What I learned as a prisoner in North Korea | Euna Lee

2,956,636 views

2017-10-20 ・ TED


New videos

What I learned as a prisoner in North Korea | Euna Lee

2,956,636 views ・ 2017-10-20

TED


لطفا برای پخش فیلم روی زیرنویس انگلیسی زیر دوبار کلیک کنید.

00:00
Translator: Joseph Geni Reviewer: Camille Martínez
0
0
7000
Translator: masoud ekhtiyari Reviewer: Leila Ataei
00:12
I recently read about what the young generation of workers want
1
12574
4356
اخیرا در نشریه تجاری هاروارد درباره اینکه نسل جوان کارگر چه میخواهند
00:16
in Harvard Business Review.
2
16954
1851
مطلبی خوانده‌ام.
00:18
One thing that stuck out to me was: don't just talk about impact,
3
18829
5012
چیزی که توجه من را به خود جلب کرد این بود فقط در مورد موثر بودن صحبت نکنید،
00:23
but make an impact.
4
23865
1661
بلکه موثر واقع شوید.
00:26
I'm a little bit older than you,
5
26542
2005
من از شما کمی بزرگتر هستم،
00:29
maybe much older than you,
6
29352
1876
شاید خیلی بزرگتر از شما،
00:31
but this is exactly the same goal that I had when I was in college.
7
31252
4533
زمانی که در کالج بودم، هدفی داشتم.
00:37
I wanted to make my own impact for those who live under injustice;
8
37301
4693
برای کسانی که تحت بی عدالتی زندگی می کردند، می خواستم موثر واقع شوم؛
00:42
it's the reason that I became a documentary journalist,
9
42018
3381
به همین دلیل یک مستند ساز شدم،
00:45
the reason I became
10
45423
1563
و همین باعث شد
00:47
a prisoner in North Korea for 140 days.
11
47788
3173
به مدت ۱۴۰ روز در کره‌ شمالی زندانی شوم.
00:51
It was March 17, 2009.
12
51875
2802
۱۷ مارچ ۲۰۰۹ بود.
00:55
It is St. Patrick's Day for all of you,
13
55226
3016
این روز برای همه جشن سنت پاتریک است،
00:58
but it was the day that turned my life upside down.
14
58266
4554
اما برای من روزی بود، که زندگی‌ام را دگرگون کرد.
01:03
My team and I were making a documentary about North Korean refugees
15
63346
4601
من و تیمم درحال ساخت مسندی از پناهندگان کره شمالی بودیم
01:07
living below human life in China.
16
67971
3470
که زندگی مشقت باری در چین دارند.
01:12
We were at the border.
17
72901
2181
ما در مرز بودیم.
01:15
It was our last day of filming.
18
75771
2193
آخرین روز فیلمسازی ما بود.
01:19
There was no wire fence
19
79417
2627
هیچ حصارکشی سیم‌خاردار
01:22
or bars
20
82068
1270
و یا تابلویی که نشان دهد
01:23
or sign to show that it is the border,
21
83362
2296
اینجا مرز است وجود نداشت.
01:25
but this is a place that a lot of North Korean defectors use
22
85682
3751
اما آنجا جایی بود که بسیاری از پناهندگان از آن بعنوان
01:29
as an escape route.
23
89457
1462
راه فرار استفاده می‌کردند.
01:32
It was still winter,
24
92554
1935
هنوز زمستان بود،
01:34
and the river was frozen.
25
94513
2493
و رودخانه یخ‌زده بود.
01:37
When we were in the middle of the frozen river,
26
97559
3622
زمانی که ما در وسط رودخانه یخ‌زده بودیم،
01:41
we were filming about the condition of the cold weather
27
101205
2912
داشتیم از شرایط آب و هوای سرد فیلم می‌گرفتیم
01:44
and the environment
28
104141
1198
همچنین از محیطی که
01:45
that North Koreans had to deal with
29
105363
2726
کره‌ای‌ها برای آزادیشان مجبور بودند
01:48
when they seek their freedom.
30
108113
1827
با آن رو به رو شوند.
01:50
And suddenly, one of my team members shouted,
31
110979
3135
ناگهان یکی از هم تیمی‌هایم فریاد زد،
01:54
"Soldiers!"
32
114138
1153
" سربازها! "
01:55
So I looked back,
33
115752
1702
به عقب نگاه کردم،
01:57
and there were two small soldiers in green uniforms with rifles,
34
117478
5648
دو سرباز کوچک با تفنگ و یونیفرم سبز،
02:03
chasing after us.
35
123150
1392
داشتند ما را تعقیب می‌کردند.
02:05
We all ran as fast as we could.
36
125108
2638
ما به سرعت پا به فرار گذاشتیم.
02:08
I prayed that, please don't let them shoot my head.
37
128593
2989
دعا می‌کردم که به سرم شلیک نکنند.
02:12
And I was thinking that,
38
132242
1802
و در این فکر بودم که،
02:14
if my feet are on Chinese soil,
39
134068
2734
اگر پاهای من در خاک چین باشد،
02:16
I'll be safe.
40
136826
1353
نجات پیدا خواهم کرد.
02:18
And I made it to Chinese soil.
41
138203
2193
و موفق هم خواهم شد به خاک چین برسم.
02:21
Then I saw my colleague Laura Ling fall on her knees.
42
141244
4278
در آن هنگام، همکارم "لورا لینگ" را دیدم که زانو زده است.
02:26
I didn't know what to do at that short moment,
43
146251
2616
نمی‌دانستم در آن لحظه چه کار کنم،
02:28
but I knew that I could not leave her alone there
44
148891
2627
اما می‌دانستم که نمی‌توانم او را تنها بگذارم
02:31
when she said, "Euna, I can't feel my legs."
45
151542
2991
وقتی که گفت: "ایونا، نمی‌توانم پاهایم را حس کنم."
02:35
In a flash, we were surrounded by these two Korean soldiers.
46
155680
4803
در یک چشم به هم زدن، ما توسط این دو سرباز کره‌ای محاصره شدیم.
02:40
They were not much bigger than us,
47
160507
2343
آنها خیلی از ما بزرگتر نبودند،
02:42
but they were determined to take us to their army base.
48
162874
3699
اما عجین شده بودند که ما را به پایگاهشان ببرند.
02:47
I begged and yelled for any kind of help,
49
167599
3201
خیلی برای کمک، فریاد و التماس کردم
02:50
hoping that someone would show up from China.
50
170824
3152
به این امید داشتم که یک نفر از چین ما را ببیند.
02:55
Here I was, being stubborn
51
175197
1921
در برابر سرباز مسلح
02:57
towards a trained soldier with a gun.
52
177784
2512
سماجت به خرج می‌دادم.
03:00
I looked at his eyes.
53
180320
1657
به چشمانش نگاه کردم.
03:04
He was just a boy.
54
184445
1441
یک پسر بچه بود.
03:06
At that moment, he raised his rifle to hit me,
55
186854
3515
ناگهان، اسلحه‌اش را بلند کرد تا به من ضربه بزند،
03:10
but I saw that he was hesitating.
56
190393
2142
اما دیدم که شک و تردید داشت.
03:12
His eyes were shaking,
57
192559
1775
چشمهایش می‌لرزید.
03:14
and his rifle was still up in the air.
58
194358
3138
و اسلحهاش هنوز رو به آسمان بود.
03:18
So I shouted at him,
59
198037
2262
فریاد زدم،
03:20
"OK, OK, I'll walk with you."
60
200323
2306
"باشه، باشه، با شما خواهم آمد."
03:23
And I got up.
61
203235
1316
و بلند شدم.
03:26
When we arrived at their army base,
62
206089
2814
وقتی که به پایگاهشان رسیدیم،
03:29
my head was spinning with these worst-case scenarios,
63
209815
3896
در فکر بدترین سناریوهای ممکن بودم،
03:33
and my colleague's statement wasn't helping.
64
213735
2965
که همکارم نتواست خودش را کنترل کند.
03:36
She said, "We are the enemy."
65
216724
2122
گفت: "ما دشمن هستیم."
03:39
She was right: we were the enemy.
66
219771
2686
حق با او بود: ما دشمن بودیم.
03:43
And I was supposed to be frightened, too.
67
223671
2124
و منم قرار بود مثل آنها ترسناک باشم.
03:46
But I kept having these odd experiences.
68
226554
2976
باخودم تجربیات عجیب وغریبی به همراه داشتم.
03:49
This time, an officer brought me his coat
69
229554
3943
این بار، یک سرباز کت خود را به من داد
03:53
to keep me warm,
70
233521
1411
تا گرم شوم،
03:54
because I lost my coat on the frozen river
71
234956
3991
چون با یکی از سربازها درگیر شدم
03:58
while battling with one of these soldiers.
72
238971
2207
کتم را در رودخانه یخ زده، گم کردم.
04:02
I will tell you what I mean by these odd experiences.
73
242757
3842
من به شما خواهم گفت که منظورم از تجربه‌های عجیب و غریب چیست.
04:07
I grew up in South Korea.
74
247135
1781
من در کره جنوبی بزرگ شده‌ام.
04:09
To us, North Korea was always the enemy,
75
249551
3788
کره شمالی همیشه برای ما دشمن بوده است،
04:13
even before I was born.
76
253363
1438
حتی پیش از تولدم.
04:15
South and North have been under armistice for 63 years,
77
255364
5473
شمال و جنوب پس از اتمام جنگ داخلی کره،
04:20
since the end of the Korean War.
78
260861
2117
۶۳ سال است که در صلح است.
04:23
And growing up in the South in the '80s and '90s,
79
263772
3726
من دردهه های ۸۰ و ۹۰ در کره جنوبی بزرگ شدم،
04:27
we were taught propaganda about North Korea.
80
267522
3477
و در رابطه با کره شمالی به ما تبلیغات سیاسی آموخته می‌شد
04:33
And we heard so many graphic stories,
81
273232
2417
و داستانهای مصور بسیاری شنیدیم
04:35
such as, a little young boy being brutally killed
82
275673
3715
همانند: پسربچه‌ای که توسط جاسوسان کره شمالی
04:39
by North Korean spies just because he said,
83
279412
3476
فقط به این دلیل که گفته بود: "کمونیستهارا دوست ندارم."
04:42
"I don't like communists."
84
282912
1373
وحشیانه کشته شد.
04:45
Or, I watched this cartoon series
85
285447
3826
یا سریال کارتونی را نگاه می‌کردم که
04:49
about a young South Korean boy defeating these fat, big, red pig,
86
289297
4755
در آن پسر جوان اهل کره جنوبی خوک بزرگ ،قرمز وچاق را که
04:54
which represented the North Koreans' first leader at the time.
87
294076
3965
در آن زمان نشان دهنده اولین رهبر کره شمالی‌ها بود، شکست می‌داد.
04:59
And the effect of hearing these horrible stories over and over
88
299974
3845
شنیدن چندین و چند باره همچین داستانهای وحشتناکی
05:04
instilled one word in a young mind:
89
304530
3701
یک کلمه را در ذهن جوان تزریق می‌کند:
05:08
"enemy."
90
308255
1193
" دشمن."
05:10
And I think at some point, I dehumanized them,
91
310139
3234
و در برخی موارد فکر می‌‌کنم، من آنها را تخریب کرده‌ام
05:14
and the people of North Korea became equated
92
314230
4989
و مردم کره شمالی را
05:19
with the North Korean government.
93
319243
2412
با رهبرانش برابر دانسته‌ا‌م.
05:23
Now, back to my detention.
94
323221
2543
حالا، برگردم به موضوع بازداشت شدنم.
05:25
It was the second day
95
325788
2153
دومین روز بود
05:27
of being in a cell.
96
327965
1376
که در یک سلول بودم.
05:30
I had not slept since I was out at the border.
97
330015
3240
از زمانی که آن سوی مرز بودم خواب به چشمانم نیامده بود.
05:34
This young guard came to my cell
98
334208
3322
نگهبان جوانی به سلولم آمد
05:37
and offered me this small boiled egg
99
337554
3516
و یک تخم مرغ کوچک آب پز به من داد
05:41
and said, "This will give you strength to keep going."
100
341094
3555
و گفت: " این به شما توان ادامه دادن را می‌دهد."
05:46
Do you know what it is like,
101
346131
2096
می‌دانید این شبیه چیست؟
05:49
receiving a small kindness in the enemy's hand?
102
349116
3602
دست نوازشگر مهربانانه از سوی دشمنتان
05:53
Whenever they were kind to me, I thought the worst case
103
353832
3047
هر بار که با من مهربان بودند، فکر می‌کردم بعد مهربانیشان
05:56
was waiting for me after the kindness.
104
356903
2087
بدترین چیز در انتظارم است.
06:01
One officer noticed my nervousness.
105
361077
2854
یک افسر متوجه عصبی بودن من شد.
06:04
He said, "Did you think we were all these red pigs?"
106
364537
3853
او گفت: " فکر می‌کنید همه ما مثل آن خوکهای قرمز بودیم؟"
06:09
referring to the cartoon that I just showed you.
107
369080
3536
به کارتونی اشاره کرد که نشانتان دادم.
06:15
Every day was like a psychological battle.
108
375047
3410
هر روز مانند یک جنگ روانی بود.
06:18
The interrogator had me sit at a table
109
378481
3091
شش روز هفته بازپرس مرا مجبور می‌کرد
06:21
six days a week
110
381596
1500
پشت میز بشینم
06:23
and had me writing down about my journey, my work,
111
383120
4090
و به اجبار بارها و بارها درباره سفرم، کارم، بنویسم.
06:27
over and over until I wrote down the confession that they wanted to hear.
112
387234
4715
تا اعترافی را که خودشان می‌خواستند، نوشتم.
06:33
After about three months of detention,
113
393088
3187
بعد از سه ماه حبس،
06:36
the North Korean court sentenced me
114
396299
4862
دادگاه کره شمالی من را به ۱۲ سال
06:41
to 12 years in a labor camp.
115
401185
2484
کار در اردوگاه کار اجباری محکوم کرد.
06:44
So I was just sitting in my room to be transferred.
116
404637
2818
بنابراین در اتاقم نشستم و منتظر ماندم تا منتقل شوم.
06:48
At that time, I really had nothing else to do,
117
408366
2238
در آن لحظه، واقعا هیچ کاری از دستم بر نمی‌آمد،
06:50
so I paid attention to these two female guards
118
410628
2884
پس به دو زن نگهبان توجه کردم
06:53
and listened to what they were talking about.
119
413536
2346
وگوش کردم ببینم درمورد چه صحبت می‌کنند،
06:56
Guard A was older,
120
416729
2083
نگهبان A مسن‌تر بود،
06:58
and she studied English.
121
418836
2457
و انگلیسی خوانده بود.
07:01
She seemed like she came from an affluent family.
122
421317
3967
و به نظر می‌رسید از یک خانواده ثروتمند است.
07:05
She often showed up with these colorful dresses,
123
425308
2428
او اغلب لباسهای رنگی می‌پوشید،
07:07
and then loved to show off.
124
427760
1543
و عاشق خودنمایی کردن بود.
07:10
And Guard B was the younger one,
125
430060
3321
نگهبان B جوان‌تر بود،
07:13
and she was a really good singer.
126
433405
1810
و واقعا آواز‌خوان خوبی بود.
07:16
She loved to sing Celine Dion's "My Heart Will Go On" --
127
436083
4908
او عاشق خواندن آوازهای سلین دیون بود. "قلب من ادامه خواهد داد"--
07:21
sometimes too much.
128
441015
1466
گاهی اوقات خیلی زیاد می‌خواند.
07:22
She knew just how to torture me without knowing.
129
442505
3832
او نمی‌دانست که چطوری دارد من را شکنجه می‌دهد.
07:26
(Laughter)
130
446361
1644
(خنده حضار)
07:28
And this girl spent a lot of time in the morning to put on makeup,
131
448029
6669
و این دختر مثل هر دختر جوان دیگری صبحها زمانی زیادی را
07:34
like you can see in any young girl's life.
132
454722
3335
صرف آرایش کردن و میکاپ می‌کرد.
07:39
And they loved to watch this Chinese drama,
133
459574
3587
و آنها عاشق تماشا کردن فیلم درام چینی بودند،
07:43
a better quality production.
134
463185
1786
یک محصول با کیفیت بهتر.
07:45
I remember Guard B said,
135
465596
2426
به یاد دارم نگهبان B گفت:
07:48
"I can no longer watch our TV shows after watching this."
136
468992
3777
"من بعد از تماشای این دیگر نمی‌توانم به برنامه‌های تلویزیونی خودمان نگاه کنم."
07:53
She got scolded
137
473857
1818
او بخاطر نقد شوهای تلویزیونی کشورش
07:55
for degrading her own country's produced TV shows.
138
475699
4196
مورد مذمت و سرزنش قرار گرفت.
08:00
Guard B had more of a free mind than Guard A,
139
480723
3197
نگهبان B از نگهبان A آزاد اندیش‌تر بود،
08:03
and she often got scolded by Guard A whenever she expressed herself.
140
483944
5612
و هر زمانی که نظرات خود را بیان می‌کرد توسط نگهبان A مذمت و سرزنش می‌شد.
08:10
One day, they invited all these female colleagues --
141
490141
3392
یک روز،همه همکاران زن را دعوت کردند--
08:13
I don't know where they came from --
142
493557
1901
من نمی‌دانستم آنها از کجا
08:15
to where I was held,
143
495482
2542
به زندان ما می‌آیند،
08:18
and they invited me
144
498048
1568
آنها من را به اتاق نگهبانی‌شان
08:19
to their guard room
145
499640
1774
دعوت کردند
08:21
and asked
146
501438
1585
و پرسیدند
08:23
if one-night stands really happen in the US.
147
503047
3579
در آمریکا روابط جنسی یک شبه وجود دارد؟!
08:26
(Laughter)
148
506650
3186
(خنده حضار)
08:29
This is the country where young couples are not even allowed
149
509860
5055
اینجا کشوری است که در اماکن عمومی حتی به زوج های جوان اجازه داده نمی شود
08:34
to hold hands in public.
150
514939
1680
دست همدیگر را بگیرند.
08:36
I had no idea where they had gotten this information,
151
516643
2928
واقعا نمیدانم این خبرها از کجا به گوششان رسیده است.
08:39
but they were shy and giggly even before I said anything.
152
519595
3577
هر بار قبل از اینکه چیزی بگویم خجالت می کشیدند و می خندیدند.
08:43
I think we all forgot that I was their prisoner,
153
523948
3859
فکر کنم همه فراموش کرده بودیم که من زندانی آنها بودم
08:48
and it was like going back to my high school classroom again.
154
528668
3437
و مثل این بود که به دوباره به دوران دبیرستانم برگردم.
08:52
And I learned that these girls also grew up watching a similar cartoon,
155
532980
5880
و همچنین پی بردم که این دختران نیز با تبلیغات سیاسی و کارتون هایی
08:58
but just propaganda towards South Korea and the US.
156
538884
5036
09:03
I started to understand where these people's anger was coming from.
157
543944
5459
ودرک کردم این عصبانیت ها ازکجا آب می خورد.
09:09
If these girls grew up learning that we are enemies,
158
549427
3791
اگر این دختران با این نوع آموزش ها بزرگ شوند، که ما دشمن هستیم.
09:13
it was just natural that they would hate us
159
553242
3221
طبیعی است که از ما متنفر باشند.
09:16
just as I feared them.
160
556487
1829
همانند من که از آنها می ترسیدم.
09:19
But at that moment, we were all just girls
161
559855
3850
در آن هنگام، علی رغم ایدولوژی هایی که ما را ازهم جدا کرده بود
09:23
who shared the same interests,
162
563729
1793
همه ما شبیه دخترانی بودیم که
09:26
beyond our ideologies that separated us.
163
566778
3383
بعضی ازعلایق شان را باهم در میان میگذارند.
09:31
I shared these stories with my boss at Current TV at the time
164
571626
4670
بعد از اینکه به خانه برگشتم. این داستان ها را برای رئیسم
09:36
after I came home.
165
576320
1410
در Current TV بازگو کردم.
09:37
His first reaction was,
166
577754
2478
اولین عکس العمل اش این بود:
09:40
"Euna, have you heard of Stockholm Syndrome?"
167
580256
2892
"چیزی در مورد سندروم استکهلم شنیدی؟ "
09:44
Yes, and I clearly remember
168
584704
3427
بله، خیلی واضح
09:49
the feeling of fear
169
589010
1623
حس ترس، تهدید
09:50
and being threatened,
170
590657
1507
و تنش ما بین خود و بازپرس را
09:53
and tension rising up between me and the interrogator
171
593557
3805
آن هنگام که در مورد سیاست بحث می‌کردیم
09:57
when we talked about politics.
172
597386
1969
به یاد دارم.
09:59
There definitely was a wall that we couldn't climb over.
173
599379
4012
به هیچ عنوان حرف همدیگر را نمی‌فهمیدیم.
10:04
But we were able to see each other as human beings
174
604168
4048
اما با این وجود قادر بودیم زمانی که در مورد زندگی روزمره
10:08
when we talked about family,
175
608240
2401
یا خانواده و اهمیت آینده فرزندانمان
10:10
everyday life,
176
610665
1577
صبحت می‌کردیم،
10:12
the importance of the future for our children.
177
612266
2911
همدیگر را درک کنیم.
10:18
It was about a month before I came home.
178
618506
2780
حدود یک ماه قبل از بازگشتم به خانه بود.
10:21
I got really sick.
179
621310
1332
که به شدت مریض شدم.
10:23
Guard B stopped by my room to say goodbye,
180
623452
4091
نگهبان B برای خداحافظی کنار اتاق من ایستاده بود،
10:27
because she was leaving the detention center.
181
627567
2829
چون داشت زندان را ترک می کرد.
10:32
She made sure that no one watched us,
182
632868
2947
وقتی که مطمئن شد که کسی ما را نگاه نمی‌کند
10:35
no one heard us,
183
635839
1584
و یا کسی فال گوش نایستاده است،
10:37
and quietly said,
184
637447
1555
به آرامی گفت:
10:39
"I hope you get better
185
639026
1830
"امیدوارم حالت بهتر شود
10:40
and go back to your family soon."
186
640880
1901
و به زودی پیش خانواده‌ات برگردی."
10:45
It is these people --
187
645132
1631
این گونه مردمانی هستند--
10:47
the officer who brought me his coat,
188
647747
2557
افسری که کتش را به من داد،
10:51
the guard who offered me a boiled egg,
189
651225
3619
نگهبانی که به من تخم مرغ آبپز تعارف کرد،
10:54
these female guards who asked me about dating life in the US --
190
654868
4730
نگهبانانی که از من درباره قرار ملاقات عاشقانه در آمریکا سوال می‌پرسیدند--
10:59
they are the ones that I remember of North Korea:
191
659622
4573
اینها چیزهایی هستند که من از کره شمالی به یاد دارم:
11:04
humans just like us.
192
664219
2423
شبیه ما انسانند.
11:07
North Koreans and I were not ambassadors of our countries,
193
667510
5499
من و آنها سفیران کشورمان نبودیم
11:13
but I believe that we were representing
194
673033
3585
اما بر این باورم
11:16
the human race.
195
676642
1505
ما نماینده نژاد بشر بودیم.
11:19
Now I'm back home and back to my life.
196
679924
2882
حالا من به خانه و زندگی‌ام برگشته‌ام.
11:24
The memory of these people has blurred as time has passed.
197
684456
4277
در طی زمان خاطرات این مردم تار خواهد شد
11:29
And I'm in this place
198
689620
1436
و من اینجا هستم
11:31
where I read and hear about North Korea provoking the US.
199
691080
4297
جایی که می‌بینم و می‌شنوم کره شمالی آمریکا را خشمگین می‌سازد.
11:35
I realized how easy it is
200
695892
2375
متوجه شدم که چقدر آسان است
11:38
to see them as an enemy again.
201
698951
2054
دوباره به آنها لقب دشمن بدهم.
11:42
But I have to keep reminding myself that when I was over there,
202
702921
5189
اما باید خودم را به یاد داشته باشم هنگامی که آنجا بودم
11:49
I was able to see humanity
203
709475
2914
قادر بودم در چشمان دشمن
11:52
over hatred
204
712413
1152
بیش از نفرت
11:53
in my enemy's eyes.
205
713589
1591
انسانیت را ببینم.
11:56
Thank you.
206
716529
1467
متشکرم.
11:58
(Applause)
207
718020
5134
(تشویق حضار)
درباره این وب سایت

این سایت ویدیوهای یوتیوب را به شما معرفی می کند که برای یادگیری زبان انگلیسی مفید هستند. دروس انگلیسی را خواهید دید که توسط معلمان درجه یک از سراسر جهان تدریس می شود. روی زیرنویس انگلیسی نمایش داده شده در هر صفحه ویدیو دوبار کلیک کنید تا ویدیو از آنجا پخش شود. زیرنویس‌ها با پخش ویدیو همگام می‌شوند. اگر نظر یا درخواستی دارید، لطفا با استفاده از این فرم تماس با ما تماس بگیرید.

https://forms.gle/WvT1wiN1qDtmnspy7