Xiye Bastida: If you adults won't save the world, we will | TED

Translator: Mahmood Haeri Reviewer: Mohammad Javad NajafiRad

Dear Abuelita,

آبوالیتای عزیز،

I know I haven't been home for a while.

می‌دانم که مدتي خانه نبودم.

You are in our lovely home in Mexico,

تو توي خونه دوست داشتني ما در مکزيک هستي،

and I'm here in the US,

و من اینجا در آمریکا،

fighting for our future.

و براي آينده مان مي‌جنگم

You're probably watering the roses,

تو احتمالا در حال آب دادن به گل‌های رز،

taking care of the peaches

مراقبت از هلو

and making sure your turtles are well-fed.

و مطمئن هستی که لاک پشت‌هایت به خوبی تغذیه می‌شوند

That's one of the things I miss the most about home --

این یکی از چیزهایی‌است که من را خیلی دلتنگ خانه می‌کند --

spending time with the flowers

صرف وقت با گل‌ها در حالی‌که

while you tell me stories about your childhood.

تو داستان‌هایی در مورد کودکیت برای من تعریف می‌کنی.

As you know, we have been living in New York City since 2015.

همان‌طور که می‌دانی، ما از سال ۲۰۱۵ در شهر نیویورک زندگی می‌کنیم.

But life has completely changed over the past year.

اما زندگی در طول یک سال گذشته خیلی تغییر کرده است.

At first, New York City was about museums

در ابتدا، نیویورک شهر موزه‌ها

and parks

و پارک‌ها بود

and school and friends.

و مدرسه و دوستان.

Now it serves as a web

در حال حاضر مثل یک شبکه است

that connects me with all the other people

که من را به بقیه مردمی وصل می‌کند

who are organizing to save the planet.

که برای نجات کره زمین سازماندهی شده‌اند.

You know how it started for me?

تو می‌دانی که برای من چه گونه شروع شد؟

It was Dad and his wisdom.

پدر وخردمندی وی بود.

Everything you taught him, he went and taught the world.

هرچیزی را که به او می‌آموختی، او به همه یاد می‌داد.

All of his words about the responsibility that we have as humans

تمام حرف‌های او در مورد مسئولیتی که ما به عنوان انسان

to live in balance with nature

برای زندگی درتعادل با طبیعت داریم

were passed down to me.

به من منتقل شد.

I noticed the universal disconnect to our planet

متوجه عدم توجه و قطع ارتباط همگانی با سیاره‌‌مان شدم

and remembered what you once told me:

وچیزی را که یک بار به من گفته بودی بیاد آوردم:

"Leave everything better than you found it."

«همه چیز را بهتراز وقتی که پیدا کردی، رها کن»

I know you were talking about the dishes,

مي‌دانم که داشتي در مورد ظرف‌ها صحبت می‌کردی،

but of course, that applies to the planet as well.

اما این، به کل کره زمین هم قابل تعمیم است.

I didn't know what to do at first.

من در ابتدا نمی‌دانستم که چه باید بکنم.

The world is so big,

دنیا خیلی بزرگ است.

and it has so many bad habits.

و خیلی عادات بد دارد.

I didn't know how a 15-year-old was supposed to change anything,

نمی‌دانستم چگونه قراربود یک نوجوان ۱۵ ساله چیزی را تغییر دهد،

but I had to try.

اما باید تلاش می‌کردم.

To put this philosophy into practice,

برای عمل کردن به این فلسفه،

I joined the environmental club at my high school.

به باشگاه محیط زیست در دبیرستانم پیوستم.

However, I noticed that my classmates were talking about recycling

به هر حال، متوجه شدم که همکلاسی‌هایم در مورد بازیافت بحث می‌کردند

and watching movies about the ocean.

و تماشای فیلم‌هایی در مورد اقیانوس.

It was a view of environmentalism

این تصویری بود از محیط زیست گرایی

that was so catered towards an ineffective way of climate activism,

که به مخاطب روش‌های غیرموثر فعالیت برای محیط زیست را ارائه می‌داد،

one that blames the consumer for the climate crisis

نگاهی که مصرف کننده را مسئول بحران آب و هوایی می‌داند.

and preaches that temperatures are going up

و نصیحت می‌کند که هوا در حال گرم شدن است

because we forgot to bring a reusable bag to the store.

چون ازکیسه قابل استفاده مجدد در خرید استفاده نمی‌کنیم.

You taught me that taking care of Mother Earth

تو به من آموختی که مراقبت از مادر زمين

is about every decision that we make as a collective.

درهرتصمیم گیری همگانی باید در نظر گرفته شود.

I am happy to tell you, Abuelita,

ابواليتا، خوشحالم که به تو بگویم،

that I changed everybody's mind in that club.

نظرهمه را توي باشگاه عوض کردم.

Instead of talking about recycling,

به جای صحبت کردن در مورد بازیافت،

we started to write letters to our politicians

ما شروع به نوشتن نامه به سیاستمدارانمان کردیم

to ban soft plastic altogether.

برای ممنوعیت کامل استفاده از پلاستیک نرم.

And then, the unexpected happened:

و بعد، اتفاق غیرمنتظره‌ای افتاد:

we started striking from school.

ما از مدرسه شروع به اعتصاب کردیم.

I know you've probably seen it on the news,

مي‌دانم که احتمالا ً توي اخبار ديدی،

and maybe it's not that special anymore.

و شايد آنقدرها هم مسئله خيلي خاصی نباشد.

But at the time, it was a huge deal, Abuelita.

اما در آن زمان، ابوالیتا، کار خیلی مهمی بود.

Imagine kids not going to school, because we want people to save the world.

تصور کن، بچه ها به مدرسه نمی‌روند، چون ما می‌خواهیم مردم دنیا را نجات دهند.

(Video) Crowd: Another world is possible! We are unstoppable!

(ویدئو) جمعیت: دنیایی دیگر ممکن است! ما غيرقابل توقفيم!

Xiye Bastida: For the first global climate strike,

شیه باتیستا: دراولین اعتصاب جهانی آب وهوا،

which was called on by Greta Thunberg,

که توسط گرتا تانبرگ فراخوانده شد،

I got 600 of my classmates to walk out with me.

۶۰۰ تا از همکلاسی‌هایم با من در اعتصاب شرکت کردند.

Greta Thunberg is a teenager who first started striking for climate.

گرتا تانبرگ نوجوانی‌است که برای اولین بار اعتصاب به خاطر آب و هوا را شروع کرد.

Her boldness inspired me,

جسارت او الهام بخش من بود،

and I was shocked by the realization

و من از این واقعیت شوکه شدم

that youth could turn public opinion on social issues.

که جوانان می‌توانند افکارعمومی را متوجه مسائل اجتماعی کنند.

The movement exploded.

جنبش منفجر شد.

(Video) Crowd: Shut it down!

(ویدئو) جمعیت: خاموشش کنید!

XB: And I became one of the main organizers

شیه باتیستا: و من یکی از سازمان دهندگان اصلی

for New York, the US and the world.

درنیویورک، آمریکا و جهان شدم.

(Video) XB: What do we want? Crowd: Climate justice!

(ویدئو) شیه باتیستا: چه می‌خواهیم؟ جمعیت: عدالت آب وهوایی!

XB: When do we want it? Crowd: Now!

شیه باتیستا: کی می‌خواهیم؟ جمعیت: حالا!

XB: I started speaking up about climate justice and Indigenous rights

شیه باتیستا: من شروع کردم به صحبت در مورد عدالت آب و هوایی و حقوق بومیان

and intergenerational cooperation.

و همکاری بین نسلی.

That was only the beginning, though.

این، تنها، آغازراه بود.

The busiest week of my life

شلوغ ترین هفته زندگی من

will forever be the week of September 20, 2019.

برای همه عمرم، هفته ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۹ است.

Me and my friends got 300,000 people to strike for climate in New York.

من و دوستانم۳۰۰,۰۰۰ نفرهمراه داريم که براي آب و هوا در نيويورک اعتصاب کنيم.

I wish you could have been there.

اي کاش مي‌توانستي آنجا باشي

We walked through Wall Street, demanding climate justice.

ما از وال‌استريت رد شديم و خواستار عدالت آب و هوایی شديم.

(Video) Crowd: No more coal, no more oil, keep the carbon in the soil!

(ویدئو) جمعیت: نه زغال سنگ، نه دیگر نفت، کربن را در خاک نگه دار!

XB: That same month, I went to the United Nations Climate Summit.

شیه باتیستا: همان ماه به اجلاس آب و هوایی سازمان ملل رفتم.

I spoke on a panel with Al Gore.

من در یک میز گرد با ال گور حرف زدم.

I met Jay Inslee and Naomi Klein and Bill McKibben

من با جی اینسلی و نائومی کلاین و بیل مک کی بن

and the president of the United Nations.

و رئیس سازمان ملل آشنا شدم.

It was the most amazing week of my life,

این شگفت انگیزترین هفته زندگی من بود،

because everyone I knew came together --

چون هر کسی که می‌شناختم گرد هم آمدند--

all my teachers, all my classmates ...

همه معلمانم، همه همکلاسی‌هایم...

And even some of my favorite stores closed down to strike for climate.

و حتي بعضي از فروشگاه‌هاي مورد علاقه من هم با بستن فروشگاه به اعتصاب پیوستند.

If you had asked me why I did all of that,

اگر از من پرسیده بودید که چرا این کارها را کردم،

my only answer would be,

تنها جوابم این بود که،

"How could I not?"

«چطور می‌توانستم انجام ندهم؟»

It's been one year since it all started for me,

یک سال است که همه چیز برای من شروع شده است،

and it gets a little tiring at times.

وگاهی اوقات کمی خسته می‌شوم.

But if there is one thing that you taught me, it's resilience.

اما اگر یک مورد باشد که تو به من آموختی، آن تحمل و تاب آوری است.

I remember that you went to Mexico City every day for 30 years

یادم نمی‌رود که تو برای ۳۰ سال هر روز به مکزيکوسيتي مي‌رفتي

to get money for the family.

تا براي خانواده پول بگيري .

And I know that Abuelito has been going out for 20 years

و می‌دانم که ابوالیتو برای ۲۰ سال است که بیرون می‌رود

to protect sacred land from big companies that want to take it.

برای محافظت سرزمین‌ مقدس از اشغال توسط شرکت‌های بزرگ.

A year is nothing

یک سال چیزی نیست

compared to the struggles that our family has been through.

در مقایسه با مبارزاتی که خانواده ما داشته اند.

And if our struggles make the world a better place,

و اگر مبارزات ما دنیای بهتری بسازد،

they will make us better people.

از ما هم افراد بهتری خواهد ساخت.

There have been some hardships, Abuelita.

سختي‌هایی هم وجود داشته است، ابواليتا.

Out there in the world,

اینجا خلاف معمول،

people expect us kids to know everything,

مردم انتظار دارند که ما بچه‌ها همه چیز را بدانیم،

or at least they want us to.

يا لااقل آن را از ما مي‌خواهند.

They ask questions and I give answers,

آنها سوالات را می‌پرسند و من پاسخ‌ها را می‌دهم،

as if I really knew how the world works.

انگار واقعا می‌دانستم دنیا برچه پایه‌ای می‌گردد.

They want hope, and we give it.

آنها اميد مي‌خواهند و ما به آنها می‌دهیم.

I have organized, written, spoken and read about climate and policy

در سال گذشته تقریبا هر روز درمورد آب و هوا و سیاست، به کار سازماندهی پرداخته‌،

almost every day for the past year.

مطلب خوانده، نوشته و صحبت کرده‌ام.

And I'm just a little worried

و تنها دغدغه من این است

that I won't be able to do enough, Abuelita.

که قادر نباشم آن‌قدرکه لازم است کار کنم، ابواليتا.

For me, being 18 years old and trying to save the world

برای من، با داشتن ۱۸ سال عمر و تلاش برای نجات دنيا

means being a climate activist.

یعنی یک فعال مسائل آب و هوایی بودن.

Before, maybe it meant studying to be a doctor

قبلا، شايد معنی آن این بود که که درس بخوانم تا پزشک شوم

or a politician or a researcher.

یا یک سیاست‌مدار یا پژوهش‌گر.

But I can't wait to grow up and become one of those things.

ولي نمی‌توانم صبر کنم تا بزرگ شده و تبديل به يکي ازآنها شوم.

The planet is suffering,

سياره در حال رنج کشیدن است،

and we don't have the luxury of time anymore.

و ما زمان زیادی نداریم.

Saving the world as a teenager means being good with words,

نجات دادن دنیا به عنوان یک نوجوان يعني آگاهی و تسلط به صحبت کردن،

understanding the science behind the climate crisis,

مطلع بودن و درک مسائل علمی مربوط به بحران آب و هوا،

bringing a unique perspective into the issue to stand out

طرح یک چشم انداز منحصر به فرد برای عمده کردن موضوع

and forgetting about almost everything else.

و تقریبا فراموش کردن هر چیز دیگر.

But sometimes, I want to care about other things again.

اما بعضي وقت‌ها، دلم می‌خواهد به چیزهای دیگر دوباره فکر کنم.

I want to be able to sing and dance and do gymnastics.

ميخواهم بتوانم بخوانم، برقصم و ژیمناستیک کار کنم.

I truly feel that if all of us took care of the Earth

من واقعا احساس می‌کنم که اگر همه ما از زمین مراقبت کنیم

as a practice,

به عنوان یک وظیفه مستمر،

as a culture,

none of us would have to be full-time climate activists.

هيچ کدام از ما مجبور نخواهیم بود یک فعال تمام وقت آب و هوا باشیم.

When businesses turn sustainable,

وقتی کسب و کارها پایدار می‌شوند،

when the power grid runs on renewable energy,

وقتی که توزیع برق براساس انرژی‌های تجدید پذیر صورت می‌گیرد،

when the school curriculum teaches us

وقتی برنامه درسی مدرسه به ما می‌آموزد

that taking care of the Earth is part of our humanity,

که مراقبت از زمین بخشی از انسانیت ماست،

maybe I can do gymnastics once again.

شايد مجددا بتوانم ژیمناستیک کار کنم.

Don't you think so, Abuelita?

تو اینطور فکر نمي‌کني ابواليتا؟

We can do this.

ما مي‌توانيم.

All I'm trying to do with my work

تمام سعي من در انجام کارهایم

is give that optimistic mindset to other people.

این است که به افراد دیگر نگاه خوش بینانه بدهم.

But it's been a little hard.

اما کمی سخت بوده است.

There is greed,

حرص و آز وجود دارد،

there's pride,

غرور وجود دارد،

there's money,

پول وجود دارد،

and there's materialism.

و مادی گرایی وجود دارد.

People make it so easy for me to talk to them,

مردم خیلی راحت به من اجازه می‌دهند تا با آنها حرف بزنم،

but they make it so hard for me to teach them.

اما برای اینکه چیزی به آنها بیاموزم خیلی سخت می‌گیرند.

I want them to have the confidence to always do their best.

ميخواهم اعتماد به نفس داشته باشند برای اینکه سعی خود را بکنند.

I want them to have the heart and the courage

ميخواهم آنها قلب و شجاعت این را داشته باشند

to love the world,

تا عاشق دنیا باشند،

just like you taught me.

درست همانگونه که به من ياد دادي.

I wrote this letter to thank you.

این نامه را نوشتم تا ازتو تشکر کنم.

Thank you for inviting me to love the world

ممنونم که از من خواستی تا دنیا را دوست داشته باشم.

since the moment I was born.

از لحظه‌اي که به دنيا آمدم.

Thank you for laughing at everything.

ممنونم که به همه چيز لبخند می‌زدي.

Thank you for teaching me

ممنون که به من ياد دادي

that hope and optimism are the most powerful tools we have

که امید و خوش بینی قدرت‌مندترین ابزاری هستند که ما داریم

to tackle any problem.

برای مقابله با هر مشکلی.

I do this work because you showed me

من اين کار را مي‌کنم چون تو به من نشان دادي

that resilience, love and knowledge

که تاب آوری، عشق و دانش

are enough to make a difference.

برای ایجاد تحول کافی است.

I want to go back to Mexico and visit you.

دلم مي‌خواهد به مکزيک برگردم و تو را ببینم.

I want to show you the pictures of the things that I have done.

دلم مي‌خواهد عکس کارهایی را که انجام داده‌ام به تو نشان دهم.

I want to show you the climate legislation

دلم ميخواهد لایحه‌ی شرایط اقلیمی را نشانت دهم

that we've been able to pass.

که ما باعث تصویب آن شدیم.

I want to smell the flowers

مي‌خواهم بوي گل‌ها را حس کنم

and fight for climate justice alongside you.

ودر کنار تو برای عدالت آب و هوا مبارزه کنم.

Te quiero mucho.

.Te quiero mucho

I love you.

دوستت دارم.

Xiye.

شیه.

[Te quiero mucho. Xiye.]

[دوستت دارم. شیه.]