Malcolm Gladwell: The strange tale of the Norden bombsight

مالکوم گلادول: افسانه شگفت‌انگیز بمب‌انداز نوردِن

Translator: Farzad Sekhavati Reviewer: soheila Jafari

Thank you.

ممنون.

It's a real pleasure to be here.

خیلی خوشحالم که اینجا هستم.

I last did a TED Talk

آخرین باری که من TEDTalk بودم

I think about seven years ago or so.

فکر کنم که حدود هفت سال پیش بود.

I talked about spaghetti sauce.

آن موقع درباره سسِ اسپاگتی صحبت کردم

And so many people, I guess, watch those videos.

و حدس می‌زنم که خیلی‌ها اون رو نگاه کردند.

People have been coming up to me ever since

از اون موقع مردم جلو من می‌آیند

to ask me questions about spaghetti sauce,

که از من درباره سس اسپاگتی سوال بپرسند،

which is a wonderful thing in the short term --

که برای کوتاه مدت خیلی خوبه--

(Laughter)

(خنده)

but it's proven to be less than ideal

ولی ثابت شد که برای هفت سال خیلی ایده‌آل نیست

over seven years.

ولی ثابت شد که برای هفت سال خیلی ایده‌آل نیست

And so I though I would come

و با خودم فکر کردم که بیایم اینجا و سسِ اسپاگتی را پشت سر بگذارم.

and try and put spaghetti sauce behind me.

و با خودم فکر کردم که بیایم اینجا و سسِ اسپاگتی را پشت سر بگذارم.

(Laughter)

(خنده)

The theme of this morning's session is Things We Make.

موضوع جلسه امروز صبح «چیزهایی که ما می‌سازیم» است.

And so I thought I would tell a story

و فکر کردم که داستانی درباره کسی بگم که

about someone

و فکر کردم که داستانی درباره کسی بگم که

who made one of the most precious objects

یکی از گرانبهاترین اشیا این دوران را ساخت.

of his era.

یکی از گرانبهاترین اشیا این دوران را ساخت.

And the man's name is Carl Norden.

و اسم این شخص کارل نوردِن است.

Carl Norden was born in 1880.

کارل نوردن در سال 1880 متولد شد.

And he was Swiss.

و اون یک سوئیسی بود.

And of course, the Swiss can be divided

و مطمئنن، سوئیسی‌ها را می‌توان به دو گروه عمده تقسیم کرد:

into two general categories:

و مطمئنن، سوئیسی‌ها را می‌توان به دو گروه عمده تقسیم کرد:

those who make small, exquisite,

آنهایی که اشیای کوچک، ظریف و گران می‌سازند.

expensive objects

آنهایی که اشیای کوچک، ظریف و گران می‌سازند.

and those who handle the money

و آنهایی که پول کسانی که اون اشیای کوچک، ظریف و گران را می‌خرند، مدیریت می‌دهند.

of those who buy small, exquisite,

و آنهایی که پول کسانی که اون اشیای کوچک، ظریف و گران را می‌خرند، مدیریت می‌دهند.

expensive objects.

و آنهایی که پول کسانی که اون اشیای کوچک، ظریف و گران را می‌خرند، مدیریت می‌دهند.

And Carl Norden is very firmly in the former camp.

و کارل نوردِن به خوبی در گروه اول قرار دارد.

He's an engineer.

او یک مهندس است.

He goes to the Federal Polytech in Zurich.

اون به پلی‌تکنیک زوریخ می‌رود.

In fact, one of his classmates is a young man named Lenin

در واقع، یکی از همکلاسی‌های جوانش مردی بود به نام لنین که

who would go on

آمده تا اشیای کوچک، ظریف و گران را بشکند.

to break small, expensive, exquisite objects.

آمده تا اشیای کوچک، ظریف و گران را بشکند.

And he's a Swiss engineer, Carl.

و اون مهندس سو‌ئیسی،‌ کارل است.

And I mean that in its fullest sense of the word.

و من منظورم از آن به معنای کامل کلمه است.

He wears three-piece suits;

او کت و شلوار رسمی می‌‌پوشد:

and he has a very, very small, important mustache;

و سبیل خیلی خیلی کوچک و مهمی دارد¼

and he is domineering

اون خیلی متحکم

and narcissistic

و از خودراضی بود

and driven

و اعتماد به نفس خیلی عمیقی دارد؛

and has an extraordinary ego;

و اعتماد به نفس خیلی عمیقی دارد؛

and he works 16-hour days;

۱۶ ساعت در روز کار می‌کند؛

and he has very strong feelings about alternating current;

و احساس خیلی شدیدی نسبت به جریان متناوب دارد؛

and he feels like a suntan is a sign of moral weakness;

و احساس می‌کند که برنزه کردن نشانه صعف اخلاقیست.

and he drinks lots of coffee;

و خیلی زیاد قهوه می‌خورد.

and he does his best work

و بهترین کارهاش را زمانی انجام می‌دهد که

sitting in his mother's kitchen in Zurich for hours

ساعت‌ها در آشپزخانه مادرش در زوریخ

in complete silence

در سکوت کامل بدون هیچی و تنها یک خط‌کش،‌ انجام می‌دهد.

with nothing but a slide rule.

در سکوت کامل بدون هیچی و تنها یک خط‌کش،‌ انجام می‌دهد.

In any case,

به هر حال،

Carl Norden emigrates to the United States

کارل نوردِن کمی قبل از جنگ جهانی اول. به آمریکا مهاجرت می‌کند

just before the First World War

کارل نوردِن کمی قبل از جنگ جهانی اول. به آمریکا مهاجرت می‌کند

and sets up shop on Lafayette Street

و در مرکز مانهاتان در خیابان لافایت فروشگاهی راه می‌اندازد.

in downtown Manhattan.

و در مرکز مانهاتان در خیابان لافایت فروشگاهی راه می‌اندازد.

And he becomes obsessed with the question

و به شدت این سوال فکرش رو مشغول خودش می‌کند که

of how to drop bombs from an airplane.

چطور بمب‌ها را از هواپیما پرتاب کنند.

Now if you think about it,

اگه الان دربارش فکر کنید،

in the age before GPS and radar,

در دوره قبل از جی‌پی‌اس و رادار،

that was obviously a really difficult problem.

واقعا یک مشکل خیلی پیچیده‌ای بود.

It's a complicated physics problem.

یک سوال فیزیک خیلی پیچیده است.

You've got a plane that's thousands of feet up in the air,

یک هواپیما دارید در ارتفاع هزاران پایی

going at hundreds of miles an hour,

با سرعت چندصد کیلومتر در ساعت پرواز می‌کند

and you're trying to drop an object, a bomb,

و شما تلاش می‌کند یک شیئ،‌ یک بمب،‌

towards some stationary target

را به سمت یک هدف ثابت بیاندازید

in the face of all kinds of winds and cloud cover

با وجود تمامی بادها و پوشش ابر و سایر موانع سر راه.

and all kinds of other impediments.

با وجود تمامی بادها و پوشش ابر و سایر موانع سر راه.

And all sorts of people,

و همه جور آدم،

moving up to the First World War and between the wars,

در طول جنگ جهانی اول و بین دو جنگ،

tried to solve this problem,

برای حل این سوال تلاش کردند،

and nearly everybody came up short.

و تقریبا همه کم آوردند.

The bombsights that were available

بمب‌اندازهایی که موجود بودند

were incredibly crude.

خیلی بی‌دقت بودند.

But Carl Norden is really the one who cracks the code.

ولی کارل نوردِن واقعا کسی بود که این قفل را شکست.

And he comes up with this incredibly complicated device.

و او یک دستگاه فوق‌العاده پیچیده‌ای را ارائه کرد.

It weighs about 50 lbs.

حدود ۲۰ کیلو وزنش بود.

It's called the Norden Mark 15 bombsight.

و اسمش بمب‌انداز نوردِن مارک ۱۵ است.

And it has all kinds of levers and ball-bearings

و انواع اقسام اهرم و چرخدنده و گجت و گیج دارد.

and gadgets and gauges.

و انواع اقسام اهرم و چرخدنده و گجت و گیج دارد.

And he makes this complicated thing.

و اون این چیز خیلی پیچیده را می‌سازد.

And what he allows people to do

و امکانی که او به مردم می‌دهد اینست که

is he makes the bombardier take this particular object,

بمب‌انداز این وسیله را بر می‌دارد،

visually sight the target,

هدف را با چشم ببیند،

because they're in the Plexiglas cone of the bomber,

چون آنها در مخروط شیشه‌ای بمب هستند،

and then they plug in the altitude of the plane,

سپس ارتفاع هواپیما،

the speed of the plane, the speed of the wind

سرعت هواپیما، سرعت باد و مختصات هدف را وارد می‌کنند.

and the coordinates

سرعت هواپیما، سرعت باد و مختصات هدف را وارد می‌کنند.

of the target.

سرعت هواپیما، سرعت باد و مختصات هدف را وارد می‌کنند.

And the bombsight will tell him when to drop the bomb.

و بمب‌انداز به او می‌گوید که کِی بمب را رها کند.

And as Norden famously says,

و همونطور که نوردِن گفت،

"Before that bombsight came along,

«قبل از اینکه بمب‌انداز وجود داشته باشد،

bombs would routinely miss their target

بمب‌ها به طور معمول با اختلاف دو یا چند کیلومتر هدف را از دست می‌دادند.

by a mile or more."

بمب‌ها به طور معمول با اختلاف دو یا چند کیلومتر هدف را از دست می‌دادند.»

But he said, with the Mark 15 Norden bombsight,

ولی او گفت،‌ با بمب‌انداز نوردِن ۱۵،

he could drop a bomb into a pickle barrel

می‌توان بمبی را از ارتفاع ۲۰۰۰۰ پایی درون شیشه خیارشور بیاندازد.

at 20,000 ft.

می‌توان بمبی را از ارتفاع ۲۰۰۰۰ پایی درون شیشه خیارشور بیاندازد.

Now I cannot tell you

نمتونم بگم که تا چه حد ارتش آمریکا

how incredibly excited

نمتونم بگم که تا چه حد ارتش آمریکا

the U.S. military was

از خبر بمب‌انداز نوردِن هیجان‌زده شده بود.

by the news of the Norden bombsight.

از خبر بمب‌انداز نوردِن هیجان‌زده شده بود.

It was like manna from heaven.

اون شبیه میوه‌ای از بهشت بود.

Here was an army

اینجا ارتشی بود که به تازگی

that had just had experience in the First World War,

جنگ جهانی اول را تجربه کرده است،‌

where millions of men

جایی که میلیون‌ها آدم

fought each other in the trenches,

در خندق‌ها با هم مبارزه کردند،

getting nowhere, making no progress,

و به هیچ جایی نرسیدند،‌ هیچ پیشرفتی نداشتند،

and here someone had come up with a device

و اینجا یکی آمده و وسیله‌ای ساخته‌است که

that allowed them to fly up in the skies

به آنها اجازه می‌دهد بر فراز منطقه دشمن پرواز کنند

high above enemy territory

به آنها اجازه می‌دهد بر فراز منطقه دشمن پرواز کنند

and destroy whatever they wanted

و با دقت سرسوزن هر آنچه را که بخواهند تخریب کنند.

with pinpoint accuracy.

و با دقت سرسوزن هر آنچه را که بخواهند تخریب کنند.

And the U.S. military

و ارتش آمریکا ۱.۵ میلیارد دلار هزینه کرد ..

spends 1.5 billion dollars --

و ارتش آمریکا ۱.۵ میلیارد دلار هزینه کرد ..

billion dollars in 1940 dollars --

میلیارد دلار به دلار سال ۱۹۴۰ ..

developing the Norden bombsight.

تا بمب‌انداز نوردِن را توسعه دهد.

And to put that in perspective,

و در نظر داشته باشید که

the total cost of the Manhattan project

کل هزینه پروژه منهتن

was three billion dollars.

سه میلیارد دلار بود.

Half as much money was spent on this Norden bombsight

هزینه بمب‌انداز نوردِن نصف آن مقدار بودجه‌ای است که

as was spent on the most famous military-industrial project

برای مشهورترین پروژه صنعتی-نظامی دنیای مدرن خرج شده‌است.

of the modern era.

برای مشهورترین پروژه صنعتی-نظامی دنیای مدرن خرج شده‌است.

And there were people, strategists, within the U.S. military

و آدمهایی، تحلیلگرانی، درون ارتش آمریکا بودند

who genuinely thought that this single device

که واقعا فکر می‌کردند این یک دستگاه

was going to spell the difference

تفاوت بین شکست و پیروزی را

between defeat and victory

تفاوت بین شکست و پیروزی را

when it came to the battle against the Nazis

هنگام جنگ علیه نازی‌ها و علیه ژاپنی‌ها

and against the Japanese.

تعیین می‌کند.

And for Norden as well,

و برای نوردِن هم،

this device had incredible moral importance,

این وسیله اهمیت اخلاقی خیلی بالایی داشت،

because Norden was a committed Christian.

چراکه نوردِن یک مسیحی معتقد بود.

In fact, he would always get upset

در واقع او همواره وقتی مردم بمب انداز را به اختراع او نسبت میدهد ناراحت میشود

when people referred to the bombsight as his invention,

اختراع او می‌نامیدند ناراحت می‌شد،

because in his eyes,

چون از نظر اون،

only God could invent things.

فقط خدا می‌تواند چیزها را اختراع کند.

He was simply the instrument of God's will.

او تنها وسیله اراده خدا بود.

And what was God's will?

و خواست خدا چه بود؟

Well God's will was that the amount of suffering in any kind of war

خوب،‌ خواست خدا این بود که میزان رنج‌کشیدن در هر جنگی

be reduced to as small an amount as possible.

به حداقل میزان آن کاهش یابد.

And what did the Norden bombsight do?

و بمب‌انداز نوردن چه می‌کرد؟

Well it allowed you to do that.

خوب،‌ اون به شما اجازه می‌دهد که این کار را انجام دهید.

It allowed you to bomb only those things

این اجازه می‌دهد که تنها آن چیزهایی که کاملا

that you absolutely needed and wanted to bomb.

نیاز دارید و لازم است، بمباران شود.

So in the years leading up to the Second World War,

بنابراین در سالهای منتهی به جنگ جهانی دومُ

the U.S. military buys 90,000

ارتش آمریکا ۹۰هزار بمب‌انداز نوردِن را

of these Norden bombsights

ارتش آمریکا ۹۰هزار بمب‌انداز نوردِن را

at a cost of $14,000 each --

به قیمت هر کدام ۱۴هزار دلار، خرید.

again, in 1940 dollars, that's a lot of money.

دوباره، با دلار سال ۱۹۴۰،‌ این خیلی پول زیادی است.

And they trained 50,000 bombardiers on how to use them --

آنها روش استفاده را هم به ۵۰هزار متخصص بمب‌اندازی آموزش دادند..

long extensive, months-long training sessions --

آموزش‌های عمیق،‌ دوره‌های آموزشی چند ماهه ..

because these things are essentially analog computers;

این وسایل در واقع کامپیوترهای آنالوگ هستند؛

they're not easy to use.

استفاده از آنها ساده نیست.

And they make every one of those bombardiers take an oath,

و از کدام از متخصصان بمب‌انداز خواستند که سوگند بخورند،

to swear that if they're ever captured,

سوگند بخورند که اگر آنها اسیر شدند،

they will not divulge a single detail

هیچ جزئیاتی از این وسیله را برای دشمن فاش نکنند.

of this particular device to the enemy,

هیچ جزئیاتی از این وسیله را برای دشمن فاش نکنند.

because it's imperative the enemy not get their hands

چراکه خیلی مهم بود که دست دشمن به این فناوری مهم نرسد.

on this absolutely essential piece of technology.

چراکه خیلی مهم بود که دست دشمن به این فناوری مهم نرسد.

And whenever the Norden bombsight is taken onto a plane,

و هر وقت که بمب‌انداز نوردِن به هواپیمایی برده می‌شد

it's escorted there by a series of armed guards.

توسط یک گارد مسلح اسکُرت می‌شد.

And it's carried in a box with a canvas shroud over it.

و درون یک جعبه پوشیده جابجا می‌شد.

And the box is handcuffed to one of the guards.

و جعبه به یکی از گاردها با دست‌بند بسته شده‌بود.

It's never allowed to be photographed.

هرگز اجازه عکسبرداری از آن داده نشد.

And there's a little incendiary device inside of it,

و یک وسیله آتشزای کوچک درون آن قرار داشت،

so that, if the plane ever crashes, it will be destroyed

تا اگر زمانی هواپیما سقوط کرد،‌ دستگاه هم نابود شود.

and there's no way the enemy can ever get their hands on it.

و هیچ راهی نبود که دشمن بتواند به آن دسترسی پیدا کند.

The Norden bombsight

بمب‌انداز نوردِن هدف‌غایی بود.

is the Holy Grail.

بمب‌انداز نوردِن هدف‌غایی بود.

So what happens during the Second World War?

خوب، در جنگ جهانی دوم چه اتفاقی افتاد؟

Well, it turns out it's not the Holy Grail.

خوب، مشخص شد که بمب‌انداز نوردِن هدف غایی نبود.

In practice, the Norden bombsight

در عمل، بمب‌انداز نوردِن،‌

can drop a bomb into a pickle barrel at 20,000 ft.,

می‌تواند یک بمب را از ارتفاع ۲۰هزار پایی درون شیشه خیارشور بیاندازد

but that's under perfect conditions.

ولی در شرایط ایده‌آل.

And of course, in wartime,

و در زمان جنگ

conditions aren't perfect.

شرایط ایده‌آل نیست،

First of all, it's really hard to use -- really hard to use.

اول از همه،‌ استفاده از آن خیلی سخت است -- خیلی سخت.

And not all of the people

و فقط بخشی از اون ۵۰هزار نفر متخصص آموزش دیده

who are of those 50,000 men who are bombardiers

واقعا می‌توانستند کامپیوتر آنالوگ را برنامه‌ریزی کنند.

have the ability to properly program an analog computer.

واقعا می‌توانستند کامپیوتر آنالوگ را برنامه‌ریزی کنند.

Secondly, it breaks down a lot.

دوما،‌ اون خیلی زود به زود خراب می‌شد.

It's full of all kinds of gyroscopes and pulleys

اون پر از انواع ژیروسکوپ و چرخ گجت و بولبورینگ است.

and gadgets and ball-bearings,

اون پر از انواع ژیروسکوپ و چرخ گجت و بولبورینگ است.

and they don't work as well as they ought to

و اونها اونطور که باید در گرماگرم جنگ خوب کار نمی‌کردند.

in the heat of battle.

و اونها اونطور که باید در گرماگرم جنگ خوب کار نمی‌کردند.

Thirdly, when Norden was making his calculations,

سوم، وقتی نوردِن محاسباتش را انجام می‌داد

he assumed that a plane would be flying

فرض کرد که هواپیما با سرعت نسبتا کم در ارتفاع پایین پرواز می‌کند.

at a relatively slow speed at low altitudes.

فرض کرد که هواپیما با سرعت نسبتا کم در ارتفاع پایین پرواز می‌کند.

Well in a real war, you can't do that;

خوب، در جنگ واقعی این کار را نمی‌توان کرد؛

you'll get shot down.

هواپیمای شما را خواهند زد.

So they started flying them at high altitudes at incredibly high speeds.

بنابراین آنها در ارتفاع بالا و با سرعت بسیار زیاد پرواز می‌کردند.

And the Norden bombsight doesn't work as well

و بمب‌انداز نوردِن در آن شرایط به آن خوبی کار نمی‌کند.

under those conditions.

و بمب‌انداز نوردِن در آن شرایط به آن خوبی کار نمی‌کند.

But most of all,

ولی مهم‌تر از همه،

the Norden bombsight required the bombardier

برای بمب‌انداز نوردِن نیاز بود که کاربر

to make visual contact with the target.

هدف را ببیند.

But of course, what happens in real life?

ولی مشخصه، در عالم واقعی جی شد؟

There are clouds, right.

ابرها هستند،‌درست.

It needs cloudless sky to be really accurate.

آسمان بدون ابر لازم است تا خیلی دقیق باشید.

Well how many cloudless skies

و فکر می‌کند در اروپای مرکزی بین سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵

do you think there were above Central Europe

چقدر آسمان بدون ابر وجود داشت؟

between 1940 and 1945?

چقدر آسمان بدون ابر وجود داشت؟

Not a lot.

نه خیلی زیاد.

And then to give you a sense

و برای اینکه حسی درباره میزان عدم دقت

of just how inaccurate the Norden bombsight was,

بمب‌انداز نوردِن داشته باشید

there was a famous case in 1944

یک مورد مشهور در سال ۱۹۴۴ بود

where the Allies bombed a chemical plant in Leuna, Germany.

وقتی که متفقین یک کارخانه مواد شیمیایی در لونای آلمان را بمباران کردند

And the chemical plant comprised

کارخانه مواد شیمیایی حدود ۳ کیلومتر مربع بود.

757 acres.

کارخانه مواد شیمیایی حدود ۳ کیلومتر مربع بود.

And over the course of 22 bombing missions,

و در طی ۲۲ ماموریت بمب‌افکنی

the Allies dropped 85,000 bombs

متفقین با استفاده از بمب اندار نوردین ۸۵ هزار بمب در این ۳ کیلومتر مربع کارخانه شیمیایی انداختند.

on this 757 acre chemical plant,

متفقین با استفاده از بمب اندار نوردین ۸۵ هزار بمب در این ۳ کیلومتر مربع کارخانه شیمیایی انداختند.

using the Norden bombsight.

متفقین با استفاده از بمب اندار نوردین ۸۵ هزار بمب در این ۳ کیلومتر مربع کارخانه شیمیایی انداختند.

Well what percentage of those bombs

خوب،‌ فکر می‌کنید جند درصد از اون بمب‌ها در واقع

do you think actually landed

خوب،‌ فکر می‌کنید جند درصد از اون بمب‌ها در واقع

inside the 700-acre perimeter of the plant?

درون ۳ کیلومترمربع این کارخانه فرود آمد؟

10 percent. 10 percent.

۱۰ درصد. ۱۰ درصد.

And of those 10 percent that landed,

و از اون ۱۰ درصدی که به این زمین خورد،

16 percent didn't even go off; they were duds.

۱۶ درصد اصلا منفجر نشده‌اند.

The Leuna chemical plant,

کارخانه مواد شیمیایی لونا،

after one of the most extensive bombings in the history of the war,

بعد از یکی از وسیع‌ترین بمباران‌های تاریخ جنگ،

was up and running within weeks.

دوباره بعد از چند هفته به راه افتاد و فعال شد.

And by the way, all those precautions

و راستی، اون همه احتیاط

to keep the Norden bombsight out of the hands of the Nazis?

برای دور نگه‌داشتن بمب‌انداز از دست نازی‌ها؟

Well it turns out

خوب مشخص شد که کارل نوردِن،

that Carl Norden, as a proper Swiss,

به عنوان یک سوئیسی،

was very enamored of German engineers.

بسیار شیفته مهندسان آلمانی بود.

So in the 1930s, he hired a whole bunch of them,

و در دهه ۱۹۳۰، تعداد زیادی از آنها را استخدام کرد.

including a man named Hermann Long

همچنین شخصی به نام هِرمن لانگ که در سال ۱۹۳۸

who, in 1938,

همچنین شخصی به نام هِرمن لانگ که در سال ۱۹۳۸

gave a complete set of the plans for the Norden bombsight to the Nazis.

تمامی نقشه‌های ساخت بمب‌انداز نوردِن را به نازی‌ها داد.

So they had their own Norden bombsight throughout the entire war --

بنابراین آنها بمب‌انداز نوردن خودشان را در تمام طول جنگ داشتند ..

which also, by the way, didn't work very well.

که البته اون هم خوب کار نمی‌کرد.

(Laughter)

(خنده)

So why do we talk about the Norden bombsight?

خوب چرا ما درباره بمب‌انداز نوردن صحبت می‌کنیم؟

Well because we live in an age

خوب چون ما در عصری زندگی می‌کنیم که

where there are lots and lots

تعداد خیلی خیلی زیادی بمب‌انداز نوردن وجود دارد.

of Norden bombsights.

تعداد خیلی خیلی زیادی بمب‌انداز نوردن وجود دارد.

We live in a time where there are all kinds

ما در زمانی زندگی می‌کنیم که انواع آدم‌های خیلی خیلی باهوشی هستند

of really, really smart people

ما در زمانی زندگی می‌کنیم که انواع آدم‌های خیلی خیلی باهوشی هستند

running around, saying that they've invented gadgets

که گجت‌هایی اختراع کرده‌اند که جهان را برای همیشه تغییر خواهد داد.

that will forever change our world.

که گجت‌هایی اختراع کرده‌اند که جهان را برای همیشه تغییر خواهد داد.

They've invented websites that will allow people to be free.

سایت‌هایی ساخته‌اند که اجازه می‌دهد که آدم‌ها آزاد باشند.

They've invented some kind of this thing, or this thing, or this thing

آنها این چیز،‌ این چیز یا این چیز را ساخته‌اند که

that will make our world forever better.

جهان ما را برای همیشه بهتر می‌کند.

If you go into the military,

اگر به ارتش بروید کارل نوردِن‌های زیادی را خواهید دید.

you'll find lots of Carl Nordens as well.

اگر به ارتش بروید کارل نوردِن‌های زیادی را خواهید دید.

If you go to the Pentagon, they will say,

اگر به پنتاگون بروید،‌ آنها می‌گویند،

"You know what, now we really can

«ما الان واقعا می‌توانیم بمب را از ارتفاع ۲۰هزار پایی

put a bomb inside a pickle barrel

«ما الان واقعا می‌توانیم بمب را از ارتفاع ۲۰هزار پایی

at 20,000 ft."

درون شیشه خیارشور بیاندازیم.»

And you know what, it's true; they actually can do that now.

و می‌دونید،‌ این درسته،‌ آنها واقعا می‌توانند این کار را الان بکنند.

But we need to be very clear

ولی ما باید اینجا خیلی روشن بگیم که تا چه حد این کار کوچک است.

about how little that means.

ولی ما باید اینجا خیلی روشن بگیم که تا چه حد این کار کوچک است.

In the Iraq War, at the beginning of the first Iraq War,

در جنگ عراق،‌ در آغاز اولین جنگ عراق،

the U.S. military, the air force,

ارتش آمریکا، نیروی هوایی،

sent two squadrons of F-15E Fighter Eagles

دو اسکادرانِ جنگنده عقاب اف-۱۵ به صحرای عراق فرستادند.

to the Iraqi desert

دو اسکادرانِ جنگنده عقاب اف-۱۵ به صحرای عراق فرستادند.

equipped with these five million dollar cameras

با این دوربین‌های ۵ میلیون دلاری‌ای که

that allowed them to see the entire desert floor.

با اون می‌توانستند تمامی سطح صحرا را ببینند.

And their mission was to find and to destroy --

و ماموریت آنها شناسایی و تخریب بود ..

remember the Scud missile launchers,

سکوهای پرتاب موشک اسکاد را یادتون میاد؟

those surface-to-air missiles

اون موشک‌های زمین به هوا که عراقی‌ها به اسرائیلی شلیک می‌کردند؟

that the Iraqis were launching at the Israelis?

اون موشک‌های زمین به هوا که عراقی‌ها به اسرائیلی شلیک می‌کردند؟

The mission of the two squadrons

ماموریت این دو اسکادران این بود که

was to get rid of all the Scud missile launchers.

تمامی این سکوهای موشک‌انداز را نابود کنند.

And so they flew missions day and night,

و خوب آنها روز و شب ماموریت می‌رفتند،

and they dropped thousands of bombs,

و هزاران بمب انداختند،

and they fired thousands of missiles

و هزاران موشک پرتاب کردند

in an attempt to get rid of this particular scourge.

برای اینکه این بخش خاص را نابود کنند.

And after the war was over, there was an audit done --

و بعد از اینکه جنگ تمام شد، یک بررسی انجام شد ..

as the army always does, the air force always does --

همانطور که ارتش همواره انجام می‌دهد،‌ نیروی هوایی هم انجام می‌دهد..

and they asked the question:

و این سوال را پرسیدند:

how many Scuds did we actually destroy?

ما واقعا چندتا اسکاد را نابود کرده‌ایم؟

You know what the answer was?

و می‌دونید جواب چقدر بود؟

Zero, not a single one.

صفر، نه حتی یک دونه.

Now why is that?

و چرا اینطوریست؟

Is it because their weapons weren't accurate?

آیا به این خاطر بود که اسلحه‌های اونا دقیق نبود؟

Oh no, they were brilliantly accurate.

نه، اونا خیلی دقیق بودند.

They could have destroyed this little thing right here

اونا می‌تونستند چیزهای خیلی کوچیک را از ۲۵هزار پایی نابود کنند.

from 25,000 ft.

اونا می‌تونستند چیزهای خیلی کوچیک را از ۲۵هزار پایی نابود کنند.

The issue was they didn't know where the Scud launchers were.

مشکل این بود که نمی‌دانستند که سکوهای موشک‌انداز کجا هستند.

The problem with bombs and pickle barrels

مشکل بمب و شیشه خیارشور

is not getting the bomb inside the pickle barrel,

انداختن بمب درون شیشه خیارشور نبود،

it's knowing how to find the pickle barrel.

این بود که چطور شیشه خیارشورها رو پیدا کنند.

That's always been the harder problem

اون همیشه سوال سخت‌تر در مبارزات در جنگ است.

when it comes to fighting wars.

اون همیشه سوال سخت‌تر در مبارزات در جنگ است.

Or take the battle in Afghanistan.

یا جنگ افغانستان را در نظر بگیرید.

What is the signature weapon

سلاح مشخصه جنگ سی‌آی‌اِی در شمال‌شرق پاکستان چی است؟

of the CIA's war in Northwest Pakistan?

سلاح مشخصه جنگ سی‌آی‌اِی در شمال‌شرق پاکستان چی است؟

It's the drone. What is the drone?

اون درُن است. و درُن چیست؟

Well it is the grandson of the Norden Mark 15 bombsight.

خوب این نوه بمب‌انداز نوردن مارک ۱۵ است.

It is this weapon of devastating accuracy and precision.

این اسلحه دقت و ظرافت خیلی بالا دارد.

And over the course of the last six years

و در طول شش سال گذشته در شمال‌شرق پاکستان

in Northwest Pakistan,

و در طول شش سال گذشته در شمال‌شرق پاکستان

the CIA has flown hundreds of drone missiles,

سی‌آی‌اِی صدها موشک درُن شلیک کرده‌است،

and it's used those drones

اون درُن‌ها برای کشتن ۲۰۰۰ مظنون

to kill 2,000 suspected

شبه‌نظامیان طالبان و پاکستان استفاده کردند.

Pakistani and Taliban militants.

شبه‌نظامیان طالبان و پاکستان استفاده کردند.

Now what is the accuracy of those drones?

خوب دقت اون درُن‌ها چقدره؟

Well it's extraordinary.

خوب فوق‌العاده است.

We think we're now at 95 percent accuracy

ما فکر می‌کنیم که در حملات درُن

when it comes to drone strikes.

دقت کنونی تا ۹۵ درصد است.

95 percent of the people we kill need to be killed, right?

۹۵ درصد از آدم‌هایی که کشته می‌شوند باید کشته می‌شدند. درست؟

That is one of the most extraordinary records

این یکی از رکوردهای بی‌سابقه در تاریخ جنگ مدرن است.

in the history of modern warfare.

این یکی از رکوردهای بی‌سابقه در تاریخ جنگ مدرن است.

But do you know what the crucial thing is?

ولی می‌دونید مسئله مهم اینجا چیه؟

In that exact same period

دقیقا در همین دوره‌ای که ما این درُن‌ها را

that we've been using these drones

دقیقا در همین دوره‌ای که ما این درُن‌ها را

with devastating accuracy,

با دقت خیلی بالا استفاده می‌کردیم،

the number of attacks, of suicide attacks and terrorist attacks,

تعداد حملات، حملات خودکشی تروریستی،

against American forces in Afghanistan

بر علیه نیروهای آمریکایی در افغانستان.

has increased tenfold.

ده برابر افزایش یافت.

As we have gotten more and more efficient

همانقدر که ما بیشتر و بیشتر در کشتن آنها دقیقتر شده‌ایم،

in killing them,

همانقدر که ما بیشتر و بیشتر در کشتن آنها دقیقتر شده‌ایم،

they have become angrier and angrier

اونها عصبانی‌تر و عصبانی‌تر شدند

and more and more motivated to kill us.

و بیشتر و بیشتر انگیزه برای کشتن ما پیدا کردند.

I have not described to you a success story.

من داستان موفقیت برای شما توصیف نکردم.

I've described to you

برای شما مقابل یک داستان موفقیت را توصیف کردم.

the opposite of a success story.

برای شما مقابل یک داستان موفقیت را توصیف کردم.

And this is the problem

و این مشکل ماست

with our infatuation with the things we make.

با شیفتگی ما به چیزهایی که می‌سازیم.

We think the things we make can solve our problems,

ما فکر می‌کنیم چیزهایی که ما می‌سازیم می‌توانند مشکلات ما را حل کنند،

but our problems are much more complex than that.

ولی مشکلات ما خیلی پیچیده‌تر از آن است.

The issue isn't the accuracy of the bombs you have,

مشکل دقت بمب‌هایی که شما دارید نیست،

it's how you use the bombs you have,

مشکل اینه که چطور از اون بمب‌هایی که دارید استفاده می‌کنید،

and more importantly,

و مهمتر از آن،

whether you ought to use bombs at all.

اینکه اصلا این بمب‌ها باید استفاده بشوند یا نه.

There's a postscript

یک ضمیمه‌ای به داستان نوردِن هست

to the Norden story

یک ضمیمه‌ای به داستان نوردِن هست

of Carl Norden and his fabulous bombsight.

به داستان کارل نوردِن و بمب‌انداز بی‌نظیر او.

And that is, on August 6, 1945,

و اون اینه که،‌ در ششم اوت سات ۱۹۴۵

a B-29 bomber called the Enola Gay

بمب‌افکن ب-۲۹ به نام اِنولا گِی

flew over Japan

بر فراز ژاپن پرواز کرد

and, using a Norden bombsight,

و با استفاده از بمب‌انداز نوردِن،

dropped a very large thermonuclear device

یک بمب اتمی-گرمایشی عظیم را

on the city of Hiroshima.

روی شهر هیروشیما انداخت.

And as was typical with the Norden bombsight,

و همانطور که برای بمب‌انداز نوردِن معمول بود،

the bomb actually missed its target by 800 ft.

بمب هدف را با حدود ۲۵۰ متر از دست داد.

But of course, it didn't matter.

ولی واقعا،‌ اصلا مهم نبود.

And that's the greatest irony of all

و این بزرگترین کنایه است

when it comes to the Norden bombsight.

وقتی که صحبت از بمب‌انداز نوردِن می‌شود.

the air force's 1.5 billion dollar bombsight

نیروی هوایی بمب‌انداز ۱.۵ میلیارد دلاری را

was used to drop its three billion dollar bomb,

برای انداختن بمب ۳ میلیارد دلاری‌اش استفاده کرد،‌

which didn't need a bombsight at all.

که اصلا بمب‌انداز نیاز نداشت.

Meanwhile, back in New York,

در همین حال،‌ اینجا در نیویورک،

no one told Carl Norden

هیچکس به کارل نوردِن نگفت

that his bombsight was used over Hiroshima.

که بمب‌اندازش برای هیروشیما استفاده شده‌است.

He was a committed Christian.

او یک مسیحی معتقد است.

He thought he had designed something

او فکر کرد که چیزی طراحی کرده‌است

that would reduce the toll of suffering in war.

که تلفات و صدمات جنگ را کاهش می‌دهد.

It would have broken his heart.

اون قلبش رو می‌شکست.

(Applause)

(تشویق)