English Conversation Practice - Role Play: Car Park Bump

It’s role play time! This is your chance to  have a real English conversation with me. 

زمان بازی در نقش است! این فرصتی است که با من یک مکالمه انگلیسی واقعی داشته باشید.

And you don't have to worry about what to say.  Because I have written you a fabulous script. 

و لازم نیست نگران باشید که چه بگویید. چون برایت فیلمنامه ای افسانه ای نوشته ام.

Just a quick interruption to let you know that  you can download the lesson notes for free by  

فقط یک وقفه سریع به شما اطلاع می‌دهد که  می‌توانید با کلیک روی پیوند در توضیحات، یادداشت‌های درس را به صورت رایگان دانلود کنید

clicking on the link in the description. First, listen to the interaction,  

. ابتدا، به تعامل گوش دهید،

then we will break down some of  the language used. And finally,  

سپس برخی از زبان مورد استفاده را تجزیه می کنیم . و در نهایت،

you will have a chance to step in and  roleplay both parts. So, let's go!

شما فرصتی خواهید داشت که وارد عمل شوید و هر دو بخش را ایفا کنید. پس بزن بریم!

You have got to be kidding me!

شما با من شوخی می کنید!

You stupid idiot! Why didn’t  you look where you were going?

ای احمق احمق! چرا به کجا می روید نگاه نکردید؟

I’m sorry!?

متاسفم!؟

So, you should be, look at what you’ve done!

بنابراین، شما باید باشید، به آنچه انجام داده اید نگاه کنید!

No, hang on a minute. You were the one  who wasn’t looking; you drove into me.

نه، یک دقیقه صبر کن تو کسی بودی که نگاه نمی کردی. سوار من شدی

This is a car park, I was simply  reversing out of my space,  

اینجا یک پارکینگ است، من به سادگی از فضایم عقب می‌رفتم،

you should have given me some room instead  of trying to zip past me like a maniac.

تو باید به من کمی فضا می‌دادی به جای اینکه مثل یک دیوانه بخواهی از کنارم بگذری.

I wasn’t driving like a maniac; I was barely  doing 10 mph. Beside I had right of way.

من مثل یک دیوانه رانندگی نمی کردم. من به سختی سرعت 10 مایل در ساعت را انجام می دادم. در کنار من حق تقدم داشتم.

Oh, move out of my way, I need to photograph this  scene as evidence. You better have insurance.

اوه، دست از سرم بردارید، باید از این صحنه به عنوان مدرک عکس بگیرم. بهتره بیمه داشته باشی

Look, you don’t need to be so rude. Regardless  of who is at fault here, it was an accident.  

ببین، لازم نیست اینقدر بی ادب باشی. صرف نظر از اینکه چه کسی در اینجا مقصر است، این یک تصادف بود.

Have a little respect please. And yes,  of course I have insurance. Do you?

یه کم احترام بذار لطفا و بله ، البته من بیمه دارم. آیا تو؟

Ah, that’s not important, as it will be  your insurance company that’ll have to  

آه، این مهم نیست، زیرا این شرکت بیمه شماست که باید

cover this damage. And looking at the state  of my car, I would say it’s a write off.

این خسارت را پوشش دهد. و با نگاه کردن به وضعیت ماشینم، می‌توانم بگویم که این یک رد کردن است.

A write off? I don’t think so. You have  a broken head-light and a few scratches.

حذف؟ من اینطور فکر نمی کنم. شما یک چراغ جلو شکسته و چند خراش دارید.

No, the speed at which you ran into me, there  is definitely going to be underlying damage.

نه، سرعتی که با من برخورد کردید، مطمئناً آسیب اساسی وجود دارد.

Are you trying to scam me?  Did you do this on purpose?

آیا می خواهید از من کلاهبرداری کنید؟ از عمد این کار را کردی؟

Scam you? What do you take me for? I’m not  gonna stand here and let you abuse me like that.  

کلاهبرداری کنم؟ برای من چه بر میداری؟ من اینجا نمی ایستم و اجازه نمی دهم اینطور از من سوء استفاده کنید.

Give me your insurance details and get lost.

مشخصات بیمه خود را به من بدهید و گم شوید.

You give me your details first.

شما ابتدا مشخصات خود را به من بدهید.

There’s my card, my name and number’s on the back.

کارت من، نام و شماره من در پشت است.

And what about your insurance details?

و جزئیات بیمه شما چطور؟

Give me your details and I can pass any  additional information you need via email.

مشخصاتتان را به من بدهید و من می‌توانم اطلاعات بیشتری را که نیاز دارید از طریق ایمیل ارسال کنم.

Well can I at least see your driving license.

خوب میتونم حداقل گواهینامه رانندگیتو ببینم

No! Who do you think you are? Give me your  details now or I will call the police.

نه! فکر میکنی کی هستی؟ اکنون مشخصات خود را به من بدهید وگرنه با پلیس تماس خواهم گرفت.

You’re not insured, are you?

شما بیمه نیستید، نه؟

It’s none of your business.  Give me what I’ve asked for.

به تو هیچ ربطی ندارد. آنچه را که خواسته ام به من بده

Let’s call the police, shall we? I am sure  they will happily assist in this situation.

بیایید با پلیس تماس بگیریم، می توانیم؟ مطمئن هستم آنها با خوشحالی در این شرایط کمک خواهند کرد.

Oh, for Pete’s sake, WILL YOU STOP!!!

اوه، به خاطر پیت، آیا شما متوقف خواهید شد!!!

No, I’m not insured. Are you happy now?  

نه من بیمه نیستم آیا الآن خوشحالید؟

Look, I just got out the nick three weeks ago  and I am trying to get my life back in order.  

ببین، من همین الان سه هفته پیش لقب گرفتم و سعی می‌کنم زندگی‌ام را سر و سامان بدهم.

This is my nan’s car, I can’t afford to get  insurance but I.. I need to run some errands  

این ماشین نان من است، من نمی توانم بیمه بگیرم اما... باید کارهایی را انجام دهم

and move some stuff, so I just borrowed it for  today. And now this. My nan’s gonna kill me.

و چیزهایی را جابجا کنم، بنابراین همین امروز آن را قرض گرفتم . و حالا این نان من مرا خواهد کشت

Ok, well look, the damage doesn’t seem extensive.  I’m willing to hold off calling the insurance  

خوب، خوب نگاه کنید، آسیب زیاد به نظر نمی رسد. من حاضرم از تماس با

company. We can see what the repairs are  and figure out who should cover what.

شرکت بیمه خودداری کنم. می‌توانیم ببینیم تعمیرات چیست و بفهمیم چه کسی باید چه چیزی را پوشش دهد.

I haven’t got two pennies to rub together mate.  

رفیق من دو سکه ندارم که به هم بمالم.

I had three interviews as soon as I was released  and all of them rejected me cos of my record.

به محض اینکه آزاد شدم، سه مصاحبه داشتم و همه آنها من را به خاطر رکوردم رد کردند.

If you are willing to do some heavy lifting then  there may be a position at my company you could  

اگر مایل به انجام برخی کارهای سنگین هستید ، ممکن است موقعیتی در شرکت من وجود داشته باشد که بتوانید آن

take. But, I really would need to see some  proper ID before I consider employing you.

را انتخاب کنید. اما، قبل از اینکه بخواهم شما را استخدام کنم، واقعاً باید یک شناسه مناسب را ببینم.

That’s…umm, amazing. Thank you. I’m so sorry  for acting like an arse before, I just panicked.

این ... اوم، شگفت انگیز است. متشکرم. خیلی متاسفم که قبلاً مثل الاغ رفتار کردم، فقط وحشت کردم.

That’s ok. My name’s Anna by the way.

این اشکالی ندارد. اتفاقاً اسم من آنا است.

Jackie. It’s nice to meet you, Anna. I guess  you could say, I was lucky to bump into you.

جکی از آشنایی با شما خوشحالم، آنا. حدس می‌زنم می‌توان گفت، من خوش شانس بودم که با شما برخورد کردم.

Brilliant. Now it's time to look at  the language used in a bit more detail. 

درخشان اکنون زمان آن است که به زبان مورد استفاده با جزئیات بیشتری نگاه کنیم.

“You have got to be kidding me!” Okay, phrases like, “you've got to  

"شما با من شوخی می کنید!" بسیار خوب، عباراتی مانند، "باید با

be kidding me”, “you've got to be joking me.” We  also sometimes ask the question. “Are you joking?”  

من شوخی کنی"، "باید با من شوخی کنی." ما هم گاهی این سؤال را می‌پرسیم. "شوخی می کنی؟"

“Are you kidding?” This basically means  

"شوخی می کنی؟" این اساساً به این معنی است

I can't believe it. I don't believe it. And it's usually when something's happened  

که   نمی‌توانم آن را باور کنم. من آن را باور نمی کنم. و معمولاً وقتی اتفاقی افتاده

or when something's been said that we don't like.  So, there's something negative. It can be used in  

یا وقتی چیزی گفته می‌شود که ما آن را دوست نداریم. بنابراین، یک چیز منفی وجود دارد. می‌توان از آن

a positive way as well. Like if someone says, “Congratulations, you've got the job.” 

به روشی مثبت نیز استفاده کرد. مثلاً اگر کسی بگوید، "تبریک می‌گویم، شما کار را دارید."

“Are you kidding? Are you..  You've got to be kidding me.” 

"شوخی می کنی؟ تو... باید با من شوخی کنی.»

It's just a sense of disbelief. I  don't believe what's just happened. 

این فقط یک حس ناباوری است. من باور نمی کنم چه اتفاقی افتاده است.

“Why didn’t you look where you were going?” “I'm sorry.” 

"چرا نگاه نکردی کجا میری؟" "متاسفم."

“So, you should be, look at what you’ve done!” 

"پس باید باشی، ببین چیکار کردی!"

Okay, so what happened there was Anna in the  white and black said, “I'm sorry. I'm sorry.” 

خوب، پس اتفاقی که آنجا افتاد آنا با لباس سفید و سیاه گفت: «متاسفم. متاسفم."

And she wasn't actually apologizing, although  that's what the other character took it as. 

و او در واقع عذرخواهی نمی‌کرد، هرچند که شخصیت دیگر آن را چنین برداشت کرد.

But she wasn't actually apologizing.  She was saying, “Excuse me?” 

اما او در واقع عذرخواهی نمی کرد. او می گفت: "ببخشید؟"

It was another phrase of disbelief. “I'm sorry! Excuse me! What did you  

جمله دیگری از ناباوری بود. "متاسفم! ببخشید!

just say? I can't believe my ears. Did you really  just say that? Did you call me a stupid idiot?” 

الان چی گفتی؟ من نمی توانم گوش هایم را باور کنم. واقعاً همین را گفتی؟ به من گفتی احمق؟»

So always take it in context. And from the  manner in which the person is saying, “sorry”,  

بنابراین همیشه آن را در زمینه در نظر بگیرید. و از روشی که شخص می‌گوید «متاسفم»، اما اگر کسی به شیوه‌ای سؤال‌آمیز بگوید «متاسفم»

but if someone says, “I'm sorry”, in a  questioning way, then what they're saying is,  

، آن‌گاه چیزی که می‌گوید این است:

“Excuse me? Can you say that again? Because  I can't believe you just said what you said.” 

«ببخشید؟ میشه بازم بگی؟ چون باورم نمی‌شود که چیزی را که گفتی گفتی.»

“No, hang on a minute. You were the one  who wasn’t looking; you drove into me.” 

«نه، یک دقیقه صبر کن. تو کسی بودی که نگاه نمی کردی. سوار من شدی.»

Okay, so Anna just said, “Hang on a  minute.” “Hang on” is a phrasal verb. And it  

بسیار خب، آنا فقط گفت: «یک دقیقه صبر کن .» "Hang on" یک فعل عبارتی است. و

simply means “wait”, just wait a minute,  I need to understand what's going on here. 

به سادگی به معنای "صبر کن" است، فقط یک دقیقه صبر کن، باید بفهمم اینجا چه خبر است.

“This is a car park, I was simply reversing out  of my space, you should have given me some room  

"این یک پارکینگ است، من به سادگی داشتم از فضایم عقب می‌رفتم ، تو باید به من کمی اتاق

instead of trying to zip past like a maniac.” Okay, so “to zip”, “to zip.” This can be used  

می‌دادی به جای اینکه مثل یک دیوانه زیپ بزنی." خوب، پس «زیپ کردن»، «زیپ کردن» این را می توان

for many different things. But as a verb,  “to zip” means to move quite quickly.  

برای بسیاری از موارد مختلف استفاده کرد. اما به عنوان یک فعل، «زیپ کردن» به معنای حرکت کردن بسیار سریع است.

We talk about cars zipping through the  traffic bikes, motorbikes, cyclists will  

ما در مورد ماشین‌هایی صحبت می‌کنیم که از طریق دوچرخه‌های ترافیکی عبور می‌کنند، موتورسیکلت‌ها، دوچرخه‌سواران

zip through standstill traffic, won't they? Can be quite dangerous if, if it's very, very busy  

از ترافیک ساکن عبور می‌کنند، اینطور نیست؟ اگر خیلی خیلی شلوغ

if they zip through, but it means to move quickly. She also said, “you zipped past me like  

باشد اگر زیپ بزنند می تواند بسیار خطرناک باشد، اما به معنای حرکت سریع است. او همچنین گفت: "تو مثل یک دیوانه از کنار من

a maniac.” Now a maniac is a person who  shows extremely wild and violent behaviour. 

گذشتی." اکنون یک دیوانه فردی است که رفتار بسیار وحشیانه و خشن از خود نشان می دهد.

So, there’s a very negative thing to be a  maniac. You’re volatile, wild and violent. 

بنابراین، دیوانه بودن یک چیز بسیار منفی دارد . شما بی ثبات، وحشی و خشن هستید.

“I wasn't driving like a maniac. I  was barely doing 10 miles an hour.” 

من مثل یک دیوانه رانندگی نمی کردم. من به سختی ۱۰ مایل در ساعت کار می‌کردم.»

Okay, she said, “I was barely  doing 10 miles an hour.” 

بسیار خوب، او گفت: "من به سختی 10 مایل در ساعت کار می کردم."

If you're barely doing something, it means you're  almost not doing it. You're only just doing it. 

اگر به سختی کاری را انجام می دهید، به این معنی است که تقریباً آن را انجام نمی دهید. شما فقط این کار را انجام می دهید.

If I am going to get a train, I'm going to go and  catch a train. And I'm running late. I arrive at  

اگر قرار است قطاری بگیرم، می‌روم و قطاری را می‌گیرم . و من دیر می دوم.

the train station with only five minutes to spare.  And in that time, I needed to go to the toilet  

تنها با پنج دقیقه وقت به ایستگاه قطار می‌رسم. و در آن زمان،

to take a selfie because I was going to take  pictures all along the trip and buy breakfast from  

برای گرفتن سلفی باید به توالت می رفتم، زیرا قرار بود در تمام طول سفر عکس بگیرم و از مغازه صبحانه بخرم

the shop and ideally sit down eat my breakfast.  I can say to you “Oh, I was so late this morning,  

و در حالت ایده آل بنشینم و صبحانه ام را بخورم. می‌توانم به شما بگویم: «اوه، امروز صبح خیلی دیر

I barely had time to take a selfie never  mind go to the toilet and buy breakfast.” 

آمدم،   به سختی وقت داشتم برای عکس سلفی بگیرم، فکر نمی‌کنم به توالت بروم و صبحانه بخرم.»

So, I barely had time to do that. And there  was, there was not enough time to do it. 

بنابراین، من به سختی وقت داشتم که این کار را انجام دهم. و وجود داشت، زمان کافی برای انجام آن وجود نداشت.

Okay. Next. “Beside I had right of way. Oh, move out...”

باشه. بعد. "در کنار من حق راه داشتم. اوه، برو بیرون...»

“Right of Way.” We're talking  about the road system here.  

«در مسیر درست». ما در اینجا درباره سیستم جاده‌ای صحبت می‌کنیم.

If you “have right of way”, it means that you  have priority to go, you're allowed to go. If  

اگر «حق راه دارید»، به این معنی است که اولویت رفتن دارید، اجازه رفتن دارید. اگر

you don't have right of way, you have to stop  and wait for everybody else until you can go. 

حق تقدم ندارید، باید بایستید و منتظر بقیه باشید تا بتوانید بروید.

For example, near where I live, there is a bridge  to go underneath the bridge. It's very narrow,  

به عنوان مثال، در نزدیکی محل زندگی من، یک پلی برای رفتن به زیر پل وجود دارد. خیلی باریک است

there's only enough room for one vehicle not two  passing each other. So, someone has to wait on  

،   فقط برای یک وسیله نقلیه کافی است نه دو که از کنار هم رد شوند. بنابراین، کسی باید در

their side of the bridge until it's clear. Whereas  on the other side you have right of away and you  

سمت خود از پل منتظر بماند تا زمانی که همه چیز روشن شود. در حالی که از طرف دیگر شما فوراً فرصت دارید و

can just drive straight through. You don't have  to wait. You can just keep driving. Because you  

می‌توانید مستقیماً رانندگی کنید. لازم نیست منتظر بمانید. شما فقط می توانید به رانندگی ادامه دهید. زیرا

have right of way if you're on one side, but  there's signage on the road on the other side  

اگر در یک طرف هستید حق تقدم دارید، اما در طرف دیگر پل تابلویی در جاده وجود دارد

of the bridge that says you don't have right of  way. You must give way to other people. Okay?

که می گوید حق تقدم ندارید . شما باید جای خود را به دیگران بدهید. باشه؟

Oh, move out of my way, I need to photograph this  scene as evidence. You better have insurance. 

اوه، دست از سرم بردارید، باید از این صحنه به عنوان مدرک عکس بگیرم. بهتره بیمه داشته باشی

Okay, she says, “You better have insurance.” “To better have something” or someone says,  

خوب، او می گوید: "بهتر است بیمه داشته باشی." «برای داشتن چیزی بهتر» یا کسی می‌گوید،

“You better do something.” They are basically  giving you a warning or giving you advice. 

«بهتر است کاری انجام دهید». آنها اساساً به شما هشدار می دهند یا به شما توصیه می کنند.

Oh, it looks like it's going to rain  today. You better take your umbrella  

اوه، به نظر می‌رسد امروز باران خواهد بارید . بهتر است در هر صورت چتر خود

out with you just in case. Or I won't be home this time. Afternoon.  

را با خود بیرون بیاورید. یا ایندفعه خونه نخواهم بود بعد از ظهر.

So, you better take your key to let  yourself in when you get home from work. 

بنابراین، بهتر است کلیدتان را بردارید تا وقتی از سر کار به خانه برگشتید، اجازه ورود به خانه را بدهید.

So, there it's advice. Or I might say  to you, “You better be back by midnight,  

بنابراین، توصیه وجود دارد. یا ممکن است به شما بگویم، "بهتر است تا نیمه شب برگردید،

or I'm locking the doors and you're not  coming in.” That would be a warning. Okay,  

یا من درها را قفل می کنم و شما وارد نمی شوید." این یک هشدار خواهد بود. بسیار خوب،

so you better do something, or you better  have something indicates warning or advice. 

پس بهتر است کاری انجام دهید، یا بهتر است چیزی نشان دهنده هشدار یا توصیه باشد.

Look, you don’t need to be so rude.  Regardless of who is at fault here,  

ببین، لازم نیست اینقدر بی ادب باشی. صرف نظر از اینکه چه کسی در اینجا مقصر است،

it was an accident. Have a little respect please.  And yes, of course I have insurance. Do you?

این یک تصادف بود. لطفا کمی احترام بگذارید و بله، البته من بیمه دارم. آیا تو؟

Ah, that’s not important, as it will be  your insurance company that’ll have to  

آه، این مهم نیست، زیرا این شرکت بیمه شماست که باید

cover this damage. And looking at the state  of my car, I would say it’s a write off. 

این خسارت را پوشش دهد. و با نگاه کردن به وضعیت ماشینم، می‌توانم بگویم که این یک رد کردن است.

Okay. So, she says, “Your insurance  company will have to cover the damage.” 

باشه. بنابراین، او می‌گوید: « شرکت بیمه شما باید خسارت وارده را پوشش دهد.»

“To cover something” when we're  talking about finance bills, means pay. 

وقتی در مورد صورت‌حساب‌های مالی صحبت می‌کنیم، «پوشاندن چیزی» به معنای پرداخت است.

So, if I say to you, you have to cover  this bill, you have to cover the cost  

بنابراین، اگر به شما بگویم ، باید این صورت‌حساب را پوشش دهید، باید

of this damage. I'm saying you have to pay. If we go for dinner or for lunch, and I say,  

هزینه این خسارت را بپردازید. میگم باید پول بدی اگر برای شام یا ناهار برویم، و من بگویم:

“Don't worry, I'm covering this.”  I'm saying I'm going to pay for this. 

«نگران نباش، من این موضوع را پوشش می‌دهم.» من می گویم برای این هزینه خواهم پرداخت.

Then she also went on to say, “I  would say that my car is a write off.” 

سپس او همچنین ادامه داد: «می‌توانم بگویم که ماشین من از کار افتاده است.»

“A write off” is, referring to a vehicle,  saying it's too badly damaged, to be repaired.  

«حذف کردن» به وسیله نقلیه اشاره می‌کند که به شدت آسیب دیده است و قابل تعمیر نیست.

So, if you say a car is a write  off, it cannot be repaired,  

بنابراین، اگر می‌گویید خودرویی از کار افتاده است، نمی‌توان آن را تعمیر کرد

the damage is too extensive. And you  should just buy a new car, basically.

،   آسیب بسیار زیاد است. و اصولاً فقط باید یک ماشین جدید بخرید.

A write off? I don’t think so. You have  a broken head-light and a few scratches.

حذف؟ من اینطور فکر نمی کنم. شما یک چراغ جلو شکسته و چند خراش دارید.

No, the speed at which you ran into me, there  is definitely going to be underlying damage.

نه، سرعتی که با من برخورد کردید، مطمئناً آسیب اساسی وجود دارد.

“To run into someone” it means to  collide with a person or with something. 

«برخورد کردن با کسی» به معنای برخورد با شخص یا چیزی است.

Here obviously they're talking about  their cars even though they refer to the..  

در اینجا واضح است که آنها در مورد اتومبیل خود صحبت می کنند، حتی اگر آنها به ... اشاره می کنند

that she refers to it as you run into me.  But what she meant is you ran into my car. 

که او به آن اشاره می کند که شما با من برخورد می کنید. اما منظور او این بود که تو با ماشین من برخورد کردی.

I was in the car you ran into me in my  car. So, it means the cars have collided,  

من در ماشینی بودم که با ماشینم با من برخورد کردید . بنابراین، به این معنی است که ماشین‌ها با هم برخورد کرده‌اند،   آنها با هم برخورد کرده‌اند

they've ran into each other. You can also use this  

. همچنین می‌توانید از این

to talk about meeting someone by  accident in town or anywhere. If you  

برای صحبت درباره ملاقات تصادفی با شخصی در شهر یا هر جایی استفاده کنید. اگر

happen to collide with someone even  if it's not completely physical,  

با کسی برخورد کردید، حتی اگر کاملاً فیزیکی نباشد،

but you just come up to them and go, “Oh, hello.  What are you doing here? Fancy running into you  

اما فقط به او نزدیک می‌شوید و می‌گویید: «اوه، سلام. اینجا چه میکنی؟ دوست دارید

here at the supermarket? That's interesting.  I haven't seen you for ages. How are you?” 

اینجا در سوپرمارکت به سراغتان بیایید؟ جالبه. سالهاست ندیدهمت چطور هستید؟"

It's very similar “to bump into” another phrasal  verb “to bump into” and “to run into”. Both mean  

این بسیار شبیه «برخورد کردن» با یک فعل عبارتی دیگر «برخورد کردن» و «برخورد کردن» است. هر دو

to kind of collide, accidentally meet. But ‘run’  definitely has more of a hit feeling to it. So,  

به معنای برخورد هستند، تصادفاً به هم می رسند. اما «دویدن» مطمئناً حس ضربه بیشتری دارد. بنابراین

you run into someone. Especially when  talking about cars. It means to collide. 

،   با کسی برخورد می کنید. مخصوصاً وقتی در مورد اتومبیل صحبت می‌کنیم. یعنی برخورد کردن.

“Are you trying to scam me?  Did you do this on purpose?” 

«آیا می‌خواهید از من کلاهبرداری کنید؟ عمدا این کار را کردی؟»

“Scam you? What do you take me for? I’m not  gonna stand here and let you abuse me like that.  

"از شما کلاهبرداری کنم؟ برای من چه بر میداری؟ من اینجا نمی ایستم و اجازه نمی دهم اینطور از من سوء استفاده کنید.

Give me your insurance details and get lost.” Okay? “What do you take me for?” She said,  

مشخصات بیمه خود را به من بدهید و گم شوید.» باشه؟ "برای من چه بر میداری؟" او گفت:

“What do you take me for?” This means what sort of person  

«من را برای چه می‌گیری؟» این یعنی

do you think I am? You're basically telling  the person who you're talking to that they've..  

فکر می‌کنید من چه جور آدمی هستم؟ شما اساساً به فردی که با او صحبت می کنید می گویید

they've got it all wrong. They've misjudged you. What do you take me for? This is always used in  

که او اشتباه کرده است. آنها در مورد شما اشتباه قضاوت کرده اند. برای من چه بر میداری؟ این همیشه در

a kind of disagreement. So, you take  offense at something that someone said. 

نوعی اختلاف نظر استفاده می‌شود. بنابراین، از چیزی که کسی گفته است دلخور می‌شوید.

“Who do you think I am? What do you take me  for? You think I'm a con artist? How dare you?” 

"فکر می کنی من کی هستم؟ برای من چه بر میداری ؟ فکر می کنی من یک کلاهبردار هستم؟ چطور جرات داری؟»

Okay? And then at the end, she  said, “Get lost”, “Get lost.” 

باشه؟ و سپس در پایان، او گفت: "گم شو"، "گم شو."

What she's saying there is “Go away”, “Leave  me alone.” It's... Yeah, it's a... it's a  

چیزی که او آنجا می‌گوید «برو»، « مرا تنها بگذار». این ... بله، این یک ... این یک

lightly offensive phrase. You wouldn't tell your  boss to get lost because you might get a sack. 

عبارت کمی توهین آمیز است. به رئیستان نمی‌گویید گم شود زیرا ممکن است اخراج شوید.

You wouldn't tell anyone at work to get lost.  You can use it jokingly with a friend or someone  

در محل کار به هیچ کس نمی گویید گم شوید. می‌توانید آن را به شوخی با یک دوست یا شخصی

you're very friendly with. But you have to  be very careful if it's someone at work and  

که با او خیلی دوست هستید استفاده کنید. اما اگر فردی در محل کار است، باید بسیار مراقب باشید و

actually with anyone telling someone to get  lost might upset them. But there are other  

در واقع با کسی که به کسی می‌گوید گم شوید، ممکن است او را ناراحت کند. اما

much more offensive versions of “get  lost”. But that's a very, very light one. 

نسخه‌های بسیار توهین‌آمیز دیگری از « گم کردن» وجود دارد. اما این یک مورد بسیار بسیار سبک است.

“Well can I at least see your driving license.”

"خوب می توانم حداقل گواهینامه رانندگی شما را ببینم."

“No! Who do you think you are? Give me your  details now or I will call the police.”

«نه! فکر میکنی کی هستی؟ اکنون مشخصات خود را به من بدهید وگرنه با پلیس تماس خواهم گرفت.»

Okay, she says, “Who do you think you are?” Now this is a way of telling someone that  

خوب، او می گوید: "فکر می کنی کی هستی؟" اکنون این راهی است برای گفتن اینکه به کسی

they are conceited or entitled. It's another way of saying, “How dare you?  

متکبر است یا حق دارد. این یک راه دیگر برای گفتن است: «چطور جرات داری؟

You think you're so special? You think you're  up there, high status? And I'm down here?  

فکر می کنی خیلی خاص هستی؟ فکر می‌کنید در آن بالا هستید، وضعیت عالی؟ و من اینجا هستم؟

Who do you think you are? You're not up there.  You're the same as me. You're below me maybe.” 

فکر میکنی کی هستی؟ تو اون بالا نیستی تو هم مثل منی تو شاید پایین تر از من هستی.»

Okay, so it's another way of having a dig, and  telling them that they are out of line, that they  

بسیار خوب، پس این روش دیگری است که می‌توانید به آنها توجه کنید، و به آنها بگویید که از خط خارج شده‌اند، که  دارند

are overstepping the mark. There's lots of phrases  here I'm throwing at you. But they what they're  

از حد مجاز عبور می‌کنند. در اینجا عبارات زیادی وجود دارد که من به شما می‌زنم. اما آنچه می

saying is unacceptable. Basically, unacceptable. “Who do you think you are?”

گویند غیرقابل قبول است. اساساً غیر قابل قبول است. "فکر میکنی کی هستی؟"

“You’re not insured, are you?”

"شما بیمه نیستید، نه؟"

“It’s none of your business.  Give me what I’ve asked for.” 

"به تو هیچ ربطی ندارد. آنچه را که خواسته ام به من بده.»

It's none of your business. This is a very  common expression that you use when you don't  

به تو هیچ ربطی ندارد. این یک عبارت بسیار رایج است که وقتی

want to share information with someone.  So, it's definitely a little bit harsh. 

نمی‌خواهید اطلاعاتی را با کسی به اشتراک بگذارید از آن استفاده می‌کنید. بنابراین، قطعاً کمی سخت است.

So, if someone asks you, oh, how was your  weekend, and you don't want to talk about  

بنابراین، اگر کسی از شما بپرسد، اوه، آخر هفته‌تان چطور بود ، و شما نمی‌خواهید در مورد

it, but they are a nice person,  and you don't want to upset them?  

آن صحبت کنید، اما او فرد خوبی است، و نمی‌خواهید او را ناراحت کنید؟

I wouldn't say to them, “It's none of your  business,” because they might feel a bit  

من به آنها نمی گویم: "به شما ربطی ندارد"، زیرا ممکن است کمی

taken aback by that. They might be a  bit surprised if you use that phrase. 

از این موضوع غافلگیر شوند. اگر از این عبارت استفاده کنید ممکن است کمی تعجب کنند.

In that situation, I just say, oh, I’m  sorry, I don't want to talk about it.  

در آن موقعیت، من فقط می گویم، اوه، متاسفم، نمی خواهم در مورد آن صحبت کنم.

But if you want to be a little bit cutting  a bit direct, and you don't mind maybe  

اما اگر می‌خواهید کمی ساده‌تر باشید، و بدتان نمی‌آید که ممکن است

upsetting them a little, you say, it's none  of your business! Back off! Leave me alone! 

کمی آنها را ناراحت کنید، می‌گویید این به شما مربوط نیست! بکش کنار! بزار تو حال خودم باشم!

“Let’s call the police, shall we? I am sure  they will happily assist in this situation.”

«بیا با پلیس تماس بگیریم، می‌خواهیم؟ من مطمئن هستم که آنها با خوشحالی در این شرایط کمک خواهند کرد.»

“Oh, for Pete’s sake, WILL YOU STOP!!!”

"اوه، به خاطر پیت، آیا متوقف می شوی!!!"

Okay. “For Pete’s sake” There are many versions  

باشه. «به خاطر پیت » نسخه‌های زیادی

of this expression that you can use. This is a  very family friendly version. There are other  

از این عبارت وجود دارد که می‌توانید استفاده کنید. این یک نسخه بسیار خانوادگی است. نسخه‌های دیگری نیز وجود دارد

versions that are a bit more crude, rude and  offensive using swear words in place of ‘Pete’.  

که با استفاده از کلمات ناسزا به جای «پیت»، کمی خام‌تر، بی‌ادب‌تر و توهین‌آمیزتر هستند.

But “for Pete's sake” is just an expression  that we use when we're frustrated, or annoyed. 

اما «به خاطر پیت» فقط عبارتی  است که وقتی ناامید یا آزرده هستیم از آن استفاده می‌کنیم.

“Oh, for Pete's sake, I forgot my purse.” “Ah, for Pete's sake, I burnt the toast.” 

"اوه، به خاطر پیت، کیفم را فراموش کردم." "آه، به خاطر پیت، نان تست را سوزاندم."

“For Pete's sake, can you stop with  that music? It's giving me a headache.” 

«به خاطر پیت، می‌توانی با آن موسیقی متوقف شوی؟ این به من سردرد می دهد.»

Okay, so frustration or annoyance  would lead to that phrase.

بسیار خوب، پس ناامیدی یا دلخوری به این عبارت منجر می‌شود.

“No, I’m not insured. Are you happy now?”

«نه، من بیمه نیستم. آیا الآن خوشحالید؟"

Okay. “Are you happy now?” “Are you  happy now?” is a rhetorical question  

باشه. "آیا الآن خوشحالید؟" "آیا الآن خوشحالید؟" یک سوال بلاغی   است

that you use with a sarcastic tone. So, you know that they're probably  

که با لحنی کنایه آمیز از آن استفاده می کنید. بنابراین، می دانید که آنها احتمالاً

not going to be happy. Because you hear she's  admitted something that she's not proud of?  

خوشحال نخواهند شد. چون می شنوید که او چیزی را پذیرفته است که به آن افتخار نمی کند؟

Or maybe you do something that you don't  want to do. And so, you look at them and go,  

یا شاید کاری را انجام می دهید که نمی خواهید انجام دهید. و بنابراین، به آنها نگاه می‌کنید و می‌روید،

“Are you happy now? Is that what you wanted?” And you know, it's not what they wanted. But  

«حالا خوشحال هستید؟ آیا آن چیزی است که می خواستید؟" و می دانید، آن چیزی نیست که آنها می خواستند. اما

again, it's just a way of having a dig. Are you  happy now? There? So, it's very sarcastic. Okay. 

باز هم، این فقط راهی برای حفاری است. آیا الآن خوشحالید؟ آنجا؟ بنابراین، بسیار طعنه آمیز است. باشه.

So it might be that my partner and I have  a disagreement about whether to give my son  

بنابراین ممکن است من و همسرم درباره اینکه به پسرم بستنی بدهم یا نه، اختلاف نظر داشته باشیم

ice cream or not. And I say don't give him  ice cream because he will be up all night,  

. و من می گویم به او بستنی ندهید، زیرا او تمام شب را بیدار خواهد بود، در

or it will make him hyperactive. We have an argument and my partner says,  

غیر این صورت او را بیش فعال می کند. ما با هم دعوا می کنیم و شریکم می گوید:

“No, give him ice cream.” An I go, “Fine!” I give him the ice cream. My son eats the ice  

«نه، بستنی به او بده.» و من می گویم، "خوب!" بستنی را به او می دهم. پسرم بستنی می‌خورد

cream and get so excited and hyperactive that he  throws up. And then he doesn't go to sleep until  

و آنقدر هیجان‌زده و بیش‌فعال می‌شود که می‌پرد. و بعد تا

midnight. And I say to my partner, “Are you happy  now? We gave him ice cream. Are you happy now?” 

نیمه شب نمی‌خوابد. و من به شریکم می‌گویم: « الان خوشحالی؟ بهش بستنی دادیم. آیا الآن خوشحالید؟"

Of course, my partner is not going to be happy  with the outcome. He made a bad decision. 

البته، شریک زندگی من از نتیجه راضی نخواهد بود. او تصمیم بدی گرفت.

“I just got out the nick  three weeks ago and I am...”

"من فقط سه هفته پیش لقب گرفتم و

“The nick.” “The nick” is a slang term for prison.  So, she just got out of prison three weeks ago.

هستم..." "نیک" یک اصطلاح عامیانه برای زندان است. بنابراین، او سه هفته پیش از زندان خارج شد.

“... trying to get my life back  in order. This is my nan’s car,  

«... تلاش برای سر و سامان دادن به زندگی‌ام. این ماشین نان من است،

I can’t afford to get insurance but I..  I need to run some errands and move...”

من نمی توانم بیمه بگیرم، اما ... باید کارهایی را انجام دهم و حرکت کنم...»

She needs to run some errands. “To run errands”  means to do some jobs or chores. Errands would  

او باید کارهایی را انجام دهد. «اجرای کارها» به معنای انجام برخی کارها یا کارهای روزمره است.

be things like having to post some letters.  So going to the post office to post a parcel,  

کارهایی مانند پست کردن چند نامه است. بنابراین برای پست کردن بسته به اداره پست بروید،

buy stamps, post some letters, maybe going  to the bank to open up a bank account.  

تمبر بخرید، چند نامه پست کنید، شاید برای باز کردن حساب بانکی به بانک بروید.

Things that are like life administration, job.

چیزهایی مثل مدیریت زندگی، شغل.

“... some stuff, so I just borrowed it for  today. And now this. My nan’s gonna kill me.”

«... برخی چیزها، بنابراین من آن را برای امروز قرض گرفتم . و حالا این نان من مرا خواهد کشت.»

“My nan’s gonna kill me.” This is a phrase meaning  

"نان من مرا خواهد کشت." این عبارتی است به این معنی

someone's going to be extremely angry  and upset with you. They're not actually  

که یکی از شما به شدت عصبانی و ناراحت خواهد شد. آنها در واقع

going to physically kill you but they  are going to be angry with you. Okay? 

قرار نیستند شما را به صورت فیزیکی بکشند، اما قرار است با شما عصبانی شوند. باشه؟

So, if I use my partner as an example, again.  If my partner did something that upset me,  

بنابراین، اگر از شریک زندگی خود به عنوان مثال استفاده کنم، دوباره. اگر شریکم کاری انجام دهد که مرا ناراحت کند،

and I got really angry, I might  say, “I'm going to kill him.” 

و من واقعاً عصبانی شوم، ممکن است بگویم: "من او را می کشم."

I'm not actually going to murder him, I would  just shout at him and tell him that he's an idiot,  

من در واقع قرار نیست او را بکشم، فقط سرش فریاد می زدم و به او می گفتم که او یک احمق است،

and he shouldn't have done it. “Ok, well look, the damage doesn’t  

و نباید این کار را می کرد. «خوب، خوب نگاه کنید، آسیب

seem extensive. I’m willing to hold off  calling the insurance company. We can...”

زیاد به نظر نمی رسد. من حاضرم از تماس با شرکت بیمه خودداری کنم. ما می‌توانیم...»

Okay, so “hold off”, “hold off” means  also to stop to kind of wait and not  

بسیار خوب، پس «حفظ»، «حفظ» به این معنی است که به نوعی صبر کنید و

do something you're intending to do. So, if I'm going to book some tickets  

کاری را که قصد انجام آن را دارید انجام ندهید. بنابراین، اگر قرار باشد چند بلیط

for a show in the theatre, and you say, “Wait,  I might not be able to come. So can you just  

برای نمایشی در تئاتر رزرو کنم، و شما بگویید: «صبر کن، شاید نتوانم بیایم. بنابراین می‌توانید

hold off booking those tickets till tomorrow,  and I can tell you for sure if I can come.” 

فقط   رزرو آن بلیت‌ها را تا فردا متوقف کنید، و من می‌توانم مطمئناً به شما بگویم که می‌توانم بیایم.»

“Okay.” So then I will  

"باشه." بنابراین

hold off booking those tickets. Okay, so it's,  in a sense, it's waiting, just like “hold on”.  

من از رزرو آن بلیت‌ها خودداری می‌کنم. بسیار خوب، بنابراین، به یک معنا، در انتظار است، درست مانند «دست نگه دارید».

But this is waiting on an action  that you are intending to do.

اما این در انتظار اقدامی است که شما قصد انجام آن را دارید.

“... see what the repairs are and  figure out who should cover what.”

"... ببینید تعمیرات چیست و بفهمید چه کسی باید چه چیزی را پوشش دهد."

“Figure out.” “To figure something out” is to  

"کشف کردن." "پیدا کردن چیزی" به معنای

solve a problem or find the best way of doing  something. It’s very similar to “work out”. 

حل یک مشکل یا یافتن بهترین راه برای انجام کاری است. این بسیار شبیه به "تمرین کردن" است.

“I'm going to figure out how I'm going to pay  this bill. Because I don't have the money. So,  

«می‌خواهم بفهمم چگونه این صورت‌حساب را بپردازم. چون پول ندارم بنابراین

I need to figure out how to pay this bill.” “I don't know how to break the news to my mum  

،   باید نحوه پرداخت این صورت حساب را بیابم.» «نمی‌دانم چگونه این خبر را به مادرم بدهم

that we are moving out. But I'll  figure out what to say to her later.” 

که داریم بیرون می‌رویم. اما بعداً متوجه خواهم شد که به او چه بگویم.»

So, I will solve that problem. I'll  think through it and find the best  

بنابراین، من آن مشکل را حل خواهم کرد. به آن فکر می‌کنم و بهترین

solution. So, “to figure something out”. And she said figure out who should cover  

راه‌حل را پیدا می‌کنم. بنابراین، "برای کشف چیزی". و او گفت ببین چه کسی باید

what. Remember “to cover” means  to pay for in this situation. 

چه چیزی را پوشش دهد. به یاد داشته باشید که «پوشاندن» به معنای پرداخت هزینه در این شرایط است.

So, I'll figure out who should pay for  what, in terms of the damage to the cars.

بنابراین، من متوجه خواهم شد که چه کسی باید برای چه چیزی، از نظر آسیب به خودروها، بپردازد.

“I haven’t got two pennies to rub together mate.” Oh, she hasn't got two pennies to rub together.  

رفیق من دو سکه ندارم که به هم بمالم. اوه، او دو پنی ندارد که به هم بمالد.

This is a phrase that means “I'm  poor”. I've got no money. I don't have  

این عبارتی است به معنای "من فقیر هستم". من پول ندارم من

two pennies to rub together. So, I've got no money whatsoever. 

دو سکه ندارم که به هم بمالم. بنابراین، من هیچ پولی ندارم.

“I had three interviews as soon as I was released  and all of them rejected me cos of my record.” 

"من به محض آزادی سه مصاحبه داشتم و همه آنها به خاطر رکوردم من را رد کردند."

“All of them rejected me because of my record.” So here, we know she's been in the nick.  

"همه آنها مرا به خاطر سابقه ام رد کردند." بنابراین در اینجا، ما می دانیم که او در نیکی بوده است.

Prison. And she's served time. So, she's been in prison for a length of time.  

زندان. و او زمان خدمت کرده است. بنابراین، او برای مدت طولانی در زندان بوده است.

Now she has a criminal record. Often this  is just shortened to “record”. “My record”,  

اکنون او سابقه کیفری دارد. اغلب این فقط به «ضبط» کوتاه می‌شود. «سوابق من»،

“It's on my record”, “I've got a record”. Obviously, context is key.

«در رکورد من است»، «من یک رکورد دارم». بدیهی است که زمینه کلیدی است.

“If you are willing to do some heavy lifting then  there may be a position at my company you could  

«اگر مایل به انجام برخی کارهای سنگین هستید ، ممکن است موقعیتی در شرکت من وجود داشته باشد که می‌توانید انتخاب کنید

take. But, I really would need to see some  proper ID before I consider employing you.”

. اما، قبل از اینکه بخواهم شما را استخدام کنم، واقعاً باید یک شناسه مناسب را ببینم.»

Okay, “ID” just means your identification. We rarely say before word identification.  

بسیار خوب، "ID" فقط به معنای شناسایی شما است. ما به ندرت قبل از شناسایی کلمه می گوییم.

We often shorten it simply to ID. “Have you got any ID?” 

ما اغلب آن را به سادگی به ID کوتاه می کنیم. "آیا شما هیچ شناسنامه ای دارید؟"

“Can I see some ID please?” “That’s…umm, amazing. Thank you. I’m so sorry  

"لطفا می توانم یک شناسه ببینم؟" «این… اوم، شگفت‌انگیز است. متشکرم. خیلی

for acting like an arse before, I just panicked.” “I'm so sorry for acting like an arse”,  

متاسفم که قبلاً مثل الاغ رفتار کردم، فقط وحشت کردم.» "من خیلی متاسفم که مثل یک آرس رفتار کردم"،

“for acting like an ass”. And “arse” again is a  

"برای اینکه مثل یک الاغ رفتار کردم". و "arse" دوباره یک کلمه

slightly offensive or very lightly offensive  word. It is one of our lower level swear words. 

کمی توهین‌آمیز یا بسیار کم توهین‌آمیز است. این یکی از فحش های سطح پایین ماست.

You wouldn't want a child saying “arse”  but you wouldn't be too offended if you  

شما نمی‌خواهید کودکی بگوید «آرس»، اما اگر

heard an adult saying “arse” and “to  be an arse” is just to be an idiot. 

از بزرگسالی بشنوید که «آرس» می‌گوید و « آرس‌شدن» به معنای احمق بودن است، خیلی آزرده نخواهید شد.

So, she said I'm sorry for  acting like an idiot earlier. 

بنابراین، او گفت متاسفم که قبلاً مانند یک احمق رفتار کردم.

“That’s ok. My name’s Anna by the way.” “My name is Anna, by the way.”

"این اشکالی ندارد. اتفاقاً اسم من آنا است.» اتفاقاً اسم من آنا است.

So, “by the way”, is used to introduce information  

بنابراین، «به هر حال» برای معرفی اطلاعاتی استفاده

that's not directly linked  to what's being discussed. 

می‌شود که مستقیماً با آنچه در حال بحث است مرتبط نیست.

So here they're talking about how they're going  to solve the problem with the car collision. 

بنابراین در اینجا آنها در مورد چگونگی حل مشکل برخورد اتومبیل صحبت می کنند.

And Anna's offered this girl a potential job to  help her out of her difficult life situation. 

و آنا به این دختر پیشنهاد شغلی بالقوه داد تا به او کمک کند تا از شرایط دشوار زندگی خود خارج شود.

So then to suddenly say, “My name is Anna.”  It's completely unrelated to having a...  

بنابراین ناگهان بگویید: "اسم من آنا است." این کاملاً ربطی به...

offering a job and sorting out a car crash. So that's unrelated information. So, you'd use  

پیشنهاد کار و حل کردن تصادف اتومبیل ندارد. پس این اطلاعات نامربوط است. بنابراین، از

“by the way” to show, “I realize this  is unrelated, but you should know this”. 

«اتفاقاً» استفاده می‌کنید تا نشان دهید، «می‌دانم که این ربطی ندارد، اما شما باید این را بدانید».

So, let's say we're talking  about going for lunch tomorrow. 

بنابراین، فرض کنید داریم درباره رفتن به ناهار فردا صحبت می‌کنیم.

“Oh yeah, let's go for lunch  tomorrow. Where do you want to go?” 

"اوه آره، فردا برای ناهار برویم . کجا میخواهی بروی؟"

“Oh, there's a lovely little  cafe down by the river.” 

«اوه، یک کافه کوچک دوست‌داشتنی در کنار رودخانه وجود دارد.»

“That sounds great. By the way, tomorrow is mum's  birthday, we must get her a card and a present.” 

"به نظر عالی میاد. به هر حال، فردا تولد مامان است ، باید برایش کارت و هدیه بگیریم.»

So, you see that information is completely  unrelated. But by saying, “by the way”,  

بنابراین، می بینید که اطلاعات کاملاً نامرتبط است. اما با گفتن «به هر حال»،

you are showing, I'm going to  tell you something else now. 

که شما نشان می‌دهید، اکنون چیز دیگری به شما می‌گویم.

I realize it's unrelated. But I need to get this  in. It's important information for you to know. 

فهمیدم که ربطی نداره اما باید این را وارد کنم . دانستن این اطلاعات برای شما مهم است.

You can use “by the way”, before  the statement that's unrelated. 

می‌توانید قبل از عبارت نامرتبط از «به هر حال» استفاده کنید .

Or you can use it after the statement. Okay, so in this example, I said,  

یا می توانید بعد از بیانیه از آن استفاده کنید. خوب، بنابراین در این مثال، من گفتم،

“My name is Anna, by the way.” But I could have said,  

«اتفاقاً اسم من آنا است.» اما می‌توانستم بگویم،

“By the way, my name is Anna”. Okay, so it could come before or after.

«به هر حال، اسم من آنا است». خوب، پس می تواند قبل یا بعد از آن بیاید.

“Jackie. It’s nice to meet you, Anna. I guess  you could say, I was lucky to bump into you.”

"جکی. از آشنایی با شما خوشحالم، آنا. حدس می‌زنم می‌توان گفت، من خوش شانس بودم که با شما برخورد کردم.»

Now, she made a joke here. She  physically bumped into her car. 

حالا اینجا یه شوخی کرد او به طور فیزیکی با ماشینش برخورد کرد.

So, they had a bump, we would talk about a  bump, “Oh I had a little bump in the car today.” 

بنابراین، آنها یک دست انداز داشتند، ما درباره یک دست انداز صحبت می کردیم ، "اوه من امروز یک دست انداز کوچک در ماشین داشتم."

If you had a minor car crash.  Minor, like a teeny tiny no damage,  

اگر تصادف جزئی با ماشین داشتید. جزئی، مثل یک کوچولوی کوچک بدون آسیب،

really just a little bump, like  I might bump into the wall. Oops.  

واقعاً فقط یک دست انداز کوچک، مثل  ممکن است به دیوار برخورد کنم. اوه

Happens sometimes when you're parking in a  tight space, you might have a little bump. 

گاهی اوقات وقتی در فضای تنگ پارک می‌کنید، ممکن است کمی دست‌انداز داشته باشید.

If you bang yourself, you might bump yourself  on the head or get a little bump on the knee. 

اگر خود را بکوبید، ممکن است به سر خود ضربه بزنید یا کمی روی زانو ضربه بزنید.

So, it means a collision that's minor. Now “to bump into someone” I mentioned this  

بنابراین، به معنای برخوردی است که جزئی است. اکنون «به کسی برخورد کردن» به این

earlier common phrasal verb meaning “to meet  someone by chance”, but you don't necessarily  

فعل عباراتی رایج قبلی اشاره کردم که به معنای « تصادفی با کسی ملاقات کردن» است، اما لزوماً

actually bump into them. You just, “Oh, hello! Fancy seeing you here.” 

در واقع با آنها برخورد نمی‌کنید. شما فقط، "اوه، سلام! دوست دارم شما را اینجا ببینم.»

The same as “run into someone”. “Oh, I ran into  

همان "برخورد با کسی". "اوه، من با

my old school friend at the post office.” 

دوست قدیمی مدرسه ام در اداره پست برخورد کردم."

So, “bump into”, “run into” and obviously here  she's doing a play on words. She said I was lucky  

بنابراین، «برخورد»، «دور شد» و بدیهی است که اینجا او در حال بازی با کلمات است. او گفت من خوش شانس بودم

to bump into you. I was lucky to bump into you. Physically she was lucky to meet that person by  

که با تو برخورد کردم. من خوش شانس بودم که با شما برخورد کردم از نظر فیزیکی او خوش شانس بود که به طور تصادفی با آن شخص ملاقات کرد

chance and the cars colliding. I  was lucky to hit your car today. 

و اتومبیل ها با هم برخورد کردند. من خوش شانس بودم که امروز با ماشین شما برخورد کردم.

Right? It's your turn. You will first  read the part of Anna so let's go.

درست؟ نوبت شماست شما ابتدا قسمت آنا را خواهید خواند پس بیایید برویم.

“You stupid idiot! Why didn’t  you look where you were going?”

«ای احمق احمق! چرا به جایی که می‌روید نگاه نکردید؟»

“So, you should be, look at what you’ve done!”

"پس باید باشی، ببین چیکار کردی!"

“This is a car park, I was  simply reversing out of my space,  

«این یک پارکینگ است، من به سادگی داشتم از فضایم عقب می‌رفتم،

you should have given me some room instead  of trying to zip past like a maniac.”

شما باید به من کمی فضا می‌دادید به‌جای اینکه مثل یک دیوانه بخواهم زیپ را پشت سر بگذارم.»

“Oh, move out of my way, I need to photograph this  scene as evidence. You better have insurance.”

«اوه، از مسیر من خارج شو، من باید از این صحنه به عنوان مدرک عکس بگیرم. بهتر است بیمه داشته باشید.»

“Ah, that’s not important, as it will be  your insurance company that’ll have to  

«آه، این مهم نیست، زیرا این شرکت بیمه شماست که باید

cover this damage. And looking at the state  of my car, I would say it’s a write off.”

این خسارت را پوشش دهد. و با نگاه کردن به وضعیت ماشینم، می‌گویم که این یک رد کردن است.»

“No, the speed at which you ran into me, there  is definitely going to be underlying damage.”

«نه، سرعتی که با من برخورد کردی ، قطعاً صدمات اساسی خواهد داشت.»

“Scam you? What do you take me for? I’m not  gonna stand here and let you abuse me like that.  

"از شما کلاهبرداری کنم؟ برای من چه بر میداری؟ من اینجا نمی ایستم و اجازه نمی دهم اینطور از من سوء استفاده کنید.

Give me your insurance details and get lost.”

مشخصات بیمه خود را به من بدهید و گم شوید.»

“There’s my card, my name  and number’s on the back.”

کارت من، نام و شماره من در پشت است.»

“Give me your details and I can pass any  additional information you need via email.”

«جزئیات خود را به من بدهید و من می‌توانم اطلاعات بیشتری را که نیاز دارید از طریق ایمیل ارسال کنم.»

“No! Who do you think you are? Give me your  details now or I will call the police.”

«نه! فکر میکنی کی هستی؟ اکنون مشخصات خود را به من بدهید وگرنه با پلیس تماس خواهم گرفت.»

“It’s none of your business.  Give me what I’ve asked for.”

"به تو هیچ ربطی ندارد. آنچه را که خواسته ام به من بده.»

“Oh,  

"اوه،

for Pete’s sake, WILL YOU STOP!!! No, I’m not insured. Are you happy now?  

به خاطر پیت، آیا متوقف می شوی!!! نه من بیمه نیستم آیا الآن خوشحالید؟

Look, I just got out the nick three weeks ago  and I am trying to get my life back in order.  

ببین، من همین الان سه هفته پیش لقب گرفتم و سعی می‌کنم زندگی‌ام را سر و سامان بدهم.

This is my nan’s car, I can’t afford to get  insurance but I.. I need to run some errands  

این ماشین نان من است، من نمی توانم بیمه بگیرم اما... باید کارهایی را انجام دهم

and move some stuff, so I just borrowed it for  today. And now this. My nan’s gonna kill me.”

و چیزهایی را جابجا کنم، بنابراین همین امروز آن را قرض گرفتم . و حالا این نان من مرا خواهد کشت.»

“I haven’t got two pennies to rub together mate.  

رفیق من دو سکه ندارم که به هم بمالم.

I had three interviews as soon as I was released  and all of them rejected me cos of my record.”

به محض اینکه آزاد شدم، سه مصاحبه داشتم و همه آنها من را به خاطر رکوردم رد کردند.»

“That’s…umm, amazing. Thank you. I’m so sorry  for acting like an arse before, I just panicked.”

«این… اوم، شگفت‌انگیز است. متشکرم. خیلی متاسفم که قبلاً مثل الاغ رفتار کردم، فقط وحشت کردم.»

“Jackie. It’s nice to meet you, Anna. I guess  you could say, I was lucky to bump into you.”

"جکی. از آشنایی با شما خوشحالم، آنا. حدس می‌زنم می‌توان گفت، من خوش شانس بودم که با شما برخورد کردم.»

Awesome. Now let's swap roles. You are now  playing the Jack or Jackie character. Let's go

عالی. حالا بیایید نقش ها را عوض کنیم. شما اکنون در نقش شخصیت جک یا جکی هستید. بیایید برویم

“You have got to be kidding me!”

"تو باید با من شوخی کنی!"

“I’m sorry!?”

"متاسفم!؟"

“No, hang on a minute. You were the one  who wasn’t looking; you drove into me.”

«نه، یک دقیقه صبر کن. تو کسی بودی که نگاه نمی کردی. سوار من شدی.»

“I wasn’t driving like a maniac; I was barely  doing 10 mph. Beside I had right of way.”

من مثل یک دیوانه رانندگی نمی کردم. من به سختی سرعت 10 مایل در ساعت را انجام می‌دادم. در کنار آن من حق راه داشتم.»

“Look, you don’t need to be so rude.  Regardless of who is at fault here,  

"ببین، لازم نیست اینقدر بی ادب باشی. صرف نظر از اینکه چه کسی در اینجا مقصر است،

it was an accident. Have a little respect please.  And yes, of course I have insurance. Do you?”

این یک تصادف بود. لطفا کمی احترام بگذارید و بله، البته من بیمه دارم. آیا تو؟"

“A write off? I don’t think so. You have  a broken head-light and a few scratches.”

"یک حذف؟ من اینطور فکر نمی کنم. شما یک چراغ جلو شکسته و چند خراش دارید.»

“Are you trying to scam me?  Did you do this on purpose?”

«آیا می‌خواهید از من کلاهبرداری کنید؟ عمدا این کار را کردی؟»

“You give me your details first.”

"تو ابتدا مشخصاتت را به من بده."

“And what about your insurance details?”

"و درباره جزئیات بیمه شما چطور؟"

“Well can I at least see your driving license.”

"خوب می توانم حداقل گواهینامه رانندگی شما را ببینم."

“You’re not insured, are you?”

"شما بیمه نیستید، نه؟"

"Let’s call the police, shall we? I am sure  they will happily assist in this situation.”

"بیایید با پلیس تماس بگیریم؟ مطمئن هستم که آنها با خوشحالی در این وضعیت کمک خواهند کرد."

“Ok, well look, the damage doesn’t seem extensive.  I’m willing to hold off calling the insurance  

"خوب، خوب نگاه کنید، خسارت زیاد به نظر نمی رسد. من حاضرم با شرکت بیمه تماس نگیرم

company. We can see what the repairs are  and figure out who should cover what.”

. ما می توانیم ببینیم که تعمیرات چیست و بفهمیم چه کسی باید چه چیزی را پوشش دهد."

“If you are willing to do some heavy lifting then  there may be a position at my company you could  

"اگر مایل به انجام برخی کارهای سنگین هستید ، ممکن است موقعیتی در شرکت من وجود داشته باشد که بتوانید انتخاب کنید

take. But, I really would need to see some  proper ID before I consider employing you.”

. اما، قبل از اینکه بخواهم شما را استخدام کنم، واقعاً باید یک شناسه مناسب را ببینم."

“That’s ok. My name’s Anna by the way.”

"اشکالی ندارد. اتفاقاً اسم من آنا است."

Ah, that was so much fun. You should  definitely join me on another roleplay soon. 

آه، خیلی جالب بود. حتماً باید به زودی در نقش آفرینی دیگری به من بپیوندید.

And let me know in the comments  if you have any suggestions for  

و اگر پیشنهادی برای

future roleplay scenarios. Until next time, take care!

سناریوهای نقش آفرینی آینده دارید، در نظرات به من اطلاع دهید. تا دفعه بعد، مراقب باشید!