Depression, the secret we share | Andrew Solomon

اندرو سالمون: افسردگی، راز مشترک ما

6,060,367 views

2013-12-18 ・ TED


New videos

Depression, the secret we share | Andrew Solomon

اندرو سالمون: افسردگی، راز مشترک ما

6,060,367 views ・ 2013-12-18

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

Translator: Maryam Manzoori Reviewer: Babak Mohit
00:15
"I felt a Funeral, in my Brain,
0
15952
3862
«در مغزم انگار مراسم عزا بود،
00:19
and Mourners to and fro
1
19838
2378
و سوگواران می‌رفتند و می‌آمدند
و سوگواران می‌رفتند و می‌آمدند
00:22
kept treading -- treading -- till [it seemed]
2
22240
2803
آنقدر، که احساس کردم
00:25
that Sense was breaking through --
3
25067
2319
دارم از هم می‌پاشم.
00:27
And when they all were seated,
4
27836
1745
سوگواران که همگی نشستند،
00:29
a Service, like a Drum --
5
29605
1974
مراسمی هم‌چون طبل،
00:31
kept beating -- beating -- till I [thought]
6
31603
3452
نواختن گرفت، آنقدر زد که حس کردم
ذهنم دارد کرخت می‌شود.
00:35
my Mind was going numb --
7
35079
1766
00:37
And then I heard them lift a Box and creak across my Soul
8
37831
4139
بعد شنیدم که تابوتی را بالا بردند
و بر روحم خراشیدند
00:41
with those same Boots of Lead, again,
9
41994
3035
با همان چکمه‌های سربی،
00:45
then Space -- began to toll,
10
45053
2993
بعد فضا به دوران افتاد،
00:48
As [all] the Heavens were a Bell, and Being, [but] an Ear,
11
48070
4107
آسمان‌ها گویی سراپا ناقوس بود
و هستی سراپا گوش،
00:52
and I, and Silence, some strange Race,
12
52201
3059
و من، و سکوت، کاملا غریب
00:55
wrecked, solitary, here --
13
55284
2580
شکسته، تنها، اینجا.
00:58
[And] then a Plank in Reason, broke,
14
58493
3153
همان موقع، ستونی در باورم شکست،
01:01
and I fell down and down --
15
61670
3317
و من هر چه بیشتر به ژرفا سقوط کردم
01:05
and hit a World, at every plunge,
16
65011
2651
و هر غوطه مرا به دنیائی کوباند،
01:07
and Finished knowing -- then --"
17
67686
2559
و شعور در آن هنگام به پایان رسید.»
01:12
We know depression through metaphors.
18
72198
2814
ما افسردگی را با استعاره می‌شناسیم.
01:15
Emily Dickinson was able to convey it in language,
19
75680
3685
امیلی دیکینسون توانست آن را با زبان ادبیات بیان کند،
01:19
Goya in an image.
20
79389
2315
«گویا» با نقاشی.
01:22
Half the purpose of art is to describe such iconic states.
21
82238
4595
نیمی از هدف هنر بیان چنین شرایط ویژه‌ای است.
01:27
As for me, I had always thought myself tough,
22
87997
3854
در مورد خودم، من همیشه فکر می‌کردم آدم قوی‌ای هستم،
01:31
one of the people who could survive
23
91875
1802
جزو افرادی که می‌توانست نجات بیابد،
01:33
if I'd been sent to a concentration camp.
24
93701
2323
اگر به اردوگاه کار اجباری فرستاده می‌شدم.
01:36
In 1991, I had a series of losses.
25
96614
2665
در ۱۹۹۱ یک رشته اتقاق‌های بد برایم افتاد.
01:39
My mother died,
26
99676
1498
مادرم فوت کرد،
01:41
a relationship I'd been in ended,
27
101198
2102
رابطه‌ای که داشتم به هم خورد،
01:43
I moved back to the United States from some years abroad,
28
103324
3920
به آمریکا بازگشتم
بعد از سال‌ها زندگی در خارج،
01:47
and I got through all of those experiences intact.
29
107268
2714
بدون آن که خم به ابرو بیاورم این تجربیات را پشت سر گذاشتم.
01:50
But in 1994, three years later,
30
110617
2899
اما در ۱۹۹۴، سه سال بعد،
01:53
I found myself losing interest in almost everything.
31
113540
3742
متوجه شدم که دارم علاقه‌ام را تقریباً به همه چیز از دست می‌دهم.
دیگر میلی به هیچ کدام از کارهایی نداشتم
01:58
I didn't want to do any of the things I had previously wanted to do,
32
118059
3876
که قبلا از انجامشان لذت می‌بردم،
02:01
and I didn't know why.
33
121959
1460
نمی‌دانستم چرا.
02:03
The opposite of depression is not happiness, but vitality.
34
123987
4561
نقطه مقابل افسردگی
خوشحالی نیست، بلکه شور زندگی است،
و این شور زندگی بود که آن موقع از من می‌گریخت.
02:09
And it was vitality
35
129127
1444
02:10
that seemed to seep away from me in that moment.
36
130595
2963
02:14
Everything there was to do seemed like too much work.
37
134231
3677
هر کاری که باید انجام می‌شد
پرزحمت به نظر می‌رسید.
02:18
I would come home
38
138597
1437
برمی‌گشتم خانه
02:20
and I would see the red light flashing on my answering machine,
39
140058
3328
و چراغ چشمک‌زن قرمز روی تلفن را می‌دیدم،
02:23
and instead of being thrilled to hear from my friends,
40
143410
2540
و به جای هیجان‌زده‌ شدن از شنیدن صدای دوستانم،
02:25
I would think,
41
145974
1189
با خودم فکر می‌کردم،
02:27
"What a lot of people that is to have to call back."
42
147187
2595
«باید جواب تلفن این همه آدم را بدهم.»
02:30
Or I would decide I should have lunch,
43
150368
2562
یا تصمیم می‌گرفتم که باید ناهار بخورم،
02:32
and then I would think, but I'd have to get the food out
44
152954
2737
و فکر می‌کردم، باید اول خوراک را دربیاورم
02:35
and put it on a plate
45
155715
1762
و در بشقاب بگذارم
02:37
and cut it up and chew it and swallow it,
46
157501
3864
بعد آن را ببُرم و بجوم و قورت دهم،
02:41
and it felt to me like the Stations of the Cross.
47
161389
3334
و این برای من شبیه مشقت مسیح، هنگام حمل صلیب بود.
02:45
And one of the things that often gets lost in discussions of depression
48
165286
4133
یکی از نکاتی که غالبا در مباحث افسردگی گم می‌شود
02:49
is that you know it's ridiculous.
49
169443
2058
این است که آدم خودش می‌داند احساسش مسخره است.
02:51
You know it's ridiculous while you're experiencing it.
50
171801
2943
وقتی تجربه‌اش می‌کنی،‌ می‌دانی که چیز مضحکی است.
02:54
You know that most people manage
51
174768
1889
می‌دانی که اکثر آدم‌ها می‌توانند
02:56
to listen to their messages and eat lunch
52
176681
2290
به پیام‌های تلفنی‌شان گوش دهند و ناهار بخورند
02:58
and organize themselves to take a shower
53
178995
1906
و برنامه‌شان را تنظیم می‌کنند تا دوش بگیرند
03:00
and go out the front door
54
180925
1218
و از در بزنند بیرون
03:02
and that it's not a big deal,
55
182167
1628
و می‌دانی که انجام همه‌ی این‌‌ها، کار سختی نیست،
03:03
and yet you are nonetheless in its grip
56
183819
3142
در حالی که تو در چنگ آن گرفتاری
03:06
and you are unable to figure out any way around it.
57
186985
3437
و حتی نمی‌توانی راه برون‌رفتی بیابی.
03:10
And so I began to feel myself doing less
58
190990
4222
یواش‌یواش حس کردم که کمتر کار می‌کنم
03:15
and thinking less
59
195236
2286
کمتر فکر می‌کنم
03:17
and feeling less.
60
197546
1315
و کمتر حس می‌کنم.
03:19
It was a kind of nullity.
61
199829
1738
یک جور حس کرختی بود.
03:22
And then the anxiety set in.
62
202049
1995
بعد اضطراب جایش را گرفت.
03:24
If you told me that I'd have to be depressed for the next month,
63
204567
3692
اگر به من می‌گفتند تمام ماه بعد افسرده خواهم بود،
03:28
I would say, "As long I know it'll be over in November, I can do it."
64
208283
3239
می‌گفتم: «مادامی که بدانم تا نوامبر تمام می‌شود، می‌توانم تحملش کنم.»
03:31
But if you said to me,
65
211546
1246
اما اگر می‌گفتند:‌
03:32
"You have to have acute anxiety for the next month,"
66
212816
3313
«تمام ماه بعد اضطراب شدید خواهی داشت،»
ترجیح می‌دادم به جای آن که تحملش کنم، رگم را بزنم.
03:36
I would rather slit my wrist than go through it.
67
216153
2319
03:38
It was the feeling all the time
68
218496
1558
یک حس دائمی بود
03:40
like that feeling you have if you're walking
69
220078
2204
مثل حسی که مثلاً داری راه می‌روی
03:42
and you slip or trip and the ground is rushing up at you,
70
222306
3521
و سکندری می‌خوری یا پایت پیچ می‌خورد
و زمین به طرفت هجوم می‌آورد،
03:45
but instead of lasting half a second, the way that does,
71
225851
2712
اما به جای آن که همه این‌ها کسری از ثانیه طول بکشد،
03:48
it lasted for six months.
72
228587
1881
شش ماه تمام طول می‌کشید.
03:50
It's a sensation of being afraid all the time
73
230492
2929
یک حس ترس و واهمه دائمی است
03:53
but not even knowing what it is that you're afraid of.
74
233445
2985
اما حتی نمی‌دانی که نگران چی هستی.
03:57
And it was at that point that I began to think
75
237057
2611
آن موقع بود که به این فکر افتادم
03:59
that it was just too painful to be alive,
76
239692
3760
که زنده بودن خیلی دردناک است،
04:03
and that the only reason not to kill oneself
77
243476
2560
و تنها دلیل خودکشی نکردن
04:06
was so as not to hurt other people.
78
246060
2695
صدمه نزدن به دیگران است.
04:09
And finally one day, I woke up
79
249295
2881
بالاخره یک روز بیدار شدم
04:12
and I thought perhaps I'd had a stroke,
80
252200
2197
فکر کردم سکته کرده‌ام،
04:14
because I lay in bed completely frozen,
81
254421
2494
چون بدون کوچکترین حرکتی مثل سنگ در رختخواب افتاده بودم،
04:16
looking at the telephone, thinking,
82
256939
1925
زل زده بودم به تلفن و فکر می‌کردم:‌
04:18
"Something is wrong and I should call for help,"
83
258888
3539
«یک اتفاقی افتاده و من باید به کسی تلفن بزنم و کمک بخواهم،»
04:22
and I couldn't reach out my arm
84
262451
1711
نمی‌توانستم دستم را دراز کنم
04:24
and pick up the phone and dial.
85
264186
2242
گوشی را بردارم و شماره بگیرم.
04:26
And finally, after four full hours of my lying and staring at it,
86
266801
4051
بالاخره بعد از چهار ساعت تمام دراز کشیدن در بستر و زل زدن به تلفن
04:30
the phone rang,
87
270876
1264
تلفن زنگ زد،
04:32
and somehow I managed to pick it up,
88
272164
2379
به هر جان کندنی بود گوشی را برداشتم،
04:34
and it was my father, and I said,
89
274567
2928
پدرم بود،
گفتم: «یک مشکل اساسی دارم.
04:37
"I'm in serious trouble. We need to do something."
90
277519
3446
باید کاری بکنیم.»
04:41
The next day I started with the medications and the therapy.
91
281528
4691
روز بعدش، دارو
و درمان را شروع کردم.
04:47
And I also started reckoning with this terrible question:
92
287352
4203
هم‌چنین شروع کردم به کلنجار رفتن
با این پرسش هولناک:
04:51
If I'm not the tough person
93
291579
2104
اگر من آن آدم قوی‌ای نیستم
04:53
who could have made it through a concentration camp,
94
293707
2500
که اگر لازم بود، می‌توانست از اردوگاه کار اجباری جان بدر ببرد،
04:56
then who am I?
95
296231
1488
پس کیستم؟
04:57
And if I have to take medication,
96
297743
1861
و اگر قرار باشد دوا بخورم،
04:59
is that medication making me more fully myself,
97
299628
3913
آیا آن دارو مرا بیشتر به خودم تبدیل می‌کند،
05:03
or is it making me someone else?
98
303565
2218
یا به یک آدم دیگر؟
05:05
And how do I feel about it if it's making me someone else?
99
305807
3460
و این که چه بر سرم خواهد آمد
اگر به یک آدم دیگر تبدیل شوم؟
وقتی پا در میدان مبارزه گذاشتم، دو تا امتیاز داشتم.
05:10
I had two advantages as I went into the fight.
100
310101
2904
05:13
The first is that I knew that, objectively speaking,
101
313585
2671
اول این که، اگر بی‌طرفانه نگاه کنیم، می‌دانستم
05:16
I had a nice life,
102
316280
1597
که زندگی خوبی دارم،
05:17
and that if I could only get well,
103
317901
1861
و این که اگر خوب شوم،
05:19
there was something at the other end that was worth living for.
104
319786
3200
آن طرف خط، چیزی هست
که ارزش زندگی کردن را دارد.
05:23
And the other was that I had access to good treatment.
105
323010
2817
امتیاز دیگرم این بود که به درمان خوب و باکیفیت دسترسی داشتم.
05:26
But I nonetheless emerged and relapsed,
106
326343
3449
اما با این حال، مدام بهتر می‌شدم و دوباره بد می‌شدم،
05:29
and emerged and relapsed,
107
329816
2511
و خوب می‌شدم و بد می‌شدم،
05:32
and emerged and relapsed,
108
332351
2994
05:35
and finally understood
109
335369
1940
تا این که بالاخره فهمیدم که
05:37
I would have to be on medication and in therapy forever.
110
337333
3921
مجبورم تا آخر عمر تحت دارو
و درمان باشم.
05:41
And I thought,
111
341769
1167
با خودم فکر کردم:‌ «آیا این یک بیماری شیمیایی است؟
05:42
"But is it a chemical problem or a psychological problem?
112
342960
2786
یا یک مشکل روحی روانی؟
05:45
And does it need a chemical cure or a philosophical cure?"
113
345770
3933
و این که درمان شیمیایی می‌خواهد یا درمان فلسفی؟»
05:49
And I couldn't figure out which it was.
114
349727
2127
اما نمی‌توانستم بفهمم کدام است.
05:51
And then I understood that actually,
115
351878
2100
بعد متوجه شدم که در واقع،
05:54
we aren't advanced enough in either area for it to explain things fully.
116
354002
3987
در هیچ‌ کدام از این راه‌ها آنقدر پیشرفت نکرده‌ایم
تا مسئله را کاملا حل کنند.
05:58
The chemical cure and the psychological cure
117
358013
3327
درمان دارویی و درمان روانشناختی
06:01
both have a role to play,
118
361364
1674
هر دو نقش ایفا می‌کنند،
06:03
and I also figured out that depression was something
119
363062
3974
این را هم فهمیدم که افسردگی چیزی است
که چنان عمیق در ما تنیده شده
06:07
that was braided so deep into us
120
367060
2224
06:09
that there was no separating it from our character and personality.
121
369308
3688
که نمی‌توانیم آن را از شخصیتمان جدا کنیم.
06:13
I want to say that the treatments we have for depression are appalling.
122
373552
4462
به نظر من درمان‌هایی که
برای افسردگی داریم، مخوفند.
چندان موثر نیستند.
06:18
They're not very effective.
123
378038
1603
06:19
They're extremely costly.
124
379958
1770
بسیار گرانند.
06:21
They come with innumerable side effects.
125
381752
2497
و عوارض جانبی بی‌شمار دارند.
06:24
They're a disaster.
126
384273
1437
فاجعه‌بارند.
اما من خوشحالم از این که در این دوره زندگی می‌کنم
06:26
But I am so grateful that I live now and not 50 years ago,
127
386027
4667
و نه در ۵۰ سال پیش،
06:30
when there would have been almost nothing to be done.
128
390718
2920
وقتی که تقریبا هیچ کاری برای این بیماری
نمی‌شد کرد.
06:33
I hope that 50 years hence,
129
393662
2383
امیدوارم تا ۵۰ سال دیگر،
06:36
people will hear about my treatments
130
396069
2022
وقتی که افراد درباره نحوه درمان من بشنوند
به وحشت بیافتند از این که چطور کسی
06:38
and be appalled that anyone endured such primitive science.
131
398115
3668
چنین علم عقب‌مانده‌ای را تاب آورده.
06:42
Depression is the flaw in love.
132
402885
3242
افسردگی خدشه‌ای است که در عشق پدید می‌آید.
06:47
If you were married to someone and thought,
133
407441
3117
اگر کسی متاهل باشد و فکر کند،
06:50
"Well, if my wife dies, I'll find another one,"
134
410582
3710
«خب، اگر زنم بمیرد، یکی دیگر پیدا می‌کنم،»
06:54
it wouldn't be love as we know it.
135
414316
2249
این عشقی نیست که می‌شناسیم.
06:57
There's no such thing as love without the anticipation of loss,
136
417364
4567
بدون پیش‌بینی از دست دادن، چیزی به نام عشق وجود ندارد،
07:01
and that specter of despair can be the engine of intimacy.
137
421955
5556
و این شبح موهوم استیصال است
که می‌تواند موتور محرک صمیمیت و انس باشد.
07:08
There are three things people tend to confuse:
138
428204
2831
سه چیز هست که مردم آنها را با هم اشتباه می‌گیرند.
07:11
depression, grief and sadness.
139
431059
3089
افسردگی، غصه، و اندوه.
07:14
Grief is explicitly reactive.
140
434966
3339
غصه کاملا واکنشی است.
07:18
If you have a loss and you feel incredibly unhappy,
141
438329
2881
اگر عزیزی را از دست داده‌اید و بسیار ناراحتید،
07:21
and then, six months later,
142
441234
1675
و شش ماه بعد،
07:22
you are still deeply sad, but you're functioning a little better,
143
442933
3085
همچنان عمیقا غصه می‌خورید، اما کمی بهتر شده‌اید،
احتمالا اندوهگین هستید،
07:26
it's probably grief,
144
446042
1785
07:27
and it will probably ultimately resolve itself in some measure.
145
447851
3735
این حس به احتمال زیاد در نهایت خود را حل می‌کند
به ترتیبی.
07:31
If you experience a catastrophic loss,
146
451610
2805
اگر تجربه مرگ عزیزی برایتان فاجعه‌بار است،
07:34
and you feel terrible,
147
454439
1302
و احساس می‌کنید که ویرانید،
07:35
and six months later you can barely function at all,
148
455765
2789
و بعد از شش ماه هنوز قادر به انجام هیچ کاری نیستید،
07:38
then it's probably a depression that was triggered
149
458578
2514
این احتمالا افسردگی‌ای است که
به واسطه یک شرایط فاجعه‌بار فعال شده.
07:41
by the catastrophic circumstances.
150
461116
2183
07:43
The trajectory tells us a great deal.
151
463648
3170
این خط ‌سیر، خیلی چیزها را توضیح می‌دهد.
07:47
People think of depression as being just sadness.
152
467196
3360
آدم‌ها گمان می‌کنند که افسردگی همان غمگینی است.
07:50
It's much, much too much sadness,
153
470580
2171
اندوه زیاد، بسیار بسیار زیاد،
07:52
much too much grief
154
472775
1751
غصه بسیار زیاد،
07:54
at far too slight a cause.
155
474550
2109
که دلیل آن‌چنانی ندارد.
07:57
As I set out to understand depression,
156
477470
2785
وقتی تصمیم گرفتم بفهمم افسردگی چیست،
08:00
and to interview people who had experienced it,
157
480279
2647
و با افرادی که آن را تجربه کرده‌اند مصاحبه کنم،
08:02
I found that there were people who seemed, on the surface,
158
482950
3793
متوجه شدم که بعضی‌ها
در مرحله‌ای بودند که به نظر
08:06
to have what sounded like relatively mild depression
159
486767
3213
افسردگی ملایم بود،
که البته به شدت فلجشان کرده بود.
08:10
who were nonetheless utterly disabled by it.
160
490004
2738
08:13
And there were other people who had what sounded
161
493297
2413
و دیگرانی هم بودند که
08:15
as they described it like terribly severe depression
162
495734
3062
با توضیحات خودشان به نظر می‌رسید
دچار افسردگی بسیار شدید هستند
08:18
who nonetheless had good lives
163
498820
1740
و بین دوره‌های افسردگی‌شان، در فواصل کوتاهی زندگی خوبی داشته‌اند.
08:20
in the interstices between their depressive episodes.
164
500584
2706
و بین دوره‌های افسردگی‌شان، در فواصل کوتاهی زندگی خوبی داشته‌اند.
08:23
And I set out to find out what it is that causes some people
165
503885
3965
و تصمیم گرفتم تا بفهمم آن چیزی که
باعث می‌شود بعضی‌ها
08:27
to be more resilient than other people.
166
507874
2229
نسبت به دیگران توان بهبود بیشتری داشته باشند چیست.
08:30
What are the mechanisms that allow people to survive?
167
510127
3216
کارکرد‌هائی که
به آدم‌ها امکان نجات می‌دهد چیست؟
08:33
And I went out and I interviewed person after person
168
513652
3198
شروع کردم به مصاحبه با افراد، یکی پس از دیگری
08:36
who was suffering with depression.
169
516874
1976
مصاحبه با مبتلایان به افسردگی.
08:38
One of the first people I interviewed
170
518874
2191
یکی از اولین کسانی که مصاحبه کردم
افسردگی را
08:41
described depression as a slower way of being dead,
171
521089
4854
یک پله بهتر از مرگ وصف کرد،
08:45
and that was a good thing for me to hear early on
172
525967
2334
این که اول کار چنین چیزی بشنوم خوب بود
08:48
because it reminded me that that slow way of being dead
173
528325
3107
از این جهت که یادم انداخت
فقط یک پله بهتر از مرده بودن
08:51
can lead to actual deadness,
174
531456
2280
می‌تواند به مرگ واقعی بیانجامد،
08:53
that this is a serious business.
175
533760
1957
این که مسئله بسیار جدی است.
08:55
It's the leading disability worldwide,
176
535741
2389
افسردگی عمده‌ترین بیماری در جهان است،
08:58
and people die of it every day.
177
538154
2082
و آدم‌ها هر روز بر اثر آن جان می‌دهند.
09:01
One of the people I talked to when I was trying to understand this
178
541184
3719
یکی از افرادی که باهاش گفت‌وگو کردم
هنگامی که تلاش می‌کردم مسئله را درک کنم
09:04
was a beloved friend who I had known for many years,
179
544927
3861
دوستی عزیز بود
که سال‌ها بود می‌شناختمش،
09:08
and who had had a psychotic episode in her freshman year of college,
180
548812
4453
و او در سال اول دانشگاه یک جنون ادواری را سپری کرد،
09:13
and then plummeted into a horrific depression.
181
553289
2802
و بعد به یک افسردگی دهشتناک سقوط کرد.
09:16
She had bipolar illness,
182
556115
1639
او به اختلال دوقطبی دچار بود،
09:17
or manic depression, as it was then known.
183
557778
2487
یا آن طور که آن زمان می‌گفتند، افسردگی-شیدایی داشت.
09:20
And then she did very well for many years on lithium,
184
560289
3785
برای چندین سال توانست به خوبی با داروی لیتیوم سر کند،
بعد آخر سر،
09:24
and then eventually, she was taken off her lithium
185
564098
3149
داروی لیتیومش را قطع کرد
09:27
to see how she would do without it,
186
567271
1811
تا ببیند چقدر می‌تواند بدون آن دوام بیاورد،
09:29
and she had another psychosis,
187
569106
1951
بعد یک روان‌پریشی دیگر را پشت سر گذاشت،
09:31
and then plunged into the worst depression that I had ever seen
188
571081
4360
و سپس وارد وخیم‌ترین افسردگی‌ای شد
که دیده‌ بودم.
09:35
in which she sat in her parents' apartment,
189
575465
2817
به‌ طوری‌ که در آپارتمان مادر و پدرش می‌نشست،
09:38
more or less catatonic, essentially without moving,
190
578306
3272
کم و بیش به شکل بهت کاتاتونی، بدون کوچکترین حرکتی،
09:41
day after day after day.
191
581602
1913
برای روزها و روزها و روزها.
09:43
And when I interviewed her about that experience some years later --
192
583943
3484
وقتی که چند سال بعد، درباره آن تجربه از او سوال کردم-
09:47
she's a poet and psychotherapist named Maggie Robbins --
193
587451
3101
او خودش شاعر و روان‌شناس‌ است
اسمش مگی رابینز (Maggie Robbins) است-
09:50
when I interviewed her, she said,
194
590576
3046
وقتی با او مصاحبه کردم، گفت:
09:53
"I was singing 'Where Have All The Flowers Gone,'
195
593646
3519
مدام شعر «گل‌ها کجا رفتند» را می‌خواندم،
09:57
over and over, to occupy my mind.
196
597189
2897
و هی تکرار می‌کردم تا ذهنم را مشغول کنم.
10:00
I was singing to blot out the things my mind was saying,
197
600555
2796
آواز می‌خواندم تا چیزهایی را که مغزم می‌گفت به کنار برانم،
10:03
which were, 'You are nothing. You are nobody.
198
603375
4760
مغزم مدام می‌گفت «تو هیچی نیستی. تو هیچکس نیستی.
تو حتی ارزش زنده بودن نداری»
10:08
You don't even deserve to live.'
199
608159
1931
10:10
And that was when I really started thinking
200
610691
2406
و آن موقع بود که به طور جدی
به فکر خودکشی افتادم.»
10:13
about killing myself."
201
613121
1354
10:15
You don't think in depression that you've put on a gray veil
202
615193
3910
در افسردگی شما فکر نمی‌کنید
که یک حجاب سیاه روی خودتان کشیده‌اید
10:19
and are seeing the world through the haze of a bad mood.
203
619127
3364
و جهان را از پشت حجاب تیرهٔ
این خُلق بد نگاه می‌کنید.
10:23
You think that the veil has been taken away,
204
623001
2990
فکر می‌کنید که این حجاب -
حجاب خوشبختی، از رویتان برداشته شده،
10:26
the veil of happiness,
205
626015
1604
10:27
and that now you're seeing truly.
206
627643
1937
و دارید همه چیز را درست می‌بینید.
10:30
It's easier to help schizophrenics who perceive
207
630247
2760
کمک به مبتلایان به اسکیزوفرنی آسان‌تر است که گمان می‌کنند
10:33
that there's something foreign inside of them that needs to be exorcised,
208
633031
3974
یک چیز خارجی در درونشان هست
که باید از شرش خلاص شوند،
10:37
but it's difficult with depressives,
209
637029
2326
اما کار با افسرده‌ها مشکل است،
10:39
because we believe we are seeing the truth.
210
639379
2802
زیرا ما معتقدیم که حقیقت را می‌بینیم.
10:43
But the truth lies.
211
643040
1545
اما حقیقت دروغ می‌گوید.
10:45
I became obsessed with that sentence:
212
645987
1974
من عاشق این جمله بودم:‌
10:47
"But the truth lies."
213
647985
2132
«اما حقیقت دروغ می‌گوید.»
10:50
And I discovered, as I talked to depressive people,
214
650435
2440
وقتی با آدم‌های افسرده صحبت می‌کردم کشف کردم،
10:52
that they have many delusional perceptions.
215
652899
2572
دیدگاه‌های توهم‌گونه فراوانی دارند.
10:55
People will say, "No one loves me."
216
655815
1738
افراد می‌گویند:‌ «هیچکس من را دوست ندارد.»
10:57
And you say, "I love you,
217
657577
1212
و تو جواب می‌دهی:‌ «من دوستت دارم،
10:58
your wife loves you, your mother loves you."
218
658813
2498
زنت دوستت دارد، مادرت دوستت دارد.»
11:01
You can answer that one pretty readily, at least for most people.
219
661335
3361
جواب این حرف خیلی راحت است،
دست‌کم برای خیلی از آدم‌ها.
اما آدم‌ افسرده خواهد گفت:‌
11:05
But people who are depressed will also say,
220
665124
2166
11:07
"No matter what we do, we're all just going to die in the end."
221
667314
4047
«مهم نیست چه می‌کنیم،
آخر سر همه‌مان می‌میریم.»
11:11
Or they'll say, "There can be no true communion
222
671385
2229
یا می‌گویند:‌ «یک اتحاد واقعی نمی‌تواند
11:13
between two human beings.
223
673638
1362
بین دو انسان شکل بگیرد.
11:15
Each of us is trapped in his own body."
224
675024
2384
هر یک از ما در بدن خودش محصور شده است.»
11:17
To which you have to say,
225
677805
1620
که در جوابش باید بگویی،
11:19
"That's true,
226
679449
1479
«درست است،
11:20
but I think we should focus right now on what to have for breakfast."
227
680952
3508
اما به نظر من الان باید تمرکز کنیم
روی این که برای صبحانه چی‌ داریم.»
11:24
(Laughter)
228
684484
2161
(خنده حضار)
11:26
A lot of the time,
229
686669
1645
بیشتر اوقات،
11:28
what they are expressing is not illness, but insight,
230
688338
2974
حالاتی که این افراد بیان می‌کنند بیماری نیست، بلکه درون‌بینی است،
11:31
and one comes to think what's really extraordinary
231
691336
2531
بعد آدم با خودش فکر می‌کند چیزی که در واقع عجیب است
11:33
is that most of us know about those existential questions
232
693891
3132
این است که اغلب ما
با این سوالات اگزیستانسیالیستی آشنا هستیم
11:37
and they don't distract us very much.
233
697047
2044
اما چندان حواسمان را به خود مشغول نمی‌کنند.
11:39
There was a study I particularly liked
234
699428
1822
یک تحقیقی بود که بویژه خیلی دوستش داشتم
11:41
in which a group of depressed and a group of non-depressed people
235
701274
3743
که در آن از گروهی از افراد افسرده
و گروهی که افسرده نبودند،
خواسته شد تا برای یک ساعت مشغول یک بازی ویدئویی شوند،
11:45
were asked to play a video game for an hour,
236
705041
2724
11:47
and at the end of the hour,
237
707789
1620
و در پایان یک ساعت،
11:49
they were asked how many little monsters they thought they had killed.
238
709433
3610
از آنها پرسیدند شد که فکر می‌کنند چند هیولای کوچک را
در بازی کشته‌اند.
گروه افسرده‌ها عموما پاسخ‌های دقیق دادند و
11:53
The depressive group was usually accurate to within about 10 percent,
239
713067
3985
تخمین‌شان با انحراف ۱۰٪ دقیق بود.
11:57
and the non-depressed people
240
717076
1571
و غیر‌افسرده‌ها
11:58
guessed between 15 and 20 times as many little monsters --
241
718671
4454
حدسشان درباره شمار هیولا‌های کوچکی که کشتند،
۱۵ الی ۲۰ برابر بیشتر از تعداد دقیق بود.
12:03
(Laughter)
242
723149
1151
12:04
as they had actually killed.
243
724324
1752
(خنده حضار)
12:07
A lot of people said, when I chose to write about my depression,
244
727945
3216
وقتی تصمیم گرفتم از افسردگی‌ام بنویسم، خیلی‌ها گفتند
12:11
that it must be very difficult to be out of that closet,
245
731185
3465
کار بسیار دشواری خواهد بود
که از داخل کمد بیرون بیایی و بگذاری همه بدانند.
12:14
to have people know.
246
734674
1309
می‌گفتند:‌ «دیگران شکل حرف زدنشان با تو عوض شد؟»
12:16
They said, "Do people talk to you differently?"
247
736007
2269
12:18
I said, "Yes, people talk to me differently.
248
738300
2079
و من جواب می‌دادم:‌ «بله، مردم طور دیگری باهام حرف می‌زنند.»
12:20
They talk to me differently insofar
249
740403
1762
در حدی نوع حرف زدنشان با من عوض شده
12:22
as they start telling me about their experience,
250
742189
2667
که شروع می‌کنند به تعریف تجربه‌های خودشان،
12:24
or their sister's experience,
251
744880
1811
یا تجربه خواهرشان،
12:26
or their friend's experience.
252
746715
1641
یا تجربه دوستشان.
12:28
Things are different because now I know
253
748729
2198
همه چیز عوض شد چون حالا می‌دانم
12:30
that depression is the family secret that everyone has.
254
750951
4105
که افسردگی یک راز خانوادگی است
که همه دارند.
12:35
I went a few years ago to a conference,
255
755715
3626
چند سال پیش به یک کنفرانس رفتم،
12:39
and on Friday of the three-day conference,
256
759365
2431
در روز جمعه‌ی کنفرانس سه روزه،
12:41
one of the participants took me aside, and she said,
257
761820
3005
یکی از شرکت‌کنندگان مرا کنار کشید و گفت:
12:44
"I suffer from depression and I'm a little embarrassed about it,
258
764849
6249
«من از افسردگی رنج می‌برم و
بابتش کمی خجالت می‌کشم،
اما این دارو را مصرف می‌کنم،
12:51
but I've been taking this medication,
259
771122
1842
12:52
and I just wanted to ask you what you think?"
260
772988
3114
و فقط می‌خواستم بپرسم که نظر شما چیست؟»
و من هم سعی کردم بهترین توصیه ممکن را بهش بدهم.
12:56
And so I did my best to give her such advice as I could.
261
776126
2620
12:58
And then she said, "You know, my husband would never understand this.
262
778770
4487
بعد گفت:‌ «می‌دانی،
شوهرم هرگز این را درک نخواهد کرد.
13:03
He's really the kind of guy to whom this wouldn't make any sense,
263
783281
3268
او از آن جور آدم‌هایی است که این‌ چیزها برایشان مفهومی ندارد،
و لطفا این حرف‌ها بین خودمان بماند.»
13:06
so, you know, it's just between us."
264
786573
2124
13:08
And I said, "Yes, that's fine."
265
788721
1552
من هم گفتم:‌ «بله، خیالتان راحت باشد.»
13:10
On Sunday of the same conference,
266
790733
1859
روز یکشنبه در همان کنفرانس،
13:12
her husband took me aside,
267
792616
1876
شوهر او مرا کناری کشید،
13:14
(Laughter)
268
794516
1314
13:15
and he said, "My wife wouldn't think
269
795854
1761
و گفت:‌ «همسرم اگر این را بفهمد فکر می‌کند من مرد واقعی نیستم،
13:17
that I was really much of a guy if she knew this,
270
797639
2311
13:19
but I've been dealing with this depression and I'm taking some medication,
271
799974
3758
ولی من مبتلا به افسردگی‌ام
و دارو می‌خورم،
13:23
and I wondered what you think?"
272
803756
2425
و می‌خواستم بپرسم که شما چی فکر می‌کنید؟»
13:26
They were hiding the same medication
273
806205
2290
آن‌ها داشتند
یک دارو را در دو جای مختلف
13:28
in two different places in the same bedroom.
274
808519
3375
اتاق‌خواب‌شان قایم می‌کردند.
13:31
(Laughter)
275
811918
1198
گفتم که فکر می‌کنم
13:33
And I said that I thought communication within the marriage
276
813140
2938
حرف زدن در رابطه مشترک
13:36
might be triggering some of their problems.
277
816102
2048
می‌تواند برخی از مشکلاتشان را حل کند.
13:38
(Laughter)
278
818174
2492
(خنده حضار)
13:42
But I was also struck
279
822593
1563
اما در عین حال بهت‌زده شدم
از ماهیت دشوار
13:44
by the burdensome nature of such mutual secrecy.
280
824180
3518
چنین مخفی‌کاری دوطرفه‌ای.
13:48
Depression is so exhausting.
281
828141
1861
افسردگی جان‌ آدم را درمی‌آورد.
13:50
It takes up so much of your time and energy,
282
830026
2946
وقت و انرژی فراوانی از آدم را می‌گیرد،
13:52
and silence about it,
283
832996
1531
و سکوت در قبال آن،
13:54
it really does make the depression worse.
284
834551
2257
حقیقتا افسردگی را تشدید می‌کند.
13:57
And then I began thinking
285
837276
1209
بعد شروع کردم به فکر درباره تمام راه‌هائی که
13:58
about all the ways people make themselves better.
286
838509
2323
آدم‌ها از آن طریق حال خود را بهتر می‌کنند.
14:00
I'd started off as a medical conservative.
287
840856
2461
اوایل بر روی علم پزشکی تعصب داشتم.
14:03
I thought there were a few kinds of therapy that worked,
288
843341
2634
فکر می‌کردم فقط چند روش درمان موثر وجود دارد،
14:05
it was clear what they were --
289
845999
1445
که معلوم بود چی هستند--
14:07
there was medication,
290
847468
1500
روش دارویی،
14:08
there were certain psychotherapies,
291
848992
1667
انواع خاصی از روان‌درمانی (سایکو‌تراپی) ،
14:10
there was possibly electroconvulsive treatment,
292
850683
2421
احتمالا شوک‌درمانی،
و به نظرم بقیه چیزها بی‌معنی بودند.
14:13
and that everything else was nonsense.
293
853128
2589
14:15
But then I discovered something.
294
855741
1928
اما بعد چیزی کشف کردم.
14:17
If you have brain cancer,
295
857693
1633
اگر سرطان مغز داشته باشی،
14:19
and you say that standing on your head for 20 minutes every morning
296
859350
3188
و بگویی که کله‌پا ایستادن
برای روزانه ۲۰ دقیقه حالت را بهتر می‌کند،
14:22
makes you feel better,
297
862562
1153
14:23
it may make you feel better, but you still have brain cancer,
298
863739
2978
ممکن است که واقعا حالت را بهتر کند،
اما تو همچنان سرطان مغز داری،
14:26
and you'll still probably die from it.
299
866741
2073
و همچنان احتمال دارد که از آن بمیری.
14:29
But if you say that you have depression,
300
869387
2286
اما اگر بگویی که افسرده هستی،
14:31
and standing on your head for 20 minutes every day
301
871697
2340
و روزی ۲۰ دقیقه کله پا ایستادن
حالت را بهتر می کند، این یک درمان موثر است،
14:34
makes you feel better, then it's worked,
302
874061
2196
14:36
because depression is an illness of how you feel,
303
876281
2441
چرا که افسردگی، بیماری احساس و حال و هوای آدمیزاد است،
14:38
and if you feel better,
304
878746
1330
اگر احساس بهتری بکنید،
14:40
then you are effectively not depressed anymore.
305
880100
2559
در واقع دیگر افسرده نیستید.
به این ترتیب علاقه بیشتری نشان دادم
14:43
So I became much more tolerant
306
883112
2087
به جهان گسترده درمان‌های جایگزین.
14:45
of the vast world of alternative treatments.
307
885223
2388
14:47
And I get letters, I get hundreds of letters
308
887936
2312
و صدها نامه به دستم می‌رسد
14:50
from people writing to tell me about what's worked for them.
309
890272
2810
از آدم‌هایی که برایم درباره چیزهائی که رویشان موثر بوده می‌نویسند.
یک نفر امروز پشت صحنه
14:53
Someone was asking me backstage today about meditation.
310
893106
3565
درباره مدیتیشن با من صحبت می‌کرد.
14:56
My favorite of the letters that I got was the one that came from a woman
311
896695
3672
محبوب‌ترین نامه‌ای که گرفتم
نامه‌ای از طرف یک زن بود
15:00
who wrote and said that she had tried therapy, medication,
312
900391
2921
که می‌گفت تراپی را امتحان کرده،
دارو را امتحان کرده، تقریبا همه چیز را امتحان کرده،
15:03
she had tried pretty much everything,
313
903336
1830
و راه‌حل را یافته. او امیدوار بود که من راه‌حلش را به جهان بگویم،
15:05
and she had found a solution and hoped I would tell the world,
314
905190
2906
راه‌حل او ساختن کاردستی‌های کوچک با کاموا بود.
15:08
and that was making little things from yarn.
315
908120
3572
15:11
(Laughter)
316
911716
2893
(خنده حضار)
15:14
She sent me some of them.
317
914633
1536
چندتایش را برایم فرستاد.
15:16
(Laughter)
318
916193
2030
(خنده حضار)
15:18
And I'm not wearing them right now.
319
918247
1865
که الان تنم نکردم.
15:20
(Laughter)
320
920136
1150
15:21
I suggested to her that she also should look up
321
921845
2491
به او پیشنهاد کردم که حتما درباره
15:24
obsessive compulsive disorder in the DSM.
322
924360
3406
اختلال «وسواس فکری/عملی»
در بانک تشخیص اطلاعات روحی مطالعه کند.
15:28
And yet, when I went to look at alternative treatments,
323
928979
2690
در عین حال، وقتی که در زمینه‌ی درمان‌های جایگزین پژوهش می‌کردم،
15:31
I also gained perspective on other treatments.
324
931693
2428
درباره درمان‌های دیگر هم چیزهایی دریافتم.
15:34
I went through a tribal exorcism in Senegal
325
934605
2718
در یک مراسم قبیله‌ای جن‌گیری در سنگال حاضر شدم
15:37
that involved a great deal of ram's blood
326
937347
1989
که در آن از مقادیر زیادی خون قوچ استفاده می‌شد
15:39
and that I'm not going to detail right now,
327
939360
2038
که الان وارد جزئیاتش نمی‌شوم،
15:41
but a few years afterwards I was in Rwanda,
328
941422
2000
اما چند سال بعدش وقتی که در رواندا بودم
15:43
working on a different project,
329
943446
1897
و داشتم روی پروژه دیگری کار می‌کردم،
15:45
and I happened to describe my experience to someone,
330
945367
2585
به طور اتفاقی تجربه‌ام را برای یک نفر تعریف کردم،
15:47
and he said,
331
947976
1159
او گفت:‌ «می‌دانی،
15:49
"Well, that's West Africa, and we're in East Africa,
332
949159
2458
آنجا غرب آفریقا است، و ما الان در شرق آفریقا هستیم،
15:51
and our rituals are in some ways very different,
333
951641
2257
و مراسم ما از بعضی جهات با هم فرق دارد،
15:53
but we do have some rituals
334
953922
1301
اما مراسمی هم داریم که
15:55
that have something in common with what you're describing."
335
955247
2800
با آنچه تو می‌گویی نقاط مشترکی دارد.»
گفتم:‌ «عجب»، و او گفت:‌
15:58
And he said,
336
958071
1167
«بله، اما با ماموران غربی بهداشت روان مشکلات فراوانی داشتیم
15:59
"But we've had a lot of trouble with Western mental health workers,
337
959262
3211
16:02
especially the ones who came right after the genocide."
338
962497
2618
بخصوص آنانی که بلافاصله بعد از نسل‌کشی آمدند.»
گفتم:‌ «چه مشکلاتی داشتید؟»
16:05
I said, "What kind of trouble did you have?"
339
965139
2050
و او گفت: خب
16:07
And he said, "Well, they would do this bizarre thing.
340
967213
3752
«آن‌ها کار خیلی عجیبی می‌کردند.
16:10
They didn't take people out in the sunshine
341
970989
2048
به این ترتیب که افراد را نمی‌بردند بیرون زیر آفتاب
که آدم معمولا حس بهتری پیدا می‌کند.
16:13
where you begin to feel better.
342
973061
1489
16:14
They didn't include drumming or music to get people's blood going.
343
974574
3152
از طبل‌زنی و موسیقی برای این که
خون آدم را به جریان بیاندازد هم خبری نبود.
16:17
They didn't involve the whole community.
344
977750
1906
لازم نبود که همه افراد قبیله در کارشان شرکت کنند.
16:19
They didn't externalize the depression as an invasive spirit.
345
979680
3236
آن‌ها معتقد نیستند که افسردگی یک عامل بیرونی است
مثل یک روح اشغالگر.
16:22
Instead what they did was they took people one at a time into dingy little rooms
346
982940
5013
در عوض کاری که می‌کردند این بود که افراد را
یک به یک به اتاق‌های کم‌نور و کوچکی می‌بردند
16:27
and had them talk for an hour
347
987977
1381
تا یک ساعتی با آن‌ها حرف بزنند
16:29
about bad things that had happened to them."
348
989382
2144
درباره چیزهای بدی که برایشان اتفاق افتاده.»
16:31
(Laughter)
349
991550
2043
(خنده حضار)
16:33
(Applause)
350
993617
3369
- (تشویق حضار)
او گفت: «مجبور شدیم ازشون بخواهیم که کشور را ترک کنند.»
16:37
He said, "We had to ask them to leave the country."
351
997010
2429
16:39
(Laughter)
352
999463
2942
(خنده حضار)
16:42
Now at the other end of alternative treatments,
353
1002429
2578
حال، روی دیگر مداوای جایگزین،
بگذارید برایتان از فرانک روسکاف بگویم.
16:45
let me tell you about Frank Russakoff.
354
1005031
2095
فرانک روسکاف به وخیم‌ترین نوع افسردگی دچار بود
16:47
Frank Russakoff had the worst depression perhaps that I've ever seen in a man.
355
1007150
5702
شاید بدترینی که من دیده‌ام.
16:52
He was constantly depressed.
356
1012876
1969
او همیشه و دائما افسرده بود.
16:54
He was, when I met him,
357
1014869
1445
وقتی که دیدمش در مرحله‌ای بود که
16:56
at a point at which every month, he would have electroshock treatment.
358
1016338
3806
هر ماه بهش شوک الکتریکی می‌زدند.
17:00
Then he would feel sort of disoriented for a week.
359
1020168
2551
بعد برای یک هفته گیج و سردر گم می‌شد.
17:02
Then he would feel okay for a week.
360
1022743
1779
و یک هفته بعد حالش خوب می‌شد.
17:04
Then he would have a week of going downhill.
361
1024546
2094
و بعد یک هفته بعد در سرازیری سقوط قرار می‌گرفت.
17:06
And then he would have another electroshock treatment.
362
1026664
2590
تا یک شوک الکتریکی دیگر دریافت کند.
وقتی که او را دیدم بهم گفت،
17:09
And he said to me when I met him,
363
1029278
1573
17:10
"It's unbearable to go through my weeks this way.
364
1030875
2365
«این‌طور گذران هفته‌ها برایم غیرقابل تحمل است.
دیگر نمی‌توانم دامه بدهم،
17:13
I can't go on this way,
365
1033264
1447
17:14
and I've figured out how I'm going to end it
366
1034735
2110
فکرش را هم کرده‌ام که چطور تمامش کنم
17:16
if I don't get better."
367
1036869
1333
اگر حالم بهتر نشود.»
17:18
"But," he said to me, "I heard about a protocol at Mass General
368
1038226
4102
گفت: «درباره یک جراحی شنیده‌ام
که در بیمارستان ماساچوست انجام می‌شود و اسمش هست
17:22
for a procedure called a cingulotomy, which is a brain surgery,
369
1042352
3222
«برداشتن ناحیه خلفی » (cingulotomy)
که در واقع جراحی مغزی است،
17:25
and I think I'm going to give that a try."
370
1045598
2269
ودارم فکر می‌کنم که امتحانش کنم.»
17:27
And I remember being amazed at that point to think that someone
371
1047891
3293
یادم می‌آید که آن موقع حیرت کردم
از این که یک نفر با آن همه تجربیات تلخ
17:31
who clearly had so many bad experiences
372
1051208
2997
17:34
with so many different treatments
373
1054229
2136
و با آن همه درمان‌های مختلف
17:36
still had buried in him, somewhere, enough optimism
374
1056389
3040
همچنان جایی در عمق جانش آنقدر امید دارد
17:39
to reach out for one more.
375
1059453
1785
که می‌خواهد به یک درمان دیگر هم چنگ بزند.
17:41
And he had the cingulotomy, and it was incredibly successful.
376
1061760
4197
او جراحی را انجام داد،
و عمل فوق‌العاده موفقیت‌آمیز بود.
17:45
He's now a friend of mine.
377
1065981
1612
او حالا دوست من است.
17:47
He has a lovely wife and two beautiful children.
378
1067617
3325
همسری نازنین و دو فرزند زیبا دارد.
17:50
He wrote me a letter the Christmas after the surgery,
379
1070966
2925
کریسمس بعد از جراحی برایم نامه داد،
17:53
and he said,
380
1073915
1165
و گفت،
17:55
"My father sent me two presents this year,
381
1075104
2603
«امسال پدرم برایم دو هدیه کریسمس فرستاد،
17:57
First, a motorized CD rack from The Sharper Image
382
1077731
2527
اولیش، یک گنجه نگهداری سی‌دی بود
از فروشگاه «Sharper Image»
18:00
that I didn't really need,
383
1080282
1398
که خیلی لازمش ندارم،
18:01
but I knew he was giving it to me to celebrate
384
1081704
2237
اما می‌دانم آن را به این مناسبت بهم داد
18:03
the fact that I'm living on my own and have a job I seem to love.
385
1083965
3249
که دیگر روی پای خودم زندگی می‌کنم
و شغلی دارم که ازش لذت می‌برم.
18:07
And the other present was a photo of my grandmother,
386
1087635
3241
و هدیه دیگر
عکسی از مادربزرگم بود،
18:10
who committed suicide.
387
1090900
1476
که خودکشی کرده.
18:12
As I unwrapped it, I began to cry,
388
1092955
2905
وقتی بازش کردم، گریه‌ام گرفت،
18:15
and my mother came over and said,
389
1095884
1857
مادرم آمد و گفت،
18:17
'Are you crying because of the relatives you never knew?'
390
1097765
2992
«به خاطر قوم و خویش‌هایی که هرگز ندیدی گریه می‌کنی؟»
و من گفتم:‌ «او بیماری من را داشت.»
18:21
And I said, 'She had the same disease I have.'
391
1101162
3548
18:25
I'm crying now as I write to you.
392
1105242
2612
حالا که این‌ها را برایت می‌نویسم هم دارم گریه می‌کنم.
18:27
It's not that I'm so sad, but I get overwhelmed,
393
1107878
3287
نه به این دلیل که غمگینم، بلکه به این خاطر که مستاصل شده‌ام،
18:31
I think, because I could have killed myself,
394
1111189
2197
چون من هم می‌توانستم خودم را کشته باشم،
18:33
but my parents kept me going, and so did the doctors,
395
1113410
3428
اما پدر و مادرم و دکترها نگهم داشتند،
18:36
and I had the surgery.
396
1116862
1830
و عمل کردم.
18:38
I'm alive and grateful.
397
1118716
2082
من زنده و قدردانم.
18:41
We live in the right time, even if it doesn't always feel like it."
398
1121531
4601
ما در دوره و زمانه خوبی به سر می‌بریم،
حتی اگر همیشه همه چیز خوب به نظر نرسد.»
18:47
I was struck by the fact that depression
399
1127856
1919
همیشه فکر می‌کردم که افسردگی عمدتا
18:49
is broadly perceived to be a modern, Western, middle-class thing,
400
1129799
5006
یک چیز مدرن، غربی، و مختص طبقه متوسط تلقی می‌شود،
18:54
and I went to look at how it operated in a variety of other contexts,
401
1134829
4131
و شروع کردم به بررسی عملکرد آن
در زمینه‌های مختلف دیگر،
18:58
and one of the things I was most interested in
402
1138984
2191
و یکی از چیزهایی که خیلی به آن علاقمند شدم
19:01
was depression among the indigent.
403
1141199
1915
افسردگی در میان محتاجان و فقرا بود.
شروع کردم به بررسی این که
19:03
And so I went out to try to look
404
1143138
1548
19:04
at what was being done for poor people with depression.
405
1144710
2753
برای فقرای مبتلا به افسردگی چه کاری انجام می‌شود.
19:07
And what I discovered is that poor people
406
1147487
2127
آنچه که دریافتم این بود که فقرا
19:09
are mostly not being treated for depression.
407
1149638
2528
عمدتا تحت درمان افسردگی قرار نمی‌گیرند.
افسردگی حاصل یک ضعف ژنتیکی است،
19:12
Depression is the result of a genetic vulnerability,
408
1152190
2674
19:14
which is presumably evenly distributed in the population,
409
1154888
3350
که احتمالا به مساوات در جمعیت منتشر شده،
19:18
and triggering circumstances,
410
1158262
1713
و شرایطی به وجود می‌آورد،
19:19
which are likely to be more severe for people who are impoverished.
411
1159999
3754
که احتمالا برای فقرا دشوارتر است.
19:23
And yet it turns out that if you have a really lovely life
412
1163777
3503
در عین حال، اگر آدم
یک زندگی عالی داشته باشد اما همواره حس ویرانی بکند،
19:27
but feel miserable all the time,
413
1167304
1582
19:28
you think, "Why do I feel like this?
414
1168910
1786
با خودش فکر می‌کنید:‌ «چرا اینطوری هستم؟
19:30
I must have depression."
415
1170720
1269
حتما افسرده‌ام.»
19:32
And you set out to find treatment for it.
416
1172013
2136
و بعد دنبال درمان آن می‌افتد.
اما اگر آدم در یک زندگی مطلقا درب و داغان باشد،
19:34
But if you have a perfectly awful life,
417
1174173
1932
19:36
and you feel miserable all the time,
418
1176129
1743
و دائما هم احساس بینوایی کند،
19:37
the way you feel is commensurate with your life,
419
1177896
3010
احساس و زندگی‌‌اش هم‌راستا هستند،
19:40
and it doesn't occur to you to think,
420
1180930
1855
و آدم اصلا به این فکر نمی‌کند که،
19:42
"Maybe this is treatable."
421
1182809
1537
«شاید قابل درمان باشد.»
19:44
And so we have an epidemic in this country
422
1184370
3202
پس در این کشور یک همه‌گیری افسردگی
19:47
of depression among impoverished people
423
1187596
2658
در میان فقرا هست، که نه دیده شده و نه درمان شده
19:50
that's not being picked up and that's not being treated
424
1190278
2572
19:52
and that's not being addressed,
425
1192874
1948
و نه مورد رسیدگی قرار گرفته،
19:54
and it's a tragedy of a grand order.
426
1194846
2071
و این یک فاجعه عظیم است.
19:57
And so I found an academic
427
1197219
1600
یک پژوهشگر را یافتم
19:58
who was doing a research project in slums outside of D.C.,
428
1198843
3225
که مشغول کار روی یک پروژه تحقیقاتی
در زاغه‌نشینی در حومه واشنگتن دی‌سی بود،
20:02
where she picked up women who had come in for other health problems
429
1202092
3143
و زنانی را انتخاب می‌کرد که به خاطر بیماری‌های دیگر مراجعه می‌کردند
20:05
and diagnosed them with depression,
430
1205259
1755
و بعد در ‌آن‌ها ابتلا به افسردگی را تشخیص می‌داد،
و بعد بهشان یک دوره شش ماهه تجربی درمان ارائه می‌داد.
20:07
and then provided six months of the experimental protocol.
431
1207038
3072
20:10
One of them, Lolly, came in,
432
1210134
2305
یکی از این زنان اسمش «لولی» بود،
20:12
and this is what she said the day she came in.
433
1212463
2273
و روز اول مراجعه گفت که،
-راستی، این زن
20:15
She said, and she was a woman, by the way, who had seven children.
434
1215069
4565
هفت تا فرزند داشت. او گفت،
20:19
She said, "I used to have a job but I had to give it up
435
1219658
2785
«قبلا کار می‌کردم اما مجبور شدم ولش کنم چون
20:22
because I couldn't go out of the house.
436
1222467
2215
نمی‌توانستم از خانه خارج شوم.
چیزی ندارم به بچه‌هایم بگویم.
20:25
I have nothing to say to my children.
437
1225134
1940
20:27
In the morning, I can't wait for them to leave,
438
1227447
2482
صبح‌ها، دلم می‌خواهد که هر چه زودتر خانه را ترک کنند،
20:29
and then I climb in bed and pull the covers over my head,
439
1229953
3202
بعد به رختخواب می‌روم و لحاف را روی سرم می‌کشم،
تا ساعت سه که به خانه برمی‌گردند،
20:33
and three o'clock when they come home,
440
1233179
1875
خیلی زود می‌گذرد.»
20:35
it just comes so fast."
441
1235078
1442
20:36
She said, "I've been taking a lot of Tylenol,
442
1236544
2294
لولی گفت:‌ «خیلی تایلنول
20:38
anything I can take so that I can sleep more.
443
1238862
2503
یا هر داروی خواب‌آور دیگر می‌خوردم.
20:41
My husband has been telling me I'm stupid, I'm ugly.
444
1241389
3997
شوهرم احمق و زشت خطابم می‌کرد.
20:45
I wish I could stop the pain."
445
1245410
2754
آروز می‌کردم که ای‌ کاش می‌توانستم درد را متوقف کنم.»
20:48
Well, she was brought into this experimental protocol,
446
1248935
2596
او زیر این دوره آزمایشی قرار گرفت،
20:51
and when I interviewed her six months later,
447
1251555
2191
و شش ماه بعد که با او مصاحبه کردم،
20:53
she had taken a job working in childcare
448
1253770
4225
در یک مهد‌کودک کار می‌کرد
20:58
for the U.S. Navy, she had left the abusive husband,
449
1258019
4050
که متعلق به نیروی دریایی آمریکا بود
و شوهر بدرفتارش را ترک کرده‌ بود،
به من گفت:‌
21:02
and she said to me,
450
1262093
2023
«الان فرزندانم خیلی خوشحال‌تر هستند.»
21:04
"My kids are so much happier now."
451
1264140
2255
21:06
She said, "There's one room in my new place for the boys
452
1266419
2682
گفت:‌ «در خانه جدیدم یک اتاق برای پسرها هست،
21:09
and one room for the girls,
453
1269125
1887
و یک اتاق برای دخترها،
اما شب‌ها، همگی می‌آیند روی تختخواب من،
21:11
but at night, they're just all up on my bed,
454
1271036
2339
21:13
and we're doing homework all together and everything.
455
1273399
2588
و تکالیف مدرسه و کارهای دیگر را با هم انجام می‌دهیم.
21:16
One of them wants to be a preacher,
456
1276011
1674
یکی‌شان می‌خواهد واعظ شود،
21:17
one of them wants to be a firefighter,
457
1277709
1893
یکی‌ دیگر می‌خواهد آتش‌نشان شود،
21:19
and one of the girls says she's going to be a lawyer.
458
1279626
2700
یکی از دخترها می‌گوید که می‌خواهد وکیل شود.
21:22
They don't cry like they used to,
459
1282350
2204
مثل سابق گریه نمی‌کنند،
21:24
and they don't fight like they did.
460
1284578
1810
و مثل سابق دعوا نمی‌کنند.
تنها خواسته‌ام بچه‌هایم هستند.
21:27
That's all I need now, is my kids.
461
1287144
2825
21:30
Things keep on changing,
462
1290826
1945
همه چیز در حال عوض شدن است،
21:32
the way I dress, the way I feel, the way I act.
463
1292795
4376
شکل لباس پوشیدنم، احساسم و رفتارم.
21:37
I can go outside not being afraid anymore,
464
1297909
3801
حالا می‌توانم بدون آن که نگران باشم از خانه خارج شوم،
21:41
and I don't think those bad feelings are coming back,
465
1301734
3488
و به این فکر نمی‌کنم که آن احساسات منفی بازمی‌گردند،
اگر دکتر میراندا نبود،
21:45
and if it weren't for Dr. Miranda and that,
466
1305246
2936
هنوز در خانه سرم را زیر لحاف برده بودم،
21:48
I would still be at home with the covers pulled over my head,
467
1308206
3522
21:51
if I were still alive at all.
468
1311752
1853
البته اگر تا الان زنده می‌ماندم.
از خدا خواستم تا برایم فرشته‌ای بفرستد،
21:54
I asked the Lord to send me an angel,
469
1314097
3506
21:57
and He heard my prayers."
470
1317627
1777
و او دعایم را مستجاب کرد.»
این تجربیات واقعاً مرا تکان داد،
22:02
I was really moved by these experiences,
471
1322308
2980
22:05
and I decided that I wanted to write about them
472
1325312
2515
و به این نتیجه رسیدم که می‌خواهم درباره‌شان بنویسم،
22:07
not only in a book I was working on, but also in an article,
473
1327851
2817
نه تنها در کتابی که داشتم رویش کار می‌کردم،
بلکه در یک مقاله‌،
22:10
and I got a commission from The New York Times Magazine
474
1330692
2579
به این ترتیب از سوی نشریه نیویورک تایمز ماموریت یافتم
تا درباره افسردگی نزد فقرا، بنویسم.
22:13
to write about depression among the indigent.
475
1333295
2119
وقتی که گزارشم را تحویل دادم،
22:15
And I turned in my story,
476
1335438
1237
22:16
and my editor called me and said, "We really can't publish this."
477
1336699
3460
و سردبیرم تلفن زد و گفت،
«نمی‌توانیم چاپش کنیم.»
گفتم: «چرا نه؟»
22:20
And I said, "Why not?"
478
1340668
1159
22:21
And she said, "It just is too far-fetched.
479
1341851
2071
گفت: «این خیلی بعید است.
22:23
These people who are sort of at the very bottom rung of society
480
1343946
3663
این آدم‌ها که به نوعی قشر پایین جامعه هستند
22:27
and then they get a few months of treatment
481
1347633
2015
بعد از گذراندن چند ماه دوره درمان
22:29
and they're virtually ready to run Morgan Stanley?
482
1349672
2373
تقریبا آماده اداره کردن شرکت عریض و طویل مورگان-استنلی می‌شوند؟
زیادی غیرقابل‌باور است.»
22:32
It's just too implausible."
483
1352069
1516
گفت که تا به حال چنین چیزی نشنیده است.
22:34
She said, "I've never even heard of anything like it."
484
1354013
2581
22:36
And I said, "The fact that you've never heard of it
485
1356618
2453
گفتم: «این که تا به‌ حال چیزی درباره‌اش نشنیده‌ای
نشان می‌دهد که این خبر است و ارزش خبری دارد.»
22:39
is an indication that it is news."
486
1359095
2103
22:41
(Laughter)
487
1361907
4023
(خنده حضار)
(تشویق حضار)
22:45
(Applause)
488
1365954
3339
22:49
"And you are a news magazine."
489
1369317
2117
«و شما یک مجله خبری هستید.»
22:51
So after a certain amount of negotiation, they agreed to it.
490
1371950
3060
بعد از مذاکرات فراوان،
با آن موافقت کردند.
22:55
But I think a lot of what they said was connected in some strange way
491
1375034
3886
اما فکر می‌کنم بخش بزرگی از گفته‌هایشان
به شکل عجیبی مرتبط بود با
22:58
to this distaste that people still have for the idea of treatment,
492
1378944
3581
احساس انزجاری که مردم هنوز
در مقابل درمان از خود نشان می‌دهند،
23:02
the notion that somehow if we went out
493
1382549
1858
این که اگر راه می‌افتادیم
23:04
and treated a lot of people in indigent communities,
494
1384431
2823
و افراد زیادی را در قشرهای فقیر درمان می‌کردیم،
23:07
that would be exploitative,
495
1387278
1856
یک کار بهره‌جویانه بود،
23:09
because we would be changing them.
496
1389158
1698
چون آن آدم‌ها را تغییر می‌دادیم.
23:10
There is this false moral imperative that seems to be all around us,
497
1390880
3807
یک الزام اخلاقی کاذبی وجود دارد
که به نظر می‌رسد دور تا دورمان را گرفته
23:14
that treatment of depression,
498
1394711
2108
که می‌گوید درمان افسردگی،
23:16
the medications and so on, are an artifice,
499
1396843
2275
دارو و غیره، اقدامی مصنوعی است،
23:19
and that it's not natural.
500
1399142
2323
و عادی و هنجار نیست.
23:21
And I think that's very misguided.
501
1401489
2943
به نظر من این خیلی گمراه کننده است.
23:24
It would be natural for people's teeth to fall out,
502
1404456
3333
این که دندان آدم بیافتد امری عادی است،
23:27
but there is nobody militating against toothpaste,
503
1407813
3188
اما هیچ‌کس به خمیردندان اعتراض نمی‌کند،
23:31
at least not in my circles.
504
1411025
1470
دست‌کم در حلقه آدم‌هایی که دور و بر من هستند.
23:33
People then say,
505
1413915
1244
افراد می‌گویند:‌ «اما مگر افسردگی
23:35
"But isn't depression part of what people are supposed to experience?
506
1415183
3261
بخشی از موجودیت آدم‌ها نیست؟»
مگر افسردگی حاصل سیر تکامل نیست؟
23:38
Didn't we evolve to have depression?
507
1418468
1732
مگر افسردگی بخشی از شخصیت نیست؟»
23:40
Isn't it part of your personality?"
508
1420224
1751
23:41
To which I would say, mood is adaptive.
509
1421999
2439
من در جواب می‌گویم، خلق و خو امری سازگارپذیر است.
23:44
Being able to have sadness and fear
510
1424462
3077
توانایی غم و ترس
23:47
and joy and pleasure
511
1427563
1906
شادی و لذت
23:49
and all of the other moods that we have, that's incredibly valuable.
512
1429493
3755
و دیگر خلق و خوهایی که همه ما داریم،
این خیلی باارزش است.
23:53
And major depression
513
1433272
1914
اما افسردگی عمده چیزی است که
23:55
is something that happens when that system gets broken.
514
1435210
3362
با از کار افتادن این سیستم رخ می‌دهد.
23:58
It's maladaptive.
515
1438596
1604
و ناسازگار است.
24:00
People will come to me and say,
516
1440224
1615
افراد سراغ من می‌آیند و می‌گویند:
24:01
"I think, though, if I just stick it out for another year,
517
1441863
2802
«اگر یک سال دیگر تحمل کنم،
24:04
I think I can just get through this."
518
1444689
1853
فکر کنم بتوانم تمامش کنم.»
24:06
And I always say to them, "You may get through it,
519
1446566
2524
و همیشه به آنها می‌گویم:‌ «ممکن است بتوانید ردش کنید،
اما دیگر هیچ‌وقت ۳۷ ساله نمی‌شوید.
24:09
but you'll never be 37 again.
520
1449114
2190
24:11
Life is short, and that's a whole year you're talking about giving up.
521
1451733
3709
زندگی کوتاه است و دارید درباره یک سال تمام
تسلیم، حرف می‌زنید.
24:15
Think it through."
522
1455982
1151
یک بار دیگر بهش فکر کنید.»
24:17
It's a strange poverty of the English language,
523
1457694
2648
این فقر زبان انگلیسی است
24:20
and indeed of many other languages,
524
1460366
2084
و فقر بسیاری از زبان‌های دیگر
24:22
that we use this same word, depression,
525
1462474
2370
که ما از یک کلمه مشترک، یعنی افسردگی استفاده می‌کنیم
24:24
to describe how a kid feels when it rains on his birthday,
526
1464868
3714
برای توضیح احساس یک کودک
وقتی که روز تولدش باران می‌بارد،
24:28
and to describe how somebody feels the minute before they commit suicide.
527
1468606
4359
یا توضیح احساس یک فرد
در لحظه پیش از خودکشی.
24:33
People say to me, "Well, is it continuous with normal sadness?"
528
1473495
3006
افراد به من می‌گویند‌: «افسردگی، تداوم احساس غم عادی است؟»
24:36
And I say, in a way it's continuous with normal sadness.
529
1476525
3107
من می‌گویم، شاید به نوعی تداوم احساس غم عادی باشد.
24:39
There is a certain amount of continuity,
530
1479656
2174
قطعا بخشی‌ از آن به تداوم برمی‌گردد،
24:41
but it's the same way there's continuity
531
1481854
1937
اما در عین حال تداومی است
24:43
between having an iron fence outside your house
532
1483815
2206
بین این که حصار فلزی دور خانه‌تان
یک زنگ‌زدگی کوچک داشته باشد
24:46
that gets a little rust spot
533
1486045
1420
24:47
that you have to sand off and do a little repainting,
534
1487489
2598
که باید تعمیر و رویش را رنگ کنید،
24:50
and what happens if you leave the house for 100 years
535
1490111
2828
و این وضع که خانه را صد سال به حال خود رها کنید
24:52
and it rusts through until it's only a pile of orange dust.
536
1492963
3799
تا زنگار همه جایش را بگیرد و فقط
تلی از زنگار نارنجی رنگ باقی بماند.
و این همان نقطه نارنجی،
24:57
And it's that orange dust spot,
537
1497082
1853
24:58
that orange dust problem,
538
1498959
1765
همان زنگار نارنجی است،
25:00
that's the one we're setting out to address.
539
1500748
2586
که می‌خواهیم حلش کنیم.
مردم می‌گویند،
25:04
So now people say,
540
1504040
2214
«این قرص‌های شادی‌آور را که می‌خوری، احساس شادی می‌کنی؟»
25:06
"You take these happy pills, and do you feel happy?"
541
1506278
2679
25:08
And I don't.
542
1508981
1190
جواب من منفی است.
25:10
But I don't feel sad about having to eat lunch,
543
1510594
2968
اما ناهار خوردن غمگینم نمی‌کند،
25:13
and I don't feel sad about my answering machine,
544
1513586
2841
جواب دادن به پیام‌های تلفنی غمگینم نمی‌کند،
25:16
and I don't feel sad about taking a shower.
545
1516451
2198
دوش گرفتن هم غمیگنم نمی‌کند.
25:19
I feel more, in fact, I think,
546
1519324
2603
در واقع حس بیشتری دارم،
25:21
because I can feel sadness without nullity.
547
1521951
2406
چرا که می‌توانم بدون حس پوچی، احساس کنم.
25:24
I feel sad about professional disappointments,
548
1524704
4206
از ناکامی‌های حرفه‌ای غمگین می‌شوم،
25:28
about damaged relationships,
549
1528934
2284
از روابط آسیب‌خورده،
25:31
about global warming.
550
1531242
1517
از گرمایش جهانی.
25:33
Those are the things that I feel sad about now.
551
1533114
2701
حالا این جور چیزهاست که مرا دچار حس غم می‌کند.
25:35
And I said to myself, well, what is the conclusion?
552
1535839
2710
به خودم گفتم، خب، نتیجه چیست؟
25:38
How did those people who have better lives
553
1538573
2537
چطور افرادی که زندگی بهتری دارند
25:41
even with bigger depression manage to get through?
554
1541134
2530
با حتی افسردگی بیشتر، می‌توانند تحملش کنند؟
25:43
What is the mechanism of resilience?
555
1543964
2151
کارکرد بهبودی یافتن چگونه است؟
25:46
And what I came up with over time
556
1546583
1962
چیزی که با گذشت زمان دریافتم
25:48
was that the people who deny their experience,
557
1548569
2826
این بود که افرادی که تجربه افسردگی‌شان را انکار می‌کنند،
25:51
and say, "I was depressed a long time ago,
558
1551419
2016
کسانی که می‌گویند:‌ «خیلی وقت پیش افسرده بودم
25:53
I never want to think about it again,
559
1553459
1771
و دیگر نمی‌خواهم فکرش را بکنم
25:55
I'm not going to look at it
560
1555254
1294
و دیگر نمی‌خواهم بهش برگردم
25:56
and I'm just going to get on with my life,"
561
1556572
2023
و می‌خواهم زندگی‌ام را بکنم،»
25:58
ironically, those are the people who are most enslaved by what they have.
562
1558619
4598
اتفاقا، همین افراد
بیش از همه اسیر آن چیزی هستند که به آن دچارند.
26:03
Shutting out the depression strengthens it.
563
1563241
2198
انکار افسردگی، تقویتش می‌کند.
26:05
While you hide from it, it grows.
564
1565780
2690
وقتی خود را از آن قایم می‌کنی، رشد می‌کند.
کسانی حالشان بهتر است
26:09
And the people who do better
565
1569185
2538
26:11
are the ones who are able to tolerate the fact that they have this condition.
566
1571747
4553
که می‌توانند این واقعیت را بپذیرند
که به این وضع دچارند.
کسانی که با افسردگی خود مدارا می‌کنند
26:16
Those who can tolerate their depression are the ones who achieve resilience.
567
1576324
3872
همان‌هایی هستند که بهبود می‌یابند.
26:20
So Frank Russakoff said to me,
568
1580516
1612
فرانک روسکاف بهم گفت،
26:22
"If I had a do-over, I suppose I wouldn't do it this way,
569
1582152
3722
«اگر قرار بود به عقب برگردم،
به گمانم روش قبل را پیش نمی‌گرفتم،
26:25
but in a strange way, I'm grateful for what I've experienced.
570
1585898
3468
اما خیلی عجیب است که،
قدردان تجربیاتم هستم.
26:29
I'm glad to have been in the hospital 40 times.
571
1589390
3324
خوشنودم از این که ۴۰ بار در بیمارستان بستری شده‌ام.
این تجربه چیزهای زیادی درباره عشق به من یاد داد،
26:33
It taught me so much about love,
572
1593023
2611
26:35
and my relationship with my parents and my doctors
573
1595658
2921
و روابطم با والدین و پزشک‌هایم
26:38
has been so precious to me, and will be always."
574
1598603
3546
برایم بسیار ارزشمند است و همیشه هم خواهد بود.»
26:42
And Maggie Robbins said,
575
1602772
1902
مگی رابینس می‌گفت:‌
26:44
"I used to volunteer in an AIDS clinic,
576
1604698
2965
«سابقا در یک کلینیک ایدز داوطلبانه کار می‌کردم،
26:47
and I would just talk and talk and talk,
577
1607687
2990
و پشت سرهم حرف می‌زدم و حرف می‌زدم،
26:50
and the people I was dealing with weren't very responsive, and I thought,
578
1610701
4033
و آدم‌هایی که با آن‌ها سروکار داشتم
زیاد پا به پایم نمی‌آمدند و جواب نمی‌دادند، با خودم می‌گفتم
26:54
'That's not very friendly or helpful of them.'"
579
1614758
2496
چه رفتار غیردوستانه‌ای دارند.
26:57
(Laughter)
580
1617278
1240
26:58
"And then I realized,
581
1618542
1618
بعد متوجه شدم
27:00
I realized that they weren't going to do more
582
1620184
2143
که آن افراد قرار نیست
27:02
than make those first few minutes of small talk.
583
1622351
2483
بیشتر از همان چند دقیقه اول، حرفی بزنند.
27:04
It was simply going to be an occasion
584
1624858
2039
آن‌جا صرفا جایی بود
27:06
where I didn't have AIDS and I wasn't dying,
585
1626921
2949
که من ایدز نداشتم و قرار نبود به زودی بمیرم،
27:09
but could tolerate the fact that they did
586
1629894
2878
اما این حقیقت را می‌پذیرفتم که آن‌ها چنین بودند
27:12
and they were.
587
1632796
1215
و واقعا هم در چنین وضعی بودند.
27:14
Our needs are our greatest assets.
588
1634503
3143
نیازهای ما بزرگترین سرمایه ما هستند.
به این ترتیب که یادگرفتم
27:18
It turns out I've learned to give all the things I need."
589
1638202
4165
همه آنچه را که خودم بهش نیاز دارم، ببخشم.»
27:24
Valuing one's depression does not prevent a relapse,
590
1644160
3861
ارزش دادن به افسردگی خود
آدم را از بازگشت دوباره به افسردگی بازنمی‌دارد،
27:28
but it may make the prospect of relapse
591
1648045
2637
اما ممکن است ابعاد بازگشت
27:30
and even relapse itself easier to tolerate.
592
1650706
3513
و حتی خود بازگشت به افسردگی را تحمل‌پذیرتر کند.
مسئله در یافتن یک معنای باارزش
27:35
The question is not so much of finding great meaning
593
1655004
3658
27:38
and deciding your depression has been very meaningful.
594
1658686
2571
و رای صادر کردن درباره معنا و مفهوم افسردگی نیست.
27:41
It's of seeking that meaning and thinking, when it comes again,
595
1661281
3991
بلکه مسئله جست‌وجوی آن معنا
و فکر کردن به این است که اگر افسردگی بازگردد،
27:45
"This will be hellish, but I will learn something from it."
596
1665296
3317
«اوضاع جهنمی خواهد شد،
اما ازش چیزی یاد می‌گیرم.»
27:49
I have learned in my own depression
597
1669487
2240
من شخصا در افسردگی خودم یاد گرفتم
27:51
how big an emotion can be,
598
1671751
2198
که عواطف چقدر می‌تواند عظیم باشد،
27:53
how it can be more real than facts,
599
1673973
3060
چقدر می‌تواند از واقعیات هم، واقعی‌تر باشد،
و دریافته‌ام که چنین تجربه‌ای
27:57
and I have found that that experience
600
1677057
2729
27:59
has allowed me to experience positive emotion
601
1679810
2868
به من امکان داده که احساسات مثبت را
28:02
in a more intense and more focused way.
602
1682702
2899
به صورتی فشرده‌تر و متمرکزتر تجربه کنم.
28:06
The opposite of depression is not happiness,
603
1686222
3583
نقطه‌ی مقابل افسردگی، خوشحالی نیست،
28:09
but vitality,
604
1689829
1310
بلکه شورِ زندگی است،
28:11
and these days, my life is vital,
605
1691163
2955
و این روزها، زندگی من سرشار از شور است،
حتی روزهایی که غمگینم.
28:14
even on the days when I'm sad.
606
1694142
2292
28:16
I felt that funeral in my brain,
607
1696823
3115
آن عزا را در مغزم حس کردم،
28:19
and I sat next to the colossus at the edge of the world,
608
1699962
4540
کنار آن غول بی‌شاخ‌ و دم نشستم،
بر لبه هستی،
28:24
and I have discovered something inside of myself
609
1704526
3887
و چیزی را در خویشتن خودم کشف کردم
28:28
that I would have to call a soul
610
1708437
2064
که اسمش را می‌گذارم «روح»
28:30
that I had never formulated until that day 20 years ago
611
1710525
3513
که هرگز، قبل از آن روز در ۲۰ سال پیش، درکش نمی‌کردم
28:34
when hell came to pay me a surprise visit.
612
1714062
3301
روزی که جهنم سرزده به دیدنم آمد.
28:38
I think that while I hated being depressed
613
1718841
3813
فکر می‌کنم با آن که همیشه از افسردگی بیزارم
28:42
and would hate to be depressed again,
614
1722678
2502
و همیشه هم بیزار خواهم بود،
28:45
I've found a way to love my depression.
615
1725204
2063
راهی را پیدا کرده‌ام که به افسردگی‌ام عشق بورزم.
28:47
I love it because it has forced me to find and cling to joy.
616
1727894
4183
دوستش دارم چون مجبورم کرد
تا شادی را بیابم و به آن چنگ بزنم.
28:52
I love it because each day I decide,
617
1732681
3589
دوستش دارم چون هر روز اراده می‌کنم،
28:56
sometimes gamely,
618
1736294
1389
گاهی از سر بازیگوشی،
28:57
and sometimes against the moment's reason,
619
1737707
2545
و گاهی برای دلیلی که در همان لحظه پیدا می‌کنم،
29:00
to cleave to the reasons for living.
620
1740276
2139
که برای زنده ماندن دنبال دلیل بگردم.
29:02
And that, I think, is a highly privileged rapture.
621
1742978
3677
و این خود، به نظر من، موهبت و شعفی بزرگ است.
متشکرم.
29:07
Thank you.
622
1747076
1256
(تشویق حضار)
29:08
(Applause)
623
1748356
4001
29:12
Thank you.
624
1752381
1151
29:13
(Applause)
625
1753556
2372
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7