Adam Garone: Healthier men, one moustache at a time

آدام گارون: مردان سالم‌تر، هر چند وقت یک‌بار سبیل می گذارند

Translator: Joseph Geni Reviewer: Morton Bast

Translator: Faranak Deeba Reviewer: narsis sh

I think the beautiful Malin [Akerman] put it perfectly.

فکر کنم مالین آکرمن (ستاره هالیوود) خیلی خوب گفته.

Every man deserves the opportunity

هر مردی شایستگی این رو داره

to grow a little bit of luxury.

که یه کم خوش بگذرونه.

Ladies and gentlemen, and more importantly,

خانم‌ها و آقایان٬ و از همه مهم‌تر

Mo Bros and Mo Sistas — (Laughter) —

خواهران و برادران سیبیلوی من -- (خنده حاضرین) --

for the next 17 minutes, I'm going to share with you

در هفده دقیقه‌ی آینده٬ می‌خوام

my Movember journey, and how, through that journey,

داستانم در جنبش Movember رو با شما در میون بذارم و اینکه چطور در این جنبش

we've redefined charity, we're redefining the way

ما نیکوکاری رو جور دیگه ای تعریف کردیم٬ ما تعریفی تازه از روشی که

prostate cancer researchers are working together

محققین سرطان پروستات در سراسر دنیا با هم کار می‌کنند ارائه دادیم.

throughout the world, and I hope, through that process,

و امیدوارم٬ با این روند٬

that I inspire you to create something significant

بتونم الهام بخش شما برای ساختن چیزی قابل توجه

in your life, something significant that will go on

در زندگی باشم٬ چیزی خاص که پیش برود

and make this world a better place.

و این دنیا را به جایی بهتر تبدیل کند.

So the most common question I get asked,

بنابراین معمول‌ترین سوالی که از من پرسیده می‌شه٬

and I'm going to answer it now so I don't have to do it

و همین الان می‌خوام جوابش رو بدم که مجبور نباشم

over drinks tonight, is how did this come about?

سر نوشیدنی امشب جواب تون رو بدم٬ اینه که این جریان چطور پیش اومد؟

How did Movember start?

Movember چطور آغاز شد؟

Well, normally, a charity starts with the cause, and someone

خوب٬ معمولا٬ یک خیریه با یک دلیل شروع می‌شه و یکی که

that is directly affected by a cause.

مستقیما از اون دلیل تاثیر پذیرفته.

They then go on to create an event, and beyond that,

بعد جلوتر می‌ره و یک رویداد رو ترتیب می‌دن٬ و فراتر از اون٬

a foundation to support that.

یک بنیاد که از آن حمایت کنه.

Pretty much in every case, that's how a charity starts.

تقریبا در همه موارد٬ این مدلی هست که خیریه‌ها شروع به کار می‌کنن.

Not so with Movember. Movember started in a very

اما Movember زیاد اینطوری نبود. Movember به یک روش

traditional Australian way. It was on a Sunday afternoon.

بسیار سنتی استرالیایی شروع به کار کرد. یک غروب یکشنبه بود.

I was with my brother and a mate having a few beers,

با برادرم و یک رفیقی داشتیم چند تا آبجو می‌زدیم٬

and I was watching the world go by,

و داشتم عبور و مرور مردم رو نگاه می‌کردم٬

had a few more beers, and the conversation turned

چند تا آبجو بیشتر٬ و بعد گفتگو

to '70s fashion — (Laughter) —

رفت تو فاز دهه هفتاد -- (خنده حاضرین) --

and how everything manages to come back into style.

و اینکه چگونه همه‌چیز داره بر می‌گرده به سبک و سیاق سابق

And a few more beers, I said, "There has to be some stuff

و چند تا آبجو بیشتر که خوردم گفتم:«باید یه چیزایی باشه که

that hasn't come back." (Laughter)

هنوز برنگشته باشه» (خنده حاضرین)

Then one more beer and it was, whatever happened to the mustache?

بعد یه آبجوی دیگه و این سوال که چه بر سر سبیل آمده؟

Why hasn't that made a comeback? (Laughter)

چرا هنوز برنگشته؟ (خنده حاضرین)

So then there was a lot more beers, and then the day ended

و بعد کلی آبجوی دیگه زدیم و روز با تلاش برای

with a challenge to bring the mustache back. (Laughter)

بازگردادندن سیبیل به پایان رسید. (خنده حاضرین)

So in Australia, "mo" is slang for mustache,

تو استرالیا Mo یک اصطلاح عامیانه برای سبیل است٬

so we renamed the month of November "Movember"

بنابراین اسم ماه نوامبر رو تغییر دادیم به موامبر (Movember)

and created some pretty basic rules, which still stand today.

و یه سری قوانین ابتدایی وضع کردیم که همچنان هم پابرجاست

And they are: start the month clean-shaven,

که این ها هستند: ماه رو با صورت تراشیده آغاز کنید

rock a mustache -- not a beard, not a goatee, a mustache --

سبیل بذارید -- نه ریش٬ نه ریش بزی٬ فقط سبیل --

for the 30 days of November, and then we agreed

برای کل ۳۰ روز نوامبر٬ و بعد توافق کردیم

that we would come together at the end of the month,

در پایان ماه دور هم جمع بشیم٬

have a mustache-themed party, and award a prize

یک سبیل پارتی راه بندازیم و یک جایزه بدیم

for the best, and of course, the worst mustache. (Laughter)

برای بهترین٬ و صد البته بدترین سبیل (خنده حاضرین)

Now trust me, when you're growing a mustache

حالا باور کنید٬ وقتی شما سبیل می‌ذارید

back in 2003, and there were 30 of us back then,

سال ۲۰۰۳ و ما در آن زمان ۳۰ نفر بودیم،

and this was before the ironic hipster mustache movement

و این قبل از زمانی است که جنبش تحول‌خواه سبیل

— (Laughter) —

-- (خنده حاضرین) --

it created a lot of controversy. (Laughter)

کلی جار و جنجال راه انداخت. (خنده حاضرین)

So my boss wouldn't let me go and see clients.

رییس من نمی‌گذاشت که با مشتریان ملاقات کنم.

My girlfriend at the time, who's no longer my girlfriend — (Laughter) — hated it.

دوست دخترم در اون موقع‌ها، که الآن دیگه دوست دخترم نیست -- (خنده‌ی حاضرین) -- ازش متنفر بود.

Parents would shuffle kids away from us. (Laughter)

پدر مادرها بچه‌هاشون رو از ما دور می‌کردند. (خنده حاضرین)

But we came together at the end of the month and

اما آخر ماه دور هم جمع شدیم و

we celebrated our journey, and it was a real journey.

سفرمون رو جشن گرفتیم٬ و واقعا هم یک سفر بود.

And we had a lot of fun, and in 2004, I said to the guys,

کلی خوش گذرونیم و در سال ۲۰۰۴ به رفقام گفتم٬

"That was so much fun. We need to legitimize this

«کلی حال داد٬ ما باید بهش مشروعیت بدیم

so we can get away with it year on year." (Laughter)

که بتونیم هر سال این طوری خوش بگذرونیم.» (خنده حاضرین)

So we started thinking about that, and we were inspired

پس شروع به فکر کردن کردیم٬ و از زنان اطراف‌مان و آنچه که برای سرطان سینه

by the women around us and all they were doing for breast cancer.

انجام می دادند، الهام گرفتیم.

And we thought, you know what, there's nothing for men's health.

و فکر کردیم٬ می‌دونید که٬ هیچ کاری برای سلامت مردان صورت نمی گیره.

Why is that? Why can't we combine growing a mustache

چرا اینطوریه؟ چرا ما نتونیم سبیل گذاشتن رو

and doing something for men's health?

با انجام کاری برای سلامتی مردان ترکیبش کنیم؟

And I started to research that topic, and discovered

و شروع به تحقیق کردیم و متوجه شدیم

prostate cancer is the male equivalent of breast cancer

سرطان پروستات از نظر تعداد مردانی که بر اثر آن فوت می‌کنند یا به آن مبتلا می‌شوند،

in terms of the number of men that die from it and are diagnosed with it.

مشابه مردانه‌ی سرطان سینه است.

But there was nothing for this cause,

اما هیچ چیزی برای این عامل وجود نداشت.

so we married growing a mustache with prostate cancer,

بنابراین ما سبیل گذاشتن و سرطان پروستات رو با هم گره زدیم٬

and then we created our tagline, which is,

و بعد این شعار رو ساختیم که:

"Changing the face of men's health."

«تغییر چهره‌ی سلامتیِ مردان»

And that eloquently describes the challenge,

که به شیوایی این چالش رو توضیح می‌ده٬

changing your appearance for the 30 days,

تغییر دادن ظاهرتون برای ۳۰ روز ،

and also the outcome that we're trying to achieve:

و نتیجه این که تلاش می‌کنیم برای دست پیدا کردن به اینکه

getting men engaged in their health, having them have

مردان در برابر سلامتی‌شون متعهد بشن و درک بهتری از

a better understanding about the health risks that they face.

خطراتی که سلامت اون ها رو تهدید می‌کنه، بدست بیارن.

So with that model, I then

بنابراین با این ایده،

cold-called the CEO of the Prostate Cancer Foundation.

بدون اینکه مدیر عامل بنیاد سرطان پروستات رو بشناسم، بهش زنگ زدم.

I said to him, "I've got the most amazing idea

و گفتم "من شگفت انگیزترین ایده رو برای

that's going to transform your organization." (Laughter)

دگرگون کردن موسسه شما دارم." (خنده)

And I didn't want to share with him the idea over the phone,

نمی‌خواستم ایده ام رو از پشت تلفن باهاش درمیون بگذارم،

so I convinced him to meet with me for coffee in Melbourne

پس برای نوشیدن یک قهوه در ملبورن متقاعدش کردم.

in 2004.

در سال ۲۰۰۴.

And we sat down, and I shared with him my vision

و ما نشستیم، و من فکرم رو باهاش درمیون گذاشتم،

of getting men growing mustaches across Australia,

که کاری کنیم که مردان در تمام استرالیا سبیل بگذارند،

raising awareness for this cause,

سطح آگاهی رو در این جهت بالا ببریم،

and funds for his organization. And I needed a partnership

و برای موسسه اون درآمد زایی کنیم. و من به یک مشارکت احتیاج داشتم

to legitimately do that.

تا به صورت قانونی این کار رو انجام بدم.

And I said, "We're going to come together at the end,

و گفتم، "ما آخرش دور هم جمع می‌شیم

we're going to have a mustache-themed party, we're going to have DJs,

یک سبیل پارتی می‌گیریم، دی-جی میاریم،

we're going to celebrate life, and we're going to change the face of men's health."

زندگی رو جشن می‌گیریم و چهره سلامتی مردان رو تغییر می‌دیم."

And he just looked at me and laughed, and he said,

و اون به من نگاه کرد، خندید و گفت:

he said, "Adam, that's a really novel idea,

"آدام، این واقعاً ایده ی خیلی نویی هست

but we're an ultraconservative organization.

ولی ما یک موسسه خیلی محافظه کار هستیم.

We can't have anything to do with you." (Laughter)

هیج کاری نمی‌تونیم برای تو انجام بدیم" (خنده)

So I paid for coffee that day — (Laughter) —

خب، من اون روز پول قهوه رو حساب کردم --(خنده حاضرین)--

and his parting comment as we shook hands was,

و در حالی که خداحافظی می‌کردیم آخرین نظرش این بود که،

"Listen, if you happen to raise any money out of this,

"ببین، احیانا اگه تونستی از این کار پولی در بیاری،

we'll gladly take it." (Laughter)

ما خیلی خوشحال می‌شیم ازت بگیریم." (خنده)

So my lesson that year was persistence.

درسی که اون سال گرفتم، پافشاری بود.

And we persisted, and we got 450 guys

و ما پافشاری کردیم، ۴۵۰ نفر

growing mustaches, and together we raised 54,000 dollars,

سبیل گذاشتند، و با هم ۵۴٫۰۰۰ دلار پول جمع کردیم،

and we donated every cent of that to the Prostate Cancer Foundation of Australia,

و تا آخرین قرونش رو به بنیاد سرطان پروستات استرالیا اهداء کردیم،

and that represented at the time the single biggest donation

در اون زمان این بزرگترین اهداء مستقلی بود که

they'd ever received.

آنها تابحال دریافت کرده بودن.

So from that day forward, my life has become about a mustache.

بنابراین از اون روز به بعد، زندگی من حول سبیل چرخید.

Every day -- this morning, I wake up and go, my life

هر روز -- امروز صبح، من بیدار میشم و میرم دنبال

is about a mustache. (Laughter)

زندگیم که در مورد سبیله. (خنده)

Essentially, I'm a mustache farmer. (Laughter)

در اصل من یک کشاورز سبیلم. (خنده)

And my season is November. (Applause)

و فصل کشت من نوامبر هست. (تشویق)

(Applause)

(تشویق)

So in 2005, the campaign got more momentum,

در سال ۲۰۰۵، کمپین انگیزه حرکت بیشتری گرفت،

was more successful in Australia and then New Zealand,

در استرالیا موفق تر بود، و بعد در نیوزلند،

and then in 2006 we came to a pivotal point.

و در سال ۲۰۰۶ به یک نقطه کلیدی رسیدیم.

It was consuming so much of our time after hours

وقت خیلی زیادی رو صرف می‌کردیم بعد از کار و

on weekends that we thought, we either need

آخر هفته ها، که بعد فکر کردیم ما آخرش باید

to close this down or figure a way to fund Movember

یه راهی برای سرمایه گذاری روی مومبر

so that I could quit my job and go and spend more time

طوری که من بتونم از شغلم استعفا بدم و وقت بیشتری

in the organization and take it to the next level.

در این تشکیلات بگذرونم و اون رو به مرحله بالاتری برسونم.

It's really interesting when you try and figure a way

خیلی جالبه وقتی تلاش می‌کنی تا راهی برای

to fund a fundraising organization

سرمایه گذاری روی تشکیلاتی که اعانه جمع می‌کنه

built off growing mustaches. (Laughter)

و بر اساس سبیل گذاشتن بوجود اومده.

Let me tell you that there's not too many people interested

بذارید بگم که زیاد نیستن آدم های مشتاقی که

in investing in that, not even the Prostate Cancer Foundation,

بخوان سرمایه گذاری کنن، نه حتی بنیاد سرطان پروستات،

who we'd raised about 1.2 million dollars for at that stage.

که تا اون موقع ما حدود ۱/۲ میلیون دلار بهشون کمک کرده بودیم.

So again we persisted, and Foster's Brewing came to the party

پس ما دوباره پافشاری کردیم، و از کمپانی (نوشیدنی) "فاستر" به مهمانی ما اومدند

and gave us our first ever sponsorship,

و اولین اسپانسر ما شدند،

and that was enough for me to quit my job, I did consulting on the side.

این واسم کافی بود تا از شغلم استعفا بدم و در کنار کار مشاوره انجام می‌دادم.

And leading into Movember 2006,

و بعد در Movember 2006

we'd run through all the money from Foster's,

تمام پول فاستر رو خرج کرده بودیم،

we'd run through all the money I had, and essentially

همه ی پولی که من داشتم رو خرج کرده بودیم، و در حقیقت

we had no money left, and we'd convinced all our suppliers --

دیگه هیچ پولی نداشتیم، و همه کسانی که ما رو تامین می‌کردند --

creative agencies, web development agencies,

آژانس های خلاقیت، سازمان های توسعه وب،

hosting companies, whatnot -- to delay their billing until December.

شرکت های میزبانی و همه -- رو متقاعد کردیم که صورت حساب‌هاشون رو تا دسامبر به تاخیر بیندازند

So we'd racked up at this stage about 600,000 dollars

حساب کرده بودیم که در این مرحله حدود ۶۰۰٫۰۰۰ دلار

worth of debt. So if Movember 2006 didn't happen,

بدهی داریم، پس اگه مومبر ۲۰۰۶ برگزار نشه،

the four founders, well, we would've been broke,

خب ما چهارتا بنیان گذار ورشکست می‌شیم،

we would've been homeless, sitting on the street

بی خانمان می‌شیم، می‌افتیم گوشه خیابون

with mustaches. (Laughter)

با چهارتا سبیل. (خنده)

But we thought, you know what, if that's the worst thing

اما فکر کردیم، می‌دونید، اگه این بدترین چیز ممکنه

that happens, so what?

خب که چی؟

We're going to have a lot of fun doing it, and it taught us

ما کلی با انجامش خوش می‌گذرونیم، و این به ما

the importance of taking risks and really smart risks.

اهمیت ریسک کردن رو یاد داد. ریسک‌های خیلی هوشمندانه.

Then in early 2007, a really interesting thing happened.

در آغاز سال ۲۰۰۷، اتفاق خیلی جالبی افتاد.

We had Mo Bros from Canada, from the U.S.,

ما سبیلوهایی از کانادا، از امریکا

and from the U.K. emailing us and calling us and saying,

و از انگلیس داشتیم که به ما تلفن و ایمیل می‌زدند و می‌گفتن،

hey, there's nothing for prostate cancer.

این‌جا هیچ چیز برای سرطان پروستات وجود نداره.

Bring this campaign to these countries.

این کمپین رو به کشورهای ما بیاورید.

So we thought, why not? Let's do it.

ما فکر کردیم که خب، چرا که نه؟ انجامش بدیم.

So I cold-called the CEO of Prostate Cancer Canada,

پس بدون اینکه مدیر عامل بنیاد سرطان پروستات کانادا رو بشناسم، بهش زنگ زدم.

and I said to him, "I have this most amazing concept."

و بهش گفتم، " من این ایده‌ی فوق العاده دارم."

(Laughter)

(خنده)

"It's going to transform your organization. I don't want

"که موسسه شما رو دگرگون می‌کنه. نمی‌خوام الان از پشت تلفن

to tell you about it now, but will you meet with me

درموردش بگم، اما با من ملاقات می‌کنید اگه

if I fly all the way to Toronto?" So I flew here,

تا تورنتو بیام؟" پس من به این‌جا اومدم،

met down on Front Street East, and we sat in the boardroom,

در فرانت استریت همدیگه رو ملاقات کردیم، در اتاق هیئت مدیره نشستیم،

and I said, "Right, here's my vision of getting men growing mustaches

و گفتم، "خب، ایده‌ی من اینه که کاری کنیم مردان در تمام کانادا سبیل بگذارند،

all across Canada raising awareness and funds for your organization."

سطح آگاهی رو بالا ببریم، و برای سازمان شما سرمایه آفرینی کنیم."

And he looked at me and laughed and said,

و اون به من نگاه کرد، خندید و گفت:

"Adam, sounds like a really novel idea, but we're

"آدام، این واقعاً ایده ی خیلی نویی هست

an ultraconservative organization." (Laughter)

ولی ما یک موسسه خیلی محافظه کار هستیم." (خنده)

I've heard this before. I know how it goes.

من قبلا اینو شنیده بودم. می‌دونستم چه جوری میشه.

But he said, "We will partner with you,

ولی گفت، "ما باهات شریک می‌شیم،

but we're not going to invest in it. You need to figure

ولی روش سرمایه گذاری نمی‌کنیم. باید راهی پیدا کنی تا

a way to bring this campaign across here and make it work."

این کمپین رو به اینجا بیاری و اونو به راه بیندازی."

So what we did was, we took some of the money that

بنابراین کاری که ما کردیم این بود که، از پولی

we raised in Australia to bring the campaign across

که در استرالیا بدست آورده بودیم استفاده کردیم تا کمپین رو به

to this country, the U.S, and the U.K., and we did that

این کشور، امریکا و انگلستان ببریم، و ما این کار رو کردیم چون

because we knew, if this was successful,

می‌دونستیم، اگه موفقیت آمیز باشه

we could raise infinitely more money globally

می‌تونیم بی نهایت پول پیشتری در سراسر دنیا بدست بیاریم

than we could just in Australia. And that money

تا اینکه فقط تو استرالیا. و این پول

fuels research, and that research will get us to a cure.

صرف مطالعات میشه، و اون مطالعات ما رو به یک درمان می‌رسونه

And we're not about finding an Australian cure

و دنبال پیدا کردن یک درمان استرالیایی

or a Canadian cure, we're about finding the cure.

یا کانادایی نیستیم، ما می‌خواهیم راه درمان رو پیدا کنیم.

So in 2007, we brought the campaign across here,

در سال ۲۰۰۷، ما کمپین رو به اینجا آوردیم،

and it was, it set the stage for the campaign.

و کمپین رو پایه ریزی کردیم.

It wasn't as successful as we thought it would be.

به اندازه ای که ما انتظارش رو داشتیم، موفق نبود.

We were sort of very gung ho with our success in Australia

ما یه جورایی خیلی مشتاق موفقیتی مثل آن چه در استرالیا

and New Zealand at that stage.

و نیوزلند داشتیم، بودیم.

So that year really taught us the importance of being patient

در نتیجه اون سال به ما اهمیت بردباری

and really understanding the local market before you

و شناختن کامل بازار محلی

become so bold as to set lofty targets.

قبل از جسور شدن برای تعیین اهداف بزرگ رو یاد داد.

But what I'm really pleased to say is, in 2010,

ولی خیلی خوشحالم بگم که، در سال ۲۰۱۰،

Movember became a truly global movement.

مومبر به یک حرکت کاملاً جهانی تبدیل شد.

Canada was just pipped to the post in terms of

کانادا رقم کمک های مالی در یک کمپین جهانی رو از مرز رد کرد.

the number one fundraising campaign in the world.

رقم کمک های مالی در یک کمپین جهانی رو از مرز رد کرد.

Last year we had 450,000 Mo Bros spread across the world

سال گذشته ۴۵۰٫۰۰۰ نفر از تمام دنیا

and together we raised 77 million dollars.

و ۷۷ میلیون دلار درآمد داشتیم.

(Applause)

(تشویق)

And that makes Movember now the biggest funder

و همین، در حال حاضر مومبر رو بزرگترین حامی مالی

of prostate cancer research and support programs in the world.

تحقیقات سرطان پروستات و پشتیبانی برنامه‌ها در دنیا می‌کنه.

And that is an amazing achievement when you think about

و این برای ما که دنبال سبیل گذاشتن بودیم یک پیروزی فوق العادس. (خنده)

us growing mustaches. (Laughter)

و این برای ما که دنبال سبیل گذاشتن بودیم یک پیروزی فوق العادس. (خنده)

And for us, we have redefined charity.

و برای خودمون، ما خیریه رو جور دیگه ای تعریف کردیم.

Our ribbon is a hairy ribbon. (Laughter)

ربان ما یه نوار پر مو است. (خنده)

Our ambassadors are the Mo Bros and the Mo Sistas,

سفیران ما برادران و خواهران سبیلو هستند ،

and I think that's been fundamental to our success.

و من فکر می‌کنم که در موفقیت ما اساسی بوده اند.

We hand across our brand and our campaign to those people.

ما نشان و کمپین خودمون رو به این افراد می‌دهیم.

We let them embrace it and interpret it in their own way.

و به آنها اجازه میدیم اون رو بپذیرند و هر طوری می‌خوان اون رو تفسیر کنن.

So now I live in Los Angeles, because

الان در لس آنجلس زندگی می‌کنم، بخاطر اینکه

the Prostate Cancer Foundation of the U.S. is based there,

بنیاد سرطان پروستات امریکا در اون‌جا پایه ریزی شده،

and I always get asked by the media down there,

و رسانه ها، چون خیلی مجذوب شهرت هستند،

because it's so celebrity-driven,

همیشه از من می پرسند:

"Who are your celebrity ambassadors?"

"اعضای مشهور شما چه کسانی هستند؟"

And I say to them, "Last year we were fortunate enough

و من بهشون می‌گم، "پارسال ما به اندازه کافی خوش شانس بودیم

to have 450,000 celebrity ambassadors."

که ۴۵۰٫۰۰۰ عضو مشهور داشتیم. "

And they go, "What, what do you mean?"

و اون‌ها می‌گن، "چی؟ منظورت چیه؟"

And it's like, everything single person, every single Mo Bro

هر شخص، هر برادر و خواهر سبیلو

and Mo Sista that participates in Movember

که در مومبر مشارکت می‌کنه

is our celebrity ambassador, and that is so, so important

عضو افتخاری ماست، و این خیلی خیلی مهمه

and fundamental to our success.

و برای موفقیت ما حیاتی است.

Now what I want to share with you is

و چیزی که می‌خوام با شما در میون بگذارم اینه که

one of my most touching Movember moments,

یکی از تاثیرگذارترین لحظات مومبر،

and it happened here in Toronto last year,

پارسال، همینجا در تورنتو اتفاق افتاد،

at the end of the campaign.

در پایان کمپین،

I was out with a team. It was the end of Movember.

من با یک گروه بیرون بودم. آخرای مومبر بود.

We'd had a great campaign, and to be honest, we'd had

کمپین عالی داشتیم، راستش

our fair share of beer that night, but I said,

اون شب کلی آبجو خورده بودیم، گفتم،

"You know what, I think we've got one more bar left in us." (Laughter)

"می‌دونید چیه، فکر کنم یه بار از زیر دستمون در رفته." (خنده)

So we piled into a taxi, and this is our taxi driver,

پس یه تاکسی گرفتیم، و اون راننده تاکسیه

and I was sitting in the back seat, and he turned around

من که عقب نشسته بودم، برگشت سمت من

and said, "Where are you going?"

و گفت، "کجا می‌روید؟"

And I said, "Hang on, that is an amazing mustache."

گفتم، " صبر کن، عجب سبیل‌های باحالی داری."

(Laughter)

(خنده)

And he said, "I'm doing it for Movember." And I said,

گفت، "بخاطر مومبر سبیل گذاشتم."

"So am I." And I said, "Tell me your Movember story."

گفتم، "منم همین طور، جریان مومبر رو برام بگو."

And he goes, "Listen, I know it's about men's health,

و اون ادامه داد، " ببین، می‌دونم راجع به سلامتی مردان است

I know it's about prostate cancer, but this is for breast cancer."

در مورد سرطان پروستات، ولی این بخاطر سرطان سینه است!"

And I said, "Okay, that's interesting."

گفتم، "آهان، جالب شد."

And he goes, "Last year, my mom passed away from breast cancer in Sri Lanka,

گفت، "پارسال مادرم به دلیل سرطان سینه در سریلانکا درگذشت،

because we couldn't afford proper treatment for her,"

چون نتونستیم هزینه درمان لازم رو براش بپردازیم،"

and he said, "This mustache is my tribute to my mom."

"این سبیل نشان احترام من هست برای مادرم."

And we sort of all choked up in the back of the taxi,

و ما یه جورایی عقب تاکسی شوکه شده بودیم،

and I didn't tell him who I was, because I didn't think it was appropriate,

من بهش نگفتم کی هستم، فکر کردم بجا نباشه،

and I just shook his hand and I said, "Thank you so much.

فقط باهاش دست دادم و گفتم، "خیلی ممنون.

Your mom would be so proud."

مادرت خیلی افتخار می‌کنه."

And from that moment I realized that Movember

و از اون لحظه به بعد من فهمیدم که مومبر

is so much more than a mustache, having a joke.

خیلی بیشتر از یک سبیل داشتن و شوخی کردنه.

It's about each person coming to this platform,

درمورد هر آدمی هست که به این برنامه میاد

embracing it in their own way,

و اون رو به روش خودش می‌پذیره،

and being significant in their own life.

و معنایی در زندگیش بوجود میاره.

For us now at Movember, we really focus on

الان، ما در مومبر روی سه بخش

three program areas, and having a true impact:

تمرکز کردیم و تاثیر زیادی داریم:

awareness and education,

آگاهی و آموزش،

survivor support programs, and research.

برنامه‌های حمایت از بازمانده ها، و تحقیقات

Now we always focus, naturally, on how much we raise,

طبیعتاً ما همیشه روی پولی که در میاریم هم تمرکز می‌کنیم،

because it's a very tangible outcome, but for me,

چون نتیجه خیلی محسوسی است، اما برای من،

awareness and education is more important than the funds we raise,

آگاهی و آموزش دادن مهم تر از پولی هست که به دست می‌آوریم،

because I know that is changing and saving lives today,

چون می‌دونم که باعث تغییر و نجات زندگی امروز آدم ها می‌شه.

and it's probably best exampled by

و احتمالا" بهترین مثال اون

a young guy that I met at South by Southwest

مرد جوانی بود که من در South by Southwest

in Austin, Texas, at the start of the year.

در تکزاس، اوایل امسال ملاقات کردم.

He came up to me and said, "Thank you for starting Movember."

پیش من اومد و گفت، "ممنون برای راه انداختن مومبر."

And I said, "Thank you for doing Movember."

و من گفتم، "ممنون از شما بخاطر انجام دادن مومبر."

And I looked at him, and I was like, "I'm pretty sure you can't grow a mustache." (Laughter)

بهش نگاه کردم یه جوری که، "مطمئنم نمی‌تونی سبیل بگذاری." (خنده)

And I said, "What's your Movember story?"

و گفتم، "داستان مومبر تو چطوریه؟"

And he said, "I grew the worst mustache ever." (Laughter)

و اون گفت، "من بدترین سبیل ممکن رو دارم."(خنده)

"But I went home for Thanksgiving dinner, and pretty quickly

"برای شام عید شکرگزاری رفتم خونه، و خیلی سریع

the conversation around the table turned to

گفتگوی سر میز شام تبدیل شد به اینکه

what the hell was going on." (Laughter)

داستان این سبیل ها دیگه چیه؟" (خنده)

"And we talked -- I talked to them about Movember,

"و صحبت کردیم -- من براشون راجع به مومبر گفتم،

and then after that, my dad came up to me, and at the age

و بعد از اون، بابام اومد پیش من، و در ۲۶ سالگی

of 26, for the first time ever, I had a conversation with my dad

برای اولین بار، من با پدرم گفتگوی خیلی جدی و

one on one about men's health. I had a conversation

مردونه ای داشتم راجع به سلامتی مردان. با پدرم درمورد

with my dad about prostate cancer, and I learned

سرطان پروستات صحبت کردم، و فهمیدم که

that my grandfather had prostate cancer

پدربزرگم سرطان پروستات داشته

and I was able to share with my dad that he was

و من تونستم پدرم رو آگاه کنم از اینکه

twice as likely to get that disease, and he didn't know that,

احتمال ابتلای اون به این بیماری حدود دو برابر بیشتره، و اون اینو نمی‌دونست،

and he hadn't been getting screened for it."

و معاینات انجام نداده بود."

So now, that guy is getting screened for prostate cancer.

پس الان، اون آقا داره آزمیشات سرطان پروستات انجام میده.

So those conversations, getting men engaged in this,

این گفتگو‌ها،مردان رو در این مورد متعهد می‌کنه

at whatever age, is so critically important,

در هر سنی، جداً مهمه

and in my view so much more important

و از نگاه من خیلی مهم تر است از

than the funds we raise.

پولی که بدست می‌آوریم.

Now to the funds we raise, and research,

الان برگردیم به پولی که جمع می‌شه، و تحقیقات،

and how we're redefining research.

و اینکه چطور داریم تعریف دوباره ای از تحقیق می‌کنیم.

We fund prostate cancer foundations now in 13 countries.

ما بنیاد سرطان پروستات رو در ۱۳ کشور پایه ریزی کردیم.

We literally fund hundreds if not thousands of institutions

عیناً روی صد‌ها، بلکه هزاران نهاد تحقیقاتی

and researchers around the world, and when we looked

در تمام دنیا سرمایه گذاری کردیم، و دیدیم که

at this more recently, we realized there's a real lack

این اواخر، کمبود همکاری و هماهنگی زیادی وجود داره

of collaboration going on even within institutions,

حتا در داخل نهاد‌ها،

let alone nationally, let alone globally, and this is not unique

نه فقط در سطح ملی، و نه در سطح جهانی، و منحصر بفرد

to prostate cancer. This is cancer research the world over.

سرطان پروستات هم نیست. در تمام مطالعات سرطان دنیا وجود داره.

And so we said, right, we'd redefined charity. We need

بنابراین گفتیم، خب ما خیریه رو از نو تعریف کردیم.

to redefine the way these guys operate. How do we do that?

باید کار کردن این افراد رو هم از نو تعریف کنیم. چی کار کنیم؟

So what we did was, we created a global action plan,

ما یک برنامه حرکت جهانی درست کردیم

and we're taking 10 percent of what's raised in each country

۱۰ درصد از پولی که در هر کشور بدست آمده رو می‌گیریم

now and putting it into a global fund, and we've got

و اون رو در یک صندوق جهانی می‌گذاریم، و

the best prostate cancer scientific minds in the world

بهترین دانشمندان سرطان پروستات جهان رو داریم

that look after that fund,

تا اون بودجه رو هدایت کنند،

and they come together each year and identify

آنها هر سال گرد هم میان و

the number one priority,

اولویت اول رو شناسایی می‌کنند،

and that, last year, was getting a better screening test.

و سال گذشته، این اولویت در انجام آزمایش تشخیصی بهتر بود.

So they identified that as a priority, and then

این رو به عنوان اولویت مشخص کردند و بعد

they've got and recruited now 300 researchers

۳۰۰ محقق جدید که در مورد این مبحث مطالعه می‌کنند

from around the world that are studying that topic,

از تمام دنیا استخدام کردند.

essentially the same topic.

از تمام دنیا استخدام کردند.

So now we're funding them to the tune of about

بنابراین داریم حدود 5 یا شش میلیون دلار

five or six million dollars to collaborate

سرمایه گذاری می‌کنیم برای همکاری

and bringing them together, and that's a unique thing

و جمع کردن آنها کنار هم، و این یک چیز بی نظیره

in the cancer world, and we know, through that collaboration,

در دنیای سرطان، و می‌دونیم، به واسطه این همکاری

it will accelerate outcomes.

نتایج سریع تر بدست خواهند آمد.

And that's how we're redefining the research world.

و بدین صورت داریم دنیای تحقیق رو بازسازی می‌کنیم.

So, what I know about my Movember journey is that,

چیزی که راجع به داستان مومبر خودم می‌دونم اینه که،

with a really creative idea,

با یک ایده‌ی واقعاً خلاقانه،

with passion, with persistence, and a lot of patience,

با علاقه، با پافشاری، و صبر خیلی زیاد،

four mates, four mustaches,

چهار تا دوست، چهار تا سبیل،

can inspire a room full of people,

می‌تونه الهام بخش یک اتاق پر از آدم باشه،

and that room full of people can go on and inspire a city,

و اون اتاق پر از آدم، می‌تونه الهام بخش یک شهر بشه،

and that city is Melbourne, my home.

و اون شهر ملبورن است، خونه ی من.

And that city can go on and inspire a state, and that state

و اون شهر می‌تونه بره و الهام بخش یک ایالت بشه، و اون ایالت

can go on and inspire a nation, and beyond that,

می‌تونه الهام بخش یک کشور بشه، و برتر از اون

you can create a global movement

تو می‌تونی یک حرکت جهانی خلق کنی

that is changing the face of men's health.

که چهره سلامتی مردان رو تغییر می‌ده.

My name is Adam Garone, and that's my story.

اسم من آدام گارون هست. و این داستان من بود.

Thank you. (Applause)

متشکرم. (تشویق)