Ray Kurzweil: Get ready for hybrid thinking

ری کورزویل: برای تفکر پیوندی آماده باشید

Translator: Ahmad Mohammadzadeh Reviewer: Leila Ataei

Let me tell you a story.

اجازه بدید داستانی رو براتون تعریف کنم

It goes back 200 million years.

که به ۲۰۰ میلیون سال پیش برمی گرده.

It's a story of the neocortex,

داستانی درباره ی نئوکورتس؛

which means "new rind."

که به معنای "قشر جدید" است.

So in these early mammals,

بنابراین در پستانداران ابتدایی؛

because only mammals have a neocortex,

چون فقط پستانداران نئوکورتکس دارند؛

rodent-like creatures.

موجوداتی مثل جوندگان،

It was the size of a postage stamp and just as thin,

نئوکورتکس به اندازه ی یک تمبر و باریکی آن بود،

and was a thin covering around

و نقش یک پوشش نازک را اطراف مغز آنها

their walnut-sized brain,

که به اندازه ی یک گردو بود ایفا می کرد.

but it was capable of a new type of thinking.

با این حال قادر به نوع جدیدی از تفکر بود.

Rather than the fixed behaviors

به جای رفتارهای ثابتی که

that non-mammalian animals have,

حیوانات غیر پستاندار داشتند،

it could invent new behaviors.

می توانست رفتارهای جدیدی به وجود آورد.

So a mouse is escaping a predator,

بنابراین وقتی موشی در حال فرار از یک شکارچی بوده،

its path is blocked,

و می بینید مسیرش بسته است،

it'll try to invent a new solution.

سعی می کند راه حل جدیدی ابداع کند.

That may work, it may not,

که ممکن است فایده داشته باشد و یا خیر.

but if it does, it will remember that

اما اگر فایده داشته باشد، موش آن را به خاطر می سپارد

and have a new behavior,

و از آن به بعد یک رفتار جدید دارد

and that can actually spread virally

که می تواند مانند یک ویروس

through the rest of the community.

در جامعه ی موش ها پخش شود.

Another mouse watching this could say,

موش دیگری که شاهد این جریان است می گوید:

"Hey, that was pretty clever, going around that rock,"

" هی، این خیلی هوشمندانه ست که اون سنگ رو دور بزنیم."

and it could adopt a new behavior as well.

و او هم همان رفتار جدید را در پیش می گیرد.

Non-mammalian animals

حیوانات غیر پستاندار

couldn't do any of those things.

نمی توانند هیچ کدام از این کارها را انجام دهند.

They had fixed behaviors.

آنها رفتارهای ثابتی دارند.

Now they could learn a new behavior

آن موجودات می توانستند رفتارهای جدیدی بیاموزند،

but not in the course of one lifetime.

اما نه در یک دوره ی حیات،

In the course of maybe a thousand lifetimes,

بلکه شاید در طول هزاران دوره زندگی

it could evolve a new fixed behavior.

که شامل یک رفتار ثابت جدید می شد.

That was perfectly okay 200 million years ago.

دویست میلیون سال پیش این کاملاً خوب بود.

The environment changed very slowly.

محیط زیست بسیار آرام تغییر می کرد

It could take 10,000 years for there to be

ممکن بود ده هزار سال طول بکشد تا

a significant environmental change,

یک تغییر محیط زیستی قابل توجه انجام شود

and during that period of time

و در این دوره ی زمانی،

it would evolve a new behavior.

ممکن بود رفتار جدیدی نیز تکامل پیدا کند.

Now that went along fine,

تا اینجا همه چیز خوب پیش می رفت،

but then something happened.

اما ناگهان اتفاقی رخ داد.

Sixty-five million years ago,

شصت و پنج میلیون سال پیش

there was a sudden, violent change to the environment.

تغییری ناگهانی و خشونت آمیز در محیط زیست اتفاق افتاد.

We call it the Cretaceous extinction event.

ما آن را رویداد انقراض کرتاسه می نامیم.

That's when the dinosaurs went extinct,

به همین دلیل بود که دایناسورها منقرض شدند.

that's when 75 percent of the

آن موقع بود که ۷۵ درصد از

animal and plant species went extinct,

حیوانات و گونه های گیاهی منقرض شدند.

and that's when mammals

و در آن زمان پستانداران

overtook their ecological niche,

از شرایط اقلیمی پیشی گرفتند

and to anthropomorphize, biological evolution said,

و به تکامل بیولوژیکی و تغییرشکل دهنده گفتند:

"Hmm, this neocortex is pretty good stuff,"

" هممم، این نئوکورتکس خیلی چیز خوبیه."

and it began to grow it.

و شروع به رشد دادن آن کردند.

And mammals got bigger,

پستانداران بزرگتر شدند،

their brains got bigger at an even faster pace,

مغزشان به سرعت بزرگتر شد،

and the neocortex got bigger even faster than that

و نئوکورتکس از آن هم سریعتر رشد کرد

and developed these distinctive ridges and folds

و این چین خوردگی های مشخص را توسعه داد تا

basically to increase its surface area.

سطح خود را افزایش دهد.

If you took the human neocortex

اگر نئوکورتکس یک انسان را بگیرید

and stretched it out,

و آن را باز کنید،

it's about the size of a table napkin,

به اندازه ی یک دستمال سفره خواهد بود،

and it's still a thin structure.

و هنوز هم ساختار نازکی دارد،

It's about the thickness of a table napkin.

که به نازکی همان دستمال سفره است.

But it has so many convolutions and ridges

با این وجود دارای شیارها و پیچ خوردگی های فراوانی ست

it's now 80 percent of our brain,

که در حال حاضر ۸۰ درصد مغز ما را شامل می شود

and that's where we do our thinking,

و آنجا قسمتی است که ما تفکر می کنیم

and it's the great sublimator.

و ضمناً یک تبدیل کننده ی بزرگ است.

We still have that old brain

ما هنوز آن مغز قدیمی را داریم

that provides our basic drives and motivations,

که مُحرِّک ها و انگیزه های ما را فراهم می کند.

but I may have a drive for conquest,

ممکن است من محرکی برای پیروزی داشته باشم

and that'll be sublimated by the neocortex

در این صورت نئوکورتکس آن را تبدیل می کند و به شکلِ

into writing a poem or inventing an app

نوشتن یک شعر، یا ساخت یک برنامه،

or giving a TED Talk,

و یا سخنرانی TED در می آورد.

and it's really the neocortex that's where

و این واقعاً همان کاری است که

the action is.

نئوکورتکس انجام می دهد.

Fifty years ago, I wrote a paper

پنجاه سال پیش من مقاله ای نوشتم درباره ی اینکه

describing how I thought the brain worked,

مغز چطور عمل می کند،

and I described it as a series of modules.

و آن را به صورت مجموعه ای از ماژول ها توصیف کردم.

Each module could do things with a pattern.

هر ماژول می تواند کارهایی را با الگویی مشخص انجام دهد.

It could learn a pattern. It could remember a pattern.

می تواند الگویی را بیاموزد. می تواند الگویی را به خاطر بسپارد.

It could implement a pattern.

می تواند الگویی را اجرا کند.

And these modules were organized in hierarchies,

و این ماژول ها در سلسله مراتب هایی سازماندهی شدند،

and we created that hierarchy with our own thinking.

و ما این سلسله مراتب را با تفکر خودمان به وجود آوردیم.

And there was actually very little to go on

در واقع پنجاه سال پیش چیزهای بسیار کوچکی وجود داشت

50 years ago.

که ادامه دهیم.

It led me to meet President Johnson.

این کار باعث شد پرزیدنت جانسون را ملاقات کنم.

I've been thinking about this for 50 years,

من در این باره پنجاه سال فکر کردم،

and a year and a half ago I came out with the book

و یک سال و نیم پیش کتابی منتشر کردم با نامِ

"How To Create A Mind,"

" چگونه یک ذهن ایجاد کنیم "

which has the same thesis,

که مبحثی مشابه دارد.

but now there's a plethora of evidence.

در حال حاضر شواهد زیادی موجود است.

The amount of data we're getting about the brain

میزان اطلاعاتی که ما از علوم اعصاب درباره ی مغز به دست می آوریم

from neuroscience is doubling every year.

هرسال دوبرابر می شود.

Spatial resolution of brainscanning of all types

وضوح فضایی ِ اسکن مغز از همه ی انواع

is doubling every year.

هرسال دوبرابر می شود.

We can now see inside a living brain

اکنون ما می توانیم درون یک مغز زنده را ببینیم،

and see individual interneural connections

و اتصالات اعصاب منفرد را شاهد باشیم.

connecting in real time, firing in real time.

اتصال در زمان واقعی، شلیک در زمان واقعی است.

We can see your brain create your thoughts.

ما می توانیم مغز شما را در حالی که افکارتان را پدید می آورد ببینیم

We can see your thoughts create your brain,

می توانیم ببینیم که افکار شما مغز شما را پدید می آورد

which is really key to how it works.

که واقعاً کلیدی برای فهمیدن نحوه ی کار آن است.

So let me describe briefly how it works.

اجازه بدید به طور خلاصه نحوه ی کار اون رو توضیح بدم.

I've actually counted these modules.

من این ماژول ها رو شمرده ام.

We have about 300 million of them,

ما حدود ۳۰۰ میلیون ماژول داریم و

and we create them in these hierarchies.

آنها را در سلسله مراتب هایی میسازیم.

I'll give you a simple example.

مثال ساده ای براتون می زنم.

I've got a bunch of modules

من تعداد زیادی ماژول دارم

that can recognize the crossbar to a capital A,

که می تونند خط افقی بین A بزرگ رو تشخیص بدهند.

and that's all they care about.

و این تنها چیزی هست که بهش اهمیت می دهند.

A beautiful song can play,

یک آهنگ زیبا که می تونیم بنوازیم،

a pretty girl could walk by,

یک دختر زیبا که با اون قدم می زنیم،

they don't care, but they see a crossbar to a capital A,

اونها اهمیتی نمی دهند. بلکه فقط یک خط افقی بین A رو می بینند،

they get very excited and they say "crossbar,"

هیجان زده می شوند و می گویند: " خط افقی"

and they put out a high probability

و سپس با اطمینان زیاد پیامی را از طریق

on their output axon.

خروجی آکسون ارسال می کنند

That goes to the next level,

که به مرحله ی بعد می رود.

and these layers are organized in conceptual levels.

این لایه ها در سطوح مفهومی سازماندهی شده اند و

Each is more abstract than the next one,

هر لایه از دیگری انتزاعی تر است.

so the next one might say "capital A."

بنابراین لایه ی بعدی می گوید:« A بزرگ »

That goes up to a higher level that might say "Apple."

سپس به لایه ی بالاتری می رود که می گوید:« Apple»

Information flows down also.

اطلاعات به همین ترتیب پایین می روند.

If the apple recognizer has seen A-P-P-L,

اگر شناسنده کلمه ی Apple حروف A-P-P-L را ببیند،

it'll think to itself, "Hmm, I think an E is probably likely,"

با خود می گوید:« همم،فکر می کنم به احتمال زیاد جای یک E خالیه."

and it'll send a signal down to all the E recognizers

و سپس سیگنالی به تمام شناسنده های E می فرستد

saying, "Be on the lookout for an E,

با این مضمون که:« به دنبال یک E باشید،

I think one might be coming."

فکر می کنم به زودی بیاد"

The E recognizers will lower their threshold

شناسنده های E متمرکز خواهند شد

and they see some sloppy thing, could be an E.

و یک چیز نامفهومی که می تواند E باشد را می بینند.

Ordinarily you wouldn't think so,

در حالت عادی شما به این شکل فکر نمی کنید،

but we're expecting an E, it's good enough,

اما ما انتظار یک E را داریم، که به اندازه ی کافی خوب است،

and yeah, I've seen an E, and then apple says,

و بله، من یک E را دیدم، آن موقع شناسنده apple می گوید:

"Yeah, I've seen an Apple."

«آره، من Apple رو دیدم.»

Go up another five levels,

پنج سطح بالاتر می رویم،

and you're now at a pretty high level

و حال شما در مرتبه ی بالای

of this hierarchy,

این سلسله مراتب هستید،

and stretch down into the different senses,

که به چندین حس تقسیم می شود

and you may have a module that sees a certain fabric,

و ممکن است ماژولی داشته باشید که یک پارچه ی خاص را ببیند،

hears a certain voice quality, smells a certain perfume,

صدای خاصی را بشنود و عصر خاصی را حس کند

and will say, "My wife has entered the room."

و سپس بگوید:« همسرم وارد اتاق شد.»

Go up another 10 levels, and now you're at

ده مرتبه بالاتر بروید، و آنگاه

a very high level.

در بالاترین مرتبه هستید.

You're probably in the frontal cortex,

احتمالاً به قشر قدامی (پیشانی) رسیدید

and you'll have modules that say, "That was ironic.

و ماژول هایی در آنجا دارید که می گویند:« این خنده داره،

That's funny. She's pretty."

این جالبه. او زن زیباییه.»

You might think that those are more sophisticated,

ممکن است فکر کنید که اینها خیلی پیچیده هستند،

but actually what's more complicated

اما آنچه واقعا پیچیده است،

is the hierarchy beneath them.

سلسله مراتب زیر آنهاست.

There was a 16-year-old girl, she had brain surgery,

دختر 16 ساله ای هست که یک بار جراحی مغز داشته،

and she was conscious because the surgeons

و او هنگام جراحی هوشیار بود زیرا جراحان

wanted to talk to her.

می خواستند با او حرف بزنند.

You can do that because there's no pain receptors

شما می توانید این کار را انجام دهید چون هیچ گیرنده ی دردی

in the brain.

در مغز وجود ندارد.

And whenever they stimulated particular,

و هنگامی که آنها نقاط بسیار کوچکی از نئوکورتکس او را

very small points on her neocortex,

تحریک می کردند،

shown here in red, she would laugh.

که در اینجا با رنگ قرمز نشان داده شده، آن دختر می خندید.

So at first they thought they were triggering

به همین دلیل آنها ابتدا فکر کردند که

some kind of laugh reflex,

نوعی از واکنش خنده را تحریک کردند

but no, they quickly realized they had found

اما اینطور نبود. آنها به سرعت فهمیدند که

the points in her neocortex that detect humor,

نقطه ای را در مغز او پیدا کردند که طنز را تشخیص می دهد

and she just found everything hilarious

و وقتی جراحان این نقطه را تحریک می کردند،

whenever they stimulated these points.

آن دختر همه چیز را خنده دار می دید.

"You guys are so funny just standing around,"

" شما آقایون که اونجا ایستادید خیلی خنده دار هستید"

was the typical comment,

این نظر معمولی او بود،

and they weren't funny,

اما آنها خنده دار نبودند،

not while doing surgery.

نه هنگام جراحی.

So how are we doing today?

پس امروزه ما چطور عمل می کنیم؟

Well, computers are actually beginning to master

خب، کامپیوترها در حال یادگیری زبان انسان

human language with techniques

به کمک تکنیک هایی هستند

that are similar to the neocortex.

که مشابه نئوکورتکس می باشند.

I actually described the algorithm,

من الگوریتم آن را توضیح دادم،

which is similar to something called

که مشابه چیزی است که

a hierarchical hidden Markov model,

مدل سلسله مراتبی پنهان مارکوف نامیده می شود،

something I've worked on since the '90s.

چیزی که من از ۱۹۹۰ روی آن کار می کنم.

"Jeopardy" is a very broad natural language game,

"جئوپاردی" یک بازی بسیار گسترده ی زبان طبیعی است

and Watson got a higher score

و واتسون( کامپیوتر شرکت کننده در بازی ) بیشترین امتیاز را

than the best two players combined.

در مقابل دو نفر از بهترین بازیکنان به دست آورد.

It got this query correct:

کامپیوتر توانست این سوال را دریافت کند:

"A long, tiresome speech

" یک سخنرانی طولانی و خسته‌کننده

delivered by a frothy pie topping,"

توسط یک کیک کرِم‌دار هوس‌انگیز "

and it quickly responded, "What is a meringue harangue?"

و به سرعت پاسخ داد:« خامه ناطق دیگر چیست؟»

And Jennings and the other guy didn't get that.

و جِنینگ و شرکت کننده ی دیگر نتوانستند به جواب برسند.

It's a pretty sophisticated example of

این یک مثال کاملا پیچیده از این است که

computers actually understanding human language,

کامپیوترها زبان انسان را درک می کنند

and it actually got its knowledge by reading

و دانش آن را با خواندن ویکی پدیا

Wikipedia and several other encyclopedias.

و دانشنامه های دیگر به دست می آوردند.

Five to 10 years from now,

پنج یا ده سال بعد،

search engines will actually be based on

موتورهای جستجو دیگر فقط به دنبال لینک ها

not just looking for combinations of words and links

و ترکیب های یک کلمه نمی گردند،

but actually understanding,

بلکه واقعاً درک می کنند.

reading for understanding the billions of pages

مطالعه برای درک میلیاردها صفحه

on the web and in books.

در وب و در کتاب ها.

So you'll be walking along, and Google will pop up

بنابراین هنگامی که قدم می زنید، گوگل پنجره ای باز خواهد کرد

and say, "You know, Mary, you expressed concern

و می گوید:«می دونی، مری، یک ماه پیش

to me a month ago that your glutathione supplement

به من ابراز نگرانی کرده بودی که مکمل گلوتاتیون تو

wasn't getting past the blood-brain barrier.

به بافت های داخلی مغز نمیرسه.

Well, new research just came out 13 seconds ago

خب، تحقیقات جدیدی که همین سیزده ثانیه ی پیش منتشر شد

that shows a whole new approach to that

راه حلی برای رفع این مشکل

and a new way to take glutathione.

و روش جدیدی برای دریافت گلوتاتیون ارائه کرده.

Let me summarize it for you."

بذار خلاصه اش رو بگم.»

Twenty years from now, we'll have nanobots,

۲۰ سال بعد، ما نانوروبات ها را خواهیم داشت،

because another exponential trend

چون یکی دیگر از روندهای رو به رشد،

is the shrinking of technology.

کوچکتر شدن تکنولوژی است.

They'll go into our brain

نانوروبات ها از طریق عروق

through the capillaries

وارد مغز ما می شوند

and basically connect our neocortex

و نئوکورتکس ما را

to a synthetic neocortex in the cloud

به یک نئوکورتکس مصنوعی در ابر متصل می کنند

providing an extension of our neocortex.

که باعث گسترش نئوکورتکس ما می شود.

Now today, I mean,

می خواهم بگویم که امروزه

you have a computer in your phone,

شما کامپیوتری در تلفن خود دارید،

but if you need 10,000 computers for a few seconds

اما اگر به ده هزار کامپیوتر تنها در چند ثانیه نیاز داشته باشید،

to do a complex search,

تا یک جستجوی پیچیده را انجام دهید

you can access that for a second or two in the cloud.

می توانید در عرض یک یا دو ثانیه در ابر به آن دسترسی پیدا کنید.

In the 2030s, if you need some extra neocortex,

در سال ۲۰۳۰ اگر به نئوکورتس اضافی احتیاج داشته باشید

you'll be able to connect to that in the cloud

می توانید مستقیماً از طریق مغز خود

directly from your brain.

به آن که در ابر قرار دارد متصل شوید.

So I'm walking along and I say,

بنابراین من در حال قدم زدن هستم و می گویم:

"Oh, there's Chris Anderson.

»" اوه، کریس اندرسون اینجاست.

He's coming my way.

داره میاد سر راه من.

I'd better think of something clever to say.

بهتره حرفی بزنم که هوشمندانه باشه.

I've got three seconds.

سه ثانیه وقت دارم.

My 300 million modules in my neocortex

۳۰۰ میلیون ماژول در نئوکورتکس من

isn't going to cut it.

نمی توانند این کار رو انجام بدند.

I need a billion more."

به یک میلیارد دیگراحتیاج دارم.»

I'll be able to access that in the cloud.

و می توانم در ابر به آن دسترسی پیدا کنم.

And our thinking, then, will be a hybrid

آن زمان تفکر ما، پیوندی از

of biological and non-biological thinking,

تفکر زیستی و غیرزیستی خواهد بود.

but the non-biological portion

اما بخش غیر زیستی،

is subject to my law of accelerating returns.

موضوع قانون تغییرات شتابدار من است.

It will grow exponentially.

تغییرات به صورت نمایی رشد خواهند کرد.

And remember what happens

و به یاد بیاورید آخرین باری که

the last time we expanded our neocortex?

نئوکورتکس خود را گسترش دادیم چه اتفاقی افتاد.

That was two million years ago

دو میلیون سال پیش بود،

when we became humanoids

وقتی انسان نماهایی شدیم،

and developed these large foreheads.

و این پیشانی بزرگ را گسترش دادیم.

Other primates have a slanted brow.

پستانداران دیگر یک ابروی مایل دارند.

They don't have the frontal cortex.

آنها فاقد قشر قدامی هستند.

But the frontal cortex is not really qualitatively different.

اما قشر قدامی واقعاً یک تفاوت کیفی به حساب نمی آید.

It's a quantitative expansion of neocortex,

بلکه گسترش کمّی نئوکورتکس است

but that additional quantity of thinking

اما این میزان اضافی تفکر

was the enabling factor for us to take

عاملی بود که ما را قادر ساخت

a qualitative leap and invent language

جهشی برداریم و زبان ها،

and art and science and technology

هنر،علم، تکنولوژی

and TED conferences.

و کنفرانس TED را اختراع کنیم.

No other species has done that.

هیچ گونه ی دیگری این کار را انجام نداده است.

And so, over the next few decades,

و در طول چند دهه ی دیگر،

we're going to do it again.

قصد داریم دوباره این کار را انجام دهیم.

We're going to again expand our neocortex,

قصد داریم بار دیگر نئوکورتکس خود را گسترش دهیم،

only this time we won't be limited

اما این بار دیگر توسط چارچوبی از معماری ثابت

by a fixed architecture of enclosure.

محدود نخواهیم شد.

It'll be expanded without limit.

نئوکورتکس بدون محدودیت گسترش می یابد،

That additional quantity will again

آن مقدار اضافی دوباره عاملی خواهد بود

be the enabling factor for another qualitative leap

که به ما اجازه ی جهشی دیگر در

in culture and technology.

فرهنگ و فناوری را خواهد داد.

Thank you very much.

خیلی ممنونم.

(Applause)

(تشویق)