Helder Guimarães: A magical search for a coincidence

هلدر گویمارائس: جستجویی اسرارآمیز برای انطباق اتفاقی

Translator: Masood Mousavi Reviewer: soheila Jafari

I'd like to start my performance by saying 90 percent of everything is crap.

دوست دارم نمایش را با گفتن این جمله آغاز کنم که ۹۰ درصد هرچیزی چرند است.

(Laughter)

(خنده حضار)

It's called Sturgeon's law, and what that means

به این قانون ماهی خاویار می‌گویند، و به معنی آن است که

is that the majority of anything is always bad.

اکثریت هرچیزی همیشه بد است.

I have a giraffe here.

من اینجا یک زرافه دارم

I'm going to throw the giraffe behind my back

و می‌خواهم زرافه را به پشت سرم پرتاب کنم

and whoever catches it is going to help me on this next thing.

و هر کسی که آن را بگیرد قرار است در موضوع بعدی به من کمک کند.

Sir, you caught the giraffe.

آقا، شما زرافه را گرفتید.

I have a playing card in my hand.

من یک بسته کارت بازی در دستم دارم.

Freely name any card in the deck.

نام هر کارتی را که می‌خواهید بگویید

Audience member: 10 of hearts.

تماشاگر: کارت ۱۰ دل.

Helder Guimarães: 10 of hearts.

هلدر گویمارائس: ۱۰ دل.

You could have named any card in the deck,

شما می‌توانستید هر کارتی از دسته کارت‌ها را نام ببرید،

but you said the 10 of hearts.

اما شما کارت ۱۰ دل را انتخاب کردید

Ninety percent of everything is crap,

۹۰ درصد هرچیزی چرند است،

so there's this to prove that Sturgeon was correct.

پس این ثابت می‌کند که قانون ماهی خاویار درست بود

(Laughter)

(خنده حضار)

(Applause)

(تشویق حضار)

(Laughter)

(خنده حضار)

Sir, this is not your show.

آقا این نمایش شما نیست.

(Laughter)

(خنده حضار)

Keep the giraffe for a moment, okay?

زرافه را برای چند دقیقه ای نگه دارید، باشه؟

Jesus.

یا حضرت مسیح.

(Laughter)

(خنده حضار)

Crazy people.

آدم دیوانه.

Well, the truth is,

خوب، حقیقت این است که،

why is the majority of everything bad?

چرا اکثریت هر چیزی چرند است؟

And my answer is: I think we stop thinking too soon.

و پاسخ من این است : به نظرم ما خیلی زود از تفکر دست می کشیم

I'll give you a clear little example,

اندکی واضح تر مثال می زنم،

something that people used to do around the turn of the century --

چیزی که مردم در طول تغییر قرن ها انجام می‌دادند --

not this century, the other one.

این قرن نه، قرن قبلی.

The idea was to take a piece of paper

ایده این بود که تکه کاغذی را بردارید

and fold it inside out using only your weaker hand,

و آن را به سمت داخل و خارج تا بزنید فقط ازدست ضعیف تر خود استفاده کنید

in my case, the left hand.

در مورد من، دست چپ می باشد.

Something that would look like this.

چیزی احتمالا شبیه این.

By the way you reacted, I can see your lack of interest.

من می‌توانم عدم علاقه شما را از روی عکس العمل هایتان متوجه بشوم.

(Laughter)

(خنده حضار)

But that's okay, I understand why.

اما مشکلی نیست، من دلیل آن را می‌دانم.

We stop thinking too soon.

ما خیلی زود دست از تفکر می کشیم.

But if we give it a little bit more thought,

اما اگر فقط یک مقدار بیشتر به این فکر کنیم

like a paper clip.

مانند یک گیره کاغذ.

A paper clip makes this a little bit more interesting.

یک گیره کاغذ این موضوع را اندکی جالب تر می‌کند.

Not only that, if instead of using my hand with the fingers,

نه فقط این، اگر بجای استفاده از دست و انگشت هایم

I use my hand closed into a fist,

من از دست مشت کرده ام استفاده کنم،

that makes this even a little bit more interesting.

که این حتی موضوع را هم جالب تر می کند

Not only that, but I will impose myself a time limit of one second,

نه تنها این، بلکه من فقط یک ثانیه به خودم مهلت می‌دهم،

something that would look like this.

چیزی احتمالا شبیه به این.

Now -- no, no, no.

حالا -- نه، نه، نه.

Sturgeon may be correct.

قانون ماهی خاویار احتمالا درست است.

But he doesn't have to be correct forever.

اما مجبور نیست برای همیشه درست باشد.

Things can always change.

همه چیز می‌توانند همیشه تغییر کنند.

Sir, what was the card?

آقا، آن کارت چه بود؟

The 10 of hearts?

کارت ۱۰ دل

There's this to prove that things can always change --

این ثابت کند که همه چیز می‌توانند همیشه تغییر کنند --

the 10 of hearts.

کارت ۱۰ دل.

(Applause)

(تشویق حضار)

Secrets are important.

رازها مهم هستند

And secrets are valuable.

و رازها ارزشمند هستند

And this is the best secret I've ever experienced.

و این بهترین رازی است که من تا بحال تجربه کرده ام

It starts with a deck of cards onto the table,

این با بسته ای از کارت های روی میز شروع شد

an old man and a claim,

یک مرد و یک ادعا

"I will not touch the deck till the end."

"من تا پایان به بسته کارت ها دست هم نمیزنم"

It doesn't matter who the man was,

مهم نیست که آن مرد کیست

all that matters was that sentence ringing in my head:

همه ی چیزی که اهمیت دارد آن جمله ای است که در سر من زنگ می‌خورد

"I will not touch the deck till the end."

"من تا پایان به بسته کارت‌ها دست هم نمیزنم"

Now, during all this time,

حالا، در طول این زمان

he was holding a small notebook

او دفترچه کوچکی داشت

that sometimes he would open and flip through the pages

که گاهی اوقات آن را باز می کرد و صفحات آن را ورق میزد

and look at something.

و به چیزهایی نگاه می کرد.

But I was not really paying attention to the book

ولی من واقعا به آن دفتر توجه نمی کردم

because I was paying attention the deck and the claim he had made before,

زیرا من فقط به بسته ی کارت ها و ادعایی که او قبلا کرده بود توجه می‌کردم،

"I will not touch the deck till the end."

"من تا پایان به بسته کارت‌ها دست هم نمیزنم"

Now sir, you have the giraffe.

حالا شما آقایی که زرافه را دارید

Go ahead, throw it in any direction

بروید و آن را به هر سمتی که می‌خواهید پرتاب کنید

so that you can find someone else at random.

پس شما به طور اتفاقی شخص دیگری را پیدا خواهید کرد.

Perfect. Sir, you're going to play my role in this story.

عالیه. آقا شما قرار است تا نقش من را در این داستان بازی کنید.

The old man turned to me and he said,

آن مرد پیر به سمت من چرخید و گفت،

"You could pick a red card or a black card."

"شما می‌توانید یک کارت قرمز و یا یک کارت سیاه بردارید"

My answer was ...

و من پاسخ دادم ...

Audience member 2: The black card.

تماشاگر دوم : کارت سیاه.

HG: Indeed!

هلدر گویمارائس: درسته!

It was a black card.

آن یک کارت سیاه بود.

He said, "It could be a club or a spade,"

او گفت، " گشنیز باشد یا پیک،"

and my answer was ...

و من پاسخ دادم ...

Audience member 2: Spade.

تماشاگر دوم: پیک.

HG: Indeed! It was a spade.

گویمارائس: درسته! یک پیک بود.

He said, "It could be a high spade or a low spade."

او گفت، "پیک بالا باشد یا پیک پایین ".

And my answer was ...

و من پاسخ دادم ...

Audience member 2: A high spade.

تماشاگر دوم: پیک بالا.

HG: Indeed! It was a high spade.

هلدر گویمارائس: درسته! یک پیک بالا بود.

Since it's a high spade, it could be a nine, a 10,

چون این یک پیک بالا است، این می‌تواند ۹ یا ۱۰ باشد،

a jack, king, queen or the ace of spades.

یک سرباز، پادشاه، ملکه یا آس پیک.

And my answer was ...

و من پاسخ دادم ...

Audience member 2: The king.

تماشاگر دوم: شاه.

HG: The king of spades, indeed.

هلدر گویمارائس: شاه پیک، درسته.

و اکنون آقا، بیایید منصف باشیم.

Now sir, let's be fair.

You selected black, you selected spade,

شما کارت سیاه را انتخاب کردید، شما پیک را انتخاب کردید،

you selected the high spade, and you selected -- sorry?

شما پیک بالا را انتخاب کردید، و شما انتخاب کردید -- ببخشید؟

Audience member 2: King. HG: King of spades.

تماشاگر دوم: شاه هلدر گویمارائس: شاه پیک.

Did you feel I influenced you in any decision?

آیا شما احساس کردید که من شما را در انتخاب‌هایتان تحت تاثیر قرار می‌دادم؟

Audience member 2: No, I just felt your energy.

تماشاگر دوم: نه، من فقط انرژی شما را احساس کردم.

HG: But it was a free choice, correct?

گویمارائس: اما آن یک انتخاب آزادانه بود، درسته؟

Because if not, we could start all over again.

چون اگر نیست، ما می‌توانیم همه چیز را دوباره شروع کنیم.

But it was really fair? Audience member 2: Absolutely.

آیا واقعا منصفانه بود؟ تماشاگر دوم: کاملا.

HG: Now, the old man turned to me and he asked me one more question,

گویمارائس: حالا، آن مرد پیر به سمت من چرخید و یک سوال دیگر پرسد،

a number between one and 52.

عددی بین ۱ تا ۵۲.

And the first number I thought of was ...

و اولین عددی که من به ذهنم رسید ...

Audience member 2: 17.

تماشاگر دوم: عدد ۱۷.

HG: Indeed! It was the 17.

گویمارائس: درسته! عدد ۱۷ بود.

The old man only said one more thing:

آن مرد پیر فقط یک چیز دیگر گفت:

"This is the end."

"این همان پایان است".

And I knew exactly what that meant.

و من دقیقا میدانستم که معنی آن چه بود.

I knew that he was going to touch the deck.

من میدانستم که او قصد دارد تا دسته کارت ها را لمس کند.

Everything that you're about to see is exactly as it looked.

هرچیزی که شما دارید می بینید دقیقا همان طوری است که به نظر می آمد

He took the deck out of the box.

او دسته کارت ها را از جعبه بیرون آورد.

Nothing in the box.

چیزی در جعبه نیست

He counted, "One, two, three, four, five, six, seven, eight, nine, 10."

او شروع به شمارش کرد،"۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، ۱۰".

The tension was building.

کشش ایجاد می شد.

(Laughter)

(خنده حضار)

"11, 12, 13, 14, 15, 16, 17."

"۱۱, ۱۲, ۱۳, ۱۴, ۱۵, ۱۶, ۱۷."

And on the 17, instead of the king of spades,

و در کارت ۱۷، بجای شاه پیک،

something appeared in the middle of the deck,

چیزی در وسط دسته کارت ها دیده شد،

that later, I would realize was actually a secret.

که بعدا، من فهمیدم که واقعا یک راز بوده است.

The old man stood up, he left.

آن مرد پیر بلند شد و رفت.

I never saw him again.

و من هرگز دوباره او را ندیدم.

But he left his notebook

اما او دفترچه یادداشت ش را جا گذاشت

that was there from the beginning.

آن کارت از همان ابتدا آنجا بود.

And when I picked it up,

و وقتی من آن را برداشتم،

that was the best secret I've ever experienced.

آن بهترین رازی بود که قبل از آن هرگز تجربه نکرده بودم.

We are defined by the secrets we keep

ما با رازهایی که نگه می‌داریم شناخته می‌شویم

and by the secrets we share.

و همچنین با رازهایی که با دیگران درمیان می‌گذاریم.

And this was his way of sharing a secret with me.

و این روش او برای سهیم شدن یک راز با من بود

(Applause)

(تشویق حضار)

Crazy shit! Now --

آدم دیوانه! خوب --

(Laughter)

(خنده حضار)

I believe that amazing things happen all the time.

من باور دارم که چیزهای شگفت انگیز همیشه اتفاق می اقتند.

I really do.

من واقعا باور دارم.

And the reason why we don't see them as often,

و دلیل آنکه در اغلب اوقات آنها را نمی بینیم،

it's because we don't place ourselves in a position

این است که ما خودمان را در موقعیتی قرار نمی‌دهیم

to search for those amazing things.

که دنبال چیزهای شگفت انگیز بگردیم.

اما چه اتفاقی می افتاد اگر ما تصمیم می‌گرفتیم به دنبال آن چیزهای شگفت انگیز بگردیم،

But what if we decided to search for those amazing things,

for those small coincidences in life that are truly amazing?

برای آن تطابق های کوچک در زندگی که واقعا شگفت انگیز هستند؟

So you have the giraffe,

خوب شما زرافه را دارید،

go ahead, throw it in any direction so you find one last person at random.

بروید و آن را به هر سمتی که می‌خواهید پرتاب کنید پس شما به طور اتفاقی آخرین نفر را پیدا خواهید کرد.

Sir, I'm going to ask you,

آقا، من می‌خواهم از شما بپرسم،

do you have, with you, a United States $1 bill?

آیا شما با خودتان اسکناس یک دلاری امریکا را دارید؟

Audience member 3: I think so.

تماشاگر سوم: اینطور فکر می‌کنم.

HG: Yes? You see, a coincidence!

گویمارائس: بله، می بینید، یک اتفاق تصادفی!

(Laughter)

(خنده حضار)

Let's make sure you have it.

بزارید مطمئن شویم که دارید.

Do you have it?

شما اسکناس را دارید؟

Audience member 3: Yes. HG: Yes! Perfect.

تماشاگر سوم: بله. گویمارائس: بله، عالی است.

Now, I want you to do exactly the same thing I am about to do.

حالا، من از شما می‌خواهم دقیقا همان کاری را انجام دهید که من انجام می‌دهم.

I have a dollar bill here to explain.

من اینجا برای توضیح دادن یک اسکناس دلار دارم.

I want you to take the dollar bill,

من از شما می‌خواهم که اسکناس را بردارید

and fold the Washington part inside, like this.

و قسمت واشینگتن آن را به داخل تا بزنید، مانند این.

So you get this kind of big square, okay?

الان شما آن را شبیه به یک مربع بزرگ کردید، درسته؟

Now, I want you to take the bill and fold it like this, lengthwise,

حالا، من از شما می‌خواهم تا اسکناس را بردارید و شبیه این تا بزنید، از درازا،

so it becomes like a rectangle,

بنابراین شبیه یک مستطیل شد

and then again -- really fold it, really crease it --

و بعد دوباره -- واقعا تا بزنید و خط بیاندازید--

and when you have it,

و وقتی این کار را انجام دادید،

please fold the bill again into a little square like this

لطفا اسکناس را دوباره تا بزنید تا شبیه مربع کوچکی بشود

and let me know when you have it.

و وقتی تمام شد به من بگویید.

Do you have it? Perfect.

انجامش دادید؟ عالیه.

Now, I'm going to approach,

حالا، من می‌خواهم نزدیک بیایم،

and before we start,

و قبل از اینکه شروع کنیم،

I want to make sure that we do this in very, very serious conditions.

من می‌خواهم مطمئن بشوم که ما این کار را در شرایط خیلی، خیلی جدی انجام می‌دهیم

First of all, I want to ensure that we have a marker and we have a paper clip.

در ابتدا، می‌خواهم مطمئن باشم که یک ماژیک و یک گیره کاغذ داریم

First of all, take the marker and go ahead and sign the bill.

اول، ماژیک را بگیرید و اسکناس را امضا کنید.

And this is the reason why:

و دلیل این کار این است که:

later, I'm going to be doing a bunch of stuff on stage

بعدا، من می‌خواهم چند کار دیگر بر روی صحنه نمایش انجام دهم

and I don't want you to think,

و نمی‌خواهم شما اینطور فکر کنید که،

oh, while I was distracted by Helder,

اوه، زمانی که هلدر حواس ما را پرت کرده بود

someone came onstage and swapped the bill.

فردی به روی صحنه آمد و اسکناس را عوض کرد.

So I want to make sure it's exactly the same bill.

پس می‌خواهم مطمئن شوم که این دقیقا همان اسکناس است.

Now not only that, I want you to take the paper clip

و نه فقط این، من از شما می‌خواهم که این گیره کاغذ را بگیرید

and put it around the bill.

و آن را روی اسکناس قرار دهید

So even if nobody comes onstage and switches the bill,

پس حتی اگر فردی هم بر روی صحنه نمایش بیاید و اسکناس را عوض کند

I don't have enough time to go open the bill and close it

من زمان کافی نخواهم داشت تا بروم و اسکناس را باز کنم و آن را دوباره ببندم

and see what I don't want to see.

و چیزی را که نمی‌خواهم بفهمم، متوجه بشوم.

Is that fair?

منصفانه است ؟

Now you can give me the marker back.

اکنون شما می‌توانید ماژیک را به من برگردانید

And just like that, very clearly,

و فقط شبیه این، خیلی واضح،

I want to make sure that we place this in full view

می‌خواهم مطمئن بشوم که ما اسکناس را در دید کامل قرار می‌دهیم

from the beginning of this experience

از همان ابتدای این آزمایش

and to make sure that everyone is going to see it,

و برای آن که مطمئن شویم همه تماشاگران آن را می بینند

we're going to actually have a camera man onstage.

در حقیقت می‌خواهیم تا تصویربرداری بر روی صحنه نمایش داشته باشیم

Yes, perfect, so that you can see.

بله، عالی است، حالا شما می‌توانید آن را ببینید.

That's your signature? Yes? Perfect.

آن امضای شما است؟ بله؟ عالی است.

Now, we're going to use also the deck and a glass for this.

اکنون، می‌خواهیم تا از یک لیوان و دسته کارت ها برای این آزمایش استفاده کنیم

And we're going to put ourselves in a position

و قصد داریم تا خودمان را در موقعیت قرار بدهیم

to search for an amazing coincidence.

تا به دنبال تطابق های شگفت انگیز جستجو کنیم

Do you mind, can you help me with this?

آیا دوست دارید به من در این باره کمک کنید؟

Go ahead and take some cards and shuffle.

بروید و تعدادی کارت بگیرید و آن هارا بهم بریزید.

And do you mind, can you take some cards and shuffle?

ممکن است تعدادی کارت بگیرید و آن هارا بهم بریزید؟

You can take some cards and shuffle.

شما می‌توانید چند کارت بگیرید و بهم بریزید.

You can shuffle cards in a variety of ways.

می‌توانید کارت ها را به انوع روش ها بهم بریزید.

You can shuffle cards like this.

می‌توانید کارت ها را به این روش بهم بریزید.

You can shuffle cards in a more messed up way,

شما می‌توانید کارت ها را به روش ریخته و پاشیده ای بهم بریزید،

something like this.

چیزی شبیه این،

You can shuffle cards in the American way.

شما می‌توانید کارت ها را به روشی آمریکایی بهم بریزید.

As a Portuguese, I don't feel entitled to teach you guys how to do it.

به عنوان یک پرتقالی، به خودم اجازه نمیدهم که به شما تماشاگران یاد بدهم که چطور این کار را انجام دهید.

But the important part is after shuffling the cards,

اما قسمت مهم بعد از بهم زدن کارت ها است،

always remember to cut and complete the cards.

همیشه به یاد داشته باشید که کارت ها را بچینید و کامل کنید

Do you mind doing that for me, sir?

آقا، آیا شما این کار را برای من انجام می‌دهید؟

Please cut and complete.

لطفا کارت ها را بچینید و کامل کنید.

And when you have it, place the cards up in the air.

و وقتی انجام دادید، کارت ها را در هوا بالا بگیرید.

And you too, cut and complete and up in the air.

و شما هم همینطور،کارت ها را بچینید و کامل کنید و در هوا بالا بگیرید.

Up in the air.

در هوا و بالا بگیرید.

A deck of cards cut and shuffled by one, two, three, four and five people.

یک دسته کارت توسط یک، دو، سه، چهار و پنج نفر بهم ریخته و چیده شدند.

Now, very clearly, I'm going to gather the deck together.

اکنون، خیلی واضح می‌خواهم تا کارت ها را کنار هم جمع کنم.

And just like that.

و شبیه این

I'm going to search for a coincidence in front of everyone.

میخواهم به دنبال انطباق تصادفی در برابر همه جستجو کنم.

I'm going to try.

میخواهم امتحان کنم.

I have some cards that maybe,

من تعدادی کارت دارم که شاید،

maybe they don't mean anything.

شاید هیچ معنی نمی‌دهند.

But maybe that's because we are not paying close attention.

اما شاید به این خاطر است که به آنها از نزدیک توجه نکرده ایم.

Because maybe, maybe they mean a lot.

زیرا شاید، شاید آنها معانی زیادی می‌دهند.

Before we start, sir, you gave me a dollar bill.

قبل از اینکه شروع کنیم، آقا، شما به من یک اسکناس دلار دادید.

Is that your signature?

آیا این همان امضای شماست؟

Audience member 3: Yes it is.

تماشاگر سوم: بله این همان است.

HG: I want you to see very clearly

ه گ: من از شما می‌خواهم که به وضوح ببینید

that I'm going to open your bill

که من می‌خواهم اسکناس شما را باز کنم

and reveal a small secret that we created.

و راز کوچکی را که ساخته ایم آشکار کنم.

And the secret of this dollar bill is the serial number.

و راز این اسکناس دلار شماره سریال آن است.

Madam, can you take the dollar bill?

خانم، می‌توانید اسکناس را بگیرید؟

در شماره سریال آن، حرفی نوشته شده است.

In the serial number, there is a letter.

What is the first number after the letter?

اولین عدد بعد از آن حرف چیست؟

Audience member 4: Seven.

تماشاگر چهارم: عدد ۷.

HG: Seven.

گویمارائس: عدد ۷.

Seven.

هفت.

But, that's maybe just one coincidence.

اما، این ممکن است فقط یک اتفاق باشد.

What is the second number? Audience member 4: Nine.

عدد بعدی چیست؟ تماشاگر چهارم: عدد ۹.

So after the seven, we have a nine.

پس بعد ازعدد هفت، ما عدد ۹ را داریم.

And after the nine?

و بعد از عدد ۹؟

Audience member 4: Two.

تماشاگر چهارم: عدد ۲.

HG: The two. And after the two?

گویمارائس: عدد ۲. و بعد از ۲؟

Audience member 4: Three.

تماشاگر چهارم: عدد ۳ .

HG: Three, and after?

گویمارائس: عدد ۳ و بعد از آن؟

Audience member 4: Three. HG: Three.

تماشاگر چهارم: عدد۳. گویمارائس: سه.

Audience member 4: Seven. HG: Seven.

تماشاگر چهارم: عدد ۷. گویمارائس: ۷.

Audience member 4: Four. HG: Four.

تماشاگر چهارم: عدد ۴. گویمارائس: جهار.

Audience member 4: Two. HG: Two, and?

تماشاگر چهارم: عدد ۲. گویمارائس: دو، و؟

Audience member 4: Q.

تماشاگر ۴: حرف کیوQ

HG: Q like in queen?

گویمارائس: کیو مانند ملکه؟

(Applause)

(تشویق حضار)

The queen of clubs!

کارت ملکه ی گشنیزها!

All the cards in order, just for you.

همه ی این کارت ها فقط برای شما است.

And that's my show.

و این نمایش من بود.

Thank you very much and have a nice night.

از شما بسیار سپاسگزارم و شب خوبی داشته باشید.

(Applause)

(تشویق حضار)