How vulnerability makes you a better leader | Tracy Young

70,176 views ・ 2021-03-02

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

00:00
Transcriber: TED Translators Admin Reviewer: Joanna Pietrulewicz
0
0
7000
Translator: Hanie kiani Reviewer: shirin etebar
00:13
My parents were refugees of communism.
1
13063
2567
پدر و مادر من پناهندگان کمونیسم بودند.
00:15
Growing up, I watched my mom and dad
2
15663
1900
حین رشد، پدر و مادرم را می‌دیدم
00:17
work two full-time jobs without ever complaining,
3
17563
2734
که بدون هیچگونه شکایتی، در دو شغل تمام وقت کار می‌کردند.
00:20
so my siblings and I could live a better life than they did.
4
20330
3433
تا من و خواهران و برادرانم بتوانیم زندگی بهتری از آن‌ها داشته باشیم.
00:23
I was proud to be their daughter.
5
23797
1600
من به دخترشان بودن افتخار می‌کردم.
00:25
And I understood the immigrant part of my identity well.
6
25430
2867
و من بخش مهاجر هویت خود را به خوبی درک می‌کردم.
00:28
The female part of my identity, however, was much harder for me to own.
7
28330
4733
با این حال، پذیرش بخش زنانه‌ی هویتم برایم بسیار سخت‌تر بود.
00:33
I never wanted to draw attention to my gender,
8
33063
3700
هرگز نخواستم توجه‌ها را به جنسیت خودم جلب کنم،
00:36
because I was afraid I wouldn’t be taken seriously as a CEO.
9
36797
3300
چون می‌ترسیدم به عنوان مدیر ارشد اجرایی، جدی گرفته نشوم.
00:40
So I focused my energy on the things that I thought were important,
10
40130
3833
پس انرژی‌ام را روی چیزهایی که فکر می‌کردم مهم هستند متمرکز کردم،
00:43
stuff like making my team laugh.
11
43997
1966
چیزهایی مثل خنداندن تیمم.
00:46
I remember I would painstakingly write and rehearse jokes
12
46930
4633
به یاد دارم که به زحمت لطیفه‌ها را آماده و تمرین می‌کردم
00:51
before every all-hands.
13
51563
2167
قبل از هر جلسه‌ی کاری.
00:53
Or I'd be the first one in the office and the last one out,
14
53763
3334
یا اینکه اولین نفر وارد دفتر می‌شدم و آخرین نفر خارج می‌شدم،
00:57
because I thought that these things mattered.
15
57130
2933
چون فکر می‌کردم که این موارد مهم هستند.
01:00
When I was six months pregnant,
16
60063
1667
زمانی که شش ماهه باردار بودم،
01:01
one of our large competitors reached out, wanting to talk about acquiring us.
17
61763
4434
یکی از بزرگترین رقبای ما تماس گرفت و می‌خواست در مورد خرید شرکت ما صحبت کند.
01:07
Every startup wants the option to be bought,
18
67463
3300
هر استارت‌آپی می‌خواهد قابلیت خریداری شدن داشته باشد.
01:10
but it really got under my skin
19
70797
2466
اما این موضوع واقعا مرا آزار داد
01:13
when during conversations with these strangers
20
73297
2733
که هنگام مکالمه با این غریبه‌ها
01:16
who I was negotiating with,
21
76030
1900
که با آن‌ها مذاکره می‌کردم،
01:17
their eyes would sometimes wander to my pregnant belly.
22
77963
3500
گاهی اوقات به شکم باردار من نگاه می‌کردند.
01:21
I went into labor the same night of our user conference.
23
81497
3466
همان شب کنفرانس کاربرانمان درد زایمان گرفتم.
01:25
The weeks leading up to the event,
24
85497
1766
در هفته‌های منتهی به این رویداد،
01:27
watching our team prepare for our big product unveiling,
25
87297
3766
آماده شدن تیم‌مان برای رونمایی بزرگ از محصولمان را می‌دیدم
01:31
I wondered how many male CEOs would skip their own conference
26
91063
4567
و از خود می‌پرسیدم چند مدیرعامل مرد از حضور در کنفرانس خود،
01:35
for the birth of their child.
27
95663
1767
برای تولد فرزندشان صرف نظر می‌کنند؟
01:37
I assumed most would.
28
97463
1900
تصور می‌کردم اکثرا چنین خواهند کرد.
01:39
But I kept reasoning with myself that if I wasn't pregnant,
29
99363
4100
با این حال مدام با خودم استدلال می‌کردم که اگر باردار نبودم،
01:43
there'd be no question whether I'd be there or not.
30
103497
2466
بدون شک برای کنفرانس حاضر بودم.
01:45
So I have to be there,
31
105997
1400
پس باید حتما آن جا باشم،
01:47
forcing myself to parade my nine-month pregnancy,
32
107430
2867
خودم را مجبور می‌کردم که با وجود ماه نهم بارداری جولان بدهم
01:50
work the halls as hosts on my feet for 14 hours was a bad idea in hindsight.
33
110330
6300
به عقب که نگاه می‌کنم، ۱۴ ساعت کار سرپایی در سالن‌ها به عنوان میزبان، ایده‌ بدی بود.
01:56
The moment I arrived home, my water broke and my contractions started
34
116663
5100
همین که به خانه رسیدم، کیسه‌ی آب رحمم پاره شد و انقباضاتم شروع شدند
02:01
and I wouldn't hear my son's first cry for another 32 hours.
35
121797
4633
و تا ۳۲ ساعت بعد از آن، صدای اولین گریه‌ی پسرم را نشنیدم.
02:06
When my baby was six weeks old, I went back to work.
36
126463
2834
وقتی کودکم شش هفته داشت، به کار برگشتم.
02:09
Our M and A had fallen through by then,
37
129997
2566
برنامه‌ی ادغام و خرید ما تا آن زمان از بین رفته بود،
02:12
and I was determined to fundraise a war chest to fight them back.
38
132630
4067
و من مصمم بودم برای جنگیدن با این مسئله، سرمایه جمع کنم.
02:17
But I was still bleeding from several tears in my vagina
39
137930
3767
اما همچنان از پارگی‌های متعدد واژنم خونریزی می‌کردم
02:21
from pushing out a baby.
40
141697
1900
که از خارج شدن کودک ایجاد شده بودند.
02:23
To this day, I still ask myself
41
143630
2500
تا به امروز، همچنان از خودم می‌پرسم
02:26
why I rushed back to work when I wasn't ready.
42
146163
3134
چرا وقتی هنوز آماده نبودم، برای برگشت به کار عجله کردم؟
02:30
And I realize now it was because I was afraid.
43
150330
3367
و الان می‌فهمم به این خاطر بود که می‌ترسیدم.
02:33
I was so afraid of what people might think of me
44
153697
3400
از این که مردم درباره‌ام به عنوان یک تازه مادر و یک مدیرعامل
02:37
as a new mother and CEO.
45
157130
2300
چه فکری ممکن است بکنند، خیلی می‌ترسیدم.
02:39
I was afraid that they would think that my priorities had changed.
46
159463
3767
می ترسیدم که آن‌ها فکر کنند اولویت‌هایم تغییر کرده‌اند.
02:43
So I pressured myself into proving to everyone
47
163263
3367
بنابراین خودم را تحت فشار گذاشتم که به همه ثابت کنم
02:46
that I was as dedicated to the company as ever.
48
166663
3634
که من مثل سابق به شرکت متعهد بودم.
02:50
I would spend the next two months fundraising to secure our war chest.
49
170330
4467
دو ماه بعدی را صرف جمع‌آوری کمک‌های مالی برای تضمین صندوق مالی اضطراری‌مان کردم.
02:54
I had a full schedule and I needed to pump milk,
50
174830
3200
یک برنامه‌ی زمانی فشرده داشتم و باید برای کودکم هم شیر می‌دوشیدم،
02:58
but I didn't have the courage to ask for 50 million dollars
51
178030
4167
اما شهامت این را نداشتم که ۵۰ میلیون دلار درخواست کنم
03:02
and ask to use their mother's room.
52
182197
2766
و هم‌زمان بخواهم از اتاق مخصوص مادرشان استفاده کنم.
03:04
So how does one pump milk on Sand Hill Road?
53
184997
2433
پس چطور یک نفر در جاده‌ی «سندهیل» شیر می‌دوشد؟
03:08
Well, I would park my car
54
188163
2467
خوب، من ماشینم را
03:10
in front of someone's super nice home in Palo Alto.
55
190663
3267
جلوی خانه‌ی فوق‌العاده زیبای یک نفر در «پالو آلتو» پارک می‌کردم.
03:13
I'd undress and extract milk from my breasts
56
193963
3134
لباسم را در می‌آوردم و شیر را از سینه‌هایم
03:17
with a silicone hand pump.
57
197130
1800
با یک پمپ دستی سیلیکونی خارج می‌کردم.
03:18
It worked out, I guess.
58
198963
1267
فکر می‌کنم جواب داد.
03:20
We secured a lead investor for our series C
59
200263
3134
ما یک سرمایه‌گذار اصلی برای سری «C» خود پیدا کردیم.
03:23
and then our competitors came back with a revised offer,
60
203430
3300
و بعد رقبایمان با یک پیشنهاد تجدیدنظرشده برگشتند،
03:26
and we decided to sell to them for 875 million dollars.
61
206763
4334
و تصمیم گرفتیم با قیمت ۸۷۵ میلیون دلار کسب‌وکارمان را به آن‌ها بفروشیم.
03:31
A few months after the acquisition I became pregnant for the second time.
62
211130
4400
چند ماه بعد از خرید، برای بار دوم باردار شدم.
03:36
And shortly after, I found out I had a miscarriage.
63
216363
4700
و کمی بعد از آن که متوجه شدم، سقط جنین داشتم.
03:41
While with my team ...
64
221063
1500
وقتی با تیمم بودم...
03:45
I felt it slip out of me.
65
225830
1433
حس کردم از درونم بیرون لغزید.
03:52
I went to the bathroom ...
66
232297
1533
به سرویس بهداشتی رفتم...
03:56
and it fell to the floor.
67
236663
1334
و (جنین) روی زمین افتاد.
04:02
I didn't know what to do,
68
242197
1566
من نمی‌دانستم چه کار کنم،
04:04
so I just walked back out to the team, pretending as if nothing happened.
69
244997
4300
پس فقط به طرف تیمم برگشتم و جوری وانمود کردم که انگار اتفاقی نیفتاده
04:09
It took going through infertility, miscarriage,
70
249330
4633
من ناباروری، سقط جنین، بارداری،
04:13
pregnancy, giving birth without any drugs, while running a company
71
253997
4633
و زایمان بدون هیچ گونه دارویی، حین اداره‌ی هم زمان یک شرکت را پشت سر گذاشتم
04:18
for me to realize how wrong I was to hide my womanhood
72
258663
5267
تا متوجه شوم که چقدر اشتباه می‌کردم که زنانگی‌ام را پنهان می‌کردم،
04:23
as if it's something I'm ashamed of.
73
263963
2434
انگار چیزی بود که از بابتش خجالت می‌کشم.
04:26
For so long, I thought I had to be what I thought a good male CEO looked like
74
266430
6600
برای مدتی طولانی، فکر می‌کردم باید شبیه ذهنیتم از یک مدیرعامل مرد خوب باشم
04:33
so that I wouldn't be judged or treated differently.
75
273030
3267
تا قضاوت نشوم یا متفاوت با من رفتار نشود.
04:36
I was so constricted by my belief that businesses value maleness more.
76
276330
5367
من با این باورم که کسب‌وکارها برای مردانگی بیشتر ارزش قائل‌اند، بسیار محدود شده بودم.
04:41
And it made me afraid to be a woman,
77
281697
3166
و این باعث می‌شد از زن بودنم بترسم،
04:44
which meant I hid a massive part of who I was from everyone.
78
284863
4334
که به این معنا بود که بخش عظیمی از شخصیتم را از همه پنهان می‌کردم.
04:49
When I dared to be fully myself,
79
289197
3333
زمانی که جرئت کردم کاملا خودم باشم،
04:52
when I dared to trust and share my frustrations
80
292530
4233
وقتی جرئت کردم اعتماد کنم و ناراحتی‌هایم،
04:56
and my anger and my sadness and my tears with my team,
81
296797
5333
عصبانیتم، غم و اشک‌هایم را با تیمم به اشتراک بگذارم،
05:02
I became a much happier and more effective leader
82
302163
5867
به یک رهبر بسیار شادتر و موثرتر تبدیل شدم،
05:08
because I was finally honest in who I was.
83
308030
2700
چون بالاخره توانسته بودم در مورد کسی که هستم صادق باشم.
05:10
And my team responded to that.
84
310763
2034
و تیمم به آن پاسخ داد.
05:13
One of the most important side effects of leading as my complete raw self
85
313363
4534
یکی از مهمترین تاثیرات جانبی رهبری با خود حقیقی و کاملم،
05:17
was seeing our culture evolve
86
317930
2167
مشاهده‌ی تکامل فرهنگ تیممان
05:20
to a more close-knit and effective version of itself.
87
320130
4467
به یک نسخه‌ی صمیمی‌تر و موثرتر از خودش بود.
05:24
I remember we had several back to back rough quarters.
88
324630
6567
به یاد دارم که چندین سه‌ماهه‌ی سخت و پشت‌سرهم داشتیم.
05:31
It felt like everything was in shambles
89
331197
2733
انگار همه چیز به‌ هم ریخته بود
05:33
and I didn't have time to prepare for an all-hands.
90
333963
3734
و من وقت کافی برای آماده شدن برای یک جلسه‌ی کاری را نداشتم.
05:37
And then it was time for me to speak.
91
337697
2066
و بعد نوبت من رسید که صحبت کنم.
05:39
So I walked up to the mic cold and I started talking openly
92
339797
6100
پس بدون آمادگی به سمت میکروفن رفتم و شروع کردم به صحبت بی‌پرده و صریح
05:45
about my concerns, my concerns on competition,
93
345930
3667
درباره‌ی نگرانی‌هایم، نگرانی‌هایم در حوزه‌ی رقابت،
05:49
the mistakes we had made in sales strategy,
94
349630
2767
اشتباهاتی که در استراتژی فروش داشتیم،
05:52
really exposing the weaknesses of our company.
95
352430
3633
و واقعا نقاط ضعف شرکتمان را نشان دادم.
05:56
And I asked the team for help.
96
356063
1734
و از تیم کمک خواستم.
05:59
That completely changed the conversation
97
359297
3400
این کار کاملا گفتگو را
06:02
and how we would build and solve problems together.
98
362697
3833
و اینکه چگونه با هم می‌سازیم و مشکلات را حل می‌کنیم، تغییر داد.
06:06
As we collectively brought our full selves to work,
99
366530
3667
همینطور که همگی خود کامل‌مان را سر کار می‌آوردیم،
06:10
we were able to accomplish so much more in terms of revenue growth
100
370197
4533
توانستیم به چیزهای خیلی بیشتری در زمینه‌ی رشد درآمد
06:14
and the most products shipped the company had seen.
101
374763
3434
و بیشترین میزان ارسال محصولی که شرکت دیده بود، دست یابیم.
06:18
And it progressed us from a startup to medium-sized business.
102
378197
4500
و این باعث توسعه‌ی ما از یک استارت‌آپ به یک کسب‌و‌کار با اندازه‌ی متوسط شد.
06:23
Whoever you are, if you're thinking about starting a startup,
103
383463
4134
هر کسی که هستید، اگر دارید به راه‌اندازی یک استارتاپ یا رهبری فکر می‌کنید،
06:27
or you’re thinking about leading,
104
387630
1833
06:29
do it
105
389497
1266
انجامش دهید
06:31
and don't be afraid to trust and be yourself completely.
106
391330
4300
و از اعتماد کردن و اینکه کاملا خودتان باشید نترسید.
06:36
I wish I knew that a decade ago.
107
396997
2233
آرزو داشتم یک دهه قبل این را می‌دانستم و از اشتباهاتم درس می‌گرفتم.
06:39
And learn from my mistakes.
108
399230
2200
06:41
If you find yourself fundraising on Sand Hill, needing to pump milk,
109
401463
4467
اگر برای جمع‌آوری سرمایه در «سند هیل» بودید و نیاز داشتید شیر بدوشید،
06:45
go use their nice-ass mother’s rooms.
110
405963
2834
بروید و از اتاق شیک مخصوص مادرانشان استفاده کنید.
06:48
Thank you.
111
408830
1233
متشکرم.
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7