Mick Ebeling: The invention that unlocked a locked-in artist

مایک ابلینگ:اختراعی که یک هنرمند محصور را رها کرد

Translator: amir davoodi Reviewer: Amin Gheibi

I have had the distinct blessing in my life

من این موقعیت ممتاز را در زندگی ام داشته ام

to have worked on a bunch of amazing projects.

که بر روی دسته ای از پروژه های شگفت انگیز کار کنم

But the coolest I ever worked on

اما جذاب ترین آنها که تا کنون روی آن کار کرده ام

was around this guy.

در مورد این آقا است

This guy's name is TEMPT.

اسم این مردTEMPT است

TEMPT was one of the foremost graffiti artists in the 80s.

TEMPT یکی از بهترین نقاشان دیواری دهه 80 بود

And he came up home from a run one day

و یک روز بعد از دویدن به خونه میاد

and said, "Dad, my legs are tingling."

و میگه " پدر پاهام میسوزن"

And that was the onset of ALS.

و اون شروع ALS بود.

So TEMPT is now completely paralyzed.

و TEMPT حالا کاملا فلج است.

He only has use of his eyes.

اون فقط می تونه از چشماش استفاده کنه.

I was exposed to him.

من به او معرفی شدم.

I have a company that does design and animation,

من یه شرکت دارم که کار طراحی و پویا نمایی (انیمیشن) انجام میده

so obviously graffiti is definitely an intricate part

بنابراین واضحه که نقاشی دیواری قطعاً بخشی ظریف از

of what we admire and respect in the art world.

اون چیزی که ما در جهان هنر اون رو مورد توجه و تحسین قرار می دیم.

And so we decided that we were going to sponsor

و بنابراین ما تصمیم گرفتیم که اسپانسر

Tony, TEMPT, and his cause.

تونی با اسم هنری TEMPT و کارش بشیم.

So I went and met with his brother and father

بنابراین من رفتم و با برادر و پدر او ملاقات کردم

and said, "We're going to give you this money.

و گفتم که " ما می خوایم این پولو به شما بدیم"

What are you going to do with it?"

شما می خواین باهاش چی کار کنین؟

And his brother said, "I just want to be able to talk to Tony again.

و برادرش گفت " من فقط می خوام بتونم دوباره با تونی حرف بزنم.

I just want to be able to communicate with him

من فقط میخوام دوباره بتونم با اون ارتباط بر قرار کنم

and him to be able to communicate with me."

و اون بتونه با من ارتباط بر قرارکنه

And I said, "Wait a second, isn't that -- I've seen Stephen Hawking --

من گفتم "یه لحظه صبر کن، غیر ممکن نیست --من استفان هاوکینگ رو دیده ام--

don't all paralyzed people have the ability to communicate

آیا همه کسانی که فلج هستند نمی تونن ارتباطشون رو

via these devices?"

از طریق این دستگاه بر قرار کنن؟

And he said, "No, unless you're in the upper echelon and

و او گفت" نه، مگر اینکه از اقشار بالای جامعه باشید،

you've got really amazing insurance,

و بیمه خارق العاده ای داشته باشید

you can't actually do that.

نمیتونید واقعا انجامش بدید

These devices aren't accessible to people."

این وسیله ها در دسترس مردم نیست."

And I said, "Well, how do you actually communicate?"

و من گفتم "خوب، تو دقیقاً چه طور ارتباط بر قرار می کنی؟"

Has everyone seen the movie "The Diving Bell and the Butterfly?"

همه فیلم "The Diving Bell and the Butterfly" رو دیدن؟

That's how they communicate --

آنها به همان روش ارتباط برقرار می کنند.

so run their finger along.

اونا انگشتشونو روی حروف حرکت میدن

I said, "That's archaic. How can that be?"

من گفتم، "این شیوه منسوخ شده . چه طوری ممکنه؟"

So I showed up with the desire to just write a check,

من رفته بودم تا با خرسندی براشون چک بنویسم،

and instead, I wrote a check

و در عوض یک چک نوشتم

that I had no freaking idea how I was going to cash.

که هیج ایده ای برای نقد کردن اون نداشتم.

I committed to his brother and his father right then and there --

من به برادر و پدرش قول همکاری دادم --

I'm like, "All right, here's the deal:

منم موافقم "خیلی خوب، قرارمون اینه:

Tony's going to speak, we're going to get him a machine,

تونی حرف خواهد زد، ما میخوایم یه دستگاه بهش بدیم

and we're going to figure out a way for him to do his art again.

و ما راهی رو پیدا می کنیم که اون بتونه دوباره هنرشو عرضه کنه

Because it's a travesty that someone who still has all of that in him

چرا که مسخره است که کسی که هنر زیادی در خودش داره

isn't able to communicate it."

نتونه اونو منتقل کنه"

So I spoke at a conference a couple months after that.

بنابراین من چند ماه بعد در یک کنفرانس سخنرانی کردم

I met these guys called GRL,

من این آقایون رو تحت عنوان GRL ملاقات کردم

Graffiti Research Lab,

آزمایشگاه تحقیقات نقاشی های دیواری

and they have a technology

و اونا دارای یه تکنولوژی بودن

that allows them to project a light onto any surface

که به اونا اجازه میداد نور رو رو هر سطحی بندازن

and then, with a laser pointer, draw on it,

و سپس با یه نشانگر لیزری روی اون بنویسن

and it just registers the negative space.

و دستگاه تنها قسمتی را که چیزی نوشته نشده نگه میدارد.

So they go around and do art installations like this.

و اونا به اطراف میرن و آثار هنری مثل اینو درست میکنن

All the things that go up there, they said there's a life cycle.

همه چیزایی که اونجا شکل میگیرد، اونا می گفتن یه چرخه حیات داره.

First it starts with the sexual organs,

اول با ارگان های تناسلی شروع میشه

then it starts with cuss words,

بعد فحش و لعنت شروع میشه

then it was Bush slanders

بعد به تهمت افترا به سبک بوش منجر میشه

and then people actually got to art.

و سپس افراد واقعا هنر رو بدست میارن.

But there was always a life cycle to their presentations.

اما در واقع همیشه یه چرخه حیات در نمایش های اونا برقراره

So I went home and was having dinner with my wife

بعد من به خونه رفتم و با همسرم شام خوردیم

and was telling her about this,

و در مورد این مطلب بهش گفتم

and we were like, "Well wait a second. If we know that this technology exists

وما موافق بودیم "خوب یه لحظه صبر کن اگر ما میدونیم یه تکنولوژی هست

where you can use your eyes to control things,

که می تونیم از چشمهامون برای کنترل چیزها استفاده کنیم

why don't we figure out a way for TEMPT to control a laser

چرا راهی برای کنترل لیزر توسط TEMPT پیدا نکنیم

and he could do graf again? Well that would be awesome."

و اون می تونه دوباره نقاشی دیواری بکشه، خوب این خیلی عالیه"

So that started the journey.

بنابراین سفر آغاز شد

And about two years later, about a year later,

و حدود دو سال بعد ، حدود یه سال بعد

after a bunch of organization

بعد از کلی سازماندهی

and a bunch of moving things around,

و جابجایی چیزای اطراف

we'd accomplished a couple things.

ما یه کارایی انجام دادیم.

One, we battered down the doors of the insurance companies,

اول اینکه ما درهای شرکتهای بیمه رو خراب کردیم

and we actually got TEMPT a machine

و واقعا یه وسیله به TEMPT دادیم

that let him communicate -- a Stephen Hawking machine.

که به اون این امکان ارتباط رو می داد--یک ماشین استفان هاکینگ.

(Applause)

(تشویق)

Which was awesome.

چیزی که خیلی عالی بود

And he's seriously one of the funniest -- I call him Yoda,

و اون جداً یکی از جالب ترین ها بود --من اسمش گذاشتم Yoda

because you talk to the guy, you get an email from him,

چرا که شما می تونید با اون صحبت کتید، ازش ایمیل دریافت کنید

and you're like, "I'm not worthy. This guy's so amazing."

و شما میگید ،"من ارزشی ندارم ،اینه که واقعا شگفت انگیزه."

The other thing we did

چیز دیگه ای که ما انجام دادیم

is we flew seven programmers from all over the world --

این بود که ما هفت برنامه نویس رو از سراسر جهان

literally every corner of the world --

به معنای واقعی کلمه از هر گوشه دنیا

into our house.

توی خونمون جمع کردیم.

My wife and kids and I moved to our back garage,

همسرم و بچه هام و من به گاراژ پشت خونه رفتیم

and these hackers and programmers

و این هکرها و برنامه نویسها

and conspiracy theorists and anarchists took over our house.

و تئورسین های توطئه و بی نظمی آمدند تو خونه ما.

A lot of our friends thought we were absolutely stupid to do that

بسیاری از دوستان ما فکر می کردن که ما جدا احمق هستیم که چنین کاری روانجام میدیم

and that we were going to come back

و اینکه حتما این کار رو رها می کنیم

and all the pictures on the wall would be removed and graf on the walls.

و تمام عکسای روی دیوار و نقاشی های دیواری رو بر می داریم.

But for over two weeks,

اما در دو هفته

we programmed,

ما اون رو برنامه نویسی کردیم

we went to the Venice boardwalk,

ما به تفرجگاه ساحلی ونیز رفتیم

my kids got involved,

بچه های من مشارکت داشتن

my dog got involved,

سگ من همکاری کرد

and we created this.

و ما اونو ساختیم

This is called the EyeWriter,

اسم اون نویسنده چشمیه (EyeWriter)

and you can see the description.

و شما می تونید شرح اون رو ببینید.

This is a cheap pair of sunglasses

این یه عینک آفتابی ارزان است

that we bought at the Venice Beach boardwalk,

که ما اونو در ساحل شنی ونیز خریدیم

some copper wire

قدری سیم مسی

and some stuff from Home Depot and Radio Shack.

و چیزای دیگه ای که از انبار خونه و رادیو خونه در آوردیم

We took a PS3 camera, hacked it open,

ما یک دوربین PS3 تهیه کردیم و اونو باز کردیم

mounted it to an LED light,

روی اون یه چراغ LED نصب کردیم

and now there's a device that is free --

و حالا وسیله ای داریم که رایگانه--

you build this yourself, we publish the code for free,

شما میتونید خودتون اونو درست کنید، ما کد اونو به صورت رایگان منتشر کردیم

you download the software for free.

شما می تونید نرم افزارشو به صورت رایگان دانلود کنید

And now we've created a device

و حالا ما وسیله ای درست کردیم

that has absolutely no limitations.

که واقعا هیچ محدودیتی نداره

There's no insurance company that can say "No."

هیچ شرکت بیمه ای نیست که بتونه بگه نه

There's no hospital that can say "No."

هیچ بیمارستانی نیست که بتونه بگه نه

Anybody who's paralyzed now has access

حالا هر کسی که فلج باشه می تونه

to actually draw or communicate using only their eyes.

با استفاده از چشماش بکشه و ارتباط بر قرار کنه

(Applause)

(تشویق)

Thank you.

متشکرم

Thank you guys very much. That was awesome.

خیلی ممنون، شگفت انگیز بود.

So at the end of the two weeks,

و در پایان دو هفته

we went back to TEMPT's room.

ما به اتاق TEMPT بر گشتیم

I love this picture, because this is someone else's room

من عاشق این تصویرم، چرا که این اتاق کس دیگه ای است

and that's his room.

و آن یکی اتاق اون بود

So there's all this hustle and bustle going on for the big unveiling.

و تمام اون فشار ها و شلوغ کاری ها برای این پرده برداری بزرگ بود

And after over a year of planning,

و بعد از یک سال طرح ریزی

two weeks of programming,

دو هفته برنامه نویسی

carb-fest and all-night sessions,

جلسات هر شب

Tony drew again for the first time in seven years.

تونی دوباره برای اولین بار در این هفت سال نقاشی کرد.

And this is an amazing picture,

و این یه تصویر شگفت انگیزه

because this is his life support system,

زیرا این سیستم پشتیبان زندگی اونه

and he's looking over his life support system.

و اون به سیستم پشتیبان زندگیش نکاه میکنه.

We kicked his bed so that he could see out.

ما تختشو کنار زدیم به طوری که میتونست بیرون رو ببینه

And we set up a projector

وما یه پروژکتور

on a wall out in the parking lot outside of his hospital.

روی دیوار پارکینگی که خیلی از بیمارستان دور بود نصب کردیم

And he drew again for the first time,

و او دوباره برای اولین بار

in front of his family and friends --

جلو خانواده و دوستانش نقاشی کرد--

and you can only imagine

و شما فقط می تونید تصور کنید

what the feeling in the parking lot was.

که چه احساسی توی اون پارکینگ بود

The funny thing was, we had to break into the parking lot too,

چیز خنده دار این بود که ما هم مجبور بودیم یواشکی بریم توی پارکینگ

so we totally felt like we were legit in the whole graf scene too.

و فکر میکردیم اجازه داریم این کار را بکنیم.

(Laughter)

(خنده)

So at the end of this, he sent us an email,

و در پایان اون یه ایمیل برای ما فرستاد

and this is what the email said:

و این چیزی بود که اون ایمیل می گفت:

"That was the first time I've drawn anything for seven years.

این اولین باری بود که من پس از هفت سال از کشیدن چیزی لذت می بردم

I feel like I had been held underwater,

من احساس میکردم که زیر آب نگه داشته شده بودم

and someone finally reached down

و در نهایت یه نفر اومد پایین

and pulled my head up so I could breathe."

و منو از آب آورد بیرون و من تونستم نفس بکشم

Isn't that awesome?

این جالب نیست.

(Applause)

(تشویق)

So that's kind of our battle cry.

و این نوعی از شعار جنگی ما بود

That's what keeps us going and keeps us developing.

این چیزیه که باعث میشه ما ادامه بدیم و پیشرفت کنیم

And we've got such a long way to go with this.

و ما چنین راه طولانی رو برای دست یابی به اون طی کردیم

This is an amazing device,

این یه وسیله شگفت انگیزه

but it's the equivalent of an Etch A Sketch.

ولی اون معادل وسیله Etch a Sketch است.

And someone who has that kind of artistic potential deserves so much more.

وکسی که دارای این پتانسیل هنریه لایق بیش از اینه.

So we're in the process of trying to figure out

بنابراین ما در حال بررسی این هستیم

how to make it better, faster, stronger.

که چطور میشه اونو بهتر ، سریعتر،قویتر کرد

Since that time, we've had all kinds of acknowledgment.

از اون موقع ما همه جور انواع دانش رو کسب کردیم

We've won a bunch of awards.

ما کلی جایزه بردیم

Remember, it's free; none of us are making any money on this thing.

فراموش نکنید،اون رایگانه و هیچ کدوم از ما پولی از اون در نیاورده

It's all coming out of our own pockets.

فقط از جیبمون پول رفته

So the awards were like, "Oh, this is fantastic."

بنابراین جوایز به این صورت بوده که "آه، این فوق العادست"

Armstrong Twittered about us,

آرمسترانگ در تویتر در مورد ما نوشته

and then in December, Time magazine honored us

و مجله تایم در دسامبر از ما

as one of the top 50 inventions of 2010, which was really cool.

به عنوان یکی از 50 اختراع اول 2010 تجلیل کرد، که خیلی جالب بود

(Applause)

(تشویق)

The coolest thing about this --

جالب ترین مورد در این باره--

and this is what's completing the whole circle --

و این چیزیه که کل چرخه رو تکمیل میکنه--

is that in April of this year,

اینه که در آپریل اون سال

at the Geffen MOCA in downtown Los Angeles,

در Geffen MOCA در مرکز شهر لس آنجلس

there's going to be an exhibition called "Art of the Streets."

قرار بود یک نمایشگاهی تحت عنوان هنرهای خیابانی برگزار بشه

And "Art of the Streets" is going to have

و قرار بود که هنر های خیابانی

pretty much the bad-asses of the street art scene --

تقریبا افراد معروف رو در خودش داشته باشه--

Banksy, Shepard Fairey, KAWS --

Banksy, Shepard Fairey, CAWs --

all of these guys will be there.

تمام این آقایون اونجا بودن

TEMPT's going to be in the show,

و TEMPT هم قرار بود اونجا باشه

which is pretty awesome.

که خیلی عالیه

(Applause)

(تشویق)

So basically this is my point:

اساسا این دیدگاه منه

If you see something that's not possible,

اگه شما چیزی رو غیر ممکن می بینید

make it possible.

اونو ممکن کنید

Everything in this room wasn't possible --

همه چیزای توی این اتاق نا ممکن بوده--

this stage, this computer, this mic, the EyeWriter --

این صحنه، این کامپیوتر، این میکروفن، نویسنده چشمی--

wasn't possible at one point.

در ابتدا ممکن نبوده اند

Make it possible, everyone in this room.

اونا رو ممکن کنید--هر کسی که در این اتاقه--

I'm not a programmer,

من یه برنامه نویس نیستم

never done anything with ocular recognition technology,

و هرگز هیچ کاری با تکنولوژی تشخیص بصری انجام ندادم

but I just recognized something and associated myself with amazing people

اما من فقط چیزی رو تشخیص دادم و با افراد شگفت انگیزی ارتباط گرفتم

so that we could make something happen.

و بعد ما تونستیم چیزی رو ممکن کنیم

And this is the question I want everyone to ask yourself

و این سوالی که من می خوام هر کسی از خودش بپرسه

every single day

هر روز

when you come up with something you feel that needs to be done:

وقتی که با چیزی روبهرو میشید که باید انجام بشه

if not now, then when? And if not me, then who?

اگه الان نه پس کی؟ و اگر من نه پس چه کسی؟

Thank you guys.

ممنونم آقایون

(Applause)

(تشویق)