Why do people join cults? - Janja Lalich

چرا مردم به فرقه‌های افراطی می‌‌پیوندند؟ - جنجا لالیچ

Translator: Mehrnaz Elmi Reviewer: sadegh zabihi

When Reverend Jim Jones founded the Peoples Temple in 1955,

وقتی‌ کشیش جیم جونز "معبد مردم" را در سال ۱۹۵۵ پایه گذاری کرد،

few could have imagined its horrifying end.

تعداد کمی‌ می‌توانستند پایان تلخ آن را تصور کنند.

This progressive religious movement rose in popularity and gained support

این حرکت مذهبی‌ تدریجی‌ مورد علاقه و حمایت

from some of San Francisco's most prominent politicians.

بعضی از برجسته ترین سیاستمداران سان فرانسیکو قرار گرفته بود،

But in 1977, amidst revelations of brainwashing and abuse,

اما در سال ۱۹۷۷، در میان افشا شدن شستشوهای مغزی و سوء استفاده‌ها

Jones moved with several hundred followers

جونز به همراه صدها تن از پیروانش

to establish the commune of Jonestown in Guyana.

برای تأسیس شهرک "جونز تاون" به کشور گویان نقل مکان کرد.

Billed as a utopian paradise, the colony was more like a prison camp,

این بهشت خیالی که تبلیغ شده بود، مستعمره‌ای شبیه کمپ‌های زندانیان بود،

and when a congressional delegation arrived to investigate its conditions,

و وقتی نماینده کنگره برای بازرسی شرایط به آنجا رفت،

Jones executed his final plan.

جونز آخرین نقشه‌اش را عملی کرد.

On November 18, 1978, 909 men, women, and children died

در ۱۸ نوامبر سال ۱۹۷۸ ۹۰۹ زن، مرد و بچه کشته شدند

after being forced to drink poisoned Flavor Aid.

بعد از آنکه مجبور به آشامیدن نوشیدنی(کول اید) سمی شده بودند.

That grizzly image has since been immortalized as shorthand slang

بعد از این حادثه، این صحنه دهشتناک تصویری ابدی شد

for single-minded cult-like thinking,

ازعاقبت پیروی کورکورانه و افراطی از یک نفر،

"They drank the Kool-aid."

"آنها نوشیدنی کول اید را خوردند."

Today, there are thousands of cults around the world.

امروزه هزارها مکتب افراطی (کالت) در نقاط مختلف جهان وجود دارد.

It's important to note two things about them.

مهم هست که دو نکته را در موردشان بدانیم.

First, not all cults are religious.

اول اینکه همه این فرقه‌ها مذهبی نیستند.

Some are political,

بعضی از آنها سیاسی هستند،

therapy-based,

بعضی پایه درمانی دارند،

focused on self-improvement,

و بر خود شناسی تمرکز دارند،

or otherwise.

و غیره.

And on the flip side,

همچنین ازطرف دیگر،

not all new religions are what we're referring to as cults.

همه مذاهب جدید لزوماً یک فرقه افراطی نیستند.

So what exactly defines our modern understanding of cults,

پس دقیقاً تعریف و معنای امروزی فرقه افراطی چیست؟

and why do people join them?

و چرا مردم عضو آنها می شوند؟

Broadly speaking, a cult is a group or movement

در تعریف کلی، فرقه افراطی گروه یا حرکتی است

with a shared commitment to a usually extreme ideology

با سرسپردگی مشترک به یک ایدئولوژی افراطی

that's typically embodied in a charismatic leader.

که معمولا در یک رهبر فریبنده و جذاب تجسم پیدا کرده است.

And while few turn out as deadly as Jonestown or Heaven's Gate,

و در حالی که تعداد کمی از آنها به کشندگی جونزتاون یا دروازه های بهشت هستند،

which ended in a mass suicide of 39 people in 1997,

که به خودکشی دسته جمعی ۳۹ نفر در سال ۱۹۹۷ ختم شد،

most cults share some basic characteristics.

اکثر فرقه‌های افراطی مشخصات اساسی مشترکی دارند.

A typical cult requires a high level of commitment from its members

یک فرقه معمولی به درجه بالایی از تعهد از سوی اعضا

and maintains a strict hierarchy,

و داشتن سلسله مراتب درجه بندی شده نیازمند است،

separating unsuspecting supporters and recruits

تا هواداران از همه جا بی‌خبر و اعضای جدید را

from the inner workings.

از فعالان داخلی جدا کند.

It claims to provide answers to life's biggest questions

فرقه‌ها ادعا می کنند که جواب بزرگترین سوال های زندگی را

through its doctrine,

از طریق تعلیماتشان،

along with the required recipe for change

به وسیله دستورالعمل لازم برای تغییر ارائه می‌دهند

that shapes a new member into a true believer.

که اعضای جدید را به مومنین واقعی تبدیل می‌کند.

And most importantly, it uses both formal and informal systems

و مهم تر از همه اینکه از سیستم رسمی و غیر رسمی تأثیر و کنترل

of influence and control to keep members obedient,

برای مطیع نگه داشتن اعضایشان استفاده می‌کنند،

with little tolerance for internal disagreement or external scrutiny.

و تحمل بسیارکمی نسبت به مخالفت های درونی یا بررسی‌های موشکافانه خارجی دارند.

You might wonder whether some of these descriptions

شاید این سوال پیش بیاید که آیا بعضی از این تعاریف

might also apply to established religions.

شامل مذهب های شناخته شده هم می شود یا نه؟

In fact, the world "cultus" originally described

در واقع کلمه ی "کالتوس" در ابتدا برای افرادی استفاده می شد

people who cultivated the worship of certain gods

که برای پرستش خدایان به خصوص

by performing rituals and maintaining temples.

و برگزاری مراسم مذهبی و حفظ و نگهداری از معابد پرورش می یافتند.

But in time, it came to mean excessive devotion.

ولی با گذشت زمان، معنای آن به وقف کردن افراطی تبدیل شد

Many religions began as cults,

بسیاری از مذاهب از یک فرقه شروع شدند

but integrated into the fabric of the larger society as they grew.

اما بعدها با گسترششان درتارو پود جوامع بزرگ تنیدند و با آن یکپارچه شدند.

A modern cult, by contrast, separates its members from others.

در مقابل، فرقه‌های امروزی اعضای خود را از بقیه افراد جامعه جدا می کنند.

Rather than providing guidelines for members to live better lives,

به جای فراهم کردن راهنمایی و دستور العمل برای زندگی بهتر اعضا

a cult seeks to directly control them,

یک فرقه به دنبال کنترل مستقیم آنها است.

from personal and family relationships,

از روابط شخصی و خانوادگی گرفته

to financial assets and living arrangements.

تا مسائل مالی و برنامه ریزی ها و تصمیمات زندگی

Cults also demand obedience to human leaders

فرقه‌ها اطاعت محض از رهبران انسانی خودشان را خواستارند

who tend to be highly persuasive people

که معمولاً افرادی متقاعد کننده‌

with authoritarian and narcissistic streaks

و اقتدارگرا هستند و رگه هایی از خود شیفتگی دارند

motivated by money, sex, power, or all three.

و انگیزه آنها پول، سکس، قدرت یا هر سه اینها است.

While a cult leader uses personal charisma to attract initial followers,

با اینکه رهبر فرقه اعضای اولیه گروه را شخصاً با دلربایی جذب می کند،

further expansion works like a pyramid scheme,

ادامه گسترش گروه مثل طرح های هرمی است،

with early members recruiting new ones.

و اعضای قدیمی اعضای جدید را جذب می کنند.

Cults are skilled at knowing whom to target,

تخصص فرقه‌ها این است که می دانند چه کسانی را هدف قرار بدهند

often focusing on those new to an area,

معمولا تمرکز بیشتر روی افرادی است که در یک منطقه جدید هستند،

or who have recently undergone some personal or professional loss.

یا اخیراً در زندگی شخصی یا کاریشان چیزی یا کسی را از دست داده‌اند.

Loneliness and a desire for meaning

تنهایی و علاقه به پیدا کردن مفهوم

make one susceptible to friendly people offering community.

موجب حساس شدن فرد نسبت به افراد صمیمی با وعده جامعه همدل می‌شود.

The recruitment process can be subtle,

پروسه عضو گیری می‌تواند بسیار نامحسوس باشد،

sometimes taking months to establish a relationship.

شاید چندین ماه برای برقراری رابطه لازم باشد

In fact, more than two-thirds of cult members are recruited by a friend,

در واقع بیش از دو سوم اعضا از طریق دوستان،

family member,

اعضای خانواده،

or co-worker

یا همکاران به فرقه‌ها می‌پیوندند

whose invitations are harder to refuse.

افرادی که رد کردن دعوتشان آسان نیست.

Once in the cult, members are subjected to multiple forms of indoctrination.

بعد از عضو شدن، اعضا تحت آموزشهای گوناگونی قرار می‌گیرند.

Some play on our natural inclination to mimic social behaviors or follow orders.

بعضی‌ با گرایش طبیعی ما به تقلید رفتارهای اجتماعی یا اطاعت از دستورات بازی می‌کنند.

Other methods may be more intense

بقیه روشها ممکن هست شدید تر باشد

using techniques of coercive persuasion involving guilt, shame, and fear.

و از مسائلی مثل عذاب وجدان، شرم و ترس برای متقاعد کردن اجباری فرد استفاده کنند.

And in many cases, members may willingly submit out of desire to belong

و در بسیاری از موارد افراد به خاطر تمایل به تعلق داشتن به گروه

and to attain the promised rewards.

یا امید به دستیابی به پاداش وعده داده شده با دل خوش به عضویت گروه در می‌آیند.

The cult environment discourages critical thinking,

در محیط فرقه با تفکر انتقادی برخورد می‌شود،

making it hard to voice doubts

و به این وسیله بیان شک و تردید ابراز شک و تردید دشوار خواهد بود

when everyone around you is modeling absolute faith.

بخصوص وقتی‌ که اطرافیانتان ایمان و سرسپردگی کامل از خود نشان می‌دهند.

The resulting internal conflict, known as cognitive dissonance,

این تناقض و تضاد درونی، که ناهماهنگی شناختی‌ نامیده می‌شود،

keeps you trapped,

افراد را گرفتار نگه می‌دارد،

as each compromise makes it more painful to admit you've been deceived.

و هر توافق و مصالحه، اقرار به فریب خوردگی را دردناک‌تر می‌کند.

And though most cults don't lead members to their death,

و با وجود اینکه اکثر فرقه‌ها اعضای خود را به کام مرگ نمی‌کشند،

they can still be harmful.

هنوز هم می‌‌توانند زیان آور باشند.

By denying basic freedoms of thought, speech, and association,

با انکار کردن آزادی اندیشه، بیان، مشارکت و پیوستگی،

cults stunt their members' psychological and emotional growth,

فرقه رشد روانی‌ و احساسی‌ اعضایش را متوقف می‌کند،

a particular problem for children,

بخصوص برای بچه‌ها این قضیه مشکل بزرگی‌ هست

who are deprived of normal developmental activities and milestones.

زیرا در مرحله مهمی از زندگی از فعالیت‌های طبیعی رشد محروم می‌شوند.

Nevertheless, many cult members eventually find a way out,

با این وجود، خیلی‌ از اعضای فرقه‌ها نهایتاً راه فراری پیدا می‌کنند،

whether through their own realizations,

خواه از طریق درک و فهم خودشان،

the help of family and friends,

کمک خانواده و دوستان،

or when the cult falls apart due to external pressure or scandals.

یا زمانی که فرقه به خاطر رسوایی یا فشار‌های خارجی‌ از هم می‌پاشد.

Many cults may be hard to identify,

تشخیص خیلی‌ از فرقه‌ها سخت است،

and for some, their beliefs, no matter how strange,

و بعضی‌ از آنها، با اعتقادات هر چقدر هم عجیب،

are protected under religious freedom.

در سایه آزادی مذهب محافظت می‌شوند.

But when their practices involve harassment,

اما وقتی‌ اعمال آنها شامل آزار و اذیت،

threats,

تهدید،

illegal activities,

فعالیت‌های غیر قانونی،

or abuse,

یا سوء استفاده می‌شود،

the law can intervene.

قانون می‌تواند مداخله کند.

Believing in something should not come at the cost of your family and friends,

باور داشتن به چیزی نباید به قیمت از دست دادن خانواده و دوستان تمام شود،

and if someone tells you to sacrifice your relationships

و اگر کسی‌ به شما می‌گوید که روابط خود را فدا کنید

or morality for the greater good,

یا ارزش‌های اخلاقی را برای هدفی‌ والاتر زیر پا بگذارید،

they're most likely exploiting you for their own.

آنها در واقع دارند برای اهداف شخصی‌ خودشان از شما بهره برداری می‌کنند.