Janine Shepherd: A broken body isn't a broken person

ژانین شِفرد: یک بدن شکسته به معنی یک فرد شکسته نیست

277,341 views

2012-11-28 ・ TED


New videos

Janine Shepherd: A broken body isn't a broken person

ژانین شِفرد: یک بدن شکسته به معنی یک فرد شکسته نیست

277,341 views ・ 2012-11-28

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

00:00
Translator: Joseph Geni Reviewer: Morton Bast
0
0
7000
Translator: soheila Jafari Reviewer: Mana Ahmady
00:15
Life is about opportunities -- creating them and embracing them.
1
15752
5206
زندگی درباره موقعیت‌ و فرصتهایی‌ست که آنها را ایجاد کرده و درآغوش‌شان می‌گیریم،
زندگی درباره موقعیت‌ و فرصتهایی‌ست که آنها را ایجاد کرده و درآغوش‌شان می‌گیریم،
00:20
And for me, that was the Olympic dream.
2
20982
3087
و برای من این فرصت، رویای المپیک بود.
المپیک معنای زندگی و سعادت من بود.
00:24
That's what defined me. That was my bliss.
3
24093
2805
00:27
As a cross-country skier and member of the Australian ski team
4
27771
3166
به عنوان یک اسکی بازِ روی چمن و عضو تیم اسکی استرالیا،
00:30
headed towards the Winter Olympics,
5
30961
2107
که عزمم را برای المپیک زمستانی جزم کرده بودم،
با دیگر اعضای تیم مشغول یک دوچرخه‌سواری تمرینی بودیم.
00:33
I was on a training bike ride with my fellow teammates.
6
33092
3380
و در حال رکاب‌زدن در مسیر تماشایی بلومانتینز در غرب سیدنی بودیم،
00:37
As we made our way up towards the spectacular Blue Mountains
7
37196
3604
و در حال رکاب‌زدن در مسیر تماشایی بلومانتینز در غرب سیدنی بودیم،
00:40
west of Sydney,
8
40824
1151
00:41
it was the perfect autumn day:
9
41999
2440
یک روز عالی پاییزی بود:
00:44
sunshine, the smell of eucalypt and a dream.
10
44463
4162
آفتاب، بوی درختان اکالیپتوس و رویایی در سر.
00:48
Life was good.
11
48649
1245
زندگی عالی بود.
00:50
We'd been on our bikes for around five-and-a-half hours
12
50517
2604
دوچرخه‌سواری حدود پنج ساعت و نیم طول کشید
تا اینکه ما به بخشی از مسیر رسیدیم که من واقعا دوستش داشتم،
00:53
when we got to the part of the ride that I loved,
13
53145
2426
00:55
and that was the hills, because I loved the hills.
14
55595
2721
و آن تپه بود، آخه من عاشق تپه‌ها هستم.
00:58
I got up off the seat of my bike and I started pumping my legs,
15
58340
3901
من از روی زین دوچرخه بلند شدم، و شروع کردم به
رکاب زدن، و همین که داشتم هوای سرد کوهستان را می‌بلعیدم،
01:02
and as I sucked in the cold mountain air, I could feel it burning my lungs,
16
62265
3818
می‌تونستم حس کنم که دارد ریه‌هام را می‌سوزاند، و سرم را بالا بردم
01:06
and I looked up to see the sun shining in my face.
17
66107
3106
تا خورشید را ببینم که بر صورتم می‌تابید.
01:10
And then everything went black.
18
70690
1568
سپس همه‌چیز سیاه شد.
01:13
Where was I? What was happening?
19
73622
2329
من کجا بودم؟ داشت چه اتفاقی می‌افتاد؟
01:16
My body was consumed by pain.
20
76411
2390
بدنم از درد تحلیل می‌رفت.
01:20
I'd been hit by a speeding utility truck
21
80213
2715
در حالی که فقط ده دقیقه از دوچرخه سواری باقی مانده بود، یک وانت به من زده بود.
01:22
with only 10 minutes to go on the bike ride.
22
82952
2535
در حالی که فقط ده دقیقه از دوچرخه سواری باقی مانده بود، یک وانت به من زده بود.
01:26
I was airlifted from the scene of the accident by a rescue helicopter
23
86155
3271
من با هلیکوپتر امداد از صحنه‌‌ی تصادف به بخش ستون فقرات بیمارستانی در سیدنی برده شدم.
من با هلیکوپتر امداد از صحنه‌‌ی تصادف به بخش ستون فقرات بیمارستانی در سیدنی برده شدم.
01:29
to a large spinal unit in Sydney.
24
89450
2271
01:31
I had extensive and life-threatening injuries.
25
91745
2746
به من صدمات گسترده و مرگباری وارد شده بود.
گردنم و ستون فقرات از شش نقطه شکسته بودند.
01:35
I'd broken my neck and my back in six places.
26
95368
3126
پنج تا از دنده‌های سمت چپم شکسته بودند.
01:39
I broke five ribs on my left side.
27
99169
2292
01:41
I broke my right arm. I broke my collarbone.
28
101485
2784
بازوی سمت راستم و استخوان ترقوه من شکسته بودند.
01:44
I broke some bones in my feet.
29
104293
1845
چند تا از استخوانهای پاهام شکسته بود.
01:46
My whole right side was ripped open, filled with gravel.
30
106670
2995
تمامی سمت راست بدنم پاره شده بود، و پر از شن های ریز بود.
01:49
My head was cut open across the front, lifted back,
31
109689
2381
سرم از این جلو تا به عقب شکاف برداشته بود، و زیر جمجمه من دیده می‌شد.
سرم از این جلو تا به عقب شکاف برداشته بود، و زیر جمجمه من دیده می‌شد.
01:52
exposing the skull underneath.
32
112094
1673
01:53
I had head injures. I had internal injuries.
33
113791
2102
صدمات مغزی داشتم، و دچار آسیب‌های داخلی بودم.
01:55
I had massive blood loss.
34
115917
1330
مقدار زیادی خون از دست داده بودم. در حقیقت حدود پنج لیتر خون از دست داده بودم،
01:57
In fact, I lost about five liters of blood,
35
117271
2079
که تقریبا همان مقدار خونی‌ست که یک نفر هم قد و قواره‌ی من در بدنش دارد.
01:59
which is all someone my size would actually hold.
36
119374
2555
02:01
By the time the helicopter arrived at Prince Henry Hospital in Sydney,
37
121953
3570
در زمانی که هلیکوپتر به بیمارستان پرنس هنری سیدنی رسید،
فشار خون من ۴۰ روی صفر بود.
02:05
my blood pressure was 40 over nothing.
38
125547
2580
من روز بسیار بدی را داشتم. (خنده)
02:09
I was having a really bad day.
39
129469
1778
02:11
(Laughter)
40
131271
6331
برای بیش از ده روز، من میان دو دنیا در نوسان بودم.
02:18
For over 10 days, I drifted between two dimensions.
41
138519
3917
من آگاه بودم که در بدنم هستم، اما همزمان
02:23
I had an awareness of being in my body,
42
143170
2489
02:25
but also being out of my body, somewhere else,
43
145683
2252
بیرون از آن بودم، جایی دیگر، در حال تماشا کردن خودم
02:27
watching from above, as if it was happening to someone else.
44
147959
3023
از بالا بودم، انگار این اتفاقات دارد برای کس دیگری می‌افتد.
چرا باید می‌خواستم به بدنی برگردم که اینطور از هم پاشیده بود؟
02:31
Why would I want to go back to a body that was so broken?
45
151006
3358
02:34
But this voice kept calling me:
46
154853
2319
اما یک صدا دائم به من می‌گفت: «یالا، با من بمان.»
02:37
"Come on, stay with me."
47
157648
1742
02:39
"No, it's too hard."
48
159923
2269
«نه، این خیلی سخته.»
02:42
"Come on. This is our opportunity."
49
162826
2301
«بیا. این فرصتی برای ماست.»
02:45
"No. That body is broken. It can no longer serve me."
50
165724
4013
«نه. این بدن خُرد و خمیر است. دیگر نمی‌تواند برای من کار کند.»
02:49
"Come on. Stay with me. We can do it. We can do it together."
51
169761
3925
«یالا. با من بمان. ما می‌تونیم این‌کار را بکنیم. ما با هم از پسش برمیایم.»
02:54
I was at a crossroads.
52
174971
1542
من بر سر دوراهی بودم.
02:57
I knew if I didn't return to my body, I'd have to leave this world forever.
53
177137
3662
می‌دانستم اگر به بدنم برنگردم، باید این دنیا را برای همیشه ترک کنم.
03:01
It was the fight of my life.
54
181955
1711
داشتم بر سر زندگیم می‌جنگیدم.
03:05
After 10 days, I made the decision to return to my body.
55
185163
4140
بعد از ده روز، من تصمیم گرفتم که به بدنم برگردم،
و خونریزی داخلی متوقف شد.
03:10
And the internal bleeding stopped.
56
190191
2385
03:14
The next concern was whether I would walk again,
57
194305
3092
و نگرانی بعدی این بود که آیا من می‌تونم دوباره راه برم،
03:17
because I was paralyzed from the waist down.
58
197421
2310
زیرا من از کمر به پایین فلج شده بودم.
آنها به پدر و مادرم گفته بودند که شکستگی گردنم شرایط نسبتا خوبی داره،
03:20
They said to my parents that the neck break was a stable fracture,
59
200222
3192
اما پشتم کاملا خرد شده بود.
03:23
but the back was completely crushed:
60
203438
1741
مهره "اِل یک" شبیه یک بادام زمینی بود که انداخته باشی‌اش روی زمین،
03:25
the vertebra at L1 was like you'd dropped a peanut,
61
205203
3386
03:28
stepped on it, smashed it into thousands of pieces.
62
208613
3091
پات را روی آن گذاشته باشی، و لِه و لَورده‌اش کرده باشی.
03:31
They'd have to operate.
63
211728
1392
آنها باید جراحی‌ام می‌کردند.
دست به کار شدند، و مرا روی کیسه‌‌ی شنی گذاشتند. آنها بدنم را بریدند،
03:34
They went in. They put me on a beanbag.
64
214303
2339
03:36
They cut me -- literally cut me in half.
65
216666
2084
دقیقا مرا دو تکه کردند، من یک جای زخم دارم
03:38
I have a scar that wraps around my entire body.
66
218774
2434
که دورتادورم در سراسر بدنم پیچیده شده.
03:42
They picked as much broken bone as they could
67
222226
2751
آنها تا جایی که می‌تونستند استخوانهای شکسته‌ را که در نخاع من گیر کرده بود بیرون کشیدند.
آنها تا جایی که می‌تونستند استخوانهای شکسته‌ را که در نخاع من گیر کرده بود بیرون کشیدند.
03:45
that had lodged in my spinal cord.
68
225001
1677
03:46
They took out two of my broken ribs and they rebuilt my back --
69
226702
3934
دوتا از دنده‌های شکسته مرا بیرون کشیند، پشت مرا بازسازی کردند،
03:50
L1, they rebuilt it, they took out another broken rib,
70
230660
2643
اِل یک، آنها دوباره ساختندش، یک دنده دیگر را بیرون کشیدند،
03:53
they fused T12, L1 and L2 together.
71
233327
3389
آنها مهره‌های تی دوازده، اِل یک، و اِل دو را به هم جوش دادند.
03:56
Then they stitched me up; they took an entire hour to stitch me up.
72
236740
3181
و سپس بخیه زدند. یک ساعت کامل طول کشید تا مرا بخیه زدند.
03:59
I woke up in intensive care,
73
239945
1629
من در بخش مراقبتهای ویژه بیدار شدم، و دکترها بسیار هیجان زده بودند
04:01
and the doctors were really excited that the operation had been a success,
74
241598
3632
که جراحی بسیار موفقیت آمیز بود، چون در آن مرحله
04:05
because at that stage, I had a little bit of movement
75
245254
2571
من انگشت شصت پام را می‌تونستم کمی تکان بدم،
04:07
in one of my big toes,
76
247849
1158
و فکر کردم: «عالیه، چون من به المپیک می‌رم!»
04:09
and I thought, "Great, because I'm going to the Olympics!"
77
249031
3040
04:12
(Laughter)
78
252095
2036
(خنده تماشاگران)
هیچ ایده ای نداشتم. مسلما این نوع چیزها برای کس دیگری اتفاق می‌افتاد نه من.
04:14
I had no idea.
79
254155
1606
04:15
That's the sort of thing that happens to someone else, not me, surely.
80
255785
3532
هیچ ایده ای نداشتم. مسلما این نوع چیزها برای کس دیگری اتفاق می‌افتاد نه من.
04:19
But then the doctor came over to me and she said,
81
259341
2381
اما بعدا دکتر آمد پیش من و گفت،
04:21
"Janine, the operation was a success,
82
261746
2810
«ژانین، جراحی موفقیت آمیز بود،
04:24
and we've picked as much bone out of your spinal cord as we could.
83
264580
3738
و ما تا جایی که می‌تونستیم استخوان‌ها را از نخاع تو بیرون آوردیم،
04:28
But the damage is permanent.
84
268342
1389
اما این آسیب دایمی‌ست،
04:29
The central nervous system nerves -- there is no cure.
85
269755
3048
هیچ درمانی برای اعصاب دستگاه عصبی مرکزی وجود ندارد.
تو دچار چیزی شدی که ما بهش می‌گیم نیمه فلج، و تو
04:33
You're what we call a partial paraplegic,
86
273381
2295
04:35
and you'll have all of the injuries that go along with that.
87
275700
2968
تمامی آسیب‌هایی را خواهی داشت که همچین نقصی به دنبال دارد.
04:38
You'll have no feeling from the waist down,
88
278692
2863
تو از کمر به پایین چیزی را حس نخواهی کرد، و حداکثر،
04:41
and at most, you might get 10 or 20 percent return.
89
281579
3027
و حداکثر بین ۱۰ تا ۲۰ درصد از حس تو ممکن‌ست که برگردد.
تو برای همه عمر آسیب‌های داخلی در بدنت خواهی داشت.
04:45
You'll have internal injuries for the rest of your life.
90
285384
2634
04:48
You'll have to use a catheter for the rest of your life.
91
288042
2735
و برای همه عمرت باید از سوند استفاده کنی.
و اگر دوباره راه بری، باید از واکر و کالیپر استفاده کنی.»
04:51
And if you walk again, it will be with calipers and a walking frame."
92
291611
4327
04:55
And then she said,
93
295962
1175
و سپس او گفت: «‌‌ژانین،
04:57
"Janine, you'll have to rethink everything you do in your life,
94
297161
3126
تو باید درباره همه چیزهایی که در زندگی‌ات می‌خوای دوباره فکر کنی،
زیرا تو هرگز قادر نخواهی بود که کارهایی را که قبلا انجام می‌دادی انجام بدی.»
05:00
because you're never going to be able to do the things you did before."
95
300311
3671
05:04
(Gasps)
96
304006
1077
سعی می‌کردم آنچه را که او می‌گفت را درک کنم.
05:05
I tried to grasp what she was saying.
97
305107
2412
05:07
I was an athlete. That's all I knew. That's all I'd done.
98
307543
2717
من یک ورزشکار بودم. این همه آنچه بود که من می‌دانستم. و همه آنچه می‌خواستم بکنم.
اگر نمی‌تونستم این کار را بکنم، دیگر چه کاری از دستم برمی‌آمد؟
05:10
If I couldn't do that, then what could I do?
99
310284
2804
و سوالی که از خودم پرسیدم این بود که اگر من نتونم این کار را بکنم،
05:13
And the question I asked myself is:
100
313112
1810
05:14
If I couldn't do that,
101
314946
1477
پس چه کسی بودم؟
05:17
then who was I?
102
317348
1269
05:22
They moved me from intensive care to acute spinal.
103
322915
3470
مرا از بخش مراقبتهای ویژه به بخش ستون فقرات منتقل کردند.
05:26
I was lying on a thin, hard spinal bed.
104
326409
2230
من روی یک تخت نازک و سفت مخصوص ستون فقرات دراز کشیده بودم.
05:28
I had no movement in my legs.
105
328663
1461
و هیچ حرکتی در پاهام نداشتم. جوراب‌های تنگی به پا داشتم
05:30
I had tight stockings on to protect from blood clots.
106
330148
3348
تا جلوی لخته شدن خون را بگیرد.
05:33
I had one arm in plaster, one arm tied down by drips.
107
333520
2867
یک بازوم در گچ بود، و دست دیگر با نوار بسته شده بود.
05:36
I had a neck brace and sandbags on either side of my head
108
336411
2976
من یک گردنبند طبی به گردنم بود و کیسه‌های شنی دو طرف سرم قرار داشت
05:39
and I saw my world through a mirror
109
339411
1946
و از آینه ای که بالای سرم آویزان بود دنیای پیرامون خودم را می‌دیدم.
05:41
that was suspended above my head.
110
341381
2074
و از آینه ای که بالای سرم آویزان بود دنیای پیرامون خودم را می‌دیدم.
05:44
I shared the ward with five other people,
111
344360
3453
من در آن بخش با پنج نفر دیگر آشنا شدم
05:47
and the amazing thing is,
112
347837
1302
و چیز بسیار شگفت انگیز این بود که چون همه‌ی ما در بخش ستون فقرات، بی‌حرکت افتاده بودیم،
05:49
because we were all lying paralyzed in a spinal ward,
113
349163
3546
هیچ کدام نمی‌دانستیم که آن یکی چه شکلی‌ست.
05:52
we didn't know what each other looked like.
114
352733
2406
05:55
How amazing is that?
115
355163
1794
این چقدر شگفت انگیز است؟ چند بار در زندگی
05:56
How often in life do you get to make friendships, judgment-free,
116
356981
6134
پیش میاد که دوستی‌هایی بسازید که بدون داوری،
06:03
purely based on spirit?
117
363139
1966
و خالصانه بر اساس روح‌تان شکل گرفته باشد؟
و هیچ گفتگوی سطحی بین ما وجود نداشت،
06:06
And there were no superficial conversations
118
366060
2633
06:08
as we shared our innermost thoughts, our fears,
119
368717
3050
چون ما درونی‌ترین اندیشه‌ها، ترس‌ها، و امیدهامان را درباره‌ی زندگی پس از ترک این بخش باهم در میان می‌گذاشتیم.
06:11
and our hopes for life after the spinal ward.
120
371791
2952
چون ما درونی‌ترین اندیشه‌ها، ترس‌ها، و امیدهامان را درباره‌ی زندگی پس از ترک این بخش باهم در میان می‌گذاشتیم.
06:16
I remember one night, one of the nurses came in, Jonathan,
121
376361
3852
شبی را به خاطر میارم که پرستار، جاناتان آمد تو، با کلی نیِ پلاستیکی.
شبی را به خاطر میارم که پرستار، جاناتان آمد تو، با کلی نیِ پلاستیکی.
06:20
with a whole lot of plastic straws.
122
380237
3050
06:23
He put a pile on top of each of us, and he said,
123
383311
2262
او روی سینه‌ی هریک از ما یک دسته نی قرار داد، و گفت:
06:25
"Start threading them together."
124
385597
2176
«اینها را به هم ببافید.»
06:28
Well, there wasn't much else to do in the spinal ward, so we did.
125
388445
3278
خُب، کار زیادی در بخش ستون فقرات نبود که ما انجام بدیم. بنابراین ما آن را انجام دادیم.
06:31
(Laughter)
126
391747
1025
هنگامی که ما کار را تمام کردیم، اودر سکوت به طرفی رفت
06:32
And when we'd finished, he went around silently
127
392796
2817
06:35
and he joined all of the straws up till it looped around the whole ward.
128
395637
5316
و همه‌ی نی‌های را به هم متصل کرد
تا اینکه یک حلقه به دور تمام بخش تشکیل داد، بعد گفت:
06:40
And then he said,
129
400977
1167
«بسیار خوب، همه‌ نی‌هاتان را نگه دارید.»
06:42
"OK everybody, hold on to your straws."
130
402168
2844
06:45
And we did. And he said, "Right ...
131
405505
2782
و ما این‌کار را کردیم، و گفت: «خوبه، حالا ما همه‌مان به هم مرتبط هستیم.»
06:49
Now we're all connected."
132
409213
1915
06:52
And as we held on and we breathed as one,
133
412729
4239
و وقتی نگهش می‌داشتیم، و به عنوان یک تن نفس می‌کشیدیم،
می‌دانستیم که در این سفر تنها نیستیم.
06:58
we knew we weren't on this journey alone.
134
418033
2570
07:02
And even lying paralyzed in the spinal ward ...
135
422293
3726
و حتی با اینکه در بخش ستون فقرات فلج دراز کشیده بودیم،
لحظه‌هایی را از سر می‌گذراندیم با ژرفا و غنای باورنکردنی،
07:07
there were moments of incredible depth and richness,
136
427002
3193
07:10
of authenticity and connection
137
430219
2476
با اصالت و پیوندی
07:13
that I had never experienced before.
138
433503
2398
که من تا آن زمان تجربه نکرده بودم.
07:17
And each of us knew that when we left the spinal ward,
139
437709
3027
و هریک از ما می‌دانست که هنگامی که بخش ستون فقرات را ترک کند
07:22
we would never be the same.
140
442497
1655
هرگز مثل قبل نخواهد بود.
بعد از شش ماه، وقت رفتن به خانه بود.
07:27
After six months, it was time to go home.
141
447546
2738
07:31
I remember Dad pushing me outside in my wheelchair,
142
451210
3492
به خاطر میارم که پدرم صندلی چرخدار مرا به بیرون هل می‌داد،
07:34
wrapped in a plaster body cast,
143
454726
2134
در حالی‌که همه‌ی بدنم در گچ بود،
07:37
and feeling the sun on my face for the first time.
144
457668
3198
و برای اولین بار نور خورشید را روی صورتم احساس کردم.
07:40
I soaked it up and I thought,
145
460890
1399
درحالی که در نورخورشید غوطه‌ور بودم فکر کردم،
07:42
"How could I ever have taken this for granted?"
146
462313
3228
چطور می‌تونستم که این همه را یک چیز بدیهی در نظر بگیرم؟
07:46
I felt so incredibly grateful for my life.
147
466730
2731
به طور باورنکردنی برای زندگیم شاکر بودم.
07:50
But before I left hospital,
148
470463
1380
اما قبل از اینکه بیمارستان را ترک کنم، سرپرستار
07:51
the head nurse had said to me, "Janine, I want you to be ready,
149
471867
3032
بهم گفته بود: «ژانین، ازت می‌خوام آماده باشی،
07:54
because when you get home, something's going to happen."
150
474923
2685
زیرا وقتی که به خانه بری چیزی اتفاق خواهد افتاد.»
07:57
And I said, "What?"
151
477632
1165
و من گفتم: «چی؟»، و او گفت:
07:58
And she said, "You're going to get depressed."
152
478821
2713
«تو افسرده خواهی شد.»
08:01
And I said, "Not me, not Janine the Machine,"
153
481558
2986
گفتم: «من نه ، نه ژانینی که مثل ماشین می‌ماند،»
08:04
which was my nickname.
154
484568
1714
ماشین لقب من بود.
08:06
She said, "You are, because, see, it happens to everyone.
155
486306
3083
او گفت: «تو افسرده خواهی شد، خواهی دید، زیرا این برای همه اتفاق می‌افتد.
08:09
In the spinal ward, that's normal. You're in a wheelchair. That's normal.
156
489413
4251
در بخش ستون فقرات وضعیت تو طبیعی‌ست.
تو روی صندلی چرخدار هستی. این طبیعی‌ست.
08:13
But you're going to get home and realize how different life is."
157
493688
3595
اما تو داری می‌ری خونه و خواهی دید که چقدر زندگی متفاوت خواهد بود.»
اما تو داری می‌ری خونه و خواهی دید که چقدر زندگی متفاوت خواهد بود.»
08:17
And I got home.
158
497950
1396
من رفتم خونه و اتفاقی افتاد.
08:20
And something happened.
159
500312
1677
08:23
I realized Sister Sam was right.
160
503901
2073
متوجه شدم خواهر سام درست می‌گفت.
من افسرده شدم.
08:27
I did get depressed.
161
507259
1389
من روی صندلی چرخدارم بودم. و از کمر به پائین هیچ احساسی نداشتم،
08:30
I was in my wheelchair.
162
510203
1753
08:31
I had no feeling from the waist down,
163
511980
1853
08:33
attached to a catheter bottle.
164
513857
1453
و کیسه ادرار و مدفوع بهم متصل بود. نمی‌تونستم راه برم.
08:35
I couldn't walk.
165
515334
1150
من وزن زیادی را در بیمارستان از دست داده بودم
08:37
I'd lost so much weight in hospital,
166
517073
2167
و حالا حدود ۳۶ کیلو بودم.
08:39
I now weighed about 80 pounds.
167
519264
2572
می‌خواستم که تسلیم بشم.
08:43
And I wanted to give up.
168
523310
1836
08:45
All I wanted to do was put my running shoes on and run out the door.
169
525170
4072
همه آنچه می‌خواستم این بود که کفشهای ورزشی‌ام را بپوشم و و از خانه بیرون بدوم.
می‌خواستم زندگی گذشته‌ام برگردد. می‌خواستم بدنم برگردد.
08:49
I wanted my old life back. I wanted my body back.
170
529266
3159
می‌تونم به خاطر بیارم که مادرم پایین تختم نشست،
08:52
And I can remember Mom sitting on the end of my bed
171
532449
2402
08:54
and saying, "I wonder if life will ever be good again."
172
534875
2982
و گفت: «با خودم فکر می‌کنم که امکان دارد که زندگی دوباره خوب بشه؟»
08:58
And I thought, "How could it?
173
538845
1926
و من فکر کردم: «چطور می‌شه که خوب بشه؟ چون من هرچیزی را
09:01
Because I've lost everything that I valued,
174
541581
3505
برام ارزش داشت از دست دادم، هر چیزی را که براش جان کندم.
09:05
everything that I'd worked towards.
175
545110
2109
از دست رفته.»
09:07
Gone."
176
547243
1150
و سوالی که می‌پرسیدم این بود: «چرا من؟ چرا من؟»
09:10
And the question I asked was, "Why me? Why me?"
177
550253
3816
سپس دوستانم را به خاطر آوردم
09:15
And then I remembered
178
555171
1526
09:17
my friends that were still in the spinal ward,
179
557991
3021
که هنوز در بخش ستون فقرات بستری بودند،
09:21
particularly Maria.
180
561036
1310
به خصوص ماریا.
ماریا قربانی یک حادثه رانندگی بود، و روز تولد ۱۶ سالگی‌اش با این خبر که از گردن به پايین فلج شده بیدار شد،
09:23
Maria was in a car accident,
181
563147
1461
09:24
and she woke up on her 16th birthday
182
564632
1925
ماریا قربانی یک حادثه رانندگی بود، و روز تولد ۱۶ سالگی‌اش با این خبر که از گردن به پايین فلج شده بیدار شد،
09:26
to the news that she was a complete quadriplegic,
183
566581
3095
09:29
had no movement from the neck down,
184
569700
2269
و هیچ حرکتی از گردن به پایین نداشت،
09:31
had damage to her vocal chords, and she couldn't talk.
185
571993
2998
تارهای صوتی‌اش آسیب دیده بود، و نمی‌تونست صحبت کند.
آنها به من گفتند: «می‌خوایم تو را ببریم نزدیک او
09:36
They told me, "We're going to move you next to her
186
576007
2353
چون فکر می‌کنیم براش خوبه.»
09:38
because we think it will be good for her."
187
578384
2036
خیلی نگران بودم. نمی‌دانستم چه واکنشی باید در برابرش نشان بدم.
09:41
I was worried. I didn't know how I'd react to being next to her.
188
581453
3733
خیلی نگران بودم. نمی‌دانستم چه واکنشی باید در برابرش نشان بدم.
09:45
I knew it would be challenging, but it was actually a blessing,
189
585963
3866
می‌دانستم که چالش برانگیز خواهد بود، اما در واقع یک موهبت بود،
09:49
because Maria always smiled.
190
589853
4819
چون ماریا همواره لبخند می‌زد.
09:54
She was always happy, and even when she began to talk again,
191
594696
4736
او همواره شاد بود، و حتی وقتی دوباره شروع به حرف زدن کرد،
09:59
albeit difficult to understand, she never complained, not once.
192
599456
5232
هرچند که فهم آن دشوار بود، او هرگز شکایت نکرد، حتی یک‌بار.
10:05
And I wondered how had she ever found that level of acceptance.
193
605458
5002
و من از اینکه او چگونه به این سطح از پذیرش رسیده بود در شگفت بودم.
10:11
And I realized that this wasn't just my life;
194
611018
4267
و فهمیدم که این فقط زندگی من نیست.
10:15
it was life itself.
195
615831
1263
این خود زندگی بود. فهمیدم که این فقط درد من نیست.
10:17
I realized that this wasn't just my pain; it was everybody's pain.
196
617669
4410
این درد هر کسی هست. و سپس فهمیدم که درست مثل قبل،
10:22
And then I knew, just like before,
197
622574
2846
10:25
that I had a choice: I could keep fighting this,
198
625444
3778
من حق انتخاب دارم. من می‌تونستم بجنگم
و یا ازش بگذرم، و نه تنها شرایط بدنم را
10:30
or I could let go and accept not only my body,
199
630204
4603
10:34
but the circumstances of my life.
200
634831
2394
بلکه پیامدهای زندگیم را نیز قبول کنم.
و سپس دیگر نپرسیدم: «چرا من؟»
10:38
And then I stopped asking, "Why me?"
201
638315
2665
10:41
And I started to ask, "Why not me?"
202
641736
2329
و شروع کردم به پرسیدن: «چرا من نه؟»
سپس با خوردم فکر کردم، شاید بودن در ضعیف‌ترین حالت بهترین نقطه برای شروع باشد.
10:45
And then I thought to myself,
203
645192
2292
10:47
maybe being at rock bottom is actually the perfect place to start.
204
647508
4631
سپس با خوردم فکر کردم، شاید بودن در ضعیف‌ترین حالت بهترین نقطه برای شروع باشد.
من قبلا هرگز خودم را به عنوان فردی خلاق تصور نکرده بودم.
10:56
I had never before thought of myself as a creative person.
205
656656
3019
10:59
I was an athlete; my body was a machine.
206
659699
3161
من یک ورزشکار بودم. بدنم یک ماشین بود.
11:03
But now I was about to embark on the most creative project
207
663773
4422
اما حالا من می‌خواستم روی خلاقانه‌ترین پروژه‌ای سرمایه‌گذاری کنم
11:08
that any of us could ever do:
208
668219
1984
که هریک از ما می‌تونست تا آن موقع کرده باشد:
ساختن دوباره‌ی یک زندگی.
11:10
that of rebuilding a life.
209
670227
1835
و با اینکه مطلقا هیچ ایده‌ای نداشتم
11:13
And even though I had absolutely no idea what I was going to do,
210
673252
3435
که چه کاری می‌خوام بکنم، در آن تردید و دودلی
11:16
in that uncertainty came a sense of freedom.
211
676711
3240
به حس رهایی رسیدم.
11:20
I was no longer tied to a set path.
212
680879
2279
دیگر به یک مسیر از پیش تعیین شده تعلق نداشتم.
11:23
I was free to explore life's infinite possibilities.
213
683865
4899
من آزاد بودم تا امکانات نامحدود زندگی را کشف کنم.
11:29
And that realization was about to change my life.
214
689518
4130
و این تشخیص داشت زندگی من را تغییر می‌داد.
11:35
Sitting at home in my wheelchair and my plaster body cast,
215
695855
4589
در خانه بر روی صندلی چرخدار نشسته بودم و بدنم در گچ بود،
11:40
an airplane flew overhead.
216
700468
2143
که یک هواپیما بر بالای سرم پرواز کرد، و من به بالا نگاه کردم،
11:43
I looked up, and I thought to myself, "That's it!
217
703742
3671
و با خودم فکر کردم: «خودشه!
اگر نمی‌تونم راه برم، ممکنه که بتونم پرواز کنم.»
11:48
If I can't walk, then I might as well fly."
218
708135
2746
11:50
(Laughter)
219
710905
1015
11:51
I said, "Mom, I'm going to learn how to fly."
220
711944
2629
گفتم: «مامان، من می‌خوام پرواز کردن یاد بگیرم.»
11:54
She said, "That's nice, dear."
221
714597
1754
او گف: «این خیلی خوبه عزیزم.» (خنده تماشاگران)
11:56
(Laughter)
222
716375
2075
11:58
I said, "Pass me the yellow pages."
223
718474
2371
گفتم: «کتاب راهنمای تلفن را به من بده.»
12:00
She passed me the phone book, I rang up the flying school,
224
720869
2733
او کتابچه راهنما را به من داد، من به مدرسه پرواز تلفن کردم،
یک جا رزرو کردم، گفتم که دوست دارم یک قرار بگذارم که بیام برای پرواز.
12:03
I said I'd like to make a booking to come out for a flight.
225
723626
2821
آنها گفتند: «چه موقع می‌خوای بیای؟»
12:06
They said, "When do you want to come out?"
226
726471
2316
12:08
I said, "Well, I have to get a friend to drive me because I can't drive.
227
728811
3570
گفتم: «خُب، من باید دوستی را پیدا کنم که من را بیاره آنجا
چون‌که من نمی‌تونم رانندگی کنم. حتی یه جورهایی راه هم نمی‌تونم بروم.
12:12
Sort of can't walk, either. Is that a problem?"
228
732405
2394
آیا مشکلی‌ هست؟»
12:14
I made a booking, and weeks later,
229
734823
1650
یک قرار گذاشتم، و چند هفته بعد دوستم کریس
12:16
my friend Chris and my mom drove me out to the airport,
230
736497
2773
و مادرم مرا به فرودگاه بردند،
همه‌ی ۳۶ کیلوی من در گچ بود
12:19
all 80 pounds of me covered in a plaster body cast
231
739294
2398
و یک شلوار رکابی گشاد تنم بود. (خنده)
12:21
in a baggy pair of overalls.
232
741716
1434
12:23
(Laughter)
233
743174
1098
12:24
I can tell you, I did not look like the ideal candidate
234
744296
2756
روی هم رفته می‌تونم بهتون بگم که خیلی شبیه به داوطلب ایده‌آل
برای گرفتن گواهی‌نامه‌ی خلبانی نبودم. (خنده)
12:27
to get a pilot's license.
235
747076
1366
12:28
(Laughter)
236
748466
1594
لبه‌ی سکو را گرفته بودم چون‌که نمی‌تونستم بایستم.
12:30
I'm holding on to the counter because I can't stand.
237
750084
2453
گفتم: «سلام، من برای کلاس پرواز اینجا آمدم.»
12:32
I said, "Hi, I'm here for a flying lesson."
238
752561
2064
آنها به من نگاهی انداختند و عقب رفتند تا یکی به اجبار انتخاب بشه که با من کار کنه.
12:34
They took one look and ran out the back to draw short straws.
239
754649
3634
«تو ببَرِش.»، «نه، نه، تو ببر.»
12:38
"You get her." "No, no, you take her."
240
758307
2943
بالاخره یک نفر جلو آمد. و گفت:
12:41
Finally a guy goes, "Hi, I'm Andrew. I'm going to take you flying."
241
761274
3195
«سلام، من اندرو هستم، من شما را برای پرواز می‌برم.»
12:44
I go, "Great!"
242
764493
1174
گفتم: «عالیه.» سپس من را بردند،
12:45
They get me out on the tarmac,
243
765691
1695
و در جاده آسفالتی مرا پیاده کردند،
12:47
and there was this red, white and blue airplane -- it was beautiful.
244
767410
3468
در آنجا یک هواپیمای قرمز و سفید و آبی بود.
بسیار زیبا بود. آنها مرا تا کابین خلبان حمل کردند.
12:50
They had to slide me up on the wing to put me in the cockpit.
245
770902
3786
آنها باید مرا روی یکی از بالها سُر می‌دادند، و مرا در کابین خلبان می‌گذاشتند.
12:54
They sat me down. There are buttons and dials everywhere.
246
774712
2759
مرا نشاندند. همه جا دکمه و صفحه عقربه‌دار بود.
12:57
I'm going, "Wow, how do you ever know what all these buttons and dials do?"
247
777495
3605
اینجور شروع کردم که: «وای، چطوری می‌تونی بفهمی که همه این دکمه‌ها و صفحه‌ها چه کار می‌کنند؟»
اندرو مربی من جلو نشست و استارت زد و هواپیما روشن شد.
13:01
Andrew got in the front, started the plane, and said,
248
781124
2651
13:03
"Would you like to have a go at taxiing?"
249
783799
1978
او گفت: «دوست داری قبل از بلند شدن روی سطح زمین کمی به آرامی حرکت کنی؟»
13:05
That's when you use your feet to control the rudder pedals
250
785801
2746
این برای وقتی‌ست که از پات برای کنترل پدال سکان استفاده می‌کنی
تا هواپیما را بر روی زمین کنترل کنی.
13:08
to control the airplane on the ground.
251
788571
1847
گفتم: «نه، من نمی‌تونم از پاهام استفاده کنم.»
13:10
I said, "No, I can't use my legs."
252
790442
1875
او گفت: ‌«آه.»
13:12
He went, "Oh."
253
792341
1183
گفتم: «اما می‌تونم از دست‌هام استفاده کنم،» و او گفت: «بسیار خوب.»
13:13
I said, "But I can use my hands," and he said, "OK."
254
793548
2802
خُب او از باند فرودگاه بلند شد، و نیرو را بیشتر کرد.
13:16
So he got over to the runway, and he applied the power.
255
796374
2933
ما از باند فرودگاه بلند شدیم،
13:19
And as we took off down the runway,
256
799331
2220
13:21
and the wheels lifted up off the tarmac, and we became airborne,
257
801575
3700
چرخ‌های هواپیما از روی آسفالت بلند شدند، و بعد در هوا بودیم.
آزادی باورنکردنی را احساس می‌کردم.
13:26
I had the most incredible sense of freedom.
258
806322
3627
13:30
And Andrew said to me,
259
810925
1547
و اندرو، وقتی به منطقه‌ی آموزشی رسیدیم، به من گفت،
13:33
as we got over the training area,
260
813497
1856
و اندرو، وقتی به منطقه‌ی آموزشی رسیدیم، به من گفت،
«اون کوه را در آن طرف می‌بینی؟»
13:36
"You see that mountain over there?"
261
816234
1914
13:38
And I said, "Yeah."
262
818510
1543
و من گفتم: «بله.»
گفت: «خُب، تو کنترل‌ها را بگیر، و به طرف اون کوه پرواز کن.»
13:40
And he said, "Well, you take the controls, and you fly towards that mountain."
263
820077
4477
13:44
And as I looked up, I realized
264
824578
2459
همین‌که به بالا نگاه کردم، متوجه شدم
که او به کوه های بلومانتینز اشاره می‌کند
13:47
that he was pointing towards the Blue Mountains,
265
827061
3441
13:50
where the journey had begun.
266
830526
1703
که داستان من از آنجا شروع شده بود.
13:53
And I took the controls,
267
833756
1579
من کنترل هواپیما را به دست گرفتم، من داشتم پرواز می‌کردم.
13:56
and I was flying.
268
836159
1443
من از بخش ستون فقرات بیمارستان بسیار بسیار دور بودم،
13:58
And I was a long, long way from that spinal ward.
269
838238
2938
و من در همان لحظه فهمیدم که می‌خوام یک خلبان بشم.
14:01
I knew right then that I was going to be a pilot.
270
841200
2591
14:04
Didn't know how on Earth I'd ever pass a medical.
271
844973
2632
نمی‌دانستم که چگونه امتحانات پزشکی را خواهم گذراند.
14:07
(Laughter)
272
847629
1110
14:08
But I'd worry about that later, because right now, I had a dream.
273
848763
3255
اما در این مورد بعدا نگران می‌شدم، زیرا الان در رویا به سر می‌بردم.
بنابراین من رفتم خانه، من یک دفترچه آموزشی روزانه داشتم و یک برنامه.
14:12
So I went home, I got a training diary out, and I had a plan.
274
852042
3374
14:16
And I practiced my walking as much as I could,
275
856344
2719
تا جایی که می‌تونستم تمرین راه رفتن می‌کردم.
و از وضعیتی که دو نفر مرا بگیرند و بلند کنند
14:19
and I went from the point of two people holding me up ...
276
859087
2696
14:22
to one person holding me up ...
277
862833
1561
به حالتی که یک نفر مرا بلند کند رسیدم
و از آنجا به جایی که می‌تونستم دور و وَرِ مبلمان خانه، تا جایی که خیلی از هم دور نبودند، راه برم.
14:25
to the point where I could walk around the furniture
278
865230
2468
و از آنجا به جایی که می‌تونستم دور و وَرِ مبلمان خانه، تا جایی که خیلی از هم دور نبودند، راه برم.
14:27
as long as it wasn't too far apart.
279
867722
1735
14:29
And then I made great progression,
280
869481
1737
و سپس من تا جایی پیشرفت کردم
14:31
to the point where I could walk around the house,
281
871242
2286
که می‌تونستم در حالی که دیوار را گرفته بودم، دورتا دور خانه راه برم.
14:33
holding onto the walls, like this.
282
873552
1690
اینجوری، و مامانم می‌گفت که تا ابد باید پشت سر من راه بیافته،
14:35
And Mom said she was forever following me,
283
875685
2231
14:37
wiping off my fingerprints.
284
877940
1499
و جای انگشتهای مرا پاک کند. (خنده تماشاگران)
14:39
(Laughter)
285
879463
2349
14:41
But at least she always knew where I was.
286
881836
2140
اما حداقلش این بود که همیشه می‌دانست که من کجا هستم.
14:44
(Laughter)
287
884000
2078
خُب درحالی که دکترها جراحی‌هاشان را ادامه می‌دادند
14:46
So while the doctors continued to operate
288
886102
2473
14:48
and put my body back together again,
289
888599
2052
و بدن مرا دوباره سرهم می‌کردند،
14:50
I went on with my theory study.
290
890675
1821
من به مطالعه بخش تئوری خلبانی ادامه می‌دادم، و سپس در نهایت،
14:53
And then eventually, amazingly, I passed my pilot's medical,
291
893329
4326
و در عین شگفتی، من امتحانات پزشکی برای خلبانی را قبول شدم،
14:57
and that was my green light to fly.
292
897679
2208
و این چراغ سبزی بود برای پرواز کردن من.
14:59
And I spent every moment I could out at that flying school,
293
899911
2818
من تمامی لحظاتی را که می‌تونستم، در مدرسه پرواز می‌گذراندم،
15:02
way out of my comfort zone,
294
902753
1554
خیلی بیشتر از توانم آنجا می‌ماندم.
15:04
all these young guys that wanted to be Qantas pilots, you know,
295
904331
3071
تمامی آن جوان‌هایی که می‌خواستند خلبان شرکت هواپیمایی کوانتاس بشن یک طرف،
می‌دانید، و من که سنی ازم گذشته بود، وآن اوایل در پوشش گچی‌ام لنگ می‌زدم، یک طرف،
15:07
and little old hop-along me in first my plaster cast,
296
907426
2929
15:10
and then my steel brace, my baggy overalls,
297
910379
2475
و البته بعدها با پشت‌بند فولادی‌ام، سرهمِ گشادم،
15:12
my bag of medication and catheters and my limp.
298
912878
3576
کیسه داروهام، سوند ادرارم و لنگی پاهام،
15:16
They use to look at me and think,
299
916478
1614
همه به من نگاه می‌کردند و فکر می‌کردند،
«آه، آیا او شوخی‌اش گرفته؟ او هرگز قادر نخواهد بود که خلبان بشه.»
15:18
"Oh, who is she kidding? She's never going to be able to do this."
300
918116
3278
و گاهی خودم هم همین فکر را می‌کردم.
15:21
And sometimes I thought that, too.
301
921418
1784
اما این مهم نبود، زیرا حالا چیزی در درون من بود که بسیار فراتر از زخم‌هام مرا می‌سوزاند.
15:23
But that didn't matter,
302
923226
1603
15:24
because now there was something inside that burned
303
924853
2782
15:27
that far outweighed my injuries.
304
927659
3016
اما این مهم نبود، زیرا حالا چیزی در درون من بود که بسیار فراتر از زخم‌هام مرا می‌سوزاند.
15:31
And little goals kept me going along the way,
305
931691
2290
هدف‌های کوچکی مرا در این مسیر نگه داشته بودند،
و در نهایت من مدرک پرواز خصوصی‌ام را گرفتم.
15:34
and eventually I got my private pilot's license.
306
934005
2874
15:37
Then I learned to navigate, and I flew my friends around Australia.
307
937482
4185
و سپس یاد گرفتم که در پرواز رهیابی کنم، و با دوستانم در گوشه و کنار استرالیا پرواز می‌کردیم.
15:42
And then I learned to fly an airplane with two engines
308
942612
2951
سپس من یاد گرفتم که با هواپیمای دو موتوره پرواز کنم
15:45
and I got my twin-engine rating.
309
945587
1802
و درجه پروازهای دوموتوره را گرفتم.
15:48
And then I learned to fly in bad weather as well as fine weather,
310
948006
3310
سپس یاد گرفتم که در هوای نامساعد و بد به خوبی هوای خوب و مناسب پرواز کنم
و رتبه‌ بندی ابزار دقیق (سیستمهای کنترلی) را دریافت کردم.
15:51
and got my instrument rating.
311
951340
1799
15:53
And then I got my commercial pilot's license.
312
953829
2667
سپس من مدرک پروازهای تجاری‌ام را دریافت کردم.
15:56
And then I got my instructor rating.
313
956520
2228
و بعداً درجه مربی آموزشی را گرفتم.
15:59
And then I found myself back at that same school
314
959558
2860
و سپس خودم را در مدرسه‌ای که
16:02
where I'd gone for that very first flight,
315
962442
2468
در ابتدا می رفتم، یافتم،
16:04
teaching other people how to fly ...
316
964934
1880
که به دیگران درس می‌دادم که چگونه پرواز کنند،
16:07
just under 18 months after I'd left the spinal ward.
317
967938
4114
و این تنها کمتر از ۱۸ ماه بعد از این بود که من بخش ستون فقرات را ترک کردم.
(تشویق تماشاگران)
16:12
(Applause)
318
972076
7000
16:21
(Applause ends)
319
981839
2055
16:23
And then I thought, "Why stop there?
320
983918
2003
سپس فکر کردم: «چرا اینجا متوقف بشم؟»
16:25
Why not learn to fly upside down?"
321
985945
2022
چرا پرواز وارونه را یاد نگیرم؟»
16:27
(Laughter)
322
987991
1102
و اینکار را کردم، و پرواز وارونه را یاد گرفتم،
16:29
And I did, and I learned to fly upside down
323
989117
2786
16:31
and became an aerobatics flying instructor.
324
991927
2325
و مربی پروازهای آکروباتی شدم.
16:34
(Laughter)
325
994276
1848
و پدر و مادرم؟ هرگز راضی نبودند.
16:36
And Mom and Dad? Never been up.
326
996148
2983
16:39
(Laughter)
327
999155
3468
اما من بطور قطع می‌دانستم گرچه بدن من ممکن است محدود باشد،
16:42
But then I knew for certain that although my body might be limited,
328
1002647
5229
16:47
it was my spirit that was unstoppable.
329
1007900
2762
ولی این روح من بود که غیر قابل توقف بود.
لائوتسه فیلسوف گفته:
16:53
The philosopher Lao Tzu once said,
330
1013680
2339
«هنگامی که آنچه که هستی را رها کنی،
16:57
"When you let go of what you are,
331
1017003
1999
16:59
you become what you might be."
332
1019026
2485
چیزی خواهی شد که می‌توانی باشی.»
17:02
I now know that it wasn't until I let go of who I thought I was
333
1022457
5276
حالا می‌دانم تا زمانی که چیزی را که گمان می‌کردم هستم رها نکرده بودم
17:07
that I was able to create a completely new life.
334
1027757
3084
نمی‌تونستم یک زندگی کاملا جدید را ایجاد کنم.
17:11
It wasn't until I let go of the life I thought I should have ...
335
1031740
4238
تا زمانی که زندگی را که فکر می‌کردم باید داشته باشم را رها نکرده بودم
نمی‌تونستم زندگی را که در انتظار من بود در آغوش بگیرم.
17:17
that I was able to embrace the life that was waiting for me.
336
1037121
3005
حالا می‌دانم که توانایی واقعی من
17:21
I now know that my real strength
337
1041532
2649
17:24
never came from my body.
338
1044205
2062
هرگز از بدن من سرچشمه نمی‌گرفته،
17:27
And although my physical capabilities have changed dramatically,
339
1047601
4899
و گرچه توانایی جسمی من بطور چشمگیری تغییر کرده،
17:32
who I am is unchanged.
340
1052524
3039
آنچه که هستم غیر قابل تغییرست.
17:36
The pilot light inside of me was still alight,
341
1056675
3852
نور راهبری در درون من هنوز روشن بود،
17:40
just as it is in each and every one of us.
342
1060551
2880
درست مثل نوری که در هر یک از ما وجود دارد.
17:45
I know that I'm not my body.
343
1065522
1800
می‌دانم که من جسمم نیستم،
17:48
And I also know that you're not yours.
344
1068504
2393
و همچنین می‌دانم که شما هم این نیستید.
و بنابراین دیگر مهم نیست که شما چه شکلی هستید،
17:52
And then it no longer matters what you look like,
345
1072072
4154
17:56
where you come from, or what you do for a living.
346
1076250
3471
و یا اهل کجایید، و یا چکاره هستید.
18:00
All that matters is that we continue to fan the flame of humanity
347
1080657
5684
تمامی آنچه که مهم است این‌ست که ما با زندگی‌مان به شعله انسانیت بدمیم
به شیوه‌ای که زندگی‌مان غایت تجلی خلاقیت از آنچه که واقعا هستیم باشد،
18:06
by living our lives as the ultimate creative expression
348
1086365
3930
18:10
of who we really are,
349
1090319
2073
به شیوه‌ای که زندگی‌مان غایت تجلی خلاقیت از آنچه که واقعا هستیم باشد،
18:13
because we are all connected
350
1093867
2070
زیرا ما همه با هم توسط میلیون‌ها و مییلون‌ها نِی مرتبط هستیم،
18:16
by millions and millions of straws.
351
1096584
2902
زیرا ما همه با هم توسط میلیون‌ها و مییلون‌ها نِی مرتبط هستیم،
و حال زمان آن است که آنها را به هم پیوند زده و نگه‌‌شان داریم.
18:21
And it's time to join those up
352
1101319
2773
و حال زمان آن است که آنها را به هم پیوند زده و نگه‌‌شان داریم.
18:24
and to hang on.
353
1104116
1319
و اگر ما می‌خواهیم به سوی سعادت همگانی حرکت کنیم،
18:26
And if we are to move towards our collective bliss ...
354
1106161
3238
زمان آن رسیده که تمرکزمان را از روی فیزیک بدنی‌مان برداریم
18:30
it's time we shed our focus on the physical
355
1110415
2556
18:32
and instead embrace the virtues of the heart.
356
1112995
3362
و درعوض فضایل قلبی‌مان را در آغوش بگیریم.
18:36
So raise your straws if you'll join me.
357
1116381
2728
بنابراین اگر می‌خواید به من بپیوندید نی‌هاتان را بالا بگیرید.
18:39
(Applause)
358
1119964
1150
سپاسگزارم. (تشویق تماشاگران)
18:41
Thank you.
359
1121138
1161
18:42
(Applause)
360
1122323
5047
سپاسگزارم.
18:47
Thank you.
361
1127394
1326
18:48
(Applause)
362
1128744
3746
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7