Mechai Viravaidya: How Mr. Condom made Thailand a better place

مکای ویراویدیا: چگونه آقای کاندوم ، تایلند را مکان بهتری ساخت

Translator: Alireza Farah Reviewer: soheila Jafari

Welcome to Thailand.

به تايلند خوش آمديد.

Now, when I was a young man -- 40 years ago,

وقتى من مرد جوانى بودم -- ٤٠ سال پيش،

the country was very, very poor

كشور تایلند بسیار فقير بود

with lots and lots and lots of people living in poverty.

با مردمی که با فقر بسیار زیاد زندگی می کردند

We decided to do something about it,

ما تصمیم گرفتیم در این خصوص کاری کنیم،

but we didn't begin with a welfare program

اما ما با یک برنامۀ رفاهی و یا با یک برنامۀ کاهش دهندۀ فقر شروع نکردیم.

or a poverty reduction program.

اما ما با یک برنامۀ رفاهی و یا با یک برنامۀ کاهش دهندۀ فقر شروع نکردیم.

But we began with a family-planning program,

اما ما با برنامۀ تنظیم خانواده - کارمان را - شروع کردیم،

following a very successful

و در پی آن فعالیتهای بسیار موفقیت آمیز برای سلامتی کودک و مادر

maternal child health activity,

و در پی آن فعالیتهای بسیار موفقیت آمیز برای سلامتی کودک و مادر،

sets of activities.

که مجموعه ای از فعالیت ها بودرا شروع کردیم.

So basically, no one would accept family planning

خب اصولا، هیچ کسی تنظیم خانواده را قبول نمی کرد

if their children didn't survive.

اگر فرزندانشان زنده نمی ماندند.

So the first step: get to the children, get to the mothers,

بنابراین، اولین قدم: تولد فرزندان، تفهیم کردن مادران،

and then follow up with family planning.

و سپس دنباله روی تنظیم خانواده.

Not just child mortality alone, you need also family planning.

به غیر از مرگ و میر کودک، شما نیز به برنامه تنظیم خانواده احتیاج دارید.

Now let me take you back

حالا به من اجازه بدید که شما را به عقب ببرم

as to why we needed to do it.

که چرا ما احتیاج داریم به تنظیم خانواده.

In my country, that was the case in 1974.

در کشور من، قضیه ای وجود داشت در سال ١٩٧٤.

Seven children per family --

هفت بچه در هر خانوار --

tremendous growth at 3.3 percent.

رشد جمعیت وحشتناک ٣/٣ درصد.

There was just no future.

آینده ای وجود نداشت.

We needed to reduce the population growth rate.

ما احتیاج داشتیم که نرخ رشد جمعیت را کاهش دهیم.

So we said, "Let's do it."

بنابراین ما گفتیم، "این کار را انجام بدهیم".

The women said, "We agree. We'll use pills,

زنان گفتند، "ما موافقیم. ما قرص های ضد بارداری استفاده خواهیم کرد،

but we need a doctor to prescribe the pills,"

اما ما به یک پزشک احتیاج داریم که قرص های ضد بارداری را برای ما تجویز کند،"

and we had very, very few doctors.

و ما تعداد خیلی خیلی کمی پزشک داشتیم.

We didn't take no as an answer;

ما به عنوان جواب به آنها "نه" نگفتیم؛

we took no as a question.

ما "نه" را به عنوان پرسش مطرح کردیم.

We went to the nurses and the midwives, who were also women,

ما نزد پرستاران و قابله ها رفتیم، که آنها هم زن بودند،

and did a fantastic job

و کار خارق العاده ای انجام دادیم

at explaining how to use the pill.

در خصوص توضیح چگونگی مصرف قرص ضد بارداری.

That was wonderful,

آن شگفت انگیز بود،

but it covered only 20 percent of the country.

اما آن تنها ٢٠درصد کشور را پوشش می داد.

What do we do for the other 80 percent --

چه کار می توانیم بکنیم برای ٨٠درصد باقیمانده --

leave them alone and say, "Well, they're not medical personnel."

آنها را تنها رها کنیم و بگوییم، "خوب ،آنها پرسنل پزشکی ندارند."

No, we decided to do a bit more.

نه، ما تصمیم گرفتیم که یک مقدار جزئی بیشتر کار انجام دهیم.

So we went to the ordinary people that you saw.

بنابراین ما پیش مردمان عادی و معمولی رفتیم که شما دیده اید.

Actually, below that yellow sign --

در حقیقت، زیر آن تابلوی زرد --

I wish they hadn't wiped that,

من آرزو می کنم که آنها آن را پاک نکرده بودند،

because there was "Coca-Cola" there.

چون آنجا "کوکاکولا" بود.

We were so much bigger than Coca-Cola in those days.

ما خیلی بزرگتر از کوکاکولا بودیم در آن روزها.

And no difference,

و تفاوتی وجود نداشت،

the people they chose were the people we chose.

کسانی که آنها انتخاب کردند کسانی بودند که ما انتخاب کردیم.

They were well-known in the community,

آنها بسیار شناخته شده بودند بین همه،

they knew that customers were always right,

آنها می دانستند که همیشه حق با مشتری ها است،

and they were terrific, and they practiced their family planning themselves.

و آنها فوق العاده بودند، و آنها خودشان ممارست کردند به تنظیم خانواده هایشان.

So they could supply pills and condoms

بنابراین آنها می توانستند قرصهای ضد بارداری و کاندوم را عرضه کنند

throughout the country, in every village of the country.

در سراسر مملکت، در هر روستایی از این کشور.

So there we are. We went to the people

خُب ما آنجا هستیم. ما برای حل مشکلات پیش افراد رفتیم که به نظر میرسید مشکلات دارند.

who were seen as the cause of the problem

خُب ما آنجا هستیم. ما برای حل مشکلات پیش افراد رفتیم که به نظر میرسید مشکلات دارند.

to be the solution.

خُب ما آنجا هستیم. ما برای حل مشکلات پیش افراد رفتیم که به نظر میرسید مشکلات دارند.

Wherever there were people --

این افراد همه کجا بودند --

and you can see boats with the women, selling things --

می توانید زنان را در قاییقها ببینید که چیزهایی میفروشند--

here's the floating market

اینجا بازار شناور هست

selling bananas and crabs

موزها و خرچنگ ها را می فروشند

and also contraceptives --

و همچنین اقلام ضد بارداری را--

wherever you find people,

هرجایی که شما مردم را پیدا کنید،

you'll find contraceptives in Thailand.

شما اقلام ضد بارداری را نیز در تایلند خواهید یافت.

And then we decided, why not get to religion

و سپس ما تصمیم گرفتیم، چرا سروقت دین و مذهب نرویم

because in the Philippines,

چون در فیلیپین،

the Catholic Church was pretty strong,

کلیسای کاتولیک بسیار قدرتمند بود،

and Thai people were Buddhist.

و تایلندی ها بودایی بودند.

We went to them and they said, "Look, could you help us?"

ما پیش آنها رفتیم و آنها گفتند،"ببینید، می توانید به ما کمک کنید؟"

I'm there -- the one in blue, not the yellow --

من آنجا هستم -- کسی که لباس آبی پوشیده، نه آن یکی که لباس زرد پوشیده --

holding a bowl of holy water

یک بطری آب مقدس را نگه داشته ام

for the monk to sprinkle holy water

برای روحانی بودایی که آب مقدس را بپاشد

on pills and condoms

به روی قرص های ضد بارداری و کاندوم ها

for the sanctity of the family.

برای تقدس بخشیدن به خانواده.

And this picture was sent throughout the country.

و این تصویر فرستاده شد به سراسر کشور.

So some of the monks in the villages were doing the same thing themselves.

بنابراین برخی از روحانیان در روستا ها خودشان هم همین کار را انجام می دادند.

And the women were saying, "No wonder we have no side-effects.

و زنان می گفتند، "عجیب نیست که ما عوارض جانبی نداریم.

It's been blessed."

این اقلام ضد بارداری متبرک شده اند."

That was their perception.

آن درک و فهم آنها بود.

And then we went to teachers.

بعد ما پیش آموزگاران رفتیم.

You need everybody to be involved

ما احتیاج داشتیم که هر فردی درگیر شده باشد

in trying to provide whatever it is

ما نیازمند آن بودیم تا همه افراد درگیر تلاش برای فراهم کردن هر چیزی که زندگی بشر را بهتر کند ، شوند

that make humanity a better place.

که مکان بهتری بسازد برای بشریت.

So we went to the teachers.

بنابراین ما نزد معلمان رفتیم.

Over a quarter of a million were taught about family planning

بیش از دویست و پنجاه هزار نفر آنها در خصوص تنظیم خانواده تعلیم داده شدند

with a new alphabet -- A, B for birth, C for condom,

با یک الفبای جدید -- آ، ب برای تولد، س برای کاندوم،

I for IUD, V for vasectomy.

آی برای جسم داخل رحمی، وی برای عقیم سازی مردان.

And then we had a snakes and ladders game, where you throw dice.

و سپس ما یک بازی مار و پله داشتیم، که شما تاس می اندازید.

If you land on anything pro-family planning, you move ahead.

اگر شما بر هر چیزی مربوط به تنظیم خانواده می نشستید، شما به سمت جلو حرکت می کردید.

Like, "Mother takes the pill every night.

شبیه به،"مادر هر شب قرص های ضد بارداری مصرف می کند.

Very good, mother. Move ahead.

مادر خیلی خوب. حرکت به سمت جلو.

Uncle buys a condom. Very good, uncle. Move ahead.

عمو یک کاندوم می خرد. عموی خیلی خوب. حرکت به سمت جلو.

Uncle gets drunk, doesn't use condom. Come back, start again."

عمو مست شده، از کاندوم استفاده نمی کند. برگرد عقب، دوباره شروع کن."

(Laughter)

(صدای خنده بلند)

Again, education, class entertainment.

دوباره، آموزش و پرورش، سرگرمی کلاس.

And the kids were doing it in school too.

و بچه ها نیز این بازی را در مدرسه انجام می دادند.

We had relay races with condoms,

ما مسابقه با کاندوم ها برگزار کردیم،

we had children's condom-blowing championship.

ما مسابقه قهرمانی باد کردن کاندوم داشتیم برای بچه ها.

And before long,

و قبل از دیر شدن،

the condom was know as the girl's best friend.

کاندوم به عنوان بهترین رفیق دختر شناخته شده بود.

In Thailand, for poor people, diamonds don't make it --

در تایلند، برای مردم فقیر، الماس اینقدر با ارزش نیست --

so the condom is the girl's best friend.

بنابراین کاندوم بهترین رفیق دختر است.

We introduced our first microcredit program in 1975,

ما در سال ١٩٧٥برنامۀ اعتبار خُرد خودمان را معرفی کردیم،

and the women who organized it said,

و زنانی که آن را برنامه ریزی کردند گفتند،

"We only want to lend

"ما تنها به زنانی - پول - قرض می دهیم

to women who practice family planning.

که برنامه تنظیم خانواده را تمرین می کنند.

If you're pregnant, take care of your pregnancy.

اگر شما باردار هستید، مراقب حاملگی تان باشید.

If you're not pregnant, you can take a loan out from us."

اگر شما باردار نیستید، شما می توانید از ما وام بگیرید."

And that was run by them.

این طرح توسط آنها راه اندازی شد .

And after 35/36 years,

و بعد از ۳۵ الی ۳۶ سال،

it's still going on.

هنوز هم ادامه دارد.

It's a part of the Village Development Bank;

این بخشی از بانک توسعه روستا است؛

it's not a real bank, but it's a fund -- microcredit.

آن یک بانک واقعی نیست، اما آن یک صندوق -- اعتباری کوچک است.

And we didn't need a big organization to run it --

ما به یک سازمان بزرگ جهت راه ندازی احتیاجی ندشتیم--

it was run by the villagers themselves.

این توسط خود روستائیان راه اندازی شد.

And you probably hardly see a Thai man there,

و شاید به سختی یک مرد تایلندی را آنجا ببینید،

it's always women, women, women, women.

اینجا همواره زنان، زنان، زنان، زنان کار میکنند.

And then we thought we'd help America,

سپس ما به فکر افتادیم که می توانیم از آمریکا کمک بگیریم،

because America's been helping everyone,

چون آمریکا به همه کمک میکند.

whether they want help or not.

چه آنها کمک بخواهند و چه نخواهند.

(Laughter)

(صدای خندۀ بلند)

And this is on the Fourth of July.

و این چهارم جولای است.

We decided to provide vasectomy to all men,

ما تصمیم گرفتیم امکان عقیم سازی را برای تمامی مردان فراهم کنیم،

but in particular, American men to the front of the queue,

به ویژه برای مردان طراز اول امریکایی،

right up to the Ambassador's residence

درست در مقابل محل مسکونی سفیر

during his vin d'honneur.

در خلال [ نا واضح ]

And the hotel gave us the ballroom for it --

و هتل یک سالن رقص برای این منظور به ما داد --

very appropriate room.

اتاق بسیار مناسب.

(Laughter)

(صدای خنده بلند)

And since it was near lunch time,

و چون نزدیک زمان ناهار بود،

they said, "All right, we'll give you some lunch.

آنها گفتند،"خیلی خوب، ما به شما ناهار می دهیم.

Of course, it must be American cola.

البته، کولای آمریکایی می بایست باشد.

You get two brands, Coke and Pepsi.

شما دو نوع نوشیدنی تجاری دارید، کوکا و پپسی.

And then the food is either hamburger or hotdog."

و بعد غذا یا همبرگر است یا هات داگ."

And I thought a hotdog will be more symbolic.

و من فکر می کنم که هات داگ بیشتر نمادین تراست.

(Laughter)

(صدای خندۀ بلند)

And here is this, then, young man called Willy Bohm

و این همین جا است، بعد، مرد جوانی که "ویلی بوم" نامیده می شد

who worked for the USAID.

و برای آژانس بین المللی توسعه ایالات متحدۀ آمریکا کار می کرد.

Obviously, he's had his vasectomy

هنگامی که هات داگش را تا نصفه خورده بود، وازکتومی اش تمام شده بود، و او بسیار خوشحال بود.

because his hotdog is half eaten, and he was very happy.

هنگامی که هات داگش را تا نصفه خورده بود، وازکتومی اش تمام شده بود، و او بسیار خوشحال بود.

It made a lot of news in America, and it angered some people also.

این قضیه در آمریکا کلی خبرساز شد ، و همچنین خشم خیلی از مردم را هم برانگیخت.

I said, "Don't worry. Come over and I'll do the whole lot of you."

من گفتم، "نگران نباشید. این قضایا تمام می شود و من این کار را برای بسیاری از شما انجام خواهم داد."

(Laughter)

(صدای خندۀ بلند)

And what happened?

و چه اتفاقی افتاد؟

In all this thing,

با همۀ این اوصاف،

from seven children to 1.5 children,

از ٧ بچه به ١/٥ بچه،

population growth rate of 3.3 to 0.5.

نرخ رشد جمعیت از ٣/٣ به ٠/٥ کاهش پیدا کرد.

You could call it the Coca-Cola approach if you like --

شما می توانید آن را روش کوکاکولا بنامید اگر دوست دارید --

it was exactly the same thing.

آن دقیقا همان چیز بود.

I'm not sure whether Coca-Cola followed us, or we followed Coca-Cola,

من مطمئن نیستم که کوکاکولا از ما پیروی می کرد، یا ما از کوکاکولا پیروی می کردیم،

but we're good friends.

اما ما دوستان خوبی هستیم.

And so that's the case of everyone joining in.

و بنابراین این وضعیت هر کسی است که به ما می پیوندد.

We didn't have a strong government. We didn't have lots of doctors.

ما دولت مقتدری نداشتیم و تعداد زیادی دکتر هم نداشتیم.

But it's everybody's job

اما این شغل هر کسی که بتواند رفتار و نگرشی را تغییر دهد، بود

who can change attitude and behavior.

اما این شغل هر کسی که بتواند رفتار و نگرشی را تغییر دهد، بود

Then AIDS came along and hit Thailand,

بعد بیماری ایدز از راه آمد و به تایلند رسید،

and we had to stop doing a lot of good things

و ما می بایست بسیاری از چیزهای خوب را متوقف می کردیم

to fight AIDS.

به جهت مبارزه با بیماری ایدز.

But unfortunately, the government was in denial, denial, denial.

اما متاسفانه، دولت در مقام انکار بود، انکار، انکار.

So our work wasn't affected.

بنابراین کار ما موثر واقع نشد.

So I thought, "Well, if you can't go to the government, go to the military."

این بود که من فکر کردم، "خوب، اگر شما نمی توانید به سمت دولت برید، بروید به طرف ارتش."

So I went to the military

بنابراین من به طرف ارتش رفتم

and asked to borrow 300 radio stations.

و درخواست کردم که ٣٠٠ایستگاه رادیویی را به من قرض بدهند.

They have more than the government,

آنها بیشتر از دولت داشتند،

and they've got more guns than the government.

وآنها تفنگ های بیشتری نسبت به دولت داشتند.

So I asked them, could they help us

خُب، من ازآنها خواستم، آنها می توانستند ما را در مبارزۀ مان در برابر بیماری ایدز یاری کنند.

in our fight against HIV.

خُب، من ازآنها خواستم، آنها می توانستند ما را در مبارزۀ مان در برابر بیماری ایدز یاری کنند.

And after I gave them statistics,

بعد من به آنها آمارها را دادم،

they said, "Yes. Okay. You can use all the radio stations, television stations."

آنها گفتند، "بله. شما می توانید از تمام ایستگاه های رادیویی و تلویزیونی استفاده کنید."

And that's when we went onto the airwaves.

و آن زمانی بود که ما بر روی امواج رادیویی رفتیم.

And then we got a new prime minister soon after that.

خیلی زود بعد از آن قضیه، ما یک نخست وزیر جدید داشتیم .

And he said, "Mechai, could you come and join?"

و او گفت،"مکای، می توانی بیایی و به ما ملحق بشوید؟"

He asked me in because he liked my wife a lot.

به دلیل اینکه او همسر مرا بسیار دوست داشت ، مرا دعوت کرد.

So I said, "Okay."

بنابراین من گفتم،"بسیار خوب."

He became the chairman of the National AIDS Committee

او ریاست کل کمیتۀ بین المللی ایدز را بر عهده گرفت

and increased the budget fifty-fold.

و سرمایه را به پنجاه برابر افزایش داد.

Every ministry, even judges, had to be involved in AIDS education --

هر وزارتخانه، حتی قضات، می بایست در خصوص بیماری ایدز آموزش می دیدند --

everyone -- and we said the public, institutions,

هر کس -- و ما به عموم مردم گفتیم، موسسات،

religious institutions, schools --

موسسات مذهبی، مدارس --

everyone was involved.

هر نفر درگیر این قضیه شده بود.

And here, every media person

و اینجا، هر فرد رسانه ای

had to be trained for HIV.

می بایست آموزش داده می شد برای بیماری ایدز.

And we gave every station half a minute extra

و ما به هر ایستگاهی نیم دقیه وقت اضافی دادیم

for advertising to earn more money.

برای تبلیغ کردن و پول بیشتر به دست آوردن.

So they were happy with that.

بنابراین آنها از این بابت خوشحال بودند.

And then AIDS education in all schools,

و پس از آموزش بیماری ایدز در تمام مدارس،

starting from university.

در دانشگاه ها شروع کردیم

And these are high school kids teaching high school kids.

و اینها بچه دبیرستانی هایی هستند که سایر بچه دبیرستانی ها را آموزش می دهند.

And the best teachers were the girls, not the boys,

و بهترین آموزگاران دخترها بودند، نه پسرها،

and they were terrific.

و آنها بی نظیر بودند.

And these girls who go around teaching about safe sex and HIV

و این دختران که به اطراف می رفتند جهت آموزش سکس بی خطر و بیماری ایدز

were known as Mother Theresa.

به عنوان مادر ترزا شناخته شده اند.

And then we went down one more step.

و سپس ما یک مرحله پایین تر رفتیم.

These are primary school kids -- third, fourth grade --

اینها بچه مدرسه ای هستند -- سال سوم، چهارم --

going to every household in the village,

می رفتیم پیش هر خانواده در روستا،

every household in the whole of Thailand,

هر خانواده در تمامی تایلند،

giving AIDS information and a condom

به آنها اطلاعاتی در مورد بیماری ایدز می دادیم و یک کاندوم

to every household,

به هر خانواده،

given by these young kids.

با این بچه های جوان.

And no parents objected, because we were trying to save lives,

و هیچ پدر و مادری اعتزاض نکرد، چراکه ما برای حفظ زندگیها تلاش میکردیم .

and this was a lifesaver.

و این طرح یک نجات دهنده بود.

And we said, "Everyone needs to be involved."

و ما گفتیم، "نیاز است که همه درگیر این قضیه شده باشد."

So you have the companies also realizing

خُب مثل این بود که شما کارخانه هایی داشته باشید که تشخیص می دید

that sick staff don't work, and dead customers don't buy.

که پرسنل مریض آن کار نمی کنند، و مشتریان مرده آن خرید نمی کنند.

So they all trained.

پس آنها همه آموزش دیدند.

And then we have this Captain Condom,

و بعد ما این کاپیتان کاندوم را داریم،

with his Harvard MBA,

با مدرک کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی اش از دانشگاه هاروارد،

going to schools and night spots.

می رود به مدارس و مکانهای شبانه.

And they loved him. You need a symbol of something.

و آنها به او عشق می ورزیدند. شما به یک سمبل چیزی احتیاج دارید.

In every country, every program, you need a symbol,

در هر کشوری، هر برنامه ای، شما به یک سمبل احتیاج دارید،

and this is probably the best thing he's ever done with his MBA.

و این شاید بهترین چیزی باشد که او با مدرک کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی اش تا به حال انجام داده باشد.

(Laughter)

(صدای خنده بلند)

And then we gave condoms out everywhere on the streets --

و سپس ما کاندم ها را همه جا در خیابان ها پخش کردیم --

everywhere, everywhere.

همه جا، همه جا.

In taxis, you get condoms.

در تاکسی ها، شما کاندوم می گرفتید.

And also, in traffic,

و همچنین در رفت و آمد ماشین ها (ترافیک)،

the policemen give you condoms -- our "cops and rubbers" programs.

پلیس ها به شما کاندوم می دادند -- برنامه های ما برای "پلیس ها و کاندوم ها"

(Laughter)

(صدای خنده بلند)

So, can you imagine New York policemen giving out condoms?

می توانید تصور کنید که پلیس نیویورک کاندوم ها را توزیع کند؟

Of course I can. And they'd enjoy it immensely;

البته من می توانم. و اگر آنها این کار را می کردند بسیار لذت می بردند ؛

I see them standing around right now, everywhere.

من همین حالا آنها را می بینم که در اطراف ایستاده اند، همه جا هستند.

Imagine if they had condoms,

تصور کنید اگر آنها کاندوم داشتند،

giving out to all sorts of people.

به همه جور مردمی کاندوم می دادند.

And then, new change,

و سپس، تغییر جدید،

we had hair bands, clothing

ما - کاندوم برای - روبان موی سر داشتیم، - کاندوم برای - پوشاک

and the condom for your mobile phone

و کاندوم برای تلفن همراه شما

during the rainy season.

در خلال فصل بارندگی.

(Laughter)

(صدای خندۀ بلند)

And these were the condoms that we introduced.

و اینها کاندوم هایی بودند که ما معرفی کردیم.

One says, "Weapon of mass protection."

یک نفر می گفت، "سلاح محافظت از تودۀ مردم."

We found --

ما پیدا کردیم --

you know -- somebody here was searching for the weapon of mass destruction,

می دانید -- یکی اینجا برای پیدا کردن سلاحی جهت تخریب تودۀ مردم تحقیق میکرند ،

but we have found the weapon of mass protection: the condom.

اما ما سلاحی را پیدا کرده ایم که از تودۀ مردم محافظت می کند: کاندوم.

And then it says here, with the American flag,

و بعد اینجا می گویند، با پرچم آمریکا،

"Don't leave home without it."

"منزلتان را بدون کاندوم ترک نکنید."

But I have some to give out afterward.

اما من مقداری - کاندوم - برای توزیع کردن دارم برای بعد.

But let me warn you, these are Thai-sized,

اما اجازه بدهید که به شما گوشزد کنم، اینها ها اندازۀ تایلندی هستند،

so be very careful.

خُب خیلی مراقب باشید.

(Laughter)

(صدای خندۀ بلند)

And so you can see

و شما می توانید ببینید

that condoms can do so many things.

که کاندوم ها کارهای زیادی می توانند انجام دهند.

Look at this --

به این نگاه کنید --

I gave this to Al Gore and to Bill Senior also.

همچنین من این را به آقایان ال گور و بیل یسنیور دادم)

Stop global warming; use condoms.

توقف گرمایش جهانی؛ استفاده کردن از کاندوم ها.

And then this is the picture I mentioned to you --

و بعد این تصویری است که من به شما گفته بودم --

the weapon of mass protection.

سلاح حفاظت از تودۀ کردم.

And let the next Olympics save some lives.

و اجازه بدهید که در بازیهای المپیک آینده جان بعضی ها نجات داده بشود.

Why just run around?

چرا فقط به اطراف بدویم؟

(Laughter)

(صدای خندۀ بلند)

And then finally,

و سرانجام،

in Thailand we're Buddhist, we don't have a God,

در تایلند ما بودایی هستیم، ما یک خدا نداریم،

so instead, we say, "In rubber we trust."

پس به جای آن، ما می گوییم، "ما به کاندوم اعتماد می کنیم."

(Laughter)

(صدای خندۀ بلند)

So you can see that we added everything to our endeavor

خُب شما میتوانید ببینید ما برای ساختن زندگی بهتر برای مردم هر چیزی را به تلاش مان اضافه کردیم.

to make life better for the people.

خُب شما میتوانید ببینید ما برای ساختن زندگی بهتر برای مردم هر چیزی را به تلاش مان اضافه کردیم.

We had condoms in all the refrigerators in the hotels and the schools,

ما کاندوم داشتیم در تمامی یخچال ها در هتل ها و مدارس،

because alcohol impairs judgment.

برای اینکه الکل داوری و قضاوت را مختل می کند.

And then what happened?

و آن زمان چه اتفاقی می افتد؟

After all this time, everybody joined in.

بعد از تمام این مدت، هر کسی - به این برنامه - ملحق شد.

According to the U.N.,

بر اساس سازمان ملل متحد،

new cases of HIV

موارد جدید بیماری ایدز

declined by 90 percent,

تا ٩٠ درصد کاهش یافته است،

and according to the World Bank,

و بر اساس بانک جهانی،

7.7 million lives were saved.

٧/٧ میلیون زندگی نجات داده شده است.

Otherwise there wouldn't be many Thais walking around today.

در غیر اینصورت امروز تایلندیهایی زیادی نمی توانستند در دور و اطراف قدم بزنند .

So it just showed you, you could do something about it.

خُب این فقط نشان می دهد که شما درارتباط با ایدز میتوانید کاری انجام دهید.

90 percent of the funding came from Thailand.

۹۰ درصد از بودجه کمکهای مالی تایلند برای ما آمد.

There was political commitment, some financial commitment,

وجود تعهدات سیاسی و مالی باعث شد که همه به این مبارزه ملحق شوند.

and everybody joined in the fight.

وجود تعهدات سیاسی و مالی باعث شد که همه به این مبارزه ملحق شوند.

So just don't leave it to the specialists and doctors and nurses.

خُب آن را فقط برای متخصصان و پزشکان و پرستاران باقی نگذاشتند.

We all need to help.

ما همه محتاجیم به کمک کردن.

And then we decided to help people out of poverty,

حالا که ما بیماری ایدز را به گونه ای از دور خارج کرده بودیم ،تصمیم گرفتیم به مردم برای نجات یافتن از فقر کمک کنیم.

now that we got AIDS somewhat out of the way --

حالا که ما بیماری ایدز را به گونه ای از دور خارج کرده بودیم ،تصمیم گرفتیم به مردم برای نجات یافتن از فقر کمک کنیم.

this time, not with government alone,

حالا، نه فقط با - کمک - دولت،

but in cooperation with the business community.

بلکه با همکاری جامعۀ تجاری.

Because poor people are business people

برای اینکه مردم فقیرمردم حسابگری هستند

who lack business skills and access to credit.

که مهارتهای تجارتی و دسترسی به اعتبار را ندارند.

Those are the things to be provided by the business community.

اینها چیزهایی هستند که توسط جامعه تجاری فراهم میشود.

We're trying to turn them into barefoot entrepreneurs,

ما سعی می کنیم که آنها را به سوی کارآفرینان پا برهنه برگردانیم،

little business people.

مردم خرده کاسب.

The only way out of poverty is through business enterprise.

تنها راه خروج از فقر از طریق تجارت سازمانی است.

So, that was done.

خوب، این انجام شده.

The money goes from the company into the village

پول از شرکت به روستا می رود

via tree-planting.

از طریق کاشت درخت.

It's not a free gift.

آن یک هدیۀ مجانی نیست.

They plant the trees, and the money goes into their microcredit fund,

آنها درختان را می کارند، و پول به صندوق اعتباری کوچک آنها واریز می شود،

which we call the Village Development Bank.

که ما آن را بانک توسعه روستا می نامیم.

Everybody joins in,

هر کسی ملحق می شود،

and they feel they own the bank,

و آنها احساس می کنند که مالک بانک هستند،

because they have brought the money in.

چراکه آنها پول را به بانک آورده اند.

And before you can borrow the money, you need to be trained.

و قبل از اینکه شما بتوانید پول را قرض بگیرید، احتیاج دارید که آموزش داده شوید.

And we believe if you want to help the poor,

و ما معتقدیم اگر شما بخواهیدبه مردم فقیر کمک کنید،

those who are living in poverty,

همان کسانی که در فقر زندگی می کنند،

access to credit must be a human right.

دسترسی به اعتباریک حق انسانی میبایستی باشد.

Access to credit must be a human right.

دسترسی به اعتباریک حق انسانی میبایستی باشد.

Otherwise they'll never get out of poverty.

در غیر اینصورت آنها از فقر خلاص نخواهند شد.

And then before getting a loan, you must be trained.

و پس قبل از گرفتن یک وام، شما باید آموزش داده شوید.

Here's what we call a "barefoot MBA,"

اینجاست که ما این طرح را "کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی پا برهنه ها می نامیم"،

teaching people how to do business

آموزش مردم که چگونه کسب و کار کنند

so that, when they borrow money, they'll succeed with the business.

بنابر این زمانیکه آنها پول قرض می کنند، در تجارتشان موفق خواهند شد.

These are some of the businesses:

اینها بعضی از این کسب و کارها بودند:

mushrooms, crabs, vegetables,

قارچ ها، خرچنگ ها، سبزیجات،

trees, fruits,

درختان، میوه جات،

and this is very interesting -- Nike ice cream and Nike biscuits;

و این خیلی جالب است -- بستنی نایک و بیسکوییت نایک؛

this is a village sponsored by Nike.

این یک روستایی است که توسط شرکت نایک حمایت شد.

They said, "They should stop making shoes and clothes.

آنها گفتند، "آنها باید تولید کفش و لباس را متوقف کنند.

Make these better, because we can afford them."

بهتر بسازيد اينها را، براى اينكه ما استطاعت خريد جنس بهتر را داريم. "

And then we have silk, Thai silk.

ما ابريشم داشتيم. ابريشم تايلندى.

Now we're making Scottish tartans, as you can see on the left,

حالا ما پارچه هاى شطرنجى اسكاتلندى توليد مى كرديم، همانطورى كه شما در سمت چپ مى توانيد ببينيد،

to sell to all people of Scottish ancestors.

برای فروش آنها به مردم آبا و اجداد اسکاتلندی.

So anyone sitting in and watching TV,

خوب هر کسی می نشیند و تلویزیون تماشا می کند،

get in touch with me.

با من در ارتباط باشید.

And then this is our answer to Starbucks in Thailand --

و بنابراین این جواب ما است به "استارباکس" تایلند -- ( استارباکس یک قهوه خانه زنجیره ای بسیار معروف است )

"Coffee and Condoms."

"قهوه و کاندوم." ( کافی و کاندوم)

See, Starbucks you awake, we keep you awake and alive.

ببینید، استارباکس شما را بیدار نگاه می دارد، ما شما را بیدار و زنده نگاه می داریم.

That's the difference.

تفاوت این است.

Can you imagine, at every Starbucks

می توانید تصور کنید، در هر استارباکس

that you can also get condoms?

شما همچنین می توانید کاندوم هم بگیرید،

You can order your condoms with your with your cappuccino.

شما می توانید کاندومتان را سفارش دهید به همراه کاپوچینوی خودتان.

And then now, finally in education,

و حالا، بالاخره در آموزش و پرورش،

we want to change the school as being underutilized

ما می خواهیم که مدارس را از حالت نیمه بازده بودن تغییر دهیم

into a place where it's a lifelong learning center for everyone.

به یک مکانی که مرکز آموزش مادام العمری است برای هر نفر.

We call this our School-Based Integrated Rural Development.

ما این - مراکز را - مجتمع توسعه روستایی مستقر در مدارس می نامیم.

And it's a center, a focal point

و آن یک مرکز است، یک نقطۀ کانونی

for economic and social development.

برای توسعۀ اقتصادی و اجتماعی.

Re-do the school,

این مدرسه را بازسازی کنید،

make it serve the community needs.

آن را طوری بسازید که به درد احتیاجات اجتماع بخور.

And here is a bamboo building --

و اینجا ساختمان بامبو است -- (بامبو یا گیاه خیزران)

all of them are bamboo.

تمام آنها بامبو هستند.

This is a geodesic dome made of bamboo.

این یک گنبدی متشکل از سطوح هندسی است که از بامبو ساخته شد.

And I'm sure Buckminster Fuller would be very, very proud

و من مطمئن هستم که "باک مینیستر فولر" بسیار، بسیار افتخار می کرد

to see a bamboo geodesic dome.

برای دیدن گنبد بامبو با سطوح هندسی.

And we use vegetables around the school ground,

ما از سبزیجات اطراف مدرسه استفاده میکنیم،

so they raise their own vegetables.

خُب انها سبزیجات خودشان را پرورش میدهند.

And then, finally, I firmly believe,

و در نهایت من به شدت معتقدم،

if we want the MDGs to work --

اگر ما بخواهیم "ام دی جی" کارآیی داشته باشد --

the Millennium Development Goals --

اهداف توسعه هزاره --

we need to add family planning to it.

ما احتیاج داریم که طرح تنظیم خانواده را به آن اضافه کنیم.

Of course, child mortality first and then family planning --

البته، اول مرگ و میر کودکان و بعد طرح تنظیم خانواده --

everyone needs family planning service --

هر کسی احتیاج دارد به سرویس تنظیم خانواده --

it's underutilized.

آن به صورت نیمه بازده است.

So we have now found the weapon of mass protection.

خُب ما حالا سلاح محافظت از تودۀ مردم را پیدا کرده ایم.

And we also ask the next Olympics

همچنین ما از اُلمپیک آینده درخواست خواهیم کرد تا برای نجات زندگیها درگیر شود.

to be involved in saving lives.

همچنین ما از اُلمپیک آینده درخواست خواهیم کرد تا برای نجات زندگیها درگیر شود.

And then, finally, that is our network.

این شبکۀ ما است.

And these are our Thai tulips.

و اینها لاله های تایلندی ما هستند.

(Laughter)

(صدای خندۀ بلند)

Thank you very much indeed.

واقعا از شما خیلی ممنونم.

(Applause)

(تشویق)