What's your 200-year plan? | Raghava KK

راگوا ک. ک. : برنامه ۲۰۰ ساله شما چیست؟

Translator: Joseph Geni Reviewer: Morton Bast

Translator: Farnaz Saghafi Reviewer: soheila Jafari

About 75 years ago,

حدود ۷۵ سال پیش

my grandfather, a young man,

پدر بزرگم، یک مرد جوان بود

walked into a tent

وارد یه چادر شد

that was converted into a

که به یک سالن سینما بدین شکل تبدیل شده بود،

movie theater like that,

که به یک سالن سینما بدین شکل تبدیل شده بود،

and he fell hopelessly in love

و با ناامیدی عاشق زنی شد که روی پرده سینما دید،

with the woman he saw on the

و با ناامیدی عاشق زنی شد که روی پرده سینما دید،

silver screen: none other than Mae West,

اون کسی نبود جز "مِی وست"،

the heartthrob of the '30s,

بُتِ دهۀ ۳۰،

and he could never forget her.

و هیچوقت نتونست اونو فراموش کنه.

In fact, when he had his daughter

در حقیقت، خیلی سالهای بعد وقت او صاحب دختری شد،

many years later, he wanted to

در حقیقت، خیلی سالهای بعد وقت او صاحب دختری شد،

name her after Mae West,

قصد داشت اسمش رو "مِی وست" بزاره،

but can you imagine an Indian

ولی می تونید تصور کنید که اسم یه کودک هندی "مِی وست" باشه؟

child name Mae West?

ولی می تونید تصور کنید که اسم یه کودک هندی "مِی وست" باشه؟

The Indian family said, no way!

خانواده هندی او گفتند، به هیچ وجه!

So when my twin brother Kaesava

بدین ترتیب وقتی برادر دوقلوی من، "کی شاوا" بدنیا آمد،

was born, he decided to tinker

او تصمیم گرفت حروف اسم "کی شاوا" را دستکاری کنه.

with the spelling of Keshava's name.

او تصمیم گرفت حروف اسم "کی شاوا" را دستکاری کنه.

He said, if Mae West can be M-A-E,

گفتش اگه "مِی وست" می تونه M-A-E باشه

why can't Keshava be K-A-E?

چرا "کی شاوا" نمی تونه K-A-E باشه؟

So he changed Kaesava's spelling.

بنابراین او حروف کلمه "کی شاوا" را عوض کرد.

Now Kaesava had a baby boy

حالا "کی شاوا" چند هفته پیش صاحب پسر بچه ای بنام "ریحان" شده.

called Rehan a couple of weeks ago.

حالا "کی شاوا" چند هفته پیش صاحب پسر بچه ای بنام "ریحان" شده.

He decided to spell, or, rather,

او تصمیم گرفت املای کلمه "ریحان" را بصورت غلط با A-E هجی کند.

misspell Raehan with an A-E.

او تصمیم گرفت املای کلمه "ریحان" را بصورت غلط با A-E هجی کند.

You know, my grandfather died

می دونید، پدر بزرگم سالها پیش وقتی من کوچک بودم، مُرد،

many years ago when I was

می دونید، پدر بزرگم سالها پیش وقتی من کوچک بودم، مُرد،

little, but his love for Mae

اما عشق او به "مِی وست" بصورت املای غلط در 'دی اِن اِی' فرزندانش زنده ماند.

West lives on as a misspelling

اما عشق او به "مِی وست" بصورت املای غلط در 'دی اِن اِی' فرزندانش زنده ماند.

in the DNA of his progeny.

اما عشق او به "مِی وست" بصورت املای غلط در 'دی اِن اِی' فرزندانش زنده ماند.

That for me is successful legacy. (Laughs)

اون برای من یه ارثیه مفید است. (خنده حاضرین)

You know, as for me,

می دونید، در مورد من،

my wife and I have our own

همسرم و من پروژه احمقانۀ میراث خود را داریم.

crazy legacy project.

همسرم و من پروژه احمقانۀ میراث خود را داریم.

We actually sit every few years,

ما در واقع هر چند سال می شینیم،

argue, disagree, fight,

بحث، جدل و جنگ کرده

and actually come up with our

و در واقع برنامۀ ۲۰۰ سالۀ خود را می ریزیم.

very own 200-year plan.

و در واقع برنامۀ ۲۰۰ سالۀ خود را می ریزیم.

Our friends think we're mad.

دوستانمان فکر می کنند ما دیوانه ایم.

Our parents think we're cuckoo.

پدر مادرمان فکر می کنند ما خُلیم.

Because, you know, we both

چون می دونید، هر دوی ما از خانواده هایی آمدیم

come from families that really

چون می دونید، هر دوی ما از خانواده هایی آمدیم

look up to humility and wisdom,

که تواضع و خرد را ارج می نهند

but we both like to live

ولی هر دوی ما دوست داریم فراتر از زندگی، زندگی کنیم.

larger than life.

ولی هر دوی ما دوست داریم فراتر از زندگی، زندگی کنیم.

I believe in the concept of

من به مفهوم "راجا یوگی"، عقیده دارم :

a Raja Yogi: Be a dude before

قبل از اینکه یه زاهد بشوید، یه قرتی باشید.

you can become an ascetic.

قبل از اینکه یه زاهد بشوید، یه قرتی باشید.

This is me being a rock star,

این منم که یه ستاره پاپ شدم،

even if it's in my own house.

حتی اگه در خانه خودم باشم.

You know?

می دونید؟

So when Netra and I sat down

خُب وقتی "نترا" و من ۱۰ سال پیش نشستیم تا اولین برنامه خود را بریزیم،

to make our first plan

خُب وقتی "نترا" و من ۱۰ سال پیش نشستیم تا اولین برنامه خود را بریزیم،

10 years ago, we said

خُب وقتی "نترا" و من ۱۰ سال پیش نشستیم تا اولین برنامه خود را بریزیم،

we want the focus of this plan

گفتیم که مایلیم تمرکز این برنامه خیلی فراتر از خودمان پیش بره.

to go way beyond ourselves.

گفتیم که مایلیم تمرکز این برنامه خیلی فراتر از خودمان پیش بره.

What do we mean by beyond ourselves?

منظورمان از فراتر از خودمان چی بود؟

Well 200 years, we calculated,

خُب حساب کردیم ۲۰۰ سال، انتهای ارتباط مستقیم ما با دنیاست.

is at the end of our direct

خُب حساب کردیم ۲۰۰ سال، انتهای ارتباط مستقیم ما با دنیاست.

contact with the world.

خُب حساب کردیم ۲۰۰ سال، انتهای ارتباط مستقیم ما با دنیاست.

There's nobody I'll meet in

هیچ آدمی که در طول زندگی ام ملاقات کنم، بیشتر از ۲۰۰ سال زندگی نمی کنه

my life will ever live beyond

هیچ آدمی که در طول زندگی ام ملاقات کنم، بیشتر از ۲۰۰ سال زندگی نمی کنه

200 years, so we thought

پس فکر کردیم که اون بهترین جای برای اینه که

that's a perfect place where

پس فکر کردیم که اون بهترین جای برای اینه که

we should situate our plan and

برنامه خود را پیاده کرده و بزاریم خیالمان به آنجا پرواز کنه.

let our imagination take flight.

برنامه خود را پیاده کرده و بزاریم خیالمان به آنجا پرواز کنه.

You know, I never really

می دونید، من هیچوقت واقعا" به میراث اعتقادی نداشتم.

believed in legacy. What am I

می دونید، من هیچوقت واقعا" به میراث اعتقادی نداشتم.

going to leave behind? I'm an artist.

چی از خودم باقی خواهم گذاشت؟ من یه هنرمندم.

Until I made a cartoon about 9/11.

تا وقتی که یه کارتون دربارۀ ۱۱ سپتامبر ساختم.

It caused so much trouble for me.

کلی مشکل برام درست کرد.

I was so upset.

خیلی ناراحت بودم.

You know, a cartoon that was

می دونید، کارتونی که قرار بود کارتونِ هفته باشه

meant to be a cartoon of the week

می دونید، کارتونی که قرار بود کارتونِ هفته باشه

ended up staying so much longer.

خیلی بیشتر روی پرده موند.

Now I'm in the business of

حالا من مشغول خلقِ هنری هستم که بطور قطع خیلی بیشتر از من زندگی می کنه،

creating art that will

حالا من مشغول خلقِ هنری هستم که بطور قطع خیلی بیشتر از من زندگی خواهد کرد،

definitely even outlive me, and

حالا من مشغول خلقِ هنری هستم که بطور قطع خیلی بیشتر از من زندگی خواهد کرد،

I think about what I want to

و به این فکر می کنم که دوست دارم بواسطه‌ی این نقاشی ها چه چیزی از خودم باقی بزارم.

leave behind through those paintings.

و به این فکر می کنم که دوست دارم بواسطه‌ی این نقاشی ها چه چیزی از خودم باقی بزارم.

You know, the 9/11 cartoon

می دونید، کارتون ۱۱ سپتامبر، آنقدر منو ناراحت کرد که تصمیم گرفتم

upset me so much that I decided

می دونید، کارتون ۱۱ سپتامبر، آنقدر منو ناراحت کرد که تصمیم گرفتم

I'll never cartoon again.

هیچوقت دیگه کارتون نسازم.

I said, I'm never going to make any

گفتم، دیگه هیچوقت دوباره گزارش صادقانه مردمی نمی سازم.

honest public commentary again.

گفتم، دیگه هیچوقت دوباره گزارش صادقانه مردمی نمی سازم.

But of course I continued

اما البته به ساخت کارهای هنری صادقانه و رُک و پوست کنده ادامه دادم

creating artwork that was honest

اما البته به ساخت کارهای هنری صادقانه و رُک و پوست کنده ادامه دادم

and raw, because I forgot about

چون عکس العمل مردم نسبت به کارهایم را فراموش کردم.

how people reacted to my work.

چون عکس العمل مردم نسبت به کارهایم را فراموش کردم.

You know, sometimes forgetting

می دونید، گاهی وقتها فراموشی مهمه تا آرمان گرا باقی بمونی.

is so important to remain idealistic.

می دونید، گاهی وقتها فراموشی مهمه تا آرمان گرا باقی بمونی.

Perhaps loss of memory is so

شاید از دست دادن حافظه برای بقای ما بعنوان بشر، بسیار ضروری است.

crucial for our survival

شاید از دست دادن حافظه برای بقای ما بعنوان بشر، بسیار ضروری است.

as human beings.

شاید از دست دادن حافظه برای بقای ما بعنوان بشر، بسیار ضروری است.

One of the most important things

یکی از مهمترین چیزها در برنامه ۲۰۰ سالۀ من که با "نترا" نوشتیم

in my 200-year plan that Netra

یکی از مهمترین چیزها در برنامه ۲۰۰ سالۀ من که با "نترا" نوشتیم

and I write is what to forget

اینه که چه چیزهایی را در مورد خودمان فراموش کنیم.

about ourselves.

اینه که چه چیزهایی را در مورد خودمان فراموش کنیم.

You know, we carry so much

می دونید، ما حامل تجربه‌های فراوانی هستیم،

baggage, from our parents,

از پدر و مادرهایمان،

from our society, from so many

از جامعه مان، از خیلی آدمها،

people -- fears, insecurities -- and

ترس ها، نا امنی ها --

our 200-year plan really lists

و برنامه ۲۰۰ سالۀ ما واقعا" شامل مشکلات دوران کودکی ماست که می بایست به آنها خاتمه دهیم.

all our childhood problems that we have to expire.

و برنامه ۲۰۰ سالۀ ما واقعا" شامل مشکلات دوران کودکی ماست که می بایست به آنها خاتمه دهیم.

We actually put an expiry date

ما در واقع بر روی تمام مشکلات دوران کودکی مان تاریخ انقضاء گذاشتیم.

on all our childhood problems.

ما در واقع بر روی تمام مشکلات دوران کودکی مان تاریخ انقضاء گذاشتیم.

The latest date I put was,

آخرین تاریخی که گذاشتیم این بود که گفتم

I said, I am going to expire

من به ترسم از چپ گرایی، طرفداری از حقوق زن،

my fear of my leftist, feminist

من به ترسم از چپ گرایی، طرفداری از حقوق زن،

mother-in-law, and this

مادر زن، و اینکه امروز وقتشه، خاتمه می دهم! (خنده)

today is the date! (Laughs)

مادر زن، و اینکه امروز وقتشه، خاتمه می دهم! (خنده)

She's watching. (Laughter)

اون داره نگاه می کنه. (خنده)

Anyway, you know, I really

بهر حال، می دونید،

make decisions all the time

من واقعا" همیشه در مورد اینکه چطور می خوام خودم را بخاطر بیاورم، تصمیم می گیرم،

about how I want to remember

من واقعا" همیشه در مورد اینکه چطور می خوام خودم را بخاطر بیاورم، تصمیم می گیرم،

myself, and that's the most important

و این مهمترین تصمیمی است که می گیرم.

kind of decisions I make.

و این مهمترین تصمیمی است که می گیرم.

And this directly translates

و این بطور مستقیم به نقاشی هایم تبدیل می شود.

into my paintings.

و این بطور مستقیم به نقاشی هایم تبدیل می شود.

But like my friends, I can do

ولی می تونم مثل دوستانم اینکارو خیلی بهتر در

that really well on Facebook,

فیسبوک، تویتر، فلیکر و یوتوب انجام بدم.

Pinterest, Twitter, Flickr, YouTube.

فیسبوک، تویتر، فلیکر و یوتوب انجام بدم.

Name it, I'm on it.

شما بگید، من حاضرم انجام بدم.

I've started outsourcing my

من دارم از حافظه‌ی دنیای دیجیتال به جای حافظه‌ی خودم استفاده می‌کنم،

memory to the digital world,

من دارم از حافظه‌ی دنیای دیجیتال به جای حافظه‌ی خودم استفاده می‌کنم،

you know? But that comes

می دونید؟ اما اینکار مشکلی بهمراه داره.

with a problem.

می دونید؟ اما اینکار مشکلی بهمراه داره.

It's so easy to think of

خیلی راحته که تکنولوژی به عنوان استعاره‌ای از حافظه در نظر گرفته بشه،

technology as a metaphor

خیلی راحته که تکنولوژی به عنوان استعاره‌ای از حافظه در نظر گرفته بشه،

for memory, but our brains

اما مغز ما مثل تکنولوژی، یه وسیلۀ ذخیره‌ سازیِ تمام عیار نیست.

are not perfect storage devices

اما مغز ما مثل تکنولوژی، یه وسیلۀ ذخیره‌ سازیِ تمام عیار نیست.

like technology.

اما مغز ما مثل تکنولوژی، یه وسیلۀ ذخیره‌ سازیِ تمام عیار نیست.

We only remember what we

ما فقط چیزهایی را بخاطر می سپاریم که دوست داریم. حداقل من اینطورم.

want to. At least I do.

ما فقط چیزهایی را بخاطر می سپاریم که دوست داریم. حداقل من اینطورم.

And I rather think of our brains

و کم و بیش فکر می کنم که مغز ما مسئولِ متعصب حافظۀ ماست، می دونید؟

as biased curators of our

و کم و بیش فکر می کنم که مغز ما مسئولِ متعصب حافظۀ ماست، می دونید؟

memory, you know? And if

و کم و بیش فکر می کنم که مغز ما مسئولِ متعصب حافظۀ ماست، می دونید؟

technology is not a metaphor for

و اگه تکنولوژی استعاره‌ای از حافظه نیست، پس چیست؟

memory, what is it?

و اگه تکنولوژی استعاره‌ای از حافظه نیست، پس چیست؟

Netra and I use our technology

"نترا" و من از تکنولوژی خودمان در طرح ۲۰۰ ساله خود استفاده می کنیم

as a tool in our 200-year plan

"نترا" و من از تکنولوژی خودمان در طرح ۲۰۰ ساله خود استفاده می کنیم

to really curate our digital legacy.

تا واقعا" شکل گیری میراث دیجیتالی خود را بدست بگیریم.

That is a picture of my mother,

این عکس مادرمه،

and she recently got a Facebook account.

و او بتازگی یک صفحه فیسبوک باز کرده.

You know where this is going.

شما می دونید این به چه سویی در جریان است.

And I've been very supportive

ومن حامی پر و پا قرص این ماجرا بودم

until this picture shows up

تا اینکه این عکس در صفحه فیسبوک من ظاهر شد. (خنده)

on my Facebook page. (Laughter)

تا اینکه این عکس در صفحه فیسبوک من ظاهر شد. (خنده)

And I actually untagged myself

و من عملا" ابتدا اسم خودم را برداشتم،

first, then I picked up the

و بعدش گوشی تلفن را برداشتم.

phone. I said, "Mom, you will

گفتم،"مادر، هیچوقت دیگه عکس منو در مایو دو تیکه نزار."

never put a picture of me

گفتم،"مادر، هیچوقت دیگه عکس منو در مایو دو تیکه نزار."

in a bikini ever again."

گفتم،"مادر، هیچوقت دیگه عکس منو در مایو دو تیکه نزار."

And she said, "Why? You look

گفتش، "چرا؟ خیلی خوشگل افتادی، عزیزم."

so cute, darling." I said,

گفتش، "چرا؟ خیلی خوشگل افتادی، عزیزم."

"You just don't understand."

گفتم،" واقعا" متوجه نیستی."

Maybe we are among the first

شاید ما جزء اولین نسلهایی باشیم که واقعا" شکل گیری دیجیتالی خود را درک می کنیم.

generation that really understands

شاید ما جزء اولین نسلهایی باشیم که واقعا" شکل گیری دیجیتالی خود را درک می کنیم.

this digital curating of ourselves.

شاید ما جزء اولین نسلهایی باشیم که واقعا" شکل گیری دیجیتالی خود را درک می کنیم.

Maybe we are the first to even

شاید ما اولین کسانی باشیم که بطورحتی جدی زندگی خود را ثبت می کنیم.

actively record our lives.

شاید ما اولین کسانی باشیم که بطورحتی جدی زندگی خود را ثبت می کنیم.

You know, whether you

می دونید، شما چه با ارثیه موافق باشید چه نباشید،

agree with, you know, legacy

می دونید، شما چه با ارثیه موافق باشید چه نباشید،

or not, we are actually leaving

ما در واقع در همه زمانها، نشانه های دیجیتالی از خودمان بجای می گذاریم.

behind digital traces all the time.

ما در واقع در همه زمانها، نشانه های دیجیتالی از خودمان بجای می گذاریم.

So Netra and I really wanted

بنابراین "نترا" و من واقعا" دلمون می خواست

to use our 200-year plan

برنامه ۲۰۰ ساله مان را برای شکل گیری این ارثیه دیجیتالی بکار ببریم.

to curate this digital legacy,

برنامه ۲۰۰ ساله مان را برای شکل گیری این ارثیه دیجیتالی بکار ببریم.

and not only digital legacy

و نه تنها ارثیه دیجیتالی

but we believe in curating

بلکه ما به شکل گیری ارثیه گذشته و آینده من اعتقاد داریم.

the legacy of my past

بلکه ما به شکل گیری ارثیه گذشته و آینده من اعتقاد داریم.

and future.

بلکه ما به شکل گیری ارثیه گذشته و آینده من اعتقاد داریم.

How, you may ask?

ممکنه بپرسید، چگونه؟

Well, when I think of the future,

خُب وقتی من به آینده فکر می کنم،

I never see myself moving forward

هیچگاه حرکت خودم را به سمت جلو در زمان نمی بینم.

in time. I actually see time

در حقیقت می بینم که زمان به سمت من به عقب بازمی گردد.

moving backward towards me.

در حقیقت می بینم که زمان به سمت من به عقب بازمی گردد.

I can actually visualize

در واقع می تونم تصویر آینده ام که به سمت من نزدیک می شه را ببینم.

my future approaching.

در واقع می تونم تصویر آینده ام که به سمت من نزدیک می شه را ببینم.

I can dodge what I don't want

می تونم از آنچه نمی خواهم دوری کرده و آنچه را که می خواهم به سمت خود بکشانم.

and pull in what I want.

می تونم از آنچه نمی خواهم دوری کرده و آنچه را که می خواهم به سمت خود بکشانم.

It's like a video game obstacle

مثل موانعی که در مراحل بازیهای کامپیوتری است.

course. And I've gotten better and better

و من روز به روز اینکار را بهتر انجام می دم.

at doing this. Even when I make

حتی وقتی یه نقاشی می کشم، در حقیقت خود را در پس زمینه آن نقاشی می بینم٬

a painting, I actually imagine

حتی وقتی یه نقاشی می کشم، در حقیقت خود را در پس زمینه آن نقاشی می بینم٬

I'm behind the painting,

حتی وقتی یه نقاشی می کشم، در حقیقت خود را در پس زمینه آن نقاشی می بینم٬

it already exists, and

اون وجود داره،

someone's looking at it,

و کسی داره به اون نگاه می کنه،

and I see whether they're

و من می تونم ببینم که آیا اون آدمها با تمام وجود اون نقاشی را حس می کنند یا نه.

feeling it from their gut.

و من می تونم ببینم که آیا اون آدمها با تمام وجود اون نقاشی را حس می کنند یا نه.

Are they feeling it from their

آیا اونها، نقاشی را از ته دل حس می کنند، یا که فقط یه چیز متفکرانه است؟

heart, or is it just a cerebral thing?

آیا اونها، نقاشی را از ته دل حس می کنند، یا که فقط یه چیز متفکرانه است؟

And it really informs my painting.

و اینکار باعث شکل گیری نقاشی من می شه.

Even when I do an art show,

حتی وقتی من یک نمایشگاهِ نقاشی دارم،

I really think about, what should

واقعا" فکر می کنم مردم باید چی با خود از اینجا ببرند؟

people walk away with?

واقعا" فکر می کنم مردم باید چی با خود از اینجا ببرند؟

I remember when I was 19,

یادم می یاد وقتی ۱۹ سالم بود،

I did, I wanted to do my first

می خواستم اولین نمایشگاه نقاشی ام را راه بیندازم

art exhibition, and I wanted the

می خواستم اولین نمایشگاه نقاشی ام را راه بیندازم

whole world to know about it.

و می خواستم تمام دنیا این موضوع را بدونند.

I didn't know TED then,

اونموقع از TED چیزی نمی دونستم٬

but what I did was I closed

اما کاری که کردم این بود که چشمانم را محکم بسته و شروع به خیالبافی کردم.

my eyes tight, and I started

اما کاری که کردم این بود که چشمانم را محکم بسته و شروع به خیالبافی کردم.

dreaming. I could imagine people

مردمی را تصور کردم که داخل شده، شیک و پیک، خوشگل،

coming in, dressed up, looking

مردمی را تصور کردم که داخل شده، شیک و پیک، خوشگل،

beautiful, my paintings with all

نقاشی هایم با همۀ نورپردازیها،

the light, and in my visualization

و راستی راستی در تصورم

I actually saw a very famous

یه هنرپیشۀ زن بسیار معروفی را دیدم که مراسم را اجرا کرده و

actress launching my show,

یه هنرپیشۀ زن بسیار معروفی را دیدم که مراسم را اجرا کرده و

giving credibility to me.

اعتبار آنرا مدیون من می دونست.

And I woke up from my

و از خیال پردازیم بیرون آمده و گفتم٬

visualization and I said,

و از خیال پردازیم بیرون آمده و گفتم٬

who was that? I couldn't tell

اون کی بود؟ تشخیص نمیدادم که "شابانا آزمی" بود یا " رِکا"

if it was Shabana Azmi or Rekha,

اون کی بود؟ تشخیص نمیدادم که "شابانا آزمی" بود یا " رِکا"

two very famous Indian actresses,

دو هنرپیشه زن خیلی معروف هندی،

like the Meryl Streeps of India.

شبیه "مریل استریپز" هندی.

As it turned out, next morning

اینطور شد که صبح روز بعد به هر دوی آنها نامه ای نوشتم٬

I wrote a letter to both of them,

اینطور شد که صبح روز بعد به هر دوی آنها نامه ای نوشتم٬

and Shabana Azmi replied,

و "شابانا آزمی" پاسخ داد،

and came and launched

اومد و اولین نمایشگاه مرا در 12 سال پیش راه اندازی کرد.

my very first show 12 years ago.

اومد و اولین نمایشگاه مرا در 12 سال پیش راه اندازی کرد.

And what a bang it started

و اولین کارم مثل توپ صدا داد،

my career with! You know,

و اولین کارم مثل توپ صدا داد،

when we think of time in this

می دونید، وقتی به این شکل به زمان فکر کنیم،

way, we can curate not only the

نه تنها آینده، بلکه گذشته را نیز می تونیم شکل دهیم.

future but also the past.

نه تنها آینده، بلکه گذشته را نیز می تونیم شکل دهیم.

This is a picture of my family,

این عکس خانوادۀ منه

and that is Netra, my wife.

و این همسرم، "نترا" است.

She's the co-creator of my

او همکارم در طرح برنامه ۲۰۰ ساله ام است.

200-year plan.

او همکارم در طرح برنامه ۲۰۰ ساله ام است.

Netra's a high school history

"نترا" معلم تاریخ دبیرستانه.

teacher. I love Netra,

من عاشق نترام، اما از تاریخ بیزارم.

but I hate history.

من عاشق نترام، اما از تاریخ بیزارم.

I keep saying, "Nets, you live

همش می گم، "نترا، تو در گذشته زندگی می کنی در حالیکه من آینده را خلق می کنم

in the past while I'll create

همش می گم، "نترا، تو در گذشته زندگی می کنی در حالیکه من آینده را خلق می کنم

the future, and when I'm done,

و وقتی کارم تمام شد، تو می تونی درموردش بخونی."

you can study about it."

و وقتی کارم تمام شد، تو می تونی درموردش بخونی."

(Laughter)

(خنده حاضرین)

She gave me an indulgent smile,

او لبخندی از روی گذشت به من زد٬

and as punishment, she said,

و بعنوان تبیه بهم گفت،

"Tomorrow I'm teaching a class

"فردا کلاسی درباره تاریخ هند دارم و تو توی اون کلاس می شینی و من بهت نمره می دم."

on Indian history, and you are

"فردا کلاسی درباره تاریخ هند دارم و تو توی اون کلاس می شینی و من بهت نمره می دم."

sitting in it, and I'm grading you."

"فردا کلاسی درباره تاریخ هند دارم و تو توی اون کلاس می شینی و من بهت نمره می دم."

I'm like, "Oh, God." I went.

گفتم، " اوه خدای من." و رفتم.

I actually went and sat in

واقعا" رفتم سر کلاسش نشستم.

on her class. She started by

او در ابتدا مدارک منابع اولیه هند، پاکستان، و انگلستان را در اختیار دانش آموزان گذاشت

giving students primary source

او در ابتدا مدارک منابع اولیه هند، پاکستان، و انگلستان را در اختیار دانش آموزان گذاشت

documents from India, Pakistan,

او در ابتدا مدارک منابع اولیه هند، پاکستان، و انگلستان را در اختیار دانش آموزان گذاشت

from Britain, and I said,

و من گفتم" عالیه."

"Wow." Then she asked them to

بعد ازشون خواست که حقیقت را از تعصب جدا کنند.

separate fact from bias.

بعد ازشون خواست که حقیقت را از تعصب جدا کنند.

I said, "Wow," again.

دوباره گفتم، "عالیه."

Then she said, "Choose your

بعد گفت، "حقایق و تعصبهای خود را مشخص کرده و تصویری از داستان منزلت خود خلق کنید."

facts and biases and create an

بعد گفت، "حقایق و تعصبهای خود را مشخص کرده و تصویری از داستان منزلت خود خلق کنید."

image of your own story

بعد گفت، "حقایق و تعصبهای خود را مشخص کرده و تصویری از داستان منزلت خود خلق کنید."

of dignity."

بعد گفت، "حقایق و تعصبهای خود را مشخص کرده و تصویری از داستان منزلت خود خلق کنید."

History as an imaging tool?

تاریخ بعنوان وسیله تجسم؟

I was so inspired.

خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.

I went and created my own

رفتم و تعبیر خودم از تارخ هند را درست کردم.

version of Indian history.

رفتم و تعبیر خودم از تارخ هند را درست کردم.

I actually included stories from

در واقع داستانهای مادربزرگم را در اون گنجاندم.

my grandmother.

در واقع داستانهای مادربزرگم را در اون گنجاندم.

She used to work for the

او قبلا" در شرکت تبادلات مکالمات تلفنی کار می کرد

telephone exchange, and she used

او قبلا" در شرکت تبادلات مکالمات تلفنی کار می کرد

to actually overhear conversations

و عملا" به مکالمات "نهرو" و "ادوینا مونباتن" گوش می داد.

between Nehru and Edwina Mountbatten.

و عملا" به مکالمات "نهرو" و "ادوینا مونباتن" گوش می داد.

And she used to hear all

و تمام چیزهایی که نمی بایست گوش می داد را می شنید.

kinds of things she shouldn't

و تمام چیزهایی که نمی بایست گوش می داد را می شنید.

have heard. But, you know,

و تمام چیزهایی که نمی بایست گوش می داد را می شنید.

I include things like that.

اما می دونید، من چیزهایی مثل اینو نوشتم.

This is my version of Indian history.

این تعبیر من از تاریخ هنده.

You know, if this

می دونید، اگه اینطور باشه،

is so, it occurred to me that

به ذهنم رسید که شاید، فقط شاید، هدف اصلی مغز ما،

maybe, just maybe, the primary

به ذهنم رسید که شاید، فقط شاید، هدف اصلی مغز ما،

objective of our brains

به ذهنم رسید که شاید، فقط شاید، هدف اصلی مغز ما،

is to serve our dignity.

خدمت به شأن و منزلت ماست.

Go tell Facebook to

بروید به فیسبوک بگید تا از این موضوع سر دربیاره!

figure that out!

بروید به فیسبوک بگید تا از این موضوع سر دربیاره!

Netra and I don't write our

نترا و من برنامه ۲۰۰ ساله خودمان را برای شخص دیگری نمی نویسیم

200-year plan for someone else

نترا و من برنامه ۲۰۰ ساله خودمان را برای شخص دیگری نمی نویسیم

to come and execute it

تا بیاد و اونو در طی ۱۵۰ سال آینده اجرا کنه.

in 150 years. Imagine receiving

مثل اینه که یه بسته ای از زمان گذشته دریافت کنید که می گه

a parcel saying, from the past,

مثل اینه که یه بسته ای از زمان گذشته دریافت کنید که می گه

okay now you're supposed to

خُب حالا شما قراره بقیه زندگیتون رو به انجام همه این کارها سپری کنید. نه.

spend the rest of your life

خُب حالا شما قراره بقیه زندگیتون رو به انجام همه این کارها سپری کنید. نه.

doing all of this. No.

خُب حالا شما قراره بقیه زندگیتون رو به انجام همه این کارها سپری کنید. نه.

We actually write it only

ما در واقع اونو فقط برای تعیین طرز صحیح نگرش خودمون می نویسیم.

to set our attitudes right.

ما در واقع اونو فقط برای تعیین طرز صحیح نگرش خودمون می نویسیم.

You know, I used to believe

می دونید، قبلا" اعتقاد داشتم

that education is the most

که تحصیل، مهم ترین ابزاری است

important tool to leave

که با آن می توان یه میراث ارزشمند بجا گذاشت.

a meaningful legacy.

که با آن می توان یه میراث ارزشمند بجا گذاشت.

Education is great.

تحصیل عالیه.

It really teaches us who

واقعا" بهمون یاد میده که کی هستیم،

we are, and helps us

و کمکمون می کنه تا خودمون را در متن دنیا قرار بدیم.

contextualize ourselves

و کمکمون می کنه تا خودمون را در متن دنیا قرار بدیم.

in the world, but it's really

اما این واقعا" خلاقیت من بود که بهم یاد داد

my creativity that's taught me

اما این واقعا" خلاقیت من بود که بهم یاد داد

that I can be much more

که می تونم خیلی بیشتر از اونی باشم که تحصیلاتم بهم گفته.

than what my education told me I am.

که می تونم خیلی بیشتر از اونی باشم که تحصیلاتم بهم گفته.

I'd like to make

خلاصه مطلب اینه که خلاقیت مهم ترین ابزاری است که ما در اختیار داریم.

the argument that creativity is

خلاصه مطلب اینه که خلاقیت مهم ترین ابزاری است که ما در اختیار داریم.

the most important tool we have.

خلاصه مطلب اینه که خلاقیت مهم ترین ابزاری است که ما در اختیار داریم.

It lets us create who we are,

باعث می شه آنچه هستیم را خلق کرده،

and curate what is to come.

و آنچه در پیش است را شکل دهیم.

I like to think -- Thank you.

می خوام فکر کنم --- متشکرم.

I like to think of myself

میخوام خودمو بعنوان یه قصه گو بدونم

as a storyteller, where my past

جایی که گذشته و آینده من تنها یه قصه اند،

and my future are only stories,

جایی که گذشته و آینده من تنها یه قصه اند،

my stories, waiting to be told

داستانهای من، منتظر نقل شدن و دوباره نقل شدن.

and retold. I hope all of you

امیدوارم روزی همه شما موقعیتی پیدا کنید

one day get a chance to

امیدوارم روزی همه شما موقعیتی پیدا کنید

share and write your own

تا داستان ۲۰۰ ساله خودتون را نوشته و با مردم در میان بگذارید.

200-year story.

تا داستان ۲۰۰ ساله خودتون را نوشته و با مردم در میان بگذارید.

Thank you so much.

بسیار سپاسگزارم.

Shukran! (Applause)

شُکرن! (تشویق حاضرین)