A mother and son's photographic journey through dementia | Tony Luciani

103,470 views ・ 2019-02-04

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

Translator: Behdad Khazaeli Reviewer: sadegh zabihi
00:13
When my 91-year-old mother, Elia, moved in with me,
0
13254
3952
وقتی مادر ۹۱ ساله‌ام، الیا، به خانه‌ام نقل مکان کرد،
00:17
I thought I was doing her a service.
1
17230
2400
فکر کردم که به او خدمتی می‌کنم.
00:20
In fact, it was the other way around.
2
20460
2611
اما در واقع، درست عکس آن بود.
00:23
You see, Mom was having issues with memory loss and accepting her age.
3
23914
4170
می‌دانید، مادر مشکلاتی در زوال حافظه و پذیرش سنش داشت.
00:29
She looked defeated.
4
29128
1888
به نظر شکسته می‌آمد.
00:31
I tried to make her as comfortable as possible,
5
31914
3415
تلاش کردم تا حد امکان در آسایش باشد،
00:35
but when I was at my easel, painting,
6
35353
2396
اما وقتی که در کنار سه‌پایه نقاشی‌ام بودم،
00:37
I would peek over and see her just ... there.
7
37773
3595
یواشکی نگاه می‌کردم و می‌دیدم که او فقط «آنجاست.»
00:41
She'd be staring at nothing in particular.
8
41836
3021
خیره بود نه به چیز مشخصی.
00:45
I'd watch her slowly climb the stairs,
9
45633
3754
نگاهش می‌کردم که به آرامی از پله‌ها بالا می‌رفت،
00:49
and she wasn't the mom I grew up with.
10
49411
2251
و مادری نبود که با او بزرگ شده بودم.
00:52
I saw, instead, a frail,
11
52053
3365
بجایش، زنی مسن،
00:55
tiny, old woman.
12
55442
3667
و نحیف دیدم.
01:01
A few weeks went by, and I needed a break from my painting.
13
61339
3536
چند هفته‌ای گذشت، و نیاز داشتم تا از نقاشی‌ام جدا شوم.
01:04
I wanted to play with the new camera I had just bought.
14
64899
2658
می‌خواستم تا با دوربین جدیدی که خریده بودم بازی کنم.
01:07
I was excited -- it had all sorts of dials,
15
67581
3389
هیجانزده بودم -- همه نوع درجه‌های مختلف داشت،
01:10
buttons and settings I wanted to learn,
16
70994
2325
کلید‌ها و تنظیماتی که می‌خواستم یاد بگیرم،
01:13
so I set up my tripod facing this large mirror,
17
73343
4686
پس سه‌پایه‌ام را برپا کردم و مقابل این آینه بزرگ گرفتم،
01:18
blocking the doorway to the only bathroom in the house.
18
78053
5366
که راه تنها دستشویی خانه را می‌بست.
01:23
(Laughter)
19
83443
1150
(خنده حضار)
01:25
After a while, I hear,
20
85244
2571
بعد از مدتی، شنیدم،
01:29
(Imitating Italian accent) "I need to use the washroom."
21
89094
2642
(با تقلید لهجه ایتالیایی) «من باید دستشویی بروم.»
01:31
(Laughter)
22
91760
1001
(خنده حضار)
01:32
"Five minutes, Mom. I need to do this."
23
92785
3008
«پنج دقیقه، مامان، باید انجامش بدهم.»
01:36
15 minutes later, and I hear, again,
24
96379
4722
۱۵ دقیقه بعد، و دوباره می‌شنوم،
01:42
"I need to use the washroom."
25
102205
2592
«باید بروم دستشویی.»
01:45
"Five more minutes."
26
105157
1889
«پنج دقیقه دیگه.»
01:47
Then this happened.
27
107913
1267
بعد این اتفاق افتاد.
01:53
(Laughter)
28
113323
3965
(خنده حضار)
01:57
(Applause)
29
117312
6943
(تشویق حضار)
02:05
And this.
30
125072
1714
و این،
02:09
(Laughter)
31
129136
5449
(خنده حضار)
02:14
And then, this.
32
134609
2690
و بعد این،
02:19
(Laughter)
33
139383
6400
(خنده حضار)
02:25
I had my "aha!" moment.
34
145807
3041
و من به لحظه «یافتم!» رسیدم.
02:29
We connected.
35
149198
1150
ما مرتبط شدیم.
02:30
We had something tangible we could do together.
36
150729
3254
چیزی عینی داشتیم که می‌توانستیم با هم انجام دهیم.
02:36
My mom was born in a small mountain village in central Italy,
37
156991
4334
مادرم در روستای کوهستانی کوچکی در مرکز ایتالیا بدنیا آمده بود،
02:41
where her parents had land and sheep.
38
161349
2466
جایی که پدر و مادرش زمین و گوسفند داشتند.
02:44
At a young age, her father died of pneumonia,
39
164658
2879
پدرش در جوانی از ذات الریه در گذشت،
02:47
leaving his wife and two daughters alone with all the heavy chores.
40
167561
4228
و همسر و دو دخترش را با کار‌های طاقت فرسا تنها گذاشت.
02:53
They found that they couldn't cope.
41
173260
2436
فهمیدند که از پسش بر نمی‌آیند.
02:56
So a very hard decision was made.
42
176363
2515
پس تصمیم خیلی سختی گرفتند.
02:59
Mom, the oldest, at 13,
43
179490
3460
مادرم، که بزرگتر بود، در ۱۳ سالگی،
03:02
was married off to a complete stranger twice her age.
44
182974
4921
با غریبه‌ای دو برابر سن خودش ازدواج کرد.
03:08
She went from being just a kid and was pushed into adulthood.
45
188927
4531
و او یکباره از کودکی به سوی بزرگسالی رانده شد.
03:14
Mom had her first child when she was only 16.
46
194621
3897
مادرم اولین کودکش را وقتی که تنها ۱۶ ساله بود بدنیا آورد.
03:20
Years later, and now living in Toronto,
47
200726
2994
سالها بعد، وقتی که حالا در تورنتو زندگی می‌کرد،
03:23
Mom got work in a clothing factory
48
203744
2286
در کارخانه تولید لباس کار می‌کرد
03:26
and soon became manager of a very large sewing department.
49
206054
4761
و بزودی مدیر یک واحد خیلی بزرگ دوزندگی شد.
03:31
And because it was full of immigrant workers,
50
211839
2524
و چون آنجا پر از کارگران مهاجر بود،
03:34
Mom taught herself words from translation books.
51
214387
4008
مادر بخودش کلمه‌ها را از روی فرهنگ لغت یاد می‌داد.
03:38
She then practiced them in French, Greek, Spanish, Portuguese, Danish,
52
218419
4349
و بعد آن‌ها را به فرانسه، یونانی، اسپانیایی، پرتغالی، دانمارکی،
03:42
Polish, Russian, Romanian, Hungarian, all around the house.
53
222792
4190
لهستانی، روسی، رومانیایی، مجارستانی، در خانه تمرین می‌کرد.
03:47
I was in awe of her focus and determination to succeed
54
227695
5730
از تمرکز و مصمم بودنش برای موفقیت در حیرت بودم
03:53
at whatever she loved to do.
55
233449
2734
در هر کاری که دوست داشت انجام دهد.
03:56
After that bathroom "aha!" moment,
56
236863
2666
بعد از لحظه «یافتم!» دستشویی،
03:59
I practiced my newfound camera skills with Mom as portrait model.
57
239553
4513
مهارت‌های جدیدم در کار با دوربین را با مادرم به عنوان مدل تمرین کردم.
04:05
Through all of this, she talked, and I listened.
58
245053
3451
و در تمام این مدت او می‌گفت، و من می‌شنیدم.
04:08
She'd tell me about her early childhood and how she was feeling now.
59
248895
4282
او از دوران کودکی‌اش می‌گفت و اینکه حالا چه احساسی دارد.
04:13
We had each other's attention.
60
253952
2000
ما به هم توجه می‌کردیم.
04:17
Mom was losing her short-term memory,
61
257404
1992
مادر حافظه کوتاه مدتش را از دست می‌داد،
04:19
but was better recalling her younger years.
62
259420
2933
اما سال‌های جوانی‌اش را بهتر بیاد می‌آورد.
04:23
I'd ask, and she would tell me stories.
63
263023
2498
من می‌پرسیدم و او برایم داستان می‌گفت.
04:25
I listened, and I was her audience.
64
265884
3111
گوش می‌دادم، شنونده‌اش بودم.
04:29
I got ideas.
65
269932
1421
ایده‌هایی داشتم.
04:31
I wrote them down, and I sketched them out.
66
271377
3056
آن‌ها را نوشتم، و طراحی کردم.
04:34
I showed her what to do by acting out the scenarios myself.
67
274926
3810
خودم به او نشان دادم که چطور طرح داستان را اجرا کند.
04:40
We would then stage them.
68
280038
1634
و بعد آن‌ها را روی صحنه بردیم.
04:42
So she posed, and I learned more about photography.
69
282434
4739
او حالت می‌گرفت، و من عکاسی را یاد می‌گرفتم.
04:48
Mom loved the process, the acting.
70
288585
4571
مادر، عاشق حالت گرفتن و بازیگری بود.
04:53
She felt worthy again, she felt wanted and needed.
71
293180
4167
او خود را ارزشمند می‌دید، احساس می‌کرد که خواستنی و مورد نیاز است.
04:58
And she certainly wasn't camera-shy.
72
298419
2325
قطعا جلوی دوربین خجالتی نبود.
05:00
(Laughter)
73
300768
3772
(خنده حضار)
05:04
(Applause)
74
304564
6946
(تشویق حضار)
05:12
Mom laughed hysterically at this one.
75
312748
2969
مادر به شدت به این یکی می‌خندید.
05:16
(Laughter)
76
316236
2833
(خنده حضار)
05:19
The idea for this image came from an old German film I'd seen,
77
319093
4454
ایده این عکس از یک فیلم قدیمی آلمانی که دیده بودم آمده،
05:23
about a submarine, called "Das Boot."
78
323571
2400
درباره یک زیر‌دریایی به نام «داس بوت.»
05:26
As you can see, what I got instead looked more like "E.T."
79
326483
3761
همانطور که می‌بینید، چیزی که بجایش بدست آمده بیشتر شبیه «ای-تی» است.
05:30
(Laughter)
80
330268
1881
(خنده حضار)
05:32
So I put this image aside, thinking it was a total failure,
81
332173
3666
پس این عکس را کنار گذاشتم، با این فکر که اصلاً بدرد نمی‌خورد،
05:35
because it didn't reach my particular vision.
82
335863
2865
چون با بینش خاص من هماهنگ نبود.
05:38
But Mom laughed so hard,
83
338752
2388
اما مادر آنقدر زیاد خندید،
05:41
I eventually, for fun, decided to post it online anyway.
84
341164
4941
که نهایتا، برای خنده هم که شده، تصمیم گرفتم در اینترنت ارسالش کنم.
05:47
It got an incredible amount of attention.
85
347129
3936
که توجه خیلی زیادی به آن شد.
05:51
Now, with any Alzheimer's, dementia,
86
351875
4147
هر بیماری آلزلیمر، زوال عقلی،
05:56
there's a certain amount of frustration and sadness
87
356046
3753
با خود مقداری هم ناامیدی و غم به همراه دارد
05:59
for everyone involved.
88
359823
1467
برای همه افراد مرتبط.
06:02
This is Mom's silent scream.
89
362434
2762
این فریاد ساکت مادر است.
06:06
Her words to me one day were,
90
366530
2182
یک روز با کلام خودش به من گفت،
06:08
"Why is my head so full of things to say,
91
368736
4214
«چرا سرم پر از چیز‌هایی برای گفتن است،
06:12
but before they reach my mouth, I forget what they are?"
92
372974
4539
اما قبل از آنکه به دهانم برسند، فراموششان می‌کنم؟»
06:20
"Why is my head so full of things to say,
93
380239
5563
«چرا سرم پر از چیز‌هایی برای گفتن است،
06:27
but before they reach my mouth, I forget what they are?"
94
387946
4173
اما قبل از آنکه به دهانم برسند، فراموششان می‌کنم؟»
06:33
(Applause)
95
393968
6865
(تشویق حضار)
06:44
Now, as full-time care partner and full-time painter,
96
404564
5254
به عنوان همراه تمام وقت و نقاش تمام وقت،
06:49
I had my frustrations too.
97
409842
2158
من هم ناامیدی‌های خودم را داشتم.
06:53
(Laughter)
98
413009
1960
(خنده حضار)
06:55
But to balance off all the difficulties, we played.
99
415588
3254
اما برای متعادل کردن تمام سختی‌ها، بازی کردیم.
06:58
That was Mom's happy place.
100
418866
1936
اینجا محل شادمانی مادر است.
07:01
And I needed her to be there, too.
101
421160
2266
و من هم نیاز داشتم که او آنجا باشد.
07:05
(Laughter)
102
425909
1698
(خنده حضار)
07:10
(Laughter)
103
430110
4475
(خنده حضار)
07:15
(Laughter)
104
435093
4079
(خنده حضار)
07:19
Now, Mom was also preoccupied with aging.
105
439196
3230
حالا، مادر هم به سالمندی فکر می‌کرد.
07:22
She would say, "How did I get so old, so fast?"
106
442450
4952
می‌گفت، «چطور به این سرعت، اینقدر پیر شدم؟»
07:29
(Audience sighs)
107
449770
1920
(آه حضار)
07:41
"So old."
108
461996
1150
«اینقدر پیر.»
07:48
"So fast."
109
468795
1150
«به این سرعت.»
07:53
I also got Mom to model for my oil paintings.
110
473292
3610
همینطور مادر را مدل نقاشی‌های رنگ روغنم کردم.
07:57
This painting is called "The Dressmaker."
111
477942
2800
نام این نقاشی «دوزنده» است.
08:02
I remember, as a kid,
112
482101
2984
وقتی بچه بودم به یاد دارم،
08:05
Mom sewing clothes for the whole family
113
485109
2714
مادر لباس‌های تمامی خانواده را می‌دوخت
08:07
on this massive, heavy sewing machine
114
487847
3517
با استفاده از این چرخ خیاطی بزرگ و سنگین
08:11
that was bolted to the floor in the basement.
115
491388
2773
که به کف زیرزمین پیچ شده بود.
08:15
Many nights, I would go downstairs and bring my schoolwork with me.
116
495173
4418
خیلی از شب‌ها، پایین می‌رفتم و مشق‌هایم را با خود می‌بردم.
08:20
I would sit behind her in this overstuffed chair.
117
500808
3752
پشتش روی یک صندلی اضافه می‌نشستم.
08:25
The low hum of the huge motor and the repetitive stitching sounds
118
505935
4825
و صدای بم موتور قوی و صدای مکرر سوزن چرخ
08:30
were comforting to me.
119
510784
1466
برایم آرامش بخش بود.
08:33
When Mom moved into my house,
120
513612
1833
وقتی مادر به خانه‌ام نقل مکان کرد.
08:35
I saved this machine and stored it in my studio for safekeeping.
121
515469
3936
این چرخ خیاطی را نگه داشتم و آن را در کارگاهم قرار دادم.
08:40
This painting brought me back to my childhood.
122
520220
3133
این نقاشی من را به کودکیم برگرداند.
08:44
The interesting part
123
524284
1815
نکته جالب
08:46
was that it was now Mom, sitting behind me,
124
526123
3903
این بود که حالا مادر پشت من می‌نشست،
08:51
watching me paint her
125
531181
2246
و من را در حال کشیدن نقاشی‌اش نگاه می‌کرد
08:53
working on that very same machine she sewed at
126
533451
2627
که در پشت همان چرخ خیاطی نشسته بود
08:57
when I sat behind her, watching her sew,
127
537276
4246
وقتی که من در پشتش می‌نشستم و به دوختنش نگاه می‌کردم،
09:01
50 years earlier.
128
541546
2340
۵۰ سال قبل.
09:07
I also gave Mom a project to do, to keep her busy and thinking.
129
547466
4341
من به مادر پروژه‌ای هم داده بودم، که او را مشغول و در فکر نگاه دارد.
09:11
I provided her with a small camera
130
551831
2167
برای او دوربین کوچکی فراهم کردم
09:14
and asked her to take at least 10 pictures a day of anything she wanted.
131
554022
3951
و از او خواستم تا روزی حداقل ۱۰ عکس از هرچه خواست بگیرد.
09:18
These are Mom's photographs.
132
558545
1867
این‌ها عکس‌های مادر هستند.
09:21
She's never held a camera in her life before this.
133
561411
3466
او هیچوقت در زندگی‌اش دوربینی بدست نگرفته بود.
09:25
She was 93.
134
565625
1531
او ۹۳ ساله بود.
09:53
We would sit down together and talk about our work.
135
593386
3095
ما با هم می‌نشستیم و درباره کار‌هایمان صحبت می‌کردیم.
09:57
I would try to explain
136
597187
1675
سعی می‌کردم توضیح دهم
09:58
(Laughter)
137
598886
1158
(خنده حضار)
10:00
how and why I did them,
138
600068
2922
که چرا و چگونه انجامشان داده‌ام.
10:03
the meaning, the feeling, why they were relevant.
139
603014
3150
مفهوم آن‌ها، حسشان، و چرا مرتبط بودند.
10:07
Mom, on the other hand, would just bluntly say,
140
607490
3365
مادر، در آن طرف، خیلی ساده می‌گفت،
10:10
"sì,"
141
610879
1174
«سی،»
10:12
"no,"
142
612077
1484
«نو،»
10:13
"bella" or "bruta."
143
613585
2135
«بلا» یا «بروتا.»
10:15
(Laughter)
144
615744
1579
(خنده حضار)
10:17
I watched her facial expressions.
145
617347
2200
به حالت صورتش نگاه کردم.
10:21
She always had the last say, with words or without.
146
621681
4873
همیشه با کلام یا بی‌کلام حرف آخر با او بود.
10:28
This voyage of discovery hasn't ended with Mom.
147
628641
3766
این سفر اکتشافی با مادر پایان نیافت.
10:33
She is now in an assisted living residence,
148
633705
3476
او حالا در خانه سالمندان است،
10:37
a 10-minute walk away from my home.
149
637205
2334
۱۰ دقیقه پیاده تا خانه من.
10:41
I visit her every other day.
150
641038
1867
هر روز به او سر می‌زنم.
10:45
Her dementia had gotten to the point
151
645651
1754
زوال عقل او به نقطه‌ای رسید
10:47
where it was unsafe for her to be in my house.
152
647429
2351
که دیگر برایش ماندن در خانه من امن نبود.
10:50
It has a lot of stairs.
153
650667
1600
پله‌های زیادی داشت.
10:54
She doesn't know my name anymore.
154
654546
2200
دیگر نام من یادش نیست.
10:58
(Voice breaking) But you know what? That's OK.
155
658760
2233
(صدایش می‌شکند) اما راستش را بگویم. اشکالی ندارد.
11:02
She still recognizes my face
156
662783
2531
هنوز صورتم را می‌شناسد
11:05
and always has a big smile when she sees me.
157
665338
3849
و همیشه وقتی من را می‌بیند لبخند بزرگی بر چهره دارد.
11:10
(Applause)
158
670813
6761
(تشویق حضار)
11:23
(Applause ends)
159
683219
1150
(پایان تشویق)
11:25
I don't take pictures of her anymore.
160
685077
2467
دیگر از او عکس نمی‌گیرم.
11:28
That wouldn't be fair or ethical on my part.
161
688292
2785
از دید من کاری درست یا اخلاقی نیست.
11:32
And she wouldn't understand the reasons for doing them.
162
692490
2967
و او دلیل انجامشان را نمی‌فهمد.
11:36
My father,
163
696394
1150
پدرم،
11:38
my brother,
164
698395
1150
برادرم،
11:40
(Voice breaking) my nephew,
165
700253
1372
(صدایش می‌شکند) برادر زاده‌ام،
11:46
my partner and my best friend,
166
706893
2461
شریک و بهترین دوستم،
11:49
all passed away suddenly.
167
709378
1864
همگی یکباره از دنیا رفتند.
11:51
And I didn't have the chance
168
711980
2018
و من این اقبال را نداشتم
11:54
to tell them how much I appreciated and loved them.
169
714022
3463
که به آن‌ها بگویم چقدر برایم مهم بودند و دوستشان داشتم.
11:58
With Mom, I need to be there
170
718807
3933
با مادر، باید آنجا باشم
12:02
and make it a very long goodbye.
171
722764
3658
و این را یک خداحافظی طولانی کنم.
12:09
(Applause)
172
729066
6434
(تشویق حضار)
12:20
(Applause ends)
173
740811
1150
(پایان تشویق)
12:22
For me, it's about being present and really listening.
174
742684
4099
برای من، این یعنی آنجا بودن و واقعاً شنیدن.
12:27
Dependents want to feel a part of something, anything.
175
747382
3167
وابستگان می‌خواهند تا حس کنند که بخشی از چیزی هستند، هر چیز.
12:30
It doesn't need to be something exceptionally profound that's shared --
176
750573
3492
نیازی نیست تا چیزی بی‌نهایت عمیق برای همراهی باشد.
12:35
it could be as simple as walks together.
177
755041
2261
می‌تواند با هم راه رفتن ساده‌ای باشد.
12:38
Give them a voice
178
758635
2023
اجازه دهید تا خواسته‌شان را
12:41
of interaction, participation,
179
761262
3296
در تعامل، مشارکت،
12:44
and a feeling of belonging.
180
764582
2544
و احساس تعلق بیان کنند.
12:48
Make the time meaningful.
181
768363
2722
زمان را معنی‌دار کنید.
12:52
Life, it's about wanting to live
182
772688
3429
زندگی، یعنی خواستِ زنده بودن
12:56
and not waiting to die.
183
776141
2507
و نه در انتظار مرگ بودن.
13:01
(Applause)
184
781787
6964
(تشویق حضار)
13:11
(Applause ends)
185
791339
1150
(پایان تشویق)
13:14
Can I get a wave and a smile from everyone, please?
186
794776
3865
ممکن است برایم دستی تکان دهید، و لبخندی بزنید؟
13:18
(Laughter)
187
798665
1499
(خنده حضار)
13:20
This is for you, Mom.
188
800188
1400
مادر، این برای توست.
13:23
(Camera clicks)
189
803554
1150
(صدای کلیک دوربین)
13:25
(Applause)
190
805571
5682
(تشویق حضار)
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7