The language of lying — Noah Zandan

زبانِ دروغ - نوح زَندان

Translator: Mohammad Hossein Hassanzadeh Reviewer: Farnaz Saghafi

"Sorry, my phone died."

"ببخشید، باطری موبایلم تموم شد."

"It's nothing. I'm fine."

"چیزی نیست، حالم خوبه."

"These allegations are completely unfounded."

"این ادعاها کاملا بی پایه و بی اساس هستند."

"The company was not aware of any wrongdoing."

"کمپانی ازهرگونه عملکرد اشتباه بی خبر بوده."

"دوستت دارم."

"I love you."

We hear anywhere from 10 to 200 lies a day,

ما روزانه حدود ١٠ تا ٢٠٠ باردروغ میشنویم،

and we spent much of our history coming up with ways to detect them,

و در طول تاریخ بیشتر وقت خود را صرف راههای ردیابی دروغ کردیم،

from medieval torture devices to polygraphs,

از لوازم شکنجه قرون وسطی تا دستگاه دروغ سنج،

blood-pressure and breathing monitors, voice-stress analyzers,

نمایشگرهای فشار خون و تنفس یا تحلیلگرهای صدا،

eye trackers, infrared brain scanners,

ردیابهای بینایی و اسکنرهای مغزی مادون قرمز،

and even the 400-pound electroencephalogram.

و حتی دستگاه موج نگار مغزی ۱۸۰ کیلویی.

But although such tools have worked under certain circumstances,

هرچند چنین ابزاری تحت شرایط خاصی درست کار میکنند،

most can be fooled with enough preparation,

می توان اکثرآنها را دستکاری کرد.

and none are considered reliable enough to even be admissible in court.

و هیچ کدام حتی برای استناد در دادگاه به اندازه کافی قابل اعتماد نیستند.

But, what if the problem is not with the techniques,

اما اگر مشکل (عدم تشخیص)، تکنیکهای تشخیصی نباشد، چی؟

but the underlying assumption that lying spurs physiological changes?

بلکه بر این فرضیه که دروغ گفتن تغییرات فیزیولوژیکی را بر می انگیزد.

What if we took a more direct approach,

چی می شه اگر روش مستقیمی اتخاذ کرده

using communication science to analyze the lies themselves?

و ازعلم ارتباطات برای تحلیل دروغها استفاده کنیم؟

On a psychological level, we lie partly to paint a better picture of ourselves,

از نگاه روانشناسی، گاهی با گفتن دروغ چهره بهتری از خود نشان می دهیم،

connecting our fantasies to the person we wish we were

و خیالپردازی ها خود را به شخصیتی که دوست داریم باشیم

rather than the person we are.

و نه شخصیتی که هستیم، مرتبط میکنیم.

But while our brain is busy dreaming, it's letting plenty of signals slip by.

ولی وقتی که مغز ما مشغول خیالبافی است، کلی سیگنال را از دست می دهد.

Our conscious mind only controls about 5% of our cognitive function,

قوه ادراک ما تنها ٥٪ فعالیتهای شناختی ما از جمله ارتباطات

including communication,

را کنترل میکند.

while the other 95% occurs beyond our awareness,

در حالیکه از ٩٥٪ فعالیتهای دیگر بی خبریم،

and according to the literature on reality monitoring,

و با توجه به نوشته هایی درمورد ثبت واقعیت

stories based on imagined experiences

داستهای مبتنی بر تخیلات

are qualitatively different from those based on real experiences.

از لحاظ کیفیتی با داستانهای مبتنی بر واقعیت متفاوت هستند.

This suggests that creating a false story about a personal topic takes work

این یعنی، ساختن یک داستان نادرست در مورد یک موضوع شخصی

and results in a different pattern of language use.

کار می برد و باعث استفاده از یک الگوی متفاوت زبان میشود.

A technology known as linguistic text analysis

یک تکنولوژی به نام تحلیل نوشتاری زبان

has helped to identify four such common patterns

توانسته ٤ نوع معمول این الگوها را

in the subconscious language of deception.

در ضمیر ناخودآگاه زبان فریب پیدا کند.

اول، دروغگو بهنگام بیان جملات فریبنده، کمتر به خودش اشاره میکند.

First, liars reference themselves less, when making deceptive statements.

They write or talk more about others, often using the third person

بیشتر در مورد دیگران مینویسد یا حرف میزند، اغلب از فعل سوم شخص استفاده می کند

to distance and disassociate themselves from their lie,

تا خودش را از دروغش جدا و دور نگه دارد،

which sounds more false:

که بیشترغیر واقعی جلوه میکند:

"Absolutely no party took place at this house,"

"اصلا هیچ مهمانی ایی در این خانه نبوده،"

or "I didn't host a party here."

یا "من اینجا میزبان مهمانی نبودم."

Second, liars tend to be more negative,

دوم، دروغگو اکثرا به وجه منفی متمایل تر است

because on a subconscious level, they feel guilty about lying.

چون در ناخودآگاه خود، از گفتن دروغ، احساس گناه میکنند.

For example, a liar might say something like,

به طول مثال, یک دروغگو میتواند اینگونه بگوید

"Sorry, my stupid phone battery died. I hate that thing."

"متاسفم، باطری لعنتی موبایلم تموم شد، ازش متنفرم."

Third, liars typically explain events in simple terms

سوم، دروغگوها وقایع را به زبان ساده بیان میکند

since our brains struggle to build a complex lie.

چون گفتن دروغی پیچیده برای مغز ما مشکل است.

Judgment and evaluation

بر آورد چیزهایی مثل قضاوت وارزیابی ،

are complex things for our brains to compute.

برای مغز ما کاری مشکل است.

As a U.S. President once famously insisted:

روزی یک رئیس جمهور امریکا مصرانه میگفت:

"I did not have sexual relations with that woman."

"من با آن خانم هیچ رابطه جنسی نداشتم."

And finally, even though liars keep descriptions simple,

و در آخر، اگرچه دروغگوها توضیحات را ساده عنوان میکنند

they tend to use longer and more convoluted sentence structure,

اما تمایل بیشتری به استفاده از جملات طولانی و غامض دارند،

inserting unnecessary words

با کلمات غیر ضروری و بی ربط

and irrelevant but factual sounding details in order to pad the lie.

اما با جزئیات واقعی مفصل، دروغ خود را سرپوش می گذارند.

Another President confronted with a scandal proclaimed:

یک رئیس جمهور دیگر که با یک رسوایی روبرو بود گفت:

"I can say, categorically, that this investigation indicates

میتوانم صراحتا" بگویم که این بررسی

that no one on the White House staff,

نشان میدهد که هیچ کس ازکارمندان کاخ سفید،

no one in this administration presently employed

هیچ کدام از کارمندان فعلی

was involved in this very bizarre incident."

در این حادثه قبیح دست نداشته اند.

Let's apply linguistic analysis to some famous examples.

بیایید از تحلیل زبانشناسی درچند مثال معروف استفاده کنیم.

Take seven-time Tour de France winner Lance Armstrong.

"لانس آرمسترانگ" ٧ بار قهرمان تور فرانسه را در نظر بگیرید.

When comparing a 2005 interview,

وقتی مصاحبه اش در سال ٢٠٠٥ که استفاده

in which he had denied taking performance-enhancing drugs

از داروهای انرژی را رد کرده بود را با مصاحبه اش

to a 2013 interview, in which he admitted it,

در سال ٢٠١٣ که این ادعا را تایید کرده بود مقایسه کنیم،

his use of personal pronouns increased by nearly 3/4.

میبینیم که استفاده از ضمیر شخصی اش ۳/۴ بیشتر شده بود.

Note the contrast between the following two quotes.

به تفاوت این دو نقل قول از او دقت کنید.

First: "Okay, you know, a guy in a French, in a Parisian laboratory

اولی: "خب، میدانید، یکی در آزمایشگاه پاریس،

opens up your sample, you know, Jean-Francis so-and-so, and he tests it.

نمونه خون شما را بر میدارد، مثلا جان فرانسیس فلانی، و آزمایش میکند.

And then you get a phone call from a newspaper that says:

و بعد شما تماسی از یک روزنامه دریافت میکنید:

'We found you to be positive six times for EPO."

" آزمایش EPO شش بار درشما مثبت بوده"

دومی: "من خودم را غرق در (مواد انرژی زا) کردم.

Second: "I lost myself in all of that.

I'm sure there would be other people that couldn't handle it,

مطمئنم کسان دیگری بودند که دیگر تحمل نداشتند،

but I certainly couldn't handle it,

اما من واقعا دیگر تحمل نداشتم،

and I was used to controlling everything in my life.

و به کنترل همه چیز زندگیم عادت کرده بودم.

I controlled every outcome in my life."

تمام پیامدهای زندگیم را تحت کنترل داشتم. "

In his denial, Armstrong described a hypothetical situation

آرمسترانگ در زمان انکار، موقعیتی فرضی را توصیف

focused on someone else,

و بر شخص دیگری تاکید می کرد،

removing himself from the situation entirely.

و نقش خودش را از داستان به طول کلی حذف کرد.

In his admission, he owns his statements,

در زمان تایید، مسئول جملاتش شده

delving into his personal emotions and motivations.

احساسات و انگیزهای شخصی خود را کند و کاو می کند.

But the use of personal pronouns is just one indicator of deception.

اما استفاده از ضمیر شخصی تنها یکی از نشانه های فریب است.

Let's look at another example from former Senator

بیایید یک مثال دیگر از سناتور سابق

and U.S. Presidential candidate John Edwards:

و کاندید ریاست جمهوری آمریکا، جان ادوارد، را بشنویم:

"من فقط میدانم که پدر صوری در ملا عام اظهار داشته

"I only know that the apparent father has said publicly

that he is the father of the baby.

که پدر آن کودک است.

I also have not been engaged in any activity of any description

و من در هیچ حرکتی از هیچ نوع نقشی نداشتم

that requested, agreed to, or supported payments of any kind

که در آن با پرداخت هر نوع وجهی در جهت حمایت

to the woman or to the apparent father of the baby."

آن زن یا پدر صوری آن کودک موافقت کرده باشم."

Not only is that a pretty long-winded way to say, "The baby isn't mine,"

این جمله نه تنها جمله طولانی شده "این کودک از من نیست" است

but Edwards never calls the other parties by name,

بلکه ادوارد طرفهای دیگر را حتی به اسم هم یاد نکرد،

instead saying "that baby," "the woman," and "the apparent father."

در عوض گفت "آن کودک"، "آن زن" و " صوری".

Now let's see what he had to say when later admitting paternity:

حالا بیایید ببینیم وقتی پدر بودن خود را می پذیرد، چه می گوید:

"I am Quinn's father.

" من پدر کویین هستم.

I will do everything in my power to provide her

من هرچه از دستم بر بیاید برای او انجام می دهم

with the love and support she deserves."

با عشق و حمایتی که لیاقتش را دارد."

جمله، کوتاه و مستقیم است،

The statement is short and direct,

calling the child by name and addressing his role in her life.

کودک را به نام خطاب کرده و نقش خود را در زندگی او گفته.

So how can you apply these lie-spotting techniques to your life?

خب، چطوراین تکنیکهای دروغ سنج را در زندگی خود استفاده می کنید؟

First, remember that many of the lies we encounter on a daily basis

اول، به یاد داشته باشید که بیشتر دروغهایی که ما در طول روز با آن روبرو میشویم

are far less serious that these examples, and may even be harmless.

بسیار بی اهمیت تر از مثالهای بالا بوده و حتی بسیار بی خطر هستند.

But it's still worthwhile to be aware of telltale clues,

اما بازم ارزش اینو داره که ترفندهای سخن چینی را بدونیم،

like minimal self-references, negative language,

مثل کم خطاب کردن خود، یا استفاده از لفظ منفی

simple explanations and convoluted phrasing.

تشریحات ساده و یا استفاده از کلمات پیچیده.

It just might help you avoid an overvalued stock,

این ممکن است به شما کمک کند تا از یک سهام گران

an ineffective product, or even a terrible relationship.

یا یک محصول بی ارزش یا حتی یک رابطه وحشتناک دور بمانید.