Ramona Pierson: An unexpected place of healing

رومانو پیرسون: جای غیر منتظره ای برای شفا

46,469 views

2011-12-16 ・ TED


New videos

Ramona Pierson: An unexpected place of healing

رومانو پیرسون: جای غیر منتظره ای برای شفا

46,469 views ・ 2011-12-16

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

Translator: Farnaz Saghafi Reviewer: soheila Jafari
من در حقیقت می خواهم مطلبی را با شما درمیان بگذارم که احتمالا" بیش از ده سال است که در موردش صحبت نکردم.
00:16
I'm actually going to share something with you
0
16101
2166
من در حقیقت می خواهم مطلبی را با شما درمیان بگذارم که احتمالا" بیش از ده سال است که در موردش صحبت نکردم.
00:18
I haven't talked about probably in more than 10 years.
1
18291
2897
پس تحملم را در طول این سفر داشته باشید.
00:21
So bear with me as I take you through this journey.
2
21212
3024
پس تحملم را در طول این سفر داشته باشید.
00:24
When I was 22 years old,
3
24882
1475
وقتی 22 ساله بودم،
00:26
I came home from work, put a leash on my dog
4
26381
3502
از سر کار به خونه اومدم، قلادۀ سگم را بسته و مثل همیشه رفتم بدوم.
00:29
and went for my usual run.
5
29907
1754
از سر کار به خونه اومدم، قلادۀ سگم را بسته و مثل همیشه رفتم بدوم.
00:32
I had no idea that at that moment,
6
32613
1687
هیچ فکر نمی کردم که در اون لحظه قراره زندگیم برای همیشه عوض بشه.
00:34
my life was going to change forever.
7
34324
1912
هیچ فکر نمی کردم که در اون لحظه قراره زندگیم برای همیشه عوض بشه.
00:36
While I was preparing my dog for the run,
8
36935
2730
در همون زمان که من داشتم سگم را برای دویدن آماده می کردم، یه مردی مشروب خوردنش رو در بار تموم کرد،
در همون زمان که من داشتم سگم را برای دویدن آماده می کردم، یه مردی مشروب خوردنش رو دریک بار تموم کرد،
00:40
a man was finishing drinking at a bar,
9
40482
3150
00:43
picked up his car keys, got into a car
10
43656
2341
سویچ ماشینش را برداشت، رفت تو ماشین و به سمت جنوب یا هر جایی که می خواست بره، حرکت کرد.
سویچ ماشینش را برداشت، رفت تو ماشین و به سمت جنوب یا هر جایی که می خواست بره، حرکت کرد.
00:46
and headed south,
11
46021
1532
00:47
or wherever he was.
12
47577
1674
سویچ ماشینش را برداشت، رفت تو ماشین و به سمت جنوب یا هر جایی که می خواست بره، حرکت کرد.
من داشتم از عرض خیابان رد می شدم،
00:50
I was running across the street,
13
50536
1548
و تنها چیزی که واقعا" یادم می یاد اینه که انگار یه نارنجک در سرم منفجر شد.
00:52
and the only thing that I actually remember
14
52108
2180
و تنها چیزی که واقعا" یادم می یاد اینه که انگار یه نارنجک در سرم منفجر شد.
00:54
is feeling like a grenade went off in my head.
15
54312
2467
و یادم می یاد که دستامو رو زمین گذاشته و حس کردم که تمام خون بدنم از گردن و دهنم بیرون می یاد.
00:57
And I remember putting my hands on the ground
16
57478
3682
و یادم می یاد که دستامو رو زمین گذاشته و حس کردم که تمام خون بدنم از گردن و دهنم بیرون می یاد.
01:01
and feeling my life's blood
17
61184
1862
و یادم می یاد که دستامو رو زمین گذاشته و حس کردم که تمام بدنم خونه و از گردن و دهنم بیرون می یاد.
01:03
emptying out of my neck and my mouth.
18
63070
3428
و یادم می یاد که دستامو رو زمین گذاشته و حس کردم که تمام بدنم خونه و از گردن و دهنم بیرون می یاد.
اونچه اتفاق افتاد این بود که اون مرد چراغ قرمز را رد کرده و به من و سگم اصابت کرد.
01:08
What had happened is, he ran a red light
19
68478
2180
اونچه اتفاق افتاد این بود که اون مرد چراغ قرمز را رد کرده و به من و سگم اصابت کرد.
01:10
and hit me and my dog.
20
70682
1577
01:12
She ended up underneath the car.
21
72823
2022
سگم که زیر ماشین موند.
منم به جلوی ماشین پرتاپ شده و ماشین از رو پام رد شد.
01:16
I flew out in front of the car,
22
76157
1561
01:17
and then he ran over my legs.
23
77742
2190
منم به جلوی ماشین پرتاپ شده و ماشین از رو پام رد شد.
01:19
My left leg got caught up in the wheel well --
24
79956
2222
پای چپم حسابی در چرخ ماشین گیر کرد و کاملا" پیچ خورد و برگشت.
پای چپم حسابی در چرخ ماشین گیر کرد و کاملا" پیچ خورد و برگشت.
01:22
spun it around.
25
82202
1273
سپر ماشین به گلویم خورد و اونو شکافت.
01:26
The bumper of the car hit my throat,
26
86452
2063
01:28
slicing it open.
27
88539
1500
سپر ماشین به گلویم خورد و اونو شکافت.
01:30
I ended up with blunt chest trauma.
28
90984
1966
در نهایت دچار جراحت کلِ قفسۀ سینه شدم.
01:33
Your aorta comes up behind your heart, it's your major artery --
29
93608
3993
آئورت انسان از پشتِ قلب بالا می یاد.
اون رگ اصلی است و پاره شده بود، بنابراین خون از دهنم قلپ قلپ بیرون می آمد.
01:37
and it was severed, so my blood was gurgling out of my mouth.
30
97625
4837
اون رگ اصلی است و پاره شده بود، بنابراین خون از دهنم قلپ قلپ بیرون می آمد.
کف کرده بود و چیزهای وحشتناکی داشت اتفاق می افتاد.
01:42
It foamed, and ... horrible things were happening to me.
31
102486
3595
کف کرده بود و چیزهای وحشتناکی داشت اتفاق می افتاد.
هیچ نمی دونستم چه اتفاقی داره می افته،
01:48
I had no idea what was going on,
32
108461
1690
اما افراد غریبه اومدند و کمک کردند که قلبم از کار نیفته.
01:50
but strangers intervened,
33
110175
1651
اما افراد غریبه اومدند و کمک کردند که قلبم از کار نیفته.
01:53
kept my heart moving, beating.
34
113159
2189
01:55
I say "moving," because it was quivering,
35
115760
2286
چون قلبم داشت می لرزید و اونا تلاش می کردند که دوباره بزنه.
چون قلبم داشت می لرزید و اونا تلاش می کردند که دوباره بزنه.
01:58
and they were trying to put a beat back into it.
36
118070
2666
یه نفر باهوش بود و یک خودکار بیک در گردنم فرو کرد تا راه تنفسم باز بشه و بتونم کمی هوا وارد آن بکنم.
02:01
Somebody was smart and put a Bic pen in my neck
37
121070
2961
یه نفر باهوش بود و یک خودکار بیک در گردنم فرو کرد تا راه تنفسم باز بشه و بتونم کمی هوا وارد آن بکنم.
02:04
to open up my airway, so I could get some air in there.
38
124055
3334
ریه ام از کار افتاد، و یه نفر سینه ام را شکافت و یه خودکارم اونجا گذاشت تا جلوی اون اتفاق وحشتناک رو بگیره.
02:07
And my lung collapsed,
39
127413
1323
02:08
so somebody cut me open and put a pen in there as well,
40
128760
2975
ریه ام از کار افتاد، و یه نفر سینه ام را شکافت و یه خودکارم اونجا گذاشت تا جلوی اون اتفاق وحشتناک رو بگیره.
02:11
to stop that catastrophic event from happening.
41
131759
5274
ریه ام از کار افتاد، و یه نفر سینه ام را شکافت و یه خودکارم اونجا گذاشت تا جلوی اون اتفاق وحشتناک رو بگیره.
02:18
Somehow I ended up at the hospital.
42
138857
2196
یه جورایی سر از بیمارستان در آوردم.
من در یخ پیچیده شده بودم و در نهایت توسط دارو، به کما رفتم.
02:21
I was wrapped in ice,
43
141077
1263
02:22
and then eventually put into a drug-induced coma.
44
142364
3018
من در یخ پیچیده شده بودم و در نهایت توسط دارو، به کما رفتم.
18 ماه بعد بیدار شدم.
02:27
Eighteen months later, I woke up.
45
147430
2421
02:30
I was blind, I couldn't speak
46
150870
1866
کور شده بودم، نمی تونستم حرف بزنم، نمی تونستم راه برم.
02:32
and I couldn't walk.
47
152760
1889
کور شده بودم، نمی تونستم حرف بزنم، نمی تونستم راه برم.
02:34
I was 64 pounds.
48
154673
1832
وزنم 64 پوند شده بود.
02:40
The hospital really has no idea what to do with people like that.
49
160545
3987
بیمارستان واقعا" نمی دونه با این افراد چی کار کنه.
بیمارستان واقعا" نمی دونه با این افراد چی کار کنه.
02:44
And in fact, they started to call me a "gomer."
50
164556
2770
و در واقع دیگه منو "گومر" می نامیدند ( کسی که امید به زنده بودنش نیست) .
02:47
That's another story we won't even get into.
51
167760
2456
اون یه داستان دیگست که ما حتی وارد اون نمی شیم.
02:51
I had so many surgeries to put my neck back together,
52
171693
3333
من عملهای جراحی بسیاری داشتم تا گردنم دوباره درست بشه و قلبم برای چندمین بار میزون بشه.
من عملهای جراحی بسیاری داشتم تا گردنم دوباره درست بشه و قلبم برای چندمین بار میزون بشه.
02:55
to repair my heart a few times.
53
175050
1686
02:56
Some things worked, some things didn't.
54
176760
2518
بعضی چیزا خوب کار کرد و بعضی ها نه.
کلی تیتانیوم در من، استخوانهای داغون من، گذاشتند تا پاهامو بزور به حالت درست حرکت بدهند.
02:59
I had lots of titanium put in me;
55
179302
1891
کلی تیتانیوم در من، استخوانهای داغون من، گذاشتند تا پاهامو بزور به حالت درست حرکت بدهند.
03:01
cadaver bones,
56
181217
1412
03:02
to try to get my feet moving the right way.
57
182653
2778
کلی تیتانیوم در من، استخوانهای داغون من، گذاشتند تا پاهامو بزور به حالت درست حرکت بدهند.
03:05
And I ended up with a plastic nose,
58
185930
1725
سر و کارم در آخر به یک دماغ پلاستیکی، دندانهای چینی، و همه جور چیزهای دیگه کشید.
03:07
porcelain teeth and all kinds of other things.
59
187679
2190
سر و کارم در آخر به یک دماغ پلاستیکی، دندانهای چینی، و همه جور چیزهای دیگه کشید.
03:09
But eventually, I started to look human again.
60
189893
2378
اما در نهایت شروع کردم شبیه آدمیزاد بشم.
03:15
But ...
61
195040
1150
ولی بعضی وقتها حرف زدن دربارۀ این چیزا سخته، پس تحملم کنید.
03:19
It's hard sometimes to talk about these things,
62
199101
2244
ولی بعضی وقتها حرف زدن دربارۀ این چیزا سخته، پس تحملم کنید.
03:21
so bear with me.
63
201369
1268
03:23
I had more than 50 surgeries.
64
203553
2378
من بیش از 50 عمل جراحی داشتم.
03:25
But who's counting?
65
205955
1601
ولی کی می شمره؟
03:27
(Laughter)
66
207580
1783
پس در نهایت، بیمارستان تصمیم گرفت که زمان اون رسیده اونجا رو ترک کنم.
03:29
So eventually, the hospital decided it was time for me to go.
67
209387
3247
پس در نهایت، بیمارستان تصمیم گرفت که زمان اون رسیده اونجا رو ترک کنم.
03:32
They needed to open up space for somebody else
68
212658
2834
لازم بود که جا رو برای افراد دیگه که احتمال داشت به هر دلیلی سر از اونجا در بیارن، خالی کنند.
لازم بود که جا رو برای افراد دیگه که احتمال داشت به هر دلیلی سر از اونجا در بیارن، خالی کنند.
03:35
that they thought could come back
69
215516
3220
03:38
from whatever they were going through.
70
218760
2976
لازم بود که جا رو برای افراد دیگه که احتمال داشت به هر دلیلی سر از اونجا در بیارن، خالی کنند.
03:41
Everybody lost faith in me being able to recover.
71
221760
2858
همه از بهبود من قطع امید کرده بودند.
بنابراین یه نقشه روی دیوار گذاشتند و یک دارت به سمت اون پرتاپ کردند،
03:45
So they basically put a map up on the wall, threw a dart,
72
225158
3039
و اینجا در "کلرادو" روی یک خانۀ سالمندان فرود اومد.
03:48
and it landed at a senior home, here in Colorado.
73
228221
2995
03:52
And I know all of you are scratching your head:
74
232760
2239
و میدونم الآن همتون دارین سرتون رو می خارانید:
" یه خونۀ سالمندان؟ تو می خوای اونجا چی کار کنی؟"
03:55
"A senior citizens' home?
75
235023
1227
03:56
What in the world are you going to do there?"
76
236274
2130
اما اگه شما به تمام مهارتها و استعدادهایی که در این سالن هست، فکر کنید،
03:58
But if you think about all of the skills and talent
77
238428
2431
اما اگه شما به تمام مهارتها و استعدادهایی که در این سالن هست، فکر کنید،
04:00
that are in this room right now,
78
240883
2548
این چیزیه که یک خانۀ سالمندان داره.
04:03
that's what a senior home has.
79
243455
2039
بدین ترتیب اینا تمام مهارتها و استعدادهایی بود که این سالمندان داشتند.
04:05
So there were all these skills and talents
80
245518
2062
بدین ترتیب اینا تمام مهارتها و استعدادهایی بود که این سالمندان داشتند.
04:07
that these seniors had.
81
247604
1483
04:09
The one advantage they had over most of you
82
249560
2865
مزیتی که اونا بر بیشترشماها داشتند، عقل و شعورِ اونا بود، چون زندگی طولانی داشتند.
مزیتی که اونا بر بیشترشماها داشتند، عقل و شعورِ اونا بود، چون زندگی طولانی داشتند.
04:12
is wisdom,
83
252449
1151
04:13
because they had a long life.
84
253624
2190
مزیتی که اونا بر بیشترشماها داشتند، عقل و شعورِ اونا بود، چون زندگی طولانی داشتند.
04:16
And I needed that wisdom at that moment in my life.
85
256370
2594
و من در اون لحظۀ زندگیم، به اون عقل و شعور نیاز داشتم.
ولی تصور کنید وقتی در آستانۀ در ظاهر شدم، اونا چه حالی شدند؟
04:19
But imagine what it was like for them
86
259615
1796
ولی تصور کنید وقتی در آستانۀ در ظاهر شدم، اونا چه حالی شدند؟
04:21
when I showed up at their doorstep.
87
261435
1897
اون موقع من 4 پوند اضافه کرده بودم، پس 68 پوند بودم.
04:24
At that point, I had gained four pounds, so I was 68 pounds.
88
264277
3563
اون موقع من 4 پوند اضافه کرده بودم، پس 68 پوند بودم.
سرم مو نداشت.
04:28
I was bald.
89
268261
1243
لباسهای کهنه بیمارستان تنم بود.
04:30
I was wearing hospital scrubs.
90
270139
2007
و یه نفر کفشهای تنیس بهم بخشیده بود.
04:32
And somebody donated tennis shoes for me.
91
272170
2667
04:34
And I had a white cane in one hand
92
274861
3169
تو یه دستم یه عصای سفید و توی دست دیگرم، یه کیف پر از پرونده های پزشکی بود.
تو یه دستم یه عصای سفید و توی دست دیگرم، یه کیف پر از پرونده های پزشکی بود.
04:38
and a suitcase full of medical records in another hand.
93
278054
3008
و بدین ترتیب سالمندان فهمیدند که باید یه جلسۀ فوری تشکیل بدهند.
04:41
So the senior citizens realized
94
281443
2191
04:43
that they needed to have an emergency meeting.
95
283658
2292
و بدین ترتیب سالمندان فهمیدند که باید یه جلسۀ فوری تشکیل بدهند.
04:45
(Laughter)
96
285974
1762
( خندۀ حاضرین)
04:47
So they pulled back and they were looking at each other,
97
287760
2976
سپس عقب رفتند و بهم نگاه کرده و ادامه دادند:
04:50
and they were going, "OK, what skills do we have in this room?
98
290760
4071
" خوب، چه مهارتهایی در این اتاق داریم؟ این بچه خیلی کار لازم داره."
04:54
This kid needs a lot of work."
99
294855
2135
" خوب، چه مهارتهایی در این اتاق داریم؟ این بچه خیلی کار لازم داره."
04:57
So they eventually started matching their talents and skills
100
297529
4809
بدین ترتیب بالاخره شروع کرده و مهارتها و استعدادهایشان را با تمام نیازهای من هماهنگ کردند.
بدین ترتیب بالاخره شروع کرده و مهارتها و استعدادهایشان را با تمام نیازهای من هماهنگ کردند.
بدین ترتیب بالاخره شروع کرده و مهارتها و استعدادهایشان را با تمام نیازهای من هماهنگ کردند.
05:02
to all of my needs.
101
302362
1374
اما یکی از اولین چیزهایی که لازم بود انجام دهند برآورد نیاز فوری من بود.
05:04
But one of the first things they needed to do
102
304275
2160
اما یکی از اولین چیزهایی که لازم بود انجام دهند برآورد نیاز فوری من بود.
05:06
was assess what I needed right away.
103
306459
2175
لازم بود سر در بیارم که چطور مثل یک آدمِ نرمال غذا بخورم،
05:08
I needed to figure out how to eat like a normal human being,
104
308658
3139
لازم بود سر در بیارم که چطور مثل یک آدمِ نرمال غذا بخورم،
05:11
since I'd been eating through a tube in my chest
105
311821
3341
چون از راه لوله ای در قفسۀ سینه ام و از راه رگ غذا می خوردم.
چون از راه لوله ای در قفسۀ سینه ام و از راه رگ غذا می خوردم.
05:15
and through my veins.
106
315186
1550
05:16
So I had to go through trying to eat again.
107
316760
3203
بنابراین باید سخت تلاش می کردم تا دوباره غذا بخورم.
05:19
And they went through that process.
108
319987
1749
و اونا هم با من این راه را همراه شدند.
و سپس باید فکر می کردند:
05:22
And then they had to figure out:
109
322169
1567
05:23
"Well, she needs furniture.
110
323760
1751
" خوب، اون اسباب اثاثیه لازم داره. اون گوشۀ این آپارتمان می خوابه."
05:25
She is sleeping in the corner of this apartment."
111
325535
3081
" خوب، اون اسباب اثاثیه لازم داره. اون گوشۀ این آپارتمان می خوابه."
05:28
So they went to their storage lockers
112
328640
2096
پس به انباریهایشان رفته و اسبابهای اضافی شان را جمع کردند--
05:30
and all gathered their extra furniture --
113
330760
1976
پس به انباریهایشان رفته و اسبابهای اضافی شان را جمع کردند--
05:32
gave me pots and pans, blankets --
114
332760
2141
ظرف و ظروف، وسایل خواب، همه چیز بهم دادند.
ظرف و ظروف، وسایل خواب، همه چیز بهم دادند.
05:36
everything.
115
336298
1176
05:38
And then the next thing that I needed
116
338577
3478
و سپس چیز بعدی که به اون نیاز داشتم، یک تغییر اساسی بود.
و سپس چیز بعدی که به اون نیاز داشتم، یک تغییر اساسی بود.
05:42
was a makeover.
117
342079
1166
05:43
(Laughter)
118
343556
1150
بدین ترتیب لباسهای پاره پورۀ سبز در آمده و جای آنرا لباسهای پولی استر گلدارگرفت.
05:44
So out went the green scrubs,
119
344730
1555
بدین ترتیب لباسهای پاره پورۀ سبز در آمده و جای آنرا لباسهای پولی استر گلدارگرفت.
05:46
and in came the polyester and floral prints.
120
346309
2866
( خندۀ حاضرین)
05:49
(Laughter)
121
349199
4291
05:53
We're not going to talk about the hairstyles
122
353514
2108
ما دربارۀ مدل مویی که سعی داشتند برام درست کنند وقتی که موهام دراومد، صحبت نمی کنیم.
05:55
they tried to force on me once my hair grew back.
123
355646
3078
ما دربارۀ مدل مویی که سعی داشتند برام درست کنند وقتی که موهام دراومد، صحبت نمی کنیم.
ولی من با موی آبی مخالفت کردم.
05:59
But I did say no to the blue hair.
124
359263
1735
( خندۀ حاضرین)
06:01
(Laughter)
125
361022
2133
06:04
So eventually, what went on is,
126
364577
3676
بدین ترتیب بالاخره اینطور پیش رفت که اونا تصمیم گرفتند موقع اینه که صحبت کردن را یاد بگیرم.
بدین ترتیب بالاخره اینطور پیش رفت که اونا تصمیم گرفتند موقع اینه که صحبت کردن را یاد بگیرم.
06:08
they decided that, well, I need to learn to speak.
127
368277
2880
چون اگه نتونی صحبت کنی یا نتونی ببینی، نمی تونی یه آدم مستقل باشی.
06:11
You can't be an independent person
128
371181
1804
چون اگه نتونی صحبت کنی یا نتونی ببینی، نمی تونی یه آدم مستقل باشی.
06:13
if you're not able to speak and you can't see.
129
373009
2727
06:15
So they figured not being able to see is one thing,
130
375760
2917
بنابراین اونا فکر کردند که ندیدن یک مسئله است اما لازمه کاری کنند که منو به صحبت وا دارند.
06:18
but they need to get me to talk.
131
378701
1578
بنابراین اونا فکر کردند که ندیدن یک مسئله است اما لازمه کاری کنند که منو به صحبت وا دارند.
06:20
So while Sally, the office manager,
132
380760
2976
بنابراین "سالی" ، مدیر دفتر، در طول روز حرف زدن را بهم یاد میداد،
06:23
was teaching me to speak in the day --
133
383760
1896
بنابراین "سالی" ، مدیر دفتر، در طول روز حرف زدن را بهم یاد میداد،
06:25
it's hard, because when you're a kid, you take things for granted.
134
385680
4125
خیلی سخت بود، چون وقتی بچه ای، همه چیزها را بدیهی می دونی.
خیلی سخت بود، چون وقتی بچه ای، همه چیزها را بدیهی می دونی.
06:29
You learn things unconsciously.
135
389829
1697
چیزها را ناخودآگاه یاد می گیری.
06:31
But for me, I was an adult and it was embarrassing,
136
391550
3467
اما درمورد من، بزرگسال بودم و خجالت آور بود،
و باید یاد میگرفتم که گلوی جدیدم را با زبانم ، و دندانهای جدیدم را با لبهایم هماهنگ کنم،
06:35
and I had to learn how to coordinate my new throat with my tongue
137
395041
3902
و باید یاد میگرفتم که گلوی جدیدم را با زبانم ، و دندانهای جدیدم را با لبهایم هماهنگ کنم،
06:38
and my new teeth and my lips,
138
398967
2769
و باید یاد میگرفتم که گلوی جدیدم را با زبانم ، و دندانهای جدیدم را با لبهایم هماهنگ کنم،
06:41
and capture the air and get the word out.
139
401760
2471
و هوا را حبس کرده و کلمات را ادا کنم.
06:44
So, I acted like a two-year-old,
140
404255
1828
از اینرو رفتارم مثل یه بچۀ دو ساله بود و از همکاری سر باز می زدم.
06:46
and refused to work.
141
406107
1736
از اینرو رفتارم مثل یه بچۀ دو ساله بود و از همکاری سر باز می زدم.
ولی اونا فکر بهتری داشتند.
06:49
But the men had a better idea.
142
409412
2488
06:51
They were going to make it fun for me.
143
411924
2322
اونا کارو برام جالب کردند.
اینطوریکه شبها بازی با بازي حروف ، کلمات رکیک را بهم یاد می دادند.
06:54
So they were teaching me cuss-word Scrabble at night.
144
414270
3775
( خندۀ حاضرین)
06:58
(Laughter)
145
418069
3115
و سپس، یواشکی ، یادم دادند چطور مثل یه ملوان فحش بدم.
07:02
And then, secretly, how to swear like a sailor.
146
422372
3630
و سپس، یواشکی ، یادم دادند چطور مثل یه ملوان فحش بدم.
07:06
(Laughter)
147
426026
1013
با این حساب خودتون تصور کنید که وقتی "سالی" بالاخره اعتمادم به نفسم را ایجاد کرد، اولین کلماتی که بر زبان آوردم چی بودند.
07:07
I'm going to just leave it to your imagination
148
427063
3808
07:10
as to what my first words were --
149
430895
2516
با این حساب خودتون تصور کنید که وقتی "سالی" بالاخره اعتمادم به نفسم را ایجاد کرد، اولین کلماتی که بر زبان آوردم چی بودند.
07:13
(Laughter)
150
433435
991
07:14
when Sally finally got my confidence built.
151
434450
2977
با این حساب خودتون تصور کنید که وقتی "سالی" بالاخره اعتمادم به نفسم را ایجاد کرد، اولین کلماتی که بر زبان آوردم چی بودند.
07:17
(Laughter)
152
437451
2189
( خندۀ حاضرین)
07:19
So I moved on from there.
153
439664
2000
بدین ترتیب از آنجا پیش رفتم.
07:21
And a former teacher who happened to have Alzheimer's
154
441688
3176
و فرد مبتلا به آلزایمری که قبلا" معلم بود، مسئولیت آموزش نوشتن به من را عهده دار شد.
07:24
took on the task of teaching me to write.
155
444888
2331
و فرد مبتلا به آلزایمری که قبلا" معلم بود، مسئولیت آموزش نوشتن به من را عهده دار شد.
07:28
The redundancy was actually good for me.
156
448616
2317
اون تکرارهای بیش از اندازه در واقع به نفعم بود.
07:30
So, we'll just keep moving on.
157
450957
1779
بدین ترتیب ما پیش می رویم.
07:32
(Laughter)
158
452760
4210
( خندۀ حاضرین)
یکی از موقعیتهای اساسی برای من این بود که در واقع یاد بگیرم چطور بعنوان یک فرد نابینا از خیابان عبور کنم.
07:39
One of the pivotal times for me
159
459629
2195
07:41
was actually learning to cross the street again
160
461848
2667
یکی از موقعیتهای اساسی برای من این بود که در واقع یاد بگیرم چطور بعنوان یک فرد نابینا از خیابان عبور کنم.
07:44
as a blind person.
161
464539
1642
یکی از موقعیتهای اساسی برای من این بود که در واقع یاد بگیرم چطور بعنوان یک فرد نابینا از خیابان عبور کنم.
خوب چشمهاتون رو ببیندید.
07:47
So close your eyes.
162
467260
1469
07:49
Now imagine you have to cross a street.
163
469521
2894
حال تصور کنید که باید از یک خیابان عبور کنید.
نمی دانید که اون خیابان چقدرفاصله دارد
07:52
You don't know how far that street is,
164
472439
2563
و نمی دانید که آیا دارید در خط راست می روید یا نه
07:56
and you don't know if you're going straight.
165
476121
2615
07:58
And you hear cars whizzing back and forth,
166
478760
2559
و صدای ویژ ویژ ماشینها که در رفت و آمدند را می شنوید،
و یک تصادف وحشتناکی داشتید که شما را در این موقعیت قرار داده.
08:02
and you had a horrible accident
167
482168
1568
08:03
that landed you in this situation.
168
483760
2293
و یک تصادف وحشتناکی داشتید که شما را در این موقعیت قرار داده.
08:06
So there were two obstacles I had to get through.
169
486553
2554
بنابراین می بایست دو مانع را پشت سر می گذاشتم.
08:09
One was post-traumatic stress disorder.
170
489760
2789
یکی، اختلالات روحی پس از حادثه بود.
و هر وقت که نزدیک گوشۀ جدول خیابان می شدم ، وحشتم برمی داشت.
08:13
Every time I approached the corner or the curb,
171
493192
3761
08:16
I would panic.
172
496977
1287
و هر وقت که نزدیک گوشۀ جدول خیابان می شدم ، وحشتم برمی داشت.
08:18
And the second one
173
498288
1801
و دومی، در حقیقت تلاش برای این بود که چطور از خیابان رد شم.
08:20
was actually trying to figure out how to cross that street.
174
500113
3134
و دومی، در حقیقت تلاش برای این بود که چطور از خیابان رد شم.
08:23
So one of the seniors just came up to me,
175
503760
2886
از اینرو یکی از سالمندان به طرفم اومد و منو به لب خیابان هل داد و گفت،
08:26
and she pushed me up to the corner and said,
176
506670
3332
از اینرو یکی از سالمندان به طرفم اومد و منو به لب خیابان هل داد و گفت،
" وقتی فکر کردی وقت رد شدنه، عصایت را به جلو بلند کن،
08:30
"When you think it's time to go, just stick the cane out there.
177
510026
2995
اگه به جایی خورد، از خیابان رد نشو."
08:33
If it's hit, don't cross the street."
178
513045
1827
08:34
(Laughter)
179
514896
5495
( خندۀ حاضرین)
کاملا" قابل قبول بود.
08:40
Made perfect sense.
180
520415
1425
08:41
(Laughter)
181
521864
1137
ولی با سومین عصایی که غیژی ازعرض خیابان رفت،
08:43
But by the third cane that went whizzing across the road --
182
523025
3589
ولی با سومین عصایی که غیژی ازعرض خیابان رفت،
08:46
(Laughter)
183
526638
1351
اونا فهمیدند که باید عقلها را رو هم بریزند،
08:48
they realized that they needed to put their resources together,
184
528013
3057
و پول جمع کردند تا من بتونم به انجمن "بریل" رفته
08:51
and they raised funds
185
531094
1470
08:52
so that I could go to the Braille Institute
186
532588
2087
و پول جمع کردند تا من بتونم به انجمن "بریل" رفته
08:54
and actually gain the skills to be a blind person,
187
534699
4597
ودر واقع، مهارتهای لازم برای یک فرد نابینا را کسب کنم،
ودر واقع، مهارتهای لازم برای یک فرد نابینا را کسب کنم،
و همچنین یک سگ راهنما بگیرم تا زندگیم را تغییر دهد.
08:59
and also to go get a guide dog,
188
539320
1998
و همچنین یک سگ راهنما بگیرم تا زندگیم را تغییر دهد.
09:01
who transformed my life.
189
541342
1370
و با کمک سرمایه گذاری سالمندان، وهمچنین سگ راهنمایم و مهارتهایی که کسب کرده بودم، تونستم به کالج برم.
09:03
And I was able to return to college
190
543215
1769
و با کمک سرمایه گذاری سالمندان، وهمچنین سگ راهنمایم و مهارتهایی که کسب کرده بودم، تونستم به کالج برم.
09:05
because of the senior citizens who invested in me,
191
545008
3728
09:08
and also the guide dog and skill set I had gained.
192
548760
3133
و با کمک سرمایه گذاری سالمندان، وهمچنین سگ راهنمایم و مهارتهایی که کسب کرده بودم، تونستم به کالج برم.
09:12
Ten years later, I gained my sight back.
193
552760
2270
ده سال بعد بینایی خود را باز یافتم.
نه بطور معجزه آسایی.
09:15
Not magically --
194
555054
1389
من سه عمل جراحی داشته و یکی از اونا امتحانی بود.
09:17
I opted in for three surgeries,
195
557125
2969
من سه عمل جراحی داشته و یکی از اونا امتحانی بود.
09:20
and one of them was experimental.
196
560118
1870
اون در حقیقت یک جراحی روباطیک بود.
09:22
It was actually robotic surgery
197
562012
1724
09:23
that removed a hematoma from behind my eye.
198
563760
2498
آنها یک "هماتوم" ( تودۀ خونی) را از پشت چشمم برداشتند.
بزرگترین تغییر برای من این بود که دنیا پیش می رفت،
09:28
The biggest change for me was that the world moved forward,
199
568356
4829
بزرگترین تغییر برای من این بود که دنیا پیش می رفت،
که اختراعات و همه نوع چیزهای جدید --
09:33
that there were innovations and all kinds of new things --
200
573209
4042
که اختراعات و همه نوع چیزهای جدید --
موبایل، لپ تاپ، همۀ چیزهایی که هیچوقت ندیده بودم، وجود داشتند.
09:37
cellphones, laptops,
201
577275
1929
موبایل، لپ تاپ، همۀ چیزهایی که هیچوقت ندیده بودم، وجود داشتند.
09:39
all these things that I had never seen before.
202
579228
2647
09:41
And as a blind person,
203
581899
1652
و بعنوان یک فرد نابینا، حافظۀ بصری تو تحلیل می رود،
09:43
your visual memory fades,
204
583575
2519
و بعنوان یک فرد نابینا، حافظۀ بصری تو تحلیل می رود،
و حس لامسه و بویایی، جای آنرا می گیرد.
09:46
and is replaced with how you feel about things
205
586118
4018
و حس لامسه و بویایی، جای آنرا می گیرد.
09:50
and how things sound
206
590160
1819
و حس لامسه و بویایی، جای آنرا می گیرد.
09:52
and how things smell.
207
592003
1357
09:54
So one day, I was in my room
208
594760
2486
بدین ترتیب یه روز تو اتاقم نشسته بودم
و دیدم یه چیزی تو اتاق نشسته و فکر کردم هیولاست.
09:57
and I saw this thing sitting in my room.
209
597270
2073
و دیدم یه چیزی تو اتاق نشسته و فکر کردم هیولاست.
09:59
I thought it was a monster,
210
599367
1369
10:00
so I was walking around it.
211
600760
2115
بنابراین دور اون راه رفتم.
10:02
And I go, "I'm just going to touch it."
212
602899
2002
و گفتم، " میرم و بهش دست می زنم."
10:04
And I touched it and I went,
213
604925
1382
رفتم و بهش دست زدم، " اوه خدای من، اون یک سبد رختشویی بود."
10:06
"Oh my God, it's a laundry basket."
214
606331
2118
رفتم و بهش دست زدم، " اوه خدای من، اون یک سبد رختشویی بود."
( خندۀ حاضرین)
10:09
(Laughter)
215
609592
2882
بدین ترتیب وقتی یه آدم بینا هستی، همه چیز فرق می کنه چون اونو حق مسلم خود می دونی.
10:13
Everything is different when you're a sighted person,
216
613477
4036
بدین ترتیب وقتی یه آدم بینا هستی، همه چیز فرق می کنه چون اونو حق مسلم خود می دونی.
بدین ترتیب وقتی یه آدم بینا هستی، همه چیز فرق می کنه چون اونو حق مسلم خود می دونی.
10:17
because you take that for granted.
217
617537
1662
اما وقتی نابینا هستی، حافظۀ لامسه در مورد اشیاء داری.
10:19
But when you're blind, you have the tactile memory for things.
218
619223
4011
اما وقتی نابینا هستی، حافظۀ لامسه در مورد اشیاء داری.
بزرگترین تغییر برایم این بود که به دستانم نگاه کرده و دیدم که 10 سال از عمرم را از دست دادم.
10:24
The biggest change for me was looking down at my hands
219
624075
2549
10:26
and seeing that I'd lost 10 years of my life.
220
626648
2820
بزرگترین تغییر برایم این بود که به دستانم نگاه کرده و دیدم که 10 سال از عمرم را از دست دادم.
10:30
I thought that time had stood still for some reason
221
630561
3059
فکر می کردم زمان بنا به دلایلی برای من ایستاده و برای دوستان و اقوام پیش می رود.
10:33
and moved on for family and friends.
222
633644
1834
فکر می کردم زمان بنا به دلایلی برای من ایستاده و برای دوستان و اقوام پیش می رود.
10:35
But when I looked down,
223
635502
1484
ولی وقتی به پایین نگاه کردم،
10:37
I realized that time marched on for me, too,
224
637010
2570
فهمیدم که زمان برای منم پیش رفته و لازمه که بهش برسم، پس به پیش رفتم.
10:39
and that I needed to get caught up.
225
639604
1724
فهمیدم که زمان برای منم پیش رفته و لازمه که بهش برسم، پس به پیش رفتم.
10:41
So I got going on it.
226
641352
1475
فهمیدم که زمان برای منم پیش رفته و لازمه که بهش برسم، پس به پیش رفتم.
وقتی اون حادثه برای من پیش اومد، ما کلماتی مثل منبع یابی جمعیتی و همکاری تمام عیار را نداشتیم.
10:44
We didn't have words like "crowdsourcing" and "radical collaboration"
227
644427
3920
وقتی اون حادثه برای من پیش اومد، ما کلماتی مثل منبع یابی جمعیتی و همکاری تمام عیار را نداشتیم.
10:48
when I had my accident.
228
648371
1365
اما مفهوم آن حقیقی است--
10:50
But the concept held true --
229
650113
1763
10:51
people working with people to rebuild me;
230
651900
2413
افراد با هم همکاری کرده تا مرا از نو بسازند؛
10:54
people working with people to reeducate me.
231
654337
2809
افراد با هم همکاری کرده تا مرا از نو آموزش دهند.
اگر بخاطر همکاری تمام عیار و همه جانبۀ آنها نبود، من امروز اینجا نمی ایستادم.
10:57
I wouldn't be standing here today
232
657170
1817
اگر بخاطر همکاری تمام عیار و همه جانبۀ آنها نبود، من امروز اینجا نمی ایستادم.
10:59
if it wasn't for extreme radical collaboration.
233
659011
3725
11:02
Thank you so much.
234
662760
1294
بسیار سپاسگزارم.
11:04
(Applause)
235
664078
3483
( تشویق حاضرین)
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7