Robert Thurman: Expanding your circle of compassion

30,783 views ・ 2015-07-17

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

Translator: Pouria Montazeri Reviewer: ghasem vahedi
00:12
I want to open by quoting Einstein's wonderful statement,
0
12000
4000
من میخواهم با بیانِ فوق العادة اَنیشتَين، سخنانم را آغاز کنم،
00:16
just so people will feel at ease that the great scientist of the 20th century
1
16000
5000
تا همه، احساسِ آسودگی کنند که، دانشمندِ عظیمِ قرنِ بیستم
00:21
also agrees with us, and also calls us to this action.
2
21000
4000
نیز با ما هم عقیده است و ما را به همچنین عَملی تشویق میکند.
00:25
He said, "A human being is a part of the whole, called by us, the 'universe,' --
3
25000
5000
او گفت: "انسان، عُضوی از کُلیتی است که ما آنرا جهان مینامیم،
00:30
a part limited in time and space.
4
30000
3000
عُضوی منحصر به مکان و زمان.
00:33
He experiences himself, his thoughts and feelings,
5
33000
3000
او، خودش را، افکارش را، و احساساتش را،
00:36
as something separated from the rest,
6
36000
3000
مستقل از سایر چیزها تجربه میکند،
00:39
a kind of optical delusion of his consciousness.
7
39000
4000
آن استقلال مانند یک نوع اغفالِ بصري از آگاهی اوست.
00:43
This delusion is a kind of prison for us,
8
43000
3000
این پندارِ بیهوده، مانند یک مَحبسی
00:46
restricting us to our personal desires and to affection for a few persons nearest to us.
9
46000
6000
که ما را محدودِ آرزوهای شخصی و محدود به محبت نشان دادن به افرادِ معدودی در زندگیمان، میکند.
00:52
Our task must be to free ourselves from this prison by widening our circle of compassion,
10
52000
6000
وظیفة ما میبایست، آزاد کردن خویش از این محبس بوسیلة گسترش حلقه مهربانی باشد،
00:58
to embrace all living creatures and the whole of nature in its beauty."
11
58000
4000
تا تمامي مخلوقاتِ زنده و کُلِ طبیعت را در زیباییشان در آغوش بگیریم."
01:02
This insight of Einstein's is uncannily close to that of Buddhist psychology,
12
62000
5000
این بینشِ اَنیشتن به طرز عجیبی به روانشناسي بودایی نزدیک است،
01:07
wherein compassion -- "karuna," it is called --
13
67000
4000
در جایی که، شفقت، (کَرونا نامیده میشود)
01:11
is defined as, "the sensitivity to another's suffering
14
71000
3000
به معنای، " حساسیت به رنج و دردِ دیگری...
01:14
and the corresponding will to free the other from that suffering."
15
74000
5000
و اِرادة متقابل آن از برای آزاد کردن او از رنجیدگی " میباشد.
01:19
It pairs closely with love, which is the will for the other to be happy,
16
79000
4000
این کاملا،با عشق یکسان است. که اراده ایست برای خوشحال بودنِ دیگری.
01:23
which requires, of course, that one feels some happiness oneself
17
83000
4000
که، یقیناً،شخص باید خود احساسِ خوشحالی داشته باشد
01:27
and wishes to share it.
18
87000
3000
و بعد بخواهد آنرا با بقیه قسمت کند.
01:30
This is perfect in that it clearly opposes self-centeredness
19
90000
3000
این عالیست زیرا که بینِ خودخواهی وخود محوری
01:33
and selfishness to compassion, the concern for others,
20
93000
4000
و شفقت و توجه و اهمیت به دیگران، تفاوت میگذارد،
01:37
and, further, it indicates that those caught in the cycle of self-concern
21
97000
5000
بعلاوة اینکه، نشان میدهد که آنانی که در چرخه حب نَفسِ خویش گیر کرده اند،
01:42
suffer helplessly, while the compassionate are more free
22
102000
4000
ناتوانانه رنج میبرند، در صورتیکه آدمهاي مشفق، بیشتر آزادند
01:46
and, implicitly, more happy.
23
106000
2000
و بطورِ ضمنی، خوشحالترند.
01:48
The Dalai Lama often states that compassion is his best friend.
24
108000
5000
دالی لاما، کراراً توضیح میدهد که، شفقت بهترین دوست اوست.
01:53
It helps him when he is overwhelmed with grief and despair.
25
113000
3000
او را در زمانهایی که غم و نومیدی غوطه ور کرده اند، یاری میکند.
01:56
Compassion helps him turn away from the feeling of his suffering
26
116000
4000
شفقت او را کمک میکند تا از احساساتِ رنجدهنده خود دور شود
02:00
as the most absolute, most terrible suffering anyone has ever had
27
120000
5000
که بنظرش، وحشتناکترین و بی حد ومرز ترین رنجهایی هستند که کسی میتواند تجریه کند
02:05
and broadens his awareness of the sufferings of others,
28
125000
3000
و در عوض، آگاهي او را در مورد رنجبردگي دیگران وسعت میدهد
02:08
even of the perpetrators of his misery and the whole mass of beings.
29
128000
5000
حتی مسببان بدبختی او و تودة مردم.
02:13
In fact, suffering is so huge and enormous,
30
133000
3000
در اصل، رنج بردن آنقدر کلان و عظیم است که
02:16
his own becomes less and less monumental.
31
136000
3000
رنجهای شخصي خود او بتدریج کم اهمیت تر بنظر می آید.
02:19
And he begins to move beyond his self-concern into the broader concern for others.
32
139000
6000
و از علاقه بنفسِ خویشتن بسوي اهمیت دادن بدیگران حرکت میکند.
02:25
And this immediately cheers him up,
33
145000
2000
و این، فوراً او را خوشحال میکند،
02:27
as his courage is stimulated to rise to the occasion.
34
147000
4000
هنگامیکه دلیري او در فرصتهای مناسب تحریک میشود.
02:31
Thus, he uses his own suffering
35
151000
2000
بدين‌ گونه‌، رنجهای خود را بعنوانِ
02:33
as a doorway to widening his circle of compassion.
36
153000
4000
راهرویی بسوي توسعه دادنِ حلقه مهربانی، استفاده میکند.
02:37
He is a very good colleague of Einstein's, we must say.
37
157000
4000
باید اقرار کنیم که او همکارِ بسیار عالي اَنیشتَن است.
02:41
Now, I want to tell a story,
38
161000
2000
حال، میخواهم که یک داستان بگویم،
02:43
which is a very famous story in the Indian and Buddhist tradition,
39
163000
3000
که درسُنتهای هندی و بودایی، بسیار معروف است،
02:46
of the great Saint Asanga
40
166000
2000
در موردِ "آسانگاي مقدس"
02:48
who was a contemporary of Augustine in the West
41
168000
3000
که همزمان با آگِسیتینِ شرقی، زنده بود
02:51
and was sort of like the Buddhist Augustine.
42
171000
2000
و بطوری میشه گفت که آگستینِ بودایی بود.
02:53
And Asanga lived 800 years after the Buddha's time.
43
173000
4000
آسانگا، ۸۰۰ سال بعد از دوران بودا زندگی میکرد.
02:57
And he was discontented with the state of people's practice
44
177000
3000
او از کیفیتِ اعمالِ بودایي مردمِ
03:00
of the Buddhist religion in India at that time.
45
180000
2000
آنزمانِ هند، ناراضی بود.
03:02
And so he said, "I'm sick of all this. Nobody's really living the doctrine.
46
182000
4000
و میگفت که: "من از همگی خسته شده ام. کسی نیست که حقیقتاً اصول را فرا گیرد.
03:06
They're talking about love and compassion and wisdom and enlightenment,
47
186000
3000
آنها در مورد عشق، شفقت، معرفت و روشن فکری صحبت میکنند،
03:09
but they are acting selfish and pathetic.
48
189000
3000
اما خودخواهانه و رقت انگیزانه عمل میکنند.
03:12
So, Buddha's teaching has lost its momentum.
49
192000
3000
پس تعالیمِ بودا، نیروی خود را از دست داده است.
03:15
I know the next Buddha will come a few thousand years from now,
50
195000
3000
میدانم که بوداي بعدی چند هزار سالِ بعد از همینجا قیام خواهد کرد،
03:18
but exists currently in a certain heaven" -- that's Maitreya --
51
198000
4000
ولی در حالِ حاظر، در بهشتِ معینی که (مایْ تِرِیا) است، اقامت دارد.
03:22
"so, I'm going to go on a retreat and I'm going to meditate
52
202000
3000
پس من به گوشه نشینی خواهم رفت، و مشقولِ تمرکز و دعا
03:25
and pray until the Buddha Maitreya reveals himself to me,
53
205000
4000
خواهم شد تا بودا مایْ تِرِیا، خودش را به من فاش نماید،
03:29
and gives me a teaching or something
54
209000
2000
و تعلیمی یا چیزی بمن بدهد
03:31
to revive the practice of compassion in the world today."
55
211000
4000
تا تمرینات شفقت را در دنیاي امروزی دوباره زنده کند."
03:35
So he went on this retreat. And he meditated for three years
56
215000
3000
پس رفت بسوی گوشه نشینی. و براي سه سال تمرکز کرد.
03:38
and he did not see the future Buddha Maitreya.
57
218000
2000
و بودا مایْ تِرِیاي آینده را ندید.
03:40
And he left in disgust.
58
220000
3000
و با احساسِ تنفر از آنجا رفت.
03:43
And as he was leaving, he saw a man --
59
223000
3000
همینطور که داشت میرفت، مردی را دید --
03:46
a funny little man sitting sort of part way down the mountain.
60
226000
3000
یک مرد کوچکِ خنده داری را -- در پایینِ کوه نشسته بود.
03:49
And he had a lump of iron.
61
229000
3000
او یک کلوخه آهن داشت.
03:52
And he was rubbing it with a cloth.
62
232000
2000
و داشت آن آهن را با یک پارچه میمالید.
03:54
And he became interested in that.
63
234000
2000
آسانگا، با مشاهدة این، علاقه مند شد.
03:56
He said, "Well what are you doing?"
64
236000
2000
گفت: "خوب، چکار داری میکنی؟"
03:58
And the man said, "I'm making a needle."
65
238000
5000
آن مرد پاسخ داد: "دارم یک سوزن میسازم."
04:03
And he said, "That's ridiculous. You can't make a needle
66
243000
2000
آسانگا گفت: "چه مسخره آمیز! تو نمیتوانی با
04:05
by rubbing a lump of iron with a cloth."
67
245000
2000
مالیدنِ یک آهن بتوسطِ پارچه، سوزن بسازی."
04:07
And the man said, "Really?" And he showed him a dish full of needles.
68
247000
3000
مرد پاسخ داد: "واقعاً؟" و به او یک ظرف پُر از سوزن نشان داد.
04:10
So he said, "Okay, I get the point."
69
250000
2000
آسانگا گفت: "باشد، متوجة این نکته شدم."
04:12
He went back to his cave. He meditated again.
70
252000
3000
برگشت بسوي غارش و به مراقبه ادامه داد.
04:15
Another three years, no vision. He leaves again.
71
255000
3000
سه سال دیگر گذشت و هنوز هیچ خبری از الهامی نبود. دوباره آنجا را ترک کرد.
04:18
This time, he comes down.
72
258000
2000
ایندفعه، بسوي پایین میامد.
04:20
And as he's leaving, he sees a bird making a nest on a cliff ledge.
73
260000
4000
همانطور که داشت آنجا را ترک میکرد، میبیند که یک پرنده دارد درلبة صخره یک لانه میسازد.
04:24
And where it's landing to bring the twigs to the cliff,
74
264000
4000
جایی که او فرود میامد تا سرشاخه ها را به صخره بیاورد،
04:28
its feathers brushes the rock -- and it had cut the rock
75
268000
4000
پَروبالش با سنگ تماس حاصل میکرد و آن سنگ را
04:32
six to eight inches in. There was a cleft in the rock
76
272000
3000
پانزده تا بیست سانتیمتر تراش داده بود، شکافی در سنگ بوجود آمده بود
04:35
by the brushing of the feathers of generations of the birds.
77
275000
3000
بتوسطِ تماسِ پَروبالِ نسلها پرنده ها.
04:38
So he said, "All right. I get the point." He went back.
78
278000
2000
سپس گفت: "باشد. این نکته را نیز متوجه شدم." دوباره برگشت.
04:40
Another three years.
79
280000
2000
سه سال دیگر گذشت.
04:42
Again, no vision of Maitreya after nine years.
80
282000
2000
دوباره، هیچ الهامی از مایْ تِرِیا نگرفت بعد از نُه سال.
04:44
And he again leaves, and this time: water dripping,
81
284000
3000
دوباره عازم شد، اینبار، آب چکه چکه میچکید
04:47
making a giant bowl in the rock where it drips in a stream.
82
287000
4000
و کاسة بزرگی را در سنگی که، آن آب مانند رود در آن چکه میکرد، بوجود آورد.
04:51
And so, again, he goes back. And after 12 years there is still no vision.
83
291000
4000
و دوباره بر میگردد. بعد از ۱۲ سال، هنوز هیچ خبری از الهامی نیست.
04:55
And he's freaked out. And he won't even look left or right
84
295000
2000
وسواسی میشود. دیگر چپ و راستش را نگاه نمیکند
04:57
to see any encouraging vision.
85
297000
2000
تا الهامِ مشوقی را ببیند.
04:59
And he comes to the town. He's a broken person.
86
299000
3000
شکسته و خسته میرسد به شهر.
05:02
And there, in the town, he's approached by a dog
87
302000
3000
در شهر، سگی بسوی او میاید
05:05
who comes like this -- one of these terrible dogs you can see in some poor countries,
88
305000
5000
بصورت سگهای وحشتناکی که در بعضی از کشورهای فقیر میبینید،
05:10
even in America, I think, in some areas --
89
310000
2000
حتی در آمریکا، در بعضی از ناحیه ها --
05:12
and he's looking just terrible.
90
312000
2000
سگی وحشتناک.
05:14
And he becomes interested in this dog because it's so pathetic,
91
314000
3000
او، به این سگ علاقه مند میشود، چون بسیار رقت انگیز است،
05:17
and it's trying to attract his attention. And he sits down looking at the dog.
92
317000
3000
و سعی میکند که توجه او را بدست بیاورد. میشیند و به این سگ مینگرد.
05:20
And the dog's whole hindquarters are a complete open sore.
93
320000
5000
میبیند که نیم شقة این سگ، کاملاً پُر از زخمهای باز است.
05:25
Some of it is like gangrenous,
94
325000
2000
و بعضی از آنها مانند قانقاریا هستند.
05:27
and there are maggots in the flesh. And it's terrible.
95
327000
3000
گوشتِ بدنش پُر از کِرمِ حشره است. چه وحشتناک.
05:30
He thinks, "What can I do to fix up this dog?
96
330000
3000
از خود میپرسد: "چکار میتوانم بکنم تا این سگ را کمک کنم؟
05:33
Well, at least I can clean this wound and wash it."
97
333000
3000
خوب، اقلاً میتوانم زخمهایش را پاک کنم و بشویم."
05:36
So, he takes it to some water. He's about to clean,
98
336000
2000
سگ را بسوی آبی میبرد و همینکه شروع میکند به شستنش او،
05:38
but then his awareness focuses on the maggots.
99
338000
4000
توجه اش میرود بسوي کِرمها.
05:42
And he sees the maggots, and the maggots are kind of looking a little cute.
100
342000
3000
بنظرش، کِرمها، بامزه میایند.
05:45
And they're maggoting happily in the dog's hindquarters there.
101
345000
3000
آنها، در درونِ نیم شقة این سگ، با شادی مشغول بکار خویشند.
05:48
"Well, if I clean the dog, I'll kill the maggots. So how can that be?
102
348000
4000
ادامه میدهد: "خوب، اگر من این سگ را پاک کنم، کِرمها خواهند مُرد. پس چه میشود؟
05:52
That's it. I'm a useless person and there's no Buddha, no Maitreya,
103
352000
3000
آها، من یک شخصِ بی خاصیتی هستم و بودایی یا مایْ تِرِیایی وجود ندارد...
05:55
and everything is all hopeless.
104
355000
2000
و همه چیز کاملاً نا امید کننده است.
05:57
And now I'm going to kill the maggots?"
105
357000
3000
و حال تمام کِرمها را دارم میکُشم؟"
06:00
So, he had a brilliant idea.
106
360000
2000
بنابراین، یک اندیشة درخشانی بسرش زد.
06:02
And he took a shard of something, and cut a piece of flesh from his thigh,
107
362000
5000
یک خُرده ريزی را از جایی گرفت، و قسمتی از گوشتِ رانِ خود را بُرید،
06:07
and he placed it on ground.
108
367000
2000
و روي زمین قرار داد.
06:09
He was not really thinking too carefully about the ASPCA.
109
369000
4000
او به فکرِ پیشگیری از ظلم به حیوانات نبود.
06:13
He was just immediately caught with the situation.
110
373000
2000
او بیدرنگ گرفتارِ این موقعیت و لحظه شده بود.
06:15
So he thought, "I will take the maggots and put them on this piece of flesh,
111
375000
3000
پس بخودش گفت: "من این کِرمها را خواهم گرفت و بر روي این تکه گوشت خواهم گذاشت،
06:18
then clean the dog's wounds, and then
112
378000
3000
آنگاه، زخمهاي این سگ را پاک خواهم کرد،
06:21
I'll figure out what to do with the maggots."
113
381000
3000
تا بعد ببینم که با این کِرمها چکار میتوانم بکنم."
06:24
So he starts to do that. He can't grab the maggots.
114
384000
2000
پس شروع میکند به این کار. میبیند که کِرمها را نمیتواند با دستانش بگیرد.
06:26
Apparently they wriggle around. They're kind of hard to grab, these maggots.
115
386000
4000
مشخصاً، کِرمها از اینور به آنور می جُنبند و گرفتنشان سخت است.
06:30
So he says, "Well, I'll put my tongue on the dog's flesh.
116
390000
4000
بخود میگوید: "خوب، زبونم را روی گوشتِ این سگ خواهم گذاشت...
06:34
And then the maggots will jump on my warmer tongue" --
117
394000
2000
تا این کِرمها بسوي زبانِ گَرمِ من بِپَرَند.
06:36
the dog is kind of used up --
118
396000
2000
چون، این سگ دیگر بی خاصیت شده است.
06:38
"and then I'll spit them one by one down on the thing."
119
398000
3000
بعد، دانه به دانه، آنها را روی این تکه گوشت، تُف خواهم کرد."
06:41
So he goes down, and he's sticking his tongue out like this.
120
401000
3000
پس صورتش را بسوی کِرمها میبرد و زبانش را اینطوری بیرون میاورد.
06:44
And he had to close his eyes, it's so disgusting, and the smell and everything.
121
404000
5000
چشمهایش را میبندد، چون بو و کلاً تمامي این تجربه خیلی منزجر کننده است.
06:49
And then, suddenly, there's a pfft, a noise like that.
122
409000
2000
ناگهان، یک صداي پِفت به گوشش میرسد.
06:51
He jumps back and there, of course, is the future Buddha Maitreya
123
411000
4000
از جا میپرد و آنجا، البته، بودا مایْ تِرِیاي آینده ظهور کرده است،
06:55
in a beautiful vision -- rainbow lights, golden, jeweled, a plasma body,
124
415000
7000
مانندِ یک الهامِ زیبایی: رنگهاي رنگین کمان، طلائی، جواهری، بدنِ پلاسمایی،
07:02
an exquisite mystic vision -- that he sees.
125
422000
2000
همانند یک وحي دلپسندِ متصوف، او را مشاهده میکند.
07:04
And he says, "Oh." He bows.
126
424000
2000
میگوید: "ای وای" و تعظیم میکند.
07:06
But, being human, he's immediately thinking of his next complaint.
127
426000
4000
ولی، چون انسان است، بلافاصله بفکرِ شکایتِ بعدیش میافتد.
07:10
So as he comes up from his first bow he says,
128
430000
2000
همینکه از اوّلین تعظیمش به بالا میاید، میگوید:
07:12
"My Lord, I'm so happy to see you, but where have you been for 12 years?
129
432000
4000
"ای مولای من، من از دیدن شما بسیار خوشحالم، ولی در این ۱۲ سالِ اخیر، کجا بودید؟
07:16
What is this?"
130
436000
2000
آخه، این چه وضع است؟"
07:18
And Maitreya says, "I was with you. Who do you think was making needles
131
438000
3000
مایْ تِرِیا پاسخ میدهد: "من با تو بوده ام. پس فکر میکنی که چه کسی بود که داشت آن سوزنها،
07:21
and making nests and dripping on rocks for you, mister dense?"
132
441000
4000
لانه ها و چکه های روی آب را برایت میساخت،‌ آقای احمق؟"
07:25
(Laughter)
133
445000
2000
( صدای خنده )
07:27
"Looking for the Buddha in person," he said.
134
447000
3000
گفت: "بدنبالِ شخص بودا بودم."
07:30
And he said, "You didn't have, until this moment, real compassion.
135
450000
6000
پاسخ داد: "تو تا به این لحظه، دارای شفقتِ واقعی نبودی.
07:36
And, until you have real compassion, you cannot recognize love."
136
456000
3000
و تا شفقتِ واقعی را نداشته باشی، نمیتوانی عشق را تشخیص دهی."
07:39
"Maitreya" means love, "the loving one," in Sanskrit.
137
459000
4000
در زبانِ سانسکریت، مایْ تِرِیا یعنی عشق، آن معشوق.
07:43
And so he looked very dubious, Asanga did.
138
463000
2000
پس آسانگا مشکوک شد.
07:45
And he said, "If you don't believe me, just take me with you."
139
465000
3000
گفت: "اگر باورم نداری، پس مرا با خودت ببر."
07:48
And so he took the Maitreya -- it shrunk into a globe, a ball --
140
468000
5000
و او مایْ تِرِیا را گرفت -- مایْ تِرِیا کوچک شد و تبدیل به یک گوی شد --
07:53
took him on his shoulder.
141
473000
2000
و او را در روی شانه اش گذاشت و با خود برد.
07:55
And he ran into town in the marketplace, and he said, "Rejoice! Rejoice!
142
475000
4000
دوان دوان وارد بازارِ شهر شد و شروع کرد به داد زدن: "شادی کنید. شادی کنید.
07:59
The future Buddha has come ahead of all predictions. Here he is."
143
479000
4000
بوداي آینده بیشِ تمامي پیشگوییها ظهور کرده است. همینجاست."
08:03
And then pretty soon they started throwing rocks and stones at him --
144
483000
3000
بزودی همه شروع کردند بسوی او سنگ پرت کردن --
08:06
it wasn't Chautauqua, it was some other town --
145
486000
3000
در شهرِ چاتاگوآ نبود. در شهرِ دیگری بود --
08:09
because they saw a demented looking, scrawny looking yogi man,
146
489000
4000
چون مردم دیدند که یک مردِ جوکي مجنون، لاغر واستخواني‌
08:13
like some kind of hippie, with a bleeding leg and a rotten dog on his shoulder,
147
493000
5000
مانندِ یک هِپی، با پاي خونین و سگِ فاسد روي شانه اش،
08:18
shouting that the future Buddha had come.
148
498000
2000
داد میزند که بوداي آینده آمده است.
08:20
So, naturally, they chased him out of town.
149
500000
2000
پس، طبیعتاً، او را از شهر بیرون کردند.
08:22
But on the edge of town, one elderly lady, a charwoman in the charnel ground,
150
502000
5000
ولی در کنارِ شهر، یک پیرزنِ زغالی در گورستان،
08:27
saw a jeweled foot on a jeweled lotus on his shoulder and then the dog,
151
507000
4000
اول یک پاي جواهری بر روي نیلوفرِ آبي جواهري که بر شانة آسانگا بود را دید، بعد یک سگ،
08:31
but she saw the jewel foot of the Maitreya, and she offered a flower.
152
511000
4000
ولی او پاي جواهري مایْ تِرِیا را دید، و یک گُل تقدیم کرد.
08:35
So that encouraged him, and he went with Maitreya.
153
515000
3000
این، آسانگا را تشویق کرد، و بدنبالِ مایْ تِرِیا ادامه به رفتن داد.
08:38
Maitreya then took him to a certain heaven,
154
518000
2000
مایْ تِرِیا، او را به یک بهشتِ معینی برد،
08:40
which is the typical way a Buddhist myth unfolds.
155
520000
3000
افسانه های بودایی بطورِ نوعی، فاش میشوند.
08:43
And Maitreya then kept him in heaven for five years,
156
523000
2000
مایْ تِرِیا او را براي پنج سال در بهشت نگه داشت،
08:45
dictating to him five complicated tomes
157
525000
4000
به او، پنج دفترِ پیچده از
08:49
of the methodology of how you cultivate compassion.
158
529000
3000
روشِ ترویج کردنِ شفقت، دیکته کرد.
08:52
And then I thought I would share with you what that method is, or one of them.
159
532000
3000
و من تصمیم گرفتم که یکی از آن روشها را با شما تهسیم کنم.
08:55
A famous one, it's called the "Sevenfold Causal Method of Developing Compassion."
160
535000
5000
خیلی معروف است. بنامِ (مِتُدِ هفت لاي سببي توسعه دادنِ شفقت)
09:00
And it begins first by one meditating and visualizing that all beings are with one --
161
540000
7000
که اوّل، شخص تمرکز وتصور میکند که تمام موجودات یکی اند،
09:07
even animals too, but everyone is in human form.
162
547000
4000
حتی حیوانات، ولی همه به فُرمِ انسان هستند.
09:11
The animals are in one of their human lives. The humans are human.
163
551000
3000
حیوانات در یکی از زندگي انسانیشان هستند. انسانها انسانند.
09:14
And then, among them, you think of your friends and loved ones, the circle at the table.
164
554000
5000
و سپس، در میانِ آنها، شما بیادِ دوستها، عزیزان و افرادِ دورِورِ میزتان میافتید.
09:19
And you think of your enemies, and you think of the neutral ones.
165
559000
3000
و یادِ دشمنانتان را میکنید، و یادِ اشخاصِ عامي زندگیتان.
09:22
And then you try to say, "Well, the loved ones I love.
166
562000
4000
بعد سعی میکنی که بخود بقلبانید که: "خوب، عزیزانم را دوست دارم.
09:26
But, you know, after all, they're nice to me.
167
566000
2000
چون بمن محبت میکنند.
09:28
I had fights with them. Sometimes they were unfriendly.
168
568000
2000
با آنها گاهی دعوا کرده ام. بعضی وقتها آنها با من غیرِ دوستانه رفتار کردند.
09:30
I got mad. Brothers can fight. Parents and children can fight.
169
570000
3000
ازشان ناراحت شدم. برادرها میتوانند با هم دعوا کنند. مادر پدرها و فرزندان با هم دعوا میکنند.
09:33
So, in a way, I like them so much because they're nice to me.
170
573000
4000
پس، بطریقی، آنها را دوست دارم چون به من محبت میکنند.
09:37
While the neutral ones I don't know. They could all be just fine.
171
577000
4000
اشخاصِ عامي زندگیم را خوب نمیشناسم. آنها بد نیستند.
09:41
And then the enemies I don't like because they're mean to me.
172
581000
4000
سپس، دشمنانم را دوست ندارم، چوی بمن بدجنسی میکنند.
09:45
But they are nice to somebody. I could be them."
173
585000
3000
ولی میتوانند به بعضیها محبت کنند. می میتوانم یکی از آنها باشم."
09:48
And then the Buddhists, of course, think that, because we've all had infinite previous lives,
174
588000
4000
وبعد، بوداییها، البته، چون زندگیهای پیشینِ بی نهایتی داشتند...
09:52
we've all been each other's relatives, actually.
175
592000
4000
به این طریق فکر میکنند که، ما همگی بطوری فامیل و آشناي همدیگر بوده ایم،
09:56
Therefore all of you, in the Buddhist view,
176
596000
2000
و همه، از اینرو، از دیدگاهِ بودایی،
09:58
in some previous life, although you don't remember it and neither do I,
177
598000
4000
در یکی از زندگهاي پیشین خود، گرچه من و شما یادمان نمیاید،
10:02
have been my mother -- for which I do apologize for the trouble I caused you.
178
602000
5000
مادر من بوده اید، و از برای تمام دردِ سرها از شما عذر خواهی میکنم.
10:07
And also, actually, I've been your mother.
179
607000
3000
و همچنین، من مادر شما بوده ام.
10:10
I've been female, and I've been every single one of yours' mother in a previous life,
180
610000
3000
من یک زن بوده ام، و من تمامي شما بوده ام، مادرتان در زندگي پیشین،
10:13
the way the Buddhists reflect.
181
613000
2000
به این وجه، بوداییها میاندیشند.
10:15
So, my mother in this life is really great. But all of you in a way
182
615000
3000
مادر من در این زندگی خیلی عالیست. ولی تمامي شما به وجهی
10:18
are part of the eternal mother.
183
618000
3000
عُضوی از آن مادرِ ازلی هستید.
10:21
You gave me that expression; "the eternal mama," you said. That's wonderful.
184
621000
4000
تو این عبارتِ مادر ازلی را بمن دادی. خیلی عالیست.
10:25
So, that's the way the Buddhists do it.
185
625000
2000
پس، این اعمال و رفتار بوداییهاست.
10:27
A theist Christian can think that all beings, even my enemies, are God's children.
186
627000
5000
و مسیحی هاي خدا پرست میتوانند اینطوری فکر کنند که، تمام انسانها، حتی دشمنانمان، فرزندانِ خدایند.
10:32
So, in that sense, we're related.
187
632000
2000
پس به این صورت، ما همه بهم وابسته ایم.
10:34
So, they first create this foundation of equality.
188
634000
3000
پس، اوّل، این پایة برابری بوجود میاد.
10:37
So, we sort of reduce a little of the clinging to the ones we love --
189
637000
4000
و ما این وفاداری و پیوستن به آنانی را که دوست داریم را کمی کاهش میدهیم ــ
10:41
just in the meditation -- and we open our mind to those we don't know.
190
641000
4000
فقط در تمرکز -- و ذهنمان را بسوی کسانی که نمیشناسیم باز میکنیم.
10:45
And we definitely reduce the hostility and the "I don't want to be compassionate to them"
191
645000
4000
و عیناً، خصومتمان را و عقیدة "من نمیخواهم به آنها محبت کنم" را کاهش میدهیم.
10:49
to the ones we think of as the bad guys, the ones we hate and we don't like.
192
649000
5000
همینطور بسوی آنهایی که فکر میکنیم آدمهای بدی هستند، به آنهایی که تنفر داریم.
10:54
And we don't hate anyone, therefore. So we equalize. That's very important.
193
654000
3000
بنابراین، به کسی تنفر نخواهیم داشت. برابری را بوجود میاوریم. این بسیار مهم است.
10:57
And then the next thing we do is what is called "mother recognition."
194
657000
4000
و مرحلة عملي بعدی ما، (مادر شناسایی) نام دارد.
11:01
And that is, we think of every being as familiar, as family.
195
661000
5000
که همگی را به عنوانِ فامیل و کس میشماریم.
11:06
We expand. We take the feeling about remembering a mama,
196
666000
5000
ما توسعه دریافت میکنیم. احساسِ یادآوری مادر را گرفته،
11:11
and we defuse that to all beings in this meditation.
197
671000
4000
و آن را در این تمرکز به تمامي انسانها ربط میدهیم.
11:15
And we see the mother in every being.
198
675000
2000
آن مادر را در همه میبینیم.
11:17
We see that look that the mother has on her face,
199
677000
3000
آن نگاهی را که مادر بر چهره اش دارد را میبینیم،
11:20
looking at this child that is a miracle
200
680000
2000
آن نگاهی که به فرزندش دارد، که خود یک معجزه ای است
11:22
that she has produced from her own body, being a mammal,
201
682000
3000
که از بدن خود، که پستاندار است، تولید کرده است،
11:25
where she has true compassion, truly is the other, and identifies completely.
202
685000
4000
جایی است که او شفقت حقیقی را در بر دارد، بسوی دیگری، و هویت او را کاملاً تشخیص میدهد.
11:29
Often the life of that other will be more important to her than her own life.
203
689000
4000
غالباً، زندگي دیگری مهمتر از زندگي خودش است.
11:33
And that's why it's the most powerful form of altruism.
204
693000
3000
از اینروست که این قویترین فورمِ نوع دوستی است.
11:36
The mother is the model of all altruism for human beings,
205
696000
4000
مادر، نمونة کاملِ نوع دوستی براي بشریت است،
11:40
in spiritual traditions.
206
700000
3000
در سُنتهای روحانی.
11:43
And so, we reflect until we can sort of see that motherly expression in all beings.
207
703000
6000
پس ما میاندیشیم، تا زمانی که، آن سیماي مادری را در تمام انسانها ببینیم.
11:49
People laugh at me because, you know, I used to say that
208
709000
3000
مردم بمن میخندند، چون میگفتم که
11:52
I used to meditate on mama Cheney as my mom,
209
712000
4000
در تمرکزاتم، روی "مادر چِینی" بعنوانِ مادرم تمرکز میکردم،
11:56
when, of course, I was annoyed with him about all of his evil doings in Iraq.
210
716000
5000
موقعی که، بطورِ واضح، کارهای شیطانیش در عراق، مرا آذار میداد.
12:01
I used to meditate on George Bush. He's quite a cute mom in a female form.
211
721000
3000
روی "جُرج بوش" تمرکز میکردم. بنظرم در فورم ماده، واقعاً یک مادر با مزه ایست.
12:04
He has his little ears and he smiles and he rocks you in his arms.
212
724000
3000
گوشهای کوچکی دارد و میخندد و ترا در آغوشش تکان میدهد.
12:07
And you think of him as nursing you.
213
727000
3000
و او را بعنوان پرستارت در نظر میگیری.
12:10
And then Saddam Hussein's serious mustache is a problem,
214
730000
3000
و بعد، سِبیلِ جدي صدام حسین، خود یک مسئلة مشکلی است.
12:13
but you think of him as a mom.
215
733000
3000
ولی او را بعنوانِ یک مادر تصور میکنی.
12:16
And this is the way you do it. You take any being who looks weird to you,
216
736000
2000
و به این طریق، اینکار را انجام میدهی. هر شخصی که بنظر تو خارق العاده است را میگیری،
12:18
and you see how they could be familiar to you.
217
738000
4000
و سعی میکنی که ببینی چطوری او میتواند آشناي تو باشد.
12:22
And you do that for a while, until you really feel that.
218
742000
4000
اینکار را آنقدر انجام میدهی تا اینکه واقعاً حِسَش کنی.
12:26
You can feel the familiarity of all beings.
219
746000
2000
تو میتوانی خودمانی بودنِ تمامي موجودات را حس کنی.
12:28
Nobody seems alien. They're not "other."
220
748000
2000
هیچکس بنظر بیگانه نخواهد ماند. آنها "دیگری" نیستند.
12:30
You reduce the feeling of otherness about beings.
221
750000
3000
تو آن احساسِ "دیگر بودنِ" موجودات را در خود کاهش میدهی.
12:33
Then you move from there to remembering the kindness of mothers in general,
222
753000
5000
و از آن، بسوي یاد آوري محبتهاي مادری جهت پیدا خواهی کرد،
12:38
if you can remember the kindness of your own mother,
223
758000
2000
اگر بتوانی مهرباني مادر خود را بیاد آوری،
12:40
if you can remember the kindness of your spouse,
224
760000
2000
اگر بتوانی مهرباني هَمسَر خود را بیاد آوری،
12:42
or, if you are a mother yourself, how you were with your children.
225
762000
3000
یا اینکه، اگر خود یک مادر هستی، چگونگي مهرباني خودت بسوی فرزندت را بیاد آوری.
12:45
And you begin to get very sentimental; you cultivate sentimentality intensely.
226
765000
5000
و شروع میکنی به احساساتی شدن. پیروی از عواطف و احساسات شدید را ترویج میکنی.
12:50
You will even weep, perhaps, with gratitude and kindness.
227
770000
3000
حتی گریه خواهی کرد، گویا، با سپاسگزاری و مهربانی.
12:53
And then you connect that with your feeling that everyone has that motherly possibility.
228
773000
4000
و آن را با احساساتت وصل میکنی که: همه آن قابلیتِ مادرانه را دارند.
12:57
Every being, even the most mean looking ones, can be motherly.
229
777000
5000
تمامي موجودات، حتی وحشتناکترینشان، میتوانند مادرانه باشند.
13:02
And then, third, you step from there to what is called "a feeling of gratitude."
230
782000
4000
و بعد، در مرحلة سوّم، از اینجا، بسوی احساساتِ سپاسگزاری قدم بر میداری.
13:06
You want to repay that kindness that all beings have shown to you.
231
786000
4000
میخواهی تمامي مهربانیهایی را که همگی بتو نشان داده اند را تلافی کنی.
13:10
And then the fourth step, you go to what is called "lovely love."
232
790000
4000
و در مرحلة چهارم، تو وارد "عشقِ دلپذیر" میشوی.
13:14
In each one of these you can take some weeks, or months, or days
233
794000
2000
در این تمرکز، برای هر یک از این مرحله ها، شما میتوانید هفته ها، ماه ها، یا حتی روزها،
13:16
depending on how you do it, or you can do them in a run, this meditation.
234
796000
4000
وقت صرف کنید، بستگی به شما دارد، حتی میتوانید همه را، یکی بیکی، پشتِ سَرِ هم انجام دهید.
13:20
And then you think of how lovely beings are when they are happy,
235
800000
5000
بعد به این فکر میافتی که ببینی چقدر موجودات دلپذیرند وقتی که خوشحال،
13:25
when they are satisfied.
236
805000
2000
و راضی هستند.
13:27
And every being looks beautiful when they are internally feeling a happiness.
237
807000
4000
و هر یک از موجودات چقدر زیبا هستند وقتی که از درون احساسِ خوشحالی میکنند.
13:31
Their face doesn't look like this. When they're angry, they look ugly, every being,
238
811000
4000
صورتشان به این گونه نیست.در موقعی که عصبانی شده، زشت می شود، هر موجودی،
13:35
but when they're happy they look beautiful.
239
815000
2000
در زمانی که خوشحال هستند، بسیار زیبا بنظر خواهد آمد.
13:37
And so you see beings in their potential happiness.
240
817000
3000
شما، موجودات را در قابلیتِ خوشحالي خودشان، خواهید دید.
13:40
And you feel a love toward them and you want them to be happy, even the enemy.
241
820000
3000
و احساسِ محبت بسویشان خواهید داشت. خواستارِ خوشحالیشان خواهید بود، حتی براي دشمنانتان.
13:43
We think Jesus is being unrealistic
242
823000
2000
و این خواست کاملاُ منطقی است --
13:45
when he says, "Love thine enemy."
243
825000
4000
ما تصور میکنیم که حضرتِ عیسی مسیح غیرِ منطقی است وقتی که میفرماید دشمنانتان را دوست بدارید.
13:49
He does say that, and we think he's being unrealistic
244
829000
3000
او این را میفرماید و ما فکر میکنیم که او غیرِ منطقی و
13:52
and sort of spiritual and highfalutin. "Nice for him to say it, but I can't do that."
245
832000
3000
کمی روحانی و اغراق آمیزاست. بخود میگوییم: "خوشبحالش که اینرا میفرماید، من که قادر این کار نیستم."
13:55
But, actually, that's practical.
246
835000
2000
ولی در اصل، این بسیار عَملی است.
13:57
If you love your enemy that means you want your enemy to be happy.
247
837000
3000
اگر شما دشمنت را دوست بداری، بدان معناست که تو میخواهی دشمنت خوشحال باشد.
14:00
If your enemy was really happy, why would they bother to be your enemy?
248
840000
4000
اگر دشمن تو واقعاً خوشحال باشد، چرا دیگرسر بسر تو بگذارد؟
14:04
How boring to run around chasing you.
249
844000
2000
تعقیب کردن تو چقدر برایش، خسته کننده و بی خاصیت خواهد بود.
14:06
They would be relaxing somewhere having a good time.
250
846000
3000
به جاي آن، وقتش را صرف استراحت و خوشگذرانی سپری خواهد کرد.
14:09
So it makes sense to want your enemy to be happy,
251
849000
2000
پس، خوشحالی خواستن برای دشمنت کاملاُ مفهوم خواهد داشت،
14:11
because they'll stop being your enemy because that's too much trouble.
252
851000
3000
زیرا، دیگر دشمنت نخواهد بود، چون دشمنی برایش دشوار و پر زحمت خواهد بود.
14:14
But anyway, that's the "lovely love. "
253
854000
2000
خوب، خلاصاً، این "عشقِ دلپذیر" است.
14:16
And then finally, the fifth step is compassion, "universal compassion."
254
856000
4000
و سپس، در نهایت، مرحلة پنجم،"مهربانی، شفقتِ جهانی" است.
14:20
And that is where you then look at the reality of all the beings you can think of.
255
860000
6000
اینجاست که به حقیقتِ تمامي موجودات نگاه میکنی.
14:26
And you look at them, and you see how they are.
256
866000
2000
آنها را نگاه میکنی و چگونگي آنها را در نظر میگیری.
14:28
And you realize how unhappy they are actually, mostly, most of the time.
257
868000
4000
و پی میبری که چقدر اکثرِ آنها ناخوش و ناراضی هستند.
14:32
You see that furrowed brow in people.
258
872000
2000
ابروهاي شیار دارِ مردم را میبینی.
14:34
And then you realize they don't even have compassion on themselves.
259
874000
3000
و به این پی میبری که آنها حتی بسوي خودشان مهربانی ندارند.
14:37
They're driven by this duty and this obligation.
260
877000
2000
این تکلیف و وظیفه است که آنها را حرکت می دهد.
14:39
"I have to get that. I need more. I'm not worthy. And I should do something."
261
879000
4000
"من باید آنرا داشته باشم. من بیشتر میخواهم. من بی ارزشم. من باید کاری بکنم."
14:43
And they're rushing around all stressed out.
262
883000
2000
و بطورِ عجله، از اینسو به آنسو در گیجی روانند.
14:45
And they think of it as somehow macho, hard discipline on themselves.
263
885000
4000
و تصور میکنند که، این نظم و انضباط، به وجهی، مردانه و ماچو است.
14:49
But actually they are cruel to themselves.
264
889000
3000
ولی در اصل، بخود ظلم میکنند.
14:52
And, of course, they are cruel and ruthless toward others.
265
892000
2000
و، البته، بسوی دیگران نیز ظلم میکنند.
14:54
And they, then, never get any positive feedback.
266
894000
2000
و آنها، هیچوقت پیشنهادات و انتقاداتِ مثبت دریافت نمیکنند.
14:56
And the more they succeed and the more power they have,
267
896000
2000
و هر چقدر بیشتر پیشرفت کنند و قدرت بدست آورند،
14:58
the more unhappy they are.
268
898000
2000
همانطور، بیشتر ناراضی خواهند بود.
15:00
And this is where you feel real compassion for them.
269
900000
3000
و اینجاست که براي آنها احساسِ شفقت میکنی.
15:03
And you then feel you must act.
270
903000
3000
و احساسِ وظیفة عمل میکنی.
15:06
And the choice of the action, of course,
271
906000
2000
و آن انگیزش است --
15:08
hopefully will be more practical
272
908000
4000
و انتخابِ عَملِ تو، امیدواراً، عَملیتر از
15:12
than poor Asanga, who was fixing the maggots on the dog
273
912000
4000
آسانگاي بیچاره خواهد بود که سعی داشت کِرمهاي آن سگ را کمک کند،
15:16
because he had that motivation, and whoever was in front of him,
274
916000
3000
چون او، آن انگیزش را داشت، و هر کس که با او برخورد میکرد،
15:19
he wanted to help.
275
919000
2000
میخواست که کمک کند.
15:21
But, of course, that is impractical. He should have founded the ASPCA in the town
276
921000
4000
البته، کار او غیرِ عملی بود. او میبایست انجمن، "پیشگیری از ظلم به حیوانات" را در آن شهر بنیان میکرد،
15:25
and gotten some scientific help for dogs and maggots.
277
925000
3000
و کمک عِلمی برای کمک کردن به آن سگ و آن کِمرها میگرفت.
15:28
And I'm sure he did that later. (Laughter) But that just indicates the state of mind, you know.
278
928000
6000
مطمئنم که بعد این کار را کرد. این آن حالتِ ذهني او را نشان میدهد.
15:34
And so the next step -- the sixth step beyond "universal compassion" --
279
934000
4000
سپس، مرحلة ششم، "قدم به ماوراء شفقتِ جهانی" --
15:38
is this thing where you're linked with the needs of others in a true way,
280
938000
4000
حالتی است که شما با نیازهای دیگران، بطریقِ واقعی، پیوند خواهید داشت،
15:42
and you have compassion for yourself also,
281
942000
3000
و همزمان، بسوی خود نیز شفقت خواهید داشت،
15:45
and it isn't sentimental only. You might be in fear of something.
282
945000
3000
و نخواهید داشت -- صرفاً حالت احساساتی نیست. شما شاید از چیزی بیم داشته باشید.
15:48
Some bad guy is making himself more and more unhappy
283
948000
3000
بعضی از اشخاصِ بَد، خود را بیشتر و بیشتر ناراضی میکنند
15:51
being more and more mean to other people
284
951000
2000
بوسیلة بدجنسی به دیگران
15:53
and getting punished in the future for it in various ways.
285
953000
3000
و در آینده بطور مختلف مجازات میشوند.
15:56
And in Buddhism, they catch it in the future life.
286
956000
3000
در بوداگرایی، آن را در زندگي بعدی، دستگیر خواهند کرد.
15:59
Of course in theistic religion they're punished by God or whatever.
287
959000
3000
البته در ادیان خدا پرستی، انها از جهت خدا مجازات میشوند.
16:02
And materialism, they think they get out of it just by not existing,
288
962000
2000
و مادیون، تصور میکنند که با مردن،‌ میتوانند از دست اعمالشان فرار کنند،
16:04
by dying, but they don't.
289
964000
3000
ولی اینطور نیست.
16:07
And so they get reborn as whatever, you know.
290
967000
3000
پس آنها به نوعی، تولد تازه خواهند یافت.
16:10
Never mind. I won't get into that.
291
970000
2000
ازش بگذریم. وارد این مسائل نخواهم شد.
16:12
But the next step is called "universal responsibility."
292
972000
3000
مرحلة بعدی، "مسئولیتِ جهانی" نام دارد.
16:15
And that is very important -- the Charter of Compassion
293
975000
3000
و این خیلی مهم است -- منشور شفقت
16:18
must lead us to develop through true compassion,
294
978000
3000
باید بوسیلة پرورش شفقت، ما را هدایت کند،
16:21
what is called "universal responsibility."
295
981000
2000
که آن، مسئولیتِ جهانیست.
16:23
In the great teaching of his Holiness the Dalai Lama
296
983000
4000
بدین معنی که، تعالیمِ عالي مقدسِ دالی لاما،
16:27
that he always teaches everywhere, he says
297
987000
2000
که در همه جا تعلیم میدهد، میگوید که
16:29
that that is the common religion of humanity: kindness.
298
989000
3000
مهربانی، آیینِ عوامانة بشریت است،
16:32
But "kindness" means "universal responsibility."
299
992000
2000
و مهربانی یعنی مسئولیتِ جهانی.
16:34
And that means whatever happens to other beings is happening to us:
300
994000
4000
بدین معنی که، هر اتفاقی که بسر دیگران میافتد، همزمان بسر خودمان دارد میافتد،
16:38
we are responsible for that, and we should take it
301
998000
4000
و ما مسئولِ آن هستیم، و ما باید آنرا گرفته،
16:42
and do whatever we can at whatever little level
302
1002000
2000
و بهر طریقی که قادر هستیم
16:44
and small level that we can do it.
303
1004000
2000
کاری انجام دهیم.
16:46
We absolutely must do that. There is no way not to do it.
304
1006000
4000
ما باید کاملاُ این کار را انجام دهیم. هیچ بهانه ای برای نکردنش وجود ندارد.
16:50
And then, finally, that leads to a new orientation in life
305
1010000
4000
و سپس، در نهایت، آن ما را بسوی یک جهت گیري تازه ای راهنمایی میکند،
16:54
where we live equally for ourselves and for others
306
1014000
4000
که ما با برابری برای خود و دیگران زندگی خواهیم کرد
16:58
and we are
307
1018000
4000
و آن خوشبختی را را برای خودمان درک خواهیم کرد --
17:02
joyful and happy.
308
1022000
2000
و ما شاد و خوشحال خواهیم بود.
17:04
One thing we mustn't think is that compassion makes you miserable.
309
1024000
3000
ما هیچوقت نباید فکر کنیم که شفقت ما را بدبخت خواهد کرد.
17:07
Compassion makes you happy.
310
1027000
2000
شفقت شما را خوشحال خواهد کرد.
17:09
The first person who is happy when you get great compassion is yourself,
311
1029000
4000
اولین شخصی که خوشحال میشود، در زمانِ دریافتِ شفقت، خود شما خواهد بود،
17:13
even if you haven't done anything yet for anybody else.
312
1033000
2000
حتی اگر هنوز کاری براي دیگری نکرده ای.
17:15
Although, the change in your mind already does something for other beings:
313
1035000
5000
اگر چه، تغییر افکار شما در حال حاضر، خود کارِ بسیاری است براي دیگران.
17:20
they can sense this new quality in yourself,
314
1040000
3000
آنها، این کیفیتِ تازه را در شما حس میکنند،
17:23
and it helps them already, and gives them an example.
315
1043000
2000
و به آنها قوت میدهد، و به آنها یک نمونه نشان میدهد.
17:25
And that uncompassionate clock has just showed me that it's all over.
316
1045000
4000
و آن ساعتِ بی شفقت دارد به من نشان میدهد که زمان ما به پایان رسیده است.
17:29
So, practice compassion, read the charter, disseminate it
317
1049000
5000
پس، شفقت را تمرین کنید، منشور را بخوانید، منتشرش کنید،
17:34
and develop it within yourself.
318
1054000
2000
و در خود پرورشش دهید.
17:36
Don't just think, "Well, I'm compassionate," or "I'm not compassionate,"
319
1056000
3000
صرفاً بخودت نگو که مشفق هستی یا نیستی،
17:39
and sort of think you're stuck there.
320
1059000
2000
و فکر کنی که در آن گیر کرده ای.
17:41
You can develop this. You can diminish the non-compassion,
321
1061000
3000
شما میتوانید آنرا پرورش دهید. میتوانید آن عَدمِ شفقت،
17:44
the cruelty, the callousness, the neglect of others,
322
1064000
4000
آن ستمگری، آن بی عاطفه گی، و آن غفلت به دیگران را کاهش دهید.
17:48
and take universal responsibility for them.
323
1068000
2000
احساسِ مسئولیت جهانی بسوي آنها داشته باشید،
17:50
And then, not only will God smile and the eternal mama will smile,
324
1070000
5000
سپس، نه تنها خداوند و مادر ازلی ، به شما لبخند خواهند زد،
17:55
but Karen Armstrong will smile.
325
1075000
2000
بلکه، کارن آمسترانگ نیز بشما لبخند خواهد زد.
17:57
Thank you very much. (Applause)
326
1077000
2000
بسیار متشکرم.
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7