Games with Luke's English Podcast - Advanced Listening Practice

Anna: You are listening to the English Like A Native Podcast, a

آنا: شما در حال گوش دادن به English Like A Native Podcast هستید، یک

listening resource for intermediate and advanced level English learners.

منبع شنیداری برای زبان آموزان سطح متوسط ​​و پیشرفته انگلیسی.

Today is a very special episode as we are joined by one of my favourite

امروز یک قسمت بسیار ویژه است زیرا یکی از مهمانان مورد علاقه من

guests, Luke from Luke's English Podcast, which is an incredible podcast

، لوک از پادکست انگلیسی لوک به ما ملحق شده است ، که یک پادکست باورنکردنی است

that you should all have a listen to.

که همه شما باید آن را گوش کنید.

So in today's podcast, we are going to deep dive into a much

بنابراین در پادکست امروز، ما قصد داریم به یک

loved British pastime, board games.

سرگرمی بسیار محبوب بریتانیایی، بازی‌های رومیزی بپردازیم.

It's gonna be fun.

خوش میگذره.

Without further ado, let's roll.

بدون مقدمه، بیایید رول کنیم.

What do you do when you are with company, say your family or your friends, and

وقتی در جمع هستید، مثلاً خانواده یا دوستانتان، و

the conversation has begun to dry up and you are feeling a little bit bored?

مکالمه شروع به خشک شدن کرده است و کمی احساس بی حوصلگی می کنید، چه می کنید؟

Well, you may decide to rummage around in the cupboard, to dig out and dust

خوب، ممکن است تصمیم بگیرید که در کمد بگردید،

off a board game to pass the time.

یک بازی رومیزی را برای گذراندن زمان حفاری کنید و گرد و غبار بردارید.

In the UK, dice rolling, card shuffling, and arguing about who's

در بریتانیا، تاس انداختن، کارت به هم زدن و بحث در مورد اینکه چه کسی

cheating is a much loved pastime.

تقلب می کند، سرگرمی بسیار دوست داشتنی است.

And here for a second time to discuss the ins and outs, the ups and downs of board

و در اینجا برای دومین بار برای بحث در مورد زیر و بم، فراز و نشیب

games is Luke from Luke's English Podcast.

بازی های رومیزی لوک از پادکست انگلیسی لوک است.

Welcome back Luke.

خوش اومدی لوک

Luke: Hi Anna.

لوک: سلام آنا.

Thanks for having me back.

ممنون که به من برگشتی

Anna: Oh, thank you for returning.

آنا: اوه، ممنون که برگشتی.

I haven't scared you off that's the important thing.

من شما را نترسانم این مهم است.

Luke: No, this is a great topic.

لوک: نه، این یک موضوع عالی است.

Yeah, I love board games.

آره، من عاشق بازی های رومیزی هستم.

Anna: You do.

آنا: شما این کار را می کنید.

You have a big love of Monopoly.

شما عشق زیادی به مونوپولی دارید.

Luke: Yeah.

لوک: آره.

So we just talked about Monopoly at some length on my show, we did over an hour's

بنابراین ما در برنامه من مدتی در مورد مونوپولی صحبت کردیم، بیش از یک ساعت

worth of conversation only about Monopoly.

فقط در مورد مونوپولی صحبت کردیم.

Anna: Yeah.

Who would've thought there was so much to say about the game?

آنا: آره

چه کسی فکرش را می‌کرد که این همه چیز برای گفتن در مورد بازی وجود داشته باشد؟

Luke: Well, yeah.

لوک: خب، آره.

It is actually a fascinating game, as we've just discussed with all of

این در واقع یک بازی جذاب است، همانطور که ما به تازگی با همه

the different strategies, the sort of statistics, the mathematics, the politics,

استراتژی های مختلف، انواع آمار، ریاضیات، سیاست،

the things it says about society and yeah, all the things we are getting

چیزهایی که در مورد جامعه می گوید و بله، همه چیزهایی که

wrong, that everyone gets wrong when they play it, and all those other things.

اشتباه می کنیم، بحث کرده ایم. وقتی آن را بازی می کنند، اشتباه می کند، و همه چیزهای دیگر.

Anna: A really important strategy that I think we've taken away from

آنا: یک استراتژی واقعاً مهم که فکر می‌کنم ما

that particular episode that anyone who's interested in Monopoly should

آن قسمت خاص را حذف کرده‌ایم و هرکسی که به مونوپولی علاقه دارد باید

definitely go and listen to the episode just to learn the strategy, if not to

برود و اپیزود را فقط برای یادگیری استراتژی، اگر نه برای

learn lots of fabulous English phrases.

یادگیری عبارات شگفت‌انگیز انگلیسی، برود و گوش کند.

Luke: Yeah, absolutely.

لوک: بله، قطعا.

Yeah.

آره

Anna: I'll put a link in the description so everyone can check that out later.

آنا: من یک لینک در توضیحات قرار می دهم تا همه بتوانند بعداً آن را بررسی کنند.

But do you play lots of games?

اما آیا شما بازی های زیادی انجام می دهید؟

Do you have a game cupboard in your house?

آیا در خانه خود کمد بازی دارید؟

Luke: Yeah, we do.

لوک: بله، این کار را می کنیم.

So we've got, like the sort of bottom compartment of a cupboard in

بنابراین، مانند محفظه پایینی یک کمد در

my daughter's bedroom has got all the board games stuffed into it.

اتاق خواب دخترم، همه بازی های رومیزی را در آن قرار داده ایم.

So yeah, we definitely have a games cupboard.

بنابراین بله، ما قطعا یک کمد بازی داریم.

Back in my childhood home, when I was growing up, in my parents'

در خانه کودکی ام، وقتی بزرگ می شدم، در خانه پدر و مادرم

house, we had a kind of a wooden box.

، نوعی جعبه چوبی داشتیم.

Anna: Yeah.

Luke: And we would open up the wooden kind of a chest, and that was full of

آنا: آره

لوک: و ما قفسه‌ای چوبی را باز می‌کردیم ، و آن پر از

all the different games and things, some of which have survived, including that

همه بازی‌ها و چیزهای مختلف بود، که برخی از آنها باقی مانده‌اند، از جمله آن

old monopoly set and various others.

مجموعه قدیمی انحصاری و موارد دیگر.

So, yeah.

پس آره.

Yeah.

آره

Anna: So we have a couple of spaces in our house where we keep our games

آنا: پس ما چند فضا در خانه داریم که بازی هایمان را در آنجا نگه می داریم،

because I've, you know, got two young children and it is possibly the same...

چون من دو بچه خردسال دارم و احتمالاً همین طور است...

you said yours is in your daughter's bedroom.

گفتی مال تو در اتاق خواب دخترت است.

I mean, the risk there, 'cause I think your daughter's quite young, the risk

منظورم این است که خطر وجود دارد، زیرا فکر می‌کنم دخترت کاملاً جوان است، این خطر وجود دارد

there is that they might take them out when they're exploring one day and you're

که وقتی در حال کاوش هستند یک روز آنها را بیرون ببرند و شما به

not looking, and then you find that there are lots of pieces missing or shoved into

دنبال آن نباشید، و سپس متوجه شوید که تعداد زیادی قطعه وجود دارد. گم شده یا به

lots of different places all mixed up.

مکان های مختلف پرتاب شده است که همه با هم مخلوط شده اند.

So we have been separating our stuff for a while, with the

بنابراین، ما مدتی است که چیزهایمان را از هم جدا کرده‌ایم، و

majority of the games accessible in the kind of kiddie's play area.

اکثر بازی‌ها در فضای بازی بچه‌ها قابل دسترسی هستند.

We have those IKEA cupboards, you know, there's the, I think

ما آن کمدهای IKEA را داریم، می‌دانید ، این کمد وجود دارد، فکر می‌کنم به

they're called Kallax or something.

آن‌ها Kallax یا چیز دیگری گفته می‌شود.

There's like, everyone has one of these cupboards in the UK if they

مانند این است که هرکسی در بریتانیا یکی از این کمدها را دارد، اگر

shop at IKEA for any furniture, they all have these Kallax units.

از IKEA برای هر مبلمانی خرید کند، همه آنها این واحدهای کالاکس را دارند.

And we've got about five of them around the house.

و ما تقریباً پنج نفر از آنها را در خانه داریم.

So we just fill one of those with the accessible games that we don't mind

بنابراین ما فقط یکی از آن‌ها را با بازی‌های در دسترس پر می‌کنیم که

the children just grabbing at will.

بچه‌ها به میل خود آنها را به چنگ می‌آورند.

And then we have an inaccessible cupboard that has all the more advanced games,

و سپس ما یک کمد غیرقابل دسترس داریم که دارای تمام بازی های پیشرفته تر است،

like the chess sets and things like that.

مانند ست های شطرنج و چیزهایی از این قبیل.

Luke: Right.

لوک: درسته

Anna: And the jigsaw puzzles.

آنا: و پازل ها.

I'm a big fan of jigsaws.

من از طرفداران پر و پا قرص اره مویی هستم.

How about you?

Luke: Oh, yeah, yeah.

در مورد شما چطور؟

لوک: اوه، آره، آره.

I love a jigsaw, and of course it's very good that you keep the jigsaw puzzles

من عاشق اره منبت کاری اره مویی هستم، و البته خیلی خوب است که پازل ها را

away from the little kids because you cannot let any of those pieces go missing.

از بچه های کوچک دور نگه دارید، زیرا نمی توانید اجازه دهید هیچ یک از آن قطعات گم شوند.

Anna: No.

Luke: Because if you try and do a jigsaw and there's one piece missing, then ah,

آنا: نه.

لوک: چون اگر سعی کنی اره منبت کاری اره مویی انجام دهی و یک تکه از آن کم باشد، آه،

that's the worst thing in the world.

این بدترین چیز در دنیاست.

Anna: Yeah, yeah.

Luke: A 1000-piece jigsaw has to be complete and if you put all that time into

آنا: آره، آره.

لوک: یک اره منبت کاری اره مویی 1000 تکه باید کامل باشد و اگر این همه زمان را صرف

doing it, and then at the end there's just one missing piece, it really ruins it.

انجام آن کنید و در پایان فقط یک قطعه از دست رفته باشد، واقعاً آن را خراب می کند.

But yeah, I do like a jigsaw.

اما آره، من اره منبت کاری اره مویی را دوست دارم.

They, you know, it forces you to slow down and take the time to just

می دانید، آنها شما را مجبور می کنند که سرعت خود را کم کنید و زمانی را صرف

focus on building that picture.

تمرکز بر ساختن آن تصویر کنید.

And there are strategies involved as well in jigsaws.

و استراتژی هایی نیز در اره منبت کاری اره مویی وجود دارد.

Anna: How do you do your jigsaws?

آنا: چگونه اره منبت کاری اره مویی خود را انجام می دهید؟

Luke: So you find all the edge pieces first, obviously.

لوک: پس بدیهی است که ابتدا تمام قطعات لبه را پیدا می کنید.

Anna: Of course.

آنا: البته.

Luke: Corner pieces are vital and then edges.

لوک: قطعات گوشه و سپس لبه ها حیاتی هستند.

And then, well, you just do your best from there, don't you really?

و سپس، خوب، شما فقط از آنجا تمام تلاش خود را می کنید، اینطور نیست؟

Anna: Do you look at the picture?

آنا: به عکس نگاه می کنی؟

Luke: Oh yeah, of course.

لوک: اوه بله، البته.

Anna: Ah, see, the most fun is to spend about 60 seconds, before you

آنا: آه، ببینید، جالب‌ترین چیز این است که حدود 60 ثانیه، قبل از

start, studying the picture, and then you never look at it again.

شروع، صرف مطالعه تصویر کنید و بعد دیگر هرگز به آن نگاه نکنید.

Luke: Oh my God.

لوک: اوه خدای من.

But that's too difficult, surely.

اما این خیلی سخت است، مطمئنا.

Anna: Well, if you...

آنا: خوب، اگر شما...

it depends on the jigsaw.

بستگی به اره منبت کاری اره مویی دارد.

We once did a jigsaw of the Rosetta Stone, and actually, I think that's

ما یک بار یک اره منبت کاری اره مویی از سنگ روزتا انجام دادیم ، و در واقع، فکر می کنم این

the one jigsaw that defeated us.

همان اره مویی بود که ما را شکست داد.

We had to first look at the picture and even then we couldn't get it.

ابتدا باید به تصویر نگاه می کردیم و حتی پس از آن هم نتوانستیم آن را دریافت کنیم.

So we ended up putting that one away.

بنابراین ما آن را کنار گذاشتیم.

But often we will just study the picture initially and then put it

اما اغلب ما فقط ابتدا تصویر را مطالعه می کنیم و سپس آن را

away and then try and figure it out without ever looking at the picture.

کنار می گذاریم و سپس سعی می کنیم بدون اینکه به تصویر نگاه کنیم آن را کشف کنیم. خیلی

It does take a long time.

طول میکشه

It will often take maybe a week or two, which now, because we've got

اغلب ممکن است یک یا دو هفته طول بکشد ، که اکنون، چون

the kids, we can't just leave it out on the table 'cause the kids

بچه‌ها را داریم، نمی‌توانیم آن را روی میز کنار بگذاریم، زیرا بچه‌ها می‌گویند:

will be like, "oh, what's this?

"اوه، این چیست؟

I help, I help."

من کمک می‌کنم، من کمک."

Putting them everywhere.

قرار دادن آنها در همه جا.

Luke: Mm-hmm.

لوک: مممم.

Anna: But we did just buy one of these mats.

آنا: اما ما فقط یکی از این تشک ها را خریدیم.

And, sorry, this is jigsaws.

و با عرض پوزش، این اره منبت کاری اره مویی است.

This is completely off topic, but anyway, we bought one of these

این کاملاً خارج از موضوع است، اما به هر حال، ما یکی از این

mats that you can roll up with a big inflatable like sausage.

تشک ها را خریدیم که می توانید آن را با یک بادی بزرگ مانند سوسیس بغلتانید.

You lay the jigsaw out on the mat, and then when you finished for that

شما اره منبت کاری اره مویی را روی تشک می گذارید، و بعد از اتمام آن

session, you just roll it very carefully around this inflatable sausage.

جلسه، آن را با احتیاط دور این سوسیس بادی بغلتانید.

And then just tie it off.

و سپس فقط آن را ببندید.

And then you can travel with it, take it with you, unroll it somewhere else.

و سپس می توانید با آن سفر کنید، آن را با خود ببرید، آن را در جای دیگری باز کنید.

Luke: Right.

لوک: درسته

So you're not restricted to just doing the jigsaw in this one location.

بنابراین شما محدود به انجام اره منبت کاری اره مویی در این مکان نیستید.

Yeah.

Anna: Exactly.

آره

آنا: دقیقا.

But for us, it's a protection thing to get it away from the kids.

اما برای ما، دور کردن آن از دست بچه ها یک امر محافظتی است.

Luke: Very good.

لوک: خیلی خوب.

Very smart move.

حرکت بسیار هوشمندانه

Yeah,

آره،

Anna: We would never buy jigsaws from a charity shop, as well.

آنا: ما هرگز از یک مغازه خیریه اره منبت کاری اره مویی نمی خریدیم.

Like we have a little jigsaw club in my group of friends

مثل اینکه در گروه دوستانم یک باشگاه کوچک اره مویی داریم

locally and we swap jigsaws.

و اره مویی را عوض می کنیم.

So we're always on the lookout for good jigsaws in different,

بنابراین ما همیشه به دنبال اره منبت کاری اره مویی خوب در مراکز مختلف

like garden centres and shops.

مانند مراکز باغ و مغازه ها هستیم.

But I would never buy from a charity shop because you can't guarantee if it's a

اما من هرگز از یک فروشگاه خیریه خرید نمی کنم زیرا نمی توانید تضمین کنید که یک اره

complete jigsaw, and I'm sure the charity shop don't say, "Hey Vera, can you just

منبت کاری اره مویی کامل است یا خیر، و مطمئن هستم که فروشگاه خیریه نمی گوید: "هی ورا، می توانی فقط

complete the puzzle and make sure it's complete before we put it for sale?"

پازل را کامل کنی و مطمئن شوی که قبل از کامل بودن آن کامل شده است. ما آن را برای فروش گذاشتیم؟"

But I did break my rule when recently visiting the charity shop to reward my

اما زمانی که اخیراً از مغازه خیریه بازدید کردم تا به

boys who had slept through the night for five consecutive nights, got their

پسرانم که پنج شب متوالی شب را خوابیده بودند،

little stars on their star chart, and I said, okay, five stars you can go

ستاره های کوچکشان را در نمودار ستاره خود قرار دادند، جایزه دادم و گفتم، خوب، پنج ستاره، شما می توانید

to the charity shop and pick anything.

به خیریه بروید. خرید کنید و هر چیزی را انتخاب کنید

And while we were there, I saw a jigsaw, which was a map of the world, and I

و در حالی که ما آنجا بودیم، من یک اره منبت کاری اره مویی را دیدم که نقشه ای از جهان بود، و

thought, it's a little bit old for them at the moment, but wouldn't this be a

فکر کردم، در حال حاضر برای آنها کمی قدیمی است ، اما آیا این

great thing to help teach them geography?

کار عالی برای کمک به آموزش جغرافیا به آنها نیست؟

So we bought it and broke it out with them.

بنابراین ما آن را خریدیم و آن را با آنها شکستیم.

We did it on the floor.

ما این کار را روی زمین انجام دادیم.

The hardest jigsaw I think I've ever done.

سخت ترین اره مویی که فکر می کنم انجام داده ام.

I had to actually look at the picture, because it's not a typical jigsaw shape.

من مجبور شدم در واقع به تصویر نگاه کنم، زیرا یک شکل معمولی اره منبت کاری اره مویی نیست.

All the pieces are only the shape of the countries.

تمام قطعات فقط شکل کشورهاست.

Luke: Ah, I see.

لوک: آه، می بینم.

Anna: And so when you get to like Africa...

آنا: و بنابراین وقتی آفریقا را دوست داشتی...

Luke: Yeah.

لوک: آره.

Anna: And there's all these teeny, tiny little, you know,

آنا: و همه این کشورهای کوچک و کوچک

countries, all fit together.

، همه با هم هستند.

Luke: A lot of them are straight lines as well in Africa, in

لوقا: بسیاری از آنها در آفریقا، در

the central parts of Africa.

بخش‌های مرکزی آفریقا، خطوط مستقیم هستند.

Yeah.

Anna: It was so hard.

آره

آنا: خیلی سخت بود.

So hard.

خیلی سخت.

It is really good.

واقعا خوب است.

I mean, it was teaching me a thing or two about where places are.

منظورم این بود که یک یا دو چیز در مورد مکان ها به من یاد می داد.

It makes you realise like, oh, I know where this place is.

این باعث می شود که بفهمی، اوه، من می دانم این مکان کجاست.

No, I actually don't.

نه، در واقع این کار را نمی کنم.

I've got no idea.

من هیچ نظری ندارم

Luke: Yeah.

لوک: آره.

Yeah.

My parents have got the same thing, but for all the counties in...

آره

پدر و مادر من همین چیزها را دارند، اما برای همه شهرستان های...

Anna: Right.

Luke: In, I think it's only in England, just the English counties.

آنا: درست است.

لوک: در، من فکر می کنم فقط در انگلستان است، فقط شهرستان های انگلیسی.

And yeah, that's surprisingly difficult as well because you kind of think

و بله، این نیز به طرز شگفت انگیزی دشوار است، زیرا به نوعی فکر می کنید که

you know them, but that's very hard.

آنها را می شناسید، اما این بسیار سخت است.

Anna: I'm terrible at geography.

آنا: من در جغرافیا وحشتناک هستم.

Luke: Mm-hmm.

لوک: مممم.

Anna: Absolutely terrible.

آنا: کاملاً وحشتناک.

So I wouldn't be able to do that.

بنابراین من نمی توانم این کار را انجام دهم.

And the globe one ended up me, just me on the floor.

و کره‌ی یک به من ختم شد ، فقط من روی زمین.

The kids got bored, and so they were off doing their Play-Doh or whatever it was.

بچه‌ها حوصله‌شان سر رفت، و به همین دلیل مشغول انجام Play-Doh یا هر چیز دیگری بودند.

Luke: Yeah.

Anna: And I'm there doing this jigsaw on my own, on the floor and

لوک: آره.

آنا: و من آنجا هستم که این اره منبت کاری اره مویی را به تنهایی روی زمین انجام می دهم و

there were three pieces missing at the end, and I was just devastated.

در پایان سه قطعه از دست رفته بود ، و من فقط ویران شده بودم.

But it turned out, They weren't missing, they were under the rug.

اما معلوم شد، آنها گم نشده بودند ، آنها زیر فرش بودند.

The boys had helped me by stuffing them under the rug.

پسرها با انداختن آنها زیر فرش به من کمک کرده بودند.

Luke: Right, yeah.

لوک: درسته، آره.

That's the thing with jigsaws, you've gotta watch out for all the pieces.

این چیزی است که در مورد اره منبت کاری اره مویی وجود دارد، شما باید مراقب همه قطعات باشید.

But I do love jigsaws.

اما من عاشق اره مویی هستم.

I love doing jigsaws of maps, but I will look at the picture.

من عاشق انجام اره منبت کاری اره مویی نقشه ها هستم، اما به تصویر نگاه خواهم کرد. می‌دانی

You know, I don't consider that to be cheating 'cause ultimately if I

، من این را تقلب نمی‌دانم، زیرا در نهایت اگر

was doing it without looking at the picture, I would have a horrible time.

بدون نگاه کردن به عکس این کار را انجام می‌دادم، لحظات وحشتناکی را سپری می‌کردم.

So why make life difficult for yourself, you know?

پس چرا زندگی را برای خود سخت کنید، می دانید؟

Anna: Well, you should try it.

آنا: خب، باید امتحانش کنی.

Luke: I suppose so.

لوک: فکر می کنم همینطور باشد.

Anna: I challenge you.

Don't take a really hard picture that's just like clouds or waves.

آنا: من شما را به چالش می کشم.

یک عکس واقعا سخت که درست مثل ابر یا امواج است نگیرید.

Luke: Yeah.

Anna: Or trees.

لوک: آره.

آنا: یا درختان.

Rose bushes.

بوته های گل رز.

Just, you know, take something that's a mixture of things that you can figure out.

فقط، می دانید، چیزی را انتخاب کنید که ترکیبی از چیزهایی است که می توانید بفهمید.

Luke: Mm-hmm.

لوک: مممم.

Anna: You know, I think it's fun.

آنا: میدونی، به نظرم جالبه.

Luke: Jigsaws with lots and lots of little details are great.

لوک: اره منبت کاری اره مویی با جزئیات زیاد و کوچک بسیار عالی هستند.

Anna: Mm-hmm.

Luke: Like one of my favourites is the Beatles Sergeant Pepper album cover.

آنا: مممم.

لوک: مانند یکی از موارد مورد علاقه من جلد آلبوم بیتلز سرجنت فلفل است.

Anna: Yeah.

Luke: Because every single portion of that picture has got

آنا: آره

لوک: چون هر قسمت از آن عکس

something interesting in it.

چیز جالبی در خود دارد.

Alexa: Someone's at the front door.

Anna: Sorry, Alexa is so rude.

الکسا: یک نفر جلوی در است.

آنا: متاسفم، الکسا خیلی بی ادب است.

Luke: You are being interrupted by Alexa.

لوک: الکسا شما را قطع می کند.

Anna: She always does this.

آنا: او همیشه این کار را می کند.

Luke: What's Alexa saying to you?

لوک: الکسا به شما چه می گوید؟

Anna: Someone's at the front door.

آنا: یک نفر جلوی در است.

Bing bong.

بینگ بونگ.

Luke: This happened to us last time, Anna.

لوک: این آخرین بار برای ما اتفاق افتاد، آنا.

Anna: It always happens.

I've unplugged her.

آنا: همیشه این اتفاق می افتد.

من او را از برق جدا کرده ام

Luke: Alexa is so helpful and yet unhelpful at the same time.

لوک: الکسا بسیار مفید و در عین حال غیر مفید است.

Anna: So, what was I talking about?

آنا: خب، من در مورد چی صحبت می کردم؟ در

I was doing a podcast when I was talking about how a lot of English words come from

حال پخش پادکست بودم که داشتم در مورد اینکه چگونه بسیاری از کلمات انگلیسی از زبان عربی می آیند

Arabic or have a relationship to Arabic.

یا با عربی ارتباط دارند صحبت می کردم.

And I was going through the list and one of the words was elixir, an

و من داشتم فهرست را مرور می کردم و یکی از کلمات اکسیر بود،

elixir and she kept coming on going,

اکسیر و او مدام ادامه می داد،

"I'm sorry, I don't know that one right now."

"ببخشید، من آن را در حال حاضر نمی دانم."

Luke: Yeah.

Anna: I'm not talking to you!

لوک: آره.

آنا: من با تو حرف نمی زنم!

Luke: I'll be teaching in class in, you know, in English lessons and I say

لوک: می‌دانی، در کلاس درس انگلیسی تدریس می‌کنم و

something that sounds like Hey, Siri.

چیزی می‌گویم که شبیه هی، سیری است.

Oh!

اوه!

Anna: There we go.

آنا: ما میریم.

Luke: Not talking to you now, doing a podcast.

لوک: الان با شما صحبت نمی کنم ، پادکست انجام می دهم.

Siri: Okay.

سیری: باشه.

Luke: Okay, says Siri.

لوک: باشه، سیری میگه.

Anna: Brilliant.

Luke: Alright.

آنا: عالی.

لوک: باشه.

And I'll say something that sounds like that and, and Siri steps in and

و من چیزی می‌گویم که به نظر می‌رسد و سیری وارد می‌شود و

says, "I'm sorry, I can't find that.

می‌گوید: "متاسفم، نمی‌توانم آن را پیدا کنم.

Here are some results from the internet", or something like that.

اینجا چند نتیجه از اینترنت است" یا چیزی شبیه به آن.

It's always a hilarious moment.

همیشه یک لحظه خنده دار است.

Anna: Yeah.

آنا: آره

It's so rude.

It's so rude.

خیلی بی ادبه

خیلی بی ادبه

Someone should teach them some manners.

یک نفر باید به آنها آداب بیاموزد.

Okay, so, jigsaws fantastic, but...

خوب، پس، اره منبت کاری اره مویی فوق العاده است، اما...

Luke: Yeah.

Anna: What's your default, what's your go-to game when you're, say,

لوک: آره.

آنا: پیش فرض شما چیست، وقتی مثلاً

with your family or your friends?

با خانواده یا دوستانتان هستید، بازی مورد علاقه شما چیست؟

Luke: Well, obviously Monopoly, as we've said.

لوک: خب، همانطور که گفتیم واضح است که انحصار.

Anna: Yeah.

Luke: But other ones, Scrabble is a bit of a favourite, oh it's a tough one.

آنا: آره

لوک: اما بقیه، اسکربل کمی مورد علاقه است، اوه این کار سختی است.

You know.

میدونی.

Anna: What, Scrabble's a tough one?

آنا: چی، اسکرابل خیلی سخته؟

Luke: Yeah.

Anna: Or the question's tough?

لوک: آره.

آنا: یا سوال سخت است؟

Luke: Scrabble is, well, both the question is tough because there are

لوک: اسکرابل، خوب، هر دو سوال سخت است، زیرا

many games I could talk about, but I realise there are only a certain number

بازی های زیادی وجود دارد که می توانم در مورد آنها صحبت کنم، اما متوجه می شوم که فقط برای چند

of minutes that we can do this for.

دقیقه می توانیم این کار را انجام دهیم.

But I mean, you know, we could do an hour on each game.

اما منظورم این است که می‌دانید، ما می‌توانیم در هر بازی یک ساعت کار کنیم.

Anna: Why is Scrabble tough for you?

آنا: چرا اسکربل برای شما سخت است؟

Luke: Well, it's just, you know, words innit?

لوک: خوب، فقط، می دانید، کلمات درونی هستند؟

You know, just like, ahh...

میدونی، درست مثل آه...

Anna: English words?

آنا: کلمات انگلیسی؟

Luke: English words, spelling.

لوک: کلمات انگلیسی، املا.

Anna: Yeah.

Luke: But it's tough because I'm competing against, probably my mum and dad.

آنا: آره

لوک: اما سخت است زیرا من در رقابت با مادر و پدرم هستم.

And my wife, now she is French, but she's so good at Scrabble

و همسرم، حالا او فرانسوی است، اما در زبان انگلیسی به قدری خوب است که

in English, it's frightening.

ترسناک است.

Yeah, I'm so ashamed of myself when I play against her and, and lose.

آره، وقتی مقابل او بازی می کنم و می بازم، از خودم خجالت می کشم. یعنی می‌دانی،

I mean, you know, I suppose I shouldn't be, I should just be

فکر می‌کنم نباید اینطور باشم، فقط باید

proud of my wife for being so good at Scrabble in a second language.

به همسرم افتخار کنم که در زبان دوم مهارت اسکربل دارد.

We were on holiday in Brittany recently, and there was a Scrabble set in the room.

ما اخیراً در تعطیلات در بریتانی بودیم و یک مجموعه Scrabble در اتاق بود.

And it was a French Scrabble set.

و این یک مجموعه Scrabble فرانسوی بود. آنا

Anna: Ah.

Luke: You might think, well, the alphabet's the same, but like the number

: آه.

لوک: ممکن است فکر کنید، خوب، الفبا یکسان است، اما می دانید، مانند تعداد

of letters is, you know, the arrangement, the number of each letter is different.

حروف، ترتیب، تعداد هر حرف متفاوت است.

And in a French Scrabble set, just so many vowels, just,

و در یک مجموعه Scrabble فرانسوی، فقط حروف صدادار بسیار زیاد است،

it's just like too many vowels.

درست مانند حروف صدادار زیاد.

'cause you know, in French spelling, they use a lot more vowels.

چون می دانید، در املای فرانسوی، از مصوت های بسیار بیشتری استفاده می کنند.

Anna: Do you have the ones with the, the little, um...

آنا: اونایی رو داری که با اون کوچولو...

Luke: Accents?

لوک: لهجه؟

No, there are no accents.

نه، هیچ لهجه ای وجود ندارد.

They don't do accents, 'cause that would be too complicated.

آنها لهجه نمی کنند، زیرا خیلی پیچیده است.

But no, just, just way more vowels.

اما نه، فقط، فقط حروف صدادار بیشتر.

So I'm just like picking out my letters.

بنابراین من درست مثل انتخاب نامه هایم هستم.

Just like, okay, E O U E.

درست مثل، بسیار خوب، E O U E.

Just O's U's and E's like millions of E's, and O'S and U's.

فقط O's U و E مانند میلیون ها E، و O'S و U.

So that was complicated.

پس این پیچیده بود.

And of course, you know, we, I was like, oh, there's a Scrabble set here.

و البته، شما می دانید، ما، من فکر می کردم، اوه، یک مجموعه Scrabble در اینجا وجود دارد.

And my wife's like, should we play in English or French?

و مثل همسرم باید انگلیسی بازی کنیم یا فرانسوی؟

And you know, just, you know, it's sometimes hard for me to win in English.

و می دانید، فقط، می دانید، گاهی اوقات برنده شدن در انگلیسی برای من سخت است.

Yeah.

So there's really no chance of being able to win in French.

آره

بنابراین واقعاً هیچ شانسی برای برنده شدن در زبان فرانسه وجود ندارد.

But it's still a great game.

اما همچنان یک بازی عالی است.

I do love like trying to find like the, it's not just about

من عاشق تلاش برای یافتن مانند آن هستم، این فقط در مورد

finding the long words, but finding clever ways to use little words,

یافتن کلمات طولانی نیست، بلکه یافتن راه های هوشمندانه برای استفاده از کلمات کوچک است،

but maximise the extra points.

اما امتیاز اضافی را به حداکثر می رساند.

You know, if someone's put down a word with a Q in it or an X or something

می‌دانید، اگر کسی کلمه‌ای را با یک Q یا یک X یا چیزی

like that, you can find a way to incorporate that X and get a triple

شبیه به آن قرار دهد، می‌توانید راهی برای ترکیب آن X پیدا کنید و یک سه‌گانه بگیرید

and land on a double at the same time.

و همزمان روی یک دوبل فرود بیایید.

And then you can get a massive score if you're clever enough.

و سپس اگر به اندازه کافی باهوش باشید، می توانید یک نمره هنگفت دریافت کنید.

Anna: And if you struggle with spelling, 'cause I am really

آنا: و اگر با املا مشکل دارید، چون من

not very good at spelling.

در املا خیلی خوب نیستم.

I've improved a lot since teaching because I'm always looking at

من از زمان تدریس بسیار پیشرفت کرده ام زیرا همیشه در حال نگاه کردن

and writing out notes and looking at words and teaching them.

و نوشتن یادداشت ها و نگاه کردن به کلمات و آموزش آنها هستم.

Luke: Mm-hmm.

Anna: But I'm dyslexic, so spelling has always been a bit of a weak point.

لوک: مممم.

آنا: اما من نارساخوان هستم، بنابراین املا همیشه یک نقطه ضعف بوده است.

And I think I've often hidden behind that as an excuse.

و فکر می کنم اغلب به عنوان بهانه ای پشت آن پنهان شده ام.

Oh, I'm dyslexic, so I'm not gonna worry too much about it.

اوه، من نارساخوان هستم، بنابراین زیاد نگران آن نیستم.

But as a teacher, you try and hold yourself to account a bit more.

اما به عنوان یک معلم، شما سعی می کنید کمی بیشتر از خود حساب باز کنید.

Luke: Mm-hmm.

Anna: And make sure what you're putting out is good.

لوک: مممم.

آنا: و مطمئن شو که چیزی که بیرون می دهی خوب است.

So I think I've learned a lot with that.

بنابراین فکر می کنم با آن چیزهای زیادی یاد گرفته ام.

So I think maybe I'll be better at Scrabble now than I used to be.

بنابراین فکر می کنم شاید الان در اسکربل بهتر از گذشته باشم.

But you can get Junior Scrabble, can't you?

اما شما می توانید Junior Scrabble را دریافت کنید، اینطور نیست؟

So if you're an English learner, maybe Scrabble would be a

بنابراین اگر شما یک زبان آموز انگلیسی هستید، شاید Scrabble

good game for you to play.

بازی خوبی برای شما باشد.

Luke: Sure.

Anna: To help with your English.

لوک: حتما.

آنا: برای کمک به انگلیسی شما.

Luke: Absolutely.

لوک: قطعا.

Anna: But perhaps a Junior Scrabble board initially would be good.

آنا: اما شاید یک تخته اسکربل جونیور در ابتدا خوب باشد.

Luke: Yeah, yeah.

لوک: آره، آره.

Absolutely.

کاملا.

Yeah.

All those things.

آره

همه اون چیزا

I mean, board games for learning English, a hundred percent.

یعنی بازی های رومیزی برای یادگیری زبان انگلیسی صد در صد.

Great idea.

ایده عالی

'Cause, you know, it is basically a scenario in which you often have to use

زیرا، می دانید، اساساً این سناریویی است که در آن اغلب باید از

language in order to complete the game.

زبان برای تکمیل بازی استفاده کنید.

Anna: Mm-hmm.

آنا: مممم.

Luke: It essentially takes away the need for forced social interaction.

لوک: اساساً نیاز به تعامل اجتماعی اجباری را از بین می برد.

It's a great social lubricant, which is exactly what you need to practise English.

این یک روان کننده اجتماعی عالی است که دقیقاً همان چیزی است که برای تمرین انگلیسی به آن نیاز دارید. می

You know, you don't have to be like, oh and what we're gonna talk

دانی، لازم نیست مثل این باشی، اوه و

about now, you know, it's all there.

حالا در مورد چه چیزی صحبت می کنیم، می دانی، همه چیز آنجاست.

You just have to play the game and you will be encouraged to use language.

شما فقط باید بازی را انجام دهید و به استفاده از زبان تشویق خواهید شد. برای مثال،

Some games involve language like Scrabble, for example, or some others and some games

برخی از بازی‌ها شامل زبانی مانند Scrabble یا برخی بازی‌های دیگر هستند و برخی بازی‌ها

also just encourage you to use language to achieve the outcome of the game.

نیز شما را تشویق می‌کنند که از زبان برای دستیابی به نتیجه بازی استفاده کنید.

Like for example, if you have to negotiate in Monopoly for something, you know, for

مثلاً، اگر مجبور باشید در مونوپولی برای چیزی مذاکره کنید،

example, that can be really good practice.

مثلاً می‌دانید که این می‌تواند تمرین بسیار خوبی باشد.

So yeah, I should give a shout out to another teacher called Zdenek,

بنابراین بله، من باید به معلم دیگری به نام زدنک فریاد بزنم،

uh, Zdenek Lukas from the Czech Republic, who has been doing a

اوه، زدنک لوکاس از جمهوری چک، که

podcast in English for many years.

سال هاست پادکست به زبان انگلیسی انجام می دهد.

And he likes to use board games as well.

و او دوست دارد از بازی های رومیزی نیز استفاده کند.

He's kind of a huge board game enthusiast, and he has a Discord

او به نوعی علاقه‌مند به بازی‌های رومیزی است ، و یک

server called the Achievers Chamber.

سرور Discord به نام اتاق دست‌آوردها دارد.

Right.

And they do play board games there in English.

درست.

و آنها در آنجا بازی های رومیزی را به زبان انگلیسی انجام می دهند.

So he's a good person to go to if you're interested in practising

بنابراین اگر علاقه مند به تمرین

your English with board games.

انگلیسی خود با بازی های رومیزی هستید، او فرد خوبی است که می توانید به سراغش بروید.

Anna: Fantastic.

Yeah, and I think having fun while learning is always really important for

آنا: فوق العاده است.

بله، و من فکر می کنم که سرگرمی در حین یادگیری همیشه برای انگیزه بسیار مهم است،

motivation, also your brain, you process things and you know, it helps your memory.

همچنین مغز شما، چیزها را پردازش می کنید و می دانید، به حافظه شما کمک می کند.

If you are enjoying and releasing all those happy hormones.

اگر از تمام آن هورمون های شادی لذت می برید و ترشح می کنید .

Luke: Yeah.

Anna: While you are learning, it, you know, removes all the stress,

لوک: آره.

آنا: در حالی که شما در حال یادگیری هستید، می دانید، تمام استرس را از بین می برد،

which isn't good for memory.

که برای حافظه خوب نیست.

So, so play some games.

بنابراین، پس چند بازی انجام دهید.

Now, one of the great things with Scrabble is getting a Scrabble dictionary and

اکنون، یکی از چیزهای عالی اسکربل، گرفتن یک فرهنگ لغت اسکربل و

learning some of the weird and bizarre words that you'll throw down on the

یادگیری برخی از کلمات عجیب و غریب و عجیب است که روی تخته می اندازید

board and it's a high scorer and someone will go, "that's not a word!", and

و امتیاز بالایی دارد و یکی می گوید: "این یک کلمه نیست!"، و

you say, "hey, check out the Scrabble dictionary because it is a word."

شما می گویید، "هی، فرهنگ لغت اسکربل را بررسی کنید، زیرا یک کلمه است."

I actually played for my school, funnily enough, terrible speller, but I played in

من در واقع برای مدرسه ام بازی می کردم، به اندازه کافی خنده دار، املای وحشتناک، اما من در Scrabble بازی می کردم،

the Scrabble, like leagues at school, and there was always a whole bunch of random

مانند لیگ های مدرسه، و همیشه یک دسته کامل از

two letter words that I'm like, you would never use this word in a conversation.

کلمات تصادفی دو حرفی وجود داشت که من می گویم، شما هرگز از این کلمه استفاده نمی کنید. یک مکالمه.

What even is it?

حتی آن چیست؟

But there're allowed because they're in the dictionary and one of these words

اما مجاز هستند زیرا آنها در فرهنگ لغت هستند و یکی از این کلمات

is not even in the official dictionary.

حتی در فرهنگ لغت رسمی وجود ندارد.

It's allowed in the Scrabble dictionary, and it's an abbreviation of casual.

در فرهنگ لغت Scrabble مجاز است و مخفف casual است.

It's cazh, spelled C-A-Z-H.

این cazh است، با املای C-A-Z-H.

Luke: C-A-Z-H?

لوک: C-A-Z-H؟

Anna: Mm-hmm.

Cazh.

آنا: مممم.

Cazh.

Luke: Really, cazh?

لوک: واقعاً کژ؟

Anna: Mm-hmm.

آنا: مممم.

Luke: Yeah, that Scrabble dictionary is very suspect, isn't it?

لوک: آره، دیکشنری اسکربل خیلی مشکوک است، اینطور نیست؟

Don't you think?

Anna: Bit dodgy.

فکر نمی کنی؟

آنا: کمی مبهم.

Bit dodgy.

Luke: Like it's, yeah, like, my parents, when we play Scrabble with them, they

کمی مبهم

لوک: مثل اینکه، بله، مثل پدر و مادرم، وقتی با آنها اسکربل بازی می کنیم،

basically ban the Scrabble dictionary.

اساساً فرهنگ لغت اسکربل را ممنوع می کنند.

Anna: Right.

Luke: You know, because otherwise what happens is you just end up digging

آنا: درسته

لوک: می‌دانی، زیرا در غیر این صورت اتفاقی که می‌افتد این است که در نهایت

through the Scrabble dictionary, trying to justify some ridiculous three letter

در فرهنگ لغت اسکربل می‌گردی و سعی می‌کنی یک کلمه سه حرفی مضحک

word that contains an X or something.

که حاوی X یا چیزی شبیه به آن است را توجیه کنی.

Or you know, you come out with Q I.

یا می دانید، با Q I بیرون می آیید.

It's like ah, qi?

مثل آه، چی؟

And so like, everyone's like qi, that's not a word.

و به همین ترتیب، همه شبیه چی هستند، این یک کلمه نیست.

Yeah, it is qi.

بله، چی است.

It's pronounced 'key'.

It's a Chinese word.

"کلید" تلفظ می شود.

این یک کلمه چینی است.

It means energy.

یعنی انرژی.

Ah, there you go.

آه، شما بروید.

You know.

میدونی.

Anna: Yeah.

Your parents are a lot of fun.

آنا: آره

پدر و مادر شما بسیار سرگرم کننده هستند. اخیراً برای تاج گذاری

You did an episode with them recently for the coronation?

با آنها یک قسمت انجام دادید ؟

Luke: Yeah.

Anna: Yeah, they are.

لوک: آره.

آنا: بله، آنها هستند.

You can see a lot of your personality and where that's, well, not

شما می توانید بسیاری از شخصیت خود را ببینید و در جایی که این است، خوب، نه

that your personality came from your parents, you are unique.

اینکه شخصیت شما از پدر و مادرتان آمده است، شما منحصر به فرد هستید.

But, um...

اما، اوم...

Luke: Yeah, I did it myself.

لوک: آره، خودم این کار را کردم.

I built it on my own!

خودم ساختمش!

Anna: But they are, they're good fun.

آنا: اما آنها هستند، آنها سرگرم کننده هستند.

You can tell that they're quite astute and clever.

می توان گفت که آنها بسیار زیرک و باهوش هستند.

Luke: Yeah, yeah.

لوک: آره، آره.

Yeah, they are pretty smart and clever people.

بله، آنها افراد بسیار باهوش و باهوشی هستند.

Quite funny.

کاملا خنده دار.

Yeah, it's nice.

آره خوبه

Yeah.

I'm lucky.

آره

من خوش شانسم.

Lucky to have parents like that and yeah, it's nice to play board games with them.

خوش شانس هستم که چنین والدینی داریم و بله، بازی های رومیزی با آنها خوب است.

It's always pretty good fun.

همیشه بسیار سرگرم کننده است.

Although you know, my wife's very competitive and my

اگرچه می دانید، همسر من بسیار رقابتی است و

dad is competitive, right.

پدرم رقابتی است، درست است.

So there's, when the two of them clash heads...

پس وقتی دوتاشون با هم برخورد میکنن...

Anna: Oh, they fight do they?

آنا: اوه، اونا دعوا میکنن؟

Luke: Well, in a nice way.

لوک: خوب، به طرز خوبی.

Anna: Which side do I take?

آنا: کدام طرف را بگیرم؟

Obviously always your wife's.

معلومه که همیشه مال همسرت

Luke: Yeah, of course.

لوک: بله، البته.

But it's always interesting to see how the dynamic switches

اما همیشه جالب است که ببینید

when the competition arrives.

وقتی رقابت از راه می‌رسد، دینامیک چگونه تغییر می‌کند.

But it's good.

ولی خوبه

Anna: Yeah.

Luke: No, it's great.

آنا: آره

لوک: نه، عالی است.

Anna: Okay, so there's just two more words I'm gonna mention

آنا: بسیار خوب، پس فقط دو کلمه دیگر وجود دارد که

on Scrabble before we move on.

قبل از اینکه به جلو برویم، در Scrabble ذکر خواهم کرد.

Luke: Mm-hmm.

Anna: And one of them is zax, which is the highest scoring three

لوک: مممم.

آنا: و یکی از آنها zax است، که بیشترین امتیاز سه

letter word that you can have.

حرفی است که می توانید داشته باشید.

Luke: Z-A-X?

لوک: Z-A-X؟

Anna: Zax, do you know what this is?

آنا: زکس، می دانی این چیست؟

Luke: Zax?

لوک: زکس؟

Mm-hmm.

I've no idea what zax is.

مممم

من نمی دانم zax چیست.

No one ever uses the word zax.

هیچ کس هرگز از کلمه zax استفاده نمی کند.

I've never read it, heard it.

من هرگز آن را نخوانده ام، آن را شنیده ام.

Anna: It would be used in a specific industry.

آنا: در یک صنعت خاص استفاده می شود.

So if you work in a specific industry, it's a tool.

بنابراین اگر در یک صنعت خاص کار می کنید ، این یک ابزار است.

Luke: Okay.

لوک: باشه. می‌توانی

Like can you just pass me that zax over there.

فقط آن زاکس را از من بگذرانی.

Anna: Yeah.

آنا: آره

Luke: It's a tool like that.

لوک: این یک ابزار است.

Anna: Yeah.

Luke: Sorry, pass, pass you what?

آنا: آره

لوک: ببخشید، بگذر، از چی بگذر؟

The zax over there.

زاکس اونجا

It's his first day on the job.

اولین روز او در کار است.

He doesn't know what a zax is.

او نمی داند زاکس چیست.

Anna: So it's an axe that a slater uses, so it's a specific axe for a

آنا: بنابراین این تبر است که یک تیغه از آن استفاده می کند، بنابراین یک تبر خاص برای

specific job of putting nails into slate.

کار خاص قرار دادن میخ در تخته سنگ است.

Luke: Slate, which is like things that would go on the roof of a house.

لوقا: تخته سنگ که مانند چیزهایی است که بر بام خانه می روند.

Anna: Mm-hmm.

Mm-hmm.

Yeah.

آنا: مممم.

مممم

آره

Luke: Okay.

A zax is a specific hammer for hitting nails into a roof.

لوک: باشه.

زاکس یک چکش خاص برای کوبیدن میخ به سقف است.

Anna: Yeah, I believe so.

آنا: آره، من اینطور معتقدم.

Don't quote me on that.

در این مورد از من نقل قول نکنید.

I might have got that wrong.

شاید من اشتباه کرده باشم

Luke: Yeah, I'll take your word for it.

لوک: بله، من حرف شما را قبول می کنم.

Anna: A slater's axe.

آنا: تبر اسلاتر.

Now the other one, quite funny, is the word gangbang.

در حال حاضر یکی دیگر، بسیار خنده دار، کلمه gangbang است.

Luke: Oh yeah?

لوک: اوه آره؟

Anna: Oh yeah.

آنا: اوه بله.

Luke: Oh yes, okay.

لوک: اوه بله، باشه.

Wait, that's quite a long word as well for G A N G...

صبر کن، این کلمه برای G A N G نیز بسیار طولانی است...

Anna: Four, uh, four?

آنا: چهار، اوه، چهار؟

Eight!

Luke: B A N G, eight.

هشت!

لوقا: B A N G، هشت.

So that's, yeah.

پس همین است، بله.

If you've got a word that ends in a G on the board, and you've got

اگر کلمه ای دارید که به حرف G ختم می شود روی تخته، و

'angbang' in your hand then, you know...

"angbang" را در دست دارید، می دانید...

Anna: Boom!

Luke: Don't waste any time!

آنا: بوم!

لوک: وقتت رو تلف نکن!

Anna: Get on with the gangbang!

آنا: با گنگ بنگ کنار بیای!

Luke: Yeah, exactly.

لوک: آره دقیقا.

Anna: So what I've got here is the word was allowed in the second edition of

آنا: بنابراین آنچه من در اینجا به دست آورده ام این است که این کلمه در ویرایش دوم

the Scrabble dictionary, but then it got removed from the third edition and

فرهنگ لغت اسکربل مجاز بود، اما سپس از ویرایش سوم حذف شد و

then was reintroduced in the fourth.

سپس در چهارمین مجدداً معرفی شد.

Now apparently this is because it changed meaning over the time.

اکنون ظاهراً به این دلیل است که در طول زمان معنی آن تغییر کرده است.

So gangbang, it's transitioned its meaning from participating

بنابراین gangbang، معنای خود را از شرکت

in gang related activities.

در فعالیت های مرتبط با باند تغییر داده است.

Luke: Right.

لوک: درسته

Gangbanging or to be a gangbanger.

Gangbanging یا باندبازی بودن.

Anna: Yeah.

Yes.

آنا: آره

آره.

Yeah.

So, me and my gang are gonna go and hang out in the fields

آره

بنابراین، من و گروهم می‌رویم و در مزارع وقت می‌گذرانیم

and just make daisy chains.

و فقط زنجیر گل می‌زنیم.

We're just having a gangbang.

ما فقط داریم یک باندبازی می کنیم.

Luke: Um, I dunno about that.

لوک: اوم، من در مورد آن نمی دانم.

I think it would be more like what, some guys going and

فکر می‌کنم بیشتر شبیه چه چیزی باشد، بعضی از بچه‌ها می‌روند و

stealing a car or something, no?

ماشین یا چیزی را می‌دزدند، نه؟

Anna: Maybe.

Luke: Or maybe something as innocent as just collecting flowers.

آنا: شاید.

لوک: یا شاید چیزی به معصومیت جمع آوری گل.

Yeah.

آره

Anna: Perhaps.

I've never been involved with any gang activities.

آنا: شاید.

من هرگز با هیچ گونه فعالیت باندی درگیر نبودم.

So, and some people might be listening, going, what on earth are they...?

بنابراین، و برخی از مردم ممکن است گوش کنند، می روند، آنها چه هستند...؟

Why are they laughing so much?

چرا اینقدر می خندند؟

What is going on?

چه خبره؟

The like overarching meaning of this word that everyone knows it

معنای فراگیر این کلمه که همه آن را

for is a bunch of chaps having intimate relations with one woman.

با آن می شناسند، انبوه دخترهایی است که با یک زن روابط صمیمی دارند.

Luke: Mm-hmm.

Anna: And so that's why we're kind of like sniggering and giggling.

لوک: مممم.

آنا: و به همین دلیل است که ما به نوعی شبیه خرخر کردن و قهقهه زدن هستیم.

Luke: About sex - lol.

لوک: در مورد رابطه جنسی - lol.

Anna: So yes, initially it was thought of as gang related activities

آنا: بنابراین بله، در ابتدا به عنوان فعالیت های مرتبط با باند و

to then something quite naughty.

سپس چیزی کاملاً شیطانی در نظر گرفته شد.

And then it went back to meaning participating in gang related activities.

و سپس به معنای شرکت در فعالیت های مرتبط با باند بازگشت.

I don't know how that happens.

من نمی دانم چگونه این اتفاق می افتد.

Luke: So as the word sort of drifted in and out of acceptability.

لوقا: به طوری که کلمه به نوعی از مقبولیت منحرف شد و از آن خارج شد.

Anna: Yeah.

آنا: آره

Luke: The word has become because, 'cause yeah, in Scrabble...

لوک: این کلمه به این دلیل تبدیل شده است، "چون آره، در اسکرابل...

Anna: It was in and out, in and out.

آنا: داخل و خارج بود، داخل و خارج بود.

In and out.

داخل و خارج.

Luke: Yeah.

That's another way of saying it, Anna, yeah.

لوک: آره.

این یک راه دیگر برای گفتن آن است، آنا، بله.

Anna: Yeah.

آنا: آره

Luke: 'Cause in Scrabble, like rude or taboo or swear words are not allowed,

لوک: چون در اسکرابل، کلمات بی ادبانه یا تابو یا فحش مجاز نیستند،

which I find completely wrong and disappointing because I mean, you

که به نظر من کاملاً اشتباه و ناامیدکننده است، زیرا منظورم این است، می

know, why exclude the swear words?

دانید، چرا کلمات ناسزا را حذف کنید؟

Anna: Maybe it's because it's not family friendly.

آنا: شاید به این دلیل است که خانواده پسند نیست.

Luke: Oh, yeah, yeah.

لوک: اوه، آره، آره.

Okay.

If you're playing it with your grandma, and you write, you know, you put down

باشه.

اگر با مادربزرگت بازی می‌کنی، و می‌نویسی، می‌دانی،

gangbang and then, you know, you say, well, it's in the rules, grandma,

گنگ‌بنگ را خاموش می‌کنی و بعد، می‌دانی، می‌گویی، خوب، این در قوانین است، مادربزرگ،

you're allowed to use that word.

تو مجاز به استفاده از آن کلمه هستی.

Yeah, I suppose they're just trying to prevent those sort of family, potential

بله، فکر می‌کنم آنها فقط سعی می‌کنند از آن دسته از خانواده‌ها،

problems that could be caused by writing extremely rude words on a board.

مشکلات بالقوه‌ای که می‌تواند با نوشتن کلمات بسیار رکیک روی تخته ایجاد شود، جلوگیری کنند.

I mean, it, you know, depends how committed you are to winning

منظورم این است که، می دانید، بستگی دارد که چقدر متعهد به برنده شدن در

the game, doesn't it really?

بازی هستید، اینطور نیست؟

If you're like, I'm gonna risk it all.

اگر دوست داری، من همه چیز را به خطر می اندازم.

And I'm gonna, I'm gonna write gangbang.

و من می خواهم، من می خواهم gangbang بنویسم.

I don't care what my grandparents think.

برایم مهم نیست که پدربزرگ و مادربزرگم چه فکری می کنند.

I wanna win this game and I'm prepared to defend my choice.

من می خواهم این بازی را ببرم و آماده دفاع از انتخابم هستم. اگر لازم باشد

I'll Google it in front of them if I have to.

جلوی آنها گوگل می کنم .

Anna: And display the trophy with pride.

آنا: و جام را با افتخار به نمایش بگذار.

Luke: Yeah.

Anna: Okay.

لوک: آره.

آنا: باشه.

So that's Scrabble.

پس این دستمالی است.

We'll leave that there.

ما آن را آنجا می گذاریم.

Luke: Okay.

Yeah.

لوک: باشه.

آره

Anna: So some, I think when it comes to board games, you're either a lover

آنا: بنابراین، من فکر می‌کنم بعضی‌ها وقتی صحبت از بازی‌های رومیزی می‌شود، شما یا عاشق

of games that really take strategy and thinking, so they're like strategic

بازی‌هایی هستید که واقعاً استراتژی و تفکر دارند، بنابراین آنها مانند بازی‌های استراتژیک هستند

games that you have to use your brain.

که باید از مغز خود استفاده کنید.

Luke: Mm-hmm.

لوک: مممم.

Anna: Or they're just a game of chance.

آنا: یا آنها فقط یک بازی شانسی هستند.

And I guess with younger children, a lot of their board games tend

و من حدس می‌زنم با بچه‌های کوچک‌تر، بسیاری از بازی‌های رومیزی آنها

to be just rolling a dice or, you know, picking the right card.

فقط تاس انداختن یا، می‌دانید، انتخاب کارت مناسب است.

It's all a game of chance.

همه اینها یک بازی شانسی است.

For example, Snakes and Ladders, the old classic Snakes and Ladders.

به عنوان مثال، مارها و نردبان ها، مارها و نردبان های کلاسیک قدیمی.

Luke: Snakes and Ladders.

لوقا: مارها و نردبان ها.

Yeah.

آره

Anna: You just have to get the right numbers and work your way up the board.

آنا: شما فقط باید اعداد درست را بدست آورید و به سمت بالا حرکت کنید.

And what happens if you land on a ladder?

و اگر روی یک نردبان فرود بیایید چه اتفاقی می افتد؟

Luke: You climb up it.

لوک: تو از آن بالا برو.

If you land on a snake's head, just like in the real world,

اگر روی سر مار فرود بیایید، درست مانند دنیای واقعی، تا انتها به

you slide all the way down.

پایین سر می‌خورید.

All the way down to its tail.

تمام راه تا دمش.

Anna: Yeah.

Luke: I mean, yeah.

It's not based in, it's not a very realistic game, I suppose.

آنا: آره

لوک: یعنی آره.

این یک بازی واقعی نیست، فکر می کنم.

Anna: No.

آنا: نه.

Luke: You're more likely to get bitten by the snake, I suppose.

لوک: احتمال اینکه مار گزیده شود، بیشتر است.

Especially if you land on its head.

به خصوص اگر روی سرش فرود بیایید.

Anna: Yeah.

آنا: آره

Luke: But anyway, yeah.

لوک: اما به هر حال، آره.

In terms of the game, yeah.

از نظر بازی، بله.

You climb up the ladder if you land at the bottom of it, if you're lucky enough.

اگر به اندازه کافی خوش شانس باشید، اگر در انتهای آن فرود بیایید، از نردبان بالا می روید.

And if you land on a snake's head, you slide all the way down to the bottom

و اگر روی سر مار فرود بیایید، تا انتها به پایین سر می‌خورید

and it's, yeah, the drama, the, ahh no!

و این، بله، درام است، آه نه!

Slide all the way down!

تمام راه را به سمت پایین بلغزانید!

But yeah, the kids love it because it's pretty simple stuff.

اما بله، بچه ها آن را دوست دارند زیرا چیزهای بسیار ساده ای است.

Anna: Yeah.

Aging up again.

آنا: آره

دوباره پیر شدن

One of the things I used to play a lot as a child was Trivial Pursuit.

یکی از چیزهایی که در کودکی زیاد بازی می کردم، بازی Trivial Pursuit بود.

Did you ever play that?

آیا تا به حال آن را بازی کردید؟

Luke: Oh, yeah.

لوک: اوه، آره.

I love a bit of Trivial Pursuit.

من کمی دنبال Trivial Pursuit را دوست دارم.

Anna: What do you love about it?

آنا: چه چیزی را در آن دوست داری؟

Luke: I think the trivia more than the pursuit.

لوک: من فکر می کنم چیزهای بی اهمیت بیشتر از تعقیب.

Anna: Right.

Luke: In fact, I'm quite happy sometimes to just get the box of cards and just

آنا: درسته

لوک: در واقع، من گاهی اوقات خیلی خوشحالم که فقط جعبه کارت ها را می گیرم و

like, just ask me some questions.

فقط از من سؤال می پرسم.

Let's ask each other questions, you know?

بیایید از هم سوال بپرسیم، می دانید؟

Never mind about these bits of different coloured cheese in a wheel.

هرگز به این تکه‌های پنیر با رنگ‌های مختلف در چرخ توجه نکنید.

Like what?

مانند آنچه که؟

Just ask the questions.

فقط سوالات را بپرسید.

Anna: Yeah.

That's right.

آنا: آره

درست است.

I called it a pie in the notes, but you're right, it's a

در نت ها اسمش را گذاشتم پای، اما درست می گویید،

wheel and it's cheeses, right?

چرخ است و پنیر است، درست است؟

Luke: Well, I don't know, 'cause like when you play Trivial Pursuit, people will

لوک: خوب، نمی‌دانم، چون مثل زمانی که بازی Trivial Pursuit را بازی می‌کنید، مردم

just decide to call it a pie or cheese.

تصمیم می‌گیرند آن را پای یا پنیر بگذارند.

It's cheese pies.

این پای پنیر است.

Anna: Yeah.

Luke: I don't know really.

آنا: آره

لوک: من واقعا نمی دانم.

That's not written in the rules, is it?

این در قوانین نوشته نشده است، اینطور است؟

I dunno.

Segments, segments.

نمیدونم.

بخش ها، بخش ها.

Anna: It sounds really familiar.

آنا: واقعا آشنا به نظر می رسد.

As soon as you said cheese, that really made sense to me.

همین که گفتی پنیر، واقعاً برای من منطقی بود.

I was like, yeah, that's what we used to call it.

من فکر می کردم، آره، این همان چیزی است که ما به آن می گفتیم.

I couldn't remember.

یادم نمی آمد.

I'm sure that's what it's written as.

مطمئنم همینطور نوشته شده

You have a cheese.

شما یک پنیر دارید.

Luke: Because Trivial Pursuit, it's got a kind of air of slight

لوک: از آنجایی که بازی Trivial Pursuit، نوعی

sophistication about it and sort of, oh, we're very clever and sophisticated.

پیچیدگی جزئی در مورد آن دارد و به نوعی، اوه، ما بسیار باهوش و پیچیده هستیم.

We know things about science and geography, and history

ما چیزهایی درباره علم و جغرافیا و تاریخ

and literature and the arts.

و ادبیات و هنر می دانیم.

Anna: Mm-hmm.

Luke: I don't think they're referring to those pieces as cheeses.

آنا: مممم.

لوک: فکر نمی‌کنم آنها به آن قطعات به عنوان پنیر اشاره کنند.

I think they call them segments.

فکر کنم بهشون میگن بخش.

Anna: Oh, oh yes.

آنا: اوه، اوه بله.

Luke: I guess so.

I would imagine so.

لوک: حدس می‌زنم همینطور باشد.

من چنین تصور می کنم.

Anna: That would be sensible.

آنا: این معقول است.

Yeah.

So for those listening, Trivial Pursuit is basically a round board game?

آره

بنابراین برای کسانی که گوش می دهند، Trivial Pursuit اساسا یک بازی تخته گرد است؟

Well, it has a big circle that you have to get around, and as you keep going around

خوب، دایره بزرگی دارد که باید دور آن بچرخید، و همانطور که

it with your little piece that has loads of segments that are empty, you have

با قطعه کوچک خود که تعداد زیادی بخش خالی دارد، به

to fill up your, let's call it a pie.

دور آن می‌چرخید، باید آن را کیک بنامیم.

You have to fill up your pie with all these little pieces.

شما باید پای خود را با تمام این تکه های کوچک پر کنید.

And you get those pieces by landing on different colours,

و با فرود بر روی رنگ های مختلف،

which are different topics.

که موضوعات متفاوتی هستند، آن قطعات را دریافت می کنید.

So you have things like sports and leisure, geography, arts and

بنابراین شما چیزهایی مانند ورزش و اوقات فراغت، جغرافیا، هنر و

literature, things like that.

ادبیات، چیزهایی مانند آن دارید.

Luke: Yeah.

Anna: So different topics of questions and every time you land on

لوک: آره.

آنا: بنابراین موضوعات مختلف سوالات و هر بار که روی

a square, you get asked that question.

یک مربع فرود می آیید، این سوال از شما پرسیده می شود.

If you can answer it, you get your cheese or your segment or whatever it is.

اگر بتوانید به آن پاسخ دهید، پنیر یا بخش خود یا هر چیز دیگری را دریافت می کنید.

You get your piece.

شما قطعه خود را دریافت می کنید.

Luke: Cheese is good.

لوک: پنیر خوب است.

Anna: And when you fill up your entire pie, wheel, then you no

آنا: و وقتی کل پای، چرخ خود را پر کردید، دیگر لازم نیست به

longer have to keep going around.

دور و بر خود ادامه دهید.

You can move up the middle and it's the first person to then get, and

می توانید از وسط به سمت بالا حرکت کنید و اولین نفری است که می توانید آن را بدست آورید و

you have to roll the exact number.

باید عدد دقیق را بنویسید.

It's so frustrating to get into the middle and then you are the winner, and

خیلی ناامید کننده است که وارد وسط شوید و سپس شما برنده شوید، و

I think that's the downfall of the game.

من فکر می کنم این نقطه ضعف بازی است.

Like you said, the fun is the trivia, it's answering the questions.

همانطور که گفتید، سرگرمی چیزهای بی اهمیت است، پاسخ دادن به سوالات است.

The boring bit is having to roll the dice and get the right numbers

نکته خسته کننده این است که باید تاس بیندازید و اعداد مناسب را

to get to where you need to be.

برای رسیدن به جایی که باید باشید به دست آورید.

Luke: But it's quite clever in the way that they've made the game where

لوک: اما این کاملاً هوشمندانه است که آنها بازی را در جایی ساخته اند که

if it wasn't for the board and the cheeses and the pies and going around

اگر تخته و پنیرها و پای ها نبودند و دور زدن و

and collecting cheese and going to the middle, if it wasn't for that,

جمع کردن پنیر و رفتن به وسط، اگر این نبود. ،

it would essentially just be a list of questions under different topics.

اساساً فقط فهرستی از سؤالات تحت موضوعات مختلف است.

Anna: It'd be a quiz.

Luke: It'd just be a quiz.

آنا: این یک مسابقه است.

لوک: این فقط یک مسابقه است.

They could have sold it as a book.

می توانستند آن را به عنوان کتاب بفروشند.

Anna: Yeah.

Just gone to the pub, gone to a pub quiz.

آنا: آره

فقط به میخانه رفتم، به مسابقه میخانه رفتم.

Luke: Yeah, exactly yeah.

No, obviously this is the joy of the board game as a thing that there's a

لوک: بله، دقیقاً آره.

نه، بدیهی است که این لذت بازی رومیزی است که یک تخته وجود دارد

board and you wait your turn, you roll some dice and yeah, you know, the ritual

و شما منتظر نوبت خود می‌شوید، کمی تاس می‌اندازید و بله، می‌دانید، مراسم

of a board game is a fantastic thing.

یک بازی رومیزی چیز خارق‌العاده‌ای است.

And so yeah, let's just turn a quiz into a board game.

و بنابراین بله، بیایید فقط یک مسابقه را به یک بازی رومیزی تبدیل کنیم.

And they've done a very good job.

و آنها کار بسیار خوبی انجام داده اند.

It's one of the most successful board games that's ever been created.

این یکی از موفق ترین بازی های رومیزی است که تا کنون ساخته شده است.

Anna: Lots of versions of it.

آنا: نسخه های زیادی از آن.

I think for me, one of the downfalls is that it does go out of date.

فکر می‌کنم برای من، یکی از بدی‌ها این است که قدیمی شده است.

If you are young, it goes out of date for you quite quickly.

اگر جوان هستید، خیلی زود برای شما قدیمی می شود.

So I was quite young when I started playing this, and there were questions

بنابراین زمانی که این بازی را شروع کردم کاملاً جوان بودم و سؤالاتی

about like, politics and things.

در مورد سیاست و چیزهایی وجود داشت.

I was a kid.

من بچه بودم.

Luke: Yeah.

Anna: I had no idea about, if you had like arts and leisure and it's about movies and

لوک: آره.

آنا: من هیچ نظری نداشتم، اگر شما مانند هنر و اوقات فراغت و در مورد فیلم ها و

things, it could be very much of its time and not as relevant or well-known, so...

چیزها باشد، می تواند در زمان خودش باشد و آنقدرها مرتبط یا معروف نباشد، بنابراین...

Luke: Also quite American-centric as well.

لوک: همچنین کاملا آمریکایی محور همچنین.

Some of the early, maybe the first edition.

برخی از نسخه های اولیه، شاید اولین.

That's the one I think that we've got at my parents' house.

این همان چیزی است که فکر می کنم در خانه پدر و مادرم داریم.

It's always funny playing Trivial Pursuit with my parents that edition

بازی Trivial Pursuit با پدر و مادرم در آن نسخه همیشه خنده‌دار است،

because there's always a moment where everyone sort of sneers at the game.

زیرا همیشه لحظه‌ای وجود دارد که همه به نوعی به بازی تمسخر می‌کنند.

This is written by an American, you know, like.

این را یک آمریکایی نوشته است.

'Cause all the questions are about American public figures and American

زیرا همه سؤالات در مورد شخصیت های عمومی آمریکایی و

this and American that I think.

این آمریکایی و به نظر من آمریکایی است.

So it's always quite funny when that, I mean, at some point someone gets it wrong.

بنابراین همیشه خیلی خنده دار است، منظورم این است که در یک مقطع زمانی کسی اشتباه می کند.

And there's, this is an American, isn't it who wrote this?

و این یک آمریکایی است، مگر این نیست که این را نوشته است؟

Anna: You can always update the cards, just buy a fresh box I guess.

آنا: همیشه می‌توانید کارت‌ها را به‌روزرسانی کنید، فقط یک جعبه تازه بخرید.

Luke: Yeah, yeah.

لوک: آره، آره.

Anna: And just swap them in.

آنا: و فقط آنها را با هم عوض کن.

I'm gonna ask you a few questions now.

اکنون از شما چند سوال می پرسم.

Luke: Okay.

Anna: Are you ready?

لوک: باشه.

آنا: آماده ای؟

Luke: Uh, no.

لوک: اوه، نه.

Anna: No?

Luke: But I'll answer them anyway.

آنا: نه؟

لوک: اما به هر حال من به آنها پاسخ خواهم داد.

Anna: Okay.

آنا: باشه.

So this one is a, what topic is this?

پس این یکی است، این چه موضوعی است؟

It gives you a clue when you know the topic.

وقتی موضوع را می دانید به شما سرنخی می دهد.

So this is a sports and leisure question.

بنابراین این یک سوال ورزشی و اوقات فراغت است.

Luke: Sports and leisure.

لوقا: ورزش و اوقات فراغت.

Okay.

باشه.

Anna: True or false?

آنا: درست یا غلط؟

Competitive tickling exists.

غلغلک رقابتی وجود دارد.

Luke: Competitive tickling.

لوک: قلقلک دادن رقابتی.

That's when you tickle someone...

اونوقته که یه نفر رو قلقلک میدی...

Anna: Like when you like, rub them with your fingers to make them laugh.

آنا: مثل وقتی که دوست داری با انگشتت بمالش تا بخنده.

Luke: The ribs, under the arms, the soles of the feet,

لوک: دنده ها، زیر بازوها، کف پاها،

competitive tickling, true or false?

قلقلک رقابتی، درست یا غلط؟

It's, I'm gonna say it's true.

این است، من می خواهم بگویم که درست است.

I think it's true.

من فکر می کنم درست است.

Anna: You are correct.

آنا: حرف شما درست است.

You get a cheese.

پنیر می گیری

Luke: Oh, brilliant.

لوک: اوه، عالی.

Yeah.

آره

Competitive tickling.

غلغلک دادن رقابتی.

Yeah.

آره

Right.

I wonder what the rules are for that, that you...

درست.

من تعجب می کنم که چه قوانینی برای آن وجود دارد، که شما...

Anna: Maybe it's that you have to make the other person wet themselves laughing.

آنا: شاید به این دلیل است که باید کاری کنید که طرف مقابل خود را خیس کند و بخندد.

Luke: You get bonus points if, yeah, if they wet themselves.

لوک: اگر آنها خودشان را خیس کنند، امتیاز پاداش می گیرید.

Anna: Yeah.

I'm going to divulge, my dad when I was younger, used to tickle me

آنا: آره می

خواهم فاش کنم، پدرم وقتی کوچکتر بودم، آنقدر مرا غلغلک می داد

until it was just uncomfortable.

تا اینکه ناراحت بودم.

Luke: Yeah.

Anna: He would just tickle me and I'd be like, no, please stop.

لوک: آره.

آنا: او فقط مرا قلقلک می داد و من می خواهم بگویم، نه، لطفا بس کن.

Please stop.

Please stop.

لطفا بس کن.

لطفا بس کن.

And once he tickled me until I wet myself.

و یکبار مرا قلقلک داد تا اینکه خودم را خیس کردم.

Luke: Oh my God.

لوک: اوه خدای من.

Really?

واقعا؟

Anna: Yeah.

It was horrendous.

آنا: آره

وحشتناک بود

I was like, look what you made me do!

من می خواستم ببینم چه کاری انجام دادی!

He was so good at tickling and I just, I couldn't resist.

او در غلغلک دادن بسیار خوب بود و من فقط، نمی توانستم مقاومت کنم.

It was awful.

خیلی بد بود.

Luke: Yeah.

Well, when you know someone, and you know, that you, you

لوک: آره.

خوب، وقتی کسی را می‌شناسید و می‌دانید که خودتان هستید،

know exactly how to tickle them.

دقیقاً می‌دانید چگونه او را قلقلک دهید.

Anna: Mm-hmm.

Luke: Then it's very hard not to tickle them, isn't it?

آنا: مممم.

لوک: پس قلقلک ندادنشون خیلی سخته، نه؟

Yeah.

But you should probably stop before that person has to change

آره

اما احتمالاً باید قبل از اینکه آن شخص مجبور شود

their trousers or something.

شلوار یا چیزی دیگرش را عوض کند، دست از کار بکشید.

Anna: Yeah.

I was a child.

آنا: آره

من یک بچه بودم.

I mean, it's not like I did this as an adult, you know?

یعنی اینطور نیست که من در بزرگسالی این کار را انجام دادم، می دانید؟

Luke: Yeah.

لوک: آره.

Anna: So we'll forgive me for that one.

آنا: پس بابت اون یکی میبخشیم.

Luke: Yeah.

Anna: But the next question on my list is a...

لوک: آره.

آنا: اما سوال بعدی در لیست من یک ...

Luke: Science and nature.

لوک: علم و طبیعت است.

FE is the abbreviation of which element on the periodic table?

FE مخفف کدام عنصر در جدول تناوبی است؟

Okay.

I did study chemistry at school.

باشه.

من در مدرسه شیمی خواندم.

Anna: Good.

Luke: I think this is one of the only ones I remember along with Au, which is gold.

آنا: خوب.

لوک: فکر می کنم این یکی از تنها مواردی است که همراه با طلا به یاد دارم.

Eh, you!

آه، تو!

Now there's, there's no joke there, you think about it.

در حال حاضر وجود دارد، هیچ شوخی وجود دارد ، شما در مورد آن فکر کنید.

But Fe is, is it iron?

اما آهن است، آیا آهن است؟

Anna: That's right.

آنا: درست است.

Luke: Yes.

Anna: Well done.

Luke: Yes.

لوک: بله.

آنا: آفرین.

لوک: بله.

Anna: Ding ding!

You get two stars or two cheeses, confused the game.

آنا: دینگ دینگ!

شما دو ستاره یا دو پنیر دریافت می کنید، بازی را اشتباه گرفته اید.

Okay, last question 'cause I don't wanna drag this out too much.

بسیار خب، سوال آخر، چون نمی‌خواهم این موضوع را خیلی طولانی کنم.

Luke: Okay.

لوک: باشه.

Anna: A and L is arts and literature.

آنا: الف و ل هنر و ادبیات است.

Luke: Arts and literature.

لوقا: هنر و ادبیات.

Anna: Which classic novel opens with the line "Call me Ishmael."

آنا: کدام رمان کلاسیک با ردیف «مرا اسماعیل صدا کن» آغاز می شود.

Luke: Call me Ishmael.

لوک: من را اسماعیل صدا کن.

I don't know.

من نمی دانم.

I have no idea.

هیچ نظری ندارم.

I should probably guess, but I'm not going to.

احتمالاً باید حدس بزنم، اما قرار نیست.

Anna: Okay.

Luke: But I don't know who is...what's that?

آنا: باشه.

لوک: ولی من نمیدونم کیه...این چیه؟

Anna: Moby Dick.

آنا: موبی دیک.

Luke: Oh, right.

لوک: اوه، درست است.

Anna: Have you read it?

Luke: I should have known that.

آنا: خوندی؟

لوک: من باید این را می دانستم. آیا

Have you read it?

آن را خوانده اید؟

Anna: I haven't read it.

آنا: من نخوانده ام. آیا

Have you read it?

Luke: No, I haven't read it, but I'd like to read it.

آن را خوانده اید؟

لوک: نه، من آن را نخوانده ام، اما دوست دارم آن را بخوانم.

But I'm put off by the fact that it's exceedingly long.

اما من از این واقعیت که بسیار طولانی است، ناامید هستم.

Anna: Yeah.

Like War and Peace.

آنا: آره

مثل جنگ و صلح.

Luke: Yeah.

لوک: آره.

Yeah.

Anna: Yeah.

Luke: Exactly.

آره

آنا: آره

لوک: دقیقا.

Anna: Okay, so I have one question for the listeners at home, so please don't

آنا: بسیار خوب، پس من یک سوال از شنوندگان در خانه دارم، پس لطفاً به

answer this Luke, you can message me later if you think you know the answer.

این لوک پاسخ ندهید، اگر فکر می کنید پاسخ را می دانید می توانید بعداً به من پیام دهید.

Luke: Mm-hmm.

لوک: مممم.

Anna: If you are listening and you are listening or watching on YouTube, then

آنا: اگر گوش می دهید و در یوتیوب گوش می دهید یا تماشا می کنید، می

you can write the answer in the comments.

توانید پاسخ را در نظرات بنویسید.

The question is, what is the only country to start with the letter O?

سوال این است که تنها کشوری که با حرف O شروع می شود کدام است؟

Luke: Don't Google it, folks.

لوک: مردم آن را در گوگل جستجو نکنید.

Anna: Yeah, don't cheat.

آنا: آره، تقلب نکن.

Luke: Use your brain.

لوک: از مغزت استفاده کن.

Anna: Okay, so that's Trivial Pursuit.

آنا: باشه، پس این یک تعقیب بی اهمیت است.

So now one of the most played board games in the world, and it's also

بنابراین در حال حاضر یکی از پربازدیدترین بازی های رومیزی در جهان، و همچنین

the most owned board or board game in the UK is, what do you think?

دارای مالکیت ترین بازی رومیزی یا تخته ای در انگلستان است، نظر شما چیست؟

Luke: Um.

لوک: اوم

Hmm.

هوم

Hmm.

هوم

Anna: Like a standard piece of kit in everyone's house?

آنا: مثل یک کیت استاندارد در خانه همه؟

Luke: Cluedo.

لوک: کلودو.

Anna: Oh no, I don't have a Cluedo set here.

آنا: اوه نه، من اینجا مجموعه کلودو ندارم.

Luke: Oh, okay.

لوک: اوه، باشه.

So it's not Cluedo.

پس کلودو نیست.

Well, it, can we go back to the classics like chess?

خب، آیا می‌توانیم به کلاسیک‌هایی مانند شطرنج بازگردیم؟

Anna: Chess.

Luke: Chess, okay.

آنا: شطرنج.

لوک: شطرنج، باشه.

Anna: Yeah.

آنا: آره

Luke: Yeah.

I feel like chess is an ancient game or something.

لوک: آره.

من احساس می کنم شطرنج یک بازی باستانی یا چیزی است.

Anna: It is.

آنا: همینطور است.

It dates back to the sixth sixth century.

قدمت آن به قرن ششم برمی گردد.

Luke: The sixth century.

لوقا: قرن ششم.

Anna: Yeah.

Luke: Not the sick century where everyone was sick with the plague.

آنا: آره

لوقا: نه قرن بیمار که همه در آن مبتلا به طاعون بودند.

Anna: Well, they probably were quite sick in the sixth century.

آنا: خوب، آنها احتمالاً در قرن ششم کاملاً بیمار بودند.

Luke: I expect so.

لوک: من چنین انتظاری دارم.

But the sixth century.

اما قرن ششم.

Anna: Yeah.

Luke: So that's 500 to 599 AD.

آنا: آره

لوقا: یعنی 500 تا 599 بعد از میلاد.

Anna: I'll trust you on that one.

آنا: من در این مورد به شما اعتماد خواهم کرد.

Yeah.

آره

I don't do mental maths.

من ریاضیات ذهنی نمی کنم.

Maths.

ریاضی.

Luke: I'm pretty sure that's right.

لوک: من کاملاً مطمئن هستم که درست است.

Okay.

It's the dark ages.

باشه.

دوران تاریکی است.

Anna: Yes.

آنا: بله.

It's a very old game, which means that some of the rules and

این یک بازی بسیار قدیمی است، به این معنی که برخی از قوانین و

the way the players move on the board is quite bizarre, really.

نحوه حرکت بازیکنان روی تخته واقعاً عجیب و غریب است. آیا

Can you remember what all the, you said in the previous episode,

می توانید به یاد بیاورید که در قسمت قبلی،

our little chat about Monopoly, that you don't really do chess?

گفتگوی کوچک ما در مورد مونوپولی، چه چیزی را گفتید که واقعاً شطرنج کار نمی کنید؟

Luke: I love chess.

لوک: من عاشق شطرنج هستم.

Don't get me wrong.

I love chess.

اشتباه نکنید

من عاشق شطرنج هستم.

I'm fascinated by chess.

من شیفته شطرنج هستم.

I do play chess sometimes, but it's too, it's a little beyond me.

من گاهی شطرنج بازی می کنم، اما همینطور است، کمی فراتر از من است.

Anna: Okay.

Luke: But I know the rules.

آنا: باشه.

لوک: اما من قوانین را می دانم.

So you've got your castles, I call them castles, on the corners.

بنابراین شما قلعه های خود را دارید، من آنها را قلعه می نامم، در گوشه و کنار.

Anna: Yeah.

Yeah.

آنا: آره

آره

Are they, they're supposed to be, 'cause I call them castles too.

آیا آنها قرار است باشند، زیرا من آنها را قلعه هم می نامم.

But aren't they like rooks?

اما آیا آنها مانند روک نیستند؟

Are they rooks?

آیا آنها روک هستند؟

Luke: Rooks.

Rooks.

Yeah.

لوک: روکس.

روک ها

آره

That's right.

They should be called rooks, I think.

درست است. به

نظر من باید آنها را روک نامید.

And they go horizontally and vertically.

و به صورت افقی و عمودی حرکت می کنند.

Anna: Uh-huh.

آنا: اوهوم.

Luke: Then you've got...

Anna: So straight lines.

لوک: پس باید...

آنا:خطوط مستقیم.

I just think about they go in straight lines.

من فقط به این فکر می کنم که آنها در خطوط مستقیم حرکت می کنند.

Luke: Straight lines.

Exactly.

لوک: خطوط مستقیم.

دقیقا.

Left, right up, down.

چپ، راست بالا، پایین.

Anna: But then I guess a diagonal is a straight,

آنا: اما من حدس می‌زنم که یک مورب مستقیم است،

Luke: Ehh.

Anna: It's straight, it doesn't deviate.

لوک: هه.

آنا: مستقیم است، منحرف نمی شود.

Luke: Yeah.

لوک: آره.

True.

درست است، واقعی.

Anna: Yeah.

Luke: It's not curved, is it, diagonal?

آنا: آره

لوک: منحنی نیست، مورب است؟

Anna: No.

Luke: Anyway.

Anna: Straight line.

آنا: نه.

لوک: به هر حال.

آنا: خط مستقیم.

Luke: Up, down, left, right.

لوک: بالا، پایین، چپ، راست.

These are the rooks.

اینها روک ها هستند.

Anna: Yeah.

Luke: Then, you've got the knights.

آنا: آره

لوک: پس شما شوالیه ها را دارید.

Anna: Mm-hmm.

آنا: مممم.

Luke: Or horses.

Anna: The little horseys.

لوک: یا اسب ها.

آنا: اسب های کوچولو.

Luke: Yeah, little horses.

لوک: آره، اسب های کوچولو.

And they do an interesting L shape, which is quite interesting.

و شکل L جالبی را انجام می دهند که بسیار جالب است.

They can go forward three and right one or forward three and left one.

آنها می توانند سه به جلو و یک راست یا جلو سه و یک چپ بروند.

Anna: Is it forward three?

آنا: جلو سه؟

Yeah, it is forward three.

بله، سه جلوتر است.

Luke: It's like, yeah.

Anna: From the one they're on, then two forward from there, right?

لوک: مثل اینکه، آره.

آنا: از همونی که رویش هستن، بعد دو تا جلو، درسته؟

Luke: Yeah.

They can kind of go in any direction in that pattern, like,

لوک: آره.

آنها می توانند به هر جهتی در آن الگو بروند، مانند،

you know, or they can go right.

می دانید، یا می توانند درست پیش بروند.

And then, oh, I just can't!

و بعد، اوه، من نمی توانم!

L shapes.

اشکال L

Anna: Yeah.

L shape.

آنا: آره

شکل L.

So it's actually two from the square they're on.

بنابراین در واقع دو تا از مربعی است که در آن قرار دارند.

Luke: Yeah.

Anna: They can only move two more squares forward.

لوک: آره.

آنا: آنها فقط می توانند دو مربع دیگر را جلو ببرند.

Luke: Oh, is it two?

لوک: اوه، دو تا است؟

Anna: Yeah.

I don't think it's three.

آنا: آره

فکر نکنم سه تا باشه

Luke: It's not three.

Anna: Because if you are starting your horse, or your knight...

لوک: سه تا نیست.

آنا: چون اگر اسب یا شوالیه ات را شروع کنی...

Luke: Yeah.

Anna: You can jump over.

لوک: آره.

آنا: می تونی بپری.

It's the only player that can jump.

این تنها بازیکنی است که می تواند بپرد.

Luke: Of course it's two.

لوک: البته دو تا است.

Yeah.

Anna: So it jumps over the pawn.

آره

آنا: پس از روی پیاده می پرد.

We'll come back to those, jump over the pawn and then move across.

ما به آن‌ها برمی‌گردیم، از روی پیاده می‌پریم و سپس حرکت می‌کنیم.

Luke: Right.

Anna: So it's only two forward and one across.

لوک: درسته

آنا: پس فقط دو تا جلو و یکی روبه‌رو است.

Luke: Yeah.

Okay.

لوک: آره.

باشه.

And, you know, in any variation of that, that pattern basically, you know?

و، می دانید، در هر تغییری از آن، اساساً آن الگو، می دانید؟

Anna: Mm-hmm.

Mm-hmm.

Luke: Which is interesting.

آنا: مممم.

مممم

لوک: که جالب است.

Anna: Yeah.

آنا: آره

Luke: And then you've got the bishops.

لوک: و بعد شما اسقف ها را دارید.

Anna: Oh yes, they're wonky lines.

آنا: اوه بله، آنها خطوط بداخلاق هستند.

Luke: They go in diagonal...

لوک: اونا به صورت مورب میرن...

Anna: Not wonky lines!

Luke: Diagonal lines that you got one on the white squares,

آنا: خطوط بداخلاق نیست!

لوک: خطوط مورب که یکی روی مربع های سفید و

one on the black squares.

یکی روی مربع های سیاه.

And they can command the diagonal lines, as it were.

و آنها می توانند خطوط مورب را همانطور که بود فرمان دهند.

Anna: Axis.

آنا: محور.

Luke: Axes.

لوک: تبر.

Yeah.

And then you've got the queen and the king.

آره

و سپس شما ملکه و پادشاه را دارید.

The queen is the boss of the game.

ملکه رئیس بازی است.

Anna: Yeah, it's amazing, isn't it?

آنا: آره، شگفت انگیز است، اینطور نیست؟

Luke: Brilliant.

Yeah.

لوک: عالی.

آره

Anna: She's so strong as a player.

آنا: او به عنوان یک بازیکن بسیار قوی است.

But the king...

اما پادشاه...

Luke: Fully the strongest player on the board.

لوک: کاملاً قوی ترین بازیکن روی تخته.

But the king is bloody useless in terms of being able to do anything.

اما شاه از این نظر که بتواند هر کاری بکند بی فایده است.

All the king does is run away, doesn't he?

تنها کاری که شاه انجام می دهد فرار است، اینطور نیست؟

He will hide.

او پنهان خواهد شد.

Anna: Yeah.

Behind all the other players.

آنا: آره

پشت سر بقیه بازیکنان

Luke: He can take pieces, but it's rare.

لوک: او می تواند تکه ها را بردارد، اما نادر است.

But the queen is just amazing.

اما ملکه فقط شگفت انگیز است.

She can go straight lines, diagonal lines.

او می تواند خطوط مستقیم، خطوط مورب را طی کند.

Anna: She can't do a horse move though.

آنا: او نمی تواند حرکت اسب انجام دهد.

Luke: She can't do a horse...

لوک: او نمی تواند اسب را انجام دهد...

Anna: Or a knight move, a knight move.

آنا: یا حرکت شوالیه، حرکت شوالیه.

Luke: Correct.

لوک: درسته

She can't do that.

او نمی تواند این کار را انجام دهد.

She can't jump like like that.

اون نمیتونه اینطوری بپره

Yeah.

And, and the king can only can move in any direction, but only one square at a time.

آره

و پادشاه فقط می تواند در هر جهت حرکت کند، اما فقط یک مربع در یک زمان.

Anna: Yeah.

Which is exactly the same as...

آنا: آره

که دقیقاً همان ...

oh no, pawns.

اوه نه، پیاده ها.

They can only move one square, but they...

آنها فقط می توانند یک مربع حرکت کنند، اما آنها...

Luke: Two squares their first move.

لوک: اولین حرکت آنها دو مربع است.

They can go two.

آنها می توانند دو تا بروند.

Anna: That's right.

آنا: درست است.

Their first steps.

اولین قدم هاشون

But they can't move backwards.

اما آنها نمی توانند به عقب حرکت کنند.

They can only move forwards.

آنها فقط می توانند به جلو حرکت کنند.

Luke: They take other pieces by going diagonally.

لوک: با حرکت مورب قطعات دیگر را می گیرند.

Anna: Diagonally.

آنا: به صورت مورب.

That's right.

درست است.

Luke: But when they get to the end...

لوک: اما وقتی به پایان رسیدند...

Anna: You can swap them for any player that's been taken off the board.

آنا: می توانید آنها را با هر بازیکنی که از تخته خارج شده است، تعویض کنید.

Luke: Yeah, you can.

لوک: آره، میتونی.

So if you've lost your queen, but one little pawn has just like made

بنابراین، اگر ملکه خود را از دست داده اید، اما یک پیاده کوچولو

it all the way to the end, somehow.

تا آخر راه را طی کرده است.

Anna: Yeah.

Luke: All the others have like, wait a minute.

آنا: آره

لوک: بقیه لایک دارند، یک دقیقه صبر کن.

Where's that pawn gone?

آن پیاده کجا رفته؟

Oh, he's got to the end.

اوه، او به پایان رسیده است.

Anna: Oh no!

Luke: And then you could replace that one with a queen and

آنا: اوه نه!

لوک: و بعد می تونی اون یکی رو با یک ملکه جایگزین کنی و

suddenly, pow I'm back, bitches!

ناگهان، پاو من برگشتم، عوضی ها!

Anna: You can have two queens on the board at any one time as well, right?

آنا: شما می توانید در هر زمان دو ملکه در هیئت مدیره داشته باشید، درست است؟

Luke: Can you?

Anna: So if you, I think if you already have your queen and then you

لوک: میتونی؟

آنا: بنابراین اگر شما، فکر می کنم اگر قبلاً ملکه خود را دارید و سپس

get a pawn to the other end maybe.

یک پیاده به آن طرف می رسید شاید.

This is a bad rule that I've been playing.

این قانون بدی است که من بازی می‌کردم.

Luke: People listening do know more about chess than us.

لوک: افرادی که گوش می دهند بیشتر از ما در مورد شطرنج می دانند.

This is just Luke and Anna talk about a game they don't really understand.

این فقط لوک و آنا در مورد بازی صحبت می کنند که آنها واقعاً نمی فهمند.

Anna: Well, I taught myself chess as a young child from a book that

آنا: خوب، من در کودکی به خودم شطرنج را از کتابی یاد دادم که

was also pretty old, and I wasn't very good at reading at the time.

خیلی قدیمی هم بود و در آن زمان در خواندن مهارت زیادی نداشتم.

So, you know, I'm probably making some rules up as I go.

بنابراین، می دانید، من احتمالاً در حین حرکت، قوانینی را وضع می کنم.

Luke: Yeah.

لوک: آره.

Anna: But yeah, chess is one of those games that if you understand it,

آنا: اما بله، شطرنج یکی از آن بازی‌هایی است که اگر آن را بفهمید،

and if you've got the kind of mind that can remember strategies and you

و اگر ذهنی دارید که می‌تواند استراتژی‌ها را به خاطر بسپارد و

can think several moves ahead, then it could be over really quickly.

می‌توانید چندین حرکت جلوتر فکر کنید، آنگاه می‌تواند خیلی سریع تمام شود.

And people play speed chess, don't they?

و مردم شطرنج سرعتی بازی می کنند، اینطور نیست؟

Where they're just like, pow, pow, pow, pow, pow.

جایی که آنها درست مانند، پاو، پاو، پاو، پاو، پاو هستند.

Luke: Yeah.

Anna: They're hitting the clock and moving their piece and it's just done.

لوک: آره.

آنا: آنها ساعت را می زنند و قطعه خود را حرکت می دهند و کار تمام است.

Whereas when I play chess, I often get to the point where there's just

در حالی که وقتی شطرنج بازی می‌کنم، اغلب به نقطه‌ای می‌رسم که فقط

two pieces left a player, a piece per player, and you're just constantly

دو مهره از یک بازیکن باقی می‌ماند، یک مهره برای هر بازیکن، و شما مدام در حال

moving around the board trying to, and you just can't end the game

حرکت در اطراف تخته هستید و سعی می‌کنید، و نمی‌توانید بازی را تا زمانی که نتوانید به پایان برسانید.

until you just go, d'you know what?

فقط برو، میدونی چیه؟

Luke: Stalemate.

Anna: I give up, I give up.

لوک: بن بست.

آنا: من تسلیم شدم، من تسلیم شدم.

Luke: Yeah.

Where there's just two pieces chasing each other around the board.

لوک: آره.

جایی که فقط دو قطعه در حال تعقیب یکدیگر در اطراف تخته هستند.

It's completely stupid.

این کاملا احمقانه است.

But yeah, I mean it's a fascinating game though 'cause of the level of intelligence

اما بله، منظورم این است که این یک بازی جذاب است، هرچند به دلیل سطح هوشی

that can be applied to it and these chess grandmasters are absolutely amazing.

که می توان برای آن اعمال کرد و این استادان بزرگ شطرنج کاملاً شگفت انگیز هستند.

Anna: Yeah, so there's two that I've got in the notes, which is Magnus Carlson.

آنا: بله، پس من دو مورد را در یادداشت ها آورده ام، که مگنوس کارلسون است.

Luke: Yeah.

Anna: And Beth Harmon.

لوک: آره.

آنا: و بث هارمون.

Now, there was a really interesting drama that was made about Beth Harmon.

حالا یک درام واقعا جالب در مورد بث هارمون ساخته شد.

Luke: Yeah.

Anna: And that was called The Queen's Gambit.

لوک: آره.

آنا: و اسمش The Queen's Gambit بود.

Luke: Yeah.

Anna: Which is really, even if you are not into chess, if you are interested in

لوک: آره.

آنا: که واقعاً، حتی اگر اهل شطرنج نیستید، اگر به شطرنج علاقه دارید

chess, it was still a really great drama.

، باز هم یک درام واقعا عالی بود.

That I recommend to viewers, listeners.

که من به بینندگان، شنوندگان توصیه می کنم.

Luke: Yeah.

Yeah, yeah.

Anna: Did you watch it?

لوک: آره.

آره آره.

آنا: تماشاش کردی؟

Luke: Yeah, I did watch it.

لوک: بله، من آن را تماشا کردم.

Yeah.

آره

Anna: Do you know what gambit means?

آنا: میدونی گامبیت یعنی چی؟

Luke: Isn't a gambit a sort of a strategy, like a kind of a move that you would

لوک: آیا گامبیت نوعی استراتژی نیست، مانند نوعی حرکتی که شما

do, a kind of specific strategic move?

انجام می دهید، یک نوع حرکت استراتژیک خاص؟

Anna: Yeah.

آنا: آره

It's like a clever move or a clever opening move that gives you an advantage,

این مانند یک حرکت هوشمندانه یا یک حرکت باز هوشمندانه است که به شما یک مزیت می‌دهد،

but it's not necessarily seen or deemed to be an advantageous move.

اما لزوماً این حرکت سودمندی دیده یا تلقی نمی‌شود.

So like giving up your queen or giving up a valuable piece going, oh, you

پس مثل اینکه ملکه خود را رها کنید یا یک قطعه ارزشمند را کنار بگذارید، اوه، شما

just took my queen, how silly of me.

فقط ملکه من را گرفتید، چقدر احمقانه از من.

Luke: Mm-hmm.

Anna: But really you've got something in mind that you're like,

لوک: مممم.

آنا: اما واقعاً شما چیزی در ذهن دارید که شبیه آن هستید،

their next move, checkmate, pow!

حرکت بعدی آنها، مات، پاو!

I tricked you.

فریبت دادم

Luke: Yeah.

لوک: آره.

Anna: So, yeah.

آنا: خب، آره.

Luke: Yeah.

Yeah, there's a lot of obviously kind of mental strategy involved in it too, in

لوک: آره.

بله، مشخصاً یک نوع استراتژی ذهنی نیز در آن دخیل است، به این

the sense of like coming into a game of chess, sitting in front of your opponent.

معنا که وارد یک بازی شطرنج شوید، جلوی حریف خود بنشینید.

Your opponent will, a bit like in a game of poker or something.

حریف شما کمی شبیه به بازی پوکر یا چیزی شبیه به این خواهد بود.

Anna: Poker face.

Luke: Your opponent will...yeah, use poker face or you, you maybe use your opponent's

آنا: چهره پوکر.

لوک: حریف شما...آره، از پوکر فیس استفاده خواهد کرد یا شما، شاید

first impressions of you against them.

اولین برداشت های حریف از خود را علیه آنها به کار ببرید.

So every now and then YouTube will suggest these chess videos to me.

بنابراین هر از گاهی یوتیوب این ویدیوهای شطرنج را به من پیشنهاد می کند.

Anna: Oh, right.

Luke: And it's, there's a girl, I can't remember her name now, unfortunately,

آنا: اوه، درست است.

لوک: دختری هست، متاسفانه الان اسمش را به خاطر نمی آورم،

but she is sort of in her twenties.

اما او حدوداً بیست ساله است.

I think both her parents were chess grandmasters.

فکر می کنم پدر و مادرش هر دو استاد بزرگ شطرنج بودند.

Anna: Right.

Luke: And so she's fairly like, so she goes to these chess games in the park,

آنا: درسته

لوک: و بنابراین او نسبتاً شبیه است، بنابراین او به این بازی‌های شطرنج در پارک می‌رود، می‌دانید

you know, in like New York or other cities in the States where there are

، در نیویورک یا شهرهای دیگر در ایالات متحده که در آن

these guys who spend their whole day there playing chess with each other.

این افراد وجود دارند که تمام روز خود را در آنجا با همدیگر شطرنج بازی می‌کنند.

And they do a lot of like trash talking.

و آنها خیلی شبیه سطل زباله صحبت می کنند.

While they're playing the game, these guys are trash talking and sort

در حالی که آنها در حال بازی هستند، این بچه ها در حال صحبت کردن با آشغال هستند و یک

of, you know, bantering and sort of talking up their game quite a lot.

جورهایی، می دانید، به نوعی مسخره می کنند و یک جورهایی بازی خود را زیاد صحبت می کنند.

And this girl comes in, she doesn't look like she's gonna be a chess grandmaster.

و این دختر وارد می شود، به نظر نمی رسد که او یک استاد بزرگ شطرنج شود.

And so these guys are super confident and they totally underestimate her

و بنابراین این بچه ها فوق العاده اعتماد به نفس دارند و کاملا او را دست کم می گیرند

and they trash talk her and stuff.

و حرف هایش را بی ارزش می کنند.

And she like gives quite a good trash talk back.

و او می‌خواهد صحبت‌های بسیار خوبی درباره زباله‌ها ارائه کند.

It's really interesting to watch.

تماشای آن واقعاً جالب است.

I don't really, I don't understand what's going on on the board, you can

من واقعاً نمی‌دانم، نمی‌فهمم روی تخته چه خبر است، شما می‌توانید

see the board on the screen as well.

تخته را روی صفحه نیز ببینید.

Anna: Mm-hmm.

Luke: I don't understand it.

آنا: مممم.

لوک: من آن را درک نمی کنم.

I can't work out the moves, but it's interesting just to see the behaviour

من نمی توانم حرکت ها را انجام دهم، اما جالب است که ببینم رفتار

of these opponents of hers change where they're like giving it...

این مخالفان او تغییر می کند، جایی که آنها مانند آن هستند ...

Anna: The realisation.

آنا: تحقق.

Luke: Yeah, they're giving it all this really, really overconfident talk.

لوک: بله، آنها این همه صحبت را واقعاً، واقعاً بیش از حد اعتماد به نفس دارند.

And then after about five or six moves, they changed totally.

و بعد از حدود پنج یا شش حرکت، آنها کاملاً تغییر کردند.

And they're like, oh, oh, oh, oh, oh, this is gonna, this is gonna be difficult.

و آنها مانند، اوه، اوه، اوه، اوه، اوه، این قرار است، این مشکل خواهد بود.

Oh, this is gonna be difficult.

اوه، این سخت خواهد بود

Oh, you don't move on me now.

اوه، شما الان روی من حرکت نکنید.

You know, all this kind of thing.

میدونی این همه چیز

And it's just really funny to see the interaction and to see how they deal with

و دیدن این تعامل و دیدن اینکه چگونه با این

the fact that actually she's really good.

واقعیت که او واقعاً خوب است، واقعا خنده دار است.

And often it's only within about four or five moves that they can work out that

و اغلب فقط در عرض چهار یا پنج حرکت است که آنها می توانند بفهمند که

she's really, she really knows what she's doing and they work it out just when

او واقعاً دارد، او واقعاً می داند که دارد چه کار می کند و آنها آن را درست زمانی انجام می دهند که در

the within a few moves and you think, my God, the way these guys are playing,

عرض چند حرکت و شما فکر می کنید، خدای من، نحوه بازی این بچه ها ،

they're just like thinking so far ahead.

آنها دقیقاً مثل این هستند که خیلی جلوتر فکر می کنند.

You know all the possibilities.

شما همه احتمالات را می دانید.

It is like kind of like you have to have a very mathematical mind in a way

مثل این است که شما باید یک ذهن بسیار ریاضی داشته باشید

to be able to do all these different algorithms and calculations all instantly.

تا بتوانید همه این الگوریتم ها و محاسبات مختلف را فوراً انجام دهید.

Amazing.

Yeah.

حیرت آور.

آره

Anna: So it's like being, what's the term?

آنا: پس مثل بودن است، اصطلاح چیست؟

Like being a card shark.

مثل یک کوسه کارتی بودن.

If someone or, there's a term, or like when people come in to play pool and

اگر کسی یا، اصطلاحی وجود داشته باشد، یا مانند زمانی که مردم برای استخر بازی می آیند و

they put some money down and say...

مقداری پول می گذارند و می گویند...

Luke: Hustler.

لوک: هاستلر.

Anna: A hustler.

That's it.

آنا: یک مزاحم.

خودشه.

You can hustle people and be like, oh yeah, I don't really know what I'm doing,

شما می توانید مردم را تحت فشار قرار دهید و اینطور باشید که اوه بله، من واقعاً نمی دانم دارم چه کار می کنم،

but let's put a hundred pounds on it.

اما بگذارید صد پوند روی آن بگذاریم.

A hundred pounds?

صد پوند؟

Yeah, sure.

اره حتما.

And then you're like, I'm amazing.

و پس از آن شما مانند، من شگفت انگیز هستم.

I'm gonna win.

من برنده خواهم شد

Luke: Yeah.

Or you lose your first game on purpose and you're like, you

لوک: آره.

یا اولین بازی خود را عمدا باختید و می‌دانید

know what, I wanna try again.

که می‌خواهم دوباره امتحان کنم.

You know, I'm enjoying this.

میدونی من از این کار لذت میبرم

Let's raise the stakes.

بیایید سهام را بالا ببریم.

Let's do it for $500 this time.

بیایید این بار با 500 دلار این کار را انجام دهیم.

And they're like, sure, okay.

و مطمئناً اوکی هستند.

If you really want to, you know, maybe I can teach you a thing or two.

اگر واقعاً می خواهید، می دانید، شاید بتوانم یکی دو چیز را به شما یاد بدهم.

And then they really raise their game and suddenly they've made

و سپس آنها واقعاً بازی خود را بالا می برند و ناگهان

loads of money from those people.

از این افراد پول زیادی به دست آورده اند.

Yeah.

آره

Anna: Pow!

Talking about money, how much do you think the most expensive

آنا: پاو!

در مورد پول صحبت کنید، فکر می کنید گران ترین

chessboard in the world is?

صفحه شطرنج جهان چقدر است؟

'Cause you can get all sorts of different, like gorgeous chess

چون می‌توانید انواع مختلفی مانند تخته‌های شطرنج زیبا داشته باشید

boards, but what's the most expensive?

، اما گران‌ترین آنها کدام است؟

Luke: The most expensive chess board in the world?

لوک: گران ترین صفحه شطرنج جهان؟

Anna: In dollars, let's do it in dollars.

آنا: به دلار، بیایید آن را به دلار انجام دهیم.

Luke: I dunno.

لوک: نمی دانم.

I mean, we talked about the most expensive Monopoly board being...

یعنی در مورد گران ترین تابلوی مونوپولی صحبت کردیم...

Anna: Which was crazy.

آنا: که دیوونه بود.

Luke: $2 million.

لوک: 2 میلیون دلار

I think the chess board's gonna be more, I'd say it's gonna be $5 million.

من فکر می کنم که تخته شطرنج بیشتر خواهد بود، می توانم بگویم که 5 میلیون دلار خواهد بود.

All made of pure diamond,

همه از الماس خالص ساخته شده اند،

Anna: You can double that or just about double it.

آنا: می توانید آن را دو برابر کنید یا تقریباً دو برابر کنید.

$9.8 million is the most expensive.

9.8 میلیون دلار گران ترین است.

It's a Jewel Royale chessboard.

این یک صفحه شطرنج جواهر رویال است.

And the pieces are obviously quite heavy.

و قطعات کاملاً سنگین هستند.

They're made of pure gold.

آنها از طلای خالص ساخته شده اند.

So they're not gold plated.

بنابراین آنها روکش طلا نیستند.

Luke: Wow.

Anna: They made a pure gold and encrusted with diamonds and other precious gems.

لوک: وای.

آنا: طلای خالص ساختند و با الماس و دیگر جواهرات گرانبها پوشانده شدند.

Luke: Jesus!

لوقا: عیسی!

Anna: And it all, it would probably be like too magnificent to play with.

آنا: و همه اینها، احتمالاً برای بازی کردن خیلی باشکوه خواهد بود.

You just look at it, keep it in a locked cabinet.

شما فقط به آن نگاه کنید، آن را در یک کابینت قفل شده نگه دارید.

Luke: It does raise the question, why buy that if you're not even gonna, like,

لوک: این سوال را ایجاد می‌کند که چرا آن را بخرید، اگر حتی نمی‌خواهید، مثلاً،

it's an object that's designed to be played and you're just gonna leave it.

شیئی است که برای پخش طراحی شده است و شما فقط می‌خواهید آن را ترک کنید.

Anna: Well, it'd be a statement, wouldn't it?

آنا: خوب، این یک بیانیه است، اینطور نیست؟

Luke: Yeah.

لوک: آره.

Anna: Don't touch the chessboard.

آنا: به صفحه شطرنج دست نزن.

Very good.

I do like to have a nice chessboard.

خیلی خوب.

من دوست دارم یک صفحه شطرنج خوب داشته باشم.

I have bought chessboards as gifts for people.

من تخته شطرنج را به عنوان هدیه برای مردم خریده ام.

I think it is something nice to have in the house.

به نظر من داشتن آن در خانه چیز خوبی است.

Just, you know, like having a globe.

فقط، می دانید، مانند داشتن یک کره زمین است.

Luke: Yeah.

Anna: In the house, which, you know, opens up to reveal the drink.

لوک: آره.

آنا: در خانه ای که، می دانید، در آن باز می شود تا نوشیدنی را آشکار کند.

Luke: Yeah.

Anna: I don't drink very much anymore, but I used to have one of those.

لوک: آره.

آنا: من دیگر زیاد مشروب نمی‌خورم، اما قبلا یکی از آن‌ها را می‌خوردم.

Luke: Yeah.

Anna: Having a nice chessboard.

لوک: آره.

آنا: داشتن یک صفحه شطرنج خوب.

I think they, these are just nice pieces of, not furniture, but

من فکر می کنم آنها، اینها فقط قطعات خوب هستند ، نه مبلمان، بلکه

things to have around the house.

چیزهایی هستند که در اطراف خانه دارند.

Luke: Absolutely.

لوک: قطعا.

Yeah.

Chessboards, they can be very beautiful things indeed.

آره

صفحه شطرنج، آنها می توانند چیزهای بسیار زیبایی باشند.

That's true.

درست است.

And there's something very satisfying about the objects if

و چیزی بسیار رضایت بخش در مورد اشیاء وجود دارد اگر

they're very nicely made, yeah.

آنها بسیار زیبا ساخته شده باشند، بله.

Anna: Yeah.

آنا: آره

And another classic, of course, which we talked about on your podcast is Monopoly.

و البته کلاسیک دیگری که در پادکست شما در مورد آن صحبت کردیم Monopoly است.

Now, I'm not gonna go deep into this, but this is the kind of game that can

حالا، نمی‌خواهم عمیقا وارد این موضوع شوم، اما این نوعی بازی است که

really bring families together and teach them some really good lessons, but also

واقعاً می‌تواند خانواده‌ها را دور هم جمع کند و درس‌های واقعاً خوبی به آن‌ها بیاموزد، اما همچنین

has a reputation for tearing families apart and causing horrendous arguments.

به از هم پاشیدن خانواده‌ها و ایجاد مشاجره‌های وحشتناک شهرت دارد.

But there is a really interesting fact about Monopoly that we didn't

اما یک واقعیت واقعا جالب در مورد Monopoly وجود دارد که ما

cover in your podcast, so it might be good to touch on now.

در پادکست شما به آن اشاره نکردیم، بنابراین شاید خوب باشد که اکنون به آن بپردازیم.

Luke: Mm-hmm.

لوک: مممم.

Anna: In World War II, the Nazis let allied prisoners, prisoners

آنا: در جنگ جهانی دوم، نازی ها به اسیران متحد، اسیران

of war, play board games.

جنگی اجازه دادند تا بازی های رومیزی انجام دهند.

Luke: That's nice of them.

لوک: این از آنها خوب است.

Anna: Yeah, it's very nice of them.

آنا: آره، از آنها خیلی خوب است.

Luke: How nice of them.

لوک: چقدر خوبن.

Anna: So the British government was even allowed to send some of these games

آنا: بنابراین دولت بریتانیا حتی اجازه داشت برخی از این بازی ها را

to the soldiers who were incarcerated.

برای سربازانی که در زندان بودند بفرستد.

So, the government kind of worked with the game producers.

بنابراین، دولت به نوعی با تولیدکنندگان بازی کار کرد.

Luke: Mm-hmm.

Anna: To hide items and like real money within the game.

لوک: مممم.

آنا: برای مخفی کردن آیتم ها و دوست داشتن پول واقعی در بازی.

So in the stash of paper money, they'd hide real bills.

بنابراین در انبارهای پول کاغذی، اسکناس های واقعی را پنهان می کردند.

Luke: Okay.

لوک: باشه.

Anna: And then rather than the kind of the tokens, the pieces that you'd

آنا: و سپس به‌جای نوع ژتون‌ها، قطعاتی که

play with, they gave them like little things that they could use to escape,

با آن‌ها بازی می‌کردید، مانند چیزهای کوچکی به آن‌ها می‌دادند که می‌توانستند برای فرار از آن استفاده کنند،

like, lock picks and things like that.

مانند قفل‌ها و چیزهایی از این قبیل.

Luke: Oh my gosh.

لوک: اوه خدای من.

Anna: Yeah.

آنا: آره

And files so they could like file their way out of their chains or whatever,

و فایل‌هایی را که دوست داشته باشند از زنجیرهای خود خارج شوند یا هر چیز دیگری،

Luke: Sort of like hidden within the within the box or

لوک: به نوعی در داخل جعبه یا

within the board or something.

داخل تخته یا چیزی پنهان شده است.

Or even the little items themselves could be used to like file away

یا حتی خود اقلام کوچک را می‌توان برای جدا کردن

the bars of a jail or something.

میله‌های زندان یا چیزهای دیگر مورد استفاده قرار داد.

Anna: It says here, oh compasses.

آنا: اینجا می گوید، ای قطب نما.

Luke: Wow.

لوک: وای.

And they actually used them to escape.

و در واقع از آنها برای فرار استفاده کردند.

That's, yeah, incredible.

این، بله، باور نکردنی است.

Anna: Okay, so I'm gonna move on quickly 'cause I know that

آنا: باشه، پس من به سرعت ادامه میدم، چون میدونم تحت

you are pressed for time.

فشار زمان هستی.

I love that expression.

من آن بیان را دوست دارم.

Luke: Mm-hmm.

Anna: To be pressed for time.

لوک: مممم.

آنا: تحت فشار قرار گرفتن برای زمان.

You are running short on it.

شما در مورد آن کوتاهی می کنید.

Luke: Yeah.

Anna: So, some of the more unusual games that I would still call classics because

لوک: آره.

آنا: بنابراین، برخی از بازی‌های غیرعادی‌تر که من هنوز آنها را کلاسیک می‌نامم، زیرا

they were a big part of my childhood.

آنها بخش بزرگی از دوران کودکی من بودند.

The first is Kerplunk.

اولین مورد Kerplunk است.

Did you ever play Kerplunk?

آیا تا به حال Kerplunk بازی کردید؟

Luke: Yeah.

لوک: آره.

Yeah.

We had a Kerplunk game at my grandma's house.

آره

ما یک بازی کرپلانک در خانه مادربزرگم داشتیم.

Anna: Yeah, and this is quite unusual.

آنا: بله، و این کاملا غیرعادی است.

It's not a typical board game, although it is listed as a board game.

این یک بازی رومیزی معمولی نیست، اگرچه به عنوان یک بازی رومیزی ذکر شده است.

It's like a plastic tube with, and you shove loads of plastic

مانند یک لوله پلاستیکی است، و شما تعداد زیادی

straws to block the tube.

نی پلاستیکی را برای مسدود کردن لوله فشار می دهید.

And then...

و بعد...

Luke: Yeah.

Lots of, yeah...

لوک: آره.

خیلی، آره...

Anna: Yeah.

Luke: Loads of plastic needles kind of thing stuck inside

آنا: آره.

لوک: مقدار زیادی سوزن پلاستیکی در

little holes in the tube.

سوراخ های کوچک لوله گیر کرده است.

Anna: Yeah.

Yeah.

Very long ones.

آنا: آره

آره

خیلی طولانیه

And they're not sharp, are they?

و آنها تیز نیستند، درست است؟

They're child safe.

آنها در امان هستند

Luke: Yeah.

لوک: آره.

Anna: And then you, and they block the way to the bottom of this like tube, and

آنا: و بعد تو، و آنها راه را به سمت پایین این لوله مانند لوله می بندند، و

then you pour loads of marbles in the top.

سپس توده های تیله در بالا می ریزی.

Luke: Yeah.

لوک: آره.

Anna: And then the idea is to remove these kind of straws or needles

آنا: و سپس ایده این است که این نوع نی ها یا سوزن ها را

without dislodging any of the marbles.

بدون کندن هیچ یک از تیله ها بردارید.

And at some point you remove a needle and some marbles come crashing down.

و در نقطه ای یک سوزن را برمی دارید و تعدادی تیله فرو می ریزند.

But that's not the end of the game.

اما این پایان بازی نیست.

It's only the end when all the marbles have fallen.

این تنها پایان است که تمام تیله ها سقوط کرده اند.

Luke: Yeah.

Anna: So you have to get to the end without having too many marbles.

لوک: آره.

آنا: پس باید بدون داشتن تیله زیاد به انتها برسید.

Luke: If you're the one who lets the last marble fall, you lose.

لوک: اگر تو کسی هستی که بگذاری آخرین تیله بیفتد، بازنده ای.

Yeah.

آره

Yeah.

Anna: Yeah.

Luke: So it's kind of along the lines of like the Jenga, you

آره

آنا: آره

لوک: پس به نوعی شبیه به

know, game that everyone knows.

بازی Jenga است که همه می شناسند.

Jenga.

And also there's another one where you have these sticks with different colours

جنگا.

و همچنین یکی دیگر وجود دارد که در آن شما این چوب ها را با رنگ های مختلف دارید

and you let the sticks all fall in a pile and then you have to pick up the sticks

و می گذارید همه چوب ها به صورت توده ای بیفتند و سپس باید چوب ها را بردارید

without letting the other sticks move.

بدون اینکه اجازه دهید چوب های دیگر حرکت کنند.

Anna: Oh, I haven't played that one.

آنا: اوه، من آن یکی را بازی نکردم.

Luke: Yeah, they play it in France quite a lot.

لوک: بله، آنها در فرانسه خیلی زیاد بازی می کنند.

So you get a bunch of these sticks.

بنابراین شما یک دسته از این چوب ها را دریافت می کنید.

They've got different colours on them that represent different points.

آنها رنگ های مختلفی روی آنها دارند که نشان دهنده نقاط مختلف است.

Anna: Right.

Luke: Some of them are more valuable than others, and you have to very

آنا: درسته

لوک: برخی از آنها ارزش بیشتری نسبت به دیگران دارند و شما باید با

carefully take the sticks away from the pile without letting the others move.

احتیاط چوب ها را از روی توده بردارید بدون اینکه اجازه دهید بقیه حرکت کنند.

And it's really interesting.

و واقعا جالب است.

You can use other sticks to help you prise them off.

می‌توانید از چوب‌های دیگر برای کمک به جایزه دادن به آنها استفاده کنید.

Anna: Ahh.

Luke: They've got pointed ends, so you can press your finger down on the end and

آنا: آهان.

لوک: آنها انتهای نوک تیز دارند، بنابراین می توانید انگشت خود را روی انتهای آن فشار دهید و

it makes the stick lift off the table.

باعث می شود چوب از روی میز بلند شود.

But it's not really a pub game because if you've had a couple of drinks, then you're

اما این واقعاً یک بازی میخانه ای نیست زیرا اگر چند نوشیدنی نوشیده باشید، پس می

like, oh, let's play the stick game.

خواهید، اوه، بازی چوب را انجام دهید.

And then, you know, you've got to be very careful when you play it.

و سپس، می دانید، باید هنگام بازی بسیار مراقب باشید.

Anna: Is it called Pick Up Sticks?

آنا: اسمش پیک آپ استیک هست؟

Luke: I can't remember.

Maybe, maybe, maybe that's the UK version.

لوک: یادم نیست.

شاید، شاید، شاید این نسخه بریتانیا باشد.

I dunno, I can't remember what they call it in France now.

نمی‌دانم، یادم نمی‌آید که در فرانسه به آن چه می‌گویند.

Anna: Well, the being very careful reminds me of one of my most fun games

آنا: خوب، دقت بسیار مرا به یاد یکی از سرگرم کننده ترین بازی های

of my childhood is the game of Operation.

دوران کودکی من می اندازد، بازی Operation است.

Luke: Oh, God.

لوک: اوه خدا.

Can't stand it.

نمیتونه تحمل کنه

Anna: What, do you get nervous?

آنا: چی، عصبی میشی؟

Luke: Just can't stand Operation.

لوک: فقط نمی توانم عملیات را تحمل کنم.

Can't do it.

Anna: Why?

نمی تواند آن را انجام دهد.

آنا: چرا؟

Luke: It's just horrible.

لوک: این فقط وحشتناک است.

Like, I don't know.

مثل، من نمی دانم.

Again, maybe I had a bad experience of playing it with other kids when I

باز هم، شاید وقتی جوان بودم، تجربه بدی از بازی با بچه های دیگر داشتم

was young and it was just, you know, one of those times when you're at

و فقط، می دانید، یکی از آن مواقعی بود که در

someone's house and it was horrible.

خانه کسی بودید و وحشتناک بود.

But nah, nah, no.

اما نه، نه، نه.

Anna: One very fun game that I'm sure you would like is Hungry Hippos.

آنا: یکی از بازی های بسیار سرگرم کننده ای که مطمئنم دوستش دارید، Hungry Hippos است.

Luke: Hungry Hippos.

لوک: اسب آبی گرسنه.

Yeah.

آره

It's fun to an extent.

تا حدی سرگرم کننده است.

Anna: Well, as much as bashing on a lever.

آنا: خوب، به اندازه ضربه زدن به یک اهرم.

Luke: Bang, bang, bang, bang, bang, bang, bang.

لوک: بنگ، بنگ، بنگ، بنگ، بنگ، بنگ، بنگ.

Yeah.

Bang, bang, bang.

آره

بنگ بنگ بنگ.

Get the hippos to eat all of the red balls.

اسب آبی ها را وادار کنید تا همه توپ های قرمز را بخورند.

If they get yellow balls, that's even better.

اگر آنها توپ های زرد دریافت کنند، که حتی بهتر است.

Right?

Because there's red balls and a couple of yellow balls in there

درست؟

زیرا توپ های قرمز و چند توپ زرد نیز در آنجا وجود دارد

too, which are worth more points.

که ارزش امتیاز بیشتری دارند.

And dang dang dang dang dang dang dang, that's good for, for me now 10 minutes

و دانگ دنگ دنگ دنگ دنگ دنگ دنگ، این برای من خوب است، برای من در حال حاضر حداکثر 10 دقیقه

maximum is all I can ta ta ta ta.

تمام چیزی است که می توانم تا تا تا تا.

And then I'm like, ah, you know what, let's, can we just,

و بعد من می گویم، آه، می دانید چه، اجازه دهید، آیا می توانیم فقط، آیا

can we play Monopoly instead?

می توانیم به جای آن، مونوپولی را بازی کنیم؟

Anna: Yeah, my sons love to play it over and over and over again.

آنا: بله، پسرانم دوست دارند بارها و بارها آن را بازی کنند.

But then they also like stashing.

اما پس از آن، آنها همچنین پنهان کردن را دوست دارند.

So at one point, my two year old would just start taking the marbles while

بنابراین در یک نقطه، کودک دو ساله من شروع به گرفتن تیله ها می کرد در حالی که

I'm playing with my four year old and putting them in different places.

من با کودک چهار ساله خود بازی می کردم و آنها را در مکان های مختلف قرار می دادم.

Like one in the kitchen.

مثل یکی در آشپزخانه.

Luke: Yeah.

Anna: One inside the crocodile's mouth.

لوک: آره.

آنا: یکی داخل دهان کروکودیل.

Luke: Yeah.

لوک: آره.

Anna: One in the cupboard.

آنا: یکی در کمد.

And I'm just like, where have all the marbles gone?

و من فقط می گویم، همه تیله ها کجا رفته اند؟

What's happened?

چه اتفاقی افتاده است؟

Luke: Another reason why the game makes me uncomfortable.

لوک: دلیل دیگری که باعث می شود بازی من را ناراحت کند.

Just it's quite a messy game.

فقط این یک بازی کاملا کثیف است.

It's just, uh...

فقط، اوه...

Anna: Mm-hmm.

آنا: مممم.

Luke: No, it makes me a bit uncomfortable.

لوک: نه، من را کمی ناراحت می کند.

Uncomfortable and stressed.

ناراحت و استرس زا.

A bit like Operation.

کمی شبیه عملیات

Anna: Yes.

Well, one very messy game that you might not have heard of is Monster Mash.

آنا: بله.

خب، یکی از بازی‌های بسیار کثیف که شاید اسمش را نشنیده باشید Monster Mash است.

Luke: No, don't know it, no.

لوک: نه، نمی دانم، نه.

Anna: So I've never been able to find this, but we played it as kids, and it's

آنا: بنابراین من هرگز نتوانستم این را پیدا کنم، اما ما در کودکی آن را بازی می‌کردیم، و

basically you each have a big lump of Play-Doh with a monster's head stuck

اساساً هر کدام یک توده بزرگ Play-Doh دارید که سر یک هیولا

in the top, and that's your piece.

در بالای آن گیر کرده است، و این قطعه شماست.

And you just go round a very basic board when you are rolling the dice and

و وقتی تاس می‌اندازید فقط یک تخته ساده را دور می‌زنید و

when you land on someone, you just mash your monster on top of their monster

وقتی روی کسی فرود می‌آیید، هیولای خود را روی هیولای او له می‌کنید

and kind of just take over them, like the Body Snatchers and your monster

و به نوعی او را تحت کنترل می‌گیرید، مانند Body Snachers و هیولای شما

becomes twice as big and that person is out because you've just mashed

دو برابر می‌شود. بزرگ است و آن شخص بیرون است زیرا شما به تازگی آنها را له کرده اید

them, until you become this humongous, four piece, four-bodied monster having

، تا زمانی که تبدیل به این هیولای چهار تکه و چهار جسد می شوید که

mashed the other players on the board.

سایر بازیکنان روی تخته را له کرده است.

Luke: Okay.

لوک: باشه.

Yeah.

Again, no, not for me because like Play-Doh, of all the kids' toys,

آره

باز هم، نه، برای من نیست، زیرا مانند Play-Doh، از بین همه اسباب بازی های بچه ها،

Play-Doh is not one of my, I can't, no.

Play-Doh یکی از من نیست، من نمی توانم، نه.

Anna: Really?

Luke: Nah, no.

آنا: واقعا؟

لوک: نه، نه.

Anna: Wow.

Luke: It's too messy.

آنا: وای.

لوک: خیلی بهم ریخته است.

And it makes me feel uncomfortable.

و باعث می شود احساس ناراحتی کنم.

Anna: It is messy.

آنا: بهم ریخته است. به

It is messy.

هم ریخته است.

I love Play-Doh.

من عاشق Play-Doh هستم.

I think the kids have a really great time with Play-Doh.

فکر می‌کنم بچه‌ها با Play-Doh خیلی خوش می‌گذرانند.

It keeps them quiet.

آنها را ساکت نگه می دارد.

So we always take Play-Doh in the backpack when we're at

بنابراین وقتی در

restaurants or going out somewhere.

رستوران هستیم یا جایی بیرون می رویم، همیشه Play-Doh را در کوله پشتی می بریم.

Luke: Yeah.

Yeah.

لوک: آره.

آره

Anna: And they just play for hours with the Play-Doh.

آنا: و آنها فقط ساعت ها با Play-Doh بازی می کنند.

My sister-in-law said, "I hate Play-Doh".

خواهر شوهرم گفت من از پلی دوه متنفرم.

Just like you.

درست مثل شما.

It's too messy, too messy.

خیلی درهم و برهم است، خیلی به هم ریخته است.

But then asked, what would your children like as a present for Christmas?

اما بعد از او پرسیدند، فرزندان شما چه هدیه ای برای کریسمس دوست دارند؟

And I said, they love Play-Doh.

و من گفتم، آنها عاشق Play-Doh هستند.

How about like a Play-Doh Set?

مثل یک ست Play-Doh چطور؟

Play-Doh do all kinds of sets.

Play-Doh همه نوع ست را انجام می دهد.

So why not maybe like the dentist set where the Play-Doh are the teeth

پس چرا ممکن است مانند مجموعه دندانپزشکی که Play-Doh دندان ها هستند

and they can practise dental hygiene.

و آنها می توانند بهداشت دندان را رعایت کنند، نباشیم.

Oral hygiene.

بهداشت دهان.

Luke: Mm-hmm.

Anna: Or maybe the pizza making set.

لوک: مممم.

آنا: یا شاید ست درست کردن پیتزا.

She's like, "Leave it with me.

او می‌گوید: "آن را با من بگذار.

I'll sort it out.

من آن را مرتب می‌کنم. من

I don't like play by myself.

خودم بازی کردن را دوست ندارم.

It's too messy, but leave it with me."

خیلی بهم ریخته است، اما آن را با من بگذارید."

Guess what she got?

حدس بزنید او چه چیزی بدست آورد؟

Luke: The messiest Play-Doh set she could find.

لوک: آشفته ترین مجموعه Play-Doh که می توانست پیدا کند.

Anna: It's the hoover Play-Doh set where you have a sprinkler that makes

آنا: این مجموعه هوور Play-Doh است که در آن شما یک آبپاش دارید که

tiny, teeny weeny, little teeny pieces of Play-Doh and spreads it all over so

تکه‌های کوچک، کوچک و کوچک از Play-Doh را می‌سازد و آن را در سرتاسر پخش می‌کند

that then you can then hoover it up.

تا سپس بتوانید آن را بالا بکشید.

But the hoover is, you know, there's no way to take it apart.

اما می دانید که هوور این است که هیچ راهی برای جدا کردن آن وجود ندارد.

And so it's just full of Play-Doh.

و بنابراین فقط پر از Play-Doh است.

So if you want to save any of the Play-Doh and to work again,

بنابراین اگر می‌خواهید هر یک از Play-Doh را ذخیره کنید و دوباره کار کنید،

you have to pick it all out.

باید همه آن‌ها را انتخاب کنید.

It's horrific.

این وحشتناک است.

Luke: Oh, stop.

لوک: اوه، بس کن. به

It sounds like my worst nightmare.

نظر می رسد بدترین کابوس من است.

Like a game that's designed to turn Play-Doh into Play-Doh dust.

مانند یک بازی که برای تبدیل Play-Doh به غبار Play-Doh طراحی شده است.

Uh oh.

اوه اوه

Oh, no, no.

اوه، نه، نه.

Can't.

نمی تواند.

Can't do it.

Anna: Yeah.

نمی تواند آن را انجام دهد.

آنا: آره

Okay, so I'm gonna, I'm gonna bring it to a close 'cause I know

خوب، پس من می خواهم، آن را به پایان می رسانم، چون می دانم که

you are, you've got no more time.

هستی، دیگر زمانی نداری.

Oh yeah.

But, one of the more recent players in the gaming market is one

اوه بله.

اما، یکی از جدیدترین بازیگران در بازار بازی، یکی از بازیکنانی است

that's caused a lot of hilarity.

که خنده‌دار زیادی ایجاد کرده است.

And it's Cards against Humanity.

و این کارت علیه بشریت است.

Luke: Yeah.

لوک: آره.

Not a kid's game.

بچه بازی نیست

So going from Play-Doh and Hungry Hippos and Operation, which are absolutely

بنابراین، از Play-Doh و Hungry Hippos و Operation، که کاملاً

children's games to Cards Against Humanity, which is definitely one to play

بازی‌های کودکانه هستند، به Cards Against Humanity، که قطعاً

when the kids are in bed fast asleep.

زمانی که بچه‌ها در رختخواب خواب عمیق هستند، باید بازی کرد.

Anna: Mm-hmm.

Yeah.

Luke: Yeah.

آنا: مممم.

آره

لوک: آره.

Anna: Yeah.

It is a set of cards that are just a lot of them.

آنا: آره

این مجموعه ای از کارت ها است که فقط تعداد زیادی از آنها هستند.

It's just filth, right?

این فقط کثیفی است، درست است؟

Luke: Yeah.

Anna: It's the kind of thing that will shock and yeah, just...

لوک: آره.

آنا: این چیزی است که شوکه می کند و بله، فقط...

Luke: Disgust.

لوک: انزجار.

Anna: Yeah.

آنا: آره

Yeah.

آره

Luke: It's the most shocking and disgusting and offensive

لوک: این تکان دهنده ترین ، منزجر کننده ترین و توهین آمیزترین

stuff that they could think of.

چیزهایی است که می توانند به آن فکر کنند.

Anna: Yeah.

Luke: That they put into the game.

آنا: آره

لوک: که آنها را وارد بازی کردند.

Yeah.

آره

Anna: Yeah, yeah.

آنا: آره، آره.

I've had a few awkward evenings with people, like neighbours that we're just

من چند شب ناخوشایند را با مردم گذرانده ام، مانند همسایه هایی که فقط

trying to get to know, and they're like, should we play Cards Against Humanity?

سعی می کنیم آنها را بشناسیم، و آنها می گویند، آیا باید Cards Against Humanity بازی کنیم؟

Yeah, sure.

اره حتما.

Luke: Yeah.

لوک: آره.

Anna: Awkward.

آنا: بی دست و پا.

Very awkward.

Or grandma, um, I saw this new game, apparently it's quite popular.

خیلی ناجوره

یا مادربزرگ، اوم، من این بازی جدید را دیدم ، ظاهراً بسیار محبوب است. می

Could we play?

توانستیم بازی کنیم؟

Luke: It's got a very high rating on Amazon.

لوک: امتیاز بسیار بالایی در آمازون دارد.

Anna: Okay, grandma.

آنا: باشه مادربزرگ.

What, what does this word mean?

چه، این کلمه به چه معناست؟

Maybe don't Google that, grandma.

شاید این را گوگل نکن، مادربزرگ.

Luke: So how does Cards Against Humanity work again?

لوک: پس چگونه Cards Against Humanity دوباره کار می کند؟

It's basically, I can't remember now, yeah.

اساساً، الان یادم نمی آید، بله.

Anna: So it's something like creating sentences.

آنا: پس چیزی شبیه ساختن جمله است.

Luke: Yeah.

لوک: آره.

Anna: You have to put sentences together.

آنا: باید جملات را کنار هم بچینی.

It gives you some horrific endings or beginnings of sentences and you

برخی از پایان ها یا شروع های وحشتناک جملات را به شما می دهد و شما

have to complete it or something.

باید آن را کامل کنید.

Luke: Yeah, that's right.

لوک: بله، درست است.

There's a, sort of a, the beginning of a statement, and then you've

ابتدا یک بیانیه وجود دارد، و سپس

got a number of cards in your hand.

تعدادی کارت در دست دارید.

Anna: Yeah.

Luke: And you have to choose the card which you think is

آنا: آره

لوک: و شما باید کارتی را انتخاب کنید که فکر می کنید

best to complete that statement.

برای تکمیل آن عبارت بهتر است.

And all the cards in your hand are horrible, offensive, rude things.

و تمام کارت هایی که در دست شماست چیزهای وحشتناک، توهین آمیزی و بی ادبانه هستند.

I mean, it's fun when you're with your friends, of course, because you

منظورم این است که وقتی با دوستان خود هستید لذت بخش است ، البته، زیرا می

know, it's just a thing that makes everyone shocked and it's, you know,

دانید، این فقط چیزی است که همه را شوکه می کند و می دانید،

it can be laugh out loud funny.

می تواند با صدای بلند خنده دار باشد.

Anna: Mm-hmm.

Luke: You know, when you're with people that you know and you know

آنا: مممم.

لوک: می‌دانی، وقتی با افرادی هستید که می‌شناسید و می‌دانید

that there's no danger of offending anyone, it's all just for fun.

که هیچ خطری برای توهین به کسی وجود ندارد، همه اینها فقط برای سرگرمی است.

And, you know, you can come out with some pretty hilarious and disgusting things.

و، می دانید، می توانید با چیزهای خنده دار و منزجر کننده بیرون بیایید.

You pass your card in and the person whose turn it is reads out all of the

شما کارت خود را وارد می‌کنید و شخصی که نوبتش است، تمام

statements and then everyone decides which one they think is the best.

عبارات را می‌خواند و سپس همه تصمیم می‌گیرند که کدام یک بهترین است.

Anna: Yes.

آنا: بله.

Luke: And that person...

Anna: The one that's the funniest.

لوک: و اون شخص...

آنا: اونی که از همه بامزه تره.

Luke: Yeah, yeah, yeah, yeah.

لوک: آره، آره، آره، آره.

Anna: Yeah.

That one wins.

آنا: آره

اون یکی برنده میشه

Luke: Yeah, that's right.

لوک: بله، درست است.

Anna: Yeah.

So on that note, thank you so much Luke for joining me.

آنا: آره

بنابراین با توجه به این نکته، از لوک بسیار سپاسگزارم که به من پیوستید.

Listeners, if you are interested in hearing a little bit more of a deep

شنوندگان، اگر علاقه مند به شنیدن اندکی بیشتر از

dive into Monopoly, then do head to the show notes to go and listen

غواصی عمیق در Monopoly هستید، به یادداشت های برنامه سر بزنید تا بروید و

to that other episode on Luke's channel, Luke's English Podcast.

به آن قسمت دیگر در کانال لوک، پادکست انگلیسی لوک گوش دهید.

Thank you so much.

خیلی ممنونم.

Luke: Thank you, Anna.

لوک: ممنون آنا.

It's really good fun.

واقعا سرگرم کننده است.

I'd love to just play a board game now.

من دوست دارم الان فقط یک بازی رومیزی بازی کنم.

Anna: Yeah.

Luke: But, gotta go, like, go to the supermarket and

آنا: آره

لوک: اما، باید برم، مثلا برم سوپرمارکت و

then cook dinner, you know?

بعد شام بپزم، میدونی؟

You know the way it is.

Anna: Yeah.

You got some important life stuff coming up, so, uh...

شما می دانید که چگونه است.

آنا: آره

شما چیزهای مهم زندگی در راه است، بنابراین، اوه...

Luke: Absolutely.

لوک: قطعا.

Anna: You've gotta get your game in order.

آنا: باید بازیت را مرتب کنی.

Luke: Yeah.

The real game of life.

لوک: آره.

بازی واقعی زندگی

Anna: The game of life.

آنا: بازی زندگی.

Yeah.

Luke: Yeah.

Anna: Yeah.

آره

لوک: آره.

آنا: آره

Luke: Okay.

Anna: Okay.

لوک: باشه.

آنا: باشه.

Thank you.

Luke: Alright, lovely to speak to you again, Anna.

متشکرم.

لوک: بسیار خوب، دوست دارم دوباره با شما صحبت کنم، آنا.

Anna: And you, take care.

آنا: و تو مراقب باش.

Luke: You too.

لوک: تو هم همینطور.

Anna: And bye.

آنا: و خداحافظ.

Luke: Bye-bye.

لوک: خداحافظ.