Barry Schwartz: Using our practical wisdom

بری شوارتز: به کارگیری خِرد عملی

Translator: Sepideh Sekehchi Reviewer: mahmood rokni

The first thing I want to do is say thank you to all of you.

اول از همه می خواهم از همۀ شما تشکر کنم. دوم می خواهم همکارم در نگارش و تدریس و دوست عزیزم را معرفی کنم.

The second thing I want to do is introduce my co-author

اول از همه می خواهم از همۀ شما تشکر کنم. دوم می خواهم همکارم در نگارش و تدریس و دوست عزیزم را معرفی کنم.

and dear friend and co-teacher.

اول از همه می خواهم از همۀ شما تشکر کنم. دوم می خواهم همکارم در نگارش و تدریس و دوست عزیزم را معرفی کنم.

Ken and I have been working together

" کِن" و من تقریبا 40 سال است که با هم کار می کنیم. ایشان " کِن شارپ " هستند آنجا.

for almost 40 years.

" کِن" و من تقریبا 40 سال است که با هم کار می کنیم. ایشان " کِن شارپ " هستند آنجا.

That's Ken Sharpe over there.

" کِن" و من تقریبا 40 سال است که با هم کار می کنیم. ایشان " کِن شارپ " هستند آنجا.

(Applause)

(تشویق)

So there is among many people --

در بین تعداد زیادی از مردم -- بی شک در من و بیشتر مردمی که با آنان صحبت می کنم --

certainly me and most of the people I talk to --

در بین تعداد زیادی از مردم -- بی شک در من و بیشتر مردمی که با آنان صحبت می کنم --

a kind of collective dissatisfaction

یک نوع نارضایتی جمعی از نحوۀ کارکرد چیزها، و نحوۀ اداره سازمان ها وجود دارد.

with the way things are working,

یک نوع نارضایتی جمعی از نحوۀ کارکرد چیزها، و نحوۀ اداره سازمان ها وجود دارد.

with the way our institutions run.

یک نوع نارضایتی جمعی از نحوۀ کارکرد چیزها، و نحوۀ اداره سازمان ها وجود دارد.

Our kids' teachers seem to be failing them.

به نظر می رسد معلمانِ بچه هایمان در حق آنان کوتاهی می کنند. دکترهایمان اصلا نمی دانند ما کی هستیم،

Our doctors don't know who the hell we are,

دکترهایمان اصلا نمی دانند ما کی هستیم، و وقت کافی برای ما نمی گذارند.

and they don't have enough time for us.

دکترهایمان اصلا نمی دانند ما کی هستیم، و وقت کافی برای ما نمی گذارند.

We certainly can't trust the bankers,

ما مسلما به بانکی ها و دلال ها نمی توانیم اعتماد کنیم، آنها تقریباً کل سیستم مالی را به سقوط کشاندند.

and we certainly can't trust the brokers.

ما مسلما به بانکی ها و دلال ها نمی توانیم اعتماد کنیم، آنها تقریباً کل سیستم مالی را به سقوط کشاندند.

They almost brought the entire financial system down.

ما مسلما به بانکی ها و دلال ها نمی توانیم اعتماد کنیم، آنها تقریباً کل سیستم مالی را به سقوط کشاندند.

And even as we do our own work,

و حتی وقتی کار خودمان را انجام می دهیم، اکثر مواقع، خودمان را در موقعیت انتخاب می بینیم،

all too often,

و حتی وقتی کار خودمان را انجام می دهیم، اکثر مواقع، خودمان را در موقعیت انتخاب می بینیم،

we find ourselves having to choose

و حتی وقتی کار خودمان را انجام می دهیم، اکثر مواقع، خودمان را در موقعیت انتخاب می بینیم،

between doing what we think is the right thing

بين انجام کاری که فکر می کنیم درست است و يا از ما انتظار می رود، یا کاری که لازم است و یا سودآور است.

and doing the expected thing,

بين انجام کاری که فکر می کنیم درست است و يا از ما انتظار می رود، یا کاری که لازم است و یا سودآور است.

or the required thing,

بين انجام کاری که فکر می کنیم درست است و يا از ما انتظار می رود، یا کاری که لازم است و یا سودآور است.

or the profitable thing.

بين انجام کاری که فکر می کنیم درست است و يا از ما انتظار می رود، یا کاری که لازم است و یا سودآور است.

So everywhere we look,

پس هر طرف نگاه می کنیم، کمابیش در همۀ زمینه ها نگران هستیم افرادی که به آنان وابسته هستیم قلبا به منافع ما اهمیت ندهند.

pretty much across the board,

پس هر طرف نگاه می کنیم، کمابیش در همۀ زمینه ها نگران هستیم افرادی که به آنان وابسته هستیم قلبا به منافع ما اهمیت ندهند.

we worry that the people we depend on

پس هر طرف نگاه می کنیم، کمابیش در همۀ زمینه ها نگران هستیم افرادی که به آنان وابسته هستیم قلبا به منافع ما اهمیت ندهند.

don't really have our interests at heart.

پس هر طرف نگاه می کنیم، کمابیش در همۀ زمینه ها نگران هستیم افرادی که به آنان وابسته هستیم قلبا به منافع ما اهمیت ندهند.

Or if they do have our interests at heart,

یا اگر واقعا اهمیت می دهند، نگرانیم آنان ما را به اندازۀ کافی نشناسند تا تشخیص دهند چه کاری لازم است انجام دهند

we worry that they don't know us well enough

یا اگر واقعا اهمیت می دهند، نگرانیم آنان ما را به اندازۀ کافی نشناسند تا تشخیص دهند چه کاری لازم است انجام دهند

to figure out what they need to do

یا اگر واقعا اهمیت می دهند، نگرانیم آنان ما را به اندازۀ کافی نشناسند تا تشخیص دهند چه کاری لازم است انجام دهند

in order to allow us

تا به ما اجازۀ تامین آن منافع را دهند. آنان ما را درک نمی کنند. آنان وقت آشنایی با ما را ندارند.

to secure those interests.

تا به ما اجازۀ تامین آن منافع را دهند. آنان ما را درک نمی کنند. آنان وقت آشنایی با ما را ندارند.

They don't understand us.

تا به ما اجازۀ تامین آن منافع را دهند. آنان ما را درک نمی کنند. آنان وقت آشنایی با ما را ندارند.

They don't have the time to get to know us.

تا به ما اجازۀ تامین آن منافع را دهند. آنان ما را درک نمی کنند. آنان وقت آشنایی با ما را ندارند.

There are two kinds of responses

ما به این گونه نارضایتی عمومی دو نوع واکنش نشان می دهیم.اگر کارها درست پیش نروند،اولین واکنش این است:

that we make

ما به این گونه نارضایتی عمومی دو نوع واکنش نشان می دهیم.اگر کارها درست پیش نروند،اولین واکنش این است:

to this sort of general dissatisfaction.

ما به این گونه نارضایتی عمومی دو نوع واکنش نشان می دهیم.اگر کارها درست پیش نروند،اولین واکنش این است:

If things aren't going right,

ما به این گونه نارضایتی عمومی دو نوع واکنش نشان می دهیم.اگر کارها درست پیش نروند،اولین واکنش این است:

the first response is:

ما به این گونه نارضایتی عمومی دو نوع واکنش نشان می دهیم.اگر کارها درست پیش نروند،اولین واکنش این است:

let's make more rules,

بیایید قوانین بیشتری بسازیم بیایید یک سری رویه های مشروح تعیین کنیم تا مطمئن شویم مردم کار درست را انجام خواهند داد.

let's set up a set

بیایید قوانین بیشتری بسازیم بیایید یک سری رویه های مشروح تعیین کنیم تا مطمئن شویم مردم کار درست را انجام خواهند داد.

of detailed procedures

بیایید قوانین بیشتری بسازیم بیایید یک سری رویه های مشروح تعیین کنیم تا مطمئن شویم مردم کار درست را انجام خواهند داد.

to make sure that people will do the right thing.

بیایید قوانین بیشتری بسازیم بیایید یک سری رویه های مشروح تعیین کنیم تا مطمئن شویم مردم کار درست را انجام خواهند داد.

Give teachers scripts

به معلمان متن هایی بدهید تا در کلاس درس طبق آن تدریس کنند، تا حتی اگر آنان ندانند چه می کنند

to follow in the classroom,

به معلمان متن هایی بدهید تا در کلاس درس طبق آن تدریس کنند، تا حتی اگر آنان ندانند چه می کنند

so even if they don't know what they're doing

به معلمان متن هایی بدهید تا در کلاس درس طبق آن تدریس کنند، تا حتی اگر آنان ندانند چه می کنند

and don't care about the welfare of our kids,

و اهمیتی به رفاه بچه های ما ندهند، تا هنگامی که طبق متن ها تدریس می کنند، بچه های ما تحصیل لازم را کسب خواهند کرد.

as long as they follow the scripts,

و اهمیتی به رفاه بچه های ما ندهند، تا هنگامی که طبق متن ها تدریس می کنند، بچه های ما تحصیل لازم را کسب خواهند کرد.

our kids will get educated.

و اهمیتی به رفاه بچه های ما ندهند، تا هنگامی که طبق متن ها تدریس می کنند، بچه های ما تحصیل لازم را کسب خواهند کرد.

Give judges a list of mandatory sentences

به قاضی ها یک لیست از احکام لازم الاجرا برای اعمال مجازات بدهید،

to impose for crimes,

به قاضی ها یک لیست از احکام لازم الاجرا برای اعمال مجازات بدهید،

so that you don't need to rely

در این صورت لازم نیست بر روی قضاوتِ قاضی ها متکی باشید.

on judges using their judgment.

در این صورت لازم نیست بر روی قضاوتِ قاضی ها متکی باشید.

Instead, all they have to do

در عوض، تمام کاری که باید بکنند این است که به لیست مراجعه کنند که چه حکمی برای چه نوع جرمی است.

is look up on the list

در عوض، تمام کاری که باید بکنند این است که به لیست مراجعه کنند که چه حکمی برای چه نوع جرمی است.

what kind of sentence goes with what kind of crime.

در عوض، تمام کاری که باید بکنند این است که به لیست مراجعه کنند که چه حکمی برای چه نوع جرمی است.

Impose limits

اعمال محدودیت بر روی نرخ بهره ای که شرکتهای کارت اعتباری محاسبه می کنند و کارمزدهایی که می گیرند.

on what credit card companies can charge in interest

اعمال محدودیت بر روی نرخ بهره ای که شرکتهای کارت اعتباری محاسبه می کنند و کارمزدهایی که می گیرند.

and on what they can charge in fees.

اعمال محدودیت بر روی نرخ بهره ای که شرکتهای کارت اعتباری محاسبه می کنند و کارمزدهایی که می گیرند.

More and more rules

قوانین بیشتر و بیشتر برای حمایت از ما در برابر یک سری سازمان های بی تفاوت و بی توجه که باید با آنها معامله کنیم.

to protect us

قوانین بیشتر و بیشتر برای حمایت از ما در برابر یک سری سازمان های بی تفاوت و بی توجه که باید با آنها معامله کنیم.

against an indifferent, uncaring

قوانین بیشتر و بیشتر برای حمایت از ما در برابر یک سری سازمان های بی تفاوت و بی توجه که باید با آنها معامله کنیم.

set of institutions we have to deal with.

قوانین بیشتر و بیشتر برای حمایت از ما در برابر یک سری سازمان های بی تفاوت و بی توجه که باید با آنها معامله کنیم.

Or -- or maybe and --

یا -- یا شاید و -- علاوه بر قوانین، بیایيد ببینیم آیا می توانیم چند مشوق زیرکانه مطرح کنیم

in addition to rules,

یا -- یا شاید و -- علاوه بر قوانین، بیایيد ببینیم آیا می توانیم چند مشوق زیرکانه مطرح کنیم

let's see if we can come up

یا -- یا شاید و -- علاوه بر قوانین، بیایيد ببینیم آیا می توانیم چند مشوق زیرکانه مطرح کنیم

with some really clever incentives

یا -- یا شاید و -- علاوه بر قوانین، بیایيد ببینیم آیا می توانیم چند مشوق زیرکانه مطرح کنیم

so that, even if the people we deal with

تا حتی اگر مردمی که با آنان سر و کار داریم نخواهند مشخصاً منافع ما را تامین کنند،

don't particularly want to serve our interests,

تا حتی اگر مردمی که با آنان سر و کار داریم نخواهند مشخصاً منافع ما را تامین کنند، به نفع آنان باشد که منافع ما را تامین کنند.

it is in their interest

تا حتی اگر مردمی که با آنان سر و کار داریم نخواهند مشخصاً منافع ما را تامین کنند، به نفع آنان باشد که منافع ما را تامین کنند.

to serve our interest --

تا حتی اگر مردمی که با آنان سر و کار داریم نخواهند مشخصاً منافع ما را تامین کنند، به نفع آنان باشد که منافع ما را تامین کنند.

the magic incentives

این مشوق های جادویی که باعث خواهند شد مردم، حتی از روی خودخواهی محض، کار درست را انجام دهند.

that will get people to do the right thing

این مشوق های جادویی که باعث خواهند شد مردم، حتی از روی خودخواهی محض، کار درست را انجام دهند.

even out of pure selfishness.

این مشوق های جادویی که باعث خواهند شد مردم، حتی از روی خودخواهی محض، کار درست را انجام دهند.

So we offer teachers bonuses

پس ما به معلمان در صورتی پاداش می دهیم که بچه هایی که زیرِ نظرشان هستند نمرۀ قبولی این امتحانات بزرگ را بگیرند.

if the kids they teach

پس ما به معلمان در صورتی پاداش می دهیم که بچه هایی که زیرِ نظرشان هستند نمرۀ قبولی این امتحانات بزرگ را بگیرند.

score passing grades on these big test scores

پس ما به معلمان در صورتی پاداش می دهیم که بچه هایی که زیرِ نظرشان هستند نمرۀ قبولی این امتحانات بزرگ را بگیرند.

that are used to evaluate

امتحاناتی که برای ارزیابی کیفیت سیستم مدارس استفاده می شوند. قوانین و مشوق ها -- چماق و هویج.

the quality of school systems.

امتحاناتی که برای ارزیابی کیفیت سیستم مدارس استفاده می شوند. قوانین و مشوق ها -- چماق و هویج.

Rules and incentives --

امتحاناتی که برای ارزیابی کیفیت سیستم مدارس استفاده می شوند. قوانین و مشوق ها -- چماق و هویج.

"sticks" and "carrots."

امتحاناتی که برای ارزیابی کیفیت سیستم مدارس استفاده می شوند. قوانین و مشوق ها -- چماق و هویج.

We passed a bunch of rules

ما یک دسته قوانین تصویب کردیم تا در واکنش به نابسامانی اخیر، صنعت مالی را کنترل کنیم.

to regulate the financial industry

ما یک دسته قوانین تصویب کردیم تا در واکنش به نابسامانی اخیر، صنعت مالی را کنترل کنیم.

in response to the recent collapse.

ما یک دسته قوانین تصویب کردیم تا در واکنش به نابسامانی اخیر، صنعت مالی را کنترل کنیم.

There's the Dodd-Frank Act,

مصوبۀ "داد-فرانک" را داریم. ( جهت اصلاح مالی) هیئت جدید "حمایت مالی مصرف کننده" را داریم.

there's the new Consumer Financial Protection Agency

مصوبۀ "داد-فرانک" را داریم. ( جهت اصلاح مالی) هیئت جدید "حمایت مالی مصرف کننده" را داریم.

that is temporarily being headed through the backdoor

که موقتاً توسط "الیزابت وارن" به طور پنهانی هدایت می شود.

by Elizabeth Warren.

که موقتاً توسط "الیزابت وارن" به طور پنهانی هدایت می شود.

Maybe these rules

شاید این قوانین واقعا نحوۀ عمل این شرکتهای خدمات مالی را ارتقا دهد. خواهیم دید.

will actually improve

شاید این قوانین واقعا نحوۀ عمل این شرکتهای خدمات مالی را ارتقا دهد. خواهیم دید.

the way these financial services companies behave.

شاید این قوانین واقعا نحوۀ عمل این شرکتهای خدمات مالی را ارتقا دهد. خواهیم دید.

We'll see.

شاید این قوانین واقعا نحوۀ عمل این شرکتهای خدمات مالی را ارتقا دهد. خواهیم دید.

In addition, we are struggling

به علاوه، ما در تلاش هستیم برای ایجاد مشوق هایی برای افرادی که در صنعت خدمات مالی مشغول هستند، راه هایی پیدا کنیم

to find some way to create incentives

به علاوه، ما در تلاش هستیم برای ایجاد مشوق هایی برای افرادی که در صنعت خدمات مالی مشغول هستند، راه هایی پیدا کنیم

for people in the financial services industry

به علاوه، ما در تلاش هستیم برای ایجاد مشوق هایی برای افرادی که در صنعت خدمات مالی مشغول هستند، راه هایی پیدا کنیم

that will have them more interested

مشوق هایی که آنان را به مراتب، بیشتر به منفعت رسانی بلند مدت حتی به شرکتهای خودشان، مشتاق کند.

in serving the long-term interests

مشوق هایی که آنان را به مراتب، بیشتر به منفعت رسانی بلند مدت حتی به شرکتهای خودشان، مشتاق کند.

even of their own companies,

مشوق هایی که آنان را به مراتب، بیشتر به منفعت رسانی بلند مدت حتی به شرکتهای خودشان، مشتاق کند.

rather than securing short-term profits.

به جای اینکه سود کوتاه مدت را تضمین کنند.

So if we find just the right incentives,

پس اگر ما مشوق مناسب را پیدا کنیم

they'll do the right thing -- as I said -- selfishly,

آنان کار درست را انجام خواهند داد -- همانطور که گفتم-- از روی خودخواهی.

and if we come up with the right rules and regulations,

و اگر مقررات و قوانین مناسب را مطرح کنیم آنان ما را به پرتگاه نخواهند کشید.

they won't drive us all over a cliff.

و اگر مقررات و قوانین مناسب را مطرح کنیم آنان ما را به پرتگاه نخواهند کشید.

And Ken [Sharpe] and I certainly know

و من و "کِن" ( شارپ) با اطمینان می دانیم که شما لازم است بر بانکی ها حکمفرما باشید.

that you need to reign in the bankers.

و من و "کِن" ( شارپ) با اطمینان می دانیم که شما لازم است بر بانکی ها حکمفرما باشید.

If there is a lesson to be learned from the financial collapse

اگر یک درس بشود از این نابسامانی مالی گرفت، همین نکته است.

it is that.

اگر یک درس بشود از این نابسامانی مالی گرفت، همین نکته است.

But what we believe,

ولی ما باور داریم، و چیزی که در این کتاب بحث کردیم، این است که هیچ سری قوانینی وجود ندارند

and what we argue in the book,

ولی ما باور داریم، و چیزی که در این کتاب بحث کردیم، این است که هیچ سری قوانینی وجود ندارند

is that there is no set of rules,

ولی ما باور داریم، و چیزی که در این کتاب بحث کردیم، این است که هیچ سری قوانینی وجود ندارند

no matter how detailed,

مهم نیست که چقدر ریز باشند مهم نیست که چقدر دقیق و مفصل باشند مهم نیست که چقدر با دقت کنترل شوند

no matter how specific,

مهم نیست که چقدر ریز باشند مهم نیست که چقدر دقیق و مفصل باشند مهم نیست که چقدر با دقت کنترل شوند

no matter how carefully monitored

مهم نیست که چقدر ریز باشند مهم نیست که چقدر دقیق و مفصل باشند مهم نیست که چقدر با دقت کنترل شوند

and enforced,

و به اجرا در آیند، هیچ سری قوانینی نیستند که آنچه احتیاج داریم تامین کنند.

there is no set of rules

و به اجرا در آیند، هیچ سری قوانینی نیستند که آنچه احتیاج داریم تامین کنند.

that will get us what we need.

و به اجرا در آیند، هیچ سری قوانینی نیستند که آنچه احتیاج داریم تامین کنند.

Why? Because bankers are smart people.

چرا؟ چون بانکی ها افراد باهوشی هستند. و مثل آب شکاف ها را در هر سری قوانینی پیدا خواهند کرد

And, like water,

چرا؟ چون بانکی ها افراد باهوشی هستند. و مثل آب شکاف ها را در هر سری قوانینی پیدا خواهند کرد

they will find cracks

چرا؟ چون بانکی ها افراد باهوشی هستند. و مثل آب شکاف ها را در هر سری قوانینی پیدا خواهند کرد

in any set of rules.

چرا؟ چون بانکی ها افراد باهوشی هستند. و مثل آب شکاف ها را در هر سری قوانینی پیدا خواهند کرد

You design a set of rules that will make sure

شما یک سری قوانین طراحی می کنید تا مطمئن شوید، آنچه سبب فروپاشی تقریبی سیستم مالی شد دیگر نمی تواند اتفاق بیافتد.

that the particular reason

شما یک سری قوانین طراحی می کنید تا مطمئن شوید، آنچه سبب فروپاشی تقریبی سیستم مالی شد دیگر نمی تواند اتفاق بیافتد.

why the financial system "almost-collapse"

شما یک سری قوانین طراحی می کنید تا مطمئن شوید، آنچه سبب فروپاشی تقریبی سیستم مالی شد دیگر نمی تواند اتفاق بیافتد.

can't happen again.

شما یک سری قوانین طراحی می کنید تا مطمئن شوید، آنچه سبب فروپاشی تقریبی سیستم مالی شد دیگر نمی تواند اتفاق بیافتد.

It is naive beyond description

این ساده لوحی، وصف ناپذیر است که تصور شود با مسدود کردن

to think that having blocked

این ساده لوحی، وصف ناپذیر است که تصور شود با مسدود کردن

this source of financial collapse,

منشاء این نابسامانی مالی، تمام منشاءهای ممکن برای فروپاشی مالی مسدود شده اند.

you have blocked all possible sources of financial collapse.

منشاء این نابسامانی مالی، تمام منشاءهای ممکن برای فروپاشی مالی مسدود شده اند.

So it's just a question of waiting for the next one

این یعنی صرفا صبر برای نابسامانی بعدی و سپس حیرت از میزان حماقت مان که چطور از خودمان در برابر آن محافظت نکرده ایم.

and then marveling at how we could have been so stupid

این یعنی صرفا صبر برای نابسامانی بعدی و سپس حیرت از میزان حماقت مان که چطور از خودمان در برابر آن محافظت نکرده ایم.

as not to protect ourselves against that.

این یعنی صرفا صبر برای نابسامانی بعدی و سپس حیرت از میزان حماقت مان که چطور از خودمان در برابر آن محافظت نکرده ایم.

What we desperately need,

آنچه ما به شدت نیاز داریم بیشتر و یا همراه با قوانین بهتر و مشوق های زیرکانۀ معقولانه، فضیلت است.

beyond, or along with, better rules

آنچه ما به شدت نیاز داریم بیشتر و یا همراه با قوانین بهتر و مشوق های زیرکانۀ معقولانه، فضیلت است.

and reasonably smart incentives,

آنچه ما به شدت نیاز داریم بیشتر و یا همراه با قوانین بهتر و مشوق های زیرکانۀ معقولانه، فضیلت است.

is we need virtue.

آنچه ما به شدت نیاز داریم بیشتر و یا همراه با قوانین بهتر و مشوق های زیرکانۀ معقولانه، فضیلت است.

We need character.

ما به صفات برجسته نیاز داریم، ما به مردمی نیاز داریم که می خواهند کار درست را انجام دهند.

We need people who want to do the right thing.

ما به صفات برجسته نیاز داریم، ما به مردمی نیاز داریم که می خواهند کار درست را انجام دهند.

And in particular,

و به ویژه فضیلتی که ما بیش از همه نیاز داریم فضیلتی است که "ارسطو" "خرد عملی" نامیده است.

the virtue that we need most of all

و به ویژه فضیلتی که ما بیش از همه نیاز داریم فضیلتی است که "ارسطو" "خرد عملی" نامیده است.

is the virtue that Aristotle called

و به ویژه فضیلتی که ما بیش از همه نیاز داریم فضیلتی است که "ارسطو" "خرد عملی" نامیده است.

"practical wisdom."

و به ویژه فضیلتی که ما بیش از همه نیاز داریم فضیلتی است که "ارسطو" "خرد عملی" نامیده است.

Practical wisdom

خرد عملی ارادۀ اخلاقی است برای انجام کار درست و توانایی اخلاقی است برای درک اینکه چه چیزی درست است.

is the moral will

خرد عملی ارادۀ اخلاقی است برای انجام کار درست و توانایی اخلاقی است برای درک اینکه چه چیزی درست است.

to do the right thing

خرد عملی ارادۀ اخلاقی است برای انجام کار درست و توانایی اخلاقی است برای درک اینکه چه چیزی درست است.

and the moral skill

خرد عملی ارادۀ اخلاقی است برای انجام کار درست و توانایی اخلاقی است برای درک اینکه چه چیزی درست است.

to figure out what the right thing is.

خرد عملی ارادۀ اخلاقی است برای انجام کار درست و توانایی اخلاقی است برای درک اینکه چه چیزی درست است.

So Aristotle was very interested in watching

"ارسطو" بسیار به تماشای نحوۀ عملِ صنعتگران در اطرافش، علاقه مند بود.

how the craftsmen around him worked.

"ارسطو" بسیار به تماشای نحوۀ عملِ صنعتگران در اطرافش، علاقه مند بود.

And he was impressed

و او از اینکه چطور آنان راه حلهای بکر برای مشکلات جدید پیدا می کنند تحت تاثیر قرار گرفته بود .--

at how they would improvise

و او از اینکه چطور آنان راه حلهای بکر برای مشکلات جدید پیدا می کنند تحت تاثیر قرار گرفته بود .--

novel solutions to novel problems --

و او از اینکه چطور آنان راه حلهای بکر برای مشکلات جدید پیدا می کنند تحت تاثیر قرار گرفته بود .--

problems that they hadn't anticipated.

مشکلاتی که پیش بینی نکرده بودند. برای نمونه، او سنگ تراش هایی را می دید

So one example is he sees these stonemasons

مشکلاتی که پیش بینی نکرده بودند. برای نمونه، او سنگ تراش هایی را می دید

working on the Isle of Lesbos,

که بر روی " جزیرۀ لزبوس" کار می کردند، و آنان باید ستون های گرد را اندازه می گرفتند.

and they need to measure out

که بر روی " جزیرۀ لزبوس" کار می کردند، و آنان باید ستون های گرد را اندازه می گرفتند.

round columns.

که بر روی " جزیرۀ لزبوس" کار می کردند، و آنان باید ستون های گرد را اندازه می گرفتند.

Well if you think about it,

خب اگر درباره اش فکر کنید، واقعا اندازه گرفتن ستون های گرد با یک خط کش سخت است.

it's really hard to measure out round columns using a ruler.

خب اگر درباره اش فکر کنید، واقعا اندازه گرفتن ستون های گرد با یک خط کش سخت است.

So what do they do?

پس چکار کردند؟ آنان یک راه حل بکر برای مشکل، شکل دادند. آنان خط کشی ساختند که خم می شد،

They fashion a novel solution to the problem.

پس چکار کردند؟ آنان یک راه حل بکر برای مشکل، شکل دادند. آنان خط کشی ساختند که خم می شد،

They created a ruler that bends,

پس چکار کردند؟ آنان یک راه حل بکر برای مشکل، شکل دادند. آنان خط کشی ساختند که خم می شد،

what we would call these days a tape measure --

چیزی که اگر در این دوره بود یک متر-- یک خط کش قابل انعطاف، یک خط کش که خم می شود، نامیده می شد.

a flexible rule,

چیزی که اگر در این دوره بود یک متر-- یک خط کش قابل انعطاف، یک خط کش که خم می شود، نامیده می شد.

a rule that bends.

چیزی که اگر در این دوره بود یک متر-- یک خط کش قابل انعطاف، یک خط کش که خم می شود، نامیده می شد.

And Aristotle said,

و "ارسطو" گفت، آها، آنان آگاه هستند که بعضی مواقع برای طراحی ستون های گرد، لازم است خط کش را خم کرد.

"Hah, they appreciated that sometimes

و "ارسطو" گفت، آها، آنان آگاه هستند که بعضی مواقع برای طراحی ستون های گرد، لازم است خط کش را خم کرد.

to design rounded columns,

و "ارسطو" گفت، آها، آنان آگاه هستند که بعضی مواقع برای طراحی ستون های گرد، لازم است خط کش را خم کرد.

you need to bend the rule."

و "ارسطو" گفت، آها، آنان آگاه هستند که بعضی مواقع برای طراحی ستون های گرد، لازم است خط کش را خم کرد.

And Aristotle said

و "ارسطو" گفت اغلب در برخورد با دیگران، ما نیاز به خم کردن و دور زدن قوانین داریم

often in dealing with other people,

و "ارسطو" گفت اغلب در برخورد با دیگران، ما نیاز به خم کردن و دور زدن قوانین داریم

we need to bend the rules.

و "ارسطو" گفت اغلب در برخورد با دیگران، ما نیاز به خم کردن و دور زدن قوانین داریم

Dealing with other people

برخورد با دیگران یک نوع انعطاف پذیری را می طلبد که هیچ سری قوانینی نمی تواند در خود بگنجاند.

demands a kind of flexibility

برخورد با دیگران یک نوع انعطاف پذیری را می طلبد که هیچ سری قوانینی نمی تواند در خود بگنجاند.

that no set of rules can encompass.

برخورد با دیگران یک نوع انعطاف پذیری را می طلبد که هیچ سری قوانینی نمی تواند در خود بگنجاند.

Wise people know when and how

مردم خردمند می دانند که کی و چطور قوانین را دور بزنند. مردم خردمند می دانند که چطور راه جدیدی ابداع کنند.

to bend the rules.

مردم خردمند می دانند که کی و چطور قوانین را دور بزنند. مردم خردمند می دانند که چطور راه جدیدی ابداع کنند.

Wise people know how to improvise.

مردم خردمند می دانند که کی و چطور قوانین را دور بزنند. مردم خردمند می دانند که چطور راه جدیدی ابداع کنند.

The way my co-author , Ken, and I talk about it,

من و "کِن"،همکارم در نگارش، اینطور می گوییم که آنان شبیه به موزیسن های جاز هستند،

they are kind of like jazz musicians.

من و "کِن"،همکارم در نگارش، اینطور می گوییم که آنان شبیه به موزیسن های جاز هستند،

The rules are like the notes on the page,

قوانین مانند نت های روی صفحه هستند، و برای شروع به کار شما می آیند، ولی بعد شما با نت ها بازی می کنید و

and that gets you started,

قوانین مانند نت های روی صفحه هستند، و برای شروع به کار شما می آیند، ولی بعد شما با نت ها بازی می کنید و

but then you dance around the notes on the page,

قوانین مانند نت های روی صفحه هستند، و برای شروع به کار شما می آیند، ولی بعد شما با نت ها بازی می کنید و

coming up with just the right combination

مناسبترین ترکیب را برای این لحظۀ خاص با این گروه از نوازندگان، ارائه می کنید.

for this particular moment

مناسبترین ترکیب را برای این لحظۀ خاص با این گروه از نوازندگان، ارائه می کنید.

with this particular set of fellow players.

مناسبترین ترکیب را برای این لحظۀ خاص با این گروه از نوازندگان، ارائه می کنید.

So for Aristotle,

پس برای "ارسطو" آن نوع دور زدن قانون و عادت، تشخیص استثنا در قانون وعرف و ابداع کردن

the kind

پس برای "ارسطو" آن نوع دور زدن قانون و عادت، تشخیص استثنا در قانون وعرف و ابداع کردن

of rule-bending,

پس برای "ارسطو" آن نوع دور زدن قانون و عادت، تشخیص استثنا در قانون وعرف و ابداع کردن

rule exception-finding and improvisation

پس برای "ارسطو" آن نوع دور زدن قانون و عادت، تشخیص استثنا در قانون وعرف و ابداع کردن

that you see in skilled craftsmen

که شما در صنعتگران ماهر می بینید دقیقا همان است که شما برای ماهر شدن در اخلاقیات، نیاز دارید.

is exactly what you need

که شما در صنعتگران ماهر می بینید دقیقا همان است که شما برای ماهر شدن در اخلاقیات، نیاز دارید.

to be a skilled moral craftsman.

که شما در صنعتگران ماهر می بینید دقیقا همان است که شما برای ماهر شدن در اخلاقیات، نیاز دارید.

And in interactions with people,

و در تقابل با مردم، تقریبا همیشه، این نوع انعطاف پذیری لازم است.

almost all the time,

و در تقابل با مردم، تقریبا همیشه، این نوع انعطاف پذیری لازم است.

it is this kind of flexibility that is required.

و در تقابل با مردم، تقریبا همیشه، این نوع انعطاف پذیری لازم است. یک فرد خردمند می داند که کی قوانین را دور بزند.

A wise person knows when to bend the rules.

یک فرد خردمند می داند که کی قوانین را دور بزند. یک فرد خردمند می داند که کی راه جدیدی ابداع کند.

A wise person knows when to improvise.

یک فرد خردمند می داند که کی قوانین را دور بزند. یک فرد خردمند می داند که کی راه جدیدی ابداع کند.

And most important,

و از همه مهم تر، یک فرد خردمند این ابداع و قانون شکنی را در خدمتِ هدف درست، انجام می دهد.

a wise person does this improvising and rule-bending

و از همه مهم تر، یک فرد خردمند این ابداع و قانون شکنی را در خدمتِ هدف درست، انجام می دهد.

in the service of the right aims.

و از همه مهم تر، یک فرد خردمند این ابداع و قانون شکنی را در خدمتِ هدف درست، انجام می دهد.

If you are a rule-bender and an improviser

اگر شما یک قانون شکن و بدعت گذار باشید بیشتر برای منفعت خودتان، آنچه بدست می آید فریبِ بی رحمانۀ مردم است.

mostly to serve yourself,

اگر شما یک قانون شکن و بدعت گذار باشید بیشتر برای منفعت خودتان، آنچه بدست می آید فریبِ بی رحمانۀ مردم است.

what you get is ruthless manipulation of other people.

اگر شما یک قانون شکن و بدعت گذار باشید بیشتر برای منفعت خودتان، آنچه بدست می آید فریبِ بی رحمانۀ مردم است.

So it matters that you do this wise practice

پس مهم این است که شما عمل خردمندانه را برای خدمت به دیگران و نه برای خدمت به خودتان، انجام دهید.

in the service of others

پس مهم این است که شما عمل خردمندانه را برای خدمت به دیگران و نه برای خدمت به خودتان، انجام دهید.

and not in the service of yourself.

پس مهم این است که شما عمل خردمندانه را برای خدمت به دیگران و نه برای خدمت به خودتان، انجام دهید.

And so the will to do the right thing

و بنابراین نیتِ انجام کار درست به اندازۀ مهارت اخلاقی در ابداع راه های جدید و تشخیص استثنا، مهم است.

is just as important as the moral skill

و بنابراین نیتِ انجام کار درست به اندازۀ مهارت اخلاقی در ابداع راه های جدید و تشخیص استثنا، مهم است.

of improvisation

و بنابراین نیتِ انجام کار درست به اندازۀ مهارت اخلاقی در ابداع راه های جدید و تشخیص استثنا، مهم است.

and exception-finding.

و بنابراین نیتِ انجام کار درست به اندازۀ مهارت اخلاقی در ابداع راه های جدید و تشخیص استثنا، مهم است.

Together they comprise practical wisdom,

هر دو با هم خرد عملی را تشکیل می دهند، چیزی که از نظر "ارسطو" فضیلت برتر بود.

which Aristotle thought

هر دو با هم خرد عملی را تشکیل می دهند، چیزی که از نظر "ارسطو" فضیلت برتر بود.

was the master virtue.

هر دو با هم خرد عملی را تشکیل می دهند، چیزی که از نظر "ارسطو" فضیلت برتر بود.

So I'll give you an example

من یک مثال می زنم از عمل خردمندانه در عمل. مثال دربارۀ "مایکل" است. "مایکل" یک مرد جوان است.

of wise practice in action.

من یک مثال می زنم از عمل خردمندانه در عمل. مثال دربارۀ "مایکل" است. "مایکل" یک مرد جوان است.

It's the case of Michael.

من یک مثال می زنم از عمل خردمندانه در عمل. مثال دربارۀ "مایکل" است. "مایکل" یک مرد جوان است.

Michael's a young guy.

من یک مثال می زنم از عمل خردمندانه در عمل. مثال دربارۀ "مایکل" است. "مایکل" یک مرد جوان است.

He had a pretty low-wage job.

او یک کار واقعا کم درآمد داشت. او زن و یک فرزندش را تامین می کرد.

He was supporting his wife and a child,

او یک کار واقعا کم درآمد داشت. او زن و یک فرزندش را تامین می کرد.

and the child was going to parochial school.

و بچه اش به مدرسه محلی می رفت بعد او کارش را از دست داد.

Then he lost his job.

و بچه اش به مدرسه محلی می رفت بعد او کارش را از دست داد.

He panicked

او از اینکه نتواند خانواده اش را تامین کند، وحشت کرد.

about being able to support his family.

او از اینکه نتواند خانواده اش را تامین کند، وحشت کرد.

One night, he drank a little too much,

یک شب، او کمی زیادی مشروب نوشید، و به یک راننده تاکسی دستبرد زد. او 50 دلار دزدید.

and he robbed a cab driver --

یک شب، او کمی زیادی مشروب نوشید، و به یک راننده تاکسی دستبرد زد. او 50 دلار دزدید.

stole 50 dollars.

یک شب، او کمی زیادی مشروب نوشید، و به یک راننده تاکسی دستبرد زد. او 50 دلار دزدید.

He robbed him at gunpoint.

او به طرف راننده اسلحه کشید. اسلحه اسباب بازی بود.دستگیر شد، محاکمه شد، محکوم شد.

It was a toy gun.

او به طرف راننده اسلحه کشید. اسلحه اسباب بازی بود.دستگیر شد، محاکمه شد، محکوم شد.

He got caught. He got tried.

او به طرف راننده اسلحه کشید. اسلحه اسباب بازی بود.دستگیر شد، محاکمه شد، محکوم شد.

He got convicted.

او به طرف راننده اسلحه کشید. اسلحه اسباب بازی بود.دستگیر شد، محاکمه شد، محکوم شد.

The Pennsylvania sentencing guidelines

بر اساس مقررات "پنسیلوانیا" حداقل محکومیت برای این نوع جرم 2 سال، 24 ماه حبس است.

required a minimum sentence for a crime like this

بر اساس مقررات "پنسیلوانیا" حداقل محکومیت برای این نوع جرم 2 سال، 24 ماه حبس است.

of two years, 24 months.

بر اساس مقررات "پنسیلوانیا" حداقل محکومیت برای این نوع جرم 2 سال، 24 ماه حبس است.

The judge on the case, Judge Lois Forer

از نظر قاضی پرونده، "قاضی لوئیس فرر" این بی معنی بود. " مایکل" قبلا هرگز مرتکب جرمی نشده بود.

thought that this made no sense.

از نظر قاضی پرونده، "قاضی لوئیس فرر" این بی معنی بود. " مایکل" قبلا هرگز مرتکب جرمی نشده بود.

He had never committed a crime before.

از نظر قاضی پرونده، "قاضی لوئیس فرر" این بی معنی بود. " مایکل" قبلا هرگز مرتکب جرمی نشده بود.

He was a responsible husband and father.

او یک پدر و شوهر مسئول بود. او با شرایط بحرانی روبرو شده بود. این مجازات تنها سبب از هم پاشیدگی یک خانواده می شود.

He had been faced with desperate circumstances.

او یک پدر و شوهر مسئول بود. او با شرایط بحرانی روبرو شده بود. این مجازات تنها سبب از هم پاشیدگی یک خانواده می شود.

All this would do is wreck a family.

او یک پدر و شوهر مسئول بود. او با شرایط بحرانی روبرو شده بود. این مجازات تنها سبب از هم پاشیدگی یک خانواده می شود.

And so she improvised a sentence -- 11 months,

و بنابراین قاضی حکم را به میل خود به 11 ماه حبس تغییر داد.

and not only that,

و نه فقط این، بلکه آزادی روزانه برای رفتن به سر کار، داد.

but release every day to go to work.

و نه فقط این، بلکه آزادی روزانه برای رفتن به سر کار، داد.

Spend your night in jail, spend your day holding down a job.

شب را در زندان و روز را برای حفظ یک شغل سپری کن. او این کار را کرد. دوران محکومیت اش را سپری کرد.

He did. He served out his sentence.

شب را در زندان و روز را برای حفظ یک شغل سپری کن. او این کار را کرد. دوران محکومیت اش را سپری کرد.

He made restitution

او جبران خسارت کرد و یک شغل جدید پیدا کرد. و خانواده اش یکپارچه بود.

and found himself a new job.

او جبران خسارت کرد و یک شغل جدید پیدا کرد. و خانواده اش یکپارچه بود.

And the family was united.

او جبران خسارت کرد و یک شغل جدید پیدا کرد. و خانواده اش یکپارچه بود.

And it seemed on the road

و به نظر می رسید برای یک زندگی شرافتمندانه، رو به راه است. یک داستان با پایان خوش.

to some sort of a decent life --

و به نظر می رسید برای یک زندگی شرافتمندانه، رو به راه است. یک داستان با پایان خوش.

a happy ending to a story

و به نظر می رسید برای یک زندگی شرافتمندانه، رو به راه است. یک داستان با پایان خوش.

involving wise improvisation

که در آن ابداع خردمندانۀ راه جدید توسط یک قاضی خردمند، نقش داشت.

from a wise judge.

که در آن ابداع خردمندانۀ راه جدید توسط یک قاضی خردمند، نقش داشت.

But it turned out

ولی معلوم شد دادستان از این راضی نبود که "قاضی فرر" به احکام قضایی توجه نکرده،

the prosecutor was not happy

ولی معلوم شد دادستان از این راضی نبود که "قاضی فرر" به احکام قضایی توجه نکرده،

that Judge Forer ignored the sentencing guidelines

ولی معلوم شد دادستان از این راضی نبود که "قاضی فرر" به احکام قضایی توجه نکرده،

and sort of invented her own,

و به نوعی از خودش حکم صادر کرده بود و بنابراین او فرجام خواست.

and so he appealed.

و به نوعی از خودش حکم صادر کرده بود و بنابراین او فرجام خواست.

And he asked for the mandatory minimum sentence

و تقاضای حداقل زمان حبس قانونی برای دزدی مسلحانه را کرد.

for armed robbery.

و تقاضای حداقل زمان حبس قانونی برای دزدی مسلحانه را کرد.

He did after all have a toy gun.

" مایکل" در هر حال یک تفنگ اسباب بازی داشت.

The mandatory minimum sentence for armed robbery

حداقل زمان حبس در قانون برای دزدی مسلحانه پنج سال است، او برنده شد. " مایکل" به پنج سال حبس محکوم شد.

is five years.

حداقل زمان حبس در قانون برای دزدی مسلحانه پنج سال است، او برنده شد. " مایکل" به پنج سال حبس محکوم شد.

He won the appeal.

حداقل زمان حبس در قانون برای دزدی مسلحانه پنج سال است، او برنده شد. " مایکل" به پنج سال حبس محکوم شد.

Michael was sentenced to five years in prison.

حداقل زمان حبس در قانون برای دزدی مسلحانه پنج سال است، او برنده شد. " مایکل" به پنج سال حبس محکوم شد.

Judge Forer had to follow the law.

قاضی " فرر" باید از قانون پیروی می کرد.

And by the way, this appeal went through

و در ضمن، این فرجام خواهی بعد از اینکه او محکومیت اش را سپری کرده بود، انجام شد،

after he had finished serving his sentence,

و در ضمن، این فرجام خواهی بعد از اینکه او محکومیت اش را سپری کرده بود، انجام شد،

so he was out and working at a job

پس او در آن زمان آزاد بود و کار می کرد و از خانواده اش را نگهداری می کرد. و حالا باید به زندان بر می گشت.

and taking care of his family

پس او در آن زمان آزاد بود و کار می کرد و از خانواده اش را نگهداری می کرد. و حالا باید به زندان بر می گشت.

and he had to go back into jail.

پس او در آن زمان آزاد بود و کار می کرد و از خانواده اش را نگهداری می کرد. و حالا باید به زندان بر می گشت.

Judge Forer did what she was required to do,

قاضی " فرر" کاری را که باید می کرد، انجام داد و بعد قضاوت را رها کرد. و " مایکل" نابود شد.

and then she quit the bench.

قاضی " فرر" کاری را که باید می کرد، انجام داد و بعد قضاوت را رها کرد. و " مایکل" نابود شد.

And Michael disappeared.

قاضی " فرر" کاری را که باید می کرد، انجام داد و بعد قضاوت را رها کرد. و " مایکل" نابود شد.

So that is an example,

این یک نمونه است هم برای خرد عملی هم برای سرپیچی از خرد در قوانینی که، البته، برای بهتر کردن چیزها ساخته شده اند.

both of wisdom in practice

این یک نمونه است هم برای خرد عملی هم برای سرپیچی از خرد در قوانینی که، البته، برای بهتر کردن چیزها ساخته شده اند.

and the subversion of wisdom

این یک نمونه است هم برای خرد عملی هم برای سرپیچی از خرد در قوانینی که، البته، برای بهتر کردن چیزها ساخته شده اند.

by rules that are meant, of course, to make things better.

این یک نمونه است هم برای خرد عملی هم برای سرپیچی از خرد در قوانینی که، البته، برای بهتر کردن چیزها ساخته شده اند.

Now consider Ms. Dewey.

حالا خانم " دویی" را در نظر بگیرید خانم "دویی" معلم دبستان مدرسه ای در "تگزاس" است.

Ms. Dewey's a teacher in a Texas elementary school.

حالا خانم " دویی" را در نظر بگیرید خانم "دویی" معلم دبستان مدرسه ای در "تگزاس" است.

She found herself listening to a consultant one day

او یک روز داشت به صحبت های یک مشاور گوش می داد که سعی می کرد به معلم ها برای

who was trying to help teachers

او یک روز داشت به صحبت های یک مشاور گوش می داد که سعی می کرد به معلم ها برای

boost the test scores of the kids,

بالابردن نمره های آزمون بچه ها، کمک کند، تا مدرسه به خاطر درصد قبولی بچه ها در آزمون بزرگ بتواند به دستۀ ممتاز برسد.

so that the school

بالابردن نمره های آزمون بچه ها، کمک کند، تا مدرسه به خاطر درصد قبولی بچه ها در آزمون بزرگ بتواند به دستۀ ممتاز برسد.

would reach the elite category

بالابردن نمره های آزمون بچه ها، کمک کند، تا مدرسه به خاطر درصد قبولی بچه ها در آزمون بزرگ بتواند به دستۀ ممتاز برسد.

in percentage of kids passing big tests.

بالابردن نمره های آزمون بچه ها، کمک کند، تا مدرسه به خاطر درصد قبولی بچه ها در آزمون بزرگ بتواند به دستۀ ممتاز برسد.

All these schools in Texas compete with one another

تمام مدارس در "تگزاس" برای دستیابی به این امر مهم با هم رقابت می کنند.

to achieve these milestones,

تمام مدارس در "تگزاس" برای دستیابی به این امر مهم با هم رقابت می کنند.

and there are bonuses and various other treats

و پاداش و مزایای گوناگونی در صورت شکست دادن سایر مدارس به شما تعلق می گیرد.

that come if you beat the other schools.

و پاداش و مزایای گوناگونی در صورت شکست دادن سایر مدارس به شما تعلق می گیرد.

So here was the consultant's advice:

و اما توصیه مشاور این بود: اول، وقت تان را روی بچه هایی که در هر صورت در آزمون قبول می شوند، تلف نکنید.

first, don't waste your time on kids

و اما توصیه مشاور این بود: اول، وقت تان را روی بچه هایی که در هر صورت در آزمون قبول می شوند، تلف نکنید.

who are going to pass the test no matter what you do.

و اما توصیه مشاور این بود: اول، وقت تان را روی بچه هایی که در هر صورت در آزمون قبول می شوند، تلف نکنید.

Second, don't waste your time

دوم، وقت تان را روی بچه هایی که هر کاری کنید در آزمون قبول نمی شوند، تلف نکنید.

on kids who can't pass the test

دوم، وقت تان را روی بچه هایی که هر کاری کنید در آزمون قبول نمی شوند، تلف نکنید.

no matter what you do.

دوم، وقت تان را روی بچه هایی که هر کاری کنید در آزمون قبول نمی شوند، تلف نکنید.

Third, don't waste your time

سوم، وقت تان را روی بچه هایی که وقت کافی برای رساندن آنان به نمرۀ لازم نیست، تلف نکنید.

on kids who moved into the district

سوم، وقت تان را روی بچه هایی که وقت کافی برای رساندن آنان به نمرۀ لازم نیست، تلف نکنید.

too late for their scores to be counted.

سوم، وقت تان را روی بچه هایی که وقت کافی برای رساندن آنان به نمرۀ لازم نیست، تلف نکنید.

Focus all of your time and attention

تمام توجه و وقت تان را روی بچه هایی که در این دایره و حباب هستند، به اصطلاح "بچه های حباب"، متمرکز کنید

on the kids who are on the bubble,

تمام توجه و وقت تان را روی بچه هایی که در این دایره و حباب هستند، به اصطلاح "بچه های حباب"، متمرکز کنید

the so-called "bubble kids" --

تمام توجه و وقت تان را روی بچه هایی که در این دایره و حباب هستند، به اصطلاح "بچه های حباب"، متمرکز کنید

kids where your intervention

بچه هایی که مداخلۀ شما شاید بتواند باعث شود آنها نمرۀ قبولی بگیرند و رد نشوند.

can get them just maybe over the line

بچه هایی که مداخلۀ شما شاید بتواند باعث شود آنها نمرۀ قبولی بگیرند و رد نشوند.

from failing to passing.

بچه هایی که مداخلۀ شما شاید بتواند باعث شود آنها نمرۀ قبولی بگیرند و رد نشوند.

So Ms. Dewey heard this,

خب خانم "دویی" این را شنید و سرش را با ناامیدی تکان داد

and she shook her head in despair

خب خانم "دویی" این را شنید و سرش را با ناامیدی تکان داد

while fellow teachers were sort of cheering each other on

در حالی که معلمان همکارش به همدیگر امید می دادند و سرشان را در تایید تکان می دادند.

and nodding approvingly.

در حالی که معلمان همکارش به همدیگر امید می دادند و سرشان را در تایید تکان می دادند.

It's like they were about to go play a football game.

انگار می خواستند فوتبال بازی کنند. خانم "دویی" با این هدف معلم نشده بود.

For Ms. Dewey,

انگار می خواستند فوتبال بازی کنند. خانم "دویی" با این هدف معلم نشده بود.

this isn't why she became a teacher.

انگار می خواستند فوتبال بازی کنند. خانم "دویی" با این هدف معلم نشده بود.

Now Ken and I are not naive,

حالا من و " کن" ساده نیستیم و ما می فهمیم که شما به قوانین نیاز دارید. شما به مشوق ها نیاز دارید.

and we understand that you need to have rules.

حالا من و " کن" ساده نیستیم و ما می فهمیم که شما به قوانین نیاز دارید. شما به مشوق ها نیاز دارید.

You need to have incentives.

حالا من و " کن" ساده نیستیم و ما می فهمیم که شما به قوانین نیاز دارید. شما به مشوق ها نیاز دارید.

People have to make a living.

مردم باید خرج زندگی را در بیاورند. اما مشکل در تکیه بر روی قوانین و مشوق ها این است که آنها فعالیت حرفه ای را تو خالی می کنند.

But the problem

مردم باید خرج زندگی را در بیاورند. اما مشکل در تکیه بر روی قوانین و مشوق ها این است که آنها فعالیت حرفه ای را تو خالی می کنند.

with relying on rules and incentives

مردم باید خرج زندگی را در بیاورند. اما مشکل در تکیه بر روی قوانین و مشوق ها این است که آنها فعالیت حرفه ای را تو خالی می کنند.

is that they demoralize

مردم باید خرج زندگی را در بیاورند. اما مشکل در تکیه بر روی قوانین و مشوق ها این است که آنها فعالیت حرفه ای را تو خالی می کنند.

professional activity,

مردم باید خرج زندگی را در بیاورند. اما مشکل در تکیه بر روی قوانین و مشوق ها این است که آنها فعالیت حرفه ای را تو خالی می کنند.

and they demoralize professional activity

و آنها فعالیت حرفه ای را به دو دلیل تضعيف می کنند. یک، آنها افرادی که در فعالیت درگیر هستند، دلسرد می کنند.

in two senses.

و آنها فعالیت حرفه ای را به دو دلیل تضعيف می کنند. یک، آنها افرادی که در فعالیت درگیر هستند، دلسرد می کنند.

First, they demoralize the people

و آنها فعالیت حرفه ای را به دو دلیل تضعيف می کنند. یک، آنها افرادی که در فعالیت درگیر هستند، دلسرد می کنند.

who are engaged in the activity.

و آنها فعالیت حرفه ای را به دو دلیل تضعيف می کنند. یک، آنها افرادی که در فعالیت درگیر هستند، دلسرد می کنند.

Judge Forer quits,

قاضی " فرر" استعفا داد، و خانم "دویی" به کلی دلسرد شد. و دوم، آنها خود فعالیت را تضعيف می کنند.

and Ms. Dewey in completely disheartened.

قاضی " فرر" استعفا داد، و خانم "دویی" به کلی دلسرد شد. و دوم، آنها خود فعالیت را تضعيف می کنند.

And second,

قاضی " فرر" استعفا داد، و خانم "دویی" به کلی دلسرد شد. و دوم، آنها خود فعالیت را تضعيف می کنند.

they demoralize the activity itself.

قاضی " فرر" استعفا داد، و خانم "دویی" به کلی دلسرد شد. و دوم، آنها خود فعالیت را تضعيف می کنند.

The very practice is demoralized,

خود عمل تضعيف می شود، و افراد متخصص دلسرد می شوند.

and the practitioners are demoralized.

خود عمل تضعيف می شود، و افراد متخصص دلسرد می شوند.

It creates people --

این مردمی را می سازد -- وقتی شما با مشوق ها برای اینکه افراد کار درست را بکنند، بازی می کنید. --

when you manipulate incentives to get people to do the right thing --

این مردمی را می سازد -- وقتی شما با مشوق ها برای اینکه افراد کار درست را بکنند، بازی می کنید. --

it creates people

این مردمی را می سازد که به مشوق ها معتاد هستند. یعنی، مردمی را می سازد که فقط به خاطر تشویق کار انجام می دهند.

who are addicted to incentives.

این مردمی را می سازد که به مشوق ها معتاد هستند. یعنی، مردمی را می سازد که فقط به خاطر تشویق کار انجام می دهند.

That is to say, it creates people

این مردمی را می سازد که به مشوق ها معتاد هستند. یعنی، مردمی را می سازد که فقط به خاطر تشویق کار انجام می دهند.

who only do things for incentives.

این مردمی را می سازد که به مشوق ها معتاد هستند. یعنی، مردمی را می سازد که فقط به خاطر تشویق کار انجام می دهند.

Now the striking thing about this

حالا نکته قابل توجه در این باره این است که روانشناس ها 30 سال است که این را می دانند.

is that psychologists have known this

حالا نکته قابل توجه در این باره این است که روانشناس ها 30 سال است که این را می دانند.

for 30 years.

حالا نکته قابل توجه در این باره این است که روانشناس ها 30 سال است که این را می دانند.

Psychologists have known

روانشناس ها 30 سال است کهاز عواقب منفی تشویقی کردن همه چیز خبر دارند.

about the negative consequences of incentivizing everything

روانشناس ها 30 سال است کهاز عواقب منفی تشویقی کردن همه چیز خبر دارند.

for 30 years.

روانشناس ها 30 سال است کهاز عواقب منفی تشویقی کردن همه چیز خبر دارند.

We know that if you reward kids for drawing pictures,

ما می دانیم که اگر به بچه ها بابت کشیدن نقاشی پاداش بدهید، آنها دیگر به نقاشی کشیدن اهمیت نمی دهند

they stop caring about the drawing

ما می دانیم که اگر به بچه ها بابت کشیدن نقاشی پاداش بدهید، آنها دیگر به نقاشی کشیدن اهمیت نمی دهند

and care only about the reward.

و فقط به پاداش اهمیت می دهند.

If you reward kids for reading books,

اگر به بچه ها بابت کتاب خوانی پاداش بدهید، آنها دیگر به آنچه در درون کتاب است، اهمیت نمی دهند

they stop caring about what's in the books

اگر به بچه ها بابت کتاب خوانی پاداش بدهید، آنها دیگر به آنچه در درون کتاب است، اهمیت نمی دهند

and only care about how long they are.

و فقط به میزان طولانی بودن آنها اهمیت می دهند.

If you reward teachers for kids' test scores,

اگر به معلمان بابت نمرۀ بچه ها پاداش بدهید، آنها دیگر به آموزش اهمیت نمی دهند و فقط به آماده سازی برای آزمون اهمیت می دهند.

they stop caring about educating

اگر به معلمان بابت نمرۀ بچه ها پاداش بدهید، آنها دیگر به آموزش اهمیت نمی دهند و فقط به آماده سازی برای آزمون اهمیت می دهند.

and only care about test preparation.

اگر به معلمان بابت نمرۀ بچه ها پاداش بدهید، آنها دیگر به آموزش اهمیت نمی دهند و فقط به آماده سازی برای آزمون اهمیت می دهند.

If you were to reward doctors

اگر به دکترها بابت بیشتر بودن پرونده های درمانی پاداش بدهید -- که سیستم فعلی به این صورت است-- آنان بیشتر انجام می دهند.

for doing more procedures --

اگر به دکترها بابت بیشتر بودن پرونده های درمانی پاداش بدهید -- که سیستم فعلی به این صورت است-- آنان بیشتر انجام می دهند.

which is the current system -- they would do more.

اگر به دکترها بابت بیشتر بودن پرونده های درمانی پاداش بدهید -- که سیستم فعلی به این صورت است-- آنان بیشتر انجام می دهند.

If instead you reward doctors for doing fewer procedures,

اگر برعکس به دکتر ها بابت پرونده های کمتر، پاداش بدهید آنان کمتر انجام می دهند.

they will do fewer.

اگر برعکس به دکتر ها بابت پرونده های کمتر، پاداش بدهید آنان کمتر انجام می دهند.

What we want, of course,

آنچه ما می خواهیم، البته، دکترهایی هستند که به تعداد مناسب پرونده تحت نظر داشته باشند.

is doctors who do just the right amount of procedures

آنچه ما می خواهیم، البته، دکترهایی هستند که به تعداد مناسب پرونده تحت نظر داشته باشند.

and do the right amount for the right reason --

و این تعداد مناسب را به خاطر دلیل درست انجام دهند.-- یعنی، رفاه حال بیمارانشان را تامین کنند.

namely, to serve the welfare of their patients.

و این تعداد مناسب را به خاطر دلیل درست انجام دهند.-- یعنی، رفاه حال بیمارانشان را تامین کنند.

Psychologists have known this for decades,

روانشناس ها چندین دهه است که این را می دانند و وقت این رسیده که سیاستگذاران

and it's time for policymakers

روانشناس ها چندین دهه است که این را می دانند و وقت این رسیده که سیاستگذاران

to start paying attention

کمی شروع به توجه و گوش کردن به روانشناس ها کنند. به جای اقتصاددانان. و اجباری به حفظ وضع موجود نیست.

and listen to psychologists a little bit,

کمی شروع به توجه و گوش کردن به روانشناس ها کنند. به جای اقتصاددانان. و اجباری به حفظ وضع موجود نیست.

instead of economists.

کمی شروع به توجه و گوش کردن به روانشناس ها کنند. به جای اقتصاددانان. و اجباری به حفظ وضع موجود نیست.

And it doesn't have to be this way.

کمی شروع به توجه و گوش کردن به روانشناس ها کنند. به جای اقتصاددانان. و اجباری به حفظ وضع موجود نیست.

We think, Ken and I, that there are real sources of hope.

ما فکر می کنیم، من و " کن"، که دلایل واقعی برای امید وجود دارد.

We identify one set of people

ما یک گروه از مردم را در تمام این فعالیت ها، شناسایی می کنیم که آنان را "یاغی های هوشمند" صدا می کنیم.

in all of these practices

ما یک گروه از مردم را در تمام این فعالیت ها، شناسایی می کنیم که آنان را "یاغی های هوشمند" صدا می کنیم.

who we call canny outlaws.

ما یک گروه از مردم را در تمام این فعالیت ها، شناسایی می کنیم که آنان را "یاغی های هوشمند" صدا می کنیم.

These are people

آنان افرادی هستند که در حالی که مجبور شده اند در سیستمی عمل کنند که از آنان پیروی از قوانین را می طلبد،

who, being forced to operate

آنان افرادی هستند که در حالی که مجبور شده اند در سیستمی عمل کنند که از آنان پیروی از قوانین را می طلبد،

in a system that demands rule-following

آنان افرادی هستند که در حالی که مجبور شده اند در سیستمی عمل کنند که از آنان پیروی از قوانین را می طلبد،

and creates incentives,

و مشوق تهیه می کند، با این حال راهی در پیرامون قوانین پیدا می کنند راهی برای بر هم زدن قوانین پیدا می کنند.

find away around the rules,

و مشوق تهیه می کند، با این حال راهی در پیرامون قوانین پیدا می کنند راهی برای بر هم زدن قوانین پیدا می کنند.

find a way to subvert the rules.

و مشوق تهیه می کند، با این حال راهی در پیرامون قوانین پیدا می کنند راهی برای بر هم زدن قوانین پیدا می کنند.

So there are teachers who have these scripts to follow,

معلمانی که باید طبق متن هایی تدریس کنند و می دانند که اگر این متن ها ‌را تدریس کنند،بچه ها یاد نخواهند گرفت.

and they know that if they follow these scripts, the kids will learn nothing.

معلمانی که باید طبق متن هایی تدریس کنند و می دانند که اگر این متن ها ‌را تدریس کنند،بچه ها یاد نخواهند گرفت.

And so what they do is they follow the scripts,

پس طبق متن ها تدریس می کنند ولی متن ها را با دوبرابر سرعت تدریس می کنند و زمان اضافه را ذخیره می کنند

but they follow the scripts at double-time

پس طبق متن ها تدریس می کنند ولی متن ها را با دوبرابر سرعت تدریس می کنند و زمان اضافه را ذخیره می کنند

and squirrel away little bits of extra time

پس طبق متن ها تدریس می کنند ولی متن ها را با دوبرابر سرعت تدریس می کنند و زمان اضافه را ذخیره می کنند

during which they teach in the way

و در طی آن به روشی که می دانند موثر است، تدریس می کنند. بنابراین آنان قهرمانهای عادی و روزمره هستند،

that they actually know is effective.

و در طی آن به روشی که می دانند موثر است، تدریس می کنند. بنابراین آنان قهرمانهای عادی و روزمره هستند،

So these are little ordinary, everyday heroes,

و در طی آن به روشی که می دانند موثر است، تدریس می کنند. بنابراین آنان قهرمانهای عادی و روزمره هستند،

and they're incredibly admirable,

و بسیار قابل تحسین، ولی امکان ندارد در مواجه با یک سیستم به این کار ادامه دهند

but there's no way that they can sustain this kind of activity

و بسیار قابل تحسین، ولی امکان ندارد در مواجه با یک سیستم به این کار ادامه دهند

in the face of a system

و بسیار قابل تحسین، ولی امکان ندارد در مواجه با یک سیستم به این کار ادامه دهند

that either roots them out

سیستمی که یا آنان را ریشه کن می کند یا آنان را خُرد می کند. پس "یاغی های هوشمند" بهتر از هیچی هستند،

or grinds them down.

سیستمی که یا آنان را ریشه کن می کند یا آنان را خُرد می کند. پس "یاغی های هوشمند" بهتر از هیچی هستند،

So canny outlaws are better than nothing,

سیستمی که یا آنان را ریشه کن می کند یا آنان را خُرد می کند. پس "یاغی های هوشمند" بهتر از هیچی هستند،

but it's hard to imagine any canny outlaw

اما تصورش سخت است که هر یاغی هوشمندی برای مدت زمان نامعلومی این کار را ادامه دهد.

sustaining that for an indefinite period of time.

اما تصورش سخت است که هر یاغی هوشمندی برای مدت زمان نامعلومی این کار را ادامه دهد.

More hopeful

امیدوارکننده تر افرادی هستند که ما " تغییردهندۀ سیستم" می نامیم.

are people we call system-changers.

امیدوارکننده تر افرادی هستند که ما " تغییردهندۀ سیستم" می نامیم.

These are people who are looking

افرادی هستند که نه تنها می خواهند به قوانین و مقررات سیستم تن در ندهند، بلکه می خواهند سیستم را دگرگون کنند.

not to dodge the system's rules and regulations,

افرادی هستند که نه تنها می خواهند به قوانین و مقررات سیستم تن در ندهند، بلکه می خواهند سیستم را دگرگون کنند.

but to transform the system,

افرادی هستند که نه تنها می خواهند به قوانین و مقررات سیستم تن در ندهند، بلکه می خواهند سیستم را دگرگون کنند.

and we talk about several.

و ما دربارۀ چندتا از آنان صحبت می کنیم. یک نمونۀ مشخص قاضی ای به نام " رابرت راسل" است.

One in particular

و ما دربارۀ چندتا از آنان صحبت می کنیم. یک نمونۀ مشخص قاضی ای به نام " رابرت راسل" است.

is a judge named Robert Russell.

و ما دربارۀ چندتا از آنان صحبت می کنیم. یک نمونۀ مشخص قاضی ای به نام " رابرت راسل" است.

And one day he was faced

و یک روز او با پروندۀ " گری پتنگیل" روبرو بود.

with the case of Gary Pettengill.

و یک روز او با پروندۀ " گری پتنگیل" روبرو بود.

Pettengill was a 23-year-old vet

" پتنگیل" یک عضو سابق ارتش 23 ساله بود که قبلا برنامه داشت تمام زندگی شغلی اش ارتشی باشد،

who had planned to make the army a career,

" پتنگیل" یک عضو سابق ارتش 23 ساله بود که قبلا برنامه داشت تمام زندگی شغلی اش ارتشی باشد،

but then he got a severe back injury in Iraq,

ولی بعد او در "عراق" از ناحیۀ کمر به شدت آسیب دید، و این مجبورش کرد تا معافیت پزشکی بگیرد.

and that forced him to take a medical discharge.

ولی بعد او در "عراق" از ناحیۀ کمر به شدت آسیب دید، و این مجبورش کرد تا معافیت پزشکی بگیرد.

He was married, he had a third kid on the way,

او ازدواج کرده بود و بچۀ سوم اش در راه بود.

he suffered from PTSD, in addition to the bad back,

او علاوه بر ناراحتی کمر از "پی تی اس دی" (اختلال استرس پس از ضربه عاطفی) و کابوس های مکرر هم رنج می برد.

and recurrent nightmares,

او علاوه بر ناراحتی کمر از "پی تی اس دی" (اختلال استرس پس از ضربه عاطفی) و کابوس های مکرر هم رنج می برد.

and he had started using marijuana

و شروع به مصرف "ماریجوانا" کرده بود. برای تسکین بعضی از نشانۀهای بیماری.

to ease some of the symptoms.

و شروع به مصرف "ماریجوانا" کرده بود. برای تسکین بعضی از نشانۀهای بیماری.

He was only able to get part-time work because of his back,

او به خاطر کمرش تنها قادر به کارِ پاره وقت بود،

and so he was unable to earn enough to put food on the table

و بنابراین قادر نبود به اندازۀ کافی پول در بیاورد تا غذا سر میز بگذارد و از خانواده اش نگهداری کند.

and take care of his family.

و بنابراین قادر نبود به اندازۀ کافی پول در بیاورد تا غذا سر میز بگذارد و از خانواده اش نگهداری کند.

So he started selling marijuana.

پس شروع به فروش ماریجوانا کرده بود. او در یک عملیات پاکسازی مواد، دستگیر شده بود.

He was busted in a drug sweep.

پس شروع به فروش ماریجوانا کرده بود. او در یک عملیات پاکسازی مواد، دستگیر شده بود.

His family was kicked out of their apartment,

خانواده اش از آپارتمان بیرون انداخته شدند و سیستم رفاهی تهدید به گرفتن بچه هایش می کرد.

and the welfare system

خانواده اش از آپارتمان بیرون انداخته شدند و سیستم رفاهی تهدید به گرفتن بچه هایش می کرد.

was threatening to take away his kids.

خانواده اش از آپارتمان بیرون انداخته شدند و سیستم رفاهی تهدید به گرفتن بچه هایش می کرد.

Under normal sentencing procedures,

در روال عادی احکام قضایی قاضی " راسل" چاره ای نداشت

Judge Russell would have had little choice

در روال عادی احکام قضایی قاضی " راسل" چاره ای نداشت

but to sentence Pettengill to serious jail-time

جز اینکه " پتنگیل" را به عنوان یک مواد فروش به حبس طولانی مدت محکوم کند.

as a drug felon.

جز اینکه " پتنگیل" را به عنوان یک مواد فروش به حبس طولانی مدت محکوم کند.

But Judge Russell did have an alternative.

ولی قاضی "راسل" گزینۀ دیگری هم داشت به این دلیل که او در دادگاه ویژه بود.

And that's because he was in a special court.

ولی قاضی "راسل" گزینۀ دیگری هم داشت به این دلیل که او در دادگاه ویژه بود.

He was in a court called the Veterans' Court.

او در دادگاه ویژۀ اعضای سابق ارتش بود --که اولین از نوع خودش در " ایالات متحده" بود.

In the Veterans' Court --

او در دادگاه ویژۀ اعضای سابق ارتش بود --که اولین از نوع خودش در " ایالات متحده" بود.

this was the first of its kind in the United States.

او در دادگاه ویژۀ اعضای سابق ارتش بود --که اولین از نوع خودش در " ایالات متحده" بود.

Judge Russell created the Veterans' Court.

و خودِ قاضی "راسل" دادگاه ویژه را درست کرده بود. این دادگاه، ویژۀ آن دسته از اعضای سابق ارتش بود که قانون شکنی کرده بودند.

It was a court only for veterans

و خودِ قاضی "راسل" دادگاه ویژه را درست کرده بود. این دادگاه، ویژۀ آن دسته از اعضای سابق ارتش بود که قانون شکنی کرده بودند.

who had broken the law.

و خودِ قاضی "راسل" دادگاه ویژه را درست کرده بود. این دادگاه، ویژۀ آن دسته از اعضای سابق ارتش بود که قانون شکنی کرده بودند.

And he had created it exactly because

و علت اصلی تشکیل آن، این بود که قانون احکام قضایی

mandatory sentencing laws

و علت اصلی تشکیل آن، این بود که.. قانون احکام قضایی داوری را از قضاوت قاضی ها حذف کرده بود.

were taking the judgment out of judging.

و علت اصلی تشکیل آن، این بود که.. قانون احکام قضایی داوری را از قضاوت قاضی ها حذف کرده بود.

No one wanted non-violent offenders --

هیچ کس نمی خواهد مجرم های نرم خو-- و به خصوص مجرم های نرم خویی که قبلا چکمه پوش بوده اند-- به زندان انداخته شوند.

and especially non-violent offenders who were veterans to boot --

هیچ کس نمی خواهد مجرم های نرم خو-- و به خصوص مجرم های نرم خویی که قبلا چکمه پوش بوده اند-- به زندان انداخته شوند.

to be thrown into prison.

هیچ کس نمی خواهد مجرم های نرم خو-- و به خصوص مجرم های نرم خویی که قبلا چکمه پوش بوده اند-- به زندان انداخته شوند.

They wanted to do something about what we all know,

آنان می خواستند برای مشکل تکرار جرم در سیستم عدالت کیفری، کاری انجام دهند.

namely the revolving door of the criminal justice system.

آنان می خواستند برای مشکل تکرار جرم در سیستم عدالت کیفری، کاری انجام دهند.

And what the Veterans' Court did,

و کاری که دادگاه ویژه می کرد این بود که با هر مجرم به عنوان یک فرد خاص برخورد می کرد،

was it treated each criminal as an individual,

و کاری که دادگاه ویژه می کرد این بود که با هر مجرم به عنوان یک فرد خاص برخورد می کرد،

tried to get inside their problems,

سعی می کرد که مشکلات آنان را ببیند و مجازات ها را با جرم آنان متناسب کند

tried to fashion responses to their crimes

سعی می کرد که مشکلات آنان را ببیند و مجازات ها را با جرم آنان متناسب کند

that helped them to rehabilitate themselves,

به نحوی که به آنان در بازسازی خودشان کمک می کرد، و آنان را بعد از صدور حکم به حال خود رها نمی کرد.

and didn't forget about them once the judgment was made.

به نحوی که به آنان در بازسازی خودشان کمک می کرد، و آنان را بعد از صدور حکم به حال خود رها نمی کرد.

Stayed with them, followed up on them,

با آنان می ماند، حال آنان را پیگیری می کرد، و مطمئن می شد که آنان برنامه ای را که به طور مشترک سازمان یافته، دقیقا دنبال می کنند.

made sure that they were sticking to whatever plan

با آنان می ماند، حال آنان را پیگیری می کرد، و مطمئن می شد که آنان برنامه ای را که به طور مشترک سازمان یافته، دقیقا دنبال می کنند.

had been jointly developed

با آنان می ماند، حال آنان را پیگیری می کرد، و مطمئن می شد که آنان برنامه ای را که به طور مشترک سازمان یافته، دقیقا دنبال می کنند.

to get them over the hump.

تا آنان را از سختی ها عبور دهد. الان 22 شهر مثل این دادگاه های ویژه را دارند. چرا این راه حل رایج شد؟

There are now 22 cities

تا آنان را از سختی ها عبور دهد. الان 22 شهر مثل این دادگاه های ویژه را دارند. چرا این راه حل رایج شد؟

that have Veterans' Courts like this.

تا آنان را از سختی ها عبور دهد. الان 22 شهر مثل این دادگاه های ویژه را دارند. چرا این راه حل رایج شد؟

Why has the idea spread?

تا آنان را از سختی ها عبور دهد. الان 22 شهر مثل این دادگاه های ویژه را دارند. چرا این راه حل رایج شد؟

Well, one reason is

خب، یک دلیل این است كه قاضی "راسل" تا فوریه امسال 108 ارتشی بازنشسته در دادگاه ویژه اش داشته است

that Judge Russell

خب، یک دلیل این است كه قاضی "راسل" تا فوریه امسال 108 ارتشی بازنشسته در دادگاه ویژه اش داشته است

has now seen 108 vets

خب، یک دلیل این است كه قاضی "راسل" تا فوریه امسال 108 ارتشی بازنشسته در دادگاه ویژه اش داشته است

in his Veterans' Court

خب، یک دلیل این است كه قاضی "راسل" تا فوریه امسال 108 ارتشی بازنشسته در دادگاه ویژه اش داشته است

as of February of this year,

خب، یک دلیل این است كه قاضی "راسل" تا فوریه امسال 108 ارتشی بازنشسته در دادگاه ویژه اش داشته است

and out of 108,

و حدس بزنید چند نفر از 108 مورد دوباره مرتکب جرم شدند. هیچکدام. هچکدام.

guess how many have gone back through

و حدس بزنید چند نفر از 108 مورد دوباره مرتکب جرم شدند. هیچکدام. هچکدام.

the revolving door of justice

و حدس بزنید چند نفر از 108 مورد دوباره مرتکب جرم شدند. هیچکدام. هچکدام.

into prison.

و حدس بزنید چند نفر از 108 مورد دوباره مرتکب جرم شدند. هیچکدام. هچکدام.

None. None.

و حدس بزنید چند نفر از 108 مورد دوباره مرتکب جرم شدند. هیچکدام. هچکدام.

Anyone would glom onto

هر کسی مجذوب چنین سیستم عدالت کیفری با چنین دستاوردی می شود.

a criminal justice system

هر کسی مجذوب چنین سیستم عدالت کیفری با چنین دستاوردی می شود.

that has this kind of a record.

هر کسی مجذوب چنین سیستم عدالت کیفری با چنین دستاوردی می شود.

So here's is a system-changer, and it seems to be catching.

پس یک "تغییردهندۀ سیستم" هست و به نظر می رسد کارش همه گیر باشد.

There's a banker

یک فرد بانکی یک بانک انتفاعی را احداث کرد که بانکی ها را تشویق می کرد -- می دانم باورش سخت است --

who created a for-profit community bank

یک فرد بانکی یک بانک انتفاعی را احداث کرد که بانکی ها را تشویق می کرد -- می دانم باورش سخت است --

that encouraged bankers -- I know this is hard to believe --

یک فرد بانکی یک بانک انتفاعی را احداث کرد که بانکی ها را تشویق می کرد -- می دانم باورش سخت است --

encouraged bankers who worked there to do well

بانکی هایی را که آنجا کار می کردند تشویق می کرد به کمک کردن به مشتری های کم درآمد.

by doing good for their low-income clients.

بانکی هایی را که آنجا کار می کردند تشویق می کرد به کمک کردن به مشتری های کم درآمد.

The bank helped finance the rebuilding

این بانک به تامین بودجه برای بازسازی جامعه ای کمک کرد که در غیر این صورت درحال مرگ بود.

of what was otherwise a dying community.

این بانک به تامین بودجه برای بازسازی جامعه ای کمک کرد که در غیر این صورت درحال مرگ بود.

Though their loan recipients were high-risk by ordinary standards,

اگر چه بر اساس استانداردها، وام دادن به آن متقاضیان وام، پر خطر بود.

the default rate was extremely low.

اما نرخ دیرکرد در پرداخت بی نهایت پایین بود. بانک سود آور بود. بانکی ها در کنار وام گیرنده ها می ماندند.

The bank was profitable.

اما نرخ دیرکرد در پرداخت بی نهایت پایین بود. بانک سود آور بود. بانکی ها در کنار وام گیرنده ها می ماندند.

The bankers stayed with their loan recipients.

اما نرخ دیرکرد در پرداخت بی نهایت پایین بود. بانک سود آور بود. بانکی ها در کنار وام گیرنده ها می ماندند.

They didn't make loans and then sell the loans.

آنان مستقیما وام نمی دادند یا وام جای دیگر را نمی فروختند. آنان بهرۀ وام ها را پرداخت می کردند.

They serviced the loans.

آنان مستقیما وام نمی دادند یا وام جای دیگر را نمی فروختند. آنان بهرۀ وام ها را پرداخت می کردند.

They made sure that their loan recipients

مطمئن می شدند که وام گیرنده ها در پرداخت قسط ها تاخیر نمی کنند.

were staying up with their payments.

مطمئن می شدند که وام گیرنده ها در پرداخت قسط ها تاخیر نمی کنند.

Banking hasn't always been

بانکداری همیشه به این صورت که ما الان در روزنامه ها می خوانیم نبوده است.

the way we read about it now in the newspapers.

بانکداری همیشه به این صورت که ما الان در روزنامه ها می خوانیم نبوده است.

Even Goldman Sachs

حتی "گلدمن ساکس" ( موسسه بانکداری سرمایه گذاری و اوراق بهادار) زمانی به مشتریانش خدمت رسانی می کرد

once used to serve clients,

زمانی به مشتریانش خدمت رسانی می کرد قبل از اینکه به موسسه ای تبدیل شود که تنها به خودش خدمت برساند.

before it turned into an institution

زمانی به مشتریانش خدمت رسانی می کرد قبل از اینکه به موسسه ای تبدیل شود که تنها به خودش خدمت برساند.

that serves only itself.

زمانی به مشتریانش خدمت رسانی می کرد قبل از اینکه به موسسه ای تبدیل شود که تنها به خودش خدمت برساند.

Banking wasn't always this way,

بانکداری همیشه به این صورت نبوده، و لزومی هم ندارد که به این صورت باشد.

and it doesn't have to be this way.

بانکداری همیشه به این صورت نبوده، و لزومی هم ندارد که به این صورت باشد.

So there are examples like this in medicine --

همچنین نمونه هایی شبیه این در پزشکی هم وجود دارد -- دکترها در " هاروارد"

doctors at Harvard

همچنین نمونه هایی شبیه این در پزشکی هم وجود دارد -- دکترها در " هاروارد"

who are trying to transform medical education,

در تلاش هستند نحوۀ تدریس پزشکی را دگرگون کنند تا افراد دچار نوعی زوال اخلاقی نشوند و احساس همدلی را از دست ندهند.

so that you don't get a kind of ethical erosion

در تلاش هستند نحوۀ تدریس پزشکی را دگرگون کنند تا افراد دچار نوعی زوال اخلاقی نشوند و احساس همدلی را از دست ندهند.

and loss of empathy,

در تلاش هستند نحوۀ تدریس پزشکی را دگرگون کنند تا افراد دچار نوعی زوال اخلاقی نشوند و احساس همدلی را از دست ندهند.

which characterizes most medical students

چیزی که در بیشتر دانشجویان پزشکی در طول مدت آموزشی، بارز است.

in the course of their medical training.

چیزی که در بیشتر دانشجویان پزشکی در طول مدت آموزشی، بارز است.

And the way they do it is to give third-year medical students

و آنان با اختصاص دادن بیماران برای یک سال کامل به هر دانشجویان سال سوم، به این هدف می رسند.

patients who they follow for an entire year.

و آنان با اختصاص دادن بیماران برای یک سال کامل به هر دانشجویان سال سوم، به این هدف می رسند.

So the patients are not organ systems,

در نتیجه بیماران یک سری عضو نیستند، و بیماری و مرض نیستند آنان مردم هستند، مردمی که جان دارند.

and they're not diseases;

در نتیجه بیماران یک سری عضو نیستند، و بیماری و مرض نیستند آنان مردم هستند، مردمی که جان دارند.

they're people, people with lives.

در نتیجه بیماران یک سری عضو نیستند، و بیماری و مرض نیستند آنان مردم هستند، مردمی که جان دارند.

And in order to be an effective doctor,

و برای اینکه دکتری کارآمد باشی باید مردمی را مداوا کنی که جان دارند نه صرفاً بیماری.

you need to treat people who have lives and not just disease.

و برای اینکه دکتری کارآمد باشی باید مردمی را مداوا کنی که جان دارند نه صرفاً بیماری.

In addition to which there's an enormous amount of back and forth,

علاوه بر این در راهنمایی یک دانشجو توسط دانشجوی دیگر رفت و برگشت های زیادی وجود دارد

mentoring of one student by another,

علاوه بر این در راهنمایی یک دانشجو توسط دانشجوی دیگر رفت و برگشت های زیادی وجود دارد

of all the students by the doctors,

راهنمایی تمام دانشجویان توسط دکترها و نتیجه نسلی از دکترها است که واقعا برای مردم تحت درمان وقت می گذارند.

and the result is a generation -- we hope -- of doctors

راهنمایی تمام دانشجویان توسط دکترها و نتیجه نسلی از دکترها است که واقعا برای مردم تحت درمان وقت می گذارند.

who do have time for the people they treat.

راهنمایی تمام دانشجویان توسط دکترها و نتیجه نسلی از دکترها است که واقعا برای مردم تحت درمان وقت می گذارند.

We'll see.

خواهیم دید.

So there are lots of examples like this that we talk about.

بنابراین نمونه های بسیاری از این دست برای صحبت وجود دارند.

Each of them shows that it is possible

هرکدام نشان می دهند که ساخت و پرورش صفات برجسته و پای بند نگه داشتنِ یک حرفه به رسالت حقیقی اش، امکان دارد --

to build on and nurture character

هرکدام نشان می دهند که ساخت و پرورش صفات برجسته و پای بند نگه داشتنِ یک حرفه به رسالت حقیقی اش، امکان دارد --

and keep a profession

هرکدام نشان می دهند که ساخت و پرورش صفات برجسته و پای بند نگه داشتنِ یک حرفه به رسالت حقیقی اش، امکان دارد --

true to its proper mission --

هرکدام نشان می دهند که ساخت و پرورش صفات برجسته و پای بند نگه داشتنِ یک حرفه به رسالت حقیقی اش، امکان دارد --

what Aristotle would have called its proper telos.

چیزی که ارسطو غایت حقیقی می نامید. و "کن" و من باور داریم که این همان چیزی است که افراد متخصص می خواهند.

And Ken and I believe

چیزی که ارسطو غایت حقیقی می نامید. و "کن" و من باور داریم که این همان چیزی است که افراد متخصص می خواهند.

that this is what practitioners actually want.

چیزی که ارسطو غایت حقیقی می نامید. و "کن" و من باور داریم که این همان چیزی است که افراد متخصص می خواهند.

People want to be allowed

مردم می خواهند که اجازه داده شود بافضیلت باشند. آنان می خواهند که اجازه داشته باشند، کار درست را انجام دهند.

to be virtuous.

مردم می خواهند که اجازه داده شود بافضیلت باشند. آنان می خواهند که اجازه داشته باشند، کار درست را انجام دهند.

They want to have permission to do the right thing.

مردم می خواهند که اجازه داده شود بافضیلت باشند. آنان می خواهند که اجازه داشته باشند، کار درست را انجام دهند.

They don't want to feel

آنان دوست ندارند احساس کنند هر روز وقتی از سر کار بر می گردند، برای شستن لکه های وجدان از روی خود

like they need to take a shower

آنان دوست ندارند احساس کنند هر روز وقتی از سر کار بر می گردند، برای شستن لکه های وجدان از روی خود

to get the moral grime off their bodies everyday

آنان دوست ندارند احساس کنند هر روز وقتی از سر کار بر می گردند، برای شستن لکه های وجدان از روی خود

when they come home from work.

نیاز به دوش گرفتن دارند.

Aristotle thought that practical wisdom

" ارسطو" فکر می کرد خرد عملی کلید خوشبختی است، و حق با اوست.

was the key to happiness,

" ارسطو" فکر می کرد خرد عملی کلید خوشبختی است، و حق با اوست.

and he was right.

" ارسطو" فکر می کرد خرد عملی کلید خوشبختی است، و حق با اوست.

There's now a lot of research being done in psychology

تحقیقات زیادی در روانشناسی انجام شده در زمینۀ آنچه باعث خوشحالی مردم می شود

on what makes people happy,

تحقیقات زیادی در روانشناسی انجام شده در زمینۀ آنچه باعث خوشحالی مردم می شود

and the two things that jump out in study after study --

و دو چیز در تمام تحقیقات به وضوح مشخص است -- می دانم ممکن است باعث تعجب شما شود --

I know this will come as a shock to all of you --

و دو چیز در تمام تحقیقات به وضوح مشخص است -- می دانم ممکن است باعث تعجب شما شود --

the two things that matter most to happiness

دو چیزی که بیشتر از همه در احساس خوشبختی موثر هستند عشق و کار هستند عشق: مدیریت موفق آمیز

are love and work.

دو چیزی که بیشتر از همه در احساس خوشبختی موثر هستند عشق و کار هستند عشق: مدیریت موفق آمیز

Love: managing successfully

دو چیزی که بیشتر از همه در احساس خوشبختی موثر هستند عشق و کار هستند عشق: مدیریت موفق آمیز

relations with the people who are close to you

ارتباطات با افرادی که از همه به شما نزدیکتر هستند و ارتباطات با جامعه ای که شما جزئی از آن هستید.

and with the communities of which you are a part.

ارتباطات با افرادی که از همه به شما نزدیکتر هستند و ارتباطات با جامعه ای که شما جزئی از آن هستید.

Work: engaging in activities

کار: درگیر بودن در فعالیت هایی که ارزشمند و ارضا کننده هستند.

that are meaningful and satisfying.

کار: درگیر بودن در فعالیت هایی که ارزشمند و ارضا کننده هستند.

If you have that, good close relations with other people,

اگر شما این را دارید، یعنی ارتباط نزدیک و خوب با دیگران کاری که ارزشمند و ارضا کننده است،

work that's meaningful and fulfilling,

اگر شما این را دارید، یعنی ارتباط نزدیک و خوب با دیگران کاری که ارزشمند و ارضا کننده است،

you don't much need anything else.

شما چندان به چیز دیگری نیاز ندارید.

Well, to love well and to work well,

خب، برای خوب عشق ورزیدن و خوب کار کردن شما نیاز به خِرد دارید.

you need wisdom.

خب، برای خوب عشق ورزیدن و خوب کار کردن شما نیاز به خِرد دارید.

Rules and incentives don't tell you

قوانین و مشوق ها به شما نشان نمی دهند چطور دوستی خوب، چطور والدینی خوب، چطور همسری خوب،

how to be a good friend, how to be a good parent,

قوانین و مشوق ها به شما نشان نمی دهند چطور دوستی خوب، چطور والدینی خوب، چطور همسری خوب،

how to be a good spouse,

قوانین و مشوق ها به شما نشان نمی دهند چطور دوستی خوب، چطور والدینی خوب، چطور همسری خوب،

or how to be a good doctor or a good lawyer

یا چطور دکتری خوب یا وکیلی خوب یا معلمی خوب، باشید.

or a good teacher.

یا چطور دکتری خوب یا وکیلی خوب یا معلمی خوب، باشید.

Rules and incentives

قوانین و مشوق ها جانشین خِرد نیستند. در واقع، ما استدلال می کنیم، هیچ جانشینی برای خِرد وجود ندارد.

are no substitutes for wisdom.

قوانین و مشوق ها جانشین خِرد نیستند. در واقع، ما استدلال می کنیم، هیچ جانشینی برای خِرد وجود ندارد.

Indeed, we argue,

قوانین و مشوق ها جانشین خِرد نیستند. در واقع، ما استدلال می کنیم، هیچ جانشینی برای خِرد وجود ندارد.

there is no substitute for wisdom.

قوانین و مشوق ها جانشین خِرد نیستند. در واقع، ما استدلال می کنیم، هیچ جانشینی برای خِرد وجود ندارد.

And so practical wisdom

و در نتیجه خرد عملی از خودگذشتگی دلاورانه از طرف افراد متخصص نیاز ندارد.

does not require

و در نتیجه خرد عملی از خودگذشتگی دلاورانه از طرف افراد متخصص نیاز ندارد.

heroic acts of self-sacrifice

و در نتیجه خرد عملی از خودگذشتگی دلاورانه از طرف افراد متخصص نیاز ندارد.

on the part of practitioners.

و در نتیجه خرد عملی از خودگذشتگی دلاورانه از طرف افراد متخصص نیاز ندارد.

In giving us the will and the skill

همراه با خواست و توانایی انجام کار درست -- انجام درست کار به ارادۀ دیگران -- خرد عملی به ما

to do the right thing -- to do right by others --

همراه با خواست و توانایی انجام کار درست -- انجام درست کار به ارادۀ دیگران -- خرد عملی به ما

practical wisdom also gives us

همراه با خواست و توانایی انجام کار درست -- انجام درست کار به ارادۀ دیگران -- خرد عملی به ما

the will and the skill

خواست و توانایی انجام درست کار به ارادۀ خودمان را نیز داده است.

to do right by ourselves.

خواست و توانایی انجام درست کار به ارادۀ خودمان را نیز داده است.

Thanks.

ممنون.

(Applause)

(تشویق)