Caroline Casey: Looking past limits

کارولین کیسی: نگاه ورای محدودیت​ها

454,055 views

2011-04-08 ・ TED


New videos

Caroline Casey: Looking past limits

کارولین کیسی: نگاه ورای محدودیت​ها

454,055 views ・ 2011-04-08

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

Translator: Farzad Sekhavati Reviewer: soheila Jafari
00:15
Can any of you
0
15260
2000
آیا کسی از شما
00:17
remember what you wanted to be
1
17260
2000
یادش می‌آید که وقتی 17 ساله بود
00:19
when you were 17?
2
19260
2000
می‌خواست چکاره شود؟
00:21
Do you know what I wanted to be?
3
21260
2000
می‌دانید من می‌خواستم چکاره بشوم؟
00:23
I wanted to be a biker chick.
4
23260
2000
می‌خواستم یه دختر موتورسوار بشوم؟
00:25
(Laughter)
5
25260
2000
(خنده)
00:27
I wanted to race cars,
6
27260
2000
من می‌خواستم اتومبیلرانی کنم
00:29
and I wanted to be a cowgirl,
7
29260
3000
و می‌خواستم یک گاوچران باشم
00:32
and I wanted to be Mowgli from "The Jungle Book."
8
32260
3000
و می‌خواستم مثل موگلی در کتاب «کتاب جنگل» باشم
00:35
Because they were all about being free,
9
35260
4000
چون همه آنها درباره آزادی بودند
00:39
the wind in your hair -- just to be free.
10
39260
3000
باد لابلای موهایت ... فقط آزادی
00:42
And on my seventeenth birthday,
11
42260
2000
و در روز تولد 17 سالگی من
00:44
my parents, knowing how much I loved speed,
12
44260
3000
خانواده من، از آنجایی که می‌دانستند که من چقدر سرعت را دوست دارم
00:47
gave me one driving lesson
13
47260
2000
به من یک جلسه آموزش رانندگی دادند
00:49
for my seventeenth birthday.
14
49260
2000
برای تولد 17 سالگی من.
00:51
Not that we could have afforded I drive,
15
51260
2000
نه اینکه ما می‌توانستیم هزینه رانندگی من را فراهم کنیم،
00:53
but to give me the dream of driving.
16
53260
3000
ولی برای اینکه آروزی رانندگی را به من بدهند
00:57
And on my seventeenth birthday,
17
57260
2000
و در روز تولد 17 سالگی من،
00:59
I accompanied my little sister
18
59260
2000
من خواهر کوچکم را همراهی کردم،
01:01
in complete innocence,
19
61260
2000
در کمال پاکی،
01:03
as I always had all my life --
20
63260
3000
همانطور که همیشه در تمام زندگی داشتم ..
01:06
my visually impaired sister --
21
66260
2000
خواهر نابینای من ..
01:08
to go to see an eye specialist.
22
68260
2000
که برویم و یک متخصص چشم را ببینیم
01:10
Because big sisters
23
70260
2000
چون خواهرهای بزرگ
01:12
are always supposed to support their little sisters.
24
72260
3000
باید همواره خواهرهای کوچکشان را حمایت کنند.
01:15
And my little sister wanted to be a pilot --
25
75260
2000
و خواهر کوچک من می‌خواست که خلبان بشود ..
01:17
God help her.
26
77260
2000
خدا کمکش کند!
01:19
So I used to get my eyes tested
27
79260
2000
و من عادت داشتم که چشم‌هایم را تست کنم
01:21
just for fun.
28
81260
2000
فقط برای تفریح.
01:23
And on my seventeenth birthday,
29
83260
2000
و در تولد 17 سالگی من،
01:25
after my fake eye exam,
30
85260
3000
بعد از آزمایش ساختگی چشم من،
01:28
the eye specialist just noticed it happened to be my birthday.
31
88260
3000
متخصص چشم فهمید که آن روز، روز تولد من هم هست،
01:31
And he said, "So what are you going to do to celebrate?"
32
91260
4000
و گفت: «چکار می‌خواهی بکنی که جشن بگیری؟»
01:35
And I took that driving lesson,
33
95260
2000
و من برگه آموزش رانندگی را برداشتم،
01:37
and I said, "I'm going to learn how to drive."
34
97260
4000
و گفتم: «من می‌خواهم رانندگی یاد بگیرم»
01:43
And then there was a silence --
35
103260
3000
و بعد از آن، سکوت بود ..
01:46
one of those awful silences
36
106260
2000
یکی از آن سکوت‌های سنگین
01:48
when you know something's wrong.
37
108260
2000
که می‌دانی یه چیزی درست نیست.
01:50
And he turned to my mother,
38
110260
2000
و برگشت رو به مادرم
01:52
and he said, "You haven't told her yet?"
39
112260
4000
و گفت: «هنوز بهش نگفتید؟»
01:58
On my seventeenth birthday,
40
118260
3000
در تولد 17 سالگی من،
02:01
as Janis Ian would best say,
41
121260
3000
همانطور که "جانیس این" بهتر می‌گوید،
02:04
I learned the truth at 17.
42
124260
3000
من حقیقت را در 17 سالگی آموختم:
02:07
I am, and have been since birth,
43
127260
4000
من، از زمان تولدم، و هنوز هم
02:11
legally blind.
44
131260
3000
قانونا" نابینا هستم
02:14
And you know,
45
134260
2000
و می‌دانید،
02:16
how on earth did I get to 17
46
136260
2000
چطور تا 17 سالگی رسیدم،
02:18
and not know that?
47
138260
2000
بدون اینکه این را بدانم؟
02:20
Well, if anybody says country music isn't powerful,
48
140260
3000
خوب، اگه کسی می‌گوید که موسیقی کانتری (محلی آمریکایی) قوی نیست،
02:23
let me tell you this:
49
143260
3000
بگذارید من این را به شما بگویم:
02:26
I got there
50
146260
2000
من تا آنجا رسیدم
02:28
because my father's passion for Johnny Cash
51
148260
3000
بخاطر علاقه زیاد پدر من به "جانی کش"
02:31
and a song, "A Boy Named Sue."
52
151260
3000
و آهنگ «پسری به نام سو»
02:35
I'm the eldest of three. I was born in 1971.
53
155260
3000
من بزرگترین فرزند از سه تا هستم. سال 1971 به دنیا آمدم
02:38
And very shortly after my birth,
54
158260
2000
و کمی بعد از تولدم
02:40
my parents found out I had a condition called ocular albinism.
55
160260
3000
پدر و مادرم فهمیدن که من بیماری به نام آکولار امبلیزم (فقدان رنگدانه چشمی) دارم
02:43
And what the hell does that mean to you?
56
163260
2000
و این برای شما چه معنی دارد؟
02:45
So let me just tell you, the great part of all of this?
57
165260
2000
بگذارید فقط به شما بگویم، بین این همه این بهترین قسمت است؟
02:47
I can't see this clock and I can't see the timing,
58
167260
3000
من این ساعت را نمی‌بینم و نمی‌دانم چقدر از وقت گذشته
02:50
so holy God, woohoo! (Laughter)
59
170260
2000
و خدای من، یوووهووو
02:52
I might buy some more time.
60
172260
2000
من شاید وقت بیشتری صرف می‌کنم.
02:54
But more importantly, let me tell you --
61
174260
3000
ولی مهمتر، بگذارید به شما بگویم.
02:57
I'm going to come up really close here. Don't freak out, Pat.
62
177260
3000
من میام خیلی نزدیک به اینجا؛ نترس پت!
03:00
Hey.
63
180260
2000
آها
03:02
See this hand?
64
182260
2000
این دست را می‌بینید؟
03:04
Beyond this hand is a world of Vaseline.
65
184260
3000
ورای این دست‌ها دنیای شیری رنگ هست.
03:07
Every man in this room, even you, Steve,
66
187260
3000
هر مردی در این سالن، حتی تو استیو
03:10
is George Clooney.
67
190260
2000
جورج کلونی است
03:12
(Laughter)
68
192260
2000
(خنده)
03:14
And every woman, you are so beautiful.
69
194260
3000
و همه خانم‌ها، شماها خیلی زیبایید
03:17
And when I want to look beautiful, I step three feet away from the mirror,
70
197260
3000
و وقتی من می‌خواهم که خوشگل باشم، سه قدم از آینه فاصله می‌گیرم
03:20
and I don't have to see these lines etched in my face
71
200260
2000
و من مجبور نیستم که این چین‌های صورتم را ببینم
03:22
from all the squinting I've done all my life
72
202260
2000
که نتیجه همه چشم چپ کردن‌های من در طول زندگیم
03:24
from all the dark lights.
73
204260
3000
از همه تاریکی‌ها بوده.
03:27
The really strange part is
74
207260
2000
بخش خیلی جالبش اینست که
03:29
that, at three and a half, just before I was going to school,
75
209260
3000
در سه و نیم سالگی، فقط کمی قبل از اینکه برم به مدرسه
03:32
my parents made a bizarre, unusual
76
212260
2000
والدین من تصمیمی غیرعادی، نامعمول
03:34
and incredibly brave decision.
77
214260
4000
و خیلی شجاعانه‌ای گرفتند
03:38
No special needs schools.
78
218260
3000
بدون نیاز به مدرسه کودکان استثنایی
03:41
No labels.
79
221260
2000
بدون هیچ برچسبی.
03:43
No limitations.
80
223260
3000
و بدون هیچ محدودیتی.
03:46
My ability and my potential.
81
226260
2000
فقط توانایی‌ها و استعدادهای من.
03:48
And they decided to tell me
82
228260
3000
و آنها تصمیم گرفتند که به من بگن
03:51
that I could see.
83
231260
2000
که من می‌توانم ببینم.
03:54
So just like Johnny Cash's Sue,
84
234260
4000
و مثل "سو"ی جانی کَش
03:58
a boy given a girl's name,
85
238260
3000
پسری که نامی دخترانه داشت،
04:01
I would grow up and learn from experience
86
241260
3000
من بزرگ شدم و از تجربه‌ها یاد گرفتم
04:04
how to be tough and how to survive,
87
244260
3000
که چطور محکم باشم و چطور دوام بیارم ..
04:07
when they were no longer there to protect me,
88
247260
2000
وقتی که آنها دیگر آنجا نبودند که از من محافظت کنند،
04:09
or just take it all away.
89
249260
2000
و یا حتی همه چیز را از سر راه بردارن.
04:11
But more significantly,
90
251260
2000
ولی خیلی مهمتر،
04:13
they gave me the ability
91
253260
2000
آنها به من توانایی دادند
04:15
to believe,
92
255260
2000
که باور کنم،
04:17
totally, to believe that I could.
93
257260
3000
که کاملا باور کنم که من می‌توانم.
04:20
And so when I heard that eye specialist
94
260260
2000
و وقتی که من از آن متخصص چشم شنیدم که
04:22
tell me all the things, a big fat "no,"
95
262260
4000
به من می‌گوید، همه چیز یک "نه" خیلی بزرگ است
04:26
everybody imagines I was devastated.
96
266260
2000
همه تصور می‌کردند که من داغون شدم.
04:28
And don't get me wrong, because when I first heard it --
97
268260
3000
و اشتباه نکنید، چون اولش که آن را شنیدم ..
04:31
aside from the fact that I thought he was insane --
98
271260
2000
جدای از این که فکر می‌کردم او دیوانه است ..
04:33
I got that thump in my chest,
99
273260
2000
من آن چاقو را تو سینه‌ام حس کردم ..
04:35
just that "huh?"
100
275260
3000
فقط آن "ها".
04:38
But very quickly I recovered. It was like that.
101
278260
3000
ولی خیلی سریع خودم را پیدا کردم. اینطور بود.
04:41
The first thing I thought about was my mom,
102
281260
2000
اولین چیزی که به فکرم رسید مادرم بود
04:43
who was crying over beside me.
103
283260
2000
که داشت کنار من گریه می‌کرد.
04:45
And I swear to God, I walked out of his office,
104
285260
2000
و قسم می‌خورم، از اتاق آمدم بیرون،
04:47
"I will drive. I will drive.
105
287260
3000
«من رانندگی خواهم کرد، من رانندگی خواهم کرد،
04:50
You're mad. I'll drive. I know I can drive."
106
290260
3000
شما دیوانه‌اید، من رانندگی می‌کنم، مطمئنم که می‌توانم رانندگی کنم»
04:53
And with the same dogged determination
107
293260
2000
و با همان عزم راسخی
04:55
that my father had bred into me since I was such a child --
108
295260
3000
که پدرم از کودکی در من نهادینه کرده بود ..
04:58
he taught me how to sail,
109
298260
2000
او به من قایقرانی یاد داد
05:00
knowing I could never see where I was going, I could never see the shore,
110
300260
3000
با اینکه می‌دونست من هرگز نمی‌تونم ببینم که کجا دارم میرم، هرگز نمی‌تونستم خشکی را ببینم
05:03
and I couldn't see the sails, and I couldn't see the destination.
111
303260
3000
و نمی‌تونستم قایق‌ها را ببینم، و نمی‌تونستم مقصد را ببینم.
05:06
But he told me to believe
112
306260
3000
ولی او به من گفت که باور داشته باشم
05:09
and feel the wind in my face.
113
309260
2000
و باد را روی صورتم حس کنم،
05:11
And that wind in my face made me believe
114
311260
3000
و آن باد روی صورتم، متقاعدم کرد
05:14
that he was mad and I would drive.
115
314260
2000
که آن​ها دیوانه بودند و من رانندگی خواهم کرد
05:16
And for the next 11 years,
116
316260
2000
و تا 11 سال آینده،
05:18
I swore nobody would ever find out that I couldn't see,
117
318260
2000
قسم خوردم که کسی نخواهد فهمید که من نمی‌توانم ببینم،
05:20
because I didn't want to be a failure,
118
320260
2000
چون نمی‌خواستم که شکست خورده باشم،
05:22
and I didn't want to be weak.
119
322260
2000
و نمی‌خواستم که ضعیف باشم.
05:24
And I believed I could do it.
120
324260
2000
و معتقد بودم که می‌توانم.
05:26
So I rammed through life as only a Casey can do.
121
326260
3000
من در طول زندگی طوری پیش رفتم که فقط یک "کیسی" می‌تواند.
05:29
And I was an archeologist, and then I broke things.
122
329260
3000
و من باستان‌شناس بودم، و آنجا وسایل را می‌شکستم
05:32
And then I managed a restaurant, and then I slipped on things.
123
332260
2000
و بعد مسئول یه رستوران، آنجا روی وسیله‌ها می‌افتادم
05:34
And then I was a masseuse. And then I was a landscape gardener.
124
334260
2000
و بعد یه ماساژدهنده. و بعد یه باغبان.
05:36
And then I went to business school.
125
336260
2000
و بعد رفتم به مدرسه علوم اقتصادی.
05:38
And you know, disabled people are hugely educated.
126
338260
2000
آدم‌های معلول تحصیلات بالایی دارند.
05:40
And then I went in and I got a global consulting job with Accenture.
127
340260
3000
و سپس من رفتم و یک کار مشاوره جهانی در شرکت "اکسنچر" گرفتم
05:43
And they didn't even know.
128
343260
3000
و آنها هم حتی نمی‌دونستند
05:46
And it's extraordinary
129
346260
2000
و این فوق‌العاده است که
05:48
how far belief can take you.
130
348260
3000
عقیده تا کجا می‌تواند تو را ببرد.
05:51
In 1999,
131
351260
2000
در سال 1999
05:53
two and a half years into that job,
132
353260
3000
بعد از دو سال و نیم کار،
05:56
something happened.
133
356260
2000
یک اتفاقی افتاد ..
05:58
Wonderfully, my eyes decided, enough.
134
358260
3000
ناگهان، چشم‌های من تصمیم گرفتن، بسه!
06:02
And temporarily,
135
362260
2000
و به طور موقت،
06:04
very unexpectedly,
136
364260
2000
خیلی غیرمنتظره،
06:06
they dropped.
137
366260
2000
ضعیفتر شدند.
06:08
And I'm in one of the most competitive environments in the world,
138
368260
3000
و من توی یکی از رقابتی‌ترین فضاهای جهان هستم،
06:11
where you work hard, play hard, you gotta be the best, you gotta be the best.
139
371260
3000
آنجایی که تو سخت کار می‌کنی، سخت بازی می‌کنی، و باید که بهترین باشی، باید بهترین باشی.
06:14
And two years in,
140
374260
2000
و بعد از دو سال،
06:16
I really could see very little.
141
376260
3000
من واقعا خیلی کم می‌توانستم ببینم.
06:19
And I found myself in front of an HR manager
142
379260
3000
و خودم را جلوی مسئول نیروی انسانی دیدم
06:22
in 1999,
143
382260
2000
در سال 1999
06:24
saying something I never imagined that I would say.
144
384260
3000
در حال گفتن چیزی که هیچ وقت فکر نمی‌کردم بگم.
06:27
I was 28 years old.
145
387260
2000
من بیست و هشت ساله بودم.
06:29
I had built a persona all around what I could and couldn't do.
146
389260
4000
و شخصیتی حول آنچه که می‌توانم و آنچه که نمی‌توانم انجام بدم، ساخته بودم
06:33
And I simply said,
147
393260
3000
و من به راحتی گفتم:
06:36
"I'm sorry.
148
396260
3000
« متاسفم
06:39
I can't see, and I need help."
149
399260
4000
من نمی‌توانم ببینم، و نیاز به کمک دارم»
06:44
Asking for help can be incredibly difficult.
150
404260
3000
درخواست کمک می‌تواند به شدت سخت باشد
06:47
And you all know what it is. You don't need to have a disability to know that.
151
407260
3000
و همه شما می‌دانید که چیست؛ حتما لازم نیست که معلولیتی داشته باشید که این را بدانید.
06:50
We all know how hard it is
152
410260
2000
همه ما می‌دانیم که چقدر سخت است
06:52
to admit weakness and failure.
153
412260
2000
که به ناتوانی و شکست اعتراف کنیم.
06:54
And it's frightening, isn't it?
154
414260
2000
و ترسناک است، مگه نه؟
06:56
But all that belief had fueled me so long.
155
416260
2000
ولی همه آن اعتقاد تا آنجا من را رساند.
06:58
And can I tell you, operating in the sighted world when you can't see,
156
418260
4000
و می‌توانم به شما بگم، فعالیت در دنیای بیناها وقتی که نمی‌توانید ببینید،
07:02
it's kind of difficult -- it really is.
157
422260
3000
یه جورایی سخته ... واقعا هست
07:05
Can I tell you, airports are a disaster.
158
425260
2000
بگذارید به شما بگم، فرودگاه‌ها وحشتناک‌اند
07:07
Oh, for the love of God.
159
427260
2000
آه، به خاطر خدا
07:09
And please, any designers out there?
160
429260
2000
و لطفا. کسی اینجا طراح هست؟
07:11
OK, designers, please put up your hands, even though I can't even see you.
161
431260
3000
طراح‌ها، لطفا دستاتون را بالا ببرین، هر چند که من حتی نمی‌توانم ببینمتون.
07:14
I always end up in the gents' toilets.
162
434260
3000
من همیشه وارد دستشویی آقایون می‌شوم.
07:17
And there's nothing wrong with my sense of smell.
163
437260
2000
و هیچ مشکلی تو حس بویایی من نیست.
07:19
But can I just tell you,
164
439260
2000
ولی من می‌تونم فقط بهتون بگم
07:21
the little sign for a gents' toilet or a ladies' toilet
165
441260
3000
علامت دستشویی آقایان یا خانم‌ها
07:24
is determined by a triangle.
166
444260
2000
فقط با یک مثلث متمایز می‌شود.
07:26
Have you ever tried to see that
167
446260
2000
تا حالا تلاش کردین که آن را ببینید،
07:28
if you have Vaseline in front of your eyes?
168
448260
4000
در حالی که جلو چشم‌هاتون را وازلین گرفته است؟
07:32
It's such a small thing, right?
169
452260
3000
یه چیز خیلی کوچکه؟ مگه نه؟
07:35
And you know how exhausting it can be
170
455260
2000
و می‌دانید که چقدر خسته کننده می‌تواند باشد
07:37
to try to be perfect when you're not,
171
457260
2000
وقتی که بخواهی ایده‌آل باشی در حالی که نیستی،
07:39
or to be somebody that you aren't?
172
459260
2000
یا کسی باشی که نیستی؟
07:41
And so after admitting I couldn't see to HR,
173
461260
2000
خوب، بعد از اینکه به بخش نیروی انسانی اعتراف کردم که نمی‌توانم ببینم
07:43
they sent me off to an eye specialist.
174
463260
2000
آنها من را به یک متخصص چشم فرستادند.
07:45
And I had no idea that this man was going to change my life.
175
465260
3000
و تصور نمی‌کردم که این مرد زندگی من را تغییر خواهد داد.
07:48
But before I got to him, I was so lost.
176
468260
3000
ولی قبل از اینکه به او برسم، خیلی سرگردان بودم.
07:51
I had no idea who I was anymore.
177
471260
2000
دیگه هیچ تصوری نداشتم که چه کسی هستم.
07:53
And that eye specialist, he didn't bother testing my eyes.
178
473260
2000
و آن متخصص چشم، زحمت آزمایش چشم‌های من را به خودش نداد.
07:55
God no, it was therapy.
179
475260
2000
نه خدایا، آن یک درمان بود.
07:57
And he asked me several questions,
180
477260
2000
و او چندین سوال از من پرسید،
07:59
of which many were, "Why?
181
479260
2000
که خیلی‌هاشون "چرا؟" بود
08:01
Why are you fighting so hard
182
481260
3000
چرا این قدر سخت تلاش می‌کنی
08:04
not to be yourself?
183
484260
2000
که خودت نباشی
08:06
And do you love what you do, Caroline?"
184
486260
3000
و کارولین، کاری را که می‌کنی دوست داری؟
08:09
And you know, when you go to a global consulting firm,
185
489260
2000
و می‌دونید وقتی که به یه شرکت مشاوره جهانی می‌روید،
08:11
they put a chip in your head, and you're like,
186
491260
2000
آن‌ها یه تراشه توی سرتان می‌گذارند،
08:13
"I love Accenture. I love Accenture. I love my job. I love Accenture.
187
493260
2000
« من عاشق اکسنچرم، من عاشق اکسنچرم. من عاشق کارم هستم، من عاشق اکسنچرم.
08:15
I love Accenture. I love Accenture. I love my job. I love Accenture." (Laughter)
188
495260
3000
من عاشق اکسنچرم. من عاشق کارم هستم، من عاشق اکسنچرم.»
08:18
To leave would be failure.
189
498260
2000
و ترک کردن کار شکست خواهد بود
08:20
And he said, "Do you love it?"
190
500260
2000
و او پرسید: «آن را دوست داری؟»
08:22
I couldn't even speak I was so choked up.
191
502260
2000
من آنقدر بغص داشتم که حتی نمی‌توانستم صحبت کنم.
08:24
I just was so -- how do I tell him?
192
504260
3000
من فقط خیلی ... چطوری بهش بگم؟
08:27
And then he said to me, "What did you want to be when you were little?"
193
507260
3000
بعد او به من گفت: «وقتی بچه بودی می‌خواستی چه کاره بشوی؟»
08:30
Now listen, I wasn't going to say to him, "Well, I wanted to race cars and motorbikes."
194
510260
3000
حالا گوش کنین، من نمی‌خواستم بهش بگم که «خوب، من می‌خواستم اتومبیلران یا موتورسوار بشم»
08:33
Hardly appropriate at this moment in time.
195
513260
2000
در همچین موقعیتی اصلا مناسب نبود.
08:35
He thought I was mad enough anyway.
196
515260
2000
او فکر می‌کرد که من به اندازه کافی دیوانه هستم
08:37
And as I left his office,
197
517260
2000
و وقتی که داشتم از مطبش بیرون می‌آمدم
08:39
he called me back
198
519260
2000
من را صدا زد و گفت
08:41
and he said, "I think it's time.
199
521260
3000
و گفت: «فکر کنم وقتشه،
08:44
I think it's time
200
524260
2000
فکر کنم وقتشه
08:46
to stop fighting and do something different."
201
526260
2000
که جنگیدن را کنار بگذاری و کار دیگه‌ای بکنی»
08:48
And that door closed.
202
528260
2000
و آن در بسته شد.
08:50
And that silence just outside a doctor's office,
203
530260
2000
و آن سکوت جلو مطب دکتر،
08:52
that many of us know.
204
532260
3000
که خیلی از ماها می‌شناسیم.
08:55
And my chest ached.
205
535260
2000
و سینه من درد می‌کرد.
08:57
And I had no idea where I was going. I had no idea.
206
537260
2000
و نمی‌دانستم که کجا دارم می‌روم. هیچ تصوری نداشتم.
08:59
But I did know the game was up.
207
539260
2000
ولی می‌دانستم که بازی تموم شده است.
09:01
And I went home, and, because the pain in my chest ached so much,
208
541260
2000
و من رفتم خانه، و چون درد توی سینه‌ام خیلی زیاد بود،
09:03
I thought, "I'll go out for a run."
209
543260
2000
فکر کردم «می‌روم بیرون برای دویدن»
09:05
Really not a very sensible thing to do.
210
545260
2000
واقعا کاری نه چندان معقول که انجام بدهی.
09:07
And I went on a run that I know so well.
211
547260
2000
و من رفتم که مسیری را بدوم که خیلی خوب می‌شناختم
09:09
I know this run so well, by the back of my hand.
212
549260
3000
من این راه را خیلی خوب می‌شناختم، مثل کف دستم.
09:12
I always run it perfectly fine.
213
552260
2000
من همیشه این راه را خیلی خوب می‌دویدم
09:14
I count the steps and the lampposts and all those things
214
554260
2000
گام‌هایم و تیرهای چراغ برق و همه اینجور چیزها را می‌شمردم.
09:16
that visually impaired people have a tendency to have a lot of meetings with.
215
556260
3000
چیزهایی که افراد نابینا سابقه برخورد زیادی با آن‌ها دارند.
09:19
And there was a rock that I always missed.
216
559260
2000
و یک سنگ بود که من همیشه فراموش می‌کردم.
09:21
And I'd never fallen on it, never.
217
561260
2000
و من هیچوقت روی آن نمی‌ا‌فتادم، هیچ وقت
09:23
And there I was crying away,
218
563260
2000
و آنجا من گریه می‌کردم و می‌دویدم؛
09:25
and smash, bash on my rock.
219
565260
2000
و لغزیدم و روی سنگم افتادم.
09:27
Broken, fallen over
220
567260
3000
شکست خورده، افتاده
09:30
on this rock
221
570260
2000
روی این سنگ
09:32
in the middle of March in 2000,
222
572260
2000
وسط مارس سال 2000
09:34
typical Irish weather on a Wednesday --
223
574260
2000
هوای معمول ایرلند در چهارشنبه
09:36
gray, snot, tears everywhere,
224
576260
2000
خاکستری، جلبک، و قطره‌های اشک همه جا
09:38
ridiculously self-pitying.
225
578260
2000
یک از خود بیزاری خیلی شدید.
09:40
And I was floored, and I was broken,
226
580260
2000
و من زمین‌خورده‌ بودم، و شکست‌خورده‌ بودم
09:42
and I was angry.
227
582260
2000
و عصبانی بودم.
09:44
And I didn't know what to do.
228
584260
2000
و نمی‌دانستم که چکار کنم
09:46
And I sat there for quite some time going,
229
586260
2000
و همانجا برای مدت زیادی نشستم
09:48
"How am I going to get off this rock and go home?
230
588260
2000
«من چطور از روی این سنگ بلند بشوم و بروم خانه؟
09:50
Because who am I going to be?
231
590260
2000
چون، من چه کسی خواهم بود؟
09:52
What am I going to be?"
232
592260
2000
و چکار خواهم کرد؟»
09:54
And I thought about my dad,
233
594260
2000
و به پدرم فکر کردم
09:56
and I thought, "Good God, I'm so not Sue now."
234
596260
3000
و فکر کردم: «خدای من، من الان اصلا "سو" نیستم»
09:59
And I kept thinking over and over in my mind,
235
599260
2000
و همینطوری در ذهنم بارها و بارها مرور می‌کردم
10:01
what had happened? Where did it go wrong? Why didn't I understand?
236
601260
3000
چی شد؟ من کجا را اشتباه رفتم؟ چرا نفهمیدم؟
10:04
And you know, the extraordinary part of it
237
604260
2000
و می‌دانید بخش خارق العادش چی بود!
10:06
is I just simply had no answers.
238
606260
2000
خیلی ساده من هیچ جوابی نداشتم.
10:08
I had lost my belief.
239
608260
2000
من اعتقادم را از دست داده بودم
10:10
Look where my belief had brought me to.
240
610260
2000
نگاه کن که اعتقادم من را تا کجا آورده بود
10:12
And now I had lost it. And now I really couldn't see.
241
612260
2000
و حالا گمش کرده بودم. و حالا واقعا نمی‌توانستم ببینم.
10:14
I was crumpled.
242
614260
2000
و من درهم‌شکسته شده بودم.
10:16
And then I remember thinking about that eye specialist
243
616260
3000
و بعد یادم میاد که درباره متخصص چشم داشتم فکر می‌کردم
10:19
asking me, "What do you want to be? What do you want to be?
244
619260
3000
که از من می‌پرسید: «میخواهی چطور آدمی باشی؟ میخواهی چطور آدمی باشی؟»
10:22
What did you want to be when you were little? Do you love what you do?
245
622260
2000
وقتی که بچه بودی می‌خواستی چطور آدمی باشی؟ کاری که می‌کنی را دوست داری؟
10:24
Do something different. What do you want to be?
246
624260
2000
یه کار متفاوت بکن. می‌خواهی چطور آدمی باشی؟
10:26
Do something different. What do you want to be?"
247
626260
3000
یه کار متفاوت بکن. می‌خواهی چطور آدمی باشی؟
10:29
And really slowly, slowly, slowly,
248
629260
3000
و خیلی آرام، آرام، آرام،
10:32
it happened.
249
632260
2000
اتفاق افتاد.
10:34
And it did happen this way.
250
634260
3000
و اینطور اتفاق افتاد.
10:37
And then the minute it came,
251
637260
2000
و لحظه‌ای که آمد
10:39
it blew up in my head
252
639260
2000
توی ذهنم منفجر شد
10:41
and bashed in my heart --
253
641260
2000
و روی قلبم افتاد،
10:43
something different.
254
643260
3000
یه چیز متفاوت
10:46
"Well, how about Mowgli from 'The Jungle Book'?
255
646260
4000
«خوب، موگلی در "کتاب جنگل" چطوره؟
10:50
You don't get more different than that."
256
650260
3000
چیزی متفاوت تر از آن نمی‌توانی پیدا کنی»
10:53
And the moment, and I mean the moment,
257
653260
2000
و لحظه‌ای، و منظورم دقیقا همون لحظه
10:55
the moment that hit me,
258
655260
2000
لحظه‌ای که این به ذهنم رسید،
10:57
I swear to God,
259
657260
2000
به خدا قسم،
10:59
it was like woo hoo! You know -- something to believe in.
260
659260
3000
مثل یه هووورااا بود، می‌دونید .. چیزی که می‌توانی به آن اعتقاد داشته باشی.
11:02
And nobody can tell me no.
261
662260
2000
و هیچکس نمی‌توانست به من بگه نه.
11:04
Yes, you can say I can't be an archeologist.
262
664260
2000
درسته، شما می‌توانید بگویید که من نمی‌توانم باستان‌شناس باشم،
11:06
But you can't tell me, no, I can't be Mowgli, because guess what?
263
666260
2000
ولی شما نمی‌توانید به من بگویید، نه، که نمی‌توانم "موگلی" باشم، چون .. حدس بزنید؟
11:08
Nobody's ever done it before, so I'm going to go do it.
264
668260
2000
هیچکسی قبلا این کار را نکرده، بنابراین من می‌خواهم که بروم و انجامش بدهم
11:10
And it doesn't matter whether I'm a boy or a girl, I'm just going to scoot.
265
670260
3000
و مهم نیست که من پسرم یا دختر، فقط می‌خواهم که به پیش بروم.
11:13
And so I got off that rock, and, oh my God, did I run home.
266
673260
2000
و من از روی سنگ بلند شدم، و خدای من، من تا خونه را دویدم.
11:15
And I sprinted home, and I didn't fall, and I didn't crash.
267
675260
3000
و خیلی سریع تا خونه دویدم، و نیافتادم و با چیزی برخورد نکردم.
11:18
And I ran up the stairs, and there was one of my favorite books of all time,
268
678260
3000
و دویدم طبقه بالا، و کتابی که همیشه دوستش دارم آنجا بود،
11:21
"Travels on My Elephant" by Mark Shand -- I don't know if any of you know it.
269
681260
3000
«سفرهای من با فیل‌ام» نوشته «مارک شند» .. نمی‌دانم که کسی از شما میشناسه آن را یا نه.
11:24
And I grabbed this book off, and I'm sitting on the couch
270
684260
2000
و من این کتاب را برداشتم، و من نشسته‌ام روی مبل،
11:26
going, "I know what I'm going to do.
271
686260
2000
و ادامه می‌دهم، «میدونم که چکار میخوام بکنم.
11:28
I know how to be Mowgli.
272
688260
2000
من میدونم که چطوری "موگلی" باشم.
11:30
I'm going to go across India
273
690260
2000
میخوام که برم و عرض هند را طی کنم
11:32
on the back of an elephant.
274
692260
2000
بر پشت یک فیل.
11:34
I'm going to be an elephant handler."
275
694260
3000
من می‌خواهم که یک فیلبان بشوم.»
11:38
And I had no idea
276
698260
2000
و هیچ تصوری نداشتم
11:40
how I was going to be an elephant handler.
277
700260
3000
که چطوری می‌توانستم یک فیلبان باشم.
11:43
From global management consultant to elephant handler.
278
703260
3000
از مشاور مدیریت جهانی تا فیلبان.
11:46
I had no idea how. I had no idea how you hire an elephant, get an elephant.
279
706260
3000
هیچ تصوری از چگونگی نداشتم. نمی‌دانستم چطور یه فیل کرایه می‌کنی، می‌گیری.
11:49
I didn't speak Hindi. I'd never been to India. Hadn't a clue.
280
709260
3000
هندی بلد نبودم. و هرگز در هند نبودم ... هیچ ایده‌ای نداشتم.
11:52
But I knew I would.
281
712260
2000
ولی می‌دانستم که انجامش خواهم داد.
11:54
Because, when you make a decision at the right time and the right place,
282
714260
3000
چون وقتی تصمیمی را در زمان مناسب و مکان مناسب می‌گیری،
11:57
God, that universe makes it happen for you.
283
717260
2000
خداوندا، جهان کاری می‌کند که آن اتفاق برای تو بیافتد.
11:59
Nine months later, after that day on snot rock,
284
719260
3000
نه ماه بعد از آن روز روی آن سنگ جلبکی،
12:02
I had the only blind date in my life
285
722260
2000
و من تنها قرار بدون آشنایی قبلی در زندگیم را
12:04
with a seven and a half foot elephant called Kanchi.
286
724260
4000
با یک فیل دو و نیم متری به نام "کانچی" داشتم
12:08
And together we would trek a thousand kilometers
287
728260
2000
و ما با هم هزار کیلومتر راه رفتیم
12:10
across India.
288
730260
2000
در سراسر هند.
12:12
(Applause)
289
732260
2000
(تشویق)
12:14
The most powerful thing of all,
290
734260
2000
قدرتمندترین کارها،
12:16
it's not that I didn't achieve before then. Oh my God, I did.
291
736260
2000
نه اینکه قبلش چیزی به دست نیاورده بودم ... آه خدای من، بدست آورده بودم.
12:18
But you know, I was believing in the wrong thing.
292
738260
3000
اما می‌دونید، من به چیز غلطی معتقد بودم
12:21
Because I wasn't believing in me,
293
741260
2000
چون من به خودم باور نداشتم ..
12:23
really me, all the bits of me --
294
743260
2000
خود واقعیم، تمامی اجزای من ..
12:25
all the bits of all of us.
295
745260
2000
تمامی اجزای همه ما.
12:27
Do you know how much of us all pretend to be somebody we're not?
296
747260
3000
می‌دانید که چه تعداد از ما وانمود می‌کنیم که کسی غیر از خودمان هستیم؟
12:30
And you know what, when you really believe in yourself and everything about you,
297
750260
3000
و می‌دانید، وقتی که شما واقعا خودتان را و همه آنچه که درباره شماست باور می‌کنید
12:33
it's extraordinary what happens.
298
753260
2000
آنچه که اتفاق میافتد باور نکردنی است
12:35
And you know what, that trip, that thousand kilometers,
299
755260
2000
و می‌دانید چی، آن سفر، آن هزار کیلومتر
12:37
it raised enough money for 6,000 cataract eye operations.
300
757260
3000
پول لازم برای 6000 عمل قرنیه چشم را فراهم کرد.
12:40
Six thousand people got to see because of that.
301
760260
2000
به خاطر آن؛ 6000 آدم توانستند که ببینند
12:42
When I came home off that elephant,
302
762260
2000
وقتی که من از آن فیل پیاده شدم،
12:44
do you know what the most amazing part was?
303
764260
2000
می‌دانید قشنگترین قسمتش چی بود؟
12:46
I chucked in my job at Accenture.
304
766260
2000
من شغلم را در اکسنچر ترک کردم.
12:48
I left, and I became a social entrepreneur,
305
768260
2000
بیرون آمدم و یک کارآفرین اجتماعی شدم،
12:50
and I set up an organization with Mark Shand called Elephant Family,
306
770260
3000
و به همراه "مارک شند" موسسه‌ای به نام "خانواده فیل" (Elephent Family) را راه‌اندازی کردیم
12:53
which deals with Asian elephant conservation.
307
773260
2000
که در رابطه با حفظ فیل‌های آسیایی فعالیت می‌کند.
12:55
And I set up Kanchi,
308
775260
2000
و من "کانچی" را راه انداختم،
12:57
because my organization was always going to be named after my elephant,
309
777260
3000
چون موسسه من از اول قرار بود که به نام فیل‌ام نامگذاری بشه،
13:00
because disability is like the elephant in the room.
310
780260
2000
چون معلولیت مثل یک فیل توی اتاق هست.
13:02
And I wanted to make you see it in a positive way --
311
782260
3000
و من می‌خواستم که شما آن را با نگاه مثبت ببینید
13:05
no charity, no pity.
312
785260
2000
نه صدقه‌ای، نه ترحم کردنی
13:07
But I wanted to work only and truly
313
787260
2000
ولی من فقط و مسلما می‌خواستم
13:09
with business and media leadership
314
789260
2000
با تجارت و مدیریت رسانه‌ای کار کنم
13:11
to totally reframe disability
315
791260
2000
تا چهره معلولیت را کاملا عوض کنم
13:13
in a way that was exciting and possible.
316
793260
3000
از یک نظر این کار جذاب و ممکن بود.
13:16
It was extraordinary.
317
796260
3000
خارق‌العاده بود
13:19
That's what I wanted to do.
318
799260
2000
آن چیزی بود که من می‌خواستم انجام بدم
13:21
And I never thought about noes anymore, or not seeing,
319
801260
2000
و من هیچوقت دیگه درباره نه‌ها، یا ندیدن‌ها
13:23
or any of that kind of nothing.
320
803260
2000
یا هر نوع چیز نشدنی‌ای، فکر نکردم
13:25
It just seemed that it was possible.
321
805260
3000
به نظر می‌رسید که ممکنه
13:28
And you know, the oddest part is,
322
808260
3000
و می‌دانید قسمت عجیبش چی بود،
13:31
when I was on my way traveling here to TED,
323
811260
2000
وقتی که من تو راه سفر به اینجا به TED بودم
13:33
I'll be honest, I was petrified.
324
813260
3000
روراست باشم، گیج بودم
13:36
And I speak,
325
816260
2000
و من صحبت می‌کنم،
13:38
but this is an amazing audience,
326
818260
2000
ولی شما تماشاچی‌های منحصربه فردی هستید،
13:40
and what am I doing here?
327
820260
3000
و من اینجا چه می‌کنم؟
13:43
But as I was traveling here,
328
823260
2000
ولی من داشتم می‌آمدم اینجا
13:45
you'll be very happy to know,
329
825260
2000
و خیلی خوشحال می‌شوید که بدانید،
13:47
I did use my white symbol stick cane,
330
827260
2000
من از عصای سفیدم استفاده کردم،
13:49
because it's really good to skip queues in the airport.
331
829260
2000
چون خیلی خوبه برای اینکه توی صف‌ها در فرودگاه منتظر نموند.
13:51
And I got my way here
332
831260
2000
و من تا اینجا آمدم
13:53
being happily proud that I couldn't see.
333
833260
3000
درحالی که مغرورانه خوشحال بودم که نمی‌توانم ببینم
13:56
And the one thing is that a really good friend of mine,
334
836260
2000
و یه چیز اینه که، یکی از دوست‌های خیلی خوبه من،
13:58
he texted me on the way over, knowing I was scared.
335
838260
3000
از آنجایی که می‌دانست من ترسیده‌ام در مسیر اومدن برای من پیام فرستاد،
14:01
Even though I present confident, I was scared.
336
841260
2000
با اینکه من آروم دیده می‌شدم ولی ترسیده بودم،
14:03
He said, "Be you."
337
843260
3000
او گفت: «خودت باش»
14:06
And so here I am.
338
846260
2000
و من اینجام
14:08
This is me, all of me.
339
848260
3000
این منم، همه من.
14:11
(Applause)
340
851260
8000
(تشویق)
14:19
And I have learned, you know what,
341
859260
2000
و می‌دانید چی، من یاد گرفتم
14:21
cars and motorbikes and elephants,
342
861260
3000
ماشین‌ها و موتورها و فیل‌ها
14:24
that's not freedom.
343
864260
2000
آزادی نیستند
14:26
Being absolutely true to yourself is freedom.
344
866260
3000
روراست بودن کامل با خودتان آزادی است
14:29
And I never needed eyes to see -- never.
345
869260
3000
و من هرگز نیازی به چشم‌ها برای دیدن ندارم .. هیچوقت
14:32
I simply needed vision and belief.
346
872260
2000
خیلی ساده، من بصیرت و اعتقاد لازم داشتم
14:34
And if you truly believe --
347
874260
2000
و اگر به راستی اعتقاد دارید
14:36
and I mean believe from the bottom of your heart --
348
876260
2000
و منظورم، اعتقاد از ته قلبتون هست
14:38
you can make change happen.
349
878260
2000
شما می‌توانید تغییر ایجاد کنید
14:40
And we need to make it happen,
350
880260
2000
و ما باید کاری بکنیم این اتفاق بیافته
14:42
because every single one of us --
351
882260
2000
چون هر یک نفر از ما
14:44
woman, man, gay, straight,
352
884260
3000
زن، مرد، همجنسگرا، دگرجنسگرا،
14:47
disabled, perfect,
353
887260
2000
معلول، بی نقص،
14:49
normal, whatever --
354
889260
2000
معمولی، هرنوعی
14:51
everyone of us
355
891260
2000
هرکدام از ما
14:53
must be the very best of ourselves.
356
893260
3000
باید بهترین خودمان باشیم
14:56
I no longer want anybody to be invisible.
357
896260
3000
من دیگر نمی‌خواهم که هیچکس نامرئی باشد،
14:59
We all have to be included.
358
899260
2000
ما همه باید مشارکت داشته باشیم
15:01
And stop with the labels, the limiting.
359
901260
2000
و برچسب گذاشتن‌ها و محدودیت‌ها را متوقف کنید
15:03
Losing of labels,
360
903260
2000
ازبین بردن برچسب‌ها
15:05
because we are not jam jars.
361
905260
2000
چون ما ظرف‌های مربا نیستیم؛
15:07
We are extraordinary, different, wonderful people.
362
907260
3000
ما آدم‌هایی خارق‌العاده، متفاوت و شگفت‌انگیزی هستیم
15:10
Thank you.
363
910260
2000
ممنون
15:12
(Applause)
364
912260
15000
(تشویق)
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7