Sam Martin: The quirky world of "manspaces"

دنياي عجيب و غريب "فضاهاي فردي"

Translator: Maral Salehi Reviewer: Mohammad Reza Minoosepehr

So, I am indeed going to talk about

در واقع، قصد دارم درخصوص

the spaces men create for themselves,

فضاهايي كه افراد براي خود خلق مي‌كنند صحبت كنم.

but first I want to tell you why I'm here.

اما ابتدا مي‌خوام درخصوص اينكه چرا اينجا هستم براتون بگم.

I'm here for two reasons. These two guys

من به دو دليل اينجام. اين دو پسر

are my two sons Ford and Wren.

پسرهاي من فورد و ورن هستند.

When Ford was about three years old,

وقتي فورد تقريبا سه‌سال داشت،

we shared a very small room together,

ما با هم در يك اتاق زندگي مي‌كرديم،

in a very small space.

در يك فضاي بسيار كوچك.

My office was on one half of the bedroom,

نصفي از اتاق خواب دفترم بود،

and his bedroom was on the other half.

و نصف ديگه اش، اتاق خواب او بود.

And you can imagine, if you're a writer,

اگه نويسنده باشيد می تونید تصور کنید

that things would get really crowded around deadlines.

که موقع سررسيدن مهلت كار همه چیز رو هم تلنبار میشه.

So when Wren was on the way,

به همين خاطر، وقتي ورن مي‌خواست دنيا بيايد،

I realized I needed to find a space of my own.

فهميدم كه بايد جايي براي خودم دست و پا كنم.

There was no more space in the house. So I went out to the backyard,

داخل خانه فضاي اضافه وجود نداشت. به همين خاطر رفتم حياط پشتي.

and without any previous building experience,

و بدون هيچگونه تجربه معماري قبلي

and about 3,000 dollars and some

و با بودجه‌اي در حدود سيصد دلار

recycled materials, I built this space.

مواد بازيافت شده، اين فضا رو ساختم.

It had everything I needed. It was quiet.

آن فضا همه چيزي رو كه مي‌خواستم داشت. ساکت بود،

There was enough space. And I had control, which was very important.

فضاي كافي داشت، و مهم تر اینکه بر آن کنترل داشتم.

As I was building this space, I thought

وقتي داشتم اين فضا رو مي‌ساختم با خودم گفتم

to myself, "Surely I'm not the only guy

" مطمئنا من تنها كسي نيستم

to have to have carved out a space for his own."

كه مجبور شده فضايي براي خودش بنا كنه."

So I did some research.

بنابراين كمي تحقيق كردم

And I found that there was an historic precedence.

و فهميدم كه پيشينه ای تاريخي در اين خصوص هست.

Hemingway had his writing space.

همينگوي محل نوشتن خودش رو داشته.

Elvis had two or three manspaces,

الويس دو يا سه فضاي شخصي داشته،

which is pretty unique because he lived with both his wife and his mother in Graceland.

كه بسيار منحصر به فرده چون با همسرش و مادرش در گريسلند زندگي مي‌كرده.

In the popular culture, Superman had the Fortress of Solitude,

در فرهنگ عامه، سوپرمن غار تنهايي خودش رو داشته،

and there was, of course, the Batcave.

و البته غار بتمن رو هم جا نیندازيم.

So I realized then that I wanted to go out on a journey

به اين ترتيب فهميدم كه مي‌خوام سفري كنم

and see what guys were creating for themselves now.

و ببينم كه در حال حاضر ديگران براي خود چه چيزي ساخته‌اند.

Here is one of the first spaces I found. It is in Austin, Texas,

اين يكي از جاهايي است كه پيدا كردم، اينجا استون است در تگزاس.

which is where I'm from.

كه من اهل آنجا هستم.

On the outside it looks like a very typical garage, a nice garage.

از بيرون يه گاراژ معمولي به نظر مي‌رسد ،يه گاراژ خوب

But on the inside, it's anything but.

اما از داخل، هر چيزي هست الا گاراژ.

And this, to me, is a pretty classic manspace.

و به نظرم اين يه فضاي فردي بسيار كلاسيك است.

It has neon concert posters, a bar

در آن پوسترهاي نئوني كنسرت، بار

and, of course, the leg lamp,

و همينطور لامپ پايه‌دار هست

which is very important.

كه خیلی مهمه.

I soon realized that manspaces didn't have to be only inside.

خیلی زود فهميدم كه فضاي فردي الزاما نبايد داخل بنا باشن.

This guy built a bowling alley in his backyard,

اين دوست ما يك مسير بولينگ در حياط پشتي خود

out of landscaping timbers, astroturf.

از الوارهاي محوطه‌سازي و چمن مصنوعي ساخته.

And he found the scoreboard in the trash.

اسکور برد رو هم از زباله‌هاي بيرون گذاشته شده پيدا كرده.

Here's another outdoor space, a little bit more sophisticated.

در اينجا فضاي فردي ديگري در هواي آزاد وجود داره كه كمي پيچيده‌تر است.

This a 1923 wooden tugboat,

اين كرجي چوبي مدل 1923

made completely out of Douglas fir.

كه كاملا از چوب گل هميشه بهار ساخته شده است.

The guy did it all himself.

اين پسر همش رو خودش ساخته.

And there is about 1,000 square feet of hanging-out space inside.

در داخل هم حدود هزار فوت مکعب فضا وجود داره.

So, pretty early on in my investigations

در مراحل اوليه تحقيقاتم بود

I realized what I was finding was not what I expected to find,

که فهميدم دارم چیزی رو پیدا می کنم که انتظارش رو نداشتم.

which was, quite frankly, a lot of beer can pyramids

اونها، صادقانه بگم ،هرم‌هاي قوطي‌هاي آبجو

and overstuffed couches and flat-screen TVs.

و نيمكت‌هاي اضافي و تلويزيون‌هاي صفحه تخت بودند.

There were definitely hang-out spots.

درسته که اونها برای مكانهای استراحت بودند،

But some were for working, some were for playing,

اما بعضي از اونها براي كار و بعضي هم براي بازي بودند،

some were for guys to collect their things.

بعضي هم براي اين بودند كه افراد مجموعه‌هاشون رو آنجا گردآوري كنند.

Most of all, I was just surprised with what I was finding.

جدای از همه اینها،از چیزهایی که پیدا می کردم شگفت زده می شدم.

Take this place for example.

مثلا اين مكان رو ببينيد

On the outside it looks like a typical northeastern garage.

از بيرون یه گاراژ معمولی با ورودي شمال‌شرقي به نظر مي‌ رسه.

This is in Long Island, New York.

اينجا لانگ آيلند، نيويورك است.

The only thing that might tip you off is the round window.

تنها چيزي كه ممكنه شما رو هشيار كنه پنجره گرد است.

On the inside it's a recreation of a

از داخل، اين گاراژ، بازآفريني يك

16th century Japanese tea house.

خانه پذيرايي چاي ژاپني در قرن شانزدهم است.

The man imported all the materials from Japan,

اين فرد همه مصالح رو از ژاپن وارد كرده،

and he hired a Japanese carpenter

و يه نجار ژاپني هم استخدام كرده

to build it in the traditional style.

تا آن را به سبك سنتي بسازه.

It has no nails or screws.

حتی یه میخ یا پیچ هم به کار نرفته.

All the joints are hand-carved and hand-scribed.

تمام اتصالات دست‌ساز هستند.

Here is another pretty typical scene. This is a suburban Las Vegas neighborhood.

این یه منظره معمولي ديگه است. اينجا منطقه ای در حومه لاس وگاس است.

But you open one of the garage doors

اما وقتی يكي از درهاي گاراژ رو باز مي‌كنيد

and there is a professional-size boxing ring inside.

يك رينگ بوكس حرفه‌اي را در داخل مي‌بينيد.

(Laughter)

(خنده حضار)

And so there is a good reason for this.

اين يكي هم دليل خوبي است.

It was built by this man who is Wayne McCullough.

اين بنا توسط اين مرد واين مك كلوق ساخته شده.

He won the silver medal for Ireland

او برنده مدال نقره ايرلند

in the 1992 Olympics,

در المپيك 1992 است.

and he trains in this space. He trains other people.

او در این فضا درس مي‌ده. او ديگران رو آموزش مي‌ده.

And right off the garage he has his own trophy room

و دقيقا بيرون گاراژش، اتاق جوايز خودش را داره

where he can sort of bask in his accomplishments,

كه در آن تقريبا هنرهاي خودش رو به نمايش مي‌گذاره،

which is another sort of important part about a manspace.

كه بخش مهم دیگه ای درخصوص فضاي فردي است.

So, while this space represents someone's profession,

به همين خاطر، در حالي كه اين مكان حرفه شخص رو به نمايش گذاشته

this one certainly represents a passion.

این یکی قطعا بیانگر اشتیاقه.

It's made to look like the inside of an English sailing ship.

اين شبيه داخل يك قايق بادباني انگليسي ساخته شده.

It's a collection of nautical antiques from the 1700s and 1800s.

اين مجموعه‌اي گردآوري شده از اشيا عتيقه دريانوردي از قرن هفدهم و هجدهم است.

Museum quality.

به شكل يك موزه.

So, as I came to the end of my journey,

به اين ترتيب ، در پایان سفرم

I found over 50 spaces.

بیش از پنجاه مكان فردي رو يافته بودم.

And they were unexpected and they were surprising.

آنها غير قابل پيش‌بيني و شگفت‌انگيز بودند.

But they were also --

اما همچنين

I was really impressed by how personalized they were,

بسيار تحت تاثير نحوه شخصي بودن آنها قرار گرفتم،

and how much work went into them.

و اينكه هركدام از آنها چقدر كار برده بود.

And I realized that's because the guys that I met

و فهميدم كه اين (توانمندي)به خاطر اين بود كه افرادي كه با آنها ملاقات كردم،

were all very passionate about what they did.

واقعا مشتاق كاري بودند كه انجام داده بودند.

And they really loved their professions.

آنها واقعا كارشون رو دوست داشتند.

And they were very passionate about their collections and their hobbies.

و بسيار مشتاق مجموعه‌هاي گردآوري شده خود و سرگرمي‌هاي خود بودند.

And so they created these spaces

آنها آن مكانها رو خلق كرده بودند

to reflect what they love to do,

تا منعكس‌كننده چيزي باشند كه عاشقش بودند،

and who they were.

و چیزی كه خودشان بودند(هويت‌شان).

So if you don't have a space of your own,

بنابراين اگر شما فضايي براي خودتان نداريد

I highly recommend finding one, and getting into it.

به شما شديدا توصيه مي‌كنم كه يكي پيدا كنيد و واردش بشید.

Thank you very much.

بسيار سپاسگزارم

(Applause)

(تشويق حضار)