The myth of Icarus and Daedalus - Amy Adkins

Translator: Morteza Mousavi Reviewer: Leila Ataei

In mythological ancient Greece,

در افسانه‌های یونانی

soaring above Crete on wings made from wax and feathers,

با بال‌های ساخته شده از موم و پر، پروازکنان بر بالای کرت،

Icarus, the son of Daedalus, defied the laws of both man and nature.

ایکاروس، پسر ددالوس، قوانین انسان و طبیعت را نادیده گرفت.

Ignoring the warnings of his father, he rose higher and higher.

او با نادیده گرفتن هشدارهای پدرش بالاتر و بالاتر پرواز کرد،

To witnesses on the ground, he looked like a god,

تا شاهدان بر روی زمین، او را مانند خدا ببینند.

and as he peered down from above, he felt like one, too.

و وقتی از بالا به پایین نگاه کرد، او نیز خود را مانند خدا دید.

But, in mythological ancient Greece,

اما در اسطوره ‌شناسی یونان،

the line that separated god from man was absolute

خطی که خدا را از انسان جدا می‌کرد مطلق بود

and the punishment for mortals who attempted to cross it was severe.

و مجازات فانیانی که قصد عبور داشتند شدید بود.

Such was the case for Icarus and Daedalus.

درمورد ایکاروس و ددالوس نیز چنین بود.

Years before Icarus was born,

سال‌ها قبل از آنکه ایکاروس متولد شود،

his father Daedalus was highly regarded as a genius inventor,

پدرش ددالوس به عنوان یک مخترع بسیار مورد توجه بود،

craftsman,

او صنعتگر،

and sculptor in his homeland of Athens.

و مجسمه ساز در وطن خود آتن بود.

He invented carpentry and all the tools used for it.

او نجاری و تمام ابزار آن را اختراع کرد.

He designed the first bathhouse

او اولین حمام

and the first dance floor.

و اولین اتاق رقص را طراحی کرده بود.

He made sculptures so lifelike that Hercules mistook them for actual men.

او چنان مجسمه‌ها را واقعی می‌ساخت که هرکول آن را با انسان زنده اشتباه می‌گرفت.

Though skilled and celebrated, Daedalus was egotistical and jealous.

اگرچه او ماهر و مشهور بود ، اما داودالوس سرزنشگر و حسود نیز بود.

Worried that his nephew was a more skillful craftsman,

ددالوس از ترس آنکه برادرزاده‌اش ماهرتر از او باشد،

Daedalus murdered him.

او را به قتل رساند.

As punishment, Daedalus was banished from Athens and made his way to Crete.

به عنوان مجازات، ددالوس از آتن تبعید شد و راهی کرت شد.

Preceded by his storied reputation,

این ماجرا مقدمه شهرت وی بود،

Daedalus was welcomed with open arms by Crete's King Minos.

پادشاه کرت، مینوس، با آغوش باز از ددالوس استقبال کرد.

There, acting as the palace technical advisor,

در آنجا به عنوان مشاور فنی کاخ،

Daedalus continued to push the boundaries.

ددالوس همچنان مرزهای علم را جابجا می‌کرد.

For the king's children,

او برای فرزندان شاه،

he made mechanically animated toys that seemed alive.

یک عروسک مکانیکی ساخت که بسیار به موجود زنده شبیه بود.

He invented the ship's sail and mast, which gave humans control over the wind.

وی بادبان و دکل کشتی را اختراع کرد که به انسان قابلیت کنترل باد را می‌داد.

With every creation, Daedalus challenged human limitations

با هر اختراع، ددالوس محدودیت انسان را

that had so far kept mortals separate from gods,

که فانیان را از خدایان جدا کرده بود را به چالش می‌کشید،

until finally, he broke right through.

تا اینکه بالاخره، او این خط را شکاند.

King Minos's wife, Pasiphaë, had been cursed by the god Poseidon

همسر شاه مینوس، پسفه، توسط پوسیدون نفرین شده بود

to fall in love with the king's prized bull.

تا عاشق گاو نر با ارزش شاه شود.

Under this spell, she asked Daedalus to help her seduce it.

به این دلیل ، او از ددالوس خواست تا به او کمک کند تا گاو را اغوا کند.

With characteristic audacity, he agreed.

او با جسارت، قبول کرد.

Daedalus constructed a hollow wooden cow

ددالوس یک گاو چوبی تو خالی ساخت.

so realistic that it fooled the bull.

که به حدی واقعی به نظر می‌رسید که می‌توانست گاو نر را فریب دهد.

With Pasiphaë hiding inside Daedalus's creation,

با مخفی شدن پسفه در ساخته ددالوس

she conceived and gave birth to the half-human half-bull minotaur.

او گاو را قانع کرد و یک مینوتور نیمه انسان نیمه گاو به‌دنیا آورد.

This, of course, enraged the king

مسلما،این باعث ناراحتی پادشاه شد

who blamed Daedalus for enabling such a horrible perversion of natural law.

و ددالوس را به خاطر ایجاد چنین انحراف ناگواری در قوانین طبیعت سرزنش کرد.

As punishment, Daedalus was forced to construct an inescapable labyrinth

به عنوان مجازات، ددالوس محکوم به ساخت یک هزارتوی غیرقابل فرار

beneath the palace for the minotaur.

در زیرکاخ برای مینوتور شد.

When it was finished, Minos then imprisoned Daedalus

وقتی کار ددالوس به پایان رسید، سپس مینوس او

and his only son Icarus

و تنها پسرش ایکاروس را

within the top of the tallest tower on the island

در بلندترین برج جزیره زندانی کرد

where they were to remain for the rest of their lives.

تا بقیه عمرش را در آنجا سپری کنند.

But Daedalus was still a genius inventor.

اما ددالوس هنوز یک مخترع نابغه بود.

While observing the birds that circled his prison,

او با مشاهده پرندگانی که دور زندان او می‌چرخیدند،

the means for escape became clear.

راه فرار را پیدا کرد.

He and Icarus would fly away from their prison

او و ایکاروس تنها می‌توانستند

as only birds or gods could do.

به عنوان پرنده یا خدا از زندان فرار کنند.

Using feathers from the flocks that perched on the tower,

با استفاده از پرهای پرندگان روی سقف برج،

and the wax from candles,

و موم‌های شمع‌ها

Daedalus constructed two pairs of giant wings.

ددالوس دوجفت پر غول پیکر ساخت.

As he strapped the wings to his son Icarus,

وقتی که بال را به پسرش ایکاروس بست،

he gave a warning:

هشدار داد:

flying too near the ocean would dampen the wings

پرواز بیش از حد نزدیک به اقیانوس بال‌ها را ضعیف می‌کند

and make them too heavy to use.

و آن‌ها را برای استفاده بسیار سنگین می‌کند.

Flying too near the sun,

با پرواز بیش از حد نزدیک به خورشید،

the heat would melt the wax and the wings would disintegrate.

گرما موم را آب و بال‌ها را متلاشی می‌کند.

In either case, they surely would die.

و درهردو وضعیت، قطعا آن‌ها خواهند مرد.

Therefore, the key to their escape would be in keeping to the middle.

بنابراین،کلید فرار هر دوی آن‌ها از زندان در میانه آسمان ماندن بود.

With the instructions clear, both men leapt from the tower.

با روشن شدن دستورالعمل، هردو از برج پریدند

They were the first mortals ever to fly.

آن‌ها اولین فانی‌هایی بودند که تا آن زمان پرواز کرده بودند.

While Daedalus stayed carefully to the midway course,

درحالی که ددالوس بادقت درمیانه آسمان بود،

Icarus was overwhelmed with the ecstasy of flight

ایکاروس از پرواز

and overcome with the feeling of divine power that came with it.

و احساس قدرت همراه آن به وجد آمده بود.

Daedalus could only watch in horror as Icarus ascended higher and higher,

ددالوس تنها می‌توانست با وحشت به ایکاروس که بالا و بالاتر می‌رفت نگاه کند،

powerless to change his son's dire fate.

و از تغییر دادن سرنوشت پسرش ناتوان بود.

When the heat from the sun melted the wax on his wings,

وقتی گرمای ناشی از خورشید موم پرهایش را آب کرد،

Icarus fell from the sky.

ایکاروس از آسمان سقوط کرد.

Just as Daedalus had many times ignored

درست همانطور که ددالوس بارها عواقب

the consequences of defying the natural laws of mortal men

سرپیچی از قوانین طبیعت برای فانی‌ها را

in the service of his ego,

به خاطر نفس خود نادیده گرفته بود،

Icarus was also carried away by his own hubris.

ایکاروس نیز این ویژگی را در سرگرمی های خودش داشت

In the end,

در آخر،

both men paid for their departure from the path of moderation dearly,

هر دو هزینه دور شدن از تعادل را پرداختند،

Icarus with his life

ایکاروس با زندگی‌ خود

and Daedalus with his regret.

و ددالوس با پشیمانی‌ خویش.