های رفتاری را به راه حل های رفتاری تبدیل کنیم ؟

And what I'm going to talk about today

و چیزی که می خواهم امروز درباره ی آن صحبت کنم ،

is Save More Tomorrow.

‏"پس انداز بیشتر از فردا" است.

I want to address the issue

من می خواهم مسئله ی پس انداز را عنوان کنم.

of savings.

من می خواهم مسئله ی پس انداز را عنوان کنم.

We have on the screen

الآن روی صفحه ی مانیتور،

a representative sample

ما به طور نمادین ۱۰۰‏ آمریکایی را نشان داده ایم.

of 100 Americans.

ما به طور نمادین ۱۰۰‏ آمریکایی را نشان داده ایم.

And we're going to look at their saving behavior.

و می خواهیم نحوه ی پس انداز آن ها را بررسی کنیم.

First thing to notice is,

اولین نکته ی قابل توجه این است که ،

half of them

نیمی از آن ها ،

do not even have access

حتی به برنامه یk)plan)‏‎‏401‏ (نوعی حساب پس انداز بازنشستگی در ایالات متحده ) دسترسی ندارند.

to a 401(k) plan.

حتی به برنامه یk)plan)‏‎‏401‏ (نوعی حساب پس انداز بازنشستگی در ایالات متحده ) دسترسی ندارند.

They cannot make savings easy.

آن ها نمی توانند به راحتی پس انداز کنند.

They cannot have money go away from their paycheck

آن ها نمی توانند پولشان را از چک حقوقی شان ،

into a 401(k) plan

به یک برنامه یk)plan)‏‎‎401‏ ببرند ،

before they see it,

قبل از آن که بتوانند آن را ببینند ،

before they can touch it.

و قبل از این که بتوانند آن را لمس کنند.

What about the remaining half of the people?

اما نیمه ی باقیمانده ی مردم چطور ؟

Some of them elect not to save.

بعضی از آن ها مایل نیستند پس انداز کنند.

They're just too lazy.

آن ها فقط خیلی تنبل هستند.

They never get around to logging into a complicated website

آن ها هیچ وقت حوصله نمی کنند که وارد یک سایت پیچیده شوند ،

and doing 17 clicks to join the 401(k) plan.

و با ‏۱۷‏ بار کلیک عضو برنامه ی k)plan)‏401‏ بشوند.

And then they have to decide how they're going to invest

و بنابراین آن ها مجبور هستند از بین ۵۲‏ انتخابی که برای سرمایه گذاری دارند

in their 52 choices,

یکی را انتخاب کنند.

and they never heard about what is a money market fund.

و آن ها هیچ وقت درباره ی یک شرکت سرمایه گذاری مالی نمی شنوند.

And they get overwhelmed and the just don't join.

و آن ها خودشان را به بی خیالی می زنند و به این طرح نمی پیوندند.

How many people end up saving to a 401(k) plan?

چه تعداد از مردم بالاخره در برنامه ی k)plan)‏401‏پس انداز می کنند؟

One third of Americans.

یک سوم آمریکایی ها.

Two thirds are not saving now.

دو سوم آن ها پس انداز نمی کنند.

Are they saving enough?

آیا آن ها به مقدار کافی پس انداز می کنند ؟

Take out those

آن هایی که می گویند پس انداز خیلی کمی دارند را کنار بگذارید.

who say they save too little.

آن هایی که می گویند پس انداز خیلی کمی دارند را کنار بگذارید.

One out of 10

از هر ده نفر یک نفر به اندازه ی کافی پس انداز می کند.

are saving enough.

از هر ده نفر یک نفر به اندازه ی کافی پس انداز می کند.

Nine out of 10

نه نفر از آن ها ،

either cannot save through their 401(k) plan,

دیگر نمی توانند از طریق برنامه ی k)plan)‏401‏پس انداز کنند ،

decide not to save -- or don't decide --

تصمیم می گیرند که پس انداز نکنند -- یا حتی تصمیم نمی گیرند --

or save too little.

یا خیلی کم پس انداز می کنند.

We think we have a problem

ما فکر می کنیم که با افرادی که خیلی پس انداز می کنند ،

of people saving too much.

مشکل داریم.

Let's look at that.

اجازه بدهید به آن نگاه کنیم.

We have one person --

تنها یک نفر باقی مانده است --

well, actually we're going to slice him in half

خب، در حقیقت ما باید او را نصف کنیم،

because it's less than one percent.

به خاطر این که این مقدار کمتر از یک درصد است.

Roughly half a percent of Americans

تقریبا نیم درصد از آمریکایی ها

feel that they save too much.

احساس می کنند که خیلی پس انداز می کنند.

What are we going to do about it?

اما دراین باره چه کار باید بکنیم ؟

That's what I really want to focus on.

این چیزی است که من واقعا می خواهم روی آن تمرکز کنم.

We have to understand

ما باید بفهمیم

why people are not saving,

چرا مردم پس انداز نمی کنند ،

and then we can hopefully flip

و سپس ما می توانیم امیدوارانه

the behavioral challenges

چالش های رفتاری را

into behavioral solutions,

به راه حل های رفتاری تبدیل کنیم ،

and then see how powerful it might be.

و سپس ببینیم این کار چقدر می تواند موثر باشد.

So let me divert for a second

اجازه بدهید کمی از بحث خارج شوم ،

as we're going to identify the problems,

تا بتوانیم مشکلات را، چالش ها را،

the challenges, the behavioral challenges,

چالش های رفتاری را که

that prevent people from saving.

مانع از پس انداز کردن مردم می شوند شناسایی کنیم.

I'm going to divert and talk about bananas and chocolate.

من می خواهم کمی از بحث منحرف شوم و در مورد موز و شکلات صحبت کنم.

Suppose we had another wonderful TED event next week.

فرض کنید ما یک مراسم TED فوق العاده ی دیگر در هفته ی آینده داریم.

And during the break

و در زمان استراحت، یک خوراکی داده شود ،

there would be a snack

و در زمان استراحت، یک خوراکی داده شود ،

and you could choose bananas or chocolate.

و شما می توانید موز یا شکلات را انتخاب کنید.

How many of you think you would like to have bananas

چند نفر از شما فکر می کنید که می خواهید ،

during this hypothetical TED event next week?

در طول این مراسم TED فرضی هفته ی آینده موز بخورید ؟

Who would go for bananas?

چند نفر موز را انتخاب می کنند ؟

Wonderful.

خیلی خب.

I predict scientifically

من به طور آماری پیش بینی می کنم ،

74 percent of you will go for bananas.

74 درصد از شما موز را انتخاب می کنند.

Well that's at least what one wonderful study predicted.

حداقل این چیزی است که یک تحقیق کامل پیش بینی می کند.

And then count down the days

و سپس روز ها می گذرند ،

and see what people ended up eating.

و ببینید که در نهایت مردم چگونه خوراکی خود را انتخاب می کنند.

The same people that imagined themselves

همان افرادی که تصور می کردند موز را انتخاب کنند ،

eating the bananas

همان افرادی که تصور می کردند موز را انتخاب کنند ،

ended up eating chocolates

در نهایت یک هفته بعد شکلات را خوردند.

a week later.

در نهایت یک هفته بعد شکلات را خوردند.

Self-control

کنترل کردن خود ،

is not a problem in the future.

یکی از مشکلات آینده نیست.

It's only a problem now

این یکی از مشکلات حال حاضر است -

when the chocolate is next to us.

وقتی که شکلات در کنار ماست.

What does it have to do with time and savings,

باید با زمان و پس انداز - این مسئله ی لذت آنی -

this issue of immediate gratification?

چه کار باید کرد ؟

Or as some economists call it, present bias.

یا همان طور که برخی از اقتصاددانان به آن می گویند، گرایش به حال.

We think about saving. We know we should be saving.

ما در مورد پس انداز فکر می کنیم. ما می دانیم که باید پس انداز کنیم.

We know we'll do it next year, but today let us go and spend.

ما می دانیم که این کار را سال بعد انجام می دهیم، اما امروز می رویم و خرج می کنیم.

Christmas is coming,

کریسمس دارد می آید ،

we might as well buy a lot of gifts for everyone we know.

ما می توانیم همین طور کلی هدیه برای هر کسی که می شناسیم بخریم.

So this issue of present bias

بنابراین این مسئله ی گرایش به حال ،

causes us to think about saving,

باعث می شود که ما به پس انداز فکر کنیم ،

but end up spending.

اما در نهایت خرج کنیم.

Let me now talk

اجازه بدهید حالا در مورد یکی دیگر از موانع رفتاری بر راه پس انداز

about another behavioral obstacle to saving

اجازه بدهید حالا در مورد یکی دیگر از موانع رفتاری بر راه پس انداز

having to do with inertia.

و عدم تمایل به تحرک ( برای پس انداز) صحبت کنم.

But again, a little diversion

اما دوباره، یک انحراف کوچک

to the topic of organ donation.

به موضوع اهدای اعضای بدن می زنم.

Wonderful study comparing different countries.

یک تحقیق فوق العاده درباره ی مقایسه ی بین کشور های مختلف.

We're going to look at two similar countries,

ما می خواهیم به دو کشور مشابه نگاه کنیم ،

Germany and Austria.

آلمان و اتریش.

And in Germany,

و در آلمان ،

if you would like to donate your organs --

اگر شما بخواهید اعضای بدنتان را اهدا کنید --

God forbid something really bad

البته امیدوارم چنین اتفاقی برای شما نیفتد --

happens to you --

البته امیدوارم چنین اتفاقی برای شما نیفتد --

when you get your driving license or an I.D.,

زمانی که گواهینامه یا کارت شناسایی خود را می گیرید ،

you check the box saying,

شما در مربعی تیک می زنید که می گوید ،

"I would like to donate my organs."

"من می خواهم اعضای بدنم را اهدا کنم."

Not many people like checking boxes.

مردم زیادی دوست ندارند در این مربع تیک بزنند.

It takes effort. You need to think.

این تاثیر گذار است. شما باید فکر کنید.

Twelve percent do.

12 درصد برای این کار داوطلب می شوند.

Austria, a neighboring country,

اتریش، یک کشور همسایه ،

slightly similar, slightly different.

کمی مشابه، کمی متفاوت.

What's the difference?

چه تفاوتی وجود دارد ؟

Well, you still have choice.

خب، شما هنوز حق دارید انتخاب کنید.

You will decide

شما انتخاب می کنید

whether you want to donate your organs or not.

که می خواهید اهدای اعضا را انجام بدهید یا نه.

But when you get your driving license,

اما زمانی که دارید گواهینامه می گیرید ،

you check the box

شما در مربعی می توانید تیک بزنید که می گوید ،

if you do not want to donate your organ.

شما نمی خواهید اعضای بدنتان را اهدا کنید.

Nobody checks boxes.

هیچکس در آن مربع تیک نمی زند.

That's kind of too much effort.

این خیلی تاثیر گذار است.

One percent check the box. The rest do nothing.

یک درصد از مردم در مربع تیک می زنند. باقی آن ها هیچ کاری نمی کنند.

Doing nothing is very common.

بی تفاوتی نسبت به این گزینه خیلی رایج است.

Not many people check boxes.

افراد زیادی در این مربع تیک نمی زنند.

What are the implications

چه اشاره هایی به حفظ جان مردم و اهدای اعضای بدن وجود دارد ؟

to saving lives

چه اشاره هایی به حفظ جان مردم و اهدای اعضای بدن وجود دارد ؟

and having organs available?

چه اشاره هایی به حفظ جان مردم و اهدای اعضای بدن وجود دارد ؟

In Germany, 12 percent check the box.

در آلمان، 12 درصد از مردم در این مربع تیک می زنند.

Twelve percent are organ donors.

12 درصد اعضای بدنشان را اهدا می کنند.

Huge shortage of organs,

کمبود شدید اعضای بدن وجود دارد،

God forbid, if you need one.

امیدوارم نیاز به اعضای بدن برای شما اتفاق نیفتد.

In Austria, again, nobody checks the box.

در اتریش، همین طور، هیچ کس آن گزینه را انتخاب نمی کند.

Therefore, 99 percent of people

بنابراین، 99 درصد مردم

are organ donors.

اهدا کننده ی اعضای بدن هستند.

Inertia, lack of action.

عدم تمایل به تحرک ، عدم حرکت.

What is the default setting

روند اصلی چگونه است، اگر مردم هیچ کاری نکنند ،

if people do nothing,

روند اصلی چگونه است، اگر مردم هیچ کاری نکنند ،

if they keep procrastinating, if they don't check the boxes?

اگر آن ها آن را رها کنند، اگر در مربع ها تیک نزنند ؟

Very powerful.

خیلی قدرتمند است.

We're going to talk

ما می خواهیم درباره ی این صحبت کنیم که ،

about what happens if people are overwhelmed and scared

چه اتفاقی می افتد اگر مردم گیج شوند و بترسند که در مورد برنامه ی k)plan)‏401 تصمیم بگیرند.

to make their 401(k) choices.

چه اتفاقی می افتد اگر مردم گیج شوند و بترسند که در مورد برنامه ی k)plan)‏401 تصمیم بگیرند.

Are we going to make them automatically join the plan,

آیا ما باید آن ها را به طور اتوماتیک مجبور کنیم که به این برنامه ملحق شوند ،

or are they going to be left out?

یا این که آن ها از این برنامه خارج شوند ؟

In too many 401(k) plans,

در خیلی از برنامه های k)plan)‏401 ،

if people do nothing,

اگر مردم کاری نکنند ،

it means they're not saving for retirement,

این به این معناست که آن ها برای بازنشستگی خود پس انداز نمی کنند ،

if they don't check the box.

یعنی اگر در مربع تیک نزنند.

And checking the box takes effort.

و تیک زدن در مربع خیلی تاثیرگذار است.

So we've chatted about a couple of behavioral challenges.

بنابراین ما در مورد تعدادی از چالش های رفتاری صحبت کردیم.

One more before we flip the challenges into solutions,

یکی دیگر از آن ها را قبل از این که چالش های رفتاری را به راه حل های رفتاری تبدیل کنیم بررسی می کنیم ،

having to do with monkeys and apples.

به نام "میمون ها و سیب ها".

No, no, no, this is a real study

نه، نه، نه، این یک تحقیق واقعی است ،

and it's got a lot to do with behavioral economics.

و تطابق زیادی با رفتار اقتصادی دارد.

One group of monkeys gets an apple, they're pretty happy.

به یک گروه از میمون ها یک سیب داده می شود، آن ها خیلی خوشحال هستند.

The other group gets two apples, one is taken away.

به گروه دیگر 2 سیب داده می شود، و یکی باز پس گرفته می شود.

They still have an apple left.

آن ها هنوز یک سیب دارند.

They're really mad.

آن ها واقعا ناراحت هستند.

Why have you taken our apple?

چرا شما سیب ما را گرفتید ؟

This is the notion of loss aversion.

این مفهوم بیزاری از ضرر کردن است.

We hate losing stuff,

ما از ضرر کردن متنفریم ،

even if it doesn't mean a lot of risk.

حتی اگر مقدار زیادی هم نباشد.

You would hate to go to the ATM,

شما از این متنفرید که به عابربانک بروید ،

take out 100 dollars

100 دلار بگیرید ،

and notice that you lost one of those $20 bills.

و متوجه شوید که یکی از آن 20 دلاری ها را گم کرده اید.

It's very painful,

این خیلی دردناک است ،

even though it doesn't mean anything.

حتی اگر هیچ ارزشی نداشته باشد.

Those 20 dollars might have been a quick lunch.

آن 20 دلاری ها شاید در حد یک غذای حاضری باشند.

So this notion of loss aversion

بنابراین این مفهوم بیزاری از ضرر کردن

kicks in when it comes to savings too,

در زمینه ی پس انداز کردن هم باعث ایجاد مشکل می شود ،

because people, mentally

زیرا مردم، از لحاظ فکری ،

and emotionally and intuitively

عاطفی و حسی ،

frame savings as a loss

به پس انداز به چشم ضرر کردن نگاه می کنند ،

because I have to cut my spending.

زیرا از خرج کردنشان باید کم کنند.

So we talked about

پس ما در مورد همه ی چالش های رفتاری ،

all sorts of behavioral challenges

که مانع پس انداز کردن هستند صحبت کردیم.

having to do with savings eventually.

که مانع پس انداز کردن هستند صحبت کردیم.

Whether you think about immediate gratification,

اگر از لحاظ قضیه ی لذت آنی نگاه کنید ،

and the chocolates versus bananas,

و قضیه ی شکلات و موز ،

it's just painful to save now.

پس انداز از زمان حال کار دردناکیست.

It's a lot more fun

خرج کردن در زمان حال لذت بخش تر است.

to spend now.

خرج کردن در زمان حال لذت بخش تر است.

We talked about inertia and organ donations

ما در مورد عدم تمایل به تحرک و اهدای اعضای بدن و تیک زدن در مربع ها صحبت کردیم.

and checking the box.

ما در مورد عدم تمایل به تحرک و اهدای اعضای بدن و تیک زدن در مربع ها صحبت کردیم.

If people have to check a lot of boxes

اگر مردم مجبور باشند در تعداد زیادی مربع تیک بزنند ،

to join a 401(k) plan,

تا به برنامه ی k)plan)‏401‏ ملحق شوند ،

they're going to keep procrastinating

آن ها همچنان این کار را معوق می گذارند

and not join.

و به برنامه ملحق نمی شوند.

And last, we talked about loss aversion,

در نهایت ، ما درباره ی بیزاری از ضرر کردن صحبت کردیم،

and the monkeys and the apples.

و میمون ها و سیب ها.

If people frame mentally

اگر مردم از لحاظ فکری به پس انداز برای بازنشستگی به چشم ضرر کردن نگاه کنند ،

saving for retirement as a loss,

اگر مردم از لحاظ فکری به پس انداز برای بازنشستگی به چشم ضرر کردن نگاه کنند ،

they're not going to be saving for retirement.

برای بازنشستگی پس انداز نمی کنند.

So we've got these challenges,

بنابراین ما این چالش ها را فهمیدیم ،

and what Richard Thaler and I

و چیزی که "ریچارد تالر" و من همیشه شیفته ی آن هستیم --

were always fascinated by --

و چیزی که "ریچارد تالر" و من همیشه شیفته ی آن هستیم --

take behavioral finance,

گرفتن رفتار اقتصادی ،

make it behavioral finance on steroids

و تبدیل آن به رفتار اقتصادی بر استروئید ها ،

or behavioral finance 2.0

یا رفتار اقتصادی شماره ی 2.0

or behavioral finance in action --

یا رفتار اقتصادی در عمل است --

flip the challenges into solutions.

که چالش ها را به راه حل ها تبدیل می کند.

And we came up with an embarrassingly simple solution

و ما به راه حل فوق العاده ساده ای رسیدیم :

called Save More, not today, Tomorrow.

بیشتر پس انداز کنید، نه امروز، فردا.

How is it going to solve the challenges

چگونه این کار می تواند چالش هایی که درباره ی آن ها صحبت کردیم را حل کند ؟

we chatted about?

چگونه این کار می تواند چالش هایی که درباره ی آن ها صحبت کردیم را حل کند ؟

If you think about the problem

اگر شما به مشکل موز ها و شکلات ها فکر کنید ،

of bananas versus chocolates,

اگر شما به مشکل موز ها و شکلات ها فکر کنید ،

we think we're going to eat bananas next week.

فکر می کنید که هفته ی آینده موز ها را می خورید.

We think we're going to save more next year.

فکر می کنید که هفته ی آینده موز ها را می خورید.

Save More Tomorrow

"پس انداز بیشتر از فردا"

invites employees

از اعضایش دعوت می کند ،

to save more maybe next year --

که از مثلا سال آینده بیشتر پس انداز کنند --

sometime in the future

زمانی در آینده ،

when we can imagine ourselves

که ما می توانیم تصور کنیم موز بخوریم ،

eating bananas,

که ما می توانیم تصور کنیم موز بخوریم ،

volunteering more in the community,

بیشتر در گروه داوطلب شویم ،

exercising more and doing all the right things on the planet.

بیشتر تمرین کنیم و همه ی کارهای خوب روی زمین را انجام دهیم.

Now we also talked about checking the box

ما همچنین در مورد تیک زدن در مربع ها صحبت کردیم

and the difficulty of taking action.

و سختی واکنش نشان دادن.

Save More Tomorrow

"پس انداز بیشتر از فردا"

makes it easy.

این کار را راحت تر می کند.

It's an autopilot.

و به طور خودکار این کار را انجام می دهد.

Once you tell me you would like to save more in the future,

ممکن است شما بگویید می خواهید در آینده بیشتر پس انداز کنید ،

let's say every January

مثلا هر ژانویه

you're going to be saving more automatically

شما به طور اتوماتیک بیشتر پس انداز می کنید

and it's going to go away from your paycheck to the 401(k) plan

و بدین ترتیب شما چک حقوقیتان را به برنامه ی k)plan)‏401‏ نمی دهید ،

before you see it, before you touch it,

قبل از آن که آن را ببینید، قبل از آن که آن را لمس کنید ،

before you get the issue

قبل از این که دچار مسئله ی لذت آنی بشوید.

of immediate gratification.

قبل از این که دچار مسئله ی لذت آنی بشوید.

But what are we going to do about the monkeys

اما ما باید درباره ی مسئله ی میمون ها و بیزاری از ضرر کردن چه کار کنیم ؟

and loss aversion?

اما ما باید درباره ی مسئله ی میمون ها و بیزاری از ضرر کردن چه کار کنیم ؟

Next January comes

ژانویه ی بعد از راه می رسد

and people might feel that if they save more,

و مردم ممکن است احساس کنند اگر بیشتر پس انداز کنند ،

they have to spend less, and that's painful.

باید کمتر خرج کنند، و این دردناک است.

Well, maybe it shouldn't be just January.

خب، شاید این زمان الزاما نباید ژانویه باشد ،

Maybe we should make people save more

شاید ما باید مردم را مجبور کنیم تا وقتی بیشتر درآمد دارند، بیشتر پس انداز کنند.

when they make more money.

شاید ما باید مردم را مجبور کنیم تا وقتی بیشتر درآمد دارند، بیشتر پس انداز کنند.

That way, when they make more money, when they get a pay raise,

بدین ترتیب، وقتی آن ها درآمد بیشتری دارند، وقتی ترفیع حقوق می گیرند ،

they don't have to cut their spending.

لازم نیست خرجشان را کمتر کنند.

They take a little bit

وقتی آن ها کمی افزایش درآمد در چک حقوقی شان دریافت می کنند

of the increase in the paycheck home

وقتی آن ها کمی افزایش درآمد در چک حقوقی شان دریافت می کنند

and spend more --

و بیشتر خرج می کنند --

take a little bit of the increase

کمی از آن افزایش درآمد را بر می دارند ،

and put it in a 401(k) plan.

و به برنامه ی k)plan)‏401‏ می دهند.

So that is the program,

بنابراین، این برنامه ی ماست ،

embarrassingly simple,

فوق العاده ساده ،

but as we're going to see,

اما همان طور که می بینیم ،

extremely powerful.

بسیار قدرتمند.

We first implemented it,

اولین اجرای این برنامه ،

Richard Thaler and I,

توسط ریچارد تالر و من ،

back in 1998.

به سال 1998 بر می گردد.

Mid-sized company in the Midwest,

یک شرکت متوسط در خاورمیانه ،

blue collar employees

اعضای یقه آبی ما ،

struggling to pay their bills

که تلاش می کردند قبض هایشان را بپردازند ،

repeatedly told us

دائما به ما می گفتند

they cannot save more right away.

آن ها نمی توانند بیشتر از این پس انداز کند.

Saving more today is not an option.

پس انداز بیشتر از امروز یک انتخاب نیست.

We invited them to save

ما از آن ها دعوت کردیم تا هر بار ترفیع حقوقی گرفتند ،

three percentage points more

ما از آن ها دعوت کردیم تا هر بار ترفیع حقوقی گرفتند ،

every time they get a pay raise.

سه درصد بیشتر پس انداز کنند.

And here are the results.

و این نتیجه ی کار ماست.

We're seeing here a three and a half-year period,

ما این جا یک دوره ی سه و نیم ساله را می بینیم ،

four pay raises,

چهار بار ترفیع حقوق ،

people who were struggling to save,

مردمی که تلاش می کردند پس انداز کنند ،

were saving three percent of their paycheck,

و سه درصد از چک حقوقی شان را پس انداز می کردند ،

three and a half years later

سه سال و نیم بعد ،

saving almost four times as much,

چهار برابر قبل پس انداز می کردند ،

almost 14 percent.

حدود 14 درصد.

And there's shoes and bicycles

و شما این جا در این نمودار تعدادی کفش و دوچرخه و چیز های دیگر می بینید ،

and things on this chart

و شما این جا در این نمودار تعدادی کفش و دوچرخه و چیز های دیگر می بینید ،

because I don't want to just throw numbers

چون نمی خواستم شما را با اعداد سردرگم کنم.

in a vacuum.

چون نمی خواستم شما را با اعداد سردرگم کنم.

I want, really, to think about the fact

من می خواهم، در حقیقت، درباره ی این فکر کنم

that saving four times more

که پس انداز 4 برابر بیشتر ،

is a huge difference

با توجه به کیفیت زندگی که مردم می توانند فراهم کنند تغییر بزرگیست.

in terms of the lifestyle

با توجه به کیفیت زندگی که مردم می توانند فراهم کنند تغییر بزرگیست.

that people will be able to afford.

با توجه به کیفیت زندگی که مردم می توانند فراهم کنند تغییر بزرگیست.

It's real.

این واقعی است.

It's not just numbers on a piece of paper.

این فقط یک سری اعداد روی یک تکه کاغذ نیست.

Whereas with saving three percent,

با توجه به این که با پس انداز 3 درصدی ،

people might have to add nice sneakers

مردم شاید بتوانند یک دست کفش ورزشی خوب بخرند

so they can walk,

تا با آن بتوانند راه بروند ،

because they won't be able to afford anything else,

چون آن ها نمی توانند از پس خرید چیز دیگری برآیند ،

when they save 14 percent

اگر 14 درصد پس انداز کنند

they might be able to maybe have nice dress shoes

آن ها شاید بتوانند یک دست کفش خوب داشته باشند

to walk to the car to drive.

تا با آن تا اتومبیل خود قدم بزنند.

This is a real difference.

این یک تغییر بزرگ است.

By now, about 60 percent of the large companies

تا به حال، حدود 60 درصد از شرکت های بزرگ

actually have programs like this in place.

برنامه هایی شبیه به این در دستور کار خود دارند.

It's been part of the Pension Protection Act.

این بخشی از برنامه ی "محافظت از حقوق بازنشستگی" است.

And needless to say that Thaler and I

و نیازی نیست بگویم که تالر و من

have been blessed to be part of this program

افتخار داریم که بخشی از این برنامه باشیم

and make a difference.

و تغییری ایجاد کنیم.

Let me wrap

اجازه بدهید حرفم را با دو نکته ی کلیدی به پایان برسانم.

with two key messages.

اجازه بدهید حرفم را با دو نکته ی کلیدی به پایان برسانم.

One is behavioral finance

اول این که رفتار مالی

is extremely powerful.

خیلی قدرتمند است.

This is just one example.

این تنها یک مثال است.

Message two

نکته ی دوم این است که

is there's still a lot to do.

هنوز کار های زیادی باقی مانده.

This is really the tip of the iceberg.

کار ما تنها بخش کوچکی از کار اصلی است.

If you think about people and mortgages

اگر مردم و وام های خرید خانه ،

and buying houses and then not being able to pay for it,

و خریدن خانه هایی که بعدا قادر به پرداخت قسط های آن نیستند برای شما مهم هستند ،

we need to think about that.

ما باید درباره ی آن فکر کنیم.

If you're thinking about people taking too much risk

اگر مردمی که ریسک های فوق العاده بالا انجام می دهند ،

and not understanding how much risk they're taking

در حالی که متوجه نیستند تا چه حد دارند ریسک می کنند

or taking too little risk,

برای شما مهم هستند ،

we need to think about that.

باید درباره ی آن فکر کنیم.

If you think about people spending a thousand dollars a year

اگر مردمی که سالانه هزار دلار برای لاتاری ها خرج می کنند

on lottery tickets,

برای شما مهم هستند ،

we need to think about that.

باید درباره ی آن فکر کنیم.

The average actually,

البته به طور میانگین ،

the record is in Singapore.

رکورد این مقدار در سنگاپور می باشد.

The average household

یک خانه دار معمولی ،

spends $4,000 a year on lottery tickets.

سالانه 4.000 دلار برای بلیط های لاتاری خرج می کنید.

We've got a lot to do,

ما کار های زیادی برای انجام دادن داریم ،

a lot to solve,

راه حل های زیادی وجود دارند ،

also in the retirement area

حتی در زمینه ی بازنستگی

when it comes to what people do with their money

این بحث پیش می آید که مردم بعد از بازنشستگی می خواهند با پولشان چه کار کنند ؟

after retirement.

این بحث پیش می آید که مردم بعد از بازنشستگی می خواهند با پولشان چه کار کنند ؟

One last question:

و سوال آخر :

How many of you feel comfortable

چه تعداد از شما از برنامه ای که برای بازنشستگی خود ریخته اید مطمئن هستید ؟

that as you're planning for retirement

چه تعداد از شما از برنامه ای که برای بازنشستگی خود ریخته اید مطمئن هستید ؟

you have a really solid plan

آیا شما برای بازنشستگی ،

when you're going to retire,

برای زمان گرفتن مستمری بازنشستگی ،

when you're going to claim Social Security benefits,

و برای نحوه ی زندگی مورد نظرتان ،

what lifestyle to expect,

برنامه ی واقعا محکمی دارید ؟

how much to spend every month

هر ماه چه مقدار خرج می کنید ،

so you're not going to run out of money?

تا آخر ماه به بی پولی نخورید ؟

How many of you feel you have a solid plan for the future

چه تعداد از شما احساس می کنید که برای بعد از بازنشستگی خود ،

when it comes to post-retirement decisions.

برنامه ی محکمی دارید ؟

One, two, three, four.

یک، دو، سه، چهار.

Less than three percent

کمتر از سه درصد

of a very sophisticated audience.

از یک جمع فرهیخته ی جامعه.

Behavioral finance has a long way.

رفتار مالی راه درازی در پیش دارد.

There's a lot of opportunities

فرصت های بی شماری برای قدرتمند کردن دوباره و دوباره و دوباره ی آن وجود دارد.

to make it powerful again and again and again.

فرصت های بی شماری برای قدرتمند کردن دوباره و دوباره و دوباره ی آن وجود دارد.

Thank you.

متشکرم.

(Applause)

(تشویق حاضرین)