Susan Lim: Transplant cells, not organs

سوزان لیم: پیوند سلول‌ها، نه اندام‌ها

Translator: Shahram Eatezadi Reviewer: Farzad Sekhavati

So I was privileged to train in transplantation

من این افتخار را داشتم که

under two great surgical pioneers:

زیرنظر دو تن از اساتید گرانمایه پیشگام جراحی آموزش ببینم:

Thomas Starzl,

توماس استارتزل

who performed the world's first successful liver transplant

که نخستین عمل موفقیت‌​آمیز پیوند کبد را در جهان انجام داد

in 1967,

در سال 1967

and Sir Roy Calne,

و سر روی کالن

who performed the first liver transplant in the U.K.

که سال بعد نخستین عمل پیوند کبد را در بریتانیا انجام داد

in the following year.

که سال بعد نخستین عمل پیوند کبد را در بریتانیا انجام داد

I returned to Singapore

من به سنگاپور بازگشتم

and, in 1990,

و در سال 1990

performed Asia's first successful

نخستین عمل موفقیت‌​آمیز پیوند کبد از جسد را

cadaveric liver transplant procedure,

در آسیا انجام دادم،

but against all odds.

و برخلاف همه انتظارها

Now when I look back,

الان که به گذشته نگاه می‌کنم

the transplant was actually the easiest part.

پیوند در واقع ساده‌ترین بخش کار بود.

Next, raising the money to fund the procedure.

مرحله بعدی فراهم کردن منابع مالی برای انجام این روش پیوند بود.

But perhaps the most challenging part

اما شاید چالشی‌ترین بخش

was to convince the regulators --

متقاعد کردن قانونگذاران بود

a matter which was debated in the parliament --

موضوعی که در مجلس مورد بحث قرار گرفت -

that a young female surgeon

که یک جراح زن جوان

be allowed the opportunity

اجازه داشته​ باشد که

to pioneer for her country.

که برای کشورش پیشگام شود.

But 20 years on,

اما 20 سال بعد،

my patient, Surinder,

بیمار من – سوریندر-

is Asia's longest surviving

کسی است که که تا این زمان بیشترین طول عمر را در بین آسیایی‌هایی که

cadaveric liver transplant to date.

عمل پیوند کبد انجام داده‌اند داشته​‌است.

(Applause)

(تشویق)

And perhaps more important,

وشاید مهمتر آنکه

I am the proud godmother

من مادرخوانده سربلند

to her 14 year-old son.

پسر 14 ساله وی هستم.

(Applause)

(تشویق)

But not all patients on the transplant wait list

اما همه​ بیماران موجود در لیست انتظار

are so fortunate.

اینقدر خوش اقبال نیستند.

The truth is,

حقیقت این است که،

there are just simply not enough donor organs

اعضای اهدایی به اندازه کافی

to go around.

موجود نیستند.

As the demand for donor organs

همانطور که تقاضا برای اعضای اهدایی افزایش میابد

continues to rise,

همانطور که تقاضا برای اعضای اهدایی افزایش میابد

in large part due to the aging population,

بخش بزرگی بعلت پیرشدن جمعیت،

the supply has remained relatively constant.

موجودی اعضا نسبتا ثابت باقی مانده ​است.

In the United States alone,

در ایالات متحده به تنهایی

100,000 men, women and children

صدهزار مرد، زن و بچه

are on the waiting list for donor organs,

در لیست انتظارِ دریافت اعضای اهدایی هستند،

and more than a dozen die each day

و روزانه بیش از 12 نفر از آنها به خاطر

because of a lack of donor organs.

به خاطر کمبود اعضای اهدایی می‌​میرند.

The transplant community

جامعه پیوند اعضا

has actively campaigned in organ donation.

فعالانه برای اهدای عضو مبارزه نموده است.

And the gift of life

و اهدای زندگی

has been extended

گسترش یافته است

from brain-dead donors

از اهداکنندگان مرگ مغزی

to living, related donors --

تا بستگان زنده اهداکننده عضو --

relatives who might donate an organ

بستگانی که ممکن است تمام یا

or a part of an organ,

بخشی از یک اندام را،

like a split liver graft,

مثل بخشی از کبد،

to a relative or loved one.

به یکی از بستگان یا کسی که دوستش می‌دارند اهدا کنند.

But as there was still a dire shortage of donor organs,

ولی از آنجایی که هنوز کمبود زیادی در اعضای اهدایی وجود داشت،

the gift of life was then extended

در نتیجه هدیه زندگی

from living, related donors

از بستگان زنده اهداکننده،

to now living, unrelated donors.

اکنون، به اهداکنندگان غیروابسته زنده، گسترش یافته‌است.

And this then has given rise

و این موضوع به

to unprecedented and unexpected

بحث بی‌سابقه و غیرمنتظره

moral controversy.

تضاد اخلاقی​ دامن زد.

How can one distinguish

چطور می‌توان

a donation that is voluntary and altruistic

یک اهدای داوطلبانه و نوعدوستانه را

from one that is forced or coerced

از اهدای اجباری و از روی زور تمایز داد،

from, for example,

از- بطور مثال -

a submissive spouse, an in-law,

یک همسر متواضع، یک خویشاوند،

a servant, a slave,

یک مستخدم، یک غلام،

an employee?

یا یک کارمند؟

Where and how can we draw the line?

کجا و چگونه می‌توانیم خط‌کشی کنیم؟

In my part of the world,

در بخشی از جهان که من زندگی می‌​کنم،

too many people live below the poverty line.

بسیاری از مردم زیر خط فقر زندگی می​‌کنند.

And in some areas,

و در برخی مناطق،

the commercial gifting of an organ

تجارت یک عضو اهدایی

in exchange for monetary reward

در مقابل دریافت پول

has led to a flourishing trade

به تجارتی ظریف و رایج

in living, unrelated donors.

در میان اهداکنندگان زنده غیرفامیل بدل شده‌​است.

Shortly after I performed the first liver transplant,

مدت کوتاهی پس از آنکه من نخستین عمل پیوند کبد را انجام دادم

I received my next assignment,

ماموریت بعدی‌ام را گرفتم،

and that was to go to the prisons

و آن رفتن به زندان‌ها

to harvest organs

برای برداشت اعضا،

from executed prisoners.

از جسد زندانی‌های اعدام‌شده بود.

I was also pregnant at the time.

من آن موقع باردار هم بودم.

Pregnancies are meant

بارداری قرار است که

to be happy and fulfilling moments

لحظات شاد و راضی‌کننده‌ای

in any woman's life.

در زندگی هر زنی باشد.

But my joyful period

اما دوره شاد زندگی من

was marred by solemn and morbid thoughts --

بوسیله افکار ناسالم وخشک رسمی آسیب دید --

thoughts of walking through

افکار قدم زدن از میان

the prison's high-security death row,

راهروهای فوق العاده محافظت شده زندانی‌های محکوم به اعدام،

as this was the only route

از آنجا که این تنها راهی بود

to take me to the makeshift operating room.

که مرا به اتاق عمل موقتی می‌برد.

And at each time,

و هر بار،

I would feel the chilling stares

من نگاه‌های خیره و وحشت‌آفرین زندانی‌های محکوم

of condemned prisoners' eyes follow me.

که مرا دنبال می‌کردند حس می‌کردم.

And for two years,

و برای 2 سال،

I struggled with the dilemma

من با این وضع دشوار دست و پنجه نرم کردم

of waking up at 4:30 am

بیدار شدن در ساعت 4:30 صبح

on a Friday morning,

در صبح جمعه،

driving to the prison,

راندن به سوی زندان،

getting down, gloved and scrubbed,

پیاده شدن، دستکش پوشیدن و ضدعفونی کردن،

ready to receive the body

آماده دریافت جسدِ زندانی اعدام شده،

of an executed prisoner,

آماده دریافت جسدِ زندانی اعدام شده،

remove the organs

برداشتن اندام‌ها

and then transport these organs

سپس انتقال این اندام‌ها

to the recipient hospital

به بیمارستان گیرنده عضو

and then graft the gift of life

و سپس پیوند هدیه زندگی

to a recipient the same afternoon.

به یک گیرنده در بعدازظهر همانروز.

No doubt, I was informed,

بدون شک، به من گفته شده بود،

the consent had been obtained.

که رضایت‌نامه گرفته شده‌است.

But, in my life,

اما در زندگی من

the one fulfilling skill that I had

یک مهارت راضی‌کننده که من داشتم

was now invoking feelings of conflict --

اکنون احساسات متناقضی را برمی‌انگیخت --

conflict ranging

تناقضاتی در بازه‌ای

from extreme sorrow and doubt at dawn

از غم و اندوه مفرط و شک در سحرگاهان

to celebratory joy

تا خوشی جشن

at engrafting the gift of life at dusk.

در پیوند زدن هدیه زندگی در شبانگاهان.

In my team,

در گروه من،

the lives of one or two of my colleagues

زندگی یکی دو نفر از همکارانم

were tainted by this experience.

با این تجربه خراب شد.

Some of us may have been sublimated,

بعضی از ما ممکن است آن را پشت سر گذاشته‌باشیم،

but really none of us remained the same.

اما بواقع هیچکدام از ما همانگونه که بوده‌ایم نماندیم.

I was troubled

من به مشکل برخوردم چراکه

that the retrieval of organs from executed prisoners

بازیابی اندام‌ها از زندانی‌های اعدامی

was at least as morally controversial

حداقل از نظر اخلاقی بهمان اندازه بحث برانگیز بود

as the harvesting of stem cells

که برداشتن سلول‌های بنیادی

from human embryos.

از جنین انسان‌ها.

And in my mind,

و در ذهن من،

I realized as a surgical pioneer

من فهمیدم که بعنوان یک جراح پیشقدم

that the purpose of my position of influence

هدف از موقعیت نفوذی‌ام

was surely to speak up

یقینا بیان کردن عقیده‌ام

for those who have no influence.

بجای کسانی است که نفوذی ندارند.

It made me wonder

آن مرا به فکر انداخت

if there could be a better way --

که اگر راه بهتری وجود می‌داشت ..

a way to circumvent death

راهی که مرگ را دور زد

and yet deliver the gift of life

و هنوز هدیه زندگی را رساند

that might exponentially impact

که می‌تواند زندگی میلیونها بیمار را در سراسر جهان تحت تاثیر قراردهد.

millions of patients worldwide.

که می‌تواند زندگی میلیونها بیمار را در سراسر جهان تحت تاثیر قراردهد.

Now just about that time,

درست همان زمان،

the practice of surgery evolved

روش‌های جراحی رشد پیدا کرد

from big to small,

از بزرگ به کوچک،

from wide open incisions

از شکاف‌های باز و عریض

to keyhole procedures,

به جراحی با شکافتن کوچک،

tiny incisions.

شکافتنهای بسیار ریز.

And in transplantation, concepts shifted

و در پیوند اعضا مفاهیم عوض شد

from whole organs to cells.

از پیوند تمام اندام‌ها به سلول‌ها.

In 1988, at the University of Minnesota,

در سال 1988 در دانشگاه ایالت مینه سوتا،

I participated in a small series

من در یک سری کوچک از پیوند کامل لوزالمعده مشارکت کردم.

of whole organ pancreas transplants.

من در یک سری کوچک از پیوند کامل لوزالمعده مشارکت کردم.

I witnessed the technical difficulty.

من شاهد مشکلات فنی آن بودم.

And this inspired in my mind

و جرقه‌ای در ذهنم زده‌شد

a shift from transplanting whole organs

یک تغییر از پیوند کل عضو

to perhaps transplanting cells.

- شاید - به پیوند‌زدن سلول‌ها.

I thought to myself,

من پیش خودم فکر کردم،

why not take the individual cells

چرا سلول‌های مجزا را

out of the pancreas --

از لوزالمعده بیرون نیاوریم --

the cells that secrete insulin to cure diabetes --

- سلول‌هایی که برای درمان دیابت انسولین ترشح می‌کنند -

and transplant these cells? --

و این سلول‌ها را پیوند بزنیم؟

technically a much simpler procedure

از نظر فنی یک روش بسیار ساده‌تر

than having to grapple with the complexities

از دست به گریبان شدن با مشکلات پیچیده

of transplanting a whole organ.

پیوند زدن یک عضو کامل.

And at that time,

و در آن زمان،

stem cell research

تحقیق‌های سلول‌های بنیادی

had gained momentum,

سرعت بیشتری گرفته بود،

following the isolation of the world's first

بدنبال جداسازی نخستین

human embryonic stem cells

سلول‌های بنیادی جنین انسان در جهان.

in the 1990s.

در دهه 1990،

The observation that stem cells, as master cells,

مشاهده آنکه سلول‌های بنیادی - بعنوان سلول‌های سازنده اولیه اندام -

could give rise

می‌تواند به یک گونه کامل از انواع سلول‌های متفاوت نمو یابد،

to a whole variety of different cell types --

می‌تواند به یک گونه کامل از انواع سلول‌های متفاوت نمو یابد،

heart cells, liver cells,

-- سلول‌های قلب، سلول‌های کبد،

pancreatic islet cells --

سلولهای جزیره لوزالمعده --

captured the attention of the media

توجه رسانه را بخود جلب کرد

and the imagination of the public.

وهمچنین تصورات عوام را.

I too was fascinated

من هم بسیار شیفته این فناوری جدید سلولی شدم

by this new and disruptive cell technology,

من هم بسیار شیفته این فناوری جدید سلولی شدم

and this inspired a shift in my mindset,

و این الهام بخش یک تغییر در دید ذهنی من بود،

from transplanting whole organs

از پیوند عضو کامل

to transplanting cells.

به پیوند سلول‌ها.

And I focused my research on stem cells

و من تحقیقاتم را بر روی سلول‌های بنیادی

as a possible source

بعنوان یک منبع ممکن برای پیوند سلول‌ها متمرکز کردم.

for cell transplants.

بعنوان یک منبع ممکن برای پیوند سلول‌ها متمرکز کردم.

Today we realize

امروز ما دریافتیم

that there are many different types of stem cells.

که انواع متفاوتی از سلول‌های بنیادی وجود دارند.

Embryonic stem cells

سلول‌های بنیادی جنینی

have occupied center stage,

وسط صحنه را بخود اختصاص داده‌اند،

chiefly because of their pluripotency --

عمدتا بخاطر پرقدرت بودن آنها -

that is their ease in differentiating

که سادگی تبدیل شدنشان به

into a variety of different cell types.

گونه‌های مختلفی از سلول‌ها است.

But the moral controversy

اما بحث تضاد اخلاقی

surrounding embryonic stem cells --

پیرامون سلول‌های بنیادی جنینی-

the fact that these cells are derived

واقعیتی که این سلول‌ها

from five-day old human embryos --

از جنین انسان 5 روزه گرفته می‌شوند -

has encouraged research

تحقیق را تشویق به رفتن به سوی

into other types of stem cells.

انواع دیگر سلول‌های بنیادی کرده است.

Now to the ridicule of my colleagues,

اکنون با وجود تمسخر همکارانم،

I inspired my lab

آزمایشگاهم را تشویق کرده‌ام

to focus on what I thought

به تمرکز روی آنچه من می‌پنداشتم

was the most non-controversial source of stem cells,

که غیر بحث برانگیزترین منبع سلول‌های بنیادی بود،

adipose tissue, or fat, yes fat --

بافت‌های چربی. بله چربی -

nowadays available in abundant supply --

امروزه به مقدار فراوان موجودند -

you and I, I think, would be very happy to get rid of anyway.

من و شما، فکر می‌کنم بسیار خوشحال می‌شویم که از شرشان راحت شویم.

Fat-derived stem cells

سلول‌های بنیادی گرفته شده از چربی

are adult stem cells.

سلول‌های بنیادی بالغ هستند.

And adult stem cells

وسلول‌های بنیادی بالغ

are found in you and me --

در بدن من و شما یافت می‌شوند -

in our blood, in our bone marrow,

در خون ما، در مغز استخوان ما،

in our fat, our skin and other organs.

در بافت چربی و پوست و دیگر اندام‌ها.

And as it turns out,

و همانطور که مشخص شده‌است،

fat is one of the best sources

چربی یکی از بهترین منابع سلول‌های بنیادی بالغ است.

of adult stem cells.

چربی یکی از بهترین منابع سلول‌های بنیادی بالغ است.

But adult stem cells

اما سلول‌های بنیادی بالغ مثل

are not embryonic stem cells.

سلول‌های بنیادی جنینی نیستند.

And here is the limitation:

ومحدودیت اینجا است:

adult stem cells are mature cells,

سلول‌های بنیادی بالغ سلول‌های تکامل‌یافته هستند

and, like mature human beings,

و مثل انسان‌های بالغ،

these cells are more restricted in their thought

این سلول‌ها بیشتر محدود در افکارشان هستند

and more restricted in their behavior

و محدودتر در رفتارشان

and are unable to give rise

و نمی‌توانند همانند سلول‌های بنیادی جنینی

to the wide variety of specialized cell types,

به گونه وسیعی از سلول‌های تخصص یافته، تبدیل شوند.

as embryonic stem cells [can].

به گونه وسیعی از سلول‌های تخصص یافته، تبدیل شوند.

But in 2007,

اما در سال 2007،

two remarkable individuals,

دو محقق منحصر بفرد

Shinya Yamanaka of Japan

شینیا یاماناکا از ژاپن

and Jamie Thomson of the United States,

و جیمی تامپسون از ایالت متحده،

made an astounding discovery.

یک کشف عجیب کردند.

They discovered

آنها کشف کردند

that adult cells, taken from you and me,

که سلول‌های بالغی که از شما و من گرفته شده

could be reprogrammed

می‌توانند دوباره برنامه‌ریزی شوند

back into embryonic-like cells,

و به سلول‌های شبه جنینی برگردانده شوند -

which they termed IPS cells,

که سلول‌های ای‌پی‌اس (IPS) نامیده می‌شوند-

or induced pluripotent stem cells.

یا «سلول‌های بنیادی با توان القا شده».

And so guess what,

و خوب حدس بزنید چه شد،

scientists around the world and in the labs

دانشمندان در گوشه و کنار جهان و در آزمایشگاه‌ها

are racing

در حال مسابقه هستند

to convert aging adult cells --

برای تبدیل سلول‌های بالغ سالخورده -

aging adult cells from you and me --

سلول‌های بالغ سالخورده من و شما -

they are racing to reprogram these cells

آنها برای بازبرنامه‌ریزی کردن این سلول‌ها

back into more useful IPS cells.

و بازگرداندنشان به سلول‌های مفیدتر ای‌پی‌اس، در حال مسابقه هستند.

And in our lab,

و در آزمایشگاه ما،

we are focused on taking fat

تمرکز ما روی گرفتن چربی

and reprogramming

و بازبرنامه‌ریزی کردن

mounds of fat

توده‌های چربی

into fountains of youthful cells --

به چشمه‌های سلول‌های جوان است –

cells that we may use

سلول‌هایی که ما می‌توانیم استفاده کنیم

to then form other,

که سلول‌های تخصص‌یافته دیگر را ایجاد کنیم

more specialized, cells,

که سلول‌های تخصص‌یافته دیگر را ایجاد کنیم

which one day may be used as cell transplants.

که روزی ممکن است بعنوان سلول‌های پیوندی استفاده شود.

If this research is successful,

اگر این تحقیق موفق شود

it may then reduce the need

می‌تواند کاهش دهنده نیاز به

to research and sacrifice

تحقیق و قربانی نمودن

human embryos.

جنین انسان‌ها باشد.

Indeed, there is a lot of hype, but also hope

در واقع، همانطور که ترس زیادی هست امید زیادی هم وجود دارد

that the promise of stem cells

که وعده سلول‌های بنیادی

will one day provide cures

روزی درمان‌هایی را به ارمغان خواهد آورد

for a whole range of conditions.

برای یک دامنه کامل از حالات بیماری.

Heart disease, stroke, diabetes,

بیماری‌های قلبی، سکته مغزی، دیابت،

spinal cord injury, muscular dystrophy,

ضایعات نخاعی، ضایعات ماهیچه‌ای،

retinal eye diseases --

بیماری‌های شبکیه چشم و ...

are any of these conditions

آیا یکی از این حالات

relevant, personally, to you?

به شخص شما مربوط می‌شوند؟

In May 2006,

در می 2006،

something horrible happened to me.

موضوع ترسناکی برایم اتفاق افتاد.

I was about to start a robotic operation,

من می‌خواستم یک عمل جراحی به کمک روبات را شروع کنم،

but stepping out of the elevator

اما با خارج شدن از آسانسور

into the bright and glaring lights of the operating room,

و حرکت به سمت چراغ‌های پرنور اتاق عمل

I realized

متوجه شدم

that my left visual field

که دامنه دید چپ من

was fast collapsing into darkness.

بسرعت به تاریکی می‌گرایید.

Earlier that week,

اوایل آن هفته،

I had taken a rather hard knock

ضربه نسبتا سختی به من وارد شده بود

during late spring skiing -- yes, I fell.

در خلال آخرین اسکی بهاری — بله من افتادم.

And I started to see floaters and stars,

و شروع به دیدن نقاط نورانی در میدان بیناییم کردم

which I casually dismissed

که من آنرا بی‌اهمیت

as too much high-altitude sun exposure.

و مرتبط با در معرض زیاد اشعه خورشید در ارتفاعات بالا فرض کردم.

What happened to me

انچه که برای من اتفاق افتاد

might have been catastrophic,

می‌توانسته فاجعه‌ای بوده باشد،

if not for the fact

اگر این نبود که

that I was in reach of good surgical access.

من در دسترسی جراحان خوبی بودم

And I had my vision restored,

و بیناییم به من بازگردانده شد،

but not before a prolonged period of convalescence --

اما نه قبل از یک دوره طولانی نقاهت -

three months --

3 ماه -

in a head down position.

در حالتی که سرم پایین بود.

This experience

این تجربه

taught me to empathize more with my patients,

به من آموخت که با بیمارانم بیشتر همدلی کنم،

and especially those with retinal diseases.

و بخصوص آنها که بیماری شبکیه دارند.

37 million people worldwide

‌در سراسر جهان 37 میلیون آدم نابینایند

are blind,

‌در سراسر جهان 37 میلیون آدم نابینایند

and 127 million more

و بیش از 127 میلیون نفر دیگر

suffer from impaired vision.

از نقص بینایی رنج می‌برند.

Stem cell-derived retinal transplants,

پیوندهای شبکیه برگرفته از سلول‌های بنیادی که

now in a research phase,

اکنون در مرحله تحقیق می‌باشد،

may one day restore vision,

ممکن است روزی بینایی را بازگردانند،

or part vision,

یا دید بخشی،

to millions of patients with retinal diseases worldwide.

به میلیون‌ها نفر با بیماری‌های شبکیه‌ای در سراسر جهان بدهد.

Indeed, we live

در واقع ما

in both challenging

در زمانی چالش برانگیز

as well as exciting times.

و همزمان هیجان‌انگیز زندگی می‌کنیم.

As the world population ages,

همانطورکه جمعیت جهان پیر می‌شود

scientists are racing

دانشمندان در حال مسابقه

to discover new ways

برای کشف راه‌های جدید

to enhance the power of the body

بمنظور افزایش قدرت و توانایی بدن

to heal itself through stem cells.

برای بهبود خود از طریق سلول‌های بنیادی هستند.

It is a fact

این یک واقعیت است

that when our organs or tissues are injured,

که زمانی که اندام‌ها یا بافت‌های ما صدمه می‌بینند،

our bone marrow

مغز استخوان ما

releases stem cells

سلول‌های بنیادی

into our circulation.

در سیستم گردش خون ما آزاد می‌کند.

And these stem cells

و این سلول‌های بنیادی

then float in the bloodstream

در جریان خون غوطه‌ور می‌شوند

and hone in to damaged organs

ودر اندام‌های آسیب دیده سکونت میابند

to release growth factors

تا فاکتورهای رشد را آزاد سازند

to repair the damaged tissue.

و بافتهای آسیب‌دیده را ترمیم کنند.

Stem cells may be used as building blocks

سلول‌های بنیادی ممکن است بعنوان بلوک‌های سازنده

to repair damaged scaffolds within our body,

برای ترمیم چهارچوب‌های داخلی بدن ما

or to provide new liver cells

یا برای تهیه سلول‌های جدید کبدی

to repair damaged liver.

جهت ترمیم کبد آسیب‌دیده استفاده شوند.

As we speak, there are 117 or so clinical trials

هم اکنون که صحبت می‌کنیم، در حدود 117 آزمایش بالینی وجود دارند

researching the use of stem cells

که برروی استفاده از سلول‌های بنیادی برای

for liver diseases.

بیماریهای کبدی تحقیق می‌کنند.

What lies ahead?

چه چیز در جلوی ما قرار دارد؟

Heart disease

بیماری قلبی بیشترین عامل منجر به مرگ در سراسر دنیا است.

is the leading cause of death worldwide.

بیماری قلبی بیشترین عامل منجر به مرگ در سراسر دنیا است.

1.1 million Americans

1.1 میلیون آمریکایی

suffer heart attacks yearly.

سالیانه از حمله‌های قلبی رنج می‌برند.

4.8 million

4.8 میلیون نفر

suffer cardiac failure.

از نارسایی قلبی رنج می‌برند.

Stem cells may be used

سلول‌های بنیادی ممکن است استفاده شوند

to deliver growth factors

تا فاکتورهای رشد را برسانند یا

to repair damaged heart muscle

یا عضله آسیب دیده قلب را ترمیم کنند

or be differentiated

یا به سلول‌های عضله قلب تبدیل شوند

into heart muscle cells

یا به سلول‌های عضله قلب تبدیل شوند

to restore heart function.

برای اینکه عملکرد قلب را بازگردانند.

There are 170 clinical trials

170 آزمایش بالینی در حال بررسی

investigating the role of stem cells in heart disease.

نقش سلول‌های بالینی در بیماری قلبی هستند.

While still in a research phase,

مادامیکه هنوز در مرحله تحقیق‌اند،

stem cells may one day herald

سلول‌های بنیادی ممکن است روزی منادی

a quantum leap in the field of cardiology.

یک جهش عظیمی در زمینه قلب‌شناسی شوند.

Stem cells provide hope for new beginnings --

سلول‌های بنیادی امید را برای آغازهای جدید -

small, incremental steps,

مراحل ترقی کوچک -

cells rather than organs,

سلول بجای همه عضو،

repair rather than replacement.

ترمیم بجای جایگزینی، به ارمغان می‌آورند.

Stem cell therapies

درمان‌های با استفاده از سلول‌های بنیادی

may one day reduce the need for donor organs.

احتمال دارد روزی نیاز به اندام‌های اهدایی را کاهش دهد.

Powerful new technologies

فناوری‌های نوین قدرتمند

always present enigmas.

همواره نتابج غیرباوری را به نمایش می‌گذارد.

As we speak,

همزمان که ما صحبت می‌کنیم

the world's first human embryonic stem cell trial for spinal cord injury

نخستین آزمایش با سلول بنیادی جنین انسان برروی ضایعات نخاعی در دنیا

is currently underway

در حال حاضر

following the USFDA approval.

به دنبال دریافت تاییدیه سازمان غذا و داروی ایالات متحده است.

And in the U.K.,

و در بریتانیا

neural stem cells to treat stroke

سلول‌های بنیادی عصبی برای درمان سکته مغزی

are being investigated in a phase one trial.

در حال بررسی‌های مرحله یک آزمایش هستند.

The research success that we celebrate today

این کامیابی در تحقیقات که ما امروز آنرا جشن می‌گیریم

has been made possible

میسر شده است

by the curiosity and contribution and commitment

با کنجکاوی و همکاری و تعهد

of individual scientists

فردفرد دانشمندان

and medical pioneers.

و پیشگامان علم پزشکی.

Each one has his story.

هر کدام داستان خودش را دارد.

My story has been about my journey

داستان من درباره سفر من

from organs to cells --

از اندام‌ها به سلول‌ها بوده‌است.

a journey through controversy,

یک سفر از میان مباحثات،

inspired by hope --

از امید الهام گرفته‌شده بود.

hope that, as we age,

این امید و آرزو که، همانطور که پیرتر می‌شویم،

you and I may one day celebrate longevity

من و شما طول عمر دراز زندگیمان

with an improved quality of life.

را با کیفیت زندگی بهبودیافته جشن بگیریم.

Thank you.

متشکرم.