Roxane Gay: Confessions of a bad feminist | TED

Translator: Leila Ataei Reviewer: soheila Jafari

I am failing as a woman,

من بعنوان يك زن، ناموفقم،

I am failing as a feminist.

بعنوان يك فمنيست ناموفقم.

I have passionate opinions about gender equality,

عقايد شورانگيزى درباره برابرى جنسى دارم،

but I worry that to freely accept the label of "feminist,"

اما نگرانم كه پذيرفتن آزادانه برچسب "فمينيست"،

would not be fair to good feminists.

در حق فمنيستهاى خوب عادلانه نباشد.

I'm a feminist, but I'm a rather bad one.

من فمنيست هستم، اما از دسته نسبتاً بد.

Oh, so I call myself a Bad Feminist.

خب، براى همين خودم را فمنيست بد مى‌نامم.

Or at least, I wrote an essay,

یا حداقل، اول یک مقاله نوشتم،

and then I wrote a book called "Bad Feminist,"

و بعد کتابی نوشتم با عنوان «فمنیست بد».

and then in interviews, people started calling me The Bad Feminist.

و بعد در مصاحبه‌ها، مردم شروع کردند این فمینیست بد صدایم کردند.

(Laughter)

(خنده)

So, what started as a bit of an inside joke with myself

پس، چیزی که در ابتدا بعنوان شوخی درونی من با خودم

and a willful provocation,

و انگیزشی ارادی شروع شد،

has become a thing.

صاحب هویت شده است.

Let me take a step back.

بگذارید یک گام به عقب بردارم .

When I was younger,

وقتی جوانتر بودم،

mostly in my teens and 20s,

بیشتر در نوجوانی و دهه ۲۰ زندگیم،

I had strange ideas about feminists

ایده‌های عجیبی درباره فمنیست‌ها داشتم

as hairy, angry, man-hating, sex-hating women --

این که زنانی پرمو، عصبانی، متنفر از مرد و متنفر از سکس بودند--

as if those are bad things.

جوریکه انگار چیزهای بدی باشند.

(Laughter)

(خنده)

These days, I look at how women are treated the world over,

این روزها، به نحوه برخورد دنیا با زنها می‌نگرم،

and anger, in particular, seems like a perfectly reasonable response.

و خشم، بطور خاص، عالی‌ترین واکنش موجه بنظر می‌رسد.

But back then,

اما آنموقع،

I worried about the tone people used

دغدغه آهنگ صدای کسانی را داشتم که

when suggesting I might be a feminist.

میخواستند نشان دهند که من احتمالا فمنیست هستم.

The feminist label was an accusation,

برچسب فمنیست یک اتهام بودم،

it was an "F" word, and not a nice one.

کلمه‌ای که با اف "F"در انگلیسی شروع می‌شود و خوشایند نیست.

I was labeled a woman who doesn't play by the rules,

برچسب زنی را خورده بودم که در بازی پیرو مقررات نبود،

who expects too much,

زیادی متوقع بود،

who thinks far too highly of myself,

خودش را زیادی قبول داشت،

by daring to believe I'm equal -- (Coughs) -- superior to a man.

با جرأت به داشتن این باور که من برابر -- (سرفه)-- برتر از مردی هستم.

You don't want to be that rebel woman,

شما نمی‌خواهید که آن زن سرکش باشید،

until you realize that you very much are that woman,

تا مادامیکه تشخیص می‌دهید که خیلی به آن زن شباهت دارید،

and cannot imagine being anyone else.

و تصوری غیر از آن بودن برایتان ممکن نیست.

As I got older, I began to accept

با بالا رفتن سنم، شروع کردم به قبول

that I am, indeed, a feminist, and a proud one.

این که من در واقع فمنیست هستم و به آن هم می‌بالم.

I hold certain truths to be self-evident:

معتقدم که برخی حقایق بدیهی هستند:

Women are equal to men.

زنان با مردان برابرند.

We deserve equal pay for equal work.

ما شایسته دستمزد برابر در ازای کار برابر هستیم.

We have the right to move through the world as we choose,

حق داریم حرکتمان در این جهان را طبق انتخابمان انجام دهیم،

free from harassment or violence.

فارغ از خشونت یا آزار.

We have the right to easy, affordable access to birth control,

ما از حق دسترسی آسان و ارزان به خدمات كنترل زاد و ولد

and reproductive services.

و توليد مثل برخورداريم.

We have the right to make choices about our bodies,

حق داريم درباره بدنمان تصميم‌گیری کنیم،

free from legislative oversight or evangelical doctrine.

فارغ از هر گونه بررسی قانونی یا آموزه‌های مذهبی.

We have the right to respect.

حقی که قابل احترام است.

There's more.

باز هم هست.

When we talk about the needs of women,

وفتی درباره نیازهای زنان صحبت می‌کنیم،

we have to consider the other identities we inhabit.

باید سایر هویتهایی که ایفأ می‌کنیم را هم لحاظ کنیم.

We are not just women.

فقط زن نیستیم.

We are people with different bodies,

آدمهایی با بدنهای متفاوت،

gender expressions, faiths, sexualities,

حالات جنسیتی، ایمان، گرایشات جنسی،

class backgrounds, abilities, and so much more.

پس‌زمینه طبقاتی، قابلیت‌ها، و خیلی موارد گوناگون دیگر هستیم.

We need to take into account

باید این تفاوتها و نحوه

these differences and how they affect us,

تاثیر‌گذاریشان بر ما را در نظر بگیریم،

as much as we account for what we have in common.

به همان میزان که نقاط مشترک‌مان را به حساب میاوریم.

Without this kind of inclusion, our feminism is nothing.

بدون چنین شمولی، فمنیسم ما هیچ است.

I hold these truths to be self-evident, but let me be clear:

به اعتقادم اینها حقایق بدیهی هستند، اما بگذارید شفاف باشم:

I'm a mess.

من افتزاحم.

I am full of contradictions.

سرشار از تناقض.

There are many ways in which I'm doing feminism wrong.

از خیلی جهات در فمینست بودنم به خطا می‌روم.

I have another confession.

اعتراف دیگری هم برایتان دارم.

When I drive to work, I listen to thuggish rap at a very loud volume.

موقع رانندگی به محل کارم، آهنگ‌های رپ خلاف و سخیف را باصدای بلند گوش می‌کنم.

(Laughter)

(خنده)

Even though the lyrics are degrading to women --

حتی با این که در ترانه‌هایشان زنها را تحقیر می‌کنند--

these lyrics offend me to my core --

این ترانه‌ها به من تا اعماق وجودم توهین می‌کنند--

the classic Yin Yang Twins song "Salt Shaker" --

ترانه کلاسیک یئن یانگ توینز «نمکدون»--

it is amazing.

شاهکاره.

(Laughter)

(خنده)

"Make it work with your wet t-shirt.

با تی‌شرت خیست از پسش بربیا.

Bitch, you gotta shake it 'til your camel starts to hurt!"

پتیاره، باث بلرزونیش تا لای پات دربگیره!»

(Laughter)

(خنده)

Think about it.

بهش فکر کنید.

(Laughter)

(خنده)

Poetry, right?

خوب شعر است دیگر، نه؟

I am utterly mortified by my music choices.

از سلیقه موسیقیایی خودم شدیدا شرمنده‌ام.

(Laughter)

(خنده)

I firmly believe in man work,

من قویا کار مردانه را باور دارم،

which is anything I don't want to do, including --

چیزهایی که نمی‌خواهم انجام دهم، از جمله--

(Laughter) --

(خنده)--

all domestic tasks,

همه وظایف منزل،

but also: bug killing, trash removal, lawn care and vehicle maintenance.

اما همینطور: کشتن حشرات، بردن زباله، مراقبت از چمن و نگهداری از خودرو.

I want no part of any of that.

هیچ بخشی از آن را نمی‌خواهم.

(Laughter)

(خنده)

Pink is my favorite color.

صورتی رنگ محبوبم است.

I enjoy fashion magazines and pretty things.

از مجله‌های مد و چیزهای قشنگ لذت می‌برم.

I watch "The Bachelor" and romantic comedies,

سریال «مرد مجرد» و کمدی‌های رمانتیک را می‌بینم.

and I have absurd fantasies about fairy tales coming true.

و فانتزیهای عجیب و غریبی درباره به حقیقت پیوستن قصه‌های پریان دارم.

Some of my transgressions are more flagrant.

برخی از معصیت‌های من شنیع‌ترند.

If a woman wants to take her husband's name,

اگر زنی نام فامیل همسرش را بخواهد،

that is her choice, and it is not my place to judge.

انتخاب اوست و من در جایگاه قضاوت نیستم.

If a woman chooses to stay home to raise her children,

اگر زنی بخواهد در خانه بماند تا کودکانش را بزرگ کند،

I embrace that choice, too.

تصمیمش را می‌پذیرم.

The problem is not that she makes herself economically vulnerable in that choice;

مشکل این نیست که او خودش را با این انتخاب از لحاظ اقتصادی آسیب‌پذیر می‌کند؛

the problem is that our society is set up

مشکل اینجاست که جامعه ما طوری بنا شده که

to make women economically vulnerable when they choose.

زنان را با تصمیمی که می‌گیرند از لحاظ اقتصادی آسیب‌پذیر می‌کند.

Let's deal with that.

بیاییدبا آن مواجه شویم.

(Applause)

(تشویق)

I reject the mainstream feminism

من فمنیسم جریان اصلی را رد میکنم

that has historically ignored or deflected the needs

چوپ در طول تاریخ به نادیده گرفتن یا منحرف کردن

of women of color, working-class women, queer women and transgender women,

نیازهای زنان رنگین پوست، زنان طبقه کارگر، زنان همجنس‌گرا و زنان تراجنسیتی

in favor of supporting white, middle- and upper-class straight women.

به نفع زنان سفید پوست طبقه بالای جامعه و متوسط پرداخته.

Listen, if that's good feminism -- I am a very bad feminist.

خوب گوش کنید، اگر آن فمنیست خوب است-- من فمنیست خیلی بدی هستم.

(Laughter)

(خنده)

There is also this:

این هم هست:

As a feminist, I feel a lot of pressure.

بعنوان یک فمنیست، کلی فشار حس می‌کنم.

We have this tendency to put visible feminists on a pedestal.

تمایل داریم که فمنیست‌های قابل رویت را روی پایه مجسمه قرار دهیم.

We expect them to pose perfectly.

از آنها انتظار داریم که حسابی ژست بگیرند.

When they disappoint us,

وقتی ما را ناامید می‌کنند،

we gleefully knock them from the very pedestal we put them on.

با خوشحالی آنها را از روی پایه‌ای که گذلشتیم پایین می‌کشیم.

Like I said, I am a mess --

همانطور که گفتم، من افتزاحم--

consider me knocked off that pedestal

قبل از این که سعی کنید من را آن بالا بگذارید

before you ever try to put me up there.

از روی پایه به پایین کشیده فرض کنید.

(Laughter)

(خنده)

Too many women,

برای بسیاری از زنان،

particularly groundbreaking women and industry leaders,

بویژه زنان پیشرو و رهبران صنعتی

are afraid to be labeled as feminists.

از خوردن برچسب فمنیست واهمه دارند.

They're afraid to stand up and say, "Yes, I am a feminist,"

از این که بایستند و بگویند، «بله، من فمنیست هستم» واهمه دارند.

for fear of what that label means,

برای ترس از چیزی که آن برچسب معنی می‌دهد،

for fear of being unable to live up to unrealistic expectations.

برای ترس از قادر نبودن به برآورده کردن توقعات غیرواقعی.

Take, for example, Beyoncé, or as I call her, The Goddess.

برای مثال، بیانسه را در نظر بگیرید یا همانطور که صدایش می‌کنم الهه،

(Laughter)

(خنده)

She has emerged, in recent years, as a visible feminist.

در سالهای بعنوان یک فمنیست قابل‌رویت ظاهر شده.

At the 2014 MTV Video Music Awards,

در جوایز موزیک ویدیو ام‌تی‌وی ۲۰۱۴

she performed in front of the word "feminist" 10 feet high.

در مقابل کلمه ۳ متری فمنیست به اجرا پرداخت.

It was a glorious spectacle to see

نمایش خیره‌ کننده‌ای بود،

this pop star openly embracing feminism

این ستاره موسیقی پاپ فمنیسم را صراحتا در آغوش گرفته

and letting young women and men know

و به زنان و مردان این امکان را می‌دهد که بدانند

that being a feminist is something to celebrate.

فمنیست بودن چیزی است که باید آن را جشن گرفت.

As the moment faded, cultural critics began endlessly debating

با فروکش کردن مراسم، منتقدان فرهنگی مجادله بی‌پایانی

whether or not Beyoncé was, indeed, a feminist.

را درواقع درباره فمنیست بودن یا نبودن بیانسه شروع کردند.

They graded her feminism,

فمنیست بودنش را درجه بندی کردند،

instead of simply taking a grown, accomplished woman at her word.

جای اینکه خیلی ساده حرف یک زن موفق و بالغ را بپذیرند.

(Laughter)

(خنده)

(Applause)

(تشویق)

We demand perfection from feminists,

ما خواستار کامل بودن از فمنیست‌ها هستیم،

because we are still fighting for so much,

چون هنوز برای بخش زیادی مبارزه می‌کنیم،

we want so much,

خیلی زیاد می‌خواهیم،

we need so damn much.

چون احتیاجات لعنتی ما زیاد است.

We go far beyond reasonable, constructive criticism,

از انتقاد سازنده و موجه فراتر می‌رویم،

to dissecting any given woman's feminism,

و به کالبد شکافی کردن فمنیست در هر زن فرضی پرداخته،

tearing it apart until there's nothing left.

و چنان تکه تکه‌اش می‌کنیم که دیگر چیزی از آن باقی نماند.

We do not need to do that.

لازم نیست این کار را کنیم.

Bad feminism -- or really, more inclusive feminism -- is a starting point.

فمنیسم بد-- یا در واقع فمنیسم احتسابی‌تر-- یک نقطه آغازین است.

But what happens next?

اما بعد چه اتفاقی میفتد؟

We go from acknowledging our imperfections to accountability,

از اذعان به کاستی‎های خود به جوابگویی می‎رسیم،

or walking the walk, and being a little bit brave.

یا بجای حرف زدن، فقط کمی شجاع می‎شویم.

If I listen to degrading music,

اگر به موسیقی تحقیر کننده گوش می‎کنم،

I am creating a demand for which artists are more than happy

خلق کننده تقاضایی هستم كه هنرمندان از قبالش براى

to contribute a limitless supply.

دخيل بودن در عرضه‌ای نامحدود بسیار مشعوف خواهند شد.

These artists are not going to change

این هنرمندان نحوه حرف زدنشان درباره

how they talk about women in their songs

زنان را در آهنگ‌هایشان را تغییر خواهند داد

until we demand that change by affecting their bottom line.

تا مادامیکه ما خواستار آن تغییر بواسطه تاثیر گذاشتن بر خط سودشان باشیم .

Certainly, it is difficult.

قطعا، کار دشواری است.

Why must it be so catchy?

چون باید خیلی جذاب و گیرا باشد.

(Laughter)

(خنده)

It's hard to make the better choice,

گرفتن تصمیم بهتر دشوار است،

and it is so easy to justify a lesser one.

و خوب توجیه یک تصمیم کمتر دشوارتر آسان است.

But --

اما--

when I justify bad choices,

وقتی انتخابهای بد را توجیه می‌کنم،

I make it harder for women to achieve equality,

دستیابی به برابری را برای زنان دشوارتر می‌کنم،

the equality that we all deserve,

برابری که ما همگی شایسته آن هستیم،

and I need to own that.

و من نیاز داشتنش هستم.

I think of my nieces, ages three and four.

به خواهرزاده‌های دخترم در سنین سه و چهار فکر می‌کنم.

They are gorgeous and headstrong, brilliant girls,

آنها دختران زیبا، یکدنده و باهوش و استعدادی هستند،

who are a whole lot of brave.

که خیلی هم شجاع هستند.

I want them to thrive in a world where they are valued

می‌خواهم شاهد رشدشان در جهانی باشم که به آنها بخاطر این که

for the powerful creatures they are.

موجودات قوی هستند ارزش داده می‌شود.

I think of them,

به آنها فکر می‌کنم،

and suddenly, the better choice becomes far easier to make.

و ناگهان، اتخاذ انتخاب بهتر خیلی راحت‌تر می‌شود.

We can all make better choices.

همه می‌توانیم تصمیم‌های بهتری بگیریم.

We can change the channel when a television show

می‌توانیم کانال را تغییر دهیم وقتی برنامه تلویزیون

treats sexual violence against women like sport,

با خشونت جنسی علیه زنان سروکار دارد،

Game of Thrones.

از جمله ورزش، سریال بازی تاج و تخت.

We can change the radio station

می‌توانیم ایستگاه رادیو را را عوض کنیم

when we hear songs that treat women as nothing.

وقتی آهنگ‌هایی را می‌شنویم مه با زنان بسان هیچ رفتار می‌کنند.

We can spend our box office dollars elsewhere

می‌توانیم پول بلیط سینما را در جاهایی

when movies don't treat women

خرج کنیم که مثل فیلمها با زنان بعنوان

as anything more than decorative objects.

چیزی بیش از اشیا تزیینی برخورد نمی‌کنند.

We can stop supporting professional sports

می‌توانیم دست از پشتیبانی ورزشهای حرفه‌ای برداریم

where the athletes treat their partners like punching bags.

که قهرمانان ورزشی آنها با همسرانشان مثل کیسه بوکس رفتار می‌کنند.

(Applause)

(تشویق)

In other ways, men -- and especially straight white men --

به عبارتی دیگر، مردها-- و به ویژه مردان سفید پوست دگرجنس‌گرا--

can say, "No, I will not publish with your magazine,

می‌توانند بگویند،«نه، در مجله اثری منتشر نخواهم کرد،

or participate in your project, or otherwise work with you,

یا در پروژه شما مشارکت نمی‌کنم یا با شما کار نمی‌کنم

until you include a fair number of women,

تا این که شمار منصفانه‌ای از زنان، هم در قالب

both as participants and decision makers.

مشارکت کننده و تصمیم‌گیر را داشته باشید.

I won't work with you until your publication,

با شما کار نخواهم کرد تا انتشاراتی

or your organization, is more inclusive of all kinds of difference."

یا موسسه شما در مورد همه انواع تفاوتها احتسابی‌تر عمل کند.»

Those of us who are underrepresented

آن دسته از ما که از درصد نمایندگان کمتری برخورداریم

and invited to participate in such projects,

و به مشارکت در پروژه‌های این چنینی دعوتیم،

can also decline to be included

هم می‌توانیم از مشارکت در آن سرباز بزنیم

until more of us are invited through the glass ceiling,

تا این که تعداد بیشتری از ما این مانع را پشت سر بگذارند،

and we are tokens no more.

و دیگر پیشکشی محسوب نمی‌شویم.

Without these efforts,

بدون این اقدامات،

without taking these stands,

بدون اتخاذ این مواضع،

our accomplishments are going to mean very little.

دستاوردهای ما از ارزش خیلی کمی برخوردار خواهند بود.

We can commit these small acts of bravery

توانایی انجام این اعمال کوچک شجاعانه را داریم

and hope that our choices trickle upward to the people in power --

و امیدوارم که انتخاب‌های ما بر افراد در راس قدرت تاثیرگذار باشد--

editors, movie and music producers,

تولیدکنندگان موسیقی و فیلم، سردبیرها،

CEOs, lawmakers --

مدیرعامل‌ها و قانونگذران--

the people who can make bigger, braver choices

آدمهایی که قدرت انجام تصمیم‌گیریهای شجاعانه‌تر و بزرکتر

to create lasting, meaningful change.

را برای ایجاد فمنیسم پایدار و پرمعنا را دارند.

We can also boldly claim our feminism --

همچنین می‌توانسم جسورانه فمنیسم خویش را ادعا کنیم--

good, bad, or anywhere in between.

خوب، بد یا چیزی مابین.

The last line of my book "Bad Feminist" says,

خط آخر کتابم «فمنیست بد» می‎گوید،

"I would rather be a bad feminist than no feminist at all."

«ترجیح می‎دهم یک فمنیست بد باشم تا این که اصلا فمنیست نباشم.»

This is true for so many reasons,

به دلایل خیلی زیادی حقیقت دارد

but first and foremost, I say this because once upon a time,

اما از همه مهم‎تر، این را می‎گویم چون روزی روزگاری،

my voice was stolen from me,

صدایم از من دزدیده شد،

and feminism helped me to get my voice back.

و فمنیسم کمکم کرد تا صدایم را پس بگیرم.

There was an incident.

یک پیشامد بود.

I call it an incident so I can carry the burden of what happened.

آن را پیشامد می‎نامم تا بار آنچه رخ داد را بتوانم حمل کنم.

Some boys broke me,

بعضی پسرها من را شکستند،

when I was so young, I did not know

وقتی خیلی جوان بودم، خبر نداشتم پسرها

what boys can do to break a girl.

چه کارهایی می‎توانستند برای شکستن یک دختر انجام دهند.

They treated me like I was nothing.

جوری با من برخورد کردند که انگار هیچ بودم.

I began to believe I was nothing.

شروع به این باور کردم که هیچ بودم.

They stole my voice, and in the after,

صدایم را دزدیدند، و به دنبال آن

I did not dare to believe

جرات نداشتم که باور کنم

that anything I might say could matter.

حرفی که شاید می‎زدم، اهمیت داشت.

But --

اما--

I had writing.

نوشتن را دشتم.

And there, I wrote myself back together.

و آنجا، دوباره خودم را نوشتم.

I wrote myself toward a stronger version of myself.

نسخه قویتری از خودم را نوشتم.

I read the words of women

حرفهای زنانی را خواندم

who might understand a story like mine,

که شاید داستان یکی مثل من را بفهمند،

and women who looked like me,

و زنانی که مثل من بودند،

and understood what it was like to move through the world with brown skin.

و این که می‎فهمیدند حرکت کردن با پوست تیره د دنیا چطور می‎توانست باشد.

I read the words of women who showed me I was not nothing.

شروع کردم به خواندن حرفهای زنانی که به من نشان دادند من هیچ چیز نبودم.

I learned to write like them,

یاد گرفتم مثل آنها بنویسم،

and then I learned to write as myself.

و بعد یاد گرفتم مثل خودم بنویسم.

I found my voice again,

دوباره صدایم را یافتم،

and I started to believe that my voice is powerful beyond measure.

و شروع به این باور کردم که صدایم بطور باارزشی قدرتمند است.

Through writing and feminism,

از طریق نوشتن وفمنیسم،

I also found that if I was a little bit brave,

همچنین پی بردم که اگر یک خرده جسارت داشته باشم،

another woman might hear me and see me and recognize

زن دیگری ممکن است صدایم را بشنود، من را ببیند وتشخیص بدهد

that none of us are the nothing the world tries to tell us we are.

که هیچکدام ما آن چیزی نیستیم که دنیا سعی دارد بگوید هستیم.

In one hand,

از یک سو،

I hold the power to accomplish anything.

به قدرتم برای انجام هر چیزی متعقدم.

And in my other,

و از سوی دیگر،

I hold the humbling reality that I am just one woman.

به این واقعیت بی‎آلایش هم توجه دارم که من فقط یک زن هستم.

I am a bad feminist,

من یک ففمنیست بدم،

I am a good woman,

من یک زن خوبم،

I am trying to become better in how I think,

تلاشم را برای بهتر فکردن می‎کنم، همینطور درباره

and what I say, and what I do,

آنچه مى‌گویم و آنچه انجام می‌دهم،

without abandoning everything that makes me human.

بدون رها کردن چیزهایی باشد که از من انسان می‌سازد.

I hope that we can all do the same.

اميدوارم كه همه بتوانيم اين كار را انجام دهيم.

I hope that we can all be a little bit brave,

امیدوارم همگی بتوانیم کمی شجاع باشیم،

when we most need such bravery.

زمانى كه بیشترین چیز مورد نيازمان چنان شجاعتى است.

(Applause)

(تشویق)