The mystery box | JJ Abrams

جعبه اسرار جی جی ابرامز

Translator: pouria nazemi Reviewer: Mohammad Ali Elminejad

Here's my thing.

می خواهم امروز با -- اینجا است .. صبر کنید ، آها درست شد

Hold on. There I go. Hey.

I want to start today -- talk about the structure of a polypeptide.

خوب، می خواهم امروز با بحث درباره ساختار پلی پپتید شروع کنم (خنده)

(Laughter)

I get a lot of people asking me, in terms of "Lost," you know,

می دانید، خیلی از مردم درباره لاست از من سوال می کنند و می پرسند

"What the hell's that island?"

«این جزیره دیگر چه کوفتیه؟»

You know, it's usually followed by,

معمولا این سوال با این سوال این طور ادامه داده می شود که

"No, seriously, what the hell is that island?"

«نه ، جدا این جزیره چه کوفتیه؟»

Why so many mysteries?

(خنده)

What is it about mystery that I seem to be drawn to?

چرا این همه رمز و راز در آن وجود دارد؟ درباره رازی که به نظر می رسد من قصد ترسیم آن را داشته ام چه می شود گفت؟

And I was thinking about this, what to talk about at TED.

داشتم فکر می کردم در کنفرانس تد راجع چه موضوعی صحبت کنم

When I talked to the kind rep from TED,

وقتی با یکی از نمایندگهان مهربان تد صحبت می کردم از او پرسیدم

and I said, "Listen, you know, what should I talk about?"

«هی، می دونی من باید در باره چی حرف بزنم؟»

He said, "Don't worry about it. Just be profound."

او جواب داد«نگران نباش، فقط موضوعی عمیق و ژرف باشد»

(Laughter)

(خنده ) خوب راستش این باعث آرامش عمیقی برای من شد

And I took enormous comfort in that.

So thank you, if you're here.

پس اگر اینجا هستی ازت ممنونم

I was trying to think, what do I talk about? Good question.

سعی کردم ببینم راجع به چی باید حرف بزنم؟ این سوال خیلی خوبیه

Why do I do so much stuff that involves mystery?

چرا این قدر در کارهای من رمز و راز وجود دارد؟ و سعی کردم ببینم واقعا علتش چی است.

And I started trying to figure it out.

And I started thinking about why do I do any of what I do,

پس شروع کردم به فکر کردن در باره اینکه چرا هرکدام از کارهایی را که انجام می دهم را واقعا انجام می دهم؟

و شروع به فکر کردن در باره پدر بزرگم کردم

and I started thinking about my grandfather.

من عاشق پدربزرگم بودم، اسمش هری کلوین بود

I loved my grandfather.

Harry Kelvin was his name, my mother's father.

He died in 1986. He was an amazing guy.

او پدر مادرم بود و در 1986 فوت کرد. مرد فوق العاده ای بود

And one of the reasons he was amazing:

و یکی از دلایل فوق العاده بودنش این بود

After World War II, he began an electronics company.

که بعد از جنگ جهانی دوم او یک شرکت الکترونیکی راه انداخت

He started selling surplus parts, kits, to schools and stuff.

و کارش را با فروش قطعات و کیت ها به مدرسه ها و جاهای دیگر شروع کرد

So he had this incredible curiosity.

خوب او کنجکاوی غیر قابل توصیفی داشت و وقتی بچه بودم او

As a kid, I saw him come over to me

with radios and telephones and all sorts of things.

رادیو ، تلفن و چیزهایی از این قبیل را پیشم می آورد

And he'd open them up, he'd unscrew them and reveal the inner workings --

و آنها را باز می کرد، دل و روده آنها را بیرون می ریخت و طرز کار آنها را معلوم می کرد

which many of us, I'm sure, take for granted.

که مطمئنم برای بسیاری از ما چندان جالب نیست

But it's an amazing gift to give a kid.

اما هدیه ای جذاب برای یک بچه به شمار می رود

To open up this thing and show how it works

که آنها را باز کنی و به او نشان دهی که آنها چطورکار می کنند و چرا اینگونه کار می کنند و اصلا چی هستند

and why it works and what it is.

He was the ultimate deconstructor, in many ways.

او از بسیاری از جهات یک ساختار شکن بود

And my grandfather was a kind of guy who would not only take things apart,

و پدر بزرگم البته از جمله آدم هایی بود که فقط به جدا کردن اشیا بسنده نمی کرد

but he got me interested in all sorts of different odd crafts,

بلکه او مرا به کارهای عجیب و غریب دیگری هم علاقمند کرد

like, you know, printing, like the letter press.

کارهایی مانند چاپ و درست کردن پاکت نامه من, معتاد به چاپ شده بودم

I'm obsessed with printing.

I'm obsessed with silk-screening and bookbinding and box making.

غرق ساختن صفحه های ابریشمی، جلد کتاب و جعبه می شدم

When I was a kid, I was always, like, taking apart boxes and stuff.

وقتی بچه بودم ، همیشه دوست داشتم جعبه ها و چیزهای دیگر را باز کنم

And last night in the hotel, I took apart the Kleenex box.

و دیشب در هتل هم جعبه دستمال کاغذی را از هم باز کردم

I was just looking at it. And I'm telling you --

من فقط داشتم بهش نگاه می کردم و بهتون می گم...(خنده) واقعا چیز قشنگیه

(Laughter)

It's a beautiful thing. I swear to God.

به خدا قسم. منظورم این است که وقتی به جعبه نگاه می کنید و معلوم مي شود که چطوری کار می کند

I mean, when you look at the box and you sort of see how it works.

ریوز اینجا حضور دارد و من چند سال پیش او را در یک نمایشگاه کتاب دیدم. او کتاب های برجسته نما می سازد

Rives is here, and I met him years ago at a book fair;

he does pop-up books.

And I'm obsessed with engineering of paper.

و من درگیر این موضوع بودم, مثل یک مهندس کاغذ

The scoring of it, the printing of it,

اما اینطوری که تا زدن، چاپ و محل چسب زدن آنها را بررسی می کردم

where the thing gets glued, the registration marks for the ink.

می دانید جایی که علامت تجاری ثبت می شود. من عاشق جعبه ها هستم

I just love boxes.

My grandfather was the guy

و پدر بزرگم نیز از آن آدم هایی بود که می دانید

who kind of got me into all sorts of these things.

مرا درگیر همه این جور مسایل می کرد

He would also supply me with tools.

او همچنین ابزارهای این علاقه را برای من فراهم می آورد

He was this amazing encourager -- this patron, sort of, to make stuff.

او مشوق بی نظیری بود -- یک جور پشتیبان برای ساختن این چیزها

And he got me a Super 8 camera when I was 10 years old.

و وقتی 10 سالم بود برایم یک دوربین سوپر 8 خرید

And in 1976, that was sort of an anomaly,

و در سال 1976 این موضوع کمی غیر عادی بود

to be a 10-year-old kid that had access to a camera.

که یک بچه 10 ساله به دوربین دسترسی داشته باشد

And you know, he was so generous; I couldn't believe it.

و می دانید او خیلی بخشنده بود به حدی که نمی توانم باور کنم

He wasn't doing it entirely without some manipulation.

البته او این کارها را بدون هیچ تلاشی از سوی من هم انجام نمی داد

I mean, I would call him, and I'd be like,

منظورم این است من او را صدا می کردم و مثلا می گفتم

گوش کن پدربزرگ، من واقعا این دوربین را می خواهم

"Listen, Grandpa, I really need this camera.

You don't understand. This is, like, I want to make movies.

تو الان متوجه نیستی این مثل این می مونه که می دونی من می خواهم فیلم بسازم

I'll get invited to TED one day --"

و یک روز کنفرانس تد از من دعوت می کند-- (خنده)

(Laughter)

And, you know, my grandmother was the greatest.

و می دانید مادربزگ من حتی از او هم عالی تر بود

Because she'd be like, you know -- she'd get on the phone.

چونکه مثلا اون تلفن را بر می داشت و می گفت

She'd be like, "Harry, it's better than the drugs.

هری، این کار بهتر از اینه که معتاد بشه او باید این کار را انجام بدهد....

She was fantastic.

او فوق العاده بود (خنده)

So I found myself getting this stuff, thanks to her assist,

خوب بدین ترتیب می دیدم که وسایل را به دست آوردم

and suddenly, you know,

البته به لطف او و ناگهان می دانید

I had a synthesizer when I was 14 years old --

وقتی 14 ساله بودم دیدم که یک سینتی سایزر دارم -- و از این جور چیزها

this kind of stuff.

And it let me make things, which, to me, was sort of the dream.

و این مرا قادر می ساخت که چیزهایی بسازم که برای من نوعی رویا به شمار می رفت

He sort of humored my obsession to other things too, like magic.

او به نوعی توجه مرا به چیزهای دیگری هم جلب کرد چیزهای مثل شعبده بازی و جادو

The thing is, we'd go to this magic store in New York City

چیزی که باعث شد ما به فروشگاه لوازم شعبده بازی در شهر نیویورک بریم فروشگاهی به نام لو تانن مجیک

called Lou Tannen's Magic.

It was this great magic store.

این یک فروشگاه فوق العاده بود یک ساختمان کوچک در مرکز شهر

It was a crappy little building in Midtown,

but you'd be in the elevator, the elevator would open --

اما شما باید وارد یک آسانسور می شدید و درهای آسانسور درست

در وسط این فروشگاه کوچک باز می شد و شما وسط فروشگاه بودید

there'd be this little, small magic store.

You'd be in the magic store. And it was a magical place.

و اونجا واقعا یک مکان جادویی بود

خوب من هم همه این حقه های جادویی را از آنجا گرفتم . بگذارید بهتون نشون بدم

So I got all these magic tricks. Here. I'll show you.

چیزهایی مثل این، خوب چیزی شبیه ، می دونید درسته؟

This is the kind of thing. So it would be like, you know.

Which is good, but now I can't move.

خیلی جالبه فقط مشکلش اینه که دیگه نمی تونم دستم را تکون بدم

Now, I have to do the rest of the thing like this.

خوب، الان باید این کار را بکنم، بخش بعدی کار، اینه که

I'm like, "Oh, wow. Look at my computer over there!"

او وای کامپیوترم را اونجا ببینید! (خنده)

(Laughter)

به هر حال، یکی از چیزهایی که من از آن فروشگاه خریدم این بود

So one of the things that I bought at the magic store was this:

Tannen's Mystery Magic Box.

جعبه جادویی تنن

The premise behind the Mystery Magic Box was the following:

پشت جعبه این را نوشته بود که

15 dollars buys you 50 dollars worth of magic.

با 15 دلار ، شعبده ای به ارزش 50 دلار بخرید

Which is a savings.

که پس انداز خوبی بود (خنده)

(Laughter)

Now, I bought this decades ago and I'm not kidding.

من این جعبه را چند دهه قبل خریدم و اصلا هم شوخی نمی کنم

If you look at this, you'll see it's never been opened.

اگر به این نگاه کنید می بینید که این جعبه هیچ وقت باز نشده است

But I've had this forever.

اما این را همیشه نگاه داشتم

Now, I was looking at this,

it was in my office, as it always is, on the shelf,

و همیشه به این نگاه میکردم اون را در دفترم و روی یک قفسه گذاشته ام

و همیشه فکر می کنم که چرا آن را باز نکرده ام؟

and I was thinking, why have I not opened this?

And why have I kept it?

و چرا اصلا نگاهش داشتم ؟ چون من از این جور آدم هایی نیستم که همه چیزها را نگاه می دارند

Because I'm not a pack rat.

I don't keep everything,

but for some reason I haven't opened this box.

اما به دلایلی من این جعبه را باز نکردم

And I felt like there was a key to this, somehow,

و من فکر می کنم این یک جورایی کلید

in talking about something at TED that I haven't discussed before,

ماجرایی است که می خواهم در تد در باره اش حرف بزنم و تا حالا درباره آن صحبت نکرده ام

and bored people elsewhere.

و برای افرادی بیرون از اینجا شاید خسته کننده باشد

So I thought, maybe there's something with this.

خوب من فکر کردم که شاید چیزی درباره این جعبه وجود داشته باشد و راجع به آن فکر کردم

And there was this giant question mark.

و اینجا این علامت سوال بسیار بزرگ وجود داشت. من طراحی را دوست دارم و از اینکه ارزشش به همین

I love the design, for what it's worth, of this thing.

چیزها است . و باز هم فکر کردم که چرا من این جعبه را باز نکرده ام

And I started thinking, why haven't I opened it?

و متوجه شدم که هیچگاه در آن را باز نکرده ام به خاطر اینکه نماینگر چیز بسیار مهمی برای من بوده است

And I realized that I haven't opened it

because it represents something important -- to me.

این جعبه پدربزرگم را به یاد می آورد

It represents my grandfather.

Am I allowed to cry at TED?

من می توانم در تد گریه کنم؟ چون -- نه نمی خواهم گریه کنم اما --- ( خنده)

Because -- no, I'm not going to cry.

(Laughter)

But --

(Laughter)

The thing is that it represents infinite possibility.

-- موضوع اینه که این جعبه امکانات بی نهایتی را ارایه می کند

It represents hope. It represents potential.

این نماینگر امید و نماینگر پتانسیل ها است

And what I love about this box,

و چیزی که در باره این جعبه دوست دارم

and what I realize I sort of do in whatever it is that I do,

و چیزی که فکر می کنم به نوعی در هر کاری که می کنم به گونه ای حضور دارد

is I find myself drawn to infinite possibility,

این است که خودم را درگیر ترسبم احتمالات نا متناهی می کنم ، اینکه چه امکانات بالقوه ای وجود دارد

that sense of potential.

And I realize that mystery is the catalyst for imagination.

و به این نتیجه رسیدم که رازها و اسرار شتاب دهنده تخیلات هستند

Now, it's not the most ground-breaking idea,

حالا این مساله ایده خیلی پیشگامانه ای نیست

but when I started to think that maybe there are times

اما زمانی که به این موضوع فکر می کردم که شاید زمان هایی بوده است که اسرار و رازها

when mystery is more important than knowledge.

اهمیتشان حتی از دانش هم بیشتر بوده باشد کم کم شروع کردم به علاقمند شدن به این موضوع

I started getting interested in this.

And so I started thinking about "Lost" and the stuff that we do,

و اینطور بود که شروع به فکر کردن درباره سریال لاست (گمشدگان) کردم و چیزهایی که در آن انجام داده بودیم

و به این نتیجه رسیدم که او خدای من، این جعبه های اسرار آمیز در هر کاری که من می کنم حضور دارند

and I realized, oh my God, mystery boxes are everywhere in what I do!

البته هر بار به روشی و شکلی-- در خلق گمشدگان، دامون لیندالف

In the creation of "Lost," Damon Lindelof and I,

who created the show with me,

که این برنامه را به همراه من خلق کرد و من، درگیر کارهای اساسی مورد نیاز برای تهیه این سریال بودیم

we were basically tasked with creating this series

that we had very little time to do.

و وقت بسیار کمی برای انجام همه آن کارها داشتیم. ما درکل 11 و نیم هفته وقت داشتیم

We had 11 and a half weeks

to write it, cast it, crew it, shoot it, cut it, post it, turn in a two-hour pilot.

تا متن را بنویسیم ،بازیگران را انتخاب کنیم ، تصویر برداری کنیم، ویرایش آن را انجام دهیم و در نهایت آن را تبدیل به یک قسمت اول 2 ساعت و نیمه کنیم

So it was not a lot of time.

بنابراین وقت زیادی در اختیار ما نبودو خوب باید با آن حس مکانات بالقوه چه کار می کردیم

And that sense of possibility -- what could this thing be?

There was no time to develop it.

زمان زیادی برای توسعه دادن داستان در اختیار نداشتیم

I'm sure you're all familiar with people

من مطمئنم که همه شما مردمانی را می شناسید که

who tell you what you can't do and what you should change.

دایم به شما می گویند، که چه کارهایی را نمی توانید انجام دهید و چه چیزهایی را باید تغییر دهید

و اینکه وقت کافی برای انجام کارها نیست ، که یک جورهایی شگفت انگیز هستند

There was no time for that, which is kind of amazing.

و خوب ما این نمایش را آماده کردیم، برای آنهایی که آن را ندیده اند

And so we did this show,

and for those of you who haven't seen it, or don't know it,

یا نمی شناسنش، می توانم یک بخشی از قسمت اول را برایتون نمایش بدهم

I can show you one little clip from the pilot,

just to show you some stuff that we did.

فقط برای انکه بخشی از کارهایی که کردیم را نشان بدهم

(Engine roaring)

(Video) Claire: Help!

کلیر: کمک ! خواهش می کنم کمکم کنید کمک ! کمک !

Please help me!

Help me! Please, help me!

Jack: Get him out of here! Get him away from the engine!

جک: اون را ازاینجا دور کنید ! از کنار موتور دورش کنید ! از اینجا دورش کنید!

Get him out of here!

(Engine roaring)

C: Help me, please! I'm having contractions!

کلیر: من درد شدیدی دارم

J: How many months pregnant are you?

جک: چند ماهه حامله ای ؟

کلیر: هشت ماهمه

C: I'm only eight months.

J: And how far apart are they coming?

جک: چه مدتی اینجا افتادیم؟

کلیر: نمی دونم فکر کنم تازه اتفاق افتاده

C: I don't know. I think it just happened.

مرد: هی ! هی ! هی ! از اونجا دور...

Man: Hey! Hey! Hey, get away from --

JJ Abrams: 10 years ago, if we wanted to do that,

آبرامز: حوب اگر 10 سال پیش بود و ما می خواستیم تا این صحنه را اجرا کنیم، مجبور بودیم یک بدلکار را بکشیم

we'd have to kill a stuntman.

(Laughter)

واقعا باید این کار را می کردیم ( خنده)

It would be harder.

اگر می خواستیم سخت گیر تر باشیم ، شاید 2 بار باید این کار را می کردیم -- خیلی بد می شد

Take two would be a bitch.

(Laughter)

خوب، نکته شگفت انگیز این بود که ما توانستیم این کار را انجام دهیم

So the amazing thing was, we were able to do this thing.

And part of that was the amazing availability of technology,

و بخشی از این شگفتی این بود که ما به فناوری هیجان انگیزی دسترسی داشتیم

knowing we could do anything.

می دانید ما می توانیم هر کاری که بخواهیم انجام می دهیم . منظورم این است که ما هیچ وقت پیشتر نمی توانستیم چنین صحنه هایی را بسازیم

I mean, we could never have done that.

We might have been able to write it;

ما شاید می توانسیتم این صحنه را بنویسیم اما توان به تصویر کشیدن آن را

we wouldn't have been able to depict it like we did.

به طوریکه اینجا انجام دادیم نداشتیم. و و بخشی از این داستان هیجان انگیز برای من در فرآیند خلاقانه ای است

So part of the amazing thing for me is in the creative process,

که در فناوری وجود دارد، این می تواند تا حد انفجار ذهن الهام بخش باشد

technology is mind-blowingly inspiring to me.

I realize that that blank page is a magic box, you know?

من به این نتیجه رسیدم که یک صفحه خالی حکم جعبه جادویی را برای من دارد می دانید؟

It needs to be filled with something fantastic.

باید آن را با چیزی هیجان انگیز پر کرد

I used to have the "Ordinary People" script that I'd flip through.

من عادت به متنی برای مردم معمولی دارم که بتوانم بهشون تلنگر بزنم

بخش رومانس متن برای من هیجان انگیز بود و برایم الهام بخش بود

The romance was amazing to me; it would inspire me.

I wanted to try and fill pages

من سعی می کردم و می خواستم صفحاتم شامل همان

with the same kind of spirit and thought and emotion

روحیه و افکار و احساساتی باشد که متنم داشت

that that script did.

So, you know, I love Apple computers.

خوب، --- می دانید من عاشق کامیپوترهای اپل هستم. من دیوانه آنها هستم

I'm obsessed.

خوب کامپیوتر اپل -- مثل آن پاور بوک ها -- این کامپیوتر مرا

So the Apple computer -- the PowerBook -- this computer,

it challenges me.

به نوعی چالش می کشید . به طور اساسی این موضوع را می گفت که می دانید

It basically says, what are you going to write worthy of me?

تو چی می خواهی بنویسی که شایسته نوشتن با من باشد؟ (حنده)

I feel this -- I'm compelled.

حدس می زنم که این را احساس می کنم -- مجبورم

(Laughter)

And I often am like, you know, dude, today I'm out.

و اغلب اوقات مانند امروز ناچارم در مقابل این سوال کنار بکشم . چون راستش چیزی ندارم ! (خنده)

I got nothing. You know? So there's that.

In terms of the content of it,

خوب اینجا بودیم. از نظر محتوا شما به این نگاه می کنید به داستان نگاه می کنید و فکر می کنید

you look at stories, you think, what are stories but mystery boxes?

خوب، مگر داستان ها غیر از این جعبه های جادو چه چیز دیگری هستند؟

There's a fundamental question -- in TV, the first act is called the teaser.

این سوالی اساسی است -- در تلوزیون اولین قدم را تیزر یا دست انداختن می نامند

It's literally the teaser. It's the big question.

این از نظر ادبی دست انداختن و درگیر کردن است . سوال مهمی است

خوب شما این را ترسیم می کنید و البته بعدش

So you're drawn into it. Then there's another question.

سوال های دیگری شکل می گیرد و همینطور به پیش می رود

And it goes on. Look at "Star Wars."

مثلا به جنگ ستارگان نگاه کنید. شما آدم آهنی ها را دارید آنها با یک زن مرموز ملاقات می کنند

The droids meet the mysterious woman.

جریا ن چیه ؟ نمی دانیم. یک جعبه اسرار درسته؟

Who's that? We don't know. Mystery box! Then you meet Luke Skywalker.

بعد با لوک اسکای واکر ملاقات می کنید . او صاحب آدم آهنی ها می شود و شما یک پیام هولوگرافی را می بینید

He gets the droid, you see the holographic image.

و می فهمید که این یک پیغام است، خوب؟

You learn it's a message. She wants to find Obi Wan Kenobi.

اون خانم می خواهد اوبی وان کنوبی را پیدا کند ، کسی که تنها امید او است

He's her only hope. But who's Obi Wan Kenobi?

اما اوبی وان کنوبی دیگه کیه ؟ جعبه اسرار!

بعد شما بن کنوبی را می بینید. بن کنوبی همان اوبی وان کنوبی است

Mystery box! So then he meets Ben Kenobi.

Ben Kenobi is Obi Wan Kenobi. Holy shit! So it keeps us --

لعنتی ! می دانید -- این روند ما را نگاه می دارد --

(Laughter)

(خنده) -- شما ها این فیلم را ندیده اید؟

Have you guys not seen that?

(Laughter)

(خنده) خیلی عظیمه ! به هر حال ---

It's huge! Anyway --

So there's this thing with mystery boxes that I started feeling compelled.

خوب این همان چیزی که من احساسش می کردم. چیزی مملو از جعبه های اسرار که مخاطب را درگیر می کند

Then there's the thing of mystery in terms of imagination --

بعد از آن چیزی شبیه به بیان اسرار در قالب تخیلات وجود دارد --

the withholding of information.

چیزی که نوعی منع اطلاعاتی به شمار می رود، خوب؟

You know, doing that intentionally is much more engaging.

اگر این کار را عمدا انجام دهید باعث درگیری بیشتر می شود

Whether it's like the shark in "Jaws" --

چیزی شبیه کوسه های فیلم آرواره ها

if Spielberg's mechanical shark, Bruce, had worked,

-- اگر کوسه مکانیکی اسپیلبرگ کار می کرد

it would not be remotely as scary; you would have seen it too much.

این موجود دیگر این قدر دور از دسترس و ترسناک نبود و شما می توانستید بارها این کوسه را ببینید

در فیلم بیگانه ، آنها هیچوقت واقعا خود بیگانه را نشان ندادند: نتیجه اینکه موجود وحشتناک شده بود

In "Alien", they never really showed the alien: terrifying!

Even in a movie like a romantic comedy, "The Graduate,"

حتی در فیلم کمدی رومانتیکی مانند فارغ التحصیل

آنها قرار ملاقاتی می گذاشتند یادتونه؟

they're having that date, and they're in the car,

آنها درون یک ماشین بودند، و واقعا صحنه پر شکوهی بود و آنها صحنه را از بالا نشان دادند

and it's loud, and so they put the top up.

You don't hear anything they're saying!

آنها آنجا بودند-- شما هیچ چیزی از حرف های انها را نمی شنیدید حتی یک کلمه

You can't hear a word! But it's the most romantic date ever.

اما این صحنه تبدیل به یکی از رومانتیک ترین قرار های تاریخ سینما شد و شما این صحنه را دوست داشتید چون صدایش را نمی شنیدید

And you love it because you don't hear it.

So to me, there's that. And then, finally, there's this idea --

و برای من هم ماجرا از همین قراره

و سرانجام اینکه این ایده وجود دارد -- اگرچه چهارچوبش اندکی کش آمده باشد

stretching the paradigm a little bit --

but the idea of the mystery box.

اما این ایده همان ایده جعبه اسرار است

Meaning, what you think you're getting, then what you're really getting.

به این معنی که چیزی که شما فکر می کنید به دست می آورید در نهایت همان چیزی است که بدست می آورید

و این موضوع در بسیاری از فیلم ها و داستان ها صحت دارد

And it's true in so many movies and stories.

Look at "E.T.," for example --

وقتی شما فیلم ای تی را برای مثال می بینید. ای تی هم همینطوره خوب؟

"E.T." is this unbelievable movie about what?

فیلمی خارق العاده در باره چی ؟ فیلم درباره موجود بیگانه ای است که با یک بچه ملاقات می کند. درسته؟

It's about an alien who meets a kid, right?

Well, it's not. "E.T." is about divorce.

خوب اینطور نیست. ای تی فیلمی درباره طلاق است . ای تی درباره يک دل شکسته است

"E.T." is about a heartbroken, divorce-crippled family,

خانواده ای آسیب دیده از طلاق و در نهایت کودکی که نمی تواند راهش را پیدا کند

and ultimately, this kid who can't find his way.

"Die Hard," right? Crazy, great, fun, action-adventure movie in a building.

جان سخت را دیده اید؟ هان؟ دیوانه کننده، عالی، سرگرم کننده، فیلمی اکشن و ماجراجویانه در یک ساختمان

It's about a guy who's on the verge of divorce.

این فیلم در باره مردی است که در آستانه طلاق قرار دارد

He's showing up to L.A., tail between his legs.

او را در لس آنجلس و در اوج افسردگی می بینیم

There are great scenes --

این ها صحنه ای درخشانی هستند -- شاید بهترین صحنه های دراماتیک

maybe not the most amazing dramatic scenes in the history of time,

تاریخ سینما نباشند اما صحنه های فوق العاده عالی هستند

but pretty great scenes.

There's a half an hour of investment in character

چیزی حدود 1 ساعت ونیم روی شخصیت های یک فیلم سرمایه گذاری می شد پیش از آنکه شما چیزی را که می خواهید در باره آن بفهمید

before you get to the stuff that you're expecting.

چیزی که در واقع انتظارش را دارید

When you look at a movie like "Jaws,"

زمانی که به فیلمی مانند آرواره ها نگاه می کنید

صحنه هایی که انتظارش را دارید -- تصویر را داریم؟

the scene that you expect -- we have the screen?

These are the kind of scenes

این جور تصاویر هستند، چیزهایی که به خاطرتان می ماند و از فیلم آرواره ها انتظار دارید

that you remember and expect from "Jaws."

And she's being eaten;

و اینکه او مورد حمله قرار می گیرد و کوسه ای او را می خورد

there's a shark.

(Woman screaming)

The thing about "Jaws" is, it's really about a guy

نکته ای در باره آرواره ها این است که این فیلم واقعا در باره آدمی است

who is sort of dealing with his place in the world -- with his masculinity,

که به نوعی با جایگاه خودش در جهان در گیر است - با مردانگی خودش

with his family, how he's going to, you know, make it work in this new town.

با خانواده اش، اینکه در این شهر جدید باید چکار کند

This is one of my favorite scenes ever,

این یکی از صحنه های مورد علاقه من است

and this is a scene that you wouldn't necessarily think of

و این صحنه ای است که شما وقتی ان را می بینید الزاما به یاد آرواره ها نمی افتید

when you think of "Jaws." But it's an amazing scene.

اما این صحنه فوق العاده است

(Video) Father: C'mere.

پدر: بیا اینجا من را ببوس

Give us a kiss.

Son: Why?

پسر: چرا؟

Father: 'Cause I need it.

پدر: چون بهش احتیاج دارم

JJA: Come on. "Why? 'Cause I need it"?

آبرامز: بی خیال:«چرا؟ چون من بهش احتیاج دارم» درسته ؟

Best scene ever, right?

(Laughter)

بی خیال! خوب وقتی به آرواره ها فکر می کنید ---

Come on! So you think of "Jaws" --

so that's the kind of stuff that,

چنین چیزهایی مثل سرمایه گذاری روی یک کاراکتر می مونه

like, you know -- the investment of character,

which is the stuff that really is inside the box, you know?

این همان چیزهایی است که واقعا درون آن جعبه قرار دارد. می دانید؟

It's why when people do sequels, or rip off movies, you know, of a genre,

به همین دلیل است که وقتی مردم می خواهند چیزی را از فیلم برداشت کنند می دانید از یک ژانر

they're ripping off the wrong thing.

شاید چیز اشتباهی را از آن بردارند

You're not supposed to rip off the shark or the monster.

الزاما شما نباید از این فیلم ها کوسه و یا هیولاها را انتخاب کنید و بردارید

شما می توانید - اگر اصلا بخواهید چیزی را بردارید -- شخصیت ها را به یاد بسپارید

You know, if you rip something off -- rip off the character.

Rip off the stuff that matters.

چیزهایی که واقعا مهم هستند. منظورم این است که درون خودتون را نگاه کنید و ببینید در درون شما چه می گذرد

I mean, look inside yourself and figure out what is inside you.

چرا که در نهایت می دانید، خود ما جعبه اسرار هستیم. خوب همینه

Because ultimately, the mystery box is all of us.

So there's that. Then the distribution.

What's a bigger mystery box than a movie theater? You know?

بعد کمی داستان را توسعه دهیم. چه چیزی نسبت به یک سالن نمایش فیلم ، جعبه اسرار بزرگتری به شمار می آید؟

You go to the theater, you're just so excited to see anything.

می دانید؟ شما به سالن سینما می روید و برای آنچه می خواهید ببینید هیجان زده اید

می دانید اغلب اوقات لحظه ای که چراغ های سالن خاموش می شوند بهترین بخش نمایش فیلم است

The moment the lights go down is often the best part.

و شما سر شار از شگفتی می شوید

And you're full of that amazing -- that feeling of excited anticipation.

این حس هیجان قابل انتظار است

And often, the movie's there and it's going,

و اغلب ، فیلم به نمایش در می آید و پیش می رود و ناگهان چیزی اتفاق می افتد

and then something happens and you go, "Oh --", and then, "Mmm ..."

و شما می گویید: او، و بعد چیز دیگری اتفاق می افتد و این بار می گویید وای

حالا، اگر فیلم عالی باشد شما را با خود همراه می کند

When it's a great movie, you're along for the ride

چرا که شما می خواهید خود را در آن جای بدهید

because you're willing to give yourself to it.

خوب برای من هرچیزی که می خواهد باشد ، می خواهد تلوزیون باشد، یک آی پاد، کامپیوتر یا موبایل

So to me, whether it's a TV, an iPod, computer, cell phone --

It's funny, I'm an -- as I said, Apple fanatic --

لذت بخش است و همانطور که گفتم من یکی از مشتاقان اپل هستم و یک روز حدود یک سال پیش

and one day, about a year or so ago,

I was signing on online in the morning to watch Steve Jobs' keynote,

یک روز صبح وارد یک سایت آنلاین شدم تا سخنرانی استیو جابز را ببینم

because I always do.

چون همیشه این کار را می کنم و او روی صحنه آمد و شروع به معرفی آی پاد ویدیویی کرد

And he came on, he was presenting the video iPod,

and what was on the enormous iPod behind him?

و چی روی صفحه آی پاد پشت سر او بود؟

"Lost"! I had no idea!

لاست! من هیچ ایده ای در این باره نداشتم ! و فهمیدم که لعنتی یک چرخه کامل به وجود آمده است

And I realized, holy shit, it'd come full circle.

The inspiration I get from the technology

یعنی الهامی که من از فناوری گرفته بود حالا داره همین کار را تکرار می کند

is now using the stuff that I do to sell technology. It's nuts!

چیزی که از آن الهام گرفته شده بود داره برای فروش آن کمک می کند. منظورم اینه که دیوانگی است (خنده)

(Laughter)

I was going to show you a couple of other things I'm going to skip.

می خواستم چند تا چیز دیگر هم به شما نشون بدهم که از آنها رد می شوم

و تنها می خواهم یک چیز دیگر به شما نشان بدهم که هیچ ربطی به هیچ چیزی ندارد

I'll show you one other thing that has nothing to do with anything.

این موضوع الان روی اینترنت است نمی دونم قبلا آن را دیده اید یا نه

This is something online; six years ago, they did this.

6 سال پیش انها این کار را کردند و این نسخه آنلاین کاری است که توسط افرادی

This is an online thing done by guys who had some visual effects experience.

که تجربه هایی در زمینه جلوه های ویژه داشته اند انجام شده است اما نکته اینجاست که

But the point was, that they were doing things

کارهایی که آنها انجام داده بودند و جعبه های اسراری را که به کار گرفته بودند

that were using these mystery boxes that they had -- everyone has now.

همگان امروز در اختیار دارند

What I've realized is what my grandfather did for me when I was a kid,

وقتی فکر می کنم که پدربزرگم چه کارهایی برای من در دوران کودکیم انجام داد می بینیم

everyone has access to now.

امروز همه مردم به آنها دسترسی دارند

You don't need to have my grandfather, though you wish you had.

شما لازم نیست پدربزرگ من را داشته باشید، حتی اگر آروزی آن را بکنید

But I have to tell you --

اما باید به شما بگویم -- این کاری است که یک نفر با یک کامپیوتر کوادرا 950 انجام داده است

this is a guy doing stuff on a Quadra 950 computer --

the resolution's a little bit low --

-- کیفیتش کمی پایین است --

با کمک تعداد بیشماری از نرم افزارها کاری می شود کرد که 15 سال پیش غیر ممکن بود

using Infinity software they stopped making 15 years ago.

او کارهایی می کند که به همان شگفت انگیزی کارهایی است که از هالیوود بیرون می آید

He's doing stuff that looks as amazing

as stuff I've seen released from Hollywood.

The most incredible sort of mystery, I think,

شگفت انگیز ترین نوع جعبه اسرار، فکر می کنم، این سوال باشد که بعد چه پیش خواهد آمد؟

is now the question of what comes next.

Because it is now democratized.

چرا که اکنون دوران مردمی شدن همه چیز است .حالا خلق یک رسانه -- هر جایی می تواند اتفاق بیفتد

So now, the creation of media -- it's everywhere.

The stuff that I was lucky and begging for to get when I was a kid

چیزهایی که من انقدر خوش شانس بودم که وقتی بچه بودم کارم را با آن شروع کنم حالا در اختیار همگان قرار دارد

is now ubiquitous.

And so, there's an amazing sense of opportunity out there.

و خوب، به نوعی حس شگفت انگیزی از فرصت های بسیاری وجود دارد که منتظر ما است

And when I think of the filmmakers who exist out there now

و وقتی به فیلم سازهایی فکر می کنم که بیرون حضور دارند و ساکت مانده اند

who would have been silenced, you know --

who have been silenced in the past --

و می دانید قبلا ساکت نگهداشته شده بودند

it's a very exciting thing.

به نظرم اتفاق بسیار هیجان انگیزی است

I used to say in classes and lectures and stuff,

من معمولا در کلاس هایم و در سخنرانی ها و این جور جاها می گویم

to someone who wants to write, "Go! Write! Do your thing."

که کسانی که می خواهند بنویسند خوب بروید بنویسید! کارتون را انجام دهید این کار آزاد است

It's free, you don't need permission.

می دانید شما لازم نیست از کسی اجازه بگیرید که بنویسید اما الان می توانم بگویم

But now I can say, "Go make your movie!" There's nothing stopping you

بروید فیلم خودتان را بسازید هیچ چیز نمی تواند جلوی شما را بگیرد

و مانع شما شود که بروید و وسایل مورد نیازتان را تهیه کنید

from going out there and getting the technology.

شما می توانید چیزهایی مورد نیازتان را بخرید یا کرایه کنید

You can lease, rent, buy stuff off the shelf

این وسایل به همان اندازه ای که مورد استفاده قرار می گیرند خوب هستند

that is either as good, or just as good,

as the stuff that's being used by the, you know, "legit people."

به قول معروف مردم آزاد باشید

No community is best served when only the elite have control.

هیچ جامعه ای نمی تواند بهترین خدمات خود را ارایه کند اگر تنها یک گروه خاص بر ان کنترل داشته باشند

And I feel like this is an amazing opportunity

و من حس می کنم این فرصتی استثنایی است که ببینیم چه کسان دیگری آن بیرون وجود دارند

to see what else is out there.

وقتی فیلم ماموریت غیر ممکن 3 را می ساختم از جلوه های ویژه شگفت انگیزی استفاده کردیم

When I did "Mission: Impossible III," we had amazing visual effects.

ILM جلوه ها را انجام داد واقعا خارق العاده بود

ILM did the effects; it was incredible.

و به نوعی مثل این بود که رویای من در آن تنیده شده است

And sort of my dream to be involved.

و این ها چند صحنه از این فیلم است

And there are a couple of sequences in the movie,

like these couple of moments I'll show you.

مثل این صحنه هایی که نشانتان می دهم

There's that.

ایناهاش

(Video) Luther: Ethan, move!

(Explosion)

Obviously, I have an obsession with big crazy explosions.

خوب معلومه که من دچار جنون به انفجارهای بزرگ هستم

So my favorite visual effect in the movie is the one I'm about to show you.

خوب یکی از مورد علاقه ترین جلوه های ویژه من این است که نشانتان می دهم

It's a scene in which Tom's character wakes up.

و این صحنه ای است که کاراکتری که نقشش را تام بازی می کرد بیدار می شود خواب آلود و گیچ

He's drowsy. He's crazy.

و این آدم بیدار می شود

And the guy wakes up, and he shoves this gun in his nose

و او اسلحه اش را درون بینی او فرود می کند و کپسولی را داخل مغزش شلیک می کند

and shoots this little capsule into his brain

که قراره بعدا باعث مرگ او بشود. مثل کاری که همیشه آدم بدها می کنند

that he's going to use later to kill him, as bad guys do.

(Video) Brownway: Good morning.

شخصیت منفی: : صبح بخیر

JJA: OK, now.

آبرامز: خوب، وقتی این صحنه را فیلم برداری می کریدم این کاری بود که داشتیم انجام می دادیم

When we shot that scene,

the actor who had the gun, an English actor, Eddie Marsan --

هنرپیشه ای که اسلحه در دست دارد ، یک هنرپیشه انگلیسی ادی مارسون، - مردی دوست داشتنی و بزرگ --

sweetheart, great guy --

he kept taking the gun and putting it into Tom's nose,

او تفنگ را بر می داره و در دماغ تام فرو می کند و این باعث آسیب دیدن دماغ تام می شد

and it was hurting Tom's nose.

And I learned this very early on in my career:

و من از ابتدای دوره فعالیت سینماییم یک چیز را یادگرفته بودم : به دماغ تام آسیب نرسون (خنده)

Don't hurt Tom's nose.

(Laughter)

There are three things you don't want to do.

3 تا کار هست که نباید انجام دهید . دومیش اینه که به دماغ تام آسیب نرسونید

Number two is: Don't hurt Tom's nose.

خوب ادی این تفنگ را داشت -- و او آدم خیلی بزرگی است --

So Eddie has this gun -- and he's this sweet English guy.

مثل این بود که بگوید : ببخشید من نمی خواهم اذیتت کنم

He's like, "Sorry, I don't want to hurt you."

اما ما باید صحنه را خوب دربیاوریم

I'm like, "We have to make this look good."

و من فکر کردم که بیاد کار دیگری انجام دهیم چرا که اینطوری آن چیزی که می خواستیم در نمی آمد

And I realized that we had to do something because it wasn't working.

و من یک باره به گذشته فکر کردم که با دوربین

And I thought back to what I would have done

using the Super 8 camera that my grandfather got me

سوپر هشتی که پدربزرگم به من داده بود در آن اتاق نشسته ام

sitting in that room,

و به این فکر کردم که دست نباید دست ادی مرسان باشد می تواند دست تام باشد

and I realized that hand didn't have to be Eddie Marsan's.

It could be Tom's.

And Tom would know just how hard to push the gun.

و خوب خود تام می دونست که تفنگ را چقدر فشار دهد که به خودش آسیب نرسوند

He wouldn't hurt himself.

So we took his hand and we painted it to look a little bit more like Eddie's.

خوب ما دست او را گرفتیم و کمی رنگش کردیم که شبیه دست ادی بشود

آستین ادی را دستش کردیم

We put it in Eddie's sleeve,

and so the hand that you see --

و خوب دستی که شما می بینید -- یک بار دیگر بهتون نشون می دهم

that's not Eddie's hand, that's Tom's. So Tom is playing two roles.

دست ادی نیست بلکه دست خود تام است

بنابرایان تام دو نقش را بازی کرد(خنده)

(Laughter)

And he didn't ask for any more money.

و با وجود این پول اضافی هم درخواست نکرد

So here, here. Watch it again.

خوب اینجا است یک بار دیگر ببینید

There he is. He's waking up.

خوب همینه او بیدار می شود خواب آلود است یک جورایی درگیره

He's drowsy, been through a lot.

(Video) Brownway: Good morning.

JJA: Tom's hand. Tom's hand. Tom's hand.

دست تام ، دست تام ، دست تام (خنده) به هرحال

Anyway.

So ...

خوب

(Applause)

(تشویق)

Thanks.

متشکرم.

(Applause)

So you don't need the greatest technology to do things that can work in movies.

بنابراین شما به فناوری های پیچیده یاز ندارید تا چیزی شبیه کاری که در فیلم ها می شود را بسازید

And the mystery box, in honor of my grandfather, stays closed.

و این جعبه اسرار به افتخار پدربزرگم بسته خواهد ماند

Thank you.

متشکرم. (تشویق)

(Applause)