Tyler DeWitt: Hey science teachers -- make it fun

تایلر دویت: معلم‌های علوم! -- درس را با شوخی مخلوط کنید

Translator: Morton Bast Reviewer: Krystian Aparta

Translator: Amirpouya Ghaemian Reviewer: Pedram Pourasgari

Let me tell you a story.

می خواهم داستانی را برایتان تعریف کنم.

امسال اولین سالی است که من در دبیرستان علوم تدریس می‌کنم،

It's my first year as a new high school science teacher,

and I'm so eager.

و فوق العاده مشتاق هستم.

I'm so excited, I'm pouring myself into my lesson plans.

من فوق العاده هیجان زده هستم، و خودم را کاملاً وقف برنامه های درسی‌ام می‌کنم.

ولی دارم کم کم به این نتیجه ی ترسناک می‌رسم

But I'm slowly coming to this horrifying realization

که شاید دانش آموزانم اصلاً چیزی یاد نگیرند.

that my students just might not be learning anything.

یک روز اتفاقی افتاد:

This happens one day:

I'd just assigned my class to read this textbook chapter

من به کلاس گفته بودم که فصل مربوط به مبحث مورد علاقه ام در زیست شناسی را بخوانند:

about my favorite subject in all of biology:

من به کلاس گفته بودم که فصل مربوط به مبحث مورد علاقه ام در زیست شناسی را بخوانند:

viruses and how they attack.

ویروس ها و نحوه ی حمله ی آن ها.

And so I'm so excited to discuss this with them,

و بنابراین برای بحث با آن ها درباره‌ی این مبحث فوق العاده هیجان زده بودم،

من این طور شروع کردم، "کسی می تواند این مبحث را به طور کلی توضیح دهد و بگوید چرا این قدر جذاب است ؟"

and I come in and I say, "Can somebody please explain

the main ideas and why this is so cool?"

من این طور شروع کردم، "کسی می تواند این مبحث را به طور کلی توضیح دهد و بگوید چرا این قدر جذاب است ؟"

همه ساکت بودند.

There's silence.

نهایتاً، دانش آموز مورد علاقه ام، مستقیم در چشم هایم نگاه کرد،

Finally, my favorite student, she looks me straight in the eye,

and she says, "The reading sucked."

و گفت، "این مبحث مزخرف است."

(Laughter)

و بعد کمی موضوع را روشن تر کرد. او گفت، "راستش را بخواهید،

And then she clarified.

She said, "You know what, I don't mean that it sucks.

منظور من این نیست که این مبحث مزخرف است. منظورم این است که من حتی یک کلمه هم از این درس نفهمیدم.

I mean I didn't understand a word of it.

It's boring, who cares, and it sucks."

این درس کسل کننده‌ است. خب، فرقی نمی کنه، این درس مزخرفه."

(Laughter)

کم کم لبخند های از روی ترحم و دلسوزی را بر لب های دانش آموزان می شد دید،

These sympathetic smiles spread all throughout the room now,

کم کم لبخند های از روی ترحم و دلسوزی را بر لب های دانش آموزان می شد دید،

and I realize that all of my other students are in the same boat,

و من فهمیدم تمامی دانش آموزان با او هم عقیده هستند،

که البته هرچند ممکن است بعضی از آن ها نت برداشته بودند یا تعریف مفاهیم را از روی کتاب حفظ کرده بودند،

that maybe they took notes or memorized definitions from the textbook,

اما هیچ کدام از آن ها واقعا مفاهیم اصلی را نفهمیده بود.

but not one of them really understood the main ideas.

Not one of them can tell me why this stuff is so cool,

حتی یکی از آن ها نمی توانست به من بگوید چرا این مبحث جذاب است،

و این که چرا مهم است.

why it's so important.

من واقعاً سر در گم شده بودم.

I'm totally clueless.

I have no idea what to do next.

نمی دانستم باید چه کار کنم.

So the only thing I can think of is say,

بنابراین تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که بگویم،

"گوش کنید. بگذارید داستانی را برایتان تعریف کنم.

"Listen. Let me tell you a story.

The main characters in the story are bacteria and viruses.

شخصیت های اصلی در این داستان باکتری ها و ویروس ها هستند.

These guys are blown up a couple million times.

این موجودات چندین میلیون برابر بزرگتر شده اند.

باکتری ها و ویروس های واقعی آن قدر کوچک هستند که

The real bacteria and viruses are so small

نمی توانیم آن ها را بدون میکروسکوپ ببینیم،

we can't see them without a microscope,

and you guys might know bacteria and viruses

و احتمالاً باکتری ها و ویروس ها را از آن جا که

because they both make us sick.

هر دوی آن ها ما را بیمار می کنند می‌شناسید.

But what a lot of people don't know

اما چیزی که خیلی‌ها نمی‌دانند این است که

is that viruses can also make bacteria sick."

ویروس‌ها، می‌توانند باکتری ها را هم بیمار کنند."

Now, the story that I start telling my kids,

داستانی که داشتم برای دانش آموزانم تعریف می‌کردم،

it starts out like a horror story.

مثل یک داستان ترسناک شروع می شد.

روزی روزگاری این باکتری کوچک خوشحال زندگی می کرد.

Once upon a time, there's this happy little bacterium.

Don't get too attached to him.

خیلی به او دل نبندید.

(Laughter)

شاید او یک جایی در شکم شما زندگی کند،

Maybe he's floating around in your stomach

or in some spoiled food somewhere,

یا شاید در یک غذای فاسد شده،

and all of a sudden, he starts to not feel so good.

و ناگهان احساس کرد حالش خیلی خوب نیست.

Maybe he ate something bad for lunch.

شاید او برای ناهار چیز ناجوری خورده بود،

و بعد اتفاقات ترسناکی افتاد،

And then things get really horrible,

as his skin rips apart,

بعد از این که پوستش پاره شد، او دید که یک ویروس از داخل شکمش بیرون می آید.

and he sees a virus coming out from his insides.

بعد از این که پوستش پاره شد، او دید که یک ویروس از داخل شکمش بیرون می آید.

و بعد اتفاق وحشتناکی افتاد،

And then it gets horrible when he bursts open

او منفجر شد و ارتشی از ویروس ها از شکمش بیرون ریختند.

and an army of viruses floods out from his insides.

او منفجر شد و ارتشی از ویروس ها از شکمش بیرون ریختند.

اگر -- واقعا دردناک است! --

"Ouch" is right.

اگر شما این اتفاق را ببینید، در صورتی که یک باکتری باشید،

If you see this, and you're a bacterium,

this is like your worst nightmare.

این بدترین کابوستان خواهد شد.

But if you're a virus and you see this,

اما اگر شما یک ویروس باشید و این اتفاق را ببینید،

شما با آن بازو های کوچکتان دست به سینه می ایستید و با خودتان می گویید،

you cross those little legs of yours and you think,

"دم خودمون گرم!"

"We rock."

Because it took a lot of crafty work to infect this bacterium.

چون برای آلوده کردن یک باکتری کلی حیله و کلک سوار کرده اید.

این کاری است که باید انجام می دادید.

Here's what had to happen.

یک ویروس روی باکتری می‌چسبد

A virus grabbed onto a bacterium

and it slipped its DNA into it.

و دی‌ ان‌ ای‌ اش را داخل آن تزریق می‌کند.

اتفاق بعدی این است که، دی‌ ان‌ ای ویروس ماده ای تولید می‌کند

The next thing is that virus DNA made stuff

که دی ان ای های باکتری را خرد می‌کند.

that chopped up the bacteria DNA.

و حالا که از شر دی ان ای باکتری خلاص شده ایم،

And now that we've gotten rid of the bacteria DNA,

دی ان ای ویروس کنترل سلول را در دست می‌گیرد

the virus DNA takes control of the cell

and it tells it to start making more viruses.

و به آن دستور می دهد تا ویروس های بیشتری تولید کند.

Because, you see, DNA is like a blueprint

چون، می‌دانید، دی ان ای مثل یک برنامه است

that tells living things what to make.

که به چیزهای زنده دستور می دهد چه چیزی درست کنند.

این سیستم مثل رفتن به یک کارخانه ی ماشین

So this is kind of like going into a car factory

and replacing the blueprints with blueprints for killer robots.

و جایگزین کردن برنامه ی ماشین ها با برنامه ی روبات های قاتل است.

The workers still come the next day, they do their job,

کارگران فردای آن روز مثل همیشه می آیند، و کار همیشگی شان را انجام می دهند،

but they're following different instructions.

اما آن ها به دستور العمل های متفاوتی عمل می کنند.

So replacing the bacteria DNA with virus DNA

بنابراین جایگزین کردن دی ان ای باکتری با دی ان ای ویروس

باکتری را به یک کارخانه برای تولید ویروس تبدیل می کند --

turns the bacteria into a factory for making viruses --

that is, until it's so filled with viruses that it bursts.

تا زمانی که از شدت پر شدن از ویروس ها منفجر شود.

اما این تنها راهی نیست که ویروس ها باکتری ها را آلوده می کنند.

But that's not the only way that viruses infect bacteria.

Some are much more crafty.

بعضی از آن ها خیلی حیله گر تر هستند.

(Laughter)

When a secret agent virus infects a bacterium,

وقتی یک ویروس مأمور مخفی یک باکتری را آلوده می‌کند،

آن ها کمی جاسوس بازی می‌کنند.

they do a little espionage.

Here, this cloaked, secret agent virus

در این جا، این ویروس مأمور مخفی که استتار کرده است، دارد دی ان ایش را داخل سلول باکتری تزریق می کند،

is slipping his DNA into the bacterial cell,

but here's the kicker:

اما نکته‌ی شگفت انگیز اینجاست: این کار هیچگونه عواقب خطرناکی ندارد -- نه همان لحظه.

It doesn't do anything harmful -- not at first.

Instead, it silently slips into the bacteria's own DNA,

در عوض، خیلی بی سر و صدا داخل دی ان ای خود باکتری می رود،

and it just stays there like a terrorist sleeper cell,

و مثل یک سلول تروریست مخفی آن جا می ماند،

waiting for instructions.

و منتظر دستور های بعدی می شود.

And what's interesting about this is now, whenever this bacteria has babies,

و نکته ی جالب در مورد این سیستم این است که وقتی این باکتری بچه دار شود،

the babies also have the virus DNA in them.

بچه ها هم دی ان ای ویروس را درون خودشان دارند.

و حالا یک خانواده ی بزرگ باکتری داریم،

So now we have a whole extended bacteria family,

filled with virus sleeper cells.

که با سلول های ویروس مخفی پر شده اند.

They're just happily living together until a signal happens

آن ها خیلی شاد و خوشحال با همدیگر زندگی می کنند تا زمانی که یک نشانه اتفاق بیفتد

and bam! -- all of the DNA pops out.

و -- بوم! -- دی ان ای کارخودش را می کند.

It takes control of these cells, turns them into virus-making factories,

دی ان ای کنترل این سلول ها را می گیرد، آن ها را تبدیل به کارخانه های تولید ویروس می کند،

and they all burst,

و همه ی آن ها منفجر می شوند،

a huge, extended bacteria family,

یک خانواده ی بزرگ و گسترده،

all dying with viruses spilling out of their guts,

همه در حالی که ویروس ها از داخل دل و روده شان بیرون می آید می میرند،

the viruses taking over the bacterium.

ویروس ها کنترل باکتری را به دست می گیرند.

So now you understand how viruses can attack cells.

حالا شما می دانید ویروس ها چگونه می توانند به سلول ها حمله کنند.

دو راه وجود دارد: راه سمت چپ که ما به آن لایتیک می گوییم،

There are two ways:

On the left is what we call the lytic way,

where the viruses go right in and take over the cells.

که در آن ویروس ها مستقیماً می روند و سلول ها را تزریق می کنند.

On the [right] is the lysogenic way

و راه سمت راست، لیزوجنیک، که از ویروس های مأمور مخفی استفاده می کند.

that uses secret agent viruses.

و راه سمت راست، لیزوجنیک، که از ویروس های مأمور مخفی استفاده می کند.

بنابراین این مبحث آن قدر ها هم سخت نیست، درسته؟

So this stuff is not that hard, right?

And now all of you understand it.

همه ی شما آن را متوجه می شوید.

But if you've graduated from high school,

اما اگر شما از دبیرستان فارغ التحصیل شده باشید،

I can almost guarantee you've seen this information before.

من تقریباً می توانم ضمانت کنم که اگرچه شما این اطلاعات را دیده اید،

But I bet it was presented in a way that it didn't exactly stick in your mind.

اما شرط می بندم طوری ارائه شده است که در ذهن شما نمانده است.

اما شرط می بندم طوری ارائه شده است که در ذهن شما نمانده است.

So when my students were first learning this,

بنابراین چرا وقتی دانش آموزانم برای اولین بار این را یاد می گرفتند،

why did they hate it so much?

این قدر از آن متنفر شدند؟

خب، دلایلی وجود دارد.

Well, there were a couple of reasons.

اول از همه، من قول می دهم کتاب های مرجع آن ها ویروس های مأمور مخفی نداشت،

First of all, I can guarantee you

you that their textbooks didn't have secret agent viruses,

و داستان های ترسناک هم.

and they didn't have horror stories.

You know, in the communication of science,

می دانید، در رابطه با علم، یک جور عقده‌ی جدیت وجود دارد.

there is this obsession with seriousness.

می دانید، در رابطه با علم، یک جور عقده‌ی جدیت وجود دارد.

It kills me. I'm not kidding.

این واقعاً آزار دهنده است. شوخی نمی کنم.

I used to work for an educational publisher,

من قبلاً با یک ناشر درسی کار می کردم،

و به عنوان یک نویسنده، همیشه به من گفته می شد که به هیچ عنوان از داستان یا طنز استفاده نکنم،

and as a writer, I was always told never to use stories

or fun, engaging language,

یا هر گونه تعامل زبان،

because then my work might not be viewed as "serious" and "scientific."

چون در این صورت کار من ممکن است "جدی" و "علمی" به نظر نرسد.

چون در این صورت کار من ممکن است "جدی" و "علمی" به نظر نرسد.

درسته؟ منظورم این است که، چون تفریح کردن هنگام یادگیری علم حرام است.

I mean, because God forbid somebody have fun

درسته؟ منظورم این است که، چون تفریح کردن هنگام یادگیری علم حرام است.

when they're learning science.

So we have this field of science that's all about slime

ما این همه رشته های علمی مختلف درباره ی چیز های لزج،

and color changes.

و تغییر رنگ داریم. نگاه کنید. (آزمایش معرف باز و اسید با فنل فتالئین )

Check this out.

و همان طور که هر دانشمند خوبی باید چنین چیزی در چنته داشته باشد،

And then we have, of course, as any good scientist has to have ...

انفجار!

explosions!

But if a textbook seems too much fun,

اما اگر یک کتاب مرجع خیلی جذاب به نظر برسد،

it's somehow unscientific.

یک جور هایی غیر علمی است.

Now another problem

مشکل دیگر اینجاست که

was that the language in their textbook was truly incomprehensible.

زبان کتاب های مرجع واقعاً غیر قابل درک است.

If we want to summarize that story that I told you earlier,

اگر بخواهیم داستانی که الآن برایتان تعریف کردم را خلاصه کنیم،

we could start by saying,

می توانیم این طور شروع کنیم،

"این ویروس ها با تزریق دی ان ای‌شان درون یک باکتری

"These viruses make copies of themselves

by slipping their DNA into a bacterium."

نمونه های مشابهی از خود تولید می کنند."

نحوه ی بیان این مطلب در یک کتاب مرجع نیز شبیه این است:

The way this showed up in the textbook, it looked like this:

"Bacteriophage replication is initiated

"هم نوع سازی باکتری خوارانه هنگام عرضه ی

through the introduction of viral nucleic acid into a bacterium."

نوکلئیک اسید ویروسی درون یک باکتری آغاز می گردد."

نوکلئیک اسید ویروسی درون یک باکتری آغاز می گردد."

That's great, perfect for 13-year-olds.

فوق العاده است، برای یک بچه ی ۱۳ ساله عالی است.

اما نکته این جاست. غالب کسانی که در علم دستی دارند به کار من نگاهی می اندازند،

But here's the thing:

There are plenty of people in science education

اما نکته این جاست. غالب کسانی که در علم دستی دارند به کار من نگاهی می اندازند،

who would look at this and say there's no way

و می گویند امکان ندارد بتوانیم این درس ها را به دانش آموزانمان ارائه دهیم،

that we could ever give that to students,

because it contains some language that isn't completely accurate.

چون در آن از زبانی استفاده شده است که کاملاً دقیق نیست.

For example, I told you that viruses have DNA.

به طور مثال، من به شما گفتم که ویروس ها دی ان ای دارند.

Well, a very tiny fraction of them don't.

خب، بخش خیلی کوچکی از آن ها ندارند.

They have something called RNA instead.

به جای آن چیزی به نام آر ان ای دارند.

So a professional science writer would say, "That has to go.

یک نویسنده ی علمی حرفه ای دور آن خط می کشد، "این قسمت باید حذف شود.

یک نویسنده ی علمی حرفه ای دور آن خط می کشد، "این قسمت باید حذف شود.

We have to change it to something much more technical."

ما باید این قسمت را با یک عبارت دقیق تر عوض کنیم."

And after a team of professional science editors

و بعد از این که یک تیم از ویراستار های علمی حرفه ای

این توضیح واقعاً ساده را بازنگری کردند،

went over this really simple explanation,

تقریباً در تمام کلماتی که استفاده کرده بودم اشتباه پیدا کردند،

they'd find fault with almost every word I've used,

and they'd have to change anything that wasn't serious enough,

و مجبور بودند هر چیزی که به اندازه ی کافی جدی نبود عوض کنند،

و مجبور بودند هر چیزی که کاملاً بی نقص نبود را هم تغییر دهند.

and they'd have to change everything

و مجبور بودند هر چیزی که کاملاً بی نقص نبود را هم تغییر دهند.

that wasn't 100 percent perfect.

Then it would be accurate,

بنابراین این مطلب دقیق می شد،

but it would be completely impossible to understand.

اما کاملاً غیر قابل درک می شد.

This is horrifying.

این وحشتناک است.

You know, I keep talking about this idea of telling a story,

می دانید، من درباره ی ایده ی تعریف کردن یک داستان به جای گفتن درس به طور جدی صحبت می کنم،

می دانید، من درباره ی ایده ی تعریف کردن یک داستان به جای گفتن درس به طور جدی صحبت می کنم،

and it's like science communication has taken on this idea

و نحوه ی برقراری ارتباط علمی انگار به چیزی که به آن استبداد دقت می گویم پایه گذاری شده است،

of what I call the tyranny of precision,

و نحوه ی برقراری ارتباط علمی انگار به چیزی که به آن استبداد دقت می گویم پایه گذاری شده است،

where you can't just tell a story.

که می گوید من به هیچ وجه نمی توانم داستان تعریف کنم.

It's like science has become that horrible storyteller that we all know

مثل این است که علم همان قصه گویی شده است که همه ی ما می دانیم،

که تمام اطلاعات را به ما می دهد و هیچکس حوصله ی شنیدن داستانش را ندارد،

who gives us all the details nobody cares about,

where you're like, "Oh, I met my friend for lunch the other day,

مثل این است که کسی به شما بگوید، "آه، من چند روز پیش با دوستم ناهار خوردم،

and she was wearing these ugly jeans.

و او شلوار جین خیلی زشتی پوشیده بود.

I mean, they weren't really jeans, they were more like leggings,

منظورم این است که، آن شلوار اصلاً جین نبود، بیشتر شبیه چیزی بود، مثل، شلوار چسبان،

اما، فکر کنم بیشتر شبیه شلوار جین چسبان بود،

but I guess they're actually kind of more like jeggings,

اما فکر کنم --" و شما با خودتان می گویید، "خدایا ...

and you're just like, "Oh my God. What is the point?"

فایده ی این حرف چیه؟"

یا حتی بدتر، آموزش علم دارد مثل کسی می شود که دائم گوید، "در حقیقت".

Or even worse, science education is becoming

یا حتی بدتر، آموزش علم دارد مثل کسی می شود که دائم گوید، "در حقیقت".

like that guy who always says, "Actually."

You want to be like,

درسته؟ شما می گویید "آه، رفیق،

"Oh, dude, we had to get up in the middle of the night

ما مجبور بودیم نصفه شب بیرون برویم و صد مایل در تاریکی محض رانندگی کنیم."

ما مجبور بودیم نصفه شب بیرون برویم و صد مایل در تاریکی محض رانندگی کنیم."

and drive a hundred miles in total darkness."

And that guy's like, "Actually, it was 87.3 miles."

و آن فرد می گوید، "در حقیقت، ۸۷/۳ مایل."

And you're like, "Actually, shut up! I'm just trying to tell a story."

و شما می خواهید بگویید، "در حقیقت، خفه شو!

من دارم سعی می کنم یک داستان تعریف کنم."

چون توانایی تعریف کردن داستان بیشتر مربوط به برقراری رابطه ی احساسی است.

Because good storytelling is all about emotional connection.

ما باید مخاطبان خود را متقاعد کنیم

We have to convince our audience

that what we're talking about matters.

که چیزی که درباره ی آن صحبت می کنیم مهم است.

But just as important is knowing which details we should leave out

اما همان قدر مهم است که بدانیم

کدام اطلاعات باید رها شوند

تا نکات اصلی بتوانند قابل درک باشند.

so that the main point still comes across.

I'm reminded of what the architect Mies van der Rohe said,

من به یاد حرف "مایس ون در روه" معمار افتادم،

and I paraphrase, when he said that sometimes,

و آن را بیان می کنم، او گفت گاهی اوقات

you have to lie in order to tell the truth.

شما مجبورید دروغ بگویید تا حقیقت را بگویید.

I think this sentiment is particularly relevant to science education.

من فکر می کنم این عقیده کاملاً در مورد آموزش علم صدق می کند.

من فکر می کنم این عقیده کاملاً در مورد آموزش علم صدق می کند.

در نهایت،

Now, finally, I am often so disappointed

گاهی اوقات وقتی مردم فکر می کنند من علم را احمقانه جلوه می دهم واقعاً نا امید می شوم.

گاهی اوقات وقتی مردم فکر می کنند من علم را احمقانه جلوه می دهم واقعاً نا امید می شوم.

when people think that I'm advocating a dumbing down of science.

گاهی اوقات وقتی مردم فکر می کنند من علم را احمقانه جلوه می دهم واقعاً نا امید می شوم.

این به هیچ وجه درست نیست.

That's not true at all.

I'm currently a Ph.D. student at MIT,

من در حال حاضر دانشجوی دکترا در دانشگاه ام آی تی هستم،

and I absolutely understand the importance of detailed,

و اهمیت ارتباط علمی به طور کامل و به همراه جزئیات بین متخصصین را کاملاً درک می کنم،

specific scientific communication between experts,

و اهمیت ارتباط علمی به طور کامل و به همراه جزئیات بین متخصصین را کاملاً درک می کنم،

but not when we're trying to teach 13-year-olds.

اما نه وقتی سعی می کنیم آن را به بچه های ۱۳ ساله تدریس کنیم.

اگر یک دانش آموز جوان فکر کند که همه ی ویروس ها دی ان ای دارند،

If a young learner thinks that all viruses have DNA,

این فکر موقعیت او را برای موفقیت در علم خراب نخواهد کرد.

that's not going to ruin their chances of success in science.

اما اگر یک دانش آموز جوان نتواند هیچ چیزی در علم بفهمد

But if a young learner can't understand anything in science

and learns to hate it because it all sounds like this,

و یاد بگیرد که از آن متنفر باشد چون کسل کننده و غیر قابل درک به نظر می رسد،

that will ruin their chances of success.

این فکر موقعیت موفقیت او را خراب خواهد کرد.

این روند باید متوقف شود،

This needs to stop ...

و من امیدوارم این تغییر بتواند در مؤسسات آموزشی

and I wish that the change could come from the institutions at the top

که بیش از هر چیز دیگر به ادامه پیدا کردن این مشکلات کمک می کنند اعمال شود،

that are perpetuating these problems,

and I beg them, I beseech them to just stop it.

و از آن ها عاجزانه خواهش می کنم، التماس می کنم تا این روند را متوقف کنند.

اما من فکر می کنم چنین تغییری بعید باشد.

But I think that's unlikely.

So we are so lucky that we have resources

بنابراین ما خیلی خوش شانس هستیم که منابعی مانند اینترنت را داریم،

که در آن می توانیم از پایه ی کار از دست این مؤسسات قصر در برویم.

like the Internet, where we can circumvent these institutions

from the bottom up.

که در آن می توانیم از پایه ی کار از دست این مؤسسات قصر در برویم.

There's a growing number of online resources

منابع اینترنتی روز افزونی وجود دارند که وقف توضیح علم به زبان ساده و قابل درک شده اند.

that are dedicated to just explaining science

منابع اینترنتی روز افزونی وجود دارند که وقف توضیح علم به زبان ساده و قابل درک شده اند.

منابع اینترنتی روز افزونی وجود دارند که وقف توضیح علم به زبان ساده و قابل درک شده اند.

in simple, understandable ways.

رؤیای من وب سایتی مثل ویکی پدیا است که هر مفهوم علمی که بتوانید فکرش را بکنید،

I dream of a Wikipedia-like website

that would explain any scientific concept you can think of

رؤیای من وب سایتی مثل ویکی پدیا است که هر مفهوم علمی که بتوانید فکرش را بکنید،

به زبان ساده ای که هر دانش آموز دوره ی راهنمایی بتواند بفهمد توضیح دهد.

in simple language any middle schooler can understand.

And I myself spend most of my free time

و خود من غالب وقت آزادم را به ساختن این فیلم های آموزشی که روی سایت یوتیوب می گذارم اختصاص داده ام.

و خود من غالب وقت آزادم را به ساختن این فیلم های آموزشی که روی سایت یوتیوب می گذارم اختصاص داده ام.

making these science videos that I put on YouTube.

I explain chemical equilibrium

من تعادل شیمیایی را با استفاده از تشبیه آن به رقص های ناموزون مدارس راهنمایی توضیح دادم،

using analogies to awkward middle school dances,

من تعادل شیمیایی را با استفاده از تشبیه آن به رقص های ناموزون مدارس راهنمایی توضیح دادم،

and I talk about fuel cells

و درباره ی سلول های سوختی به کمک داستان هایی درباره ی پسر ها و دختر ها در یک کمپ تابستانی صحبت کرده ام.

with stories about boys and girls at a summer camp.

و درباره ی سلول های سوختی به کمک داستان هایی درباره ی پسر ها و دختر ها در یک کمپ تابستانی صحبت کرده ام.

The feedback that I get is sometimes misspelled

نظراتی که دریافت می کنم گاهی اوقات غلط املایی دارند

and it's often written in LOLcats,

و معمولاً به صورت عامیانه ی چت نوشته می شوند،

(Laughter)

اما با این حال واقعاً لذت بخش هستند،

but nonetheless, it's so appreciative, so thankful

اما با این حال واقعاً لذت بخش هستند،

that I know this is the right way we should be communicating science.

خیلی خوشحالم که می دانم این مسیر درستی است که باید با علم ارتباط برقرار کنیم.

خیلی خوشحالم که می دانم این مسیر درستی است که باید با علم ارتباط برقرار کنیم.

There's still so much work left to be done, though,

اگرچه هنوز کار های خیلی زیادی هستند که باید انجام شوند،

and if you're involved with science in any way,

و اگر شما تحت هر عنوان وارد مبحث علم شوید

I urge you to join me.

به شما به شدت پیشنهاد می کنم به من ملحق شوید.

Pick up a camera, start to write a blog, whatever,

یک دوربین بردارید، یک وبلاگ یا هر چیز دیگری در اینترنت بزنید،

but leave out the seriousness, leave out the jargon.

ولی جدیت را رها کنید، اصطلاحات تخصصی و فنی را رها کنید.

Make me laugh. Make me care.

مرا بخندانید. توجه مرا جلب کنید.

Leave out those annoying details that nobody cares about

جزئیات مزاحمی را که برای هیچکس مهم نیست رها کنید

and just get to the point.

و تنها به نکات اصلی بپردازید.

How should you start?

چگونه باید شروع کنید؟

Why don't you say, "Listen, let me tell you a story."

چرا نمی گویید، "گوش کنید، می خواهم داستانی را برایتان تعریف کنم" ؟

متشکرم.

Thank you.

(تشویق حاضرین)